PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : میرزا کوچک‌خان جنگلی



sunyboy
02-10-2012, 10:29 PM
میرزا کوچک‌‌ جنگلی (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجری شمسی), مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل و از اولین رهبران جمهوری شوروی گیلان (همچنین معروف به: جمهوری سوسیالیستی گیلان و جمهوری سرخ جنگل) بود. در دل این جمهوری بود که حزب کمونیست ایران به رهبری حیدر عمو اوغلو تاسیس شد.
تولد و خصوصیات شخصییونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ بسال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهرستان رشت محله استادسرا در خانواده ای متوسط چشم به جهان گشود. سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم می‌توانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغیر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگ‌تر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچک‌تر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافته اند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او می گویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللحجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
نقش در انقلاب مشروطهمیرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او بانی جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگلی ها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام می کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: "در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند".

بتاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را هرکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام که احسان اله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و سید جعفر جوادزاده (پیشه وری معروف) کمیسر داخله شد.اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی (قزاق ها) به سرکردگی سردارسپه (رضا میرپنج پیشین و پهلوی آینده) برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگ‌ها میرزا با قوای خود در فومن بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
قزاق‌ها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً گول قول و فعل‌های سردارسپه را خورده بودند تسلیم و به دار آویخته شده بودند.

در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به کوهای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف بتاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
کرم نام کرد (مکاری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو موجود را در میان برفها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و یاوری که بتواند به وظائف انسانی عمل نماید، ندارد. بااینحال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان به حال آورد ولی بی نتیجه و بی حاصل بسرعت بسوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند بسرعت به محل رسیدند و تن یخ زده هردو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود.
خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، بسرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمّدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با عدّه‌ای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی از طالش‌های همراه وی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. اسکستانی مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر بماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.

در کاوشی که از جیب‌های میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّتها در معرض تماشا مردم قرار داده. سپس خالو قربان معروف که از یاران سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.
سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاشاه (سردارسپه و میرپنج سابق) آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد میرزا (تن بی سر) را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند و هر سال ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.
نهضت جنگل و کودتای ۱۲۹۹
یكی از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران وقوع كودتای سوم اسفند 1299 است كه دولت انگلستان به دلایلی چند از قبیل عدم تصویب قرارداد 1919 توسط مجلس، جلوگیری از نفوذ روسیه كمونیستی در ایران و حفظ منافع خود در هندوستان نقش اصلی را در كودتا ایفا می‌كرد. دولت انگلستان از این راه سعی بر اجرای مفاد قرارداد توسط عناصر دست‌ نشانده خود در ایران داشت و بدین منظور ابتدا سیدضیاءالدین طباطبائی را كه روزنامه‌نگار بود به عنوان مهره اصلی برگزید و مقدمات كودتا را با مشورت و مذاكره با وی فراهم نمود و سپس رضا میرپنج را به عنوان فرمانده قزاقها و فرد نظامی كودتا انتخاب نمود. سرانجام در سحرگاه سوم اسفند 1299 قزاقها به فرماندهی رضاخان میرپنج وارد تهران شدند و با مختصر زدوخوردی با ژاندارمری، تهران را براساس تبانیهای قبلی تصرف كردند. سپس كودتاچیان تصمیمات بعدی خود را مثل انتشار اعلامیه‌هایی با مضمون اعلام حكومت نظامی، دستگیری افراد موردنظر، لغو ظاهری قرارداد 1919 و.... به منصه ظهور رساندند.
در مسیر پر پیچ و خم تحولات ایران از نهضت مشروطیت تا كودتای 1299، نهضت جنگل از جمله پدیده‌هایی است كه نمی‌توان آن را نادیده گرفت. انگیزه‌ها و اهداف نهضت، تركیب رهبران نهضت و رفتارشناسی آنان، فرایند تحولات نهضت، سرنوشت و سرانجام آن، هر كدام مسائل مهمی هستند كه مطالعه و آسیب‌شناسی آنها می‌تواند تجربه‌های ارزشمندی را در اختیار قرار دهد. در این مقال تنها به تأثیر یا عدم تأثیر نهضت جنگل در وقوع كودتای 1299 اشاره می‌شود.
در جنگ روانی كه انگلیسیها به منظور بسترسازی برای وقوع كودتا در ایران به راه انداخته بودند، بزرگنمایی خطر بلشویسم و به تبع آن خطر نهضت جنگل، نقش مهمی داشت. انگلیسیها به خوبی می‌دانستند و اذعان داشتند كه « خلق و خوی ایرانی مستعد ویروس بلشویسم نیست»، اما آنچنان بر خطر بلشویسم تأكید می‌كردند كه بسیاری از ایرانیان باورشان شده بود. گفته می‌شود هنگامی كه نیروهای قزاق به رهبری رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی، سحرگاه سوم اسفند 1299 وارد تهران شدند، در جریان بگیر و ببندهای آنها، برخی از بازداشت‌شدگان قبل از كودتا كه در زندان به سر می‌بردند، هنگامی كه توانستند از زندان فرار كرده و به خیابان بیایند، چنین پنداشتند كه اشغال‌كنندگان تهران، حتماً همان بلشویكهایی هستند كه مدتها خبر ورود قریب‌الوقوع آنها به تهران بر سر زبانها افتاده بود! از این رو، برای اینكه از شرّ اشغالگران رها شوند، برای خوشایند آنها فریاد « زنده باد بلشویسم» سر می‌دادند!

به هر حال كودتای 1299 به وقوع پیوست، اما این پرسش مهم باقی می‌ماند كه آیا واقعاً نهضت جنگل و به ویژه شاخه بلشویكی آن می‌توانست تهران را تصرف كند؟ برای پاسخ به این پرسش دو نكته را باید مورد توجه قرار داد. یكی سیاست روسیه شوروی در قبال ایران، و دیگری، میزان توانایی و امكانات نهضت جنگل. درباره سیاست روسیه شوروی نباید از دیده به دور داشت كه اگرچه در میان برخی از سیاستمداران و نظامیان آن دولت، تمایل به سلطه بر ایران و ایجاد یك دولت دست‌نشانده در ایران وجود داشت، اما اسناد و منابع تاریخی موجود روشن می‌سازند كه در آن برهه، دیدگاه رسمی و رویكرد مسلط در سیاستگزاریهای شوروی بر عدم مداخله در امور ایران استوار بود. حضور نیروهای شوروی در نواحی شمالی ایران نیز معلول ترس آنها از دسیسه‌های انگلیسیها بوده و بیشتر جنبه دفاعی داشت. اما درباره میزان توانایی نهضت جنگل باید به سیر تحولات آن توجه داشت. به نظر می‌رسد آن نهضت سه مرحله مهم را پشت سر گذاشت. مرحله اول از آغاز نهضت در هنگامه جنگ جهانی اول تا تأسیس جمهوری، مرحله دوم دوره جمهوری، مرحله سوم دوره پس از شكست جمهوری.

در هر كدام از مراحل سه گانه یادشده، نهضت موقعیت ویژه‌ای داشت. در مرحله اول، قدرت نهضت در استانهای گیلان و مازندران به گونه‌ای بود كه دانسترویل، فرمانده نظامیان انگلیس، در زمستان 1296ش برای عبور نیروهای خود از قزوین به شمال كشور، ناگزیر بود كه با میرزا کوچک‌‌خان جنگلی قرارداد منعقد كرده و امتیازاتی به او بدهد. مرحله دوم نهضت با تأسیس حكومت جمهوری با شركت بلشویكها در خرداد 1299 آغاز می‌شود و در اوایل مرداد همان سال با كودتای بلشویكها بر ضد میرزا کوچک‌‌خان جنگلی عملاً این مرحله به پایان می‌رسد. تأسیس حكومت جمهوری اگرچه به ظاهر اوج اقتدار نهضت را نشان می‌داد، اما به واقع، آغاز مرگ نهضت نیز بود، زیرا با حذف میرزا کوچک‌‌خان جنگلی از نهضت و سلطه انحصاری بلشویكها بر آن، نهضت پایگاه مردمی و مشروعیت خود را كه پیش از این نیز به علت عملكردهای هنجارشكنانه برخی از رهبران نهضت آسیب دیده بود، به تمام از دست داد. بدین ترتیب، مرحله سوم نهضت از مرداد ماه 1299 در چنین فضایی شروع شد. زمام امور به دست افرادی همچون احسان‌الله خان و خالو قربان افتاد و آنها در اطلاعیه‌ای برنامه خود را چنین اعلام كردند: 1. تشكیلات ارتش سرخ ایران مطابق ارتش روسیه و حمله به تهران 2. لغو اختیارات مالكین وامحای اصول ملوك‌الطوایفی 3. رفع احتیاجات اصلی كارگران شهر و دهات. در چنین شرایطی كه میرزا کوچک‌‌خان جنگلی ناگزیر رشت را ترك كرده و به جنگل پناه برده بود، بلشویكها یكه تاز میدان شده بودند. رفتار آنان با مردم به اندازه‌ای نامناسب بود كه توده‌های مردم هر لحظه آرزو می‌كردند كه قوای دولت مركزی به یاری آنان بشتابند و در این راه حاضر به هرگونه كمك و همكاری با قوای قزاق بودند. در چنین شرایطی نیروهای دولت مركزی كه تا چندی پیش از این از پیشرفت در مازندران و گیلان ناامید شده بودند، حمله به بلشویكها را آغاز كردند و مردم نیز به آنان كمك می‌كردند. بلشویكها فرار را بر قرار ترجیح دادند. مسیو یقیكیان در روزنامه « ایران كنونی» در این باره نوشت: « صبح زود من از منزل بیرون آمدم اولین اشخاصی را كه دیدم بلومكین و دكتر بلینكی بودند كه اتومبیل خود را پر از كالا و اجناس كرده و از رشت به طرف انزلی پیش می‌رفتند و طوری عجله داشتند كه حتی جواب سلام مرا هم ندادند.»
همین وضعیت تا پایان سال 1299 و پس از آن نیز تا پایان رسمی عمر نهضت یعنی نیمه دوم سال 1300 ادامه داشت. با وجود چنین وضعیتی می‌توان گفت كه نهضت جنگل در نیمه دوم سال 1299 قادر به تهدید تهران نبوده است.
در تاريخچه مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران‌، قيام ميرزا كوچك خان جنگلي از جمله نهضتهايي است كه با انديشه اسلامي و ضداستعماري شكل گرفت، امّا با نيرنگ و خيانت كمونيستها به انحراف، تجزيه و نفاق داخلي دچار گشت ونهايتاً همسويي اعلام نشده روس‌هاي بلشويك با رژيم استبدادي قاجار وسپس نظاميگري سركوبگرانه رضاخان آن را به شكست كشاند.

ميرزا كوچك خان كه بود؟
ميرزا يونس معروف به «ميرزا كوچك‌» در 1298 هـ در رشت متولد شد. در نوجواني براي تحصيل علوم ديني قدم به مدارس مذهبي گذاشت و مدارج علمي را طي كرد. در 1326 هـ در گيلان به صفوف آزاديخواهان پيوست و براي مقابله با محمدعلي شاه روانه تهران شد. در ماجراي اولتيماتوم روسيه كه منجر به تعطيلي مجلس شد (17ارديبهشت 1290) ميرزا در شمار مخالفان پذيرش اولتيماتوم بود و مدتي نيز بازداشت شد. در جريان جنگ جهاني اول و در هنگامي كه دسته‌اي از نمايندگان و رجال سياسي به خاطر وضع بحراني كشور و حضور نيروهاي بيگانه دست به مهاجرت زدند، كوچك خان با گرويدن به انديشه «اتحاد اسلام‌» درصدد برآمد تا با راه انداختن تشكيلات نظامي به مبارزه عليه استبداد رضاخاني و سرسپردگي‌ها، پيمانهاي ننگين و تحميلي بيگانگان و مداخلات آنان در امور داخلي كشور بپردازد. ميرزا درتهران انديشه خود را با رجال دين و سياست در ميان نهاد وبه نظرخواهي از آنان پرداخت‌. گروهي به ضرورت مبارزه مسالمت‌آميز تأكيد مي‌كردند ومبارزه مسلحانه را نادرست مي‌خواندند و گروهي ديگر نظر ميرزا كوچك خان راتأييد مي‌كردند. سرانجام پس از يك سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشه‌اي از ايران كانوني ثابت‌، براي مبارزه ايجاد شود. ميرزا كوچك خان پس از اين توافق عازم گيلان شد وشروع به تهيه مقدمات قيام كرد. اما چون روسها قبلاً او را از منطقه تبعيد كرده بودند، مجبور بود مخفيانه به فعاليت بپردازد. بااين حال ميرزا در اندك مدتي توانست همفكراني در كنار خود جمع كند وقيام را علني سازد. او درسالهاي قبل از به قدرت رسيدن رضاخان، موفق شد هسته‌هاي تشكيل نهضت مسلحانه را پي‌ريزي كند. نيروهاي اشغالگر روس كه در سالهاي قبل ازانقلاب اكتبر، در سركوبي اين نهضت توفيق چنداني نيافتند، باوقوع انقلاب اكتبر از مناطق شمالي ايران بيرون رفتند و انگليسي‌ها يكه‌تاز ميدان شده و تقريباً تمامي ايران را زير سلطه خود درآوردند. آنان ميرزا حسن خان وثوق الدوله را به رياست دولت ايران گماشتند. دولت انگليس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله‌، ايران را تحت الحمايه خود درآورد وكليه امور مالي‌، گمركي و نظامي كشور رابه دست گرفت‌. انگليسي‌ها از طريق وثوق الدوله تلاش كردند قيام جنگل را با مذاكره و بدون خشونت حل و فصل كنند، اما اين تلاشها سودي نبخشيد.

اعلام جمهوري ميرزا كوچك خان در رشت
روز 16 خرداد 1299 ميرزا كوچك خان جنگلي در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكميت ملي ايران، در شهر رشت حكومت جمهوري اعلام كرد. اين اعلام درپي يك رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسيه و كسب اطمينان از اين كه نيروهاي مداخله‌گر آنان در شمال ايران در كار حكومت انقلابي ميرزا، كارشكني نخواهند كرد، صورت گرفت‌. درست سه هفته پيش از اين اعلام‌، در سپيده دم روز 28 ارديبهشت 1299 نيروهاي ارتش سرخ به بهانه «سركوبي ضد انقلاب كه در شمال ايران كمين كرده بود» به بندرانزلي يورش برده و اين شهر را اشغال كرد. مقصود روسيه از «ضدانقلاب‌» افراد مسلحي بودند كه با حمايت انگليسي‌ها عليه بلشويسم نوظهور در شوروي مي‌جنگيدند و از اراضي شمال ايران نيز به عنوان يكي ازپايگاه‌هاي خود استفاده مي‌كردند. جنگلي‌ها كه مبارزات مسلحانه با رژيم استبدادي و سرسپرده قاجار را آغاز كرده و جنگل‌هاي شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پيروزي انقلاب روسيه روابط حسنه‌اي با بلشويكها برقرار كرده بودند نهضت جنگل انقلاب روسيه را تأييد مي‌كرد و رهبران جديد روسيه نيز ميرزا را به عنوان يك انقلابي ضداستعمار مي‌دانستند و او راستايش مي‌كردند. اما چندي نگذشت كه روس‌ها سياست دوستانه خود را تغيير دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ايران از حمايت نهضت جنگل دست كشيدند و سرانجام به آن خيانت كردند. روز 28 ارديبهشت، نيروهاي ارتش سرخ به نام سركوبي ضدانقلابي كه در شمال ايران كمين كرده بود، وارد انزلي شدند. نهضت ميرزا كوچك‌خان كه حضور نيروهاي كشوري ديگر را در خاك ايران مخالف با اصول سياست خود و به زيان استقلال وتماميت ارضي كشورمي‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روسها و هم ميرزاكوچك خان در شرايطي بودند كه رويارويي با يكديگر را به صلاح خود نمي‌ديدند. هريك با اقدامات نظامي، اهداف خاص خود را دنبال مي‌كردند و ديدگاه متعرضانه به يكديگر نداشتند؛ در نتيجة تماسهاي بعدي ميرزا كوچك خان با نيروهاي نظامي و سياسي روسيه‌، ميان طرفين توافقهايي حاصل شد.

مهمترين مواد اين توافق چنين است:
«الف ـ اصول كمونيسم در ايران از حيث مصادره اموال و الغاء مالكيت و تبليغات به اجراگذارده شود.
ب ـ حكومت جمهوري انقلابي توسط ميرزابرقرار شود.
ج ـ پس از ورود ميرزا به تهران و تأسيس مجلس مبعوثان‌، هرنوع حكومتي كه نمايندگان ملت بپذيرند، بدون مخالفت روسيه ايجاد شود.
د ـ مقدرات انقلاب به دست اين حكومت سپرده شود و شوروي‌ها درايران مداخله ننمايند.
هـ ـ هيچ قشوني بدون اجازه وتصويب حكومت انقلابي ايران زائد بر قواي موجود (2هزار نفر) از شوروي به ايران وارد نشوند.
و ـ مخارج اين قشون به عهده ايران است‌.
ز ـ هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروي خواسته شود در مقابل پرداخت قيمت‌، تسليم نمايند.
ح ـ كالاهاي بازرگانان ايراني كه در باكو ضبط شده تحويل حكومت ايران شود.
ط ـ كليه مؤسسات تجاري روسيه در ايران به حكومت جمهوري واگذار شود. »

اجمال اين توافقنامه عدم دخالت روسها در امور داخلي ايران، در عين حفظ حداقل دو هزار نظامي آنان در شمال ايران بود؛ حضوري كه خود به منزله دخالت در امورداخلي ايران بود.
ميرزا كوچك خان جنگلي با استناد به همين توافقنامه بود كه سه هفته پس از مداخله نظامي آنان در انزلي‌، موجوديت حكومت خود رادر رشت اعلام كرد.
سران نهضت جنگل پس از اعلام حكومت، ضمن انتشار اعلاميه‌اي با عنوان «فرياد ملت مظلوم ايران از حلقوم فدائيان جنگل‌»، به مفاسد دستگاه حاكمه ايران وجنايات انگليسي‌ها اشاره كردند و در پايان نظريات خود را به شرح زير اعلام داشتند:
1ـ جمعيت انقلاب سرخ ايران اصول سلطنت راملغي كرده جمهوري را رسماً اعلام مي‌نمايد.
2ـ حكومت موقت جمهوري حفاظت از جان ومال عموم اهالي را برعهده مي‌گيرد.
3ـ هر نوع معاهده و قراردادي كه به ضرر ايران با هر دولتي منعقد شده است، لغو وباطل مي‌شناسد.
4ـ حكومت موقت جمهوري همه اقوام بشر را يكي دانسته‌، تساوي حقوق را در باره آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامي را فريضه مي‌داند.

مسكو و نهضت جنگل‌
سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحكيم مباني جمهوري بودند كه به تدريج اختلافاتي در ميانشان پديد آمد و همين امر نهضت را به انحطاط و نابودي كشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ايران، چند نفر از اعضاي «حزب كمونيست عدالت باكو» از روسيه وارد گيلان شدند. اين افراد در رشت حزبي به نام عدالت تشكيل دادند و رفته رفته ضمن برگزاري متينگ‌ها و سخنراني‌ها، عملاً مواد توافق شده ميان سران نهضت جنگل و روسها را زير پا گذاشتند و تبليغاتي نيز عليه ميرزا كوچك خان آغاز كردند. ميرزا دو نفر ازاعضاي نهضت را به قفقاز فرستاد تابا نريمانف، صدر شوراي جمهوري قفقاز، ملاقات كنند و او را وادارند تا اعضاي حزب را از ادامه كارشكني‌ها و اقدامات نفاق افكنانه باز دارد؛ اما نريمانف اقدامي جدي به عمل نياورد. ميرزا كه اوضاع را چنين ديد، روز 18 تير 1299 معترضانه رشت را ترك گفت و اعلام كرد تا زماني كه حزب عدالت از كارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ كمونيسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت‌. روسها كه هدفشان از تأسيس حزب، اشاعه كمونيسم و رخنه به تشكل اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي و از بين بردن آن بود، شديداً فعاليت مي‌كردند.
سياست خارجي شوروي كه قبلاً پيش از اين داعيه حمايت از انقلاب جهاني را داشت، حداقل پس از هشتمين كنگره حزب كمونيست اتحاد شوروي‌، تغيير كرد. استالين در اين كنگره دو اصل اساسي را مبناي سياست خارجي شوروي قلمداد كرد. وي گفت‌: «سياست خارجي ما واضح وروشن است‌. هدف آن صلح و توسعه دايره روابط تجاري با تمام كشورهاست‌.»

اعلام چنين روشي در سياست خارجي‌، چيزي جز اعلام عدم حمايت از نهضتهاي رهايي بخش نمي‌توانست باشد. در پي خروج قهرآميز ميرزا كوچك خان از رشت‌، اعضاي حزب عدالت كه بعضي از آنها همچون احسان الله خان و خالوقربان قبلاً از دوستان نزديك ميرزا بودند و اكنون با گرويدن به سوسياليسم‌، ميرزا را مرتجع مي‌دانستند، درصدد اجراي كودتايي برآمدند كه طرح آن پيشتر ريخته شده بود. نقشه اين بود كه ميرزا يا بايد كشته شود و يا دستگير گردد و از رهبري انقلاب كنار رود. كوچك‌خان كه تا حدي از هدف اعضاي حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در اين گير و دار، بسياري از جنگلي‌ها دستگير و ياكشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس ازاين كودتا، اعضاي حزب به كمك نيروهاي بلشويك سعي كردند تا باتعقيب جنگلي‌ها طرفداران ميرزا را نابود كنند. اما باوجود درگيري‌هايي كه در جنگل ميان دو طرف ايجادشد، آنان از شكست دادن ميرزا و يارانش ناتوان شدند. مدتي بعد، مخالفان ميرزا مجدداً از در دوستي وارد شدند و با حسن نيتي كه ميرزا داشت و نمي‌خواست اختلافات داخلي باعث نابودي نهضت شود، پيشنهاد اتحاد باآنان را پذيرفت و طرفين موقتاً وحدت يافتند. پس از اين توافق، كميته انقلابي جديدي تشكيل شد. از آنجا كه در اين كميته احسان الله خان داراي هيچ سمتي نبود، جاه‌طلبي، وي را واداشت تا در رأس نيروهاي تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وي در رأس سه هزار سرباز روسي و ايراني به سوي تهران حركت كرد، اما در محل «پل زغال‌» از نيروهاي قزاق كه تحت فرماندهي ساعد الدوله بودند، شكست خورد. البته يكي از دلايل اين شكست تغيير سياست شوروي نسبت به جنگلي‌ها بود. به هنگام عزيمت نيروهاي احسان الله خان، «روتشتين‌» سفير شوروي در ايران افرادي را محرمانه نزد فرماندهان روسي قواي احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد كه به فوريت خود را از جنگ كنار بكشند. به اين ترتيب سفير روسيه حتي به كسي كه ادعاي همفكري عقيدتي با او داشت و قبلاً كوشيده بود تا ميرزا را قرباني انديشه‌هاي خود كند، پشت كرد. با اين حال بعدها در جريان حمله نيروهاي دولتي به جنگل‌، احسان الله خان فرار كرد و با كشتي به شوروي گريخت‌. خالوقربان نيز كه به هنگام قيام ميرزا به او پيوست و تحت رهبري ميرزا خدمات قابل توجهي به نهضت كرد، پس از تأسيس حزب عدالت در گيلان فريب سوسياليست‌هاي حزب را خورد و آلت دست سياست ضدانقلابي شوروي شد و در كودتاي رشت با نيروهاي تحت فرمان خود در مقابل ميرزا قرار گرفت‌. پس از توافقي كه ميان دولت ايران و سفير روسيه انجام گرفت‌، روسها از حمايت جنگل دست كشيدند و آنان را قرباني منافع خود كردند.

«روتشتين‌» اولين سفير شوروي در ايران كه شش هفته قبل از اعلام استقلال ميرزا كوچك خان در رشت وارد تهران شده بود، براي ايجاد روابط دوستانه ميان ايران و روسيه مأموريت داشت‌؛ بنابر اين با وجود وعده‌هاي اوليه به نهضت جنگل‌، به يكباره خط مشي انقلابي روسها تبديل به سازش با دولت ايران شد. «روتشتين‌» ضمن نوشتن نامه‌اي به ميرزا، او را به ترك مبارزه عليه دولت ايران دعوت كرد. او در نامه خود، آشكارا اقدامات انقلابي ميرزا را «مضر» خواند1. نهضت جنگل زماني كه سفير شوروي نامه را به ميرزا نوشت، در بحراني‌ترين شرايط خود قرار داشت‌. ميرزا در شرايط نامطلوبي كه هنگام موضعگيري اخير روسيه داشت‌ و با توجه به اختلافات داخلي نيروهايش، عملاً چاره‌اي جز تاييد ظاهري نامة «روتشتين‌» نداشت‌.

تباني روس، انگليس، رضاخان و كمونيست‌هاي داخلي عليه نهضت جنگل‌
در آستانه كودتاي رضاخان، شرايط سياسي ايران شديداً عليه ميرزا كوچك خان جنگلي بود. روسها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ايران مي‌انديشيدند. آنان به ويژه تلاش داشتند تا روابط صميمانه‌اي را با سردار سپه كه با قدرت اسلحه و سركوب نارضائي‌ها توانسته بود ثبات نيم بندي را در كشور به وجود آورد، برقرار كنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان براي سركوب نهضت جنگل كه به ويژه اعتقادي هم به هويت اسلامي آن نداشتند، مي‌دانستند. حتي حضور رضاخان در اتومبيل كنسول شوروي در رشت‌، زماني كه براي سركوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپيماني روسها با سردار سپه در اين تصميم داشت‌. 2
علاوه بر اين، رضاخان در آن زمان، در كميته‌اي «ايراني ـ انگليسي‌» به نام «كميته زرگنده‌» به اتفاق سيد ضياءالدين طباطبايي در حال تدارك كودتاي سوم اسفند خود بود. به همين دليل‌، اقدام رضاخان به نوعي اجراي مصوبه كميته مذكور نيز بود. كميته زرگنده در حقيت 2 كار كرد اساسي داشت‌. يكي سركوب نهضت جنگل و ديگر استقرار ديكتاتوري رضاخان‌3.
پروژه سركوب نهضت اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي، محصول اراده مشترك شوروي‌، كمونيست‌هاي داخلي‌، دولت انگلستان و استبداد رضاخاني بود.

در چنين شرايطي، سران نهضت جنگل چند راه بيشتر نداشتند يا بايد تسليم مي‌شدند و اسلحه را زمين مي‌گذاشتند، يا به روسيه پناه مي‌بردند و يا اين كه ننگ تسليم و پناه بردن به بيگانه و اجنبي را نمي‌پذيرفتند و تا آخرين قطره خون به مبارزه ادامه مي‌دادند. چنان كه گفتيم، احسان الله خان ترجيح داد تا به اربابان خود كه به او خيانت نيز كرده بودند، بپيوندد. خالوقربان نيز با قيد تضمين از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسليم قواي دولتي شد و جان خود را نجات داد. در اين ميان فقط ميرزا كوچك خان بود كه نه حاضر به ترك ايران شد و نه ننگ تسليم به قواي دولتي را پذيرفت و سرانجام نيز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسيد.
پي نوشت‌:
1ـ سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي‌؛ ص 70 .
2ـ خاطرات ايرج اسكندري‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ ص 448 .
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي‌؛ ارتشبد فردوست‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي‌؛ جلد دوم؛ ص 77.


کودتای داخلي
در جمهوری گيلان
قتل حيدرخان
اولين دبيراول حزب کمونيست ايران

حيدرعمواغلي در بيستم دسامبر1880 در شهر رضائيه بدنيا آمد. پدرش پزشک داروساز بود و در تهران تحصيلات خود را تمام کرده بود. او به آن دليل که مردم رضائيه و روستاهاي آذربايجان يا براي درمان و يافتن راه حلي براي دشواري هاي روزمره خود به وي مراجعه مي کردند و او نيز از هيچ کمکي دريغ نمي کرد، در ميان مردم محبوبيت فراوان يافته بود و به همين دليل زير فشار خوانين محلي بود. پس از مدتي، به همراه خانواده خويش ناچار به جلاي وطن شد و در ارمنستان اقامت گزيد. حيدرخان همراه خانواده خود مقيم ارمنستان شد و در 8 سالگي به مدرسه رفت و دوران تحصيل ابتدائي را بعنوان شاگرد برجسته به پايان رساند. سپس در دانشکده فني تقليس که تنها دانشکده فني در تمام قفقاز بود تحصيلات خود را به پايان رساند و مهندس برق شد. در همين سالها علاوه بر آشنائي با انقلابيون مشهور قفقاز به کشورهاي اروپائي نيز سفر کرد. او علاوه بر زبان روسي و ارمني و گرجي، با زبان هاي فرانسه، آلماني و ايتاليائي نيز آشنائي داشت. او زماني راهي باکو پايتخت آذربايجان شد که مهندس برق بود و در همين زمان، يعني در سال 1903 با يک تاجر ايراني بنام محمدباقر ميلاني آشنا شد. اين تاجر مي خواست در مشهد کارخانه برق احداث کند. حيدرخان همراه او راهي خراسان شد. او در خراسان شاهد زندگي رقت بار مردم ايران و فشار و اختناق ماموران دولتي و روحانيون بزرگ و ثروتمند شد. در سال 1904 از مشهد به تهران رفت و در ادارات و موسسات مختلف مشغول کار شد. فقري که در خراسان ديده بود، در تهران نيز حاکم بود. او که در طول بحث هاي مکرر با انقلابيون بزرگ قفقار دريافته بود بدون تشکل و سازماندهي هيچ راه چاره اي براي درمان اين فقر و بويژه فلاکتي که کارگران با آن درگير بودند يافت نمي شود، سازمان "سوسيال دمکرات" را در تهران تاسيس کرد. از انقلاب 1905 در روسيه که تا 1911 به درازا انجاميد بسيار آموخت و بعدها در خيزهاي انقلابي ايران از آن استفاده کرد.

از ابتداي انقلاب اکتبر1917 در ايران و بويژه در گيلان جنبش آزاديبخش تحت تاثير اين انقلاب قرار گرفت و گسترش يافت. جنبش جنگلي ها در گيلان به رهبري کوچک خان نيز زير تاثير همين گرايش، ماهيت آشکار ضد امپرياليستي به خود گرفت و آنها که از جنگل به شهرآمده بودند شعار مبارزه عليه انگليس ها و دفاع از استقلال ايران را مي دادند. جنگلي ها را خرده مالکان، بازرگانان، اقشاري از دهقانان و روشنفکران ناسيوناليست تشکيل ميدادند. نفوذ ميرزا کوچک خان بخصوص هنگامي افزايش يافت که در سال 1918 از عبور ژنرال انگليسي "دسنترول" از رشت به انزلي و قفقاز جلوگيري کرد.
مردم و بويژه تهيدستان گيلان انتظار داشتند که ميرزا کوچک خان نيازمندي هاي آنها را تامين کند، وي او و اطرافيانش از اقدامات عميق انقلابي به نفع مردم ترس داشتند و به همين دليل بتدريج نارضائي مردم از کوچک خان روز به روز افزايش يافت. پس از چندي قواي نيمه پارتيزاني کوچک خان از ارتش انگليس شکست خورد و او در پي سازش با انگليس ها و دولت مرکزي برآمد. ارتش مرکزي رشت را اشغال کرد و تيمورتاش (وزير دربار و پرقدرت بعدي در سلطنت رضاشاه) فرماندار نظامي رشت شد. تعقيب و ترور انقلابيون آغاز شد و ميرزا کوچک خان با دسته هاي مسلح خود به جنگل گريخت. انقلاب گيلان که ادامه خيزهاي نجات دهنده انقلاب مشروطه در ايران بود، دراين مرحله فروکش کرد.
پس از تاسيس حکومت شوروي در آذربايجان و رانده شدن ارتش انگليس از قفقاز و سپس از گيلان، جنبش آزاديبخش در گيلان دوباره احيا شد و در اوائل ژوئن سال 1920 نخستين جمهوري انقلابي در گيلان اعلام شد. رهبري اين جمهوري جوان را يک جبهه برعهده داشت که ميرزا کوچک خان در راس آن بود. احسان الله خان و خالوقربان بعنوان بخش چپ اين جبهه، همراه با نيروهاي مسلح خود و ميرزا کوچک خان نيز همراه با نيروهاي مسلح خويش جمعا سه نيروي اصلي اين جبهه را تشکيل مي دادند، اما در ترکيب اين جبهه واحد، علاوه بر نيروهاي فوق، اعضاي حزب "عدالت" که سپس به حزب کمونيست تبديل شد نيز حضور و نقش داشتند.
متاسفانه ناهمگوني جبهه واحدي که رهبري اين جمهوري را برعهده گرفته بود بتدريج تاثيرات منفي خود را بروز داد و جمهوري جوان گيلان نتوانست به وظائفي که در برابرش قرار داشت عمل کند. جز عده قليلي بقيه دهقانان بي زمين ماندند، وضع کارگران و پيشه وران و حتي شهرنشينان بهتر نشد، زيرا کوچک خان از گسترش پايگاه توده اي جنبش انقلابي و جمهوري نوپا بيم داشت. اختلاف در جبهه از همينجا بالا گرفت و عوامل نفوذي انگليس و شاه نيز به آن دامن زدند تا جبهه حکومتي را از داخل متلاشي کنند و موفق نيز شدند.

اوائل ژوئيه همان سال (1920) کوچک خان رابطه خود را با حزب کمونيست (عدالت) قطع کرد و با نماينده حکومت شاه در رشت، يعني سردار فاخر که خواهان قبول حاکميت دربار تهران از سوي رهبران جمهوري گيلان بود وارد گفتگو شد. کوچک خان اين مسئله را در کميته انقلاب نيز مطرح کرد. احسان الله خان هرگونه گفتگو با نمايندگان شاه را رد کرد و 19 ژوئين 1920 کوچک خانه با 1100 تن از افراد خود مخفيانه راهي فومن شد. پس از خروج کوچک خان از رشت دولت موقت به رهبري احسان الله خان در 31 ژوئين تشکيل شد و همزمان با آن "کميته ملي آزادي ايران" نيز تاسيس گرديد. اخراج انگليسها از ايران، سرنگون کردن سلسله قاجار، ملي کردن توليد، مصادر زمين هاي مالکان و يک سلسله تصميمات مترقي ديگر در دستور کار دولت جديد قرار گرفت. اين برنامه آشکارا سمت گيري سوسياليستي داشت. کوچک خان براي درهم کوبيدن دولت جديد و بازگشت به قدرت، به رشت حمله کرد ولي نيروي انقلابي مسلح که با نام "کميته ملي" تشکيل شده بود اين حمله را دفع کرد و ميرزا شکست خورده به جنگ عقب نشيني کرد.

شکست ميزراکوچک خان از ارتش کميته ملي، مشوقي شد براي چپ روي ها در دولت انقلابي. در اوت سال 1920 ارتش انقلابي به فرماندهي احسان الله خان به تهران حمله برد تا با جمع کردن بساط سلطنت قاجاريه نخستين جمهوري انقلابي ايران را اعلام کند. نخستين يورش ها با موفقيت همراه بود. در منجيل ارتش شاه و قواي انگليس از انقلابيوني که به سمت تهران درحرکت بودند شکست خوردند. انگليس ها هنگام عقب نشيني پل ها، وسائل ارتباطي، ارزاق و غيره را از بين بردند. منجيل فتح شده و ارتش مشترک شاه و انگليس ناچار به عقب نشيني شدند اما هنوز تا تهران راه درازي در پيش بود و نيروي شکست خورده توان بازسازي خود را حفظ کرده بودند. هيجان و خوش بيني ناشي از پيروزي در منجيل، احسان الله خان و فرماندهان نظامي تحت امر او را تشويق به ادامه حمله کرد و اين درحالي بود که هنوز آمادگي نظامي لازم براي چنين حمله اي وجود نداشت و هيچ همآهنگي و تماسي با ديگر نيروهاي انقلابي در نقاط ديگر کشور صورت نگرفته بود. قواي انقلابي بطرف قزوين به حرکت در آمد اما در يک نبرد نابرابر با قواي نظامي انگليس و شاه شکست خورد و ناچار به عقب نشيني شد. احسان الله خان که يک تنه مي خواست فاتح تهران شود، نه تنها منجيل را از دست داد، بلکه رشت پايتخت جمهوري نوپاي گيلان نيز در خطر قرار گرفت. اين شکست و عقب نشيني، مانند هر شکستي موجب بالا گرفتن اختلافات در جبهه "کميته ملي آزادي ايران" شد. آنها که منتقد چپ روي هاي احسان الله خان بودند دربرابر او ايستادند. مالکين و روحانيون مرتجع موفق به تحريک پيشه وران و خرده مالکين شدند. جبهه از هم پاشيد و ارتش شاه از قزوين و منجيل به رشت رسيد. دسته هاي مسلح ميرزاکوچک خان نيز که نسبت به دولت احسان الله خان کينه داشتند، بجاي مقابله با ارتش شاه، با آن همراه شده و کشتار دسته جمعي کمونيست ها و کادرهاي دولت انقلابي را آغاز کردند!

پيش از اين شکست (22ژوئن 1920) اولين کنگره عدالت در انزلي تشکيل شده و نام حزب را به حزب کمونيست ايران تغيير داده بود. دراين کنگره يک سلسله تزهاي انقلابي به تصويب رسيد. کنگره کميته مرکزي را انتخاب کرد و حزب وارد انترناسيونال کمونيستي شد. جبهه اي که در کنگره تصويب شد، جبهه ضد امپرياليستي بود. براي نخستين بار حزب درايران با برنامه و اسناسنامه مدون تشکيل شد. گروه چپ رو هم در کنگره و هم در کميته مرکزي منتخب کنگره شديدا فعال بود. دراين کنگره حيدرعمواغلي نتوانسته بود شرکت کند. چپ روي در بدنه کميته مرکزي و در راس حزب و تحريکات حکومت عليه حزب کمونيست، عملا حزب را فلج کرده بود و از سوي ديگر دولت نوپاي انقلابي در رشت را با مخاطره روبرو ساخته بود. پيش از آنکه براي اين چپ روي چاره انديشي و رهبري حزب که در جمهوري رشت حضور داشت بازسازي شود، ارتش هاي انگليس و شاه به رشت و جمهوري گيلان يورش برده و آن را شکست دادند. در سپتامبر 1920 نخستين پلنوم وسيع حزب کمونيست با هدف جمعبندي دلائل شکست جمهوري گيلان و خاتمه بخشيدن به چپ روي ها تشکيل شد. دراين پلنوم حيدرعمواغلي که شخصا در آن حضور داشت به دبيراولي حزب انتخاب شد و شخصيت هائي نظير "کريم نيک بين"، "سليمان تاريوريف"، "محمد آخوند زاده(سيروس بهرام)، " ميرجعفرجواد زاده "(پيشه وري) به عضويت کميته مرکزي برگزيده شدند. در ماه ژانويه 1921 تزهاي جديد حزب در باره وضع اجتماعي- اقتصادي ايران و تاکتيک هاي نوين حزب کمونيست ايران انتشار يافت. اين تزها که بنام "تزهاي حيدرعمواغلي" شهرت يافت، دو هدف اساسي را در برابر حزب قرار داد:

1- بسط جنبش آزاديبخش ملي با هدف اخراج امپرياليسم انگليس از ايران
2- سرنگوني نظام پادشاهي و تحکيم وحدت روستائيان و تهيدستان شهر و سازمان دادن آنها براي مبارزه عليه امپرياليسم انگليس.
حيدرخان براي تحکيم وحدت در حزب و ايجاد جبهه واحد در جنبش آزادي ملي ايران دست به تلاش هاي جديد زد و بارها با احسان الله خان، خالوقربان و ميرزا کوچک خان و ساير رهبران جنگلي ها ملاقات کرد. چپ روها در درون حزب با اين تحرکات جديد حيدرخان موافق نبودند و بويژه منتقد ملاقات هاي او با کوچک خان بودند. حيدرخان به سياست خود ادامه داد و براي امضاي قرارداد ميان انقلابيون گيلان و آشتي دادن احسان الله خان با کوچک خان به گفتگو و ملاقات با خالوقربان ادامه داد. در اوائل ماه مه 1921 در فومن که اقامتگاه کوچک خان بود، ملاقات بين احسان الله خان و کوچک خان با ميانجيگري حيدرعمواغلي صورت گرفت و موافقتنامه اي نيز در باره وحدت به امضاء رسيد. مطابق اين توافق، "کميته انقلاب ايران" با شرکت ميرزاکوچک خان، حيدرخان، احسان الله خان، خالوقربان و محمدي تشکيل شد و چهارم اوت 1921 در گيلان حکومت شوراها اعلام شد. کميته انقلاب در زمينه هاي مختلف به اصلاحات دست زد. تقسيم اراضي فئودالها بين دهقانان را حيدرخان شخصا رهبري کرد. از سوي همين کميته نمايندگاني براي ارتباط و تماس با انقلابيون دو منطقه ديگر، يعني آذربايجان و خراسان انتخاب و اعزام شدند تا با شيخ محمد خياباني در آذربايجان و کلنل محمدتقي خان پسيان در خراسان مذاکره کنند و براي طرح حمله از سه جبهه براي فتح تهران و اعلام جمهوري در سراسر ايران را همآهنگ ايجاد کنند. نيرو گرفتن کميته انقلاب و تحکيم موقعيت جمهوري شوراها در گيلان و آغاز پيوند اين جمهوري با دو خيزش مهم و انقلابي ديگر در خراسان و آذربايجان هراس بزرگي را براي روحانيون مرتجع، درباري ها و امپرياليسم انگليس به همراه آورد. آنها متحد در پي چاره برآمدند و سرکوب انقلاب گيلان و يورش به دو جنبش ملي خراسان و آذربايجان را در دستور کار قرار دادند. رضاخان سردار سپه در راس ارتش شاهنشاهي براي سرکوب جمهوري گيلان اعزام شد، اما از ارتش انقلابيون که حيدرخان فرماندهي آنرا برعهده داشت شکست خورد و پراکنده شد.

پس از اين شکست، رخنه در صفوف انقلابيون و ايجاد اختلاف و جدائي که سياست هميشگي انگليسي است در دستور قرار گرفت. دراين مرحله موفقيت بزرگ با رخنه در ميان اطرافيان کوچک خان نصيب انگليس و دربار شاهنشاهي شد و سرانجام شخص ميرزا نيز با توطئه همراه شد.
29 سپتامبر 1921 جلسه نوبتي کميته انقلابي در "صومعه سرا" اقامتگاه کوچک خان تشکيل شد. احسان الله خان که درجبهه رودسر بود نتوانسته بود درجلسه شرکت کند. هنگاميکه اعضاي کميته انقلابي در اتاق جلسه نشسته و منتظر ورود کوچک خان بودند، ناگهان صداي شليک تفنگ از همه طرف بلند شد. خالوقربان، خالو کريم و حيدرعمواغلي از پنجره به بيرون پريده و شليک کنان خود را به جنگل رساندند. اين يک کودتاي داخلي بود به رهبري کوچک خان و به تحريک انگليس ها و دربار شاهنشاهي. خالوقربان و خالو کريم خود را به بندر انزلي رساندند ولي حيدرعمواغلي که زخمي شده بود و با جنگل نيز آشنائي نداشت تنها تواسنت خود را به سخني تا "پسيخان" نزديک رشت برساند. دسته هاي مسلح ميرزا کوچک خان او را دراين محل دستگير کردند و تحويل معين الرعايا، يکي از طرفداران کوچک خان دادند و او نيز حيدرخان را خائنانه کشت. بدين سال نخستين رهبر حزب کمونيست ايران در سن 42 سالگي و درجريان يک کودتاي درون حکومتي( جمهوري گيلان) کشته شد. پس از اين جنايت، طرفداران کوچک خان به رشت حمله ور شده محل کميته مرکزي حزب کمونيست را سوزاندند، اموال آن را غارت کردند و عده اي از فعالان حزب را نيز بقتل رساندند. اواخر سال 1921 ارتش شاه تخت فرماندهي رضا خان بعنوان فاتح وارد رشت شد و شکست جمهوري گيلان را اعلام کرد. کوچک خان که خود آلت دست اين فاجعه شده و تنها و منزوي مانده بود از بيم افتادن بدست ارتش مرکزي به همراه نفرات خود به جنگل گريخت و پس از چندي جسد يخ زده او را در نزديکي کوه هاي طالش پيدا کردند.

مناسبت هشتادوچهارمين سالگرد شهادت ميرزا كوچك خان
جنبش جنگل

بامداد روز سه شنبه ۱۸ ماه مه ۱۹۲۰م/ ۲۸ ارديبهشت ۱۲۹۹ ه ش» شعبان ۱۳۳۸ ه ق بعد از شليك چند توپ از درياى خزر به سواحل غازيان، ارتش سرخ به انزلى پياده شد. جهت و دليل رسمى اين حركت كشتى هاى جنگى شوروى اين بود كه چون كشتى هاى ضدانقلابى ژنرال دنيكين و عده زيادى از افسران و تابعين ايشان در انزلى بودند و امنيت درياى خزر را تهديد مى كردند، بدين جهت رئيس فلوت سرخ شوروى ولگا و بحر خزر براى حفظ امنيت درياى خزر مجبور شد انزلى را تصرف نمايد تا بتواند فلوت ضدانقلابى و اتباع وى را روانه روسيه نمايد.۱
انگليسى ها بدون آنكه جواب توپ هاى روسى را بدهند و در سنگرهاى خود مقاومت كنند، غازيان را تخليه و به طرف رشت عقب نشينى كرده. و ضمناً از طرف ژنرال شامپانى انگليسى و نماينده ايران علت اين اقدام از آنان استفسار شد. «مردم انزلى و غازيان با بشاشت كامل بلشويك ها را پذيرفته و از تمام طبقات از زن و مرد در نقطه اى كه آنان پياده شده بودند مجتمع و نطق هاى آتشين و هلهله و كف زدن هاى ممتد و خوشحالى بسيار از طرفين به عمل مى آمد.»۲
در اين ضمن سران جنگل تشكيل جلسه داده و به شور و مذاكره پرداختند. نتيجه مشاوره اين شد كه اسماعيل جنگلى خواهرزاده ميرزا با فرماندهان ارتش سرخ تماس بگيرد. لذا اسماعيل خان در ساختمان شيلات انزلى با راسكولينكف ديدار كرد. اما فرمانده ناوگان سرخ پيش از آغاز هر نوع مذاكره رسمى با نمايندگان جنگل اظهار اشتياق كرد كه خود ميرزا را ببيند. ملاقات ميرزا كوچك خان و فرمانده ناوگان سرخ در عرصه كشتى كورسك صورت گرفت. ميرزا هم نسبت به اين ارتباط بى ميل نبود و هيچ گونه صحبتى از عدم تمايل ميرزا در منابع نيامده است و پروفسور سپهر ذبيح مى نويسد: «بعد از ورود بلشويك ها ميرزا و يارانش به ديدن آنها رفتند.»۳

حاضرين در اين جلسه عبارت بودند از: «راسكولينكف فرمانده جهازات جنگى بحر خزر، سرگو ارژنيكيدزه كميسر عالى قفقاز و اعضاى كميته عدالت باكو، ميرزاكوچك، حسن آليانى (معين الرعايا)، گارك آلمانى (هوشنگ)، سعدالله درويش، ميرصالح مظفرزاده، اسماعيل جنگلى.»۴
در اين جلسه به ميرزا پيشنهاد شد به اتفاق عدالتى ها حكومت انقلابى را در ايران تشكيل دهد. ميرزا اظهار نمود: «چون اعضاى كميته عدالت سال ها است از ايران دور بوده و از اخلاق و روحيات اهالى آشنايى ندارند لذا بهتر است حكومت از افرادى تشكيل گردد كه از روحيات مردم با خبر باشند. به علاوه در اثر تبليغات مرتجعين به همه ملت ايران اين طور فهمانيده اند كه فرقه بلشويك بر عليه پول و ديانت و ناموس است. اگر در ابتداى كار كوچكترين غفلتى به عمل آيد ممكن است ملت ايران به كلى از انقلاب دست كشيده و با آن به مخالفت برخيزد.»۵
در ملاقاتى كه بين ميرزا و بلشويك ها صورت گرفت وى تلاش كرد تا بلشويك ها را متقاعد به خروج از گيلان كند اما در اين كار توفيقى نيافت سرانجام طى چندين دور مذاكره قراردادى بين طرفين منعقد شد و بالاخره با عدم رضايت و اعتراض فرقه عدالت باكو و حزب كمونيست ايران كه مركب از همان افراد آذربايجانى و در تحت رياست ابيكف بودند مقررات ذيل تصويب شد كه به موقع اجرا گذاشته شود:
«۱- عدم اجراى اصول كمونيزم از حيث مصادره اموال و الغاى مالكيت و ممنوع بودن تبليغات. ۲- تاسيس حكومت جمهورى انقلابى موقت، ۳- پس از ورود به تهران و تاسيس مجلس مبغوثان هر نوع حكومتى را كه نمايندگان ملت بپذيرند، ۴- سپردن مقدرات انقلاب به دست اين حكومت و عدم مداخله شوروى ها در ايران، ۵- هيچ قشونى بدون اجازه و تصويب حكومت انقلاب ايران زائد بر قواى موجود (دو هزار نفر) از شوروى به ايران وارد نشود، ۶- مخارج اين قشون به عهده جمهورى ايران است، ۷- هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروى خواسته شود در مقابل پرداخت قيمت تسليم نمايد، ۸- كالاى بازرگانان ايرانى كه در بادكوبه ضبط شده تحويل اين حكومت شود و ۹- واگذارى كليه موسسات تجارى روسيه در ايران به حكومت جمهورى.»۶

يقيكيان به عنوان يك شاهد عينى مى گويد: (از ميرزا) در موقع خداحافظى پرسيدم: چطور شد كه به اين زودى در اولين ملاقات با سران قواى روس توانستيد قراردادى منعقد سازيد؟ ميرزا پاسخ داد: آنها روى خوش به ما نشان دادند.۷
با امضاى اين قرارداد بين ميرزا و بلشويك ها و عقب نشينى انگليسى ها در مقابل آنها سراسر گيلان آماده پذيرش آنها شد. پس از خروج نيروهاى انگليس از شهر، ترس و وحشت شديدى مالكين و تجار را فرا گرفت. احمدخان اشترى (فرماندار وقت گيلان) از بيم اينكه مبادا بلشويك ها به رشت وارد شده و اموال آنها را از دستشان بيرون بكشند، مالكين، تجار و مامورين عالى دولت را دور خود جمع كرده و پس از چندين روز مذاكره تصميم گرفتند نمايندگانى را رسماً نزد ميرزا فرستاده و از او دعوت كنند به رشت آمده و كنترل اوضاع را در دست گيرد. چهل تن از اعيان شهر خارج شده و ميرزا را ملاقات و از وى تقاضاى ورود به شهر را كرده و نگرانى خود را از ورود بلشويك ها به رشت اعلام مى كنند.۸ در اين ديدار ميرزا به آنها قول همكارى مى دهد.
تا روز بيست وسوم ماه مه ۱۹۲۰ از طرف دولت انقلابى شوروى دستور مثبتى به راسكولينكف اميرالبحر و ارژنيكيدزه نماينده سياسى سپاه يازدهم ارتش سرخ نرسيده بود. بالاخره در دستورى كه از طرف كارخان در مورخه بيست وسوم ماه مه به دو نفر روساى روسى داده شده بود چنين آمده است:
«ملل كوچك خان به تشكيل دولت شوروى در ايران و كميته حزب اشتراكى و به خصوص ميل مشاراليه به تمركز كليه امور كشور قواى دولتى در دست خود را با احتياط زياد مورد مطالعه قرار داد، زيرا از احساسات ايرانيان مقيم انزلى، رشت و ولايت هاى همجوار با آذربايجان (قفقاز) نمى شود نتيجه گرفت كه كليه ايرانى ها داراى همين احساسات مى باشند. عجالتاً مقصد اصلى قيام ايران فقط متحد كردن كارگران و دهقانان و حتى سرمايه داران و دموكرات ها و اشتراكيون با هم و اعلان جنگ به انگليسى ها و استحكام اساسى دموكراتى در ايران بايد باشد.»۹

كارخان، معاون كميسر خارجه دولت شوروى، در ضمن دستور داده بود كه اگر تشكيلات جديدى از ميرزا كوچك خان مى خواهد ايجاد نمايد، ظاهراً شبيه به تشكيلات دولتى و ادارى روسيه شوروى مى باشد اساساً بايد فرقى با تشكيلات روسى داشته باشد تا مردم تصور نكنند كه ميرزا كوچك خان و دولت جديدش نماينده دولت شوروى روسيه هستند.
از دستور بالا معلوم مى شود كه:
«۱- خود ميرزا كوچك خان خواهان تشكيل دولتى مانند دولت شوروى روسيه و حزب اشتراكى (كمونيست) مانند حزب كمونيست روسيه بوده است.
۲- كميسارياى امور خارجه مسكو بر ضد تشكيل چنين دولتى و چنين حزب جديدى در ايران بودند و برخلاف نظر ميرزا در كميسارياى نامبرده عقيده داشتند كه هر اقدامى كه انقلابيون ايران مى كنند بايد براى دموكراسى يعنى براى تشكيل دولت آزاديخواهان مشروطه يا جمهورى باشد.
۳- كميسارياى امور خارجه مسكو ميل داشت هر اقدامى كه در ايران مى شود مطابق كليه ايرانيان باشد نه صرفاً مطابق تمايلات ساكنين انزلى، رشت و يا ولايت هاى ديگر هم مرز با آذربايجان قفقاز و اين اقدامات با همكارى كليه طبقات و احزاب به عمل آيد.»۱۰
روز بيست و ششم ماه مه (پنجم جوزا و هفتم رمضان) تروتسكى، كميسر جنگ شوروى، دستورات ذيل را به راسكولينكف درياسالار فلوت سرخ ولگا و بحر خزر داد:
«۱- عدم دخالت در امور به نام روسيه.
۲- اخراج واحدهاى روس از ايران و كشتى هاى جنگى سرخ
۳- كمك به ميرزا كوچك خان به وسيله دادن كارشناس و پول و داوطلب و غيره.
۴- تحويل اراضى كه تحت اشغال واحدهاى سرخ مى باشد به ميرزا كوچك خان
۵- در موقع لزوم بايد كشتى هاى جنگى تحت اختيار ميرزا كوچك گذاشته شود ولى نه تحت پرچم روس بلكه زير پرچم آذربايجان شوروى.
۶- به ميرزا كوچك بايد به نام آذربايجان شوروى كمك كرد.
۷- از دادن تشكبالت شوروى كه آرزوى ميرزا كوچك خان است نبايد جلوگيرى كرد.
۸- با اقدامات خودتان بايد به انگليسى ها بفهمانيد كه ما ميل نداريم در كشورهاى خاور دور به ضد آنها اقدام كنيم.»۱۱

پس از دستور فوق، راسكولينكف و ارژنيكيدزه بار ديگر با ميرزا كوچك خان ملاقات كرده و تصميم گرفته شد چند روز ديگر، يعنى پس از رفتن آخرين سرباز انگليسى از رشت، ميرزا وارد رشت شده و اداره امور را به دست گيرد.
آنچه به نظر مى رسد اين كه مدت سه روز از بيست وسوم تا بيست و ششم ماه مه نظريات سياسى دولت مسكو به كلى تغيير نمود. چند روز قبل، كاراخان اعلام كرده بود كه تشكيلات سويتى به زودى تحقق مى يابد. معلوم مى شود مسكو در مذاكرات خود در لندن با دولت انگلستان چيزى فهميده بود كه سفارش مى كرد به انگليسى ها بفهمانيد كه روسيه قصد حمله به آنها در شرق و خصوصاً در ايران را ندارد. بر طبق حكم تروتسكى، راسكولينكف انزلى را كه در تصرف قشون سرخ بود تحويل ميرزا كوچك نمود و نمايندگان جنگ فوراً حكومت و روساى ديگر دواير دولتى مثل كارگزار و رئيس ماليه و غيره از انزلى خارج و به رشت فرستادند كه از آنجا به تهران حركت نمايند. در سبزه ميدان رشت ميتينگ مفصلى ترتيب داده شده بود، كاژانوف، ميرزا كوچك خان، احسان الله خان نطق هاى آتشين را ارائه كردند. كاژانوف از طرف دولت شوروى اظهار رضايت و خوشحالى كرد و تبريكات خود را به ملت آزادانديش اعلام كرد. پس از او احسان الله خان يكى از رهبران برجسته جنبش جنگل نطق خود را ارائه كرد. ميرزا نتوانست مفصلاً نطق كند. خسته بود، راسكولينكف، ارژنيكيدزه و عده زيادى از مردم شهر منتظر او بودند. ميرزا از احساسات دوستى مردم شهر رشت تشكر كرد. قول داد ايران را از تسلط انگليسى ها و شاه خلاص كرده و سطوت و عظمت ملت كهنسال ايران را تامين كند و تكرار كرد كه از شخصيت، ثروت، عصمت و دين ايرانيان دفاع خواهد كرد و همچنين از دوستان روسى تشكر كرد و فرياد زد زنده باد لنين و تروتسكى، حضار فرياد زدند زنده باد ميرزاكوچك، زنده باد جنگل.۱۲
سياست بلشويك ها بر اين اساس بود كه ابتدا «راه ائتلاف با رهبر جنبش جنگل» و با استفاده از قدرت و نفوذ وى، زمينه هاى نفوذ خود را در افكار عمومى فراهم آورند. در اين حال، زمينه فكرى مردم نيز براساس مظالم طولانى انگليسى ها و امضاى قرارداد ۱۹۱۹ كاملاً مساعد برنامه بلشويك ها بود. بدينسان ميرزا كوچك نيز تحت تاثير آنها قرار گرفت و براى مبارزه با ارتجاع داخلى و استعمار خارجى در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ / ۴ ژوئن ۱۹۲۰ دست به تشكيل «جمهورى سوسياليستى گيلان» موجوديت خويش را اعلام كرد و طى تلگرافى براى لنين، در آن وفادارى خويش را به دوستى مشترك ايران و شوروى بيان كرد و سيستم ايده آل بين الملل سوم را ستود.۱۳
در روز ۲۴ رمضان سال ۱۳۳۸ ه.ق اعلاميه اى از طرف ميرزا و بلشويك ها تحت عنوان «فرياد مردم مظلوم ايران از حلقوم فدائيان جنگل» منتشر شد كه طى آن حكومت جمهورى به رياست ميرزا و عضويت احسان الله خان و خالو قربان و ميرزا محمدعلى خان و دو نفر ديگر اعلام گرديد:۱۴

«۱ _ جمعيت انقلاب سرخ ايران اصول سلطنت را ملغى كرده جمهوريت شوروى را رسماً اعلان مى كند.
۲ _ حكومت موقت جمهورى حفاظت جان و مال عموم اهالى را به عهده مى گيرد.
۳ _ هر نوع قرارداد و معاهده اى كه دولت ايران قديم و جديد با هر دولتى منعقد كرده لغو و باطل مى داند.
۴ _ حكومت جمهورى همه اقوام بشر را بلاتفاوت با اين آمال شريك دانسته و درباره آنها به تساوى رفتار كرده و حفظ شعائر اسلامى را نيز از فرايض مى داند.»۱۵
پس از نشر اين بيانيه مشروحه (تلگراف) ذيل از طرف كميته انقلاب به تهران و نظير آن از بادكوبه به تمام دنيا مخابره شد.
• اولين كنگره حزب كمونيست ايران در بندر انزلى
همزمان با تشكيل جمهورى سوسياليستى گيلان (حزب كمونيست ايران) به عنوان يكى از شعبه هاى محلى كمينترن از گروه احسان الله خان و اعضاى فرقه عدالت تشكيل گرديد.۱۶ نخستين كنگره حزب كمونيست ايران در اول مرداد ۱۲۹۹/۲۳ ژوئن ۱۹۲۰به رياست آقازاده يكى از اعضاى قديمى كميته عدالت در بندر انزلى تشكيل شد. در اين كنگره طى قطعنامه اى «پيوستن به روسيه شوروى در مبارزه با سرمايه دارى جهانى و حمايت از كليه نيروهاى ايرانى مخالف بريتانيا و نظام سلطنتى» مورد تاكيد قرار گرفت.۱۷ كنگره براى «جلب نظر خلق هاى ايران براى يك مبارزه مشترك به رهبرى حزب كمونيست ايران در سراسر كشور» خط مشى هاى زير را تصويب كرد:

«۱ _ سرنگون كردن سلطه امپرياليسم بر ايران
۲ _ مصادره اموال كليه شركت هاى خارجى
۳ _ شناسايى حق خودمختارى براى همه مليت ها در چارچوب وحدت كشور ۴ _ مصادره تمام زمين هاى متعلق به مالكان بزرگ و تقسيم آن در بين دهقانان و سربازان ارتش انقلابى ۵ _ اتحاد با روسيه شوروى و نهضت پرولتارياى جهانى»۱۸
در اين كنگره «ايجاد ديكتاتورى پرولتاريا در آذربايجان و گيلان فقط در درجات كم و با حمايت روسيه شوروى» مورد موافقت و تصويب قرار گرفت. بنا به گفته «سيدجعفر پيشه ورى» عضو برجسته اين كنگره «موضع نجات بخش شوروى» تعهدات سنگينى را بر كمونيست هاى ايران تحميل كرد زيرا آنان متعهد شدند تا از «اتحاد شوروى در برابر تجاوزات كشورهاى سرمايه دارى» حمايت كنند.۱۹
شعارهاى اين حزب در آن مرحله عبارت بوده از: «بيرون راندن امپرياليست هاى انگليس از ايران، لغو موافقتنامه اسارت آور سال ۱۹۱۹ انگليس و ايران و واژگون ساختن خاندان قاجار و برچيدن رژيم استبدادى و حاكميت خان ها و فئودال ها، برقرارى جمهورى ملى در ايران، تشكيل دولت دموكراتيك و ارتش ملى و غيره تصميم گرفت كه حزب از ميرزاكوچك خان پشتيبانى كند.۲۰
اين حزب براساس توصيه هاى لنين مبنى بر «حذف نكردن شرق از انقلاب سوسياليستى جهانى» تاسيس شد. پيش از اين در دومين كنگره مسلمانان شوروى كه در نوامبر ۱۹۱۹ در مسكو برگزار شد، قطعنامه اى به تصويب رسيد كه در واقع تجلى بسيارى از توصيه هاى لنين در آن گنجانده شده بود. در اين قطعنامه براى فعاليت انقلابى در شرق دو مسير مشخص شد: اول، تشكيل تدريجى احزاب كمونيست محلى به عنوان كمينترن. دوم، تشديد مبارزه با امپرياليسم غرب از راه جانبدارى از نهضت هاى ملى كندرو.۲۱

پس از اعلام موجوديت حزب كمونيست ايران، تبليغات كمونيستى در گيلان شدت يافت و رهبران حزب گذشته از طرح شعارهاى حزبى به ميرزاكوچك خان نيز حمله مى كردند. روزنامه كمونيست به عنوان ارگان حزب كمونيست ايران در رشت به سردبيرى سيدجعفر جوادزاده (پيشه ورى) انتشار يافت و در رشت سازمان جوانان حزب افتتاح گرديد.۲۲ برخلاف توافق هاى انجام شده، دست هاى جديدى از كمونيست ها از باكو وارد انزلى شدند۲۳ و ماموران دولت بلشويكى از تحويل تاسيسات بندرى در انزلى و نفت در رشت به نمايندگان دولت انقلابى گيلان خوددارى كردند.۲۴
•حكومت مستقل كمونيست ها در گيلان
افراد شناخته شده حزب عدالت باكو عبارت بودند از ابوكف (از شاهزادگان تاتار) و خانمش بولله، اسدالله غفارزاده، زاخايان، عليزاده، آقايف، اميرزاده، موسوى و چند تن ديگر كه بيشتر فعاليتشان به دادن ميتينگ و تبليغات حزبى مصروف بود و اين وضع مسلماً به پيشواى جنگل گران آمد.۲۵
آنچه به نظر مى رسد اينكه ميرزا از ابتداى امر هم با تبليغات كمونيستى موافق نبود. او داراى روح مذهبى بود و هرگز نمى توانست پذيراى ديدگاه كمونيستى باشد. شوروى ها هم براساس ديدگاه هايى كه از عوامل خود دريافت مى كردند ميرزا را مانعى براى گسترش انقلاب كمونيستى خود مى دانستند و وى را به عنوان سدى در مقابل تمام مقاصد خود تلقى مى كردند اما با افرادى چون احسان الله خان در ورطه چنين قضاوتى قرار نداشتند. در مجموع اقدامات بى رويه كمونيست ها در تبليغات و انتقال حزب عدالت باكو به رشت و تبديل آن به حزب كمونيست ايران و آغاز تبليغات گسترده و اصرار سران انقلاب وابسته به چپ در اجراى اصول كمونيسم از يك طرف و ضبط كالاهاى تجارى ايران در بادكوبه كه از مدت ها قبل توسط تجار ايرانى براى صدور به قفقاز يافته بود از سوى ديگر و سرانجام ديدگاه هاى عمومى كه معتقد بودند ميرزا بى دين شده و كمونيسم را پذيرفته است زمينه انشعاب ميرزا از كمونيست ها را فراهم ساخت.چندى بعد كميته مركزى حزب كمونيست اعلام كرد كه ميرزاكوچك خان از سمت هاى خود در دولت هاى انقلابى معزول گشته است.۲۶ به دنبال آن كميته مركزى حزب كمونيست ايران كه به طور عمده از افراد مسلمى كه از باكو وارد ايران شده بودند تشكيل مى گرديد، جنگلى ها را در رشت تحت فشار قرار داد.۲۷

در چنين شرايطى ميرزا در روز نهم ژوئيه ۱۹۲۰ پس از ارسال نامه هايى مهم و مستند به لنين و مديوانى كه در آنها اعمال خلاف كمونيست ها را يك يك برشمرده بود، از دولت جمهورى سوسياليستى گيلان كناره گيرى كرد.۲۸ و در نتيجه احساس وقوع كودتا از رشت خارج شده و به فومن رفت زيرا جز آنكه به جنگل پناه ببرد چاره ديگرى نداشت و خود نيز گفته بود «اگر روس ها با وى مخالفت كنند به گوشه جنگل رفته و در آنجا با بلشويك ها جنگ نخواهد كرد ولى اگر لازم باشد مدافعه خواهد كرد.» و قبل از حركت از رشت دو نفر را (گائوك و مظفرزاده) به سمت نمايندگى براى رفتن به مسكو تعيين كرد، كاغذى به لنين نوشت و در آنجا همه معايب را متذكر شد و همچنين تلگرافى بر اينكه هياتى بدانجا اعزام و تا وصول جواب قطعى خودش از شهر خارج و در فومن اقامت خواهد كرد به مسكو مخابره كرد. لكن روس ها مانع از مخابره تلگراف شدند و هيات اعزامى با زحمت بسيار خود را به مسكو رسانيدند.۲۹
ميرزا براى جلوگيرى از برخورد نظامى و به اميد يافتن راه حل سياسى براى مشكلاتى كه كمونيست ها به وجود آورده بودند، شهر رشت را ترك كرد و قواى خود را به سوى جنگل عقب كشاند.۳۰ بدين ترتيب كودتاى كمونيستى شكل گرفت. «نقشه كودتا طورى طرح ريزى شده بود كه بايست ميرزاكوچك خان يا كشته مى شد و يا دستگير مى گرديد و در هر حال از كار در انقلاب خارج مى شد و زمام امور را به ديگران مى داد ولى او توطئه را قبلاً احساس و به جنگ رفته بود.»۳۱ البته خود ميرزا قبلاً از ماجرا اطلاع داشته و در جنگل بود. ولى عده اى از طرفداران او در اين كودتا دستگير شدند. با جدا شدن وى و يارانش و استقرار آنها در جنگل حكومت كمونيستى جديدى به رهبرى احسان الله خان تشكيل شد. اين حكومت اساس كار خود را بر اجراى مراسم و اصول كمونيستى قرار داد. يكى از اقداماتى كه باعث رويگردانى عده زيادى از مردم از آنها شد، تقسيم زمين ها و املاك بود. اين اقدام آنها به دليل عدم برنامه ريزى دقيق باعث وخيم تر شدن اوضاع دهقانان شده بود.۳۲ پس از عقب نشينى قواى جنگل، كميته اى مركب از بلشويك ها و به رياست احسان الله خان تشكيل شد.۳۳

در ۳۱ ژوئيه ۱۹۲۰/۹ مرداد ۱۲۹۹ حكومت جديدى به رهبرى «احسان الله خان» در رشت قدرت را به دست گرفت و رسماً «كميته ملى آزادى بخش ايران» ناميده شد. اعضاى آن صرفاً از هواداران احسان الله خان و سلطان زاده بودند. حكومت جديد در سلطه يك نيروى ۲۰۰ نفره روسى و ارمنى و سربازان گرجى و نزديك به ۱۲۰۰ كارگر ايرانى صنعت نفت باكو بود و به عنوان اولين اقدام خود مبادرت به تاسيس «اتحاد جوانان كمونيست» كرد تا تبليغات و تحريك و سازماندهى گروه هاى مسلح خود را در برابر نيروهاى كوچك خان (كه اينك رقيب اصلى كميته به شمار مى رفت) تقويت كند.۳۴
پى نوشت:
يقيكيان، گريگور: شوروى و جنبش جنگل، به كوشش برزويه دهگان، تهران، انتشارات نوين، ،۱۳۶۳
صفحه ۳۵.
۲- گيلك (خمامى)، محمدعلى: تاريخ انقلاب جنگل، رشت، نشر گيكان، ،۱۳۷۱ صفحه ۲۶۷.
۳- ذبيح، سپهر: پيشين، صفحه ۴۷.
۴- فخرايى، ابراهيم: سردار جنگل، تهران، انتشارات جاويدان، ،۱۳۵۷ صفحه ۲۴۳.
۵- گيلك: پيشين، صفحه ۲۷۲.
۶- فخرايى: پيشين، صفحه ۲۴۴.
۷- يقيكيان: پيشين، صفحه ۴۵.
۸- روزنامه رعد: شماره ،۵۴ سال ۱۳۳۸ ه. ق،
صفحه دوم.
۹- يقيكيان: پيشين، صفحات ۴۸-۴۷.
۱۰- منبع پيشين: صفحات ۴۹- ۴۸.
۱۱- فخرايى: پيشين، صفحات ۶۳-۶۲.
۱۲- يقيكيان: پيشين، صفحات ۶۳-۶۲.
۱۳- لنچافسكى، ژرژ: سى سال رقابت غرب و شوروى در ايران، ترجمه حورا ياورى، تهران، انتشارات ابن سينا، ،۱۳۵۲ صفحه ۷۸.
۱۴- صفايى، ابراهيم: زمينه هاى اجتماعى كودتاى ،۱۲۹۹ تهران، بى تا، ،۱۳۵۳ صفحه ۴۲۹.
۱۵- فخرايى: پيشين، ۵۰- ۲۴۹.
۱۶- رواسانى، شاهپور: نهضت كوچك خان جنگلى و اولين جمهورى شورايى ايران، صفحات ۱۲۹ _ ۱۲۴.
۱۷- ذبيح، سپهر: جنبش كمونيستى ايران، صفحه ۶۱ به نقل از جين دگراس: «كمونيسم بين الملل» لندن، ،۱۹۵۰ جلد اول، صفحه ۱۰۶.
۱۸- روزنامه جنگل: ششم ژوئن ،۱۹۲۰ مقاله سيدجعفر جوادزاده (پيشه ورى)
۱۹- منبع پيشين: دوم ژوئن ۱۹۲۰.
۲۰- ايوانف: تاريخ نوين ايران، صفحه ۴۰.
۲۱- ذبيح، سپهر، پيشين، صفحات ۳۹-۳۸.
۲۲- براى اطلاع بيشتر بنگريد به واقعى، شريف: وقتى ماركسيست ها تاريخ مى نويسند. تهران، انتشارات جنگل، ،۱۳۵۷ صفحات ۷۷-۷۶.
۲۳- جنگلى، اسماعيل: قيام جنگل، با مقدمه اسماعيل رائين، تهران، انتشارات جاويدان، ،۱۳۵۷ صفحه ۱۵۹.
۲۴- رواسانى: نهضت كوچك جنگلى، صفحه ۱۶۹.
۲۵- فخرايى: پيشين، صفحه ۲۶۹.
۲۶- رواسانى: پيشين، صفحه ۱۶۹.
۲۷- منبع پيشين، صفحه ۱۸۰.
۲۸- براى اطلاع بيشتر بنگريد به فخرايى: سردار جنگل، صفحات ۲۰۵- ۲۰۱ همچنين به يقيكيان: شوروى و جنبش جنگل، صفحات ۱۹۱- ۱۸۳.
۲۹- گيلك: تاريخ انقلاب جنگل، صفحه ۳۱۴.
۳۰- رواسانى: پيشين، صفحه ۱۸۰.
۳۱- فخرايى: پيشين، صفحه ۲۷۱.
۳۲- لنچافسكى، ژرژ: سى سال رقابت غرب و شوروى در ايران، ترجمه حورا ياورى، صفحه ۱۹۴.
۳۳- شيخ الاسلام، محمدجواد: نظرى به كودتاى اسفند ،۱۲۹۹ ماهنامه اطلاعات سياسى- اقتصادى، سال پنجم، شماره ۴۲- ۴۱ (بهمن و اسفند ۱۳۶۹)، صفحه ۱۳.
۳۴- منشور گركانى، محمدعلى: سياست دولت شوروى در ايران از ۱۲۶۹ تا ،۱۳۰۶ تهران، چاپخانه مظاهرى، ،۱۳۲۶ صفحه ۸۸- ۸۷.
جمهوری گيلان
از افتخارات ايران
که با توطئه نابود شد
احسان طبری

در جريان مقاومت مردم، يکي از فصول اين مقاومت و از اوج های آن، قيام خياباني در1920 در آذربايجان است.
خطيب ومجاهد فداکار، شيخ محمد خياباني فرزند حاج عبدالحميدخامنه اي، بازرگان زاده وپيشنمازيکي ازمساجد تبريز، ازشرکت کنندگان سرشناس جنبش مشروطه و وکيل مجلس دوم، مديرروزنامه "تجدد" ارگان فرقه دمکرات که وي رهبرآن بود، اين قيام را درشهرتبريز درسال 1920 آغاز کرد. عمل او که درعين حال مقابله جدی با کابينه وثوق الدوله بود، اين کابينه را بسوي سقوط برد. قيام، شهرهاي تبريز، اروميه، خوي، اردبيل، مراغه، سلماس و زنجان را در برگرفت، ولي اين قيام بدست عمال انگليس و با حيله گري مخبرالسلطنه و دراثر نقاط ضعف واشتباهات سران قيام، عليرغم پايداري دليرانه وحماسي رهبرآن، ناکام ماند و آذربايجان که آنرا خياباني " آزاديستان" نام نهاده و خود مختاری آنرا دربرنامه خود گنجانده بود، بارديگر به چنگ دشمنان آزادي افتاد: 11 سپتامبرمخبرالسلطنه و اسمعيل خان فضلي فرمانده قزاق و فرستاده رضا خان، نقشه خفه کردن جنبش را چيدند و سيصد خانه اعضاء فرقه دمکرات را غارت کردند. چهاردهم سپتامبر1920 پيشواي خيزش آذربايجان خياباني درمخفيگاه خود در خانه شيخ حسن ميانه چي به چنگ دشمن افتاد و پس از يک مقاومت مسلحانه دليرانه بدست نيروهاي ارتجاع کشته شد.
دراثر انقلاب اکتبر، جنبش جنگل موفق شده بود از چارچوب محدود خود خارج شود و ازسوئي تا آستارا و خلخال و ازسوي ديگر تا دشت ترکمن را زير نظارت خود درآورد، ولي واکنش نيروهاي استعماري انگلستان اين موفقيت ها را موقتا دوباره به عقب زده بود. سقوط حکومت مساواتيست ها درباکو ( 29 آوريل 1920) جنبش جنگل را بار ديگر وارد مرحله جدي تازه اي از بسط و نفوذ خود ساخت. آلمان و عثماني ديگرنمي توانستند در اين جريان مانند گذشته نقشي داشته باشند. جنگل که با خصلت ضد استعماری عليه انگلستان و روسيه تزاري آغازشده بود، اينک در وجود حکومت شوروي پشتيباني و ياوري يافت. براي آنکه روشن شود که تا چه حد نقش ارتش سرخ در قفقاز و سپس در ايران در روش سران جنگل موثربوده، ذکر يک فاکت تاريخي مهم و نمونه وار را لازم مي شماريم.

در 12 اوت 1918 کوچک خان، درايام اشغال انگلستان، خود را مجبور ديد با ژنرال انگليسي دنسترويل ( که با کمک کاپيتن انگليسي ويلهم و سرنگهبان روس سفيد بيچه راخف و ستاروسلسکي پس ازفراز و نشيب فراوان توانسته بود گيلان را اشغال کند) قراردادي به امضاء رساند. موافق اين قرارداد به دنسترويل امکان داده شد بلامانع از گيلان به سوي قفقازبگذرد. کوچک خان متعهد شد ارزاق و عليق چارپايان ارتش استعماري دنسترويل را نيزتامين کند و حکومت رشت را در دست اشغالگران باقي گذارد. مولف امريکائي گ. لنچوسکي G.Lenczowski درکتاب " روسيه وغرب در ايران" دراين باره مي نويسد: " اين ساخت و پاخت براي انگليسها بسيار خوب بود، زيرا امنيت طرق ارتباطي آنها را از بين النهر تا درياي خزر تامين کرد. ( کتاب Russia and west in iran صفحه 55). روشن است که کوچک خان به اين ساخت و پاخت ناپسند مجبورشد، چنانکه از ناحيه انگليسها نيز اين ساخت و پاخت تنها جنبه موقت و خصلت فريب داشت. ولي وقتي ارتش سرخ قفقاز را ازچنگ امپرياليسم وعمالش رها ساخت و در تعقيب آنها به ايران آمد، براي کوچک خان بکلي محيط و فرصت وشيوه ديگرعمل پديد گرديد.

هنگامي که ارتش نوبنياد سرخ در تعقيب نيروهیي فراری ضد انقلابي دنيکين وارد گيلان شد، سپاهيان هندی و قزاق ايراني از مقاومت دربرابر اين ارتش که آنرا رهائي بخش مي دانستند خود داري ورزيدند. افسران انگليسي در گيلان ناگهان زيرپای خود را تهي يافتند و با سرعت از گيلان خارج شدند و دانستند که ديگر بقاء آنها و قرارداد تحميل شده بوسيله آنها ممکن نيست. جنگلي ها پس از فرارنيروهاي ارتجاعي و امپرياليستي بناگاه خود را دراوج قدرت يافتند: کوچک خان با نمايندگان دولت شوروي، يعني اورژنيکيدزه کميسر عالي قفقاز و راسکلو نيکف ملاقات کرد و آنها مشي او را مورد پشتيباني قرار دادند. کوچک خان همچنين با جواد زاده ( پيشه وری) نماينده حزب عدالت ( کمونيستهای ايراني) ديدار کرد و از اين ديدار نيز راضي ماند. دراين شرايط است که " جمهوري گيلان" اعلام شد و در کنار روزنامه " جنگل" روزنامه "انقلاب سرخ" ارگان کمونيست ها نيز نشريافت. اين خود اوج جنبش گيلان بود. درجريان اين اوج روحيه اتحاد عمل بين نيروهاي مختلفي که درجنبش گيلان شرکت داشتند بالا گرفت. جبهه متحدي از هواداران ميرزا، هواداران خالوقربان و احسان اله خان و گروهي از کمونيست ها پديد آمد. در همين دوران، يعني در 20 تا 25 ژوئن 1920 نخستين کنگره حزب کمونيست ايران در بندر انزلي تشکيل شد. اين کنگره از زمين خالي نجوشيد. سازمان سوسيال دمکراتيک "همت" و سپس حزب " عدالت" که غفارزاده برراس آن قرار داشت و درباکو نفتگران و مهاجران انقلابي ايراني را با انديشه مارکسيستي پرورش مي داد، در پايه اين جريان قرار داشت. بعلاوه چنانکه در گذشته نيز ياد کرديم، سازمان سوسيال دمکرات ( اجتماعيون عاميون) بدون داشتن مرکز واحدي، دردوران مشروطيت ( ازسال 1917 ببعد) درآذربايجان، تهران، خراسان، گيلان شعبي داثرکرده بود که ظاهرا از يکديگراطلاع چنداني نداشتند. از آنجمله است سازمان مجاهدان درخراسان و "مرکزغيبي" که علي مسيو و حاجي علي دوافروش و صدقياني بانيان آن بوده اند در تبريز و نيز سازماني که جمعي ازسوسيال دمکراتهاي ارمني ايراني در تبريز داشتند و با پلخانف و کارل کائوتسکي وارد مکاتبه نيز بوده اند ( مانند چلنگريان، واسو و ديگران). سيد احمد کسروي درتاريخ انقلاب مشروطيت چند بار از نقش "با هماد سوسيال دمکرات" در اين انقلاب سخن ميگويد. لذا بايد گفت که تا آنموقع سازمان مارکسيستي ايراني تاريخ کوچکي را درپشت سرداشت.

در جريان همين اوج جنبش، سپاه جمهوري گيلان دست به تعرض زد. از سويي تا منجيل و حوالي قزوين پيش رفت و از سوی ديگر تا شهر بابل (بار فروش سابق) و نوشهر(مشهد سر سابق) در مازندران. ملک الشعراء بهار در "در تاريخ احزاب سياسي در ايران" ( جلد اول، صفحه 123) برآنست که اگر مداخله مستقيم و کمک وسيع انگليس ها ازجهت فني و جنگ افزارنبود، جنگليها به فتح تهران موفق مي شدند.
بنظرميرسيد که جمهوري گيلان مي تواند تکيه گاه خوبي براي تحقق تحول مترقي درکشور قرار گيرد و به حکومت خود فروش تهران و به تسلط اشراف فئودال و قشر نوظهور بورژوا- مالک خاتمه دهد و درايران جمهوري مستقل ترقيخواه و صلحدوستي را برپا دارد. لذا اميد بزرگي در دل ها جا گرفت. ولي افسوس که عقب ماندگي مفرط اجتماع و نبودن محمل هاي عيني و دهني بسياري که براي تشکل نيروهای دمکراتيک خلق ضروراست، اين اميد را به نحوي درد ناک – ولو بطورموقت- نابود کرد.

درجريان فاجعه بدين شکل بود: برخي عناصرچپ رو که از مارکسيسم- لنينيسم جز شعارهای پراکنده اي نشنيده و تصوردقيقي از ويژگي های جامعه ما، ضرورت انطباق قوانين عام براين ويژگيها، ضرورت داشتن مشي واقع بينانه و بسيجنده خلق نداشتند و جامعه را براي انقلاب سوسياليستي نضج يافته مي پنداشتند، بهمراه جمعي ديگر که عامدا مي خواستند درکارها اخلال کنند( مثلا در دوراني از قبيل سردارمحبي که با امپرياليسم انگليس در ارتباط بود) درکنارطرفداران احسان اله خان وخالو قربان دست به اقدامات افراطي بکلي ناروائي زدند مانند: ضبط محصول خرده مالکان، آتش زدن بازار، تظاهرات علني عليه دين و روحانيت، بي احترامي به آداب و رسوم مردم، دادن شعار " کشف حجاب زنان "، نفي تعليم قرآن و مقابله با نظريات اسلامي ميرزا کوچک خان( مثلا درباره گرفتن عشريه شرعي از دهقانان بجاي بهره مالکانه) و غيره.
چنانکه گفتيم برخي ازکمونيست ها ازروي حسن نيت، دچار گمراهي تقليد ونسخه برداريهاي مکانيکي بودند و از ديالکتيک تاريخ و تنوع تاکتيک کمونيست ها درشرايط مختلف اجتماعي تصورروشني نداشتند. کمونيسم آنها کمونيسم احساسي بود و ازکمونيسم آن چيزي را مي فهميدند که دلشان مي خواست.
بدون شک بي انصافي است اگر ما دراين جريان همه کمونيست ها را به يک چوب برانيم و آنان را يک کاسه عناصر چپ رو بخوانيم. درميان کمونيست هاي گيلان افراد مبرزي از روشنفکران آنروز ايران مانند ابولقاسم ذره شاعر معروف، حسابي، نيک بين، جواد زاده ( پيشه وري) و ديگران بوده اند. فعاليت کمونيست ها درسازمانهاي روشنفکرانه اي مانند "فرهنک" رشت ( از1917)، " فرهخت" انزلي و " پرورش" قزوين و انتشارروزنامه هائي مانند "حقيقت" در تهران و مجله تئوريک "جرقه " و ترجمه مانيفست و کتاب "الفباي کمونيسم" نشانه کارهاي سازنده و موثرآنهاست. متاسفانه بعدها برخي از اين کمونيست ها درمهاجرت، دردوران "کيش شخصيت" گرفتار اتهامات گوناگون و نادرست شدند و از ميان رفتند. تجديد حيثيت قانوني آنها پس از خاتمه " کيش شخصيت"، خود نمودارروشن بيگناهي آنها در اتهامات وارده بود. درباره اين فعالان مبرز کمونيستي تحقيق جداگانه وگاه تک نگاري هايي ضروراست تا مختصات ويژه زيست اجتماعي – سياسي آنها دانسته و سره از ناسره جدا شود. به اينکاربايد بدون پيشداوري و تعصب هاي ذهني و گروهي دست زده شود. مطبوعات حزب توده ايران براي روشن کردن کوشه هايي از زندگي نيک بين و ذره کوششهاي اوليه اي کرده است، ولي د راين زمينه تاريخ نگاري انقلابي موظف است گامهاي جدي تري بردارد و بويژه مدارک و اسناد و آرشيوها مطالعه شود. زيرا بايد تاريخ سپاسگزارهمه خدمتگزاران صديق خويش باشد. براي آنها که انواع محروميت هاي مادي و ازآن بالاتر محروميت هاي گفته و ناگفته معنوي را تحمل کرده اند چه پاداش ديگري را ميتوان فرض کرد، جزسپاس تاريخ و اگرخلقي خود را به خادمان خود حقگزار نشان ندهد، قادرنيست خادماني بزرگتر براي خويش بپرورد. در زندگي مبارزان نيزبايد خط عمده وسمت تعيين کننده را يافت والا بگفته مارکس همگي انسانيم، و هيچ چيزانساني ازما بعيد نيست (اين سخن را مارکس به لاتين چنين ادا مي کرد:
" Homo sum; Humani nihil a me alienum puto"

درصداقت ميهن پرستانه احسان اله خان نيزنمي توان ترديد داشت ولي وي مردي سراپا حادثه جو و يک تروريست انقلابي از گروه " کميته مجازات" بود و تنها بدنبال احساسات گاه اجتماعي ولي گاه شخصي و خود نمايانه و کاملا سطحي و اراده گرايانه خود کشيده مي شد. خالو قربان و طرفداران او نيز مردمي عامي و قرون وسطائي بودند که يک مسيرديمي و خود بخودي و با احساس انتقامجوئي وارد سيلاب جنبش شده بودند. درجريان همين چپ روي ها دردوراني که ميرزا خود را به جنگل فومن کشيد و احسان اله خان رئيس دولت بود، مهاجرت فرارمانندي ازگيلان انجام گرفت که پشت جمهوري را شکست.
روشن است که ميرزا کوچک خان با عقايد ميانه رو و مذهبي خود، بهيچوجه نمي توانست با اين نوع اقدامات چپ روانه موافق باشد. بعلاوه از ژرفتر شدن جنبش برحسب ماهيت طبقاتي خود رميده بود و با سردارفاخر نماينده دولت محرمانه مذاکراتي داشت و براي خاتمه دادن به پيکارعليه دولت تهران تلاش مي کرد. اين روش کوچک خان کار را دشوارترمي ساخت.

بين کوچک خان و جناح چپ رو تناقض شديدي درگرفت. ميرزا نيروهاي خود را به جنگل کشيد و گوشه گرفت. تحت رياست احسان اله خان حکومتي در رشت تشکيل گرديد که درسياست داخلي و نظامي خود دچار اشتباهات متعددي شد و درتجديد نبرد با نيروهاي مشترک شاه وانگليس شکست خورد. شايان ذکراست که درهمان هنگام به عناصرچپ رو ازطرف محافل انقلابي جهاني آژيرهاي متعدد داده شد و از آنجمله وقتي درماه سپتامبر1920 کنگره جهاني خلقهاي مشرق زمين تشکيل جلسه داد، ضمن بررسي وضع ايران، اقدامات چپ روانه و سکتاريستي دولت احسان اله خان محکوم شد. در تاثير تصميم همين جلسه بود که رهبري جديد در حزب کمونيست ايران و بر راس آن حيدرعمواغلي ( تاري وردي اف) يکي از قهرمانان بنام انقلاب مشروطيت و از پروردگان سوسيال دمکراسي انقلابي سرکارآمد. اين اميد بار ديگر در دلها بيدارشد که اين بار حيدر، با تجارب فراواني که اندوخته، خواهد توانست رشته گسسته را دوباره گره زند و بين کوچک جنگلي و ديگرنيروها همکاري ايجاد کند. درواقع حيدر به برنامه تحليلي و اقدامي خوبي مجهزبود که به " تزهاي حيدرعمواغلي" شهرت دارد و درآن توصيف مارکسيستي درستي از جامعه ايران بمثابه جامعه اي که درحال عبور از يک نظام فئودالي- پدرسالاري به سرمايه داري است شده و وظايف واقعي مانند اخراج نيروهاي استعماري انگليس، تامين استقلال ايران و اتحاد همه نيروهاي خلق براي نيل به اين هدفها مطرح شده است. همه چيز وعده ميداد که صحت مشي و اتوريته شخصي حيدر از فاجعه جلوگيري کند. حيدربرآن بود که با صداقت کامل با مليون دمکرات از نوع کوچک خان و خياباني که آنها را ازدوران مشروطيت ميشناخت، همکاري کند. در واقع نخستين موفقيت ها براي تجديد جبهه واحد بدست آمد و " کميته انقلاب ايران" و "شوراي جنگل" تشکيل شد. اين بار نيزکار بسرانجام نرسيد. دراين مرحله بايد هم ازنقش منفي وخود سرانه احسان اله خان ياد کرد و هم ازاشتباهات ميرزا. احسان اله خان با تحديد يک حمله ناکام و نسنجيده به منجيل، اختلافات دروني را تشديد کرد. برخي از مخالفان سرسخت کمونيسم مانند شيخ احمد سيگاري، سيد جليل اردبيلي، ناصرالسلطنه که با ميرزا کوچک خان نزديک بودند و خود را به او صادق نشان مي دادند و اعتمادش را جلب کرده بودند، دمبدم بربدگماني کوچک خان مي افزودند و " نقشه بلشويکها" را براي نابود کردن نهائي او تحت عنوان دروغين "جبهه واحد"، نقشه اي که خودشان ساخته و پرداخته بودند، در نظرش واقعي جلوه مي دادند. خود کوچک خان نيز با منشاء و تکيه گاه غير پرلتاري خود از راديکاليسم انقلابي رميده بود و زمينه روحيش براي قبول سعايت و تفتين آمادگي داشت. شخص بياد صحنه اي مي افتد که آنهم از دو سو، دردوران ملي شدن صنايع نفت بازي شد.

براي آنکه " زنهارباشهاي" کساني مانند احمد سيگاري درگوش ميرزا واقعي جلوه کند، پروکاتورها و ماجراجوها درآنسوي خط، خواه مي خواستند خواه نه، هر روز وهرهفته "مصالح" تازه اي تحويل مي دادند. کمونيست ها براي جلب اعتماد ميرزا که ديگر قصد همکاري نداشت، حتي نيروهاي مسلح خود را تحت نظارت ميرزا قراردادند. اين اقدام نيز ثمري نبخشيد. سرانجام در29 سپتامبر1921 ( 1340 ه.ق.) حيدرخان که بنا بدعوت ميرزا بعنوان شرکت درجلسه نوبتي کميته به محلي بنام " پسيخان" کشانده شده بود همراه سرخوش يکي ازياران احسان اله خان بدست جمعي ياران کوچک به قتل رسيد و همانطور که گلوله "ياران" منافق ستار را از پاي درآورد، قهرمان بزرگ ديگرمشروطيت نيز بدست چنين "ياراني" از پاي در آمد. تا زمانيکه درس عمده اين داستان يعني اتحاد همه نيروهاي ضد امپرياليسم وارتجاع، اتحادي صديقانه وپيگير، برپايه يک برنامه واقع بينانه و مترقي ناشي از ضرورتهاي رشد جامعه ما عملي نشود، شعله هاي کلبه اي درجنگل پسيخان که پيکر سرخوش را خاکسترساخت و شليک هائي که حيدر را ازپاي درآورد، اخطاري مهيب بهمه رزمندگان سعادت مردم است.

رضا خان سردارسپه، وزيرجنگ کابينه قوام السلطنه، با قزاق هاي خود، موقع را براي حمله قطعي و نهائي مغتنم دانست. او از پيش نيز با فرستادن پيغام و پسغام هاي فريب آميز و تظاهر به يکرنگي با ميرزا باندازه کافي به کارتفرقه انگيزي کمک کرده بود. خالوقربان تسليم شد و با درجه سرهنگي وارد ارتش گرديد. احسان اله خان به مهاجرت رفت. ميرزا کوچک و همراهش بنام گائوک (هوشنگ) گريختند و درکوههاي طالش سرمازده از ميان رفتند. خالو قربان دستورداد مرده او را سربريدند! سپس خود خالوقربان ازطرف سردارسپه به جنگ خطرناک با اسمعيل آقا سميتکو رئيس کردهاي شورشي فرستاده شد و در اين جنگ بقتل رسيد. بدينسان " غائله" گيلان بدست خائنان اين غائله خاتمه يافت و اميد بزرگي از ميان رفت و رضا خان درنزد طبقات حاکمه و بورژواي حامي خود و نزد پشتيبانان امپرياليست پشتوانه سياسي تازه اي کسب کرد.

جنبش گيلان يک جنبش طولاني است که راه پرپيچ و خمي را طي کرده و طي آن يک گالری کامل ازچهره ها بوجود آمده است که معرف جامعه آنروز و آداب و سجاياي سياسي متداول درآن جامعه است. درباره اين جنبش دو تحقيق وسيع ازطرف طرفداران موضع ناسيوناليستهاي گيلان يکي بوسيله آقای ابراهيم فخرائي تحت عنوان " سردارجنگل" در ايران و ديگری بزبان آلماني از طرف آقای رواساني درخارج ازکشور به عمل آمده است که از جهت غناء مدارک و بسط مسائل جالب است. حزب ما درمجموعه " انقلاب اکتبر و ايران" دو بررسي دراين زمينه از ديد مارکسيستي نشرداده است. بنظر اينجانب بايد يک تحليل عميق تر و مفصل تر مارکسيستي که جای آن خالي است درباره اين جنبش و آزمون ها و عبرت ها و پندهاي متعدد آن بعمل آيد. آنچه ما در اينجا گفته ايم درچارچوب آشنا ساختن خواننده با همان زمينه های تاريخي است که پديده پيدايش ديکتاتوری رضا شاه را بهتر روشن مي سازد نه بيش و نويسنده بخود اجازه ورود در برخي جزئيات که برای داوری درباره آن بايد بمراتب بکاوش بيشتری دست زد نداده است.