PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از غزنويان تا مغولان



sunyboy
02-14-2012, 01:40 AM
تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از غزنويان تا مغولان،

چگونگي بقدرت رسيدن غزنويان به (تركان).
در واپيسين روزهاي حكومت ساماني دستگاه نظامي تركان بر اين دولت استيلا يافته بود.
منابع موجود حكايت از آن ميكنند كه رهبر تركان اسپتكين بقدري نفوذ يافت كه قسمت هايي از خراسان در اختيار آنان قرار گرفت. مسئله جانشيني در ميان آخرين امراي ساماني مشكلي بسيار بزرگ بود. در اين رقابت براي بدست گرفتن قدرت تركان بي شك و ترديد بهره برداري سياسي خاصي نمودند. اين مسائل موجب آن شد كه اسپتيكن قسمت هاي تحت تصرف ساماني را ترك گفته به غزنه وارد شود ودرآنجا دولتي مستقل در دولت بخارا تاسيس نمود و شالوده امپراطوري آينده غزنوي را پي افكند. يكي از خصايص آخر دوره دولت ساماني از بين رفتن طبقات كشاورز بود. ظهور تركان از طريق نظام غلامان دربار وقدرت گرفتن آنان زوال چنين حكومتي را تشريح ميكرد. زمانيكه تركان به ديانت اسلام گرويدند حتي از نظر آئين نيز با توجه به حمايت آنان از خلفاي عباسي موجب پيشرفت نفوذ آنان گرديد. اين پذيرش اسلام از سوي آنان موجب شد كه كوچ بزرگ تركان نيز به مناطق متصرفه ساماني گسترش يابد و اسكان تركان در اين سرزمينها از همين زمان آغاز شد. تاسيس غزنوي در مشرق ايران نشانه بزرگي از نمايش قدرت آنان در برابر حكومت هاي بومي ومحلي است.
بايد توجه كردكه حتي پيش از اين دوران گسترش و رخنه آرام تركان به سرزمينهاي ايراني آسياي ميانه و حتي كرانه هاي درياي خزر از چندين سده پيش آغاز شده بود بعضي از امراي ايراني براي ايستادگي در مقابل مهاجمان عربك از اين تركان كمك دريافت ميكردند. علاوه بر اين سپاه مزدور تركان نيز براي حفظ مرزها اجير شده بود. وضعيت سياسي سامانيان در آخرين روزهاي قدرت كه موجب به هم ريختگي وحدت حكومتي شده بودو آنان راگرفتار جنگ هاي بي رحمانه نموده بود از عللي است كه موجبات استخدام اين تركان رابه عنوان يك نيروي نظامي كارآمد توجيه مي كند. البته اين نكته قابل ذكر است كه دردوران اقتدار سامانيان بخصوص زمان اسماعيل ساماني تركان مغلوب و منكوب سپاه ساماني بودند. امابعدها گردهمايي بزرگ تركان كه درخدمت خلفاء و حكام ايراني بودند و مشاغل نظامي داشتند. توانستند بقدرت نزديك شوند. بعضي از خلفاي عباسي بجاي تيكه كردن برسپاه خراساني بقدرت نظامي تركان اعتماد نمودند. ناگفته نماند كه اغلب سرداران سپاه ترك از غلامان بودند واز نژادهاو مليت هاي گوناگون بطوريكه درزمان ساماني يك وجه اقتصادي دولت ساماني تجارت غلامان ترك بود و صدور برده از طريق مرزهاي دولت ساماني عوارض راهدارزيادي نصيب آنان مي نمود. تركان به واسطه دليري ومهارت درسواري بيشتر مورد نظر بودند. وخلفاء وحكام به استخدام نگهبانان شخصي خود از اين غلامان با هم همچشمي مي نمودند. از بركت همين لشكريان حرفه اي است كه تركان بعدها به امپراطوري نيز رسيدند حتي درزمان قدرت آل بويه وساماني سواران ترك مانند نيروهاي بومي مد نظر بودند. بااين حال فقط در دوران سلجوقي مي باشد كه آنان توانستند درتمامي ايران صاحب زمينهاي وسيع وحكومت مركزي ميشوند. غزنويان غير مستقيم از چنين اوضاع واحوالي كه درواپسين روزهاي قدرت ساماني برقرار بودو دولت ساماني گرفتار تجزيه انقلابات مردمي و اختلافات برسر جانشيني بود استفاده كرده يكي از سران سپاه ترك به نام آلپتكين باوزير آن دوره ابوعلي محمد بلعمي متحد گرديده و به تعبير نويسنده كتاب تاريخ ايران ريچارد فراي اين كودتاي وزير و حاكم نظامي ترك منجر به تشكيل حكومتي در غزنه در شمال افغانستان شد. كه در واقع خارج از مرزهاي ساماني بود. البته تركان در اين نواحي از طريق پيوند خويشاوندي باحكام محلي توانستند استقرار حكومت خودرا برقرار سازند. با ايشان تازمان سبكتكين برروي سكه هاي تركان نام حكام ساماني آمده است. وهم اوست كه غلام اسپتكين بود وتوانست قدرت غزنوي را به جايي برساند كه بعدها به پسرش محمود به ايجاد امپراطوري موفق شود.

مورخين ونويسندگان كه خواسته اند براي تبار تركان غزنوي اصل و منسبي پيداكنند. سبكتكين را به يزدگرد سوم وابسته دانسته اند. دراين تبار نامه علي رغم اينكه قبل از اسلام تركان كافر بوده اند. اين استدلال آمده است كه خاندان يزدگرد سوم در واپيسن روزهاي قدرت ساماني به آسياي ميانه گريخته درآنجا با تركان كه منطقه رابطه خويشاوندي برقرار كرده اند و سبكتكين از نسل آنهاست بخصوص نظام الملك در سياستنامه به چنين تعبيرات دست زده است. در ادامه كوششهائي براي بدست گرفتن قدرت سبكتكين توانست وي را به عنوان والي سامانيان حكومت برساند ونام آنان را در سكه هابياورد. وقتي لقب حاجب الحاجي را از امراي ساماني بگيرد اين امر نشان ميدهد كه علي رغم قدرت موجود هنوز سبكتكين به عنوان يك وزنه سياسي مهم معرفي نشده است.
درواقع قدرت بنيادين غزنوي اززمان محمود پايه ريزي شده است. فتح غزنه و همچنين تصرف نواحي سيستان و افغانستان و بخصوص زابل برقدرت محمود افزود. از ديگر سو چون زابلستان در داستانهاي ايراني بخصوص در گردش نامه اسدي طوسي محل سكني پهلوانان ايراني بوده است. منزلت خاصي داشته است. و سبكتكين كوشيد كه بوسيله ازدواج قدرت خودرا دراين ناحيه (سيستان و زابلستان) زياد كند و محمود فرزند وي حاصل چنين ازدواجي است. امراي غزنوي سياست توسعه طلبي رادرتمامي سطوح بكاربردند. حتي متوجه سرزمين هند نيز گرديند. سبكتكين و جانشينيان اوهم از جهت مذهبي و هم اينكه از جلگه هند ميتوان غنائمي به مراتب بيشتر از بيابانهاي آسياي ميانه بدست آورد. نظر خودرا به طرف هند معطوف كرده بود. دراين زمان بررسي اين نكته مهم مي نمايد كه آخرين امراي ساماني براي برقراري مجدد قدرت به امراي ترك به رهبري سبكتكين متوسل شده بودند و اين آغاز براي اضمحلال كامل سامانيان در همين دوران بود كه سبكتكين درگذشت.

حكومت محمود وايجاد امپراطوري غزنوي:
مهمترين موضوع بعد از درگذشت سبكتكين رقابتهاي اسماعيل و محمود براي بسط قدرت بود. گرچه محمود در ابتداي كا رراضي به مصالحه بود بااين حال اسماعيل بعدها مجبور شد از كار بركنار شود و محمود سلطه خود را برقسمت اعظمي از خراسان رواج داد. در اين زمان قدرت ديگري به نام قرا خانيان وجود داشتند كه با امراي غزنوي در رقابت بودند. مناسبات حسنه با اين قوم به محمود فرصت داد كه به بسط قدرت خويش در خراسان بپردازد. مهمترين مسئله اي كه محمود به آن توجه داشت مشروعيت قدرت سياسي و متصرفه او ازجانب خليفه بود. محمود با موافقت با خليفه و حمايت از مذهب مورد علاقه خلفاء (تسنن) و حمايت خليفه امپراطوري خودرا از آسياي ميانه تاكرانه هاي اقيانوس هند گسترش داد. در آن دوران چنين مجموعه پهناوري از حكومت بدست كسي نيفتاده بود. از جهتي ديگر محمود به عنوان سلطان غازي (جنگ براي اسلام) و كوبنده هندوهاي كافر براي خود كسب شهرت كرده بود. منابع متعددي انگيزه مالي رابه اندازه انگيزه معنوه دراين لشكر كشي ها كار ساز مي دانندو به هر حال براي او به عنوان يك سلطان مسلمان ارج و منزلتي قائل بودند. ولي بايد توجه كرد كه همزمان با قدرت رسيدن محمود هنوز سلسله هاي كوچكي از آل بويه و ديلمي در ايران وجود داشتند كه محمود بابرخي از آنان كه مذهب تشيع داشتند جنگ نمود و علل پيروزيهاي محمود را بايد به عوامل متعددي منصوب كرد از جمله:
الف: زمانيكه محمود به عنوان يك قدرت مسلط شروع به لشكر كشي نمود مذهب اهل سنت در حال زوال بود. زيرا فاطميان كه براي خليفه بغداد رقيبي بودند نه تنها قاهره بلكه درشمال افريقا نفوذ داشتند همچنين از نظر اقتصادي و فرهنگي برتر از بغداد بودند و اين خطر توسعه طلبي فاطميان خلفاء را به وحشت انداخت. همچنين علاوه بر اين از طرف بيزانس كه مسلمانان توانسته بودند متصرفاتي از آنان را بدست آورند در معرض خطر بودند. بنابراين آنان درصدد بودند تاضربه سختي به مسلمانان بزنند. اين چنين وضعي را محمود بافتح هند از ميان برد و دوباره براي مسلمانان موقعيتي مناسب ايجاد كرد. فتح نامه هاي كه براي بغداد فرستاده ميشد و همچنين شناسائي حاكميت محمود از طرف خليفه قدرت اورا دوچندان كرد اين امر عامل بزرگي براي پيروزيهاي بعدي بوده است.
ب: تصرف خراسان كه ايالتي پرثروت و آباد و كشاورزي و سيستم آبياري منظمي داشت و همچنين مركز صنعت و تجارت و توليد بود و صادرات زيادي داشت و همچنين جاده هاي تجاري كه به آسياي ميانه و عراق مي رفت. موقعيت اقتصادي مهمي براي خراسان بوجود آورده بود. علاوه برآن درزمينه فرهنگي به واسطه علوم الهي و ترويج زبان و ادب فارسي خراسان مركز فرهنگي و علمي بخش شرقي عالم اسلام بود و بطور كلي فتح چنين سرزميني دست آورد بزرگي براي محمود بوده است. از طرف ديگر خراسان ميتوانست در مقابل تهديد ات تيره هاي ديگر ترك همچون قراختائيان پاسداري كند. اين مسئله موجب شد كه محمود حتي تا شمال افغانستان پيشروي كند و بعدها تحكم قدرت محمود در خراسان به مناطق تحت نفوذ ساماني كشيده شد.
در برخي از مناطق افغانستان اسلام پذيرفته نشده بود و اسلام توسط محمود در برخي نقاط همچون كافرستان كشيده شد. سيستان نيز كه منطقه تحت نفوذ آخرين امراي صفاري بود تصاحب شد. بزرگ ترين فتح محمود بعد از خراسان ناحيه خوارزم است كه براي آن فتح نامه مفصلي نوشته اند. از اين جهت كه اين منطقه حاصل خيز بود و نظام آبياري مفصلي داشت.و مركز تجارت بود و همچنين ارزش سوق الجيشي داشت. قدرت محمود را در ماوراء النهر كاملا تثبيت كرد . بطور خلاصه بايد گفت كه تمام امراي ترك صاحب قدرت در آسياي ميانه مغلوب محمود شدند و امراي محلي طبرستان و گرگان وحتي نسل قابوس بن وشمگير خراج گذار محمود شدند. اگر محمود عليه آخرين امراي آل بويه امراي ديگر اقدام اساسي ميكرد هم از اين جهت بود كه برخي از اين امرا مذهب اهل سنت داشتند و هم از اين نظر كه كمك آنها به محمود در رساندن پول وسپاه بود. راجع به آمدن محمود به هند و علل عمليان نظامي منابع متعددي مطلب نوشته اند .

در اين زمان سپاه منظمي از سراسر عالم شرقي اسلام به سوي بت كده هاي هند روان شدند. در اين ناحيه امراء و راحبه هاي هندي تشكيل اتحاديه هائي داده بودند. اما پيروزي با شخص محمود بود. بايد توجه كرد كه علي رغم اينكه اولين رگه هاي ورود اسلام به هند گرچه توسط محمد بن قاسم بن ثقفي بوده است و همچنين برخي از مبلغان اسماعيلي اسلام رابه هند برده بودندبااين حال محمود با گرفتن نقاط بسياري از هند خراب شد.
بزرگترين معبد هندوان سومنات باتمامي درآمدهاي آن به تصرف محمود درآمد. اين پيروزيها در سراسر عالم اسلام انتشار يافت و در قهرمان ساختن محمود غزنوي سهم بزرگي داشت. خليفه القابي براي وي فرستاد. اين نكته كه فعاليت هاي نظامي دولت غزنوي درهند اساسا بخاطر بدست آوردن غنائم بوده است بركسي پوشيده نيست. اين وضعيت موجب رونق اقتصادي شد و سكه هاي زر گرديد و تجارت در سراسر مشرق عالم اسلام رواج يافت. بناهاي باشكوهي ساخته شد و مجموعه وسيعي از كاخ ها وبازارهابه وجودآمد. علاوه براين بردگان خود ثروت عمده اي بودند. منابع موجود حاكي از آن است كه خريداران برده از سراسر عالم اسلام متوجه دولت غزنوي شد . شمار زياد ي از اين بردگان داخل سپاه شده و در كار جنگ نقش اساسي بازي كردند. گرچه محمود قبول شرط اسلام را بعنوان صلح با هندوان پذيرفت. بااين حال بسياري از هندوان بودند كه درسپاه غزنوي خدمت ميكردند ومسلمان نبودند.

دستاوردهاي حكومت غزنوي:
براي بررسي سازمان سياسي اسلام كه داخل امپراطوري غزنوي بود بايد به اين نكات توجه كرد و چون غزنويان فاقد فرهنگ قديمي بودند بي شك در داخل تمدن حكومت قبلي خود متحيل شد. ولي باقبول اسلام از نظر مذهبي وجاهتي يافت. اما اين امپراطوري از آن جهت كه به سلطنت مطلقه اعتقاد داشت. پديده تازه اي است و بايد اشاره كرد كه حكومتهاي آل بويه و سامانيان قبلا كوشيده بودند كه چنين موقعيتي بدست آوردند. اما كاري از پيش نبردند. زيرا رقابتهاي خانوادگي و وجود اشراف و طبقات زميندار مانع بقدرت رسيدن مطلقه آنان بود. اما غزنويان چنين مسائلي را در پيش رو نداشتند. به اين لحاظ توانستند چهره اي بسيار مستبد بخود بگيرند. دربسياري از آثار باقي مانده چنين طرز فكري به عنوان يك اصل پذيرفته شده آمده است. في المثل سالها بعد و در زمان سلجوقي خواجه نظام الملك در كتاب سياستنامه ازاين شكايت ميكند كه چرا سلجوقيان از دستگاه استبداد موجود چنانكه بايد استفاده نمي كند در صورتيكه بيهقي كه از كارگزاران غزنوي است چنين طرز فكري را نكوهش مي كند. غزنويان همچنين با اقتباس از سياست اداري دولت ساماني كار كشور به پيش مي بردند. بسياري از وزراي ايراني كه در خدمت امراي سابق بودند اكنون در خدمت غزنويان كار ميكردند و وسعت اين امپراطوري و حوضه عملكرد آنها دائما افزايش مي يافت. چنين مملكت بزرگي نظام اداري خود را از بغداد و دولت ساماني گرفته بود و توسط پيچ اداره دولتي بزرگ به انجام مي رساند. اين ديوانها به ترتيب عبارتند از :
الف ـ ديوان وزير، كه امور عاليه ومسائل مربوط به آن رابه عهده داشت.
ب ـ ديوان رسالت، كه مكاتبات اداري و سياسي را به انجام مي رساند.
ج ـ ديوان عرض، كه كار گرد آوري و سازماندهي سپاه را به عهده داشت.
د ـ ديوان اشراف، كه ارتباط داخلي را انجام مي داد.
ﻫ ـ ديوان وكالت، كه مربوط به دربار بود.

در توجيه چنين مسئله اي بايد گفت كه وجود كارگزاران ايراني و وزراء ايراني بسيار مهم بوده است. هرگونه استقلال عمل اين وزراء بشدت سركوب ميشد. چنانكه اغلب وزراء غزنوي كشته شدند بااين حال بايد از محمد حسن ميمندي نام برد كه وزير بسيار ارزشمند و كاردان بوده است.
از امور ديگري كه مربوط به شناخت دولت غزنوي ميشد رعايت دقيق ميان طبقات حاكم و رعيت بوده است. حتي سياست نامه نيز اين مسائل را مشروحا بيان كرد. سلطان در راس قدرت بود و بعد از او افراد لشكري و كشوري و بعد توده مردم كه شامل بازرگانان و روستائيان ميشد. آنان وظيفه داشتند كه از شاه اطاعت كنند و ماليات بدهند و در عوض پادشاه امنيت آنان را حفظميكرد. سيستم ارباب يك سياست پذيرفته شده بود. كليه گزارشهائي كه مربوط به شورش مردم ميشد به دربار اطلاع داده شد و نهايتا به سختي مجازات ميشد. ازعوامل ديگر بايد به نقش مذهب توجه كرد. طرفداري غزنويان از مذهب اهل سنت اين تعقيب چنان انجام ميشد كه حتي پس از محمود اين بيت شعر نشان ميدهد كه تا چه اندازه نسبت به مذاهب غير اهل سنت تعقيب روا داده شده است:
آه و دردا كه كنون غرقليان شاه شوند ايمني يابنداز سنگ پراكنده و دار

چنين مناسباتي با خليفه مبني بر اين كه قانوني وشرعي قدرت غزنوي از طرف خليفه آشكارا بيان شود. براي محمود لازم بوده است. آنان براي خليفه هدايا مي فرستادند و درعوض منشور حكومت و القاب مي گرفتند. حتي براي خشنودي آنها سفير خلفاي فاطمي را كشتند و اين نشان ميدهد كه چگونه نسبت به خلفاي بغداد توجه عميق داشتند.
فرهنگ سلاطين غزنوي متاثر از فرهنگ ايراني اسلامي بود. خراسان سرزميني بود كه بيشترين اهميت را براي آنها داشت در آنجا بسياري از شيوه هاي تعليم و تربيت و فرهنگ و ادب ايراني رواج داشت وشعراء و نويسندگان زيادي كه دربار محمود جهان گشايي اورا مدح وستايش نمودند و بسياري از فتح نامه ها در اين زمان نوشته شد و همچنين شيوه هاي سنتي ايراني در اين زمان بكار گرفته شد و روش حكومت و شيوه دربار بسيار با شكوه بوده است كه اين نشان از گسترش سلطه بي حد و اندازه غزنويان دارد و ازجهت ديگرنشان دهنده وجود ظلم بي حد و همچنين هزينه هاي زياد نگهداري كاخ ها مي باشد. كه چنين نمونه اي را در دربارهاي شرق عالم اسلام ميتوان يافت.

چراسلطان محمود از حربه مذهب استفاده ميكرد: (حمله به هند وديگر جاها).


حمايت خليفه به عنوان يك مقام مذهبي.
غزنويان را به عنوان غازيان (عاملان مذهب) به جهانيان معرفي ميكرد.
جلوگيري از رواج مليت خواهي.
افزايش غنائم ووسعت كشور.


عمده ترين دلايل شكست غزنويان

نارضايتي مردم ازماليات گيري (براي هزينه ومخارج لشكركشي غزنويان).
شكست و ازدست دادن خراسان بوسيله حمله غزها.
مخالفت اقليت هاي مذهبي و اسماعيليه و شيعه با غزنويان.
اجازه محمود به اسكان چهل هزار چادرنشين غز در خراسان.

اثرات جنگ بين غزنويان و سلجوقيان:


ازبين رفتن كشاورزي.
ازبين رفتن تجارت.
سرخوردگي مردم از قدرت.

خصايص ويژه امپراطوري غزنوي:
چون توسعه نظامي براي امپراطوري غزنوي اهميت فراواني داشت طبيعتا سپاه نهايت اهميت را در دولت غزنوي دارا بود. منابع موجود حكايت ميكنند كه بيشترين توجه براي تقويت اين ابر سازمان بوده است. سپاه غزنوي بسيار حرفه اي بود و ازتنوع نژادي برخوردار بود و چون سپاهي ثابت بود پيوسته آماده جنگ بود. ناگزير وضعيت جنگي درآن هميشه برقرار بوده و مورخين مهاجر غزنويان كه نوشته اند اين سپاه بيشتر از غلامان ترك بودنداز اقوام گوناگون تشكيل ميشدند.
اما درميان آنها نژادي ديگرنيز يافت ميشد. اين تنوع نژادي سپاه رامايه قدرت مي دانستند و اعتقاد داشتند كه اختلاف قومي درميان سپاه وابستگي يه يك گروه را بي اثر ميكند و همچنين موجب رقابت ميشود از طرف ديگر شهرت محمود غزنوي بعنوان يك پادشاه غازي خواه ناخواه اعتباري براي او كسب ميكرد. غنائمي كه بدست مي آمد بين سپاه تقسيم ميشد. ازنظر سازماندهي وجود فيلان جنگي وسلاح ها و آلات قلعه گيري ميتوانست براي سپاه غزنوي بسيار كار ساز باشد. گفتن اين نكته لازم است كه مخارج اين سپاه حرفه اي موجب بالابردن هزينه دولت ميشد و ناچار مالياتهاي فراواني برمردم ايالات بسته ميشد. بسياري از تاريخ نويسان روش گرفتن اين نوع ماليات بيرحمانه توصيف كرده اند. براساس مدارك موجود اسفرايني وزير محمود كه حاضر نبود مالياتهاي گزافي را وصول كند روانه زندان شد حتي پس از محمود نيز و درزمان مسعود كه سلجوقيان به طرف مرزهاي غزنوي هجوم آوردند اين سياست ظلم موجب شد كه آنان (اهل خراسان ) نسبت به آمدن سلجوقيان بي اعتنا باقي بمانند و بسياري از مورخين حكايت مي كنند كه دامنه نارضايتي چنان بالا گرفت كه موجب شورشهاي پراكنده اي شد وهمين امر سرزمينهاي زيادي را از قلمرو غزنوي جدا و به حيطه قدرت سلجوقيان اضافه كرد. پس از محمود و درزمان حكومت مسعود نيز وجود چنين سپاهي علي رغم اينكه از مسعود حمايت كردند ولي بعلت همان مخارج زياد موجب شد كه بسياري ازنابسامانيهاي كشور مربوط به اين امر باشد. از طرفي مسعود مصصم بود كه دستاوردهاي پدرش رانيز حفظ كند بااين حال بايد توجه كرد كه درهمين ايام قوامي قراختائيان و تركان نيز در رقابت با غزنويان خراسان را تهديد ميكردند. مصيبت بزرگ وقتي روي داد كه در اثر عوامل گوناگون خراسان از دست رفت و همچنين اتحاد نيروهاي سلجوقي بسيار مستحكم گرديد. بنابراين ميشود حدس زد كه عليرغم ثباتي كه به هنگام مرگ محمود درخراسان برقراربود. اما بر اثر عوامل نامساعد زمان محمود بحرانهاي جدي در زمينه اقتصاد و سياست روي داد گرچه مسعود در نبرد با محمد برادرش پيروز گرديد با اين حال به عنوان يك فاتح نتوانست دوام بياورد. زيرا شكست هاي پي درپي او نشان داد كه وضعيت دولت غزنوي رو به ضعف است. سرخوردگي اهالي خراسان و عدم علاقه آنها به ايستادگي و همچنين مخالفت زمينداران خراسان با آنها نقش مهمي در منازعات ميان غزنويان و سلجوقيان ايفا كرد. اوج ستيز و جنگ برسر تصرف خراسان بود و نتيجه نهايي در دندانقان روي داد كه نزديك به مرو است و دراين نبرد سپاه غزنوي دقيقا از بين رفت و رهبران سلجوقي مانند طغرل و چغلي بيك خراسان را در حيطه قدرت خويش گرفتند. گرچه پس از مسعود، محمد به پادشاهي رسيد. با اين حال حيطه قدرت غزنوي
درمشرق افغانستان و ناحيه كوچكي از پنجاب محدود شد.

ارزيابي اهميت تاريخي غزنويان:
ذكر اين نكته لازم است كه گفته شود چون غزنويان به عنوان مهاجمان ترك به دنياي متمدن اسلام آمدند. در واقع جذب چنين تمدني شدند. گرچه در اين دوران ادبيات و شعر فارسي رواج داشت. با اين حال علل بزرگ آنرا بايد در حفظ تمدن زمان سامانيان در اين دوران دانست. از جهتي ديگر سلاطين غزنوي با توجه به روحيه جنگي و سپاه ويژه اي كه داشتند پاسداري ازمشرق را در برابر مهاجمان كه از آسياي ميانه مي آمدند به عهده داشتند. زيرا اين امپراطوري اساسا جنبه نظامي گري داشت. از طرف ديگر وجود چنين سپاهي موجب پيشرفت اسلام در هند و همچنين استثمار مردم شبه قاره هند گرديد. حتي بعدها نظام الملك وزير سلجوقيان در اثر خود اين روحيه نظامي گري غزنوري را مي ستايد و در واقع غزنويان نشانه اي از اوج نفوذ تدريجي مزدوران ترك در مشرق دنياي اسلام هستند و دراين مناطق آنان بر قدرتهاي ايراني پيروز شده و امپراطوري قدرتمندي بوجود آورده اند و ازهمين زمان است كه الگوي سلطه سياسي تركان بربيشتر نواحي جهان اسلام پي افكنده شد.
همچنين بايد اشاره كنيم كه ارزيابي تاريخي به هرحال غزنويان به عنوان آغازگر پيشرفت حكومت اسلامي درشمال هند هستند و ازهمين زمان است كه نخستين پيوستگي مستقيم با فرهنگ هند بوجود آمد و اسكان دائمي مسلمانان درهند و اسلام پذيري هنديان آغازشد. با اين حال اين تفكر كه تمام جنگهاي محمود جنبه مذهبي داشته است دقيقا رد شده حتي اگر اسلام بصورت يكي از بزرگترين اديان شبه قاره هند در آمده باشد. بازهم در نيت مذهبي محمود از جانب مورخين شك و ترديد ابراز شده است. بااين حال ادبيات اين دوره از محمود بعنوان يك سلطان غازي نام مي برد.

آثار اجتماعي و اقتصادي جنگهاي غزنويان درهند و نقاط ديگر:
همچنانكه قبلا اشاره شده خصيصه بزرگ حكومت غزنوي كه روحيه نظامي گري بود موجب لشكر كشيهاي متعددي به هند و نقاط ديگر است كه بي ترديد منبع عايدي سرشاري بوده است. ازطرفي ديگر غارتگري و قتل را بدنبال داشته و در همين مسير توده هاي مردم بسيار فقير شده اند. قبل از هرجنگي ازمردم مالياتهاي گزافي گرفته ميشد. مورخين هم عصر غزنويان حكايت مي كند كه اين مالياتها بقدري سنگين بوده است كه پس از وصول آن تقريبا اهالي براي امرار معاش چيزي نداشتند اين روش جابرانه سقوط اقتصاد كشور را بدنبال داشت از طرفي ديگر هرج ومرج اوضاع و ناپايداري آن و غارتگري دولت، تامين اجتماعي و آسايش فكري را از بين برده بود. نتيجه اينكه نيروهاي توليدي نااميد شده چنانكه بايد به زراعت و فعاليت هاي كشاورزي مشغول نميشدند. حكايت شده است كه اين وضع در نيشابور موجب قحطي سختي شد. حيوانات و انسان خورده شدند. گرچه محمود مجازاتهاي سختي برا ي عاملان اين قضيه بوجود آورد. با اين حال تحميلات گوناگون به مردم موجب شورشهائي شده است. حكايت ميكنند كه مردم بلخ مجبور شدند كه مخارج ساليانه باغ محمود را بپردازند و اين موجب نارضايتي بزرگ شد. سلطان با اين تصور كه اصولا مردم به دودسته تقسيم ميشوند:1ـ نيروهاي مسلح 2ـ اهالي مردم.
اين انتظار را داشت كه درقبال امنيت آنان از تعرض دشمنان مردم عوارض ومالياتهاي تحميلي را بپردازند. يك منبع تاريخي حكايت ميكند كه زمانيكه محمود در هندوستان بود قراختائيان به بلخ و خراسان حمله كردند. مقاومت مردم موجب خرابي شهر شد. دربازگشت از سفر محمود مردم را شماتت كرد كه شما حق مقاومت ومداخله در امور جنگي را نداريد و گفت كه قراختائيان براي آن شهر را خراب كردند كه شمادرمقابل آنها مقاومت كرديد وگفت بايستي شما هدايا و ماليات مي پرداختيد.
اين طرز فكر كه بيهقي آنرا شرح داده مي رساند كه تاچه اندازه به مردم و نيروهاي توليدي ارج ومنزلتي قائل شده اند.

سياست در حكومت غزنوي:
قبل از روي كارآمدن غزنويان مردم ايران روحيه ملت خواهي و مليت را كاملا دارا بوده اند. آنان پس از حمله عرب توانسته بودند با نهضت هاي گوناگون و تشكيل حكومت هاي مستقل و احياء آداب و رسوم فرهنگ خود را حفظ كنند. حتي در دوره غزنوي سرودن شاهنامه بر اساس چنين روحيه اي انجام گرفته است و در واقع تا دوران غزنوي اغلب حكومتها براي توجيه مشروعيت حكومت خود سعي ميكردند مانند آل بويه نسبت خود را به شاهان پيش از اسلام برسانند. ساختن اين نوع سلسله انتساب نشان ميدهد كه ملت ايران در اين دوران به اصالت نژادي اهميت ميداده اما با شروع سلطنت غزنوي موضوع اصالت نژادي و سياست ملي و احساسات قومي روبه ضعف نهاد زيرا غزنويان كه ازنژاد ترك بودند عليرغم اينكه تربيت يافته دستگاه سامانيان بودند و شيوه اداري را رعايت ميكردند و حتي آداب ورسوم ايراني را تا اندازه اي حفظ نمودند با اين حال با ملت ايران در آرزوهاي ملي هماهنگ نبودند اين امر موجب شد كه به جاي سياست ملي و تقويت حكومت نژادي به سياست مذهبي ووحدت ديني روي بياورند از طرف ديگر چنين سياستي موجب شد كه بتوانند با استقلال طلبان ايراني و مذاهب ديگر بشدت مبارزه كنند و در بررسي اين نكته بايد توجه شود كه گرچه غزنويان به فرهنگ سامانيان متمايل بوده اند وحتي عيد نوروز جشن سده را بر پا ميداشتند با اين حال چون خود فاقد فرهنگ خاص بودند سياست مذهبي را بيشتر از هرزمان ديگري ميتوانستند اعمال كنند.

اوضاع اجتماعي و اقتصادي و زندگي مردم در دوران غزنوي:
گرچه منابع تاريخي به زندگي اجتماعي مردم كمتر پرداخته اند با اين حال تلاشهاي برخي از آنها موجب شده است كه زندگاني اجتماعي اين دوران تا حدودي مشخص شود.
في المثل مسلم شده است تعصبات مذهبي غزنويان و خونريزي آنها در هندوستان و حتي در متصرفات داخلي خود اين امكان را بوجود آورده كه تمام مخالفان تحت عنوان بي ديني قلع و قمح شوند. سپاه غازيان غزنوي كه با تفكر اسلامي و اشاعه آن به جنگ مي پرداخت. احتياج به پول داشت بطوريكه مردم همچون گوسفند پوست كننده شدند فضل بن احمد بن اسفرايني عليرغم اينكه در اول كا ربه وصول مالياتها رضايت داد با اين حال بعدها پشيمان گشت.
ظلم بي حد موجب شد كه براساس شهادت مورخان حتي سگها و گرگها را خوردند و چون ظلم از حد گذشت محمود امر وصول مالياتها را متوقف كرد. با اين حال بسياري از كسانيكه سياست محمود براي امر را مورد انتقاد قرار ميدادند. از كار بركنار و يا به زندان رفتند. بيهقي داستاني تعريف ميكند كه مردم بلخ از بي ثمري نگهداري باغ محمود گله و شكايت داشتند و روزي كه محمود سؤال كرد چرا هيچگاه در اين باغ مجلس بزم خوبي بياد نداشته مشكان گفت: كه چون مردم ناراضي هستند از اين جهت سرور وشادي به دل سلطان راه نمي يابد. اين واقعه كه بيهقي آنرا تعريف كرده است وضعيت اجتماعي و اقتصادي مردم را كاملا نشان ميدهد بطوريكه محمود مجبور شد و نگهداري اين باغ را از مردم بلخ گرفته و به يهوديان محول كرد علاقه و توجه اورا به شعراء و دانشمندان فقط از جهت تمايل اوبه نام جوئي دانسته اند حتي سياست مذهبي اورا صرفا انگيزه مادي مي دانند.
طرفداري از خليفه و مذهب موجب شد كه تمام جنبش هاي مربوط به توده هاي مردم و مذاهب گوناگون بخصوص اسماعيليان نابود گردد.

نتايج حكومت غزنويان و فرجام كارآنان:
از نظر سياسي محمود و غزنويان ترويج مذهب را مورد نظر داشتند و از سياست خليفه پيروي ميكردند. اين مسئله با اهدافي همراه بود. برخي از مورخين مي نويسند رفتار محمود عليرغم اين فتح نامه هائي به بغداد مي فرستاد و خليفه را تائيد ميكرد. از روي خدعه بوده وي حتي سفير خلفاي فاطمي را كشت. با اين حال هر دوقدرت يعني خلفاء عباسي و غزنويان موقعيت خود را در روابط دوستانه با يكديگر مي دانستندبا وجود اين براساس اشعاري كه از شاعران درباري همان زمان كه دسترسي است اين معنا روشن ميشود كه محمود حتي مايل بود كه حكومت بغداد را نيز به متصرفات خويش منغم كند. نوشته اند كه خلفاي عباسي و غزنويان استفاده سياسي از يكديگر را مد نظر داشته اند. از طرفي ديگران خصلت غزنويان به جمع آوري ثروت كه مياخان (ميخان) مورخ قرن نهم آنرا بيان كرده است موجب از بين رفتن بسياري از منابع توليدي و اقتصادي وي شد. همچنين بايد اشاره كرد كه سياست محمود از اين جهت كه ميخواست قلمرو آل بويه را به متصرفات خود اضافه كند از نظر گامهاي مختلف قابل بررسي است. هم از جهت سياسي به اين مسئله فكر ميكرد و هم از اين جهت كه دشمنان مذهبي خليفه را از بين مي برد و بالاخره اين نكته را براي همگان روشن ميكرد كه فقط مشرق زمين به عهده اوست. روش تخريبي محمود در جنگلها از عواملي است كه موجبات نارضايتي را نيز به بار آورد بسياري از شعراي آن زمان عليرغم شعراي ديگر درباري اين روش را نكوهش كردند زمانيكه چنين نارسائي هايي در بنيادهاي اجتماعي و اقتصادي مملكت روي نمود مسعود در حال مرگ بود. جانشين وي مسعود كه در واقع نه قدرت پدر را داشت ونه لياقت وي را با چنين نابسامانيهايي مواجه شد. قراختائيان و تركان غز سلجوقي ميتوانستند چنين قدرتي را به ضعف بكشانند. جنگهاي مسعود با تركان غز سلجوقي در نايحه دندانقان آخرين قدرت غزنوي را مجبور به عقب نشيني به نقاطي چون افغانستان و پنجاب نمود. يك سال بعد كه مسعود در سفر هند بدست همان سپاهي كه غزنويان را بقدرت رسانده بود كشته شد. در واقع اضمحلال قدرت سياسي غزنويان فراهم شده بود.
برادراو محمد گرچه باحمايت گروهي از سپاهان حكمران شد اما با بقدرت رسيدن نيروي تازه سلجوقي و عقب نشيني آنان به مرزهاي افغانستان در واقع ميشود بيان كرد كه سلسله اي بنام غزنوي به سقوط كامل خودرسيده است.

اسماعيليه به عنوان يك تفكر مذهبي و سياسي:
به عنوان مقدمه بايد گفت كه اسماعيليه در تاريخ سياسي و مذهبي بوجه بسياري از تحولاتند بنامهاي اسماعيلي، باطني، اهل تاييد، اهل تاويه، ملاحده، قرمطيه و يا حشيشه خوانده شد نه از نظرگاه انتصاب آنان به اسماعيل بايد گفت كه پس از امام صادق ايشان بر امامت اسماعيل پسر او باقي ماندند نوشته شده است. كه اسماعيل در زمان حيات پدر فوت كرد و چون امامت به موسي منتقل شد عده اي از بيرون به اين امر گران ننهادند و گفتند موضوع امامت پايان يافته است و(بداء) نيز محال است حتي گروهي منكر مرگ اسماعيل شدند گروهي منتقدند پس از او محمد فرزند اسماعيل امام موعود است و مي گويند چون امامت به محمد بن اسماعيل مرتبه امامت به قائميت ارتقاء يافت بايد توجه كرد كه زير بناي تفكري شيعه كه خلافت را از آن خاندان پيامبر ميداند تازمان خلافت فاطميان و قدرت گرفتن اسماعيليه به شكل ها و شيوه هاي ديگري در دنياي اسلام مطرح بوده است. في المثل خلفاي فاطمي كه فاطمي كه فقط در نواحي بسيار محدودي حكمراني داشتند كم كم مصر وشام، حجاز ويمن و عراق را گرفتند و پايتخت قاهره قرارگرفت و حتي خلافت عباسيان در معرض سقوط واقع شد بااين حال حمايت سلاجقه از خلفاي عباسي موجب پايداري خلافت در بغداد مي گشت تقسيم فاطميان به دوفرقه مستلويه و نزاريه شاخه هاي جديدي بوجود آورد ودرواقع جنبش آنان 170سال بعد به شكل و شيوه جديدي از طرف نزاريان مطرح شد وقيام حسن صباح و فتح الموت نتيجه آن است اگر چه اسماعيليه باسقوط الموت بدست مولد كوقدرت سياسي را از دست داد با اين حال تفكر اسماعيلي هم اكنون بر نقاط مختلف دنيا مطرح است. نوشته اند كه پس از اين سقوط و تامدتها بعد شكل و شيوه كار فدائيان كاملا مورد توجه بوده است. با سقوط امامان اسماعيلي و از بين رفتن مدارك شناخت. اين فرقه با مشكلاتي روبروشد كلمه اساس كه ريشه كلمه حشاشين در واقع اولين بار توسط ماركوپولو د رسفرنامه آورده شد. لازم به ياد آوري است كه قبل از ماركوپولو كسان ديگري در مورد آنان محبت كرده اند با وجود اين بايد تذكرداد كه اثر ماركوپولو بايستي باديده انتقادي نگاه كرده شود. زيرا آنچه را كه ماركوپولو درباره رفتارو اعمال اسماعيليان نوشته است. فقط منجر به اسماعيليه شام است و نميشود آن را در مورد ايران تقسيم داد. مطالعات بعدي بخصوص مطالعات سيلومتر دوساس دادن چنين صفتي به آنان صرفا مربوط به نحوه عمل آنان بوده نه ملوك آنان در واقع ازجهت تحقير اين صفت به آنان داده شده است.

اسماعيليه از نظر گاه عقيدتي: 23/8/73اولين بحران كه ديانت اسلام زماني روي داد كه حضرت محمد (ص) وفات يافت كسانيكه حضرت علي (ع) را به جانشيني قبول واعتقاد براين نكته داشتند كه اين جانشيني تاييد شده است به شيعيان علي(ع) معروف شدند همين عمده بعدها مجادلات سياسي و مذهبي را در بطن تاريخ اسلام و ايران و نقاط ديگر بوجود آمدند. بايد توجه تفكرات ايراني و همچنين عقايد زرتشتي اين احساس را بوجود آورد كه تفكرات و سياستهاي جديدي بايد مطرح شود. شيعه از همين زمان به فعاليت هاي گوناگوني دست زده است. حادثه اي كه بيش از همه برزندگي سياسي ومذهبي شيعيان سايه افكنده، واقعه عاشورا است. پس از آن بايد به قيام مختار اشاره كرد كه دعوت به محمد بن حنيفه كرد اگر چه منجر به شكست ظاهري با اين حال طرحي برا ي يك سلسله طولاني از نهضت هاي مذهبي گرديد. در اين نهضت ها دو شخصيت اساسي وجود داشت:‌
1. امام 2. داعي كه پيام امام را تعبير مي كرد بااينكه طي كوششهائي خلافت از بني اميه به بني عباس منتقل شد.
با اين حال نهضت هاي افراطي شيعيان به فعاليت خود ادامه ميدادند و گاهي اين انديشه ها با چنان رگه هايي از بدعتهاي مذهبي همراه بود كه تصور ميشود از مذاهب و اعتقاد است. ديگري سرچشمه گرفته است در برنامه سياسي اين نهضت ها برانداختن نظام موجود و بقدرت رساندن امام بسيار تاكيد ميشد. حتي بعدها زماني پيش آمد كه نهضت هايي تحت عنوان شيعه فعاليت ميكردند كه رهبران آن از اولاد علي (ع) نبودند برخي از اين شيعيان بخصوص براين نكته تاكيد داشتند كه امام بايستي قيام به شمشير كند و مسئله تقيه را قبول نداشتند درنيمه دوم قرن دوم هجري فعاليت اين شيعيان افراطي بسيار زياد بود وحتي نوشته اند كه سرچشمه بسياري از تفكرات اسماعيلي مربوط به همين دوران است. بايد توجه كرد كه درميان تمام نهضتهايي كه بنام شيعه برپا ميشد بالاخره اسماعيليه شهرت بي اندازه پيداكرد و آن در سال 148 ﻫ . ﻗرخ داد. بعضي از منابع نوشته اند كه اسماعيل ممكن است با عناصر افراطي شيعه در تماس بوده و همين امر موجب خلع او از جانشيني گرديد. با اين حال فوت اودرزمان حيات پدر منجر به جانشيني امام موسي كاظم به عنوان امام هفتم گرديد و پيروان وي را كه معتقدند 12امام كه آخرين آنها غايب است و خواهد آمد اثني عشري مي نامند. بايد تذكر داد كه اختلاف فرقه اثني عشري با اهل تسنن بسيارمحدود مي باشد و آنچه كه بنام شيعه و بي ذلت مربوط به آن در تاريخ هاي مورد ذكر آورده است مربوط به اسماعيليه مي باشد.

خلاصه اي از اعتقاد و مباني عقيدتي اسماعيليان:
گرايش فكري مكتب اسماعيلي به همبستگي و تشكيلات آنان يك نظام مذهبي و فلسفي در سطح عالي را دردنياي آنروز بوجود آوردو همچنين ادبيات آنان هنوز تازگي دارد. اسماعيليان همانند اهل تسنن و همه مسلمانان ديگر به قران و قوانين اسلام احترام مي گذاشتند. اما توجيهات فلسفي و تعابير آنان از جهان و عالم كائنات براساس انديشه هاي قديمي و بخصوص افكار نو افلاطوني بنياد نهاده شده بود. در واقع اين جنبش هم از نظر سياسي و هم از نظر مذهبي براي بسياري مايه بقا و امكان زيست را بوجود آورده بود زيرا نارضايان اجتماعي در اين جايگاه جديدي يافتند. جامعه ايكه رئيس و پيشواي آن امام يعني وارث پيامبر برگزيده خداوند و يگانه پيشواي برحق عالم بشريت بود. درنظام مذهبي اسماعيليان امام اساس مركز عقيده و تشكيلات و فاداري بود و آفرينش جهان را در نتيجه تاثير عقل كل برنفس كل ميدانند وميگويند در هر دوره اي امام ناطق خواهد آمد و امام صامت كسي است كه مستور باشد و دآآآآآآآآآآآآ
وره اي نيز خاص داردو بنا به اين طريق وجود امامان با دوره هاي پيروزي و يا اختفاي مذهب مطابقت داشت. بي شك و ترديد اين امامان بايستي از اولاد علي (ع) ويا ذريه اسماعيل باشندو همين امام است كه سرچشمه علم و قدرت بوده و تعاليم قران را نه به معني لفظي و ظاهري آن بلكه به معني باطني آن كاملا ميداند و همه چيز را ميتواند روشن كند. نهايت تمام احكام دين مربوط به شناخت امام است وحتي در اين رابطه آنچنان پيشروي كردند كه بعضي از آنان گفته اند وقتي شناخت امام كاملتر حاصل شد ديگر رعايت احكام ديني معني ندارد زيرا جستجوي حقيقت شرط اصلي است. به هر حال امامان مستور بعد از وفات اسماعيل مدت يك قرن و نيم برجامعه اسماعيلي رهبري كردند و در بعضي از نقاط به تشكيل حكومتهاي كوچكي نائل آمدند. بايستي همچنين توجه كرد كه در اين دوران شيعه 12امام نيز در پي بدست گرفتن قدرت بود. دگرگونيهاي بزرگ اجتماعي و اقتصادي قرنهاي دوم و سومﻫ . ﻗ
همچنين مقابله دين اسلام با فلسفه و علم يوناني موجب شد براي وحدت و قدرت اسلام طرح جديدي پي افكنده شود.
اين طرح جديد را اسماعيليان صورت دادند و بالاخره به كسب موفقيت هايي نائل شدند. بعضي از شاخه هاي مذهب اسماعيلي كه بنام قرمطي خوانده شدند توانستند دريمن و عربستان شرقي حكومت را بدست بگيرند اما بزرگترين پيروزي درشمال افريقا بدست آمد. بطوريكه امام اسماعيلي بنام مهدي خود را آشكاركرد و سلسله جديدي را بنيان نهاد و خود را از اعقاب حضرت فاطمه(ص) قلمداد نمود. زمانيكه اين حكومت به فتح مصر نائل شد در واقع بزرگترين امپراطوري را بوجود آورد و بسياري مراكز فرهنگي تاسيس شد. جامعه الازهر به عنوان جايگاه دين بنا شد و بسياري از كسانيكه ميتوانستند مذهب اسماعيلي را تبليغ كنند به تمام نقاط ايران وآسياي مركزي و نقاط ديگر دنياي اسلام فرستاده شدند از برجسته ترين اين افراد شاعر ايراني ناصرخسرو است. علي رغم پيروزيهاي فاطميان به علت حمايت تركان از خلفاي عباسي قدرت عباسي همچنان باقي بود. بعضي از بي دله هاي مذهبي در واقع ميان پيروان فرقه فاطمي منجر به ايجاد و فرقه مذهبي نزاري ومستعلي گرديد. و بالاخره زمانيكه صلاح الدين ايوبي فرمانرواي مصر گرديد در واقع حكومتي بنام فاطميان وجود نداشت. با اين حال اعتقاد به مذهب اسماعيل همچنان قوي بود. در اين زمان تركان از نظرسياسي قدرتي پيداكرده بودندو بالاخره درهمين زمان كيش اسماعيل احتياج به يك دعوت جديد داشت زيرا دعوت قديم اسماعيلي اكنون كاملا شكست خورده بود. اين دعوت و روش جديد را يك نابغه انقلابي بنام حسن صباح پايه ريزي كرد.

دعوت جديد (حسن صباح):
دعوت جديد اسماعيلي معمولا با نام حسن صباح مترادف است. نوشته اند كه او از شيعيان اثني عشري بود كه در قم بدنيا آمد. اما نوشته هاي بعدي اسماعيلي به شكل ابهام اخيرا او را از اعقاب شاهان حميري مي داند. اگر تاريخ تول حسن معلوم نيست اما سرگذشت نامه وي نشان ميدهد كه او در ري تحت تاثير تعليمات مبلغان اسماعيلي بوده است و توسط آنان و مربيان اسماعيلي با اين مكتب آشنا شد. بعدها عبد الملك بن عطاش از داعيان برجسته اسماعيل براي حسن صباح از خليفه فاطمي مصر اجازه سفر به مصرگرفت. نوشته اند كه حسن صباح در مصر سه سال اقامت كرد و پس از گرفتن تعليمات روانه ايران شد. در اين دوران روابط حسن صباح را با خلفاي فاطمي مصر و سپهسالار نظامي مصر به گونه هاي متفاوتي تعبير كرده اند كه نشان از مخالفت حسن صباح با امير الاجشوش مصر داده بود به هر حال پس از آمدن به ايران وي به عنوان يك رهبر اسماعيلي سياست گرفتن قلاع و تبليغ بيشتر دين اسماعيلي را مد نظر قرارداد.گيلان و مازندران و ديلم، رودبار، الموت، قزوين از جمله نقاطي بودند كه توجه اورا به خود جلب كردند. موقعيت خاص منطقه وحالت استقلال طلبانه مردم كه حتي از ورود به اسلام به ايران اين آخرين منطقه بود كه با مذهب اسلام وآن هم با مذهب تشيع آشنا گشت ميتوانست نقطه اتكا براي حسن صباح باشد. همچنين دعوت اوبه داشتن پيروان بيشتر ادامه داشت وي ضمن بدست آوردن پايگاههاي تبليغي بيشتر سياست تسخير قلاع را نيز دنبال ميكرد. درراستاي همين تفكر طبق يك برنامه ريزي صاحب شده الموت تسخير شد. و اودر واقع درمدت 30سال اقامت خود در قلعه هرگز از آنجا بيرون نيامد وبه مدت 20سال تمام در خانه خود كه فقط دوباره از آن خارج شد. به نوشتن كتب ارشاد اسماعيليان ورهبري تمام پيروان خود در سراسر ايران مشغول بود. بسياري از مبلغان به نقاط مختلف فرستاده شدند. قلعه لمسر كه فرمانده آن بزرگ اميد بود به تصرف درآمد. قلاع قهستان كه مدتها مركز زرتشتيان بود. بوسيله داعي اسماعيلي بنام حسين قائني به زير سلطه اسماعيليان درآمد. درطبس همچنين وضعيتي پيش آمد همچنين قلاع ديگري در ساوه و شاه دژ اصفهان به تصرف درآمد تبليغات ديني انجام ميشد به موازات اين اقدامات عمليات سركوب گراند سلجوقيان درشكل ها و شيوه هاي مختلف برضد اسماعيليان انجام ميگرفت. اما بصورت جنگ واقعي بافرستادن دو لشكر به قهستان و الموت توسط سلطان ملك شاه سياست جديد سلجوقيان اعمال شد. اين لشكر كشي بي نتيجه به پايان رسيد و در همين اوان بزرگترين موفقيت سياسي براي اسماعيليان با كشتن خواجه نظام الملك حاصل شد اين امر نخستين مرحله ازيك سياست پي گير بود كه درآن بسياري از وزيران، حكمرانان، سرداران سپاه، فقيهان و حتي خلفاي فاطمي و عباسي قرباني شدند. نوشته اند كه صورت اساسي اين قربانيان كه بعد ها از الموت بدست آمد براساس يك طرح حساب شده يه انجام مي رسيده است. اين امر نشان ميدهد كه اين سياست براساس ايجاد و حشت و جلوگيري از مخالفت به انجام رسيده است. شايان ذكراست كه گفته شود اطاعت بي چون و چراي فدائيان از رهبران خود بر اساس يك سلسله مقررات و اعتقادات خاص مذهب اسماعيلي صورت گرفته است و نوشته هاي اسماعيلي مراتبي چون: داني،‌ عالي، داعي، معلم و موذن وحجت و در مرتبه بالاترامام ميتوانست سلسله اي از مراتب اعتقادي باشد و به اين ترتيب مردم را نيز و پيروان را به اين تقسيم بندي قسمت كرده بودند. پائين ترين مرحله مستجيب بود و اعضاء فرقه را رفيق مي گفتند درهمين دوران است كه بزرگترين بحران سياسي و مذهبي در دنياي اسماعيلي روي داد با مرگ مستنصر ورقابت سپهسالار مصر وامير الاجيشوش به نفع مستعلي حق فرزند ديگر مستنصر نا اميد گرفته شد براي اسماعيليان ايران كه مركز و اساس قدرت خود را از دستگاه سياسي فاطميان مصري ميدانستند اكنون اين فرصت پيش آمده بود كه با استفاده از اين مسئله كه فرزندان و نوادگان نزار د رالموت هستند خود را نه تنها پيرو نزار قلمداد كنند بلكه حالت مستقل نيز بگيرند. از همين زمان به بعد است كه حتي قلاع معتبري چون شاه دژ اصفهان و سلسله جبال البرز قدرت اسماعيليان را دو چندان ميكردند. از نظر سياسي با فوت ملك شاه اكنون قدرت بين بركياروق ومحمد تقسيم شده چنين حالتي مسلما به اسماعيليان اجازه مي داد كه تبليغات گسترده تري داشته باشند اما زمانيكه بركيارق تصميم گرفت با آنان به جنگ لشكري به قلاع آنان فرستاد در اين جنگ اگر چه كشتار فراواني از اسماعيليان شد و حتي بعضي از قلاع نظامي تخريب گرديد با وجود اين پس از بازگشت سپاه سلجوقي مرمت قلاع آغاز گرديد. درنقاط ديگر به گفته مورخ همان زمان ابن ايشي هر اتهام كوچكي موجب قتل اسماعيليان مي گرديدبا وجود اين سياست ترور اعمال شد و بسياري از مخالفين ديني و كشوري قرباني شدند. محاصره قلعه اصفهان نيز نتوانست كاملا قدرت اسماعيلي را ازبين ببرد. زيرا شرايط صلح به سلطان سلجوقي اجازه ميداد كه حداقل از قدرت اسماعيليان بكاهد. با اين حال در برخي از نقاط فتح قلعه انجام شد و كليه اسماعيليان كشته شدند. درفتح نامه اي از مورخ سلجوقي از اين پيروزي نوشته است. اين امر را مهم جلوه داده به تلافي چنين شكستي پسر خواجه نظام الملك احمد به سرنوشت پدر دچار گرديد. بزرگ اسماعيلي در الموت بود. بنابراين سپاهي به آغاز فرستاده شد اما اين جنگ بي نتيجه به انجام رسيد و با كشته شدن فرمانده سپاه سلجوقي لشكر سلجوقي مجبور به بازگشت شد صورت قتلهاي اين دوره نشان ميدهد كه اسماعيليان از سياست ارعاب ووحشت خود دست برنداشته اند زمانيكه منجر قدرت را بدست گرفت به علت تغيير ماهيت سياست روشهاي ديگري انجام شد. عطا ملك جويني اين تغيير سياست رابه تهديد منجر از طرف اسماعيليه نسبت ميدهد. چندين خليفه عباسي و فاطمي در اين دوره كشته شدند وحتي امير الاجيشوش مصر قرباني گرديد وزير جديد مامون (خلفاي فاطمي) بايك نقشه حساب شده بسياري از مبلغان و اسماعيليان راكشت بااين حال عليرغم احتياط هاي لازم وي نيز قرباني گرديد. زمانيكه اين وقايع رخ ميداد نفرمتفكر و انقلابي اسماعيليان و رهبر سياسي و مذهبي الموت حسن صباح درگذشت. جانشين او بزرگ اميد كه فرمانده قلعه لمسر بود بي هيچ مشكلي به امامت رسيد.

دوران پر امامت بزرگ اميد:
برخلاف اينكه درحكومت سلجوقي مرگ يك حكمران موجب كشمكش مي گرديد. انتقال قدرت در بين اسماعيليان بسيار به سادگي انجام پذيرفت. در زمان بزرگ اميد نيز مسئله حمله به نقاط رودبار و الموت و ساير قلاع اسماعيلي دنبال ميشد. لشكر كشي به رودبار بي نتيجه به پايان يافت. در حاليكه سيستم مخالفان از طرف اسماعيليه با موفقيت دنبال ميشد. اين اثر حكايت مي كند كه چندين وزير و حكمران توسط فدائيان كشته شدند. برخي از منابع حكايت دارند كه زمان بزرگ اميد صخي نه چندان پايدار بين اسماعيليان و سلجوقيان بوجود آمده است. بزرگ اميد برخلاف حسن صباح ازمردم بومي بود(رودبار) در همين حال او تجربه هاي حسن صباح رانداشت. اما نقش وي را در تحكم قدرت اسماعيل كاملا بارز مي داند. جويني حادثه مرگ بزرگ اميد را باتوجه به جو زمانه بسيار ذلالت بار توصيف كرده جانشين وي محمد گر چه به عنوان يك امام اسماعيل چندان معروف نيست. با اين حال شيوه كشتن مخالفان همچنان دنبال ميشد. برخي ادعا كرده اند كه در اين زمان آن شور و جمعيت از ميان اسماعيليان رخت بر بسته بوده است. با اين حال ساختن قلاع ادامه داشت.
اما تندروان مذهب اسماعيلي در انتظارشخصي بودند كه مانند گذشته منزلتي براي اسماعيليان جستجو كنند. حكمرانان جديد حسن كه صلي قيامت را در داد و فدائيان را وادار كرد كه روزه خود را افطار كنند و هزاره جديد را اعلام كرد. كسي بود كه با افكار تندروان مذهب اسماعيلي از جهت سياسي هماهنگي داشت. نقض رسمي تشريفات شريعت حتي براي عده اي از پيروان با اين حال با توجه به استدلالهاي فلسفي اسماعيليه اين افكار در بسياري از قلاع اسماعيليه مورد قبول واقع شد. زمانيكه امام بعدي اسماعيليه محمد به حكومت رسيد. گر چه در اين تفكر تغييري حاصل نشد با اين حال هيچ گونه شدت عملي نيز براي بسط فكر صلي قيامت بوجود نيامد و همين عاملي شدكه درزمان جلال الدين حسن امام مهدي او هم از نظر سياسي و هم نظر مذهبي خود را به خلفاي عباسي وحتي صلح با خوارزمشاهيان آماده كند و بدين طريق بود كه به حسن نومسلمان لقب يافت. برخي از نظر مذهبي معتقد شدند كه اين بازگشت به شريعت براساس تقيه انجام شد واپسين روزهاي حكومت اسماعيليه مصادف است با هجوم مغولان به ايران در همين زمان خليفه ناصر نيز به عنوان يك خليفه آگاه به مسائل نقش حساسي در حكومت ايفا كرد‌، بطوريكه هجوم مغولان به ايران و دوري از بغداد نتيجه حمايت او ميدادند وقايع نگاراني كه درباره هجوم مغولان وصيت كرده اند به اين اصل مهم توجه داشته اند كه قدرت اسماعيلي فراتر از آن بود كه با هجوم مغولان از بين برود وبر اساس همين سياست است. كه زمان هولد كوو پيروزي اندك مغولان در قلاع اسماعيلي موجب شد كه از ركن الدين خروش آخرين امام اسماعيلي خواسته شود با صلح و مدارا قلاع اسماعيلي را واداربه تسلح كند و حتي براي امام اسماعيلي آنچه خواست داده شد گرچه برخي ازحكام اسماعيلي تسليم نشد و جنگ براي پيروزي كامل برقلاع اسماعيلي زماني آغاز شد كه مغولان دانستند ديگر به حمايت ركن الدين احتياجي ندارند. با اين حال قلاع اسماعيلي به سادگي تسليم نشد. درلمسر الموت و گردكوماواويستان و قهستان نبردي آسان ادامه داشت. سياست جديد مغولان در مورد ركن الدين موجب قتل وي گرديد و بالاخره قلاع اسماعيلي نه دريك سال بلكه در طول نبردهاي بي امان خراب گرديد. دريك نكته كوچك بايد گفت كه گر چه اسماعيليه دريك برهه از تاريخ به قدرت رسيدند و قلاع را تسخير كردند با اين حال شكست آنها به منزله از بين رفتن فرقه اسماعيليه نشد. از پيروان اين فرقه پسر كوچك ركن الدين كه به امامت انتخاب شده بود و از نسل او سلسله اي ازامام بوجود آمده اند. اين توضيح كه سركوبي قدرت اسماعيلي گرچه سايرات اتفاق افتاد. با اين حال در بسياري از نقاط از جهان همچون شام و سوريه و نقاط ديگر تفكر اسماعيل به ادامه حيات پرداخته است.

علل اضمحلال سلجوقيان:


شيوه سيستم زندگي اقوام سلجوقي كه بقدرت مركزي اعتقادي نداشتند و گريز از مركز
ظهورقدرت قوي بنام قراختائيان
فساد اداري وظلم و جور فراوان نسبت به مردم


اهداف حكومت سلجوقي:


تائيد سلطان به عنوان رهبر سياسي ومذهبي
پيوند دين ودولت
نظارت برامور آموزش
تشكيلات حكومتي (ماليات گيري، وضعيت ارتش و غيره)


تحكيم سياسي قدرت سلجوقي:
طبيعت و احتياج قبيله سلجوقي به يك وحدت سياسي موجبات بوجود آوردن حكومت شد كه درتاريخ ايران بنام سلجوقيان معروفند. بررسيهابه عمل آمده در مورد اين قوم نشان ميدهد كه سلجوقيان كه دركار سپاهي گري و داشتن گله هاي فراوان مشهور بودند و خصلت جنگجوئي داشتند. با توجه به نوع معيشتشان كه زمستان و تابستان را در نواحي مختلف بسر مي بردند موجب ميشد كه آنها به مهاجرت بزرگ دست بزنند و آمدن آنها به ايران يكي از علتهاي آن همين مهاجرت است. تواريخ حكايت از آن دارد كه اين قوم كه نام اصلي طايفه آنها آغوز بوده و بعد تبديل به غز شده است. از تركان ناحيه خوارزم هستند سران اوليه ايل سلجوقي درخدمت امراي غزنوي بوده و باقبول مذهب اسلام توانستند براي خود موقعيت خاص بدست آوردند. سلجوقي به عنوان يكي از پايه گذاران اين دولت توانست سلسله اي را بنيان نهد كه به امپراطوري انجاميد از چهار فرزند سلجوقي دوپسر از ميكائيل يكي از فرزندان سلجوقي در تاريخ ايران بنام چغلي بيك و طغرل هستند. اين دو پس از اينكه نواحي بزرگي از خراسان را تاحدود بخارا را به تصرف در آوردند. توانستند خود به تشكيل حكومت نايل شوند طغرل سلجوقي كه معاصر سلطان مسعود غزنوي بود. براي بسط قدرت سلجوقي به يك سلسله جنگها با مسعود پرداخت و حتي در نيشابور به تخت سلطنت نشست. زمانيكه چغلي بيك د رمرو به توسعه حكومت سلجوقي مي پرداخت. مسعود غزنوي احساس ميكرد كه بايد اين قدرت تازه كه در عرصه سياسي ظهور كرده امان ندهد جنگي كه اتفاق افتاد موجبات شكست مسعود را دردندانقان فراهم آورد و تمامي خراسان در تحت تصرف سلاجقه در آمد زمانيكه چغلي بيك پس از تحكم قدرت خود در گذشت و پسرش الب ارسلان به سلطنت رسيد. قبل از وي طغرل توانسته بود با شكست بنا سيرتي سردار خلفاي فاطمي موجبات قدرت سياسي گرد و بنابراين زمانيكه آلب ارسلان بقدرت رسيد خلفاي فاطمي بقدرت سلاجقه نيازمند بودند.
بطوريكه القابي كه به شاهان سلجوقي داده اند نشانه اي از تائيد آنها مي باشد از طرفي ديگر شاهان سلجوقي نيز تائيد مذهبي را از طرف خلفاي عباسي بررسي تحكم قدرت خود لازم ميديدند در زمان الب ارسلان بسياري از نواحي خراسان و ماوراء النهر به تصرف درآمد و اصفهان به عنوان مركز قدرت انتخاب گرديد. نبرد امپراطوري رم شرقي و پيروزي الب ارسلان در اين جنگ موقعيت او را به عنوان يك فاتح مسلمان تثبيت كرد. بطوريكه از طرف خليفه به لقب (عنصر الدين) ملقب شد. وي بسياري به خليفه احترام مي گذاشت و اين روش يعني احترام به خلفاء از زمان طغرل بسيار رواج داشت. پس از وي ملك شاه با توجه به كارداني خواجه نظام الملك به بسط قدرت سلجوقي پرداخت. تواريخ مربوط به اين دوره حكايت از آن دارد كه بسياري از نقاط خارج از مرزهاي ايران به تصرف در آمد. از آن جمله آنانكه و همچنين قسمتهايي از شام و ماوراء النهر تصرف شد. سلسله سلاجقه شام نيز نشان ميدهد كه بسط قدرت سلجوقي تاچه اندازه گسترده بوده است. زمانيكه تدابير خواجه در كار حكومت با مخالفت شاهزادگاني كه تمايل به گريز از مراكز داشتند و همچنين مخالفت فدائيان اسماعيلي با وي موجبات قتل خواجه را فراهم آورد و بخصوص پس از اينكه ملك شاه نيز در 485ﻫ . ﻗآآ
فوت كرد. آغازيست براي از هم پاشيدگي قدرت سلجوقي اختلافات بر سرجانشيني بين پسران ملك شاه و چگونگي بقدرت رسيدن منجر و همچنين اختلافات داخلي بين افرادي سلجوقي و ظهور قدرت بزرگي چون تركان قراختائي كه امپراطوري سلجوقي را درمعرض تهاجم قرار داده بودند و همچنين نقش اسماعيليه به عنوان يكي از مخالفان سر سخت سلجوقي مجموعا عواملي است كه امپراطوري سلجوقي را به اضحلال نزديك كرد. اين احتمال وجود دارد كه عواملي چون نارضايتي عمومي با توجه به نقش مذهب كه نارضائيان شيعي در داخل اين امپراطوري به فعاليت نيز پرداخته بودند. دامنه اين اعتراضات را توسعه داده و به فروپاشي اين قدرت قسمت كرده باشد.

پايه هاي قدرت حكومت سلجوقي:
علاوه برمسئله ارتش و وجود يك نيروي جنگاور كه امپراطوري سلجوقي را اصولا يك دولت نظامي معرفي مي كرد. چون عناصر تشكيل اين حكومت از همه نظر با مردم ايران بيگانه بودند لذاانسجام اين قدرت مي بايستي بوسيله تشكيلات و نهاد ديگري به استحكام برسد تازمينه هاي قدرت سلجوقي فراهم شود تركان سلجوقي توانستند به هدفهاي زير نزديك شوند:


تائيد و تحكم سلطه سياسي ومذهبي براي سلطان سلجوقي از سوي خليفه.
پيوند دين و دولت (سياست).
ايجاد يك سيستم آموزشي جديد.
ايجاد يك تشكيلات كشوري كه از زمان آل بويه در ايران وجود داشته و دراين دوران به اوج گستردگي خودرسيد.

اين نكته قابل توجه است كه گفته شود هدف سلاطين سلجوقي از اينكه آنان به عنوان رئيس نهاد سياسي از طرف خليفه تائيد شوند. اين بود كه موقعيت خود را تحكم كنند و همچنين با توجه به اينكه تشكيلات ديواني و كشوري در دست كارگزاران ايراني بود و آنها سياست تمركز را مد نظر داشتند. خواجه و با توجه به گسترش سيستم آموزشي درواقع پايه هاي قدرت سلجوقي تثبيت ميشد.
در زمان سلجوقيان بين نهاد مذهبي و سياسي پيوند زده شد و حتي به قول غزالي كه وي خلافت را نماينده كل حكومت اسلامي مي دانست بين سه عنصر اصلي يعني خليفه، سلطان و علماء و حدت ايجاد شد و هركدام از اين سه عنصر كه توزيع نظريه قدرت و حاكميت را توجيه مي كردند به موفقيت و پيشرفت چنين نظامي استحكام بخشيدند. گروههاي مذهبي در اين دورا ن در داخله قدرت و تشكيلات حكومتي بودند و سلجوقيان با استفاده ا زفرهنگ ايراني و كارگزاران ايراني برترين تشكيلات كشوري را به عنوان يك نيروي متمركز در مقابل جاه طلب هاي روبه توسعه امراء وحكام سلجوقي كه مايل به گريز از مركز قدرت بودند برقرارساخت د رهمين زمينه بررسي تشكيلات حكومتي سلجوقيان در ابعاد گوناگون لازم مي آيد.

علل انقراض سلجوقي:


جنگهاي داخلي (رقابت برسربدست گرفتن قدرت شاه بين بركيانا و محمد.
تمايلات گريز از مركز: روحيه چادر نشيني، وجود گله هاي زياد، عدم تمايل به اسكان، سستي ارتش، نبودن شخصي خردمند مانند نظام الملك، مخالفت رؤساي قبايل ترك با خواجه نظام الملك، تمايل به استقلال داشتن.
تصادف با دولت قراختائيان در مرزهاي آسياي ميانه.
رسوم مالياتي.


گسترش امپراطوري سلجوقي:
زمانيكه سلجوقيان استيلاي را برخراسان كامل كردند درواقع بسط نفوذ آنها د رمغرب و داخل ايران نيز كاملتر گرديد و دولت سلجوقي بصورت منظم تر توسط سران سلجوقي شكل گرفته، بطوريكه در دوناحيه بزرگ خراسان همچون نيشابور و مرو قدرت سلجوقي تثبيت شد.
در ري و اصفهان و همدان دولت سلجوقي استقرار يافت. نواحي فارس و مروات، سيستان، كرمان، خوارزم جزو امپراطوري سلجوقي گرديد. تصرف بغداد و بين النهرين نيز نشان داد كه امراي سلجوقي بسط گسترش نفوذ خود را به خارج از ايران متوجه كرده اند. در واقع از طريق ازدواج نيز بين خلفاي عباسي و امراي سلجوقي مودت ايجاد گرديد. زمانيكه الب ارسلان حكومت ميكرد. روم شرقي نيز به آسياي صغير وحتي سوريه و فلسطين متصرفات سلجوقي افزوده شد.
در دوره بيست ساله حكومت ملك شاه اوج قدرت سياسي دولت سلجوقي است ولي حتي توانست متصرفات قرخائيان را مطيع سازند. در پايان حكومت اومرزهاي امپراطوري از مديترانه و درياي فرات و جبال قفقاز و سياه و خليج فارس به سوريه رسيده بود.

دولت سلجوقي و وزراي ايراني:
سلاطين سلجوقي گرچه بركشورهاي متمدن آنروز حكومت ميكردند. با اين حال فاقد تجربه لازم بودند. از اين نظر دستگاه اداري و مالي دولت خود را به كمك ماموران ايراني كه براثر سقوط دولت غزنوي بيكار شده بودند سروسامان ميدادند درواقع مامورين عالي مقام ايراني از نظر سياست و اداره كشور و روحانيون از نظر مذهبي پايه هاي حكومت سلجوقي را مستحكم ساخت. بايد توجه داشت كه سلاطين سلجوقي به اين سياست مركزيت طلبي كاملا احتياج داشتند زيرا اعيان نظامي تركان پس از دريافت اراضي بزرگ بنام اقطاع تمايلات گريز از مركز از خوزستان ميدادند براي مقابله با چنين مسائلي سلاطين سلجوقي كه ماموران عالي رتبه ايراني كه سياست مركزيت طلبي را مد نظر داشتند تكيه مي كردند. مشهورترين اين ماموران همانا نظام الملك است. و اين الهام بخشنده سياست خارجي الب ارسلان وملك شاه و درعين حال سازمان دهنده دستگاه اداري وكشوري ومالي دولت بود. در اين زمينه كتاب سياست نامه نشان دهنده تفكرات و لي درباره اداره كشور است. در اين كتاب نظام الملك از سيستم اداري و حكومتي نظام هاي گذشته ايران و حتي ساسانيان دفاع مي كنند و در اين كتاب سخت بر پراكندگي و خود سري حكام سلجوقي كه تمايلات گريز از مركز داشتند حمله مي كند با اين حال بايد توجه كرد كه اين سياست وي همواره با تمايلات خود سرانه رؤساي قبايل سلجوقي د رتضاد بود و همين بود كه درتضاد دائمي با حكومت به سرمي بردند. نمايندگان برجسته بين تفكر بعدها توانستند انظامات مورد نظر خود را به حكومتهاي مستقل تبديل كنند و حتي موجب بركناري خواجه نظام الملك از سياست شدند.

علل انقراض دولت سلجوقي:


آشنا نبودن سلجوقيان براي اداره كشور.
سست بودن روابط اقتصادي.
تشكيل نژادهاي گوناگون در داخل امپراطوري موجب ميشد كه حتي در اوايل حكومت سلجوقي در برخي از نقاط ايران و حتي در آسياي صغير چنين حكومت سلجوقي تشكيل شود جنگ خانگي و نبرد بين اعضاي سلطنت براي بدست گرفتن قدرت از عوامل مؤثر سقوط است. نسبت به سال مبارزه قدرت بين بركيارخ و برادر وي و پس از آن سنجر ومحمد پسران ملك شاه كه عاقبت منجر به تقسيم قدرت شد. در واقع نواحي يكپا رچه حكومت سلجوقي را به نواحي متعددي تقسيم كرد. خراسان نصيب سنجر شدو عراق سهم برادر ديگر او محمد باوجود اين در قلمرو دو سلطان تمايلات گريز از مركز وجود داشت و حتي در اين زمان حكومتهاي مستقلي در نواحي ايران نيز وجود داشت. از علل ديگر ميتوان به مبارزات دائمي دولت سنجر با تركان قرختائيان اشاره كرد كه در آسياي ميانه ظاهر شده بودند. اين چادرنشينان كه اصلا مغول بودند. در شمال چين و نواحي شرق تركستان سكونت داشتند و دولت بزرگي تشكيل داده بودند د رنبردي كه بين آنها درگرفت سنجر شكست خورد و همين امر اعتبار اورا از اين نظر كه يك پادشاه مسلمان از كفار شكست خورده است. بسيار كم كرد و همين خوارزميان هستند كه بعدها توانستند به رهبري سنجر حكومت خود را مستقل اعلام نمايند و تشكيل سلسله بنمايد.

از علل ديگر ميتوان به سيستم دستگاه اداري اشاره كرد كه رسوم مالياتي نواحي اساكن يافته را ميخواست درميان تركان بيابان گرد معمول بدارد و اين با روحيه گريز از مركز رؤساي قبايل موافق نبود. همچنين رشوه خواري ماموران و ظلم و عدم يگانگي بين نيروهاي سلجوقي موجبات اصلي سقوط آنها را فراهم كرد.

سلاطين سلجوقي و مذهب:
سلجوقيان نيز مانند غزنويان پايگاه ملي و اجتماعي نداشتند ناچار با حمايت خليفه بنيان قدرت سياسي خود را استحكام مي بخشيدند. بايد توجه داشت كه مقارن ظهور سلجوقيان دستگاه خلافت نيزكاملا از هم پاشيده بود و حتي پيشرفت قواي فاطميان مصربه سوي بغداد و سقوط خلافت عباسي كاملا ظاهرشده بود. بنابراين زمانيكه امراي نخستين سلجوقي مانند طغرل به حمايت از خليفه و بيرون راندن قواي فاطميون از بغداد اقدام كردند. درواقع انقراض حتما خلفاي عباسي را به تعويق انداختند. رفتار طغرل با خليفه براساس نوشته هاي موجود كاملا محترمانه بود. حتي بعدها نيز اين احترامات كاملا رعايت ميشد و بااينكه امپراطوري بزرگ سلجوقي تاسيس شده بود. اما خلفاي بغداد نيز احترام خاص خود را نيز داشتند. از طرف ديگر برخارج از مرزهاي امپراطوري جنگهاي يهوديان با مسلمانان موجب آن ميشد كه آلب ارسلان با آل بويه و ديالمه اين قدرت ضعيف شده بود ولي در اين دوران قدرت خلفا بسيارزياد گرديد. زيرا بسياري مسلمين اعتقاد داشتند كه ممالك اسلامي مالك واقعي جانشين پيامبر يعني خلفاست. بنابراين حكم امير المؤمنين بايستي براي تصاحب نواحي حتما صادر شود. همين مسئله باعث شده بود كه دربارخلفاء عده اي كاتب حضور داشتند كه با اثنائي بليغ فرامين خليفه را مي نوشتند. علت اصلي حمايت تركان از خلفاء اين بودند كه درميان مردم حامي نداشتند ودرگرفتن ماليات رخت گيري مي كردند و در چنين اوضاع و احوالي تنها فقط اتكا سلجوقيان بغداد بود و آنان دو سلاح شمشير و دين براي تثبيت قدرت فرمانروائي خويش بكار مي بردند. چنين تشكيلاتي مي خواست خود را با اصول اساسي ايدئولوژي اسلامي سازگار سازد و اهداف ذيل را به اجرا گذارد:


تائيد وتحكيم سلطه دنيائي و مذهبي سلطان سلجوقي.
تجديد.


تشكيلات سياسي و حكومتي عهد سلجوقيان:
درساخت حكومتي سلجوقيان نقاط ضعفي كه مشاهده مي شود: عدم تمركز بود كه درمفهوم رهبري تركان نهفته بود اين سيستم با ناسازگاريهاي حكام ورؤساي قبايل هميشه برخي از براي نابسامانيها بوده است. بنابراين سيستم فكري سياسي سلجوقي با توجه به نظريات وزراي ايراني همچون خواجه نظام الملك بر اين مبنا قرار گرفت كه يك وحدت حكومتي را به اجرا بگذارد. واين زندگي اسكان يافتندودرجهان آنروز بسيار مدنظر بود. سلاطين سلجوقي با حمله قدرت بالا براي سلطان و تشكيلاتي با همين زمينه تفكري سعي ميكردند كه شرايط رشد و توسعه امپراطوري خود را بسيار آسان سازند. به همين واسطه نيز معمولا سلسله انتخاب و ليعهد خواجه با كشمكش ها و اختلافات ميان درباريان و رؤساي قبايل مي گرديد. البته آل بويه زمينه هاي چنين وحدتي را پي ريزي كرده بودندوبعداز آنان حكومت غزنويان سلجوقيان وحتي خوارزمشاهيان به تناسب قدرت و موقعيت خود اين طرز تفكر را اشاعه ميدادند. ازطرف ديگر گرايش بطرف عدم تمركز دين و رؤساي قبايل بسيار معمول بود. خواجه نظام الملك كوشيد كه اين عدم تمركز را متوقف سازد. با اين وجود اين بسياري از رؤساي قبايل و شاهزادگان سلجوقي بوسيله اقطاع كه يك نوع واگذاري اراضي وسيع به آنان بود ساكت ميشدند. برخي از سلاطين سلجوقي سعي كردند كه فساد سيستم اقطاع را از بين ببرند. آنان از طريق ازدواج، نگهداري، گروگانها در دربار و ارتباط با افراد معتقدند محلي سعي داشتند نواحي مختلفي را كه بطور غيرمستقيم اداره ميشد دررابطه اي نزديك با حكومت مركزي قرار دهند. با توجه به مفهوم تركان از حكومت پراكنده و نيز ماهيت نظامي دوست و باتوجه به وسعت امپراطوري و بي تجربگي آنان جاي تعجب نيست كه هيچگاه وحدت سياسي و اداري جز در دوره اي محدود هرگز حاصل نشد. علايق به گرايش عدم تمركز از ويژگيهاي ديگر نيز حكايت مي كرد كه عبارت بودند. از تقسيم سلطه قدرت و همچنين حفظ موقعيت و عدم پرداخت ماليات.

تشكيلات نظامي:
گفته شد كه حكومت سلجوقي بر پايه دوگانگي بود نه بر پايه وحدت، بنابراين مي بايستي برتري تشكيلات نظامي را از هرلحاظ مسجل ساخت تا بتوان قدرت سياسي و حاكميت را اعمال كردو سيستم نظامي سلجوقيان مركب بود از دو عنصر غلامان تركان نژاد و تركمنستان كه براساس الگوي ساماني و غزنوي پي ريزي شده بود و تشكيلات كشوري گرچه نمايندگان ايران در آن حضورداشتند اما سعي ميكرد در راس نهاد سياسي سلطان گاردي ويژه بوجود آمده و همچنين يك ارتش ثابت تشكيل شد كه افراد آن از طريق سلسله مراتب به آگاهيهاي رزمي انتخاب ميشدند. علاوه بر اينها بايد اشاره كرد كه در ايالتي يك فرمانده نظامي از جانب تركان فرستاده ميشد و اينان با پيك ها و اتابكها را سلجوقي برخي از شاهزادگان خردسال كه حكومت نواحي را بدست مي آمدند همراه آنان فردي بنام اتابك كه آشنا به امور بود فرستاده ميشد. همين اتابكها هستند كه با توجه روحيه سلجوقيان و رؤساي قبايل كه استقلال را مدنظر داشتند موفق به تشكيل حكومتهاي شده اند و حتي در فروپاشي دولت ها نيز نقش مهم داشتند.

تشكيلات سياسي:
تشكيلات كشوري سلجوقيان مورد استفاده تمام رژيمهاي بعدي بود. اما اين سيستم هم درحال تكوين و تكميل و هم در حال تغيير بود خواجه نظام الملك ديوان سالاري ملاحظه را از جمله مسائلي مي دانست كه بايد به آن توجه كرد او سعي كرد كه ديوانهاي مختلفي براي اداره كشور درست كند. البته بايد تذكر داد كه از دوران سامانيان ديوانهاي متعدد تشكيل شده بود و رؤساي اين ديوانها كه وزير مهمترين شخصيت آن بود. از طرف شاه انتخاب ميشد يكي از مهمترين اين ديوانها، ديوان استيفا يا ديوان امور مالي بود كه مسائل مالياتي را در تمامي كشور بدست داشت و بر اساس آن خرج ودخل مملكت تعيين ميشد. نظام الملك مي نويسد كه پادشاهان را 2خزانه باشد يك خزانه خرج و يك خزانه دخل (كه بايد مالياتها را به آن واريز كرد.) اين ديوان كه قدرت زيادي داشت ميتوانست سيستم تمركز قدرت را نيز به خوبي به اجرا بگذارد.
ديوان ديگر، ديوان ديوان انشاء يا طغري بود كه يكي از نهادهاي ساخته و پرداخته سلجوقيان بود و مهر سلجوقيان كه تير و كمان باشد بربالدي طغري هاي نقش بسته بود. ديوان طغري براي فرامين بود و هميشه يك نفر با خط خوش در آن حضور داشت تا فرامين و مكاتبات رسمي حكومت را بنويسد از ديوانهاي ديگر ديوان اشراف بود كه طبق نوشته نظام الملك به كار ديوانهاي ديگر رسيده ميكرد و در واقع اگر چه دستگاه جاسوسي نبود. اما سركشي به وضع عمومي كشور را به عهده داشت.

تشكيلات ايالتي:
حكومت سلجوقي سعي داشت كه نماينده ديوان كشوري و مركزي در ايالت حفظ تكامل قدرت را بنمايند. در ايالت شخصي بنام عميد يا عامل مامور جمع آوري ماليات و خراج از حكام بود. علاوه بر اين عامل يك فرمانده نظامي اين هر دو وظيفه را به يك نفر محول ميكردند. با اينحال هميشه سعي بر اين بود كه اين سيستم قدرت همچنان حفظ شود. گاهي مشاهده ميشد كه حاكم نظامي قدرت بيشتري دارد.
بايد توجه كرد كه تاسيس نهادي بنام اتابكي كه گفته شد بعدها به تشكيل حكومتهاي نيز دست زدند راه را براي نظامي گري امپراطوري همواره مي ساخت. بايد توجه كرد كه تمام ديوانهاي حكومت مركزي د رشكل كوچكتر در ايالت وجود داشت.

علماء مذهبي و نقش آنان در حكومت سلجوقي:
حكام سلجوقي سعي داشتند حكومت مركزي را بانهاد مذهبي پيوند دهند و حمايت طبقات مذهبي را با شركت دادن آنها در اجراي اموركشور جلب كنند غزالي كه خود يك نظريه پرداز آگاه مي باشد. توجه داشت كه نظريه اسلامي دولت سلجوقي از اين جهت كه قدرت اجرائي در دست سلطان قراردارد در واقع از طريق سازش با خليفه بدست مي آيد و سلطان نيز با قدرت اجرائي نمود خود مرجعيت خلافت را به رسميت مي شناسد. به هرحال پيداست كه براي شريعت در اين زمانه و ياموازنه بين اين دوقدرت كاملا مورد نظر بوده است. علماء نيز در اين زمان موقعيت خاص داشتند كه هم تفاوت و هم مسائل شرعي را به عهده مي گرفتند. دخالت موجب دگرگونيهائي شده اند گاهي برخي از اين تصادف بي نظمي تشكيلات ديواني را مرتب كرده سعي داشتند. اشاعه قدرت خود را بيشتر كنند.

رابطه بين سلطان و خليفه:
چنانكه گفته شد غزالي به عنوان يك نظريه پرداز سلمان در خصوص وجود خليفه ونهاد خلافت نظريه خاصي داشت كه نشان دهنده حاكميت خليفه مي باشد. اين اصلي بود كه در تمام دوران حكومت غزنويان و سلجوقيان رعايت ميشد و سلاطين سعي ميكردند نظر مساعد خليفه را نسبت به فتوحات خود جلب كنند. درزمان سلجوقيان گرچه نهاد سلطنت و نهضت در نهاد جدابود با اين حال خليفه در مقابل فعاليت هاي مذهبي و سلطان د رمورد مسائل حكومتي و ظايف خاصي به عهده داشتند ولي در اين زمان تركان همكاري نزديكي باخليفه به هم زده بودند. از طرف ديگر خلفا كه قدرت تشيع را مي ديدند بقدرت نظامي تركان احتياج داشتند و از طرف ديگر سلجوقيان نيز بصورت فاتحاني كه با مردم بيگانه بودند حمايت خليفه را تحكم قدرت خود ميدانستند بطوركلي در زمان سلجوقيان بر اعتبارنهاد خلافت افزوده باشدو چون سلاطين سلجوقي احترام خلفاء را داشتند. در انتخاب آنها نيز نفوذي بكار نمي بردند. همچنين در اين زمان خلفاء اجازه يافتند خود وزير انتخاب كنند از همين طريق است كه نظام وزير به عنوان يك مقام ارسلان شناخته شد. موازنه قدرت بين سلطان و خليفه در زمان نظام الملك و آلب ارسلان بيشتر به جهت سياست سازشكارانه وزير بوده است. با وجود اين از طريق ازدواج نيز تحكم قدرت هر دوطرف به عمل مي آمد. نمونه هاي مذكور نشان ميدهد كه خليفه در عهد سلجوقيان حقوق ويژه اي كسب كرده بودند و نام خلفاء د رخطبه خوانده ميشد. رفتار متواضعانه ملك شاه و ديگر امراي سلجوقي نشان دهنده قدرت آنها است حتي در واپسين ايام سلجوقيان به خاطر نزاع خانوادگي ميان سلجوقيان خلفاء به تحكيم قدرت و گسترش نيروي نظامي پرداختند.

نتايج ضعف تشكيلاتي سلجوقيان: (علل سقوط)
از بررسي آنچه گفته شده در مورد نهاد سياست صحبت شد. آشكارترين امر مربوط است به عدم تمركز گر چه وزير نظام الملك شيوه هاي تمركز گرائي را بسيار د رنظر داشت. اشرافيت سلجوقي نيز با توجه ساخت تشكيلاتي خود عدم تمركز درنظر داشتند. همچنين در اواخر حكومت سلجوقي اختلافات داخلي موازنه قدرت است. كسي كه با نظر تحقيق به اين تشكيلات حكومتي مي نگرد. با توجه به فرو پاشي نهائي اين حكومت مسائلي از قبيل:


عدم تمركز.
حكومت پراكنده وعدم ثبات د رساختار حكومت را از علل بزرگ ضعف تشكيلاتي ميداند كه نتايج آن فروپاشي چنين حكومتي است.








چگونگي بقدرت رسيدن تركان(عواميكه موجب استحكام غزنويان شده):

الف.اختلاف برسرجانشيني در ميان امراي ساماني و استفاده سياسي از موقعيت بدست آمده توسط آلپتكين.


تصرف برخي از مناطق سامانيان و خروج از قلمرو سامانيان و عزيمت به غزنه توسط آلپتكين و ايجاد دولتي مستقل.
از بين رفتن طبقه كشاورز د ردولت ساماني و ظهور تركان از طريق نظام غلامان دربار.
گرويدن آنها به اسلام وحمايت آنها از خلفاي عباسي.
كوچ بزرگ تركان بسوي نواحي متصرفه ساماني.
وضعيت سياسي نابسامان سامانيان و بالطبع به هم ريختگي وحدت حكومتي و بدنبال آن جنگ هاي بيرحمانه.
گردهمايي بزرگ تركاني كه درخدمت خلفاء و امراي ايراني بودند(اداري ونظامي).
دليري و مهارت در سواري تركان و توجه خلفاء و حكام به اين گروه.
اتحاد آلپتكين با وزير بلعمي(كودتاي وزير و حاكم نظامي)
ايجاد رابطه خويشاوندي تركان با حكام محلي بخصوص با مردم.
زابلستان بواسطه دليري آنها و زادگاه پهلوانان ايراني.


2ـ حكومت محمود و ايجاد امپراطوري غزنوي:
الف.مرگ سيبكتكين و اختلاف بين اسماعيل ومحمود، محمود راضي به مصالحه بود ولي بعدها اسماعيل مجبور به كناره گيري از قدرت شد.


مناسبات حسنه با قوم قراختائيان ا زسوي محمود.
مشروعيت قدرت سياسي محمود از سوي خليفه.
حمايت از مذهب مورد علاقه خليفه (تسنن) از سوي محمود.
معروفيت محمود به عنوان سلطان غازي (جنگ براي اسلام)
پيروزيهاي محمود در جنگ با كفار هند براي دنياي اسلام وبخصوص بغداد (اهل تسنن) بسيار افتخار آميز بود زيرا اهل سنت مشكل ايجاد كرده بودند.
شناسائي حاكميت محمود از سوي خليفه پس از تصرف هند بخصوص كه خليفه هيچ قدرتي نداشت و اين پيروزي منزلتي براي خليفه داشت.
تصرف خراسان اهميت كار محمود را بالابرد زيرا خراسان:در زمينه ثروت، تجارت، فرهنگ (ادب فارسي و علوم الهي)، مذهب و جاده هاي تجارتي، اهميت فراوان داشت و داراي سيستم آبياري منظم و همچنين سدي در مقابل تهديد است. تيره هاي ديگر نظير قراختائيان بود.
تصرف سيستان و خوارزم د رزمينه(سيستم آبياري منظم، موقعيت سوق الجيشي، تجارت، حاصل خيزي،‌ اهميت فراوان داشت) بر اعتبار محمود افزود.
غلبه بر تمام امراي آسياي ميانه، طبرستان، گرگان و بازماندگان و شمگير، تمامي اين پيروزيها در دنياي اسلام آنروز محمود را يك قهرمان ساخت.
اعطاي القابي از سوي خليفه به محمود غزنوي.
متصرف هند توسط محمود باعث: رونق اقتصادي،‌ تجارت كالا و برده، ساخت بناهاي با شكوه،‌ كاخ و بازارهاي فراوان شد.


3ـ دستاوردهاي حكومت محمود؟ الف. اعتقاد به سلطنت مطلقه در حاليكه اين چنين شرايطي براي آل بويه و سامانيان بوجود نيامد. (به لحاظ وجود طبقات اشراف و زميندار و رقابتهاي خانوادگي).


استفاده ازسياست اداري سامانيان توسط غزنويان واستفاده از وزراء ايراني البته استغلال عمل اين وزراء بشدت سركوب مي شد بطوريكه اغلب وزراء غزنوي كشته شدند .
افزايش روز به روز وسعت امپراطوري وبوجود آمدن ديوان (عرض. رسالت.وكالت.وزير.اشراف)
رعايت دقيق ميان طبقات حاكم و رعيت :سلطان درراس، افراد لشكري و كشوري، توده مردم( ايشان وظيفه داشتند از شاه اطاعت نمايند و ماليات بپردازند و درعوض شاه امنيت آنها را برقرار سازد.

ﻫ . طرفداري غزنوي از اهل سنت( مذهب خليفه) وتعقيب و آزار اسماعيليان تا بتوانند تائيدي شرعي و قانوني از بغداد بگيرند.
ز. استفاده از شيوه سنتي ايراني كه دربار كه همراه با هزينه هاي گزاف بود.
4 ـ اثرات روحيه نظامي گري محمود در اوضاع اجتماعي، اقتصادي؟ الف. روحيه نظامي گري موجب لشكر كشيهاي متعدد به هند و نقاط ديگر شد كه بي ترديد اين جنگها عايدات سرشار و غارتگري وقتل را به همراه داشت.


قبل از هرجنگي ازمردم مالياتهاي سنگين اخذ ميشد بطوريكه گاهي مردم ديگر براي امرار معاش تقريبا چيزي نداشتند اين روش جابرانه باعث سقوط اقتصاد كشور شد. حتي اسفرايني وزير براي اين ازكار كنارگرفت.
اوضاع نابسامان و هرج ومرج و ناپايداري اوضاع و غارتگري دولت تامين اجتماعي وآسايش را خلع كرده بود و اين امر باعث نااميدي نيروهاي توليدي (زارع وكشاورز) شد.
تحميلات گوناگون برمردم موجب شورشهاي متعددي شد.
از بين رفتن تجارت وصنعت.
سرخوردگي مردم از قدرت و زمينه مساعد برا ي شكست غزنويان(با تصرف خراسان وحمله غزها و سلجوقيان).


5 ـ ارزيابي اهميت تاريخي غزنويان؟
الف. غزنويان بعنوان مهاجمان ترك جذب تمدن ايراني شدند و رواج شعر و ادب فارسي دراين دوران را مديون تمدن زمان سامانيان هستند.


سلاطين غزنوي به لحاظ روحيه گري و پاسداري از مشرق رادربرابر مهاجمان آسياي ميانه به عهده داشتند.
چنين سپاهي موجب پيشرفت اسلام درهند و استثمار مردم شبه قاره شد.
غزنويان نشانه اوج تدريجي ــدوران تركان درشرق عالم اسلامي است و پيروزي.
برقدرتهاي ايراني(طبق نظر نظام الملك).
اهميت غزنويان به عنوان آغاز گر پيشرفت حكومت اسلامي درشمال هند.


6 ـ اوضاع اقتصادي، اجتماعي وزندگي مردم دردوره غزنوي؟الف. سپاه غازي غزنوي تحت عنوان جهاد به قلع و قمح مردم سرزمينهاي كشوري متصرف مي پرداختند.


سپاه غازي غزنوي باتفكر اشاعه اسلام احتياج به پول داشت و مجتبي مورخ مي نويسد.» مردم همچون گوسفند پوست كننده ميشدند.« وحتي وزير محمود بنام اسفرايني بعدها با وصول مالياتها مخالفت كرد.
ظلم بي حد باعث شد مردم از فرط گرسنگي سگ وگرگها را بخورند و چون ظلم از حد بگذشت. محمود دستور متوقف كردن ماليات را صادر كرد.
داستان بيهقي و نگهداري باغ بي ثمر محمود و گله و شكايت مردم از اين كار و سئوال محمود وباغ شكان كه گفت: چون مردم ناراضي هستند ازاين جهت شادي وسرور به دل سلطان راه نمي يابد.


7 ـ اسماعيليه از نظرگاه عقيدتي؟
الف. اين فرقه بانامهاي اسماعيلي، اهل تائيد، اهل تاويل، ملاحده، قرمطيه، حشيشيه وباطني معروف است.


نظرگاه آنها اسماعيل پسر امام صادق( ع) امام هفتم است. كما كه وي قبل از وفات امام صادق فوت كردومعتقدند براء محال است.(دين امام موسي كاظم نميتواند امام باشد.) و گروهي از آنها معتقدند پس از مرگ اسماعيل جانشيني به پسر وي يعني محمد بن اسماعيل رسيد يعني امامت به قائميت ارتقاء پيداكرده است.
نظر ماركوپولو در سفرنامه خويش درباره آنها و استفاده از كلمه اساسن كه رشيد كلمه حشاشين مي باشد. ولي سيلوتر دوساس معتقد است دادن چنين صفتي مربوط به نحوه عمل آنهاست نه سلوك آنها.
اولين بحران در اسلام پس از مرگ پيامبر رخ داد ( شيعه )، واقعه عاشورا حادثه ديگري بود كه برزندگي سپاهي و مذهبي شيعه اثر گذاشت و پس از آن قيام مختار كه دعوت به امامت محمد بن حنيفه ميكرد.
در نهضت هاي مذهبي اين دوران دو شخصيت وجود داشت: امام، داعي كه پيام امام راتعبير ميكرد. اين نهضت هاي مذهبي افراطي از نظر سياسي به برانداختن نظام موجود و بقدرت رساندن امام بسيار تاكيد داشتند.
ـ در نيمه دوم قرن دوم هجري فعاليت شيعيان افراطي بسيار زياد بود و در سال 148 هجري قيام اسماعيليه رخ داد و يك نظام مذهبي و فلسفي در سطح عالي بوجود آمد و ادبيات آنها هنوز تازگي دارد.
آنها مانند اهل تسنن وهمه مسلمانان به قرآن و قوانين اسلام احترام مي گذاشتند ولي توجيهات فلسفي آنها از نوافلاطوني بنياد گرفته بود .
امام در اين نهضت رئيس، پيشوا و وارث پيامبر، مركز عقيده و تشكيلات وفاداري بوده و آفرينش جهان در نتيجه تاثير عقل كل برنفس كل مي دانند.
معتقدند هر دوره امامي خواهد آمد (امام ناطق) و امام صامت مستور خواهد بود. بطور كلي اين امامان بايد از اولاد علي يا زريه اسماعيل باشند و همين امام امت كه سرچشمه علم و قدرت بوده و تعاليم قران را نه بر معني ظاهري بلكه معني باطني خواهد كرد.
از مقابله دين اسلام با فلسفه و علم يوناني اسماعيليه طرح جديدي پي افكند و پيروز شد.
يكي از شاخه هاي اسماعيلي بنام قرسطي توانست در يمن و عربستان شرقي قدرت را بدست گيرد. و مهدي در شمال افريقا امپراطوري بزرگي را به نام فاطميان (چون خود را از اولاد فاطمه (ع) مي دانستند.) پي ريزي كرد و جامعه الزهرا را بنيان كردو نمايندگاني به ايران و آسياي مركزي فرستاد. مثال ناصرخسروقبادياني.
مجادله هاي مذهبي فاطميون منجر به دوفرقه مستعلويه و نزاريه گرديد و اين امر باعث ضعف خلفاي فاطمي مصرگرديد و درنهايت صلاح الدين ايوبي توانست مصر را فتح كند. بنابراين كيش اسماعيلي نياز به يك دعوت جديد داشت. زيرا دعوت قديم شكست خورده بود و دعوت جديد را يك نابغه انقلابي بنام حسن صباح پايه ريزي كرد.


8 ـ دعوت جديد اسماعيليه را توضيح دهيد ؟الف.رهبر اين دعوت حسن صباح شيعه اثني عشري در قم به دنيا آمد و برخي اورا از اعقاب شاهان حميري مي دانند در ري تبليغات اسماعيلي را آموخت و با اجازه اي كه عبد الملك بن عطاش از خليفه فاطمي مصر گرفت حسن مصباح به مصر سفر كرد. در مدت 3سال در آنجا تعليمات اسماعيلي را آموخت و به ايران با زگشت.


ولي به عنوان يك رهبر سياست تصرف قلاع و تبليغ بيشتر را دنبال كرد و مكانهايي را نظير گيلان ، مازندران، ديلم، رودبار، الموت، قزوين توجه اورا به خود جلب كرد.(به لحاظ موقعيت آنها).
دعوت او به داشتن پيروان بيشتر و تسخير قلاع و بالاخره الموت تسخير شد. او 30سال درقلعه اقامت كرد و 20سال آنرا به جز دوبار از خانه بيرون نيامد و به نوشتن كتب ارشادي پرداخت. همچنين مبلغاني به نقاط ايران فرستاد. مانند قلعه لمسر فتح شد. قهستان بوسيله حسن قائني فتح شد و لمسر بوسيله بزرگ اميد در طبس، ساوه وشاه دژ اصفهان قلاع فتح شد.
سلجوقيان براي نابودي اسماعيليان دو لشكر به قهستان فرستادند و بي نتيجه پايان يافت و درهمين ايام با ترور خواجه نظام الملك بزرگترين پيروزي سياسي نصيب اسماعيليان گرديد. اسامي بسيار از حكمرانان، وزيران، سرداران سپاه ـ فقيهان و خلفاي فاطمي و عباسي از قلعه الموت بدست آمد كه در ليست افراد ترور شده بودند ( اجراي يك طرح رعب و وحشت ).
اطاعت بي چون و چرا از حسن صباح و وجود يك سلسله مراتب مستجيب ، داني عاكي ، داعي، معلم، موذن، حجت، امام و اعضاء فرقه را رفيق مي گفتند.
ـ اعلام استقلال از سوي صباح پس از دوشاخه شدن خلفاي فاطمي مصر و همچنين فوت ملك شاه و تقسيم قدرت ميان بركياروق و محمد اين اجازه را به آنها داد تا تبليغات خويش را گسترده تر كند.
لشكر كشي سلجوقيان برفتح قلوع كه دراين رابطه توانستند مقداري از قلاع را تسخير وويران نمايد كه به تلافي اين كار احمد پسر خواجه ترور شد.
ـ مرگ رهبر سياسي ومذهبي حسن صباح و جانشيني بزرگ اميد (وي از رودبار بود) ولي صلحي نه چندان پايدار با سلجوقيان نمود. پس از وي محمد رهبر فرقه گرديد. پس از وي جلال الدين حسن به رهبري رسيد. ولي خود را آماده صلح با عباسيان و خوارزمشاهيان كرد. به همين علت به حسن نو سلمان ملقب شد. آخرين امام ركن الدين خروش بود. ولي با صلح ومدارا قلاع را تسليم كرد وبطوركلي در همه اين دورانها سياست ترور و رعب و وحشت وجود داشت.
قلاع دريك سال خراب نشد بلكه در طول چندين نبرد بي امان ويران شدوشكست آنها به منزله نابودي كامل آنها نشد و هنوز در ايران و ديگر نقاط دنيا پيرواني دارد.


9ـ تحكيم سياسي قدرت سلجوقي؟ الف. طبيعت و احتياج قبيله به يك وحدت سياسي موجب يك حكومت شد اين قبيله دركار سپاهي گري و داشتن گله هاي فراوان مشهور بودند و خصلت جنگجوئي داشتند. نام اصلي طايفه آنها آغوز كه بعد تبديل به غزگرايه بود.


سلجوقي به عنوان يكي از پايه گزاران دين دولت و پس از او دو فرزند ميكائيل بنامهاي چغلي بيك و طغرل كه نوه سلجوقي مصوب ميشدند توانستند خراسان و تا حدودي بخارارا تصرف كنند.
جنگ طغرل با مسعود غزنوي و پيروزي براو جلوس برتخت در نيشابور و شكست نهايي مسعود در دندانقان ـ مرگ چغلي بيك و ادامه كار برادر توانستند طغرل جنگ بساسيري سردار خلفاي فاطمي و پيروزي در اين جنگ و كسب قدرت سياسي به همين خاطر از سوي خلفاي عباسي القاب و تائيد مذهبي گرفت.
روي كار آمدن اب ارسلان پسر چغلي بيك و تصرف سرزمينهاي ديگر و جنگ با امپراطوري روم شرقي و پيروزي برآن و تحكيم بيشتر قدرت و انتخاب اصفهان به عنوان مركز بطوريكه براي اين پيروزي از سوي خليفه لقب عنصر الدين گرفت.
پس از آلب ارسلان ملك شاه با درايت خواجه توانست عظمت سلجوقيان رابيشتر نمايد و حتي سلاجقه شام در اين زمان نشان از بسط قدرت سلجوقي است.
مرگ ملك شاه به سال 485 هجري و آغاز اضمحلال سلجوقي به دلايل اختلاف برسر جانشين ، اختلافات داخلي ، چگونگي بقدرت رسيدن منجر ، ظهور قدرت بزرگي بنام قرافتائيان ، نارضايتي عمومي ، وجود اسماعيليان به عنوان يك مخالف اصلي ، تمايلات گريز از مركز (روحيه چادر نشيني ، وجود گله هاي زياد ، عدم تمايل به اسكان )، سستي ارتش ، نبودن شخصي خردمند مانند خواجه ، مخالفت قبايل ورؤساي ترك آن با خواجه ، تمايل به استقلال داشتن ، رسوم مالياتي با روحيه رؤساي قبايل موافق نبود ، رشوه خواري مامورين.


10 ـ پايه هاي حكومت سلجوقي ؟الف . مسئله ارتش به لحاظ روحيه جنگجوئي و جنگاوري آنها.
ب‌.ايجاد تشكيلات اداري و نظامي قوي از سوي تركان سلجوقي نظير اقدام غزنويان.
ت‌.توجه به ايد ئولوژي اسلامي وهمگام شدن با عقيده مردم ايران.ث‌. گرفتن تائيد سياسي ومذهبي سلطان سلجوقي از خليفه.

پيوند دين و دولت يا (سياست) بطوريه به قول غزالي بين سه عنصراصلي يعني خليفه ‎‎‏‏‏‏‏‏‏‎‏‎، سلطان و علماء وحدت ايجاد شد.
اجراي سياست تمركز بخصوص از سوي خواجه براي مقابله با جاه طلبي هاي روبه توسعه امراء و حكام و اشراف سلجوقي و تمايلات گريز ازمركز آنها.
تحكيم پايه هاي سياسي قدرت سلجوقي توسط ماموران عالي رتبه و پايه هاي مذهبي توسط روحانيون ايراني صورت گرفت.


11ـ سلجوقيان و مذهب؟ الف ـ سلجوقيان مانند غزنويان پايگاه ملي و اجتماعي نداشتند بنابراين حمايت خليفه قدرت سياسي آنها را استحكام مي بخشيد.


طبق روايت تاريخ رفتار طغرل با خليفه بسيار احترام آميز بود و به لحاظ وجود اين تفكر كه تمام ممالك اسلامي، ملك واقعي جانشين پيامبر(خلق ) است. بنابراين حكم امير المومنين بايستي براي تصاحب نواحي حتما صادر شود.
علت اصلي حمايت تركان سلجوقي از خليفه نداشتن حامي و گرفتن ماليات و سخت گيري در اين رابطه.
سلجوقيان از دو سلاح شمشير و دين براي استحكام قدرت خويش.
اهداف آنها از تشكيلات سياسي.

آآآآ





آآآآ