PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اقدام به خودکشي پس از فرورفتن در باتلاق هوس



tania
03-04-2012, 04:41 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/03/67.jpg

چند شب قبل در حال تماشاي برنامه تلويزيون بودم که ناگهان شوهرم با عصبانيت به طرف ساعت ديواري رفت و پاندول ساعت را کشيد و آن را به زمين کوبيد.
خشايار کنترلي بر اعصاب خود نداشت و البته من از مدتي قبل متوجه تغيير رفتار و حرکات او شده بودم ولي با توجه به اعتمادي که به همسرم داشتم موضوع را خيلي جدي نگرفتم.
زن ۴۰ ساله در دايره اجتماعي کلانتري ۱۵ مشهد افزود: ديروز زماني که متوجه شدم او داخل زيرزمين خانه قصد خودکشي دارد ترس و وحشت تمام وجودم را فراگرفت. من مانع اين کارش شدم و امروز او را همراه خود به اين جا آورده ام. خواهش مي کنم کمکم کنيد. ادامه اين ماجرا را از زبان شوهر اين زن مي خوانيم.
خشايار گفت: کاسب بازار هستم و تا به حال زندگي آبرومندانه اي داشته ام. من هميشه به دنبال حل مشکلات زندگي ديگران بوده ام اما حالا خودم با بي آبرويي که به بار آورده ام نيازمند کمک هستم. مشکل من از روزي شروع شد که خانمي جوان به محل کارم مراجعه کرد و اظهار داشت شوهرش فوت کرده است. زن غريبه گفت با سه بچه قد و نيم قد مشکلات زيادي در زندگي اش دارد. من آن روز مبلغي به اين خانم کمک کردم اما از نگاه زيرچشمي و حرکات و رفتار تحريک آميزش خوشم نيامد.
با اين که نمي خواستم ديگر به او جوابي بدهم اما رفت و آمدهاي مکرر اين خانم به محل کارم باعث شد يکي از همکارانم نسبت به اين موضوع حساس بشود. او با تعريف و تمجيدهايي که از اين زن مي کرد دلم را لرزاند.
مرد ۴۶ ساله افزود: من کم کم به اين خانم توجه نشان دادم و او نيز با پيشنهاد ازدواج موقت خودش را وارد زندگي ام کرد.
اما چشم تان روز بد نبيند من که هميشه ديگران را نصيحت مي کردم و خودم را يک سر و گردن بالاتر از همه مي ديدم در اثر ارتباط با اين خانم دچار مشکلات زيادي شدم. او زمينه ارتباط شرم آور من و زن ديگري را فراهم کرد و حتي با خوراندن چند قرص به من به اين بهانه که قرص ها توان افزا و محرک هستند مرا به دام موادمخدر انداخت.
هيچ کس باورش نمي شد من با اين سن و سال به اين گرفتاري دچار شده باشم اما هر روز که مي گذشت بار سنگين گناه و ضعف ناشي از اعتياد به موادمخدر صنعتي بيشتر عذابم مي داد و به مرحله اي رسيدم که از خودم بدم مي آمد.
چند بار مي خواستم خودم را از اين منجلاب نجات دهم اما آن خانم و دوستش دام بزرگي برايم پهن کرده بودند و راه گريزي نداشتم. براي همين تصميم به خودکشي گرفته بودم.
اي کاش حواسم را جمع مي کردم و بعد از يک عمر زندگي آبرومندانه غلام حلقه به گوش هوس نمي شدم.

negar92
03-04-2012, 05:17 PM
:168: وای خدای من