PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله جامع سـوارکاری



shima_glk
02-08-2012, 12:28 AM
ســوارکاری


مقدمه
سوارکاری از ورزش هایی است که در چند دهه ی اخیر مورد توجه خاصی قرار گرفته اند، با این وجود سابقه ای طولانی داشته است و می توان آن را از کهن ترین ورزش ها به شمار آورد. این ورزش امروزه نه تنها به عنوان یک رقابت سالم و مفید، بلکه به عنوان سرگرمی و به منظور گذراندن اوقات فراقت مورد توجه قرار گرفته است، و با این که نسبت به بسیاری از ورزش ها پر هزینه به نظر می رسد، هر ساله تعداد بیشتری طرفدار به سوی خود جلب می کند. سوارکاری و پرورش اسب در اسلام نیز بسیار توصیه شده است و جایگاه ویژه ای دارد. رسول اکرم فرموده اند: "به فرزندان خود، سوارکاری، تیراندازی و شنا بیاموزید." همچنین در حدیثی از ایشان آمده است: "پیشانی اسب ها تا روز رستاخیز جایگاه خیر و برکت است. " در قرآن کریم آمده است: " و الخیل و البغال و الحمیر لترکبواها و زینه و یخلق ما لا تعلمون" "و اسبان و استران و خران را (آفرید) تا بر آن ها سوار شوید و (برای شما) تجملی (باشند) و آن چه را که نمی دانید می آفریند."

سوارکاری چیست؟
سوارکاری ورزش، هنر و روش هایی است که به سوار شدن و هدایت کردن اسب مربوط می شود. ویژگی این ورزش این است که انسان و مرکب (معمولاً اسب) را متحد می سازد، بنابرین موفقیت اسب و سوارکار به ارتباط و اعتماد و احترامی که آن دو برای یک دیگر قائل اند، بستگی دارد.

تاریخ سوارکاری
سوارکاری ورزشی بسیار قدیمی است که از دیرباز به منظور جنگیدن یا پیام رسانی به افراد آموزش داده می شد.
تاریخ رام کردن اسب هنوز به درستی شناخته نشده است. باستان شناسان با توجه به قدیمی ترین آثار بر جای مانده از پیشینیان در رابطه با رام کردن اسب ها، معتقدند که اولین اسب های اهلی به بیش از سه هزار سال قبل از میلاد بر می گردند. قبل از آن اسب به منظور تهیه ی غذا شکار می شده است. البته باستان شناسان در بعضی نقاط از اروپای شرقی دهانه هایی پیدا کرده اند که به شش هزار سال قبل از میلاد بر می گردند. این نشان می دهد که انسان از آن زمان سعی داشته است که اسب را رام کند و از آن بهره ببرد، ولی به دلیل سرعت آن در فرار موفق نشده است. قدیمی ترین آثار در اروپای شرقی، شمال قفقاز و آسیای مرکزی یافت شده اند.
اگرچه اهلی ساختن اسب در مقایسه با حیواناتی چون سگ (نه هزار سال قبل از میلاد) و گوسفند و بز (پنج هزار سال قبل از میلاد) مؤخر بود، با این وجود تحول عظیمی در زندگی انسان به وجود آورد. انسان نه تنها از گوشت و شیر اسب بهره می برد، بلکه برای جابه جایی نیز از او استفاده می کرد. نکته ای جالب در این باره این است که مورخان عقیده دارند که مردم قبل از یادگیری چگونه سوار شدن بر اسب، از ارابه استفاده می کردند. آنان برای این فرضیه خود دو دلیل عمده ارائه می کنند:فسیل های پیدا شده نشان می دهند که اسب های آن دوره برای حمل انسان بسیار کوچک بوده و قد آن ها (بلندی شانه) به بیش از ۱۴٠ سانتی متر نمی رسید.
قبل از آن که اسب توسط انسان رام شود، مردم از ارابه استفاده می کردند و آن ها را به حیواناتی از قبیل گاو یا الاغ وحشی می بستند. بستن ارابه به اسب های کوتاه قد خیلی دشوار نبود، در حالی که سوار شدن بر کمر اسب باعث وحشت و رم کردن آن می شد.
مهار و تربیت کردن اسب ها در زندگی مردم اوراسیا تحول و تأثیرات فراوانی به دنبال داشت. در حالی که در گذشته طی کردن مسافت های طولانی غیر ممکن به نظر می رسید، انسان توانست به کشف سر زمین های جدید و کشور گشایی بپردازد. کم کم وسایلی برای هدایت و تسلط بیشتر بر اسب مانند زین و رکاب (که از اختراعات چینی ها می باشند) ساخته شدند و در اختیار سوارکاران گرفتند. تربیت و پرورش اسب نیز، به خصوص در خاور میانه اهمیت بسیاری یافت و صحرا نشینان این مناطق به پرورش و نگاه داری اسب های اصیل عربی پرداختند. سوارکاری تا اواخر قرن پانزدهم میلادی، بیشتر در جنگ ها معمول بود. البته در بعضی از کشور ها مانند ایران باستان، به عنوان ورزش و سرگرمی نیز مورد توجه قرار می گرفت (مانند بازی چوگان)، ولی جنبه ی هنری آن از اواخر قرن پانزدهم میلادی به بعد اهمیت یافت. بلاُخره در اواخر قرن نوزدهم میلادی، با پیشرفت صنعت و جایگزین کردن اسب ها توسط ماشین آلات، سوارکاری جنبه ی ورزشی و سرگرمی که امروزه مشاهده می شود را به خود گرفت.

برقراری ارتباط با اسب
اولین گام یادگیری سوارکاری ، یادگیری ارتباط برقرار کردن با اسب است. سوارکار باید بتواند خلق‌و‌‌خوی اسبی را که قرار است سوار شود درک کند و با او به خوبی ارتباط برقرار کند، تا اسب فرمان‌های او را بهتر درک‌کند و انجام دهد. سوارکار می تواند از روی حرکات و برخی اعمال اسب متوجه منظور او شود. حرکات گوش‌های اسب در این مورد بسیار مؤثر است. به طور مثال، هنگامی که اسب گوش‌هایش را به سمت جلو می‌چرخاند و سرش را بالا می‌گیرد، به این معناست که صدایی او را نگران کرده است و او با‌دقت در حال پیدا کردن منبع صداست. و یا هنگامی که اسب گوش‌هایش را در جهات مختلف می‌چرخاند و حرکت می‌دهد، به این معناست که با دقت اطرافش را تحت نظر دارد. گوش‌های مایل به سمت پایین در دو طرف سر اسب، نشان دهنده‌ی تسلیم شدن و اطاعت اسب هستند. البته این حالت گوش‌ها در صورتی که لب‌ها به سمت پایین افتاده باشند، نشانه‌ی خواب‌آلودگی است. اسبی که گوش‌هایش را می‌چرخاند و زبانش را بیرون می‌آورد، قصد سر‌به‌سر گذاشتن و بازی با سوارکار را دارد. اگر اسب گوش‌هایش را به سمت جلو مایل کند و سرش را کمی خم کند، یعنی به سوارکار (یا هر کس دیگری) اعتماد دارد. اگر گوش‌هایش را به سم عقب بچرخاند، یعنی چیزی باعث بی اعتمادی یا عصبانیت و ناراحتی او شده است. در صورتی که گوش‌هایش را به سمت عقب بخواباند، یعنی بسیار خشمگین است و یا این که به شدت ترسیده است. در این صورت اسب می تواند بسیار خطرناک باشد و حمله کند. حرکت سر و پاهای اسب نیز می‌توانند در درک منظور او کمک کنند. اسبی که سرش را کمی پایین می‌آورد و ناگهان به‌شدت تکان می‌دهد، بد‌خلقی خود را نشان می‌دهد. هنگامی که پاهای جلویش را بر زمین می‌کوبد، عصبانیت یا بی‌قراری خود را ابراز می‌کند، در حالی که وقتی اسب پاهای عقبش را بر زمین می‌کوبد، می‌خواهد بفهماند که چیزی باعث ناراحتی او شده است (مثلاً مگس و ...).

شاخه های مختلف سوارکاری
سوارکاری شاخه های متعددی دارد که به طور کلی در دو دسته قرار می گیرند:

مسابقات اسب دوانی
این مسابقات از دوران قدیم در بسیاری از تمدن ها همچون یونان و روم باستان وجود داشته است. مسابقات یورتمه و تاخت از مسابقات رایج اسب دوانی هستند.
مسابقات یورتمه (سوار بر اسب یا ارابه)، که در آن ها هدف نفر اول رسیدن به خط پایان است، بدون این که اسب با سرعت گرفتن شروع به تاختن کند. تاختن اسب باعث حذف شدن سوارکار از دور مسابقه می شود.
مسابقات تاخت، که در آن ها نیز هدف اول رسیدن به خط پایان است، اما این بار با تاخت. مسافت این مسابقات بین ۴۰۰/ ۲ و ۶۰۰/۱ است. نوعی دیگر از مسابقات تاخت، همراه با مانع است و اسب باید از روی آن ها بپرد. مسافت این مسابقات با توجه به نوع مانع متفاوت است.
سایر مسابقات سوارکاری
شاخه های متعددی در آن جای می گیرند که در آن ها هدف بردن مسابقه ی دو نیست. در این جا به برخی از این ورزش ها اشاره شده است:

مسابقات ارابه رانی
ارابه رانی که معمولاً دارای سه مرحله هستند: مرحله ی درساژ (که در آن شیوه و جذابیت نمایش و رفتار و حرکات اسب سنجیده می شود.)، مرحله ی ماراتون (که امتحانی زمان بندی شده است و از قسمت های مختلفی تشکیل شده است و مهمولاً دارای موانعی طبیعی یا مصنوعی است. در آن مهارت، توانایی جسمی و سرعت اسب سنجیده می شود.) و مرحله ی آخر که عبارت است از حرکت در راه هایی که از اطراف، توسط توپ هایی (یا چیزهای دیگری) محدود شده است. گذشت وقت مجاز یا افتادن توپ باعث از دست رفتن امتیاز می شود. تعداد اسب هایی که ارابه را می کشند به نوع مسابقه بستگی دارد و به جز در مواردی خاص، بیش از چهار عدد نیستند.
درساژ(حرکات نمایشی اسبهای تربیت شده)، که در آن کیفیت ارتباط میان سوارکار
و اسب سنجیده می شود. این مسابقات در زمین هایی مستطیل شکل به طول ۶۰ متر و عرض۲۰ متر برگزار می شوند، و سوارکاران به ترتیب در زمین حاضر شده و برنامه های خود را اجرا می کنند. این برنامه ها می توانند مشخص شده یا آزاد باشند. داوران بر اساس تکنیک و دقت سوارکار و همچنین اطاعت و حرکات اسب و ارتباط میان آن دو, قضاوت کرده و بین صفر تا ده نمره می دهند. سوارکار باید سعی کند حرکاتش برای هدایت اسب تا حد امکان مخفی باشد و دیده نشود، به طوری که احساس شود ارتباط میان آن دو توسط تلپاتی (telepathy) انجام می گیرد. این کار ممکن است به نظر تماشاگران بسیار آسان بیاید، در حالی که نتیجه ی تلاش بسیار چندین سال می باشد.



http://up.pnu-club.com/images/s1sk1qbxju8lcsgq8q03.jpg (http://up.pnu-club.com/)
درساژ



مسابقات پرش،که از متداول ترین مسابقات سوارکاری در جهان می باشد.

مسابقات استقامت، که هدف از آن ها طی کردن مسافتی طولانی (بین ۲۰ تا ۱۶۰ کیلومتر) در یک (و گاهی دو) روز است. اسب های عرب از بهترین نژاد ها برای این نوع مسابقات هستند، زیرا جثه ای کوچک و مقاوم در برابر گرما و تمرینات سخت دارند. اسب های انگلیسی نیز به دلیل سرعتشان در این زمینه مورد توجه بسیاری قرار می گیرند.
مسابقات وسترن یا آمریکایی، که ریشه ی آن ها به مسابقات گاوچرانی مربوط می شود.
که مسابقه با اسب های وحشی است.
رودیئوچوگان (Polo)، که گفته می شود قدیمی ترین ورزش گروهی است. این ورزش در ایران باستان رواج و اهمیت زیادی داشته است و به بازی شاهان معروف است. امروزه, چوگان به دلیل هزینه ی بالا کمتر مورد توجه عام مردم قرار می گیرد.

سوارکاری در ایران امروز
امروزه سوارکاری در ایران بیش از چند دهه ی اخیر مورد توجه قرار گرفته است و باشگاه های مختلف به سرعت تاُسیس شده و در روند پیشرفت هستند. با این وجود ایران هنوز در سطح جهانی برنده ی مقام خاصی نشده است، ولی با روند کنونی به زودی به چنین افتخاراتی دست خواهد یافت. سوارکاری بانوان نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بر طرفداران آن روز به روز افزوده می شود.
از باشگاه های استان تهران می توان موارد زیر را مثال زد: باشگاه های ایران، ایران مهر، امام خمینی (ره)، آراسب، الوند، اسواران، فرمان آرا، آزمون ... از سوارکاران برتر کشورمان نیز می توان آقایان علیرضا شمس،کاظم وجدانی، امیر کلانتری، کریم اصغری، مسعود مکاری نژاد ، فرزین فتحلیزاده، محمد نقاش، مازیار جمشیدخانی، و خانم ها طاهره عبدی،الهام فرد،هاله نیکویی، سحر رضاعی، سروناز مستجاب الدعوه و سارا رجبیون را نام برد.

shima_glk
02-08-2012, 12:32 AM
مقررات سوارکاری
در طی یك مسابقه ممکن است سواركار بخاطر ارتکاب خطاهای مختلف ، جریمه شود . بنابراین بسته به نوع مسابقه سواركاری كه كمترین خطا و یا كمترین زمان و یا بیشترین امتیاز را كسب کرده برنده مسابقه است.

● كلیات:
۱- مسابقه پرش با اسب نوعی امتحان برای اسب و سواركار در شرایط مختلف در مسیری از موانع است كه در طی این آزمون آزادی ، انرژی مهارت و اطاعت اسب و همچنین قدرت سواركار سنجیده می شود .
۲- در طی یك مسابقه ممکن است سواركار بخاطر ارتکاب خطاهای مختلف ، جریمه شود . بنابراین بسته به نوع مسابقه سواركاری كه كمترین خطا و یا كمترین زمان و یا بیشترین امتیاز را كسب کرده برنده مسابقه است.
۳- منظور نهائی ، یكنواختی و استاندارد نمودن مسابقات پرش با اسب نیست بلکه ایجاد جاذبه و تنوع یكی از مهمترین عوامل در ایجاد علاقه برای سواركار و تماشاچی است .
۴- با توجه به این مطالب یکسان بودن شرایط مسابقه برای کلیه شرکت کنندگان ضروری است و راه رسیدن به این هدف تهیه و چاپ قوانین و اجراء دقیق آن در حین مسابقه می باشد .
۵- سن اسبهای شركت كننده در بازیهای المپیك ، قهرمانی جهان حداقل ۸ سال است . اسبهای شركت كننده در كلیه مسابقات بین المللی دیگر بایستی حداقل دارای ۶ سال تمام باشند.
مانژهای پرش با اسب : میدان مسابقه پرش با اسب باید محصور بوده و در هنگامیكه اسب داخل میدان است باید كلیه ورودیها و خروجی ها بسته باشند.

● میادین تمرین و مانع تمرین :
۱-سواركاران تنها یكبار مجاز به آمدن به داخل مانژ مسابقه جهت بازدید مسیر مسابقه هستند ( این مسئله شامل باراژ نیزمی باشد ).
جازه ورود به میدان جهت بازدید مسیر توسط هیات داوران بوسیله تابلوی ( میدان باز است )و یا بلندگوی عمومی به سواركاران اعلام می گردد .
همچنین در مسابقات دو راندی كه راند دوم مسابقه متفاوت از راند اول است سواركاران می توانند قبل از شروع راند دوم نیز مسیر مسابقه را بازدید كنند.
۲- برگزار كنندگان مسابقات در مانژهای سرپوشیده در شرایط خاص بدلیل محدودیت مکانی ممكن است اجازه تمرین در مانژ اصلی را بدهند .
۳-در مواقعی كه ابعاد میدان تمرین اجازه تمرین را ندهد یك مانع كه جزو مسیر مسابقه نیست را می توان در مانژ اصلی برای تمرین درنظر گرفت.
۴- این مانع می تواند یك مانع عریض به ابعاد : ۴۰/۱ متر در ارتفاع و ۶۰/۱ متر در عرض و یا یک مانع عمومی به ارتفاع حداكثر ۱۴۰ ( دارای پرچم قرمز و سفید ) یاشد. شماره برای این مانع گذاشته نمی شود . برای پریدن از این مانع تنها دو بار می توان سعی كرد و در صورت سعی بیشتر سواركار ممكن است جریمه نقدی یا محروم شود ۵-سواركاران حق تلاش یا پرش از موانع مسابقه را درحین رژه قبل از مسابقه ندارند. انجام این كار ممكن است جریمه نقدی و یا محرومیت به همراه داشته باشد.
۶- برنده مسابقه ممكن است برای مطبوعات یك مانع بپرد كه این مانع نبایستی جزء موانع دور بعدی باشد .
پریدن بر خلاف جهت از این مانع ممكن است موجب محرومیت سواركار شود . برای پرش از این مانع سواركار ۹۰ثانیه وقت دارد كه این وقت از لحظه زدن زنگ توسط داوران شروع می شود . امتناع یا انداختن این موانع بعنوان یك تلاش به حساب می آید . اگر انداختن همراه با امتناع باشد سواركار برای تلاش بعدی باید منتظر تصحیح مانع شود ،( زمان نگه داشته خواهد شد) . هئیت داوران زنگ شروع مسابقه را پس از تلاشهای سوار كار برای پرش از این مانع یا اتمام ۹۰ ثانیه بصدا در می آورند . پس از زده شدن زنگ سواركار تنها می تواند یك بار برای پرش از این مانع سعی كرده و در حدفاصل ۴۵ ثانیه مسابقه اصلی را شروع كند .

● زنگ :
۱-زنگ ابزاری است جهت برقراری ارتباط با شركت كنندگان و مسئول بصدا درآوردن آن یكی از اعضاء هیئت داوران است .زنگ در موارد زیر کاربرد دارد :
۱-۱- جهت اعلام باز بودن مانژ جهت بازدید از مسیر مسابقه .
۲-۱-اعلام اجازه شروع مسابقه به سواركار پس از زدن زنگ که سواركار بایستی خط شروع را در جهت درست ظرف مدت ۴۵ ثانیه قطع كند . سیستم زمانگیری اتوماتیك شمارش معكوس ۴۵ ثانیه را روی صفحه نتایج نشان می دهد ،‌بطوری كه برای سواركاران به وضوح قابل مشاهده باشد اگر سواركار ظرف مدت ۴۵ ثانیه مسابقه را شروع نكند زمان مسابقه وی پس از ۴۵ ثانیه شروع خواهد شد . زمین خوردن و كلیه نافرمانی ها طی فاصله زدن زنگ و شروع مسابقه خطا محسوب نمی شود و lدر فاصله زمانی ۴۵ ثانیه داوران می توانند در موارد بروز برخی از مسائل زمان را نگه دارند.
۳-۱- بمنظور متوقف کردن سواركار در حین مسابقه( به هر دلیلی ) و یا اجازه برای ادامه آن .
۴-۱- اعلام اجازه ادامه دادن مسابقه به سواركاری كه مانع آن پس از امتناع افتاده است و همچنین پس از تصحیح مانع و یا آماده بودن مسیر.
۵-۱-اعلام دستور اخراج یك سواركار به وسیله به صدا درآوردن ممتد و یا تكراری زنگ.
۲-اگر سواركار به زنگ داوران توجه نكند ممكن است بنا به نظر داوران اخراج شود.
۳- اگر پس از وقفه زمانی قبل از زدن زنگ سعی در پرش از مانع نموده و یا از مانع بپرد اخراج می شود .
۱-۳- مسئولیت ماندن در نزدیكی موانع قبل از زدن زنگ مجدد با سواركار است.
۲-۳- این وظیفه داوران است كه زنگ مجدد را در لحظه ای بزند كه سواركار در موقعیت خوبی قرار دارد .
۳-۳- پس از نگه داشتن زمان به هر دلیلی سواركار بایست تا ایجاد شرایط مناسب جهت ادامه مسیر در نزدیكی مانع مذكور باقی بماند و هیات داوران نیز باید زنك را در لحظه ای به صدار درآورند كه سواركار موقعیت مناسبی نسبت به مانع داشته باشد ( یعنی سواركار در نزدیكی مانعی كه نسبت به آن امتناع كرده و یا آن را انداخته است قرار نداشته باشد). هیات داوران وظیفه ای ندارد كه زمان را در شرایط مناسب به نفع سواركار باز نمایند لذا با زدن زنگ زمان نیز باز خواهد شد.

● مسیر مسابقه و اندازه گیری:
۱ -مسیر مسابقه خط سیری است كه سواركار از دروازه شروع تا دروازه پایان طی میكند ، این مسیر بایستی با دقت تمام بخصوص در محل گردشها اندازه گیری شود (خط سیر طبیعی كه اسب طی می کند. از مركز موانع است).
۲- در مسابقات مهم هیات داوران باید به همراه طراح مسیر و یا در صورت امكان با ناظر فنی مسابقه مسیر را مجددا اندازه گیری کنند و در این صورت هیچ گونه تغییری در زمان مجاز جایز نمی باشد .
۳-در صورتی كه هیات داوران تشخیص دهد كه خطائی در اندازه گیری مسیر مسابقه (پس از پرش سه نفر كه مسیر را بدون نافرمانی و یا افتادن طی نموده اند) رخ داده است می توانند مسیر مسابقه را مجددا اندازه گیری نموده و مجددا زمان مجاز جدیدی را اعلام کنند و زمان نفرات قبلی نیز می بایست با زمان جدید تصحیح و محاسبه شود.
۴- اگر شرایط زمین و آب و هوا مناسب باشد هیات داوران می توانند پیش از شروع مسابقه سرعت مسابقه را تغییر دهند.
۵- كل طول مسیر مسابقه نبایستی از ۶۰ برابر تعداد موانع بیشتر باشد.
۶- فاصله خط شروع تا مانع اول و خط پایان تا مانع آخر بین ۶ تا حداكثر ۱۵ متر است و این دو خط بایستی با پرچم های قرمز و سفید و حروف S (شروع) و F (پایان) مشخص شده باشند.

● نقشه مسیر:
۱- یك نقشه از مسیر مسابقه كه در آن كلیه اطلاعات دقیق مسیر نشان داده شده است می بایستی حداقل نیم ساعت قبل از شروع مسابقه در نزدیكی میدان تمرین نصب و همچنین یك نسخه نیز به هیات داوران تسلیم شود .
۲- شماره موانع به ترتیب عبور از آنها می بایست در کنار موانع نصب شوند .
۳- موانع متوالی که دارای یك شماره تكراری هستند با حروف c , b , a که در كنار آن قرار دارد ( مانند ( ۸a , ۸b , ۸c ) مشخص می شوند.
۴- موارد زیر باید در نقشه مسیر مسابقه مشخص شوند :
۱-۴- خط شروع و پایان .
۲-۴-محدوده قرارگیری موانع ، نوع موانع ( عمودی – اكسر – تریپل بار) ، شماره موانع .
۳-۴- نقاط چرخش اجباری .
۴-۴- خط سیر سواركار را می توان با یكسری خطوط شكسته نشان داد . ضمنا مسیرهای اجباری نیز باید با خطوط توپر مشخص شوند.
۵-۴- جدول داوری مورد استفاده
۶-۴- موانع ، طول مسیر ، زمان مجاز و محدود و یا زمان ثابت برخی از مسابقات مخصوص.
۷-۴- نوع موانع متوالی ( باز – بسته – نیمه باز ) .
۸-۴- كلیه تغییرات و یا تصحیحات هیئت داوران در مورد مسیر.

● تغییرات در مسیر مسابقه :
۱- اگر شرایط طوری ایجاب كند كه پس از نصب نقشه مسیر تغییری در مسیر بوجود آید ، این تغییر باید فقط با نظر هیات داروان انجام شود و به اطلاع كلیه سواركاران شركت كننده و سرپرست تیم ها در مسابقه برسد .
۲- اگر به دلیل شرایط بد جوی ، نور و یا غیره متوقف کردن مسابقه ضروری باشد پس از شروع مجدد بایستی مسیر و موانع به همان شكل اولیه خود باشند و مسابقه نیز از همان نقطه ای كه متوقف شده است مجددا شروع شود .
۳- در موارد خاص مانند خرابی زمین مانژ و یا .......... بنا به تشخیص هیات داوران ممکن است محل یكی از موانع كمی تغییر کند .
در مورد موانعی كه امكان تغییر محل آن وجود ندارد مانند مانع آب ثابت ممكن است آن مانع از مسیر مسابقه حذف شود. لذا كلیه خطای انجام شده روی آن مانع برای سواركاران قبلی نیز در نظر گرفته نخواهد شد .
( خطای اخراج و خطای زمانی به حساب سواركاران گذاشته خواهد شد) .
۴- در صورتی كه ضروری باشد زمان مجاز و محدود مسابقه پس از اعمال تغییر محل یا حذف مانع مجدد محاسبه خواهد شد .

تعادل در سواركاری
هر موجودی دارای مركز ثقلی است و تعادل هر موجودی با هماهنگی این مركز ثقل با زمین حفظ می شود و خط عمود فرضی رسم شده از مركز ثقل بر زمین خط ثقل نامیده می شود . هر جسمی دارای فقط یك مركز ثقل است و از این مركز به زمین هم فقط یك خط بنام خط ثقل عمود می شود . هر موجودی با تكیه بر نقاط اتكاء مختلفی تعادل خود را حفظ می كند . یك صندلی بر روی چهار پایه و یك اسب بر روی دو دست و دو پا و یك سواركار با نشستن بر روی اسب در حالیكه دو استخوان نشیمن و محل اتصال آنها در تماس با زین است حفظ تعادل می كند و چنانچه این تعادل بر هم بخورد ، موجود به حالت نامتعادل تغییر وضعیت می دهد و هنگامیكه موجودی به حركت در میآید مركز ثقل او تغییر می كند . در حالتهای خاص از اجسام و یا وضعیت سوار بر روی اسب این مركز ثقل می تواند خارج از جسم قرار بگیرد . مانندگوی توخالی ، حلقه آهنی و یا سواری به هنگام مسابقات اسب دوانی و یا پرش .

سواركاری كه به درستی بر روی اسب مستقر می شود مركز ثقل او تقریبا عمود بر مركز ثقل اسب می شود و در هر حالتی كه اسب به خود می گیرد حفظ ثقلی او منطبق است بر خط ثقل اسب و این در حالتی است كه اسب ایستاده و یا روی سطحی صاف حركت می كند و هر یك از حركتهای اسب ، به مانند آوردن سر به بالا و یا بردن به پائین و هر نوع انحناء بدن به راست یا چپ مركز ثقل او را تا اندازه ای تغییر می دهد و مربی اسب (سواركار) موظف است ثقل خود را در همه حالتها با ثقل اسب هماهنگ كند و فقط در این صورت است كه اسب وزن سوار را به راحتی تحمل كرده و سوار هم حداكثر بهره برداری را از قدرت اسب می نماید .
تجسم این حالت موقعی امكان پذیر است كه با كوله باری بر پشت حركت می كنید و یا انتهای میله ای را بر نوك انگشت قرارداده و سعی می كنید در حال حركت آنرا حمل كنید . به هنگام حمل وسیله ای باید به جلو خم شوند تا بتوانند به راحتی حركت كنید .
سواركار باید به هنگام حركت اسب به جلو ، هماهنگ با سرعت اسب ، مركز ثقل خود را به سمت جلو ( جهت حركت اسب ) متمایل كند تا حدی كه مقداری جلوتر از مركز ثقل اسب قرار بگیرد و برای حفظ این حالت باید در حالت تعادل كامل در زین قرار گرفت ، یعنی با اسب حركت كرده یا حركتهای اسب را تعقیب كند .
اگر ثقل سوار از ثقل اسب عقب بماند ، فقط حمل می شود سواركار باید ابتداء ثقل خود را با اسب هماهنگ كند و سپس نشست خود را بر روی سه نقطه اتكاء تنظیم نماید و حفظ این دو حالت هماهنگ با هم امكان پذیر نیست .
پس باید یكی را برگزید كه حالت نیم نشست را بوجود می آورد در این حالت سوار خود را به جلوی زین كشیده با پائین دادن پاشنه ها بیشتر اتكاء را بر روی رانها و پهنای ساق مستقر می كند . در حركتهای آرام (قدم ، یورتمه و چهار نعل جمع ) این تضاد چندان مشهود نیست ولی این مشكل عدم هماهنگی ثقل را در سوارهای مبتدی و یا بدرستی آموزش ندیده به وضوح می توان دید .
هماهنگی سواركار با اسب به هنگام اسب دوانی و یا پرش كه سواركار ثقل خود را كاملا به جلو می كشد ، نمایش نیست ، بلكه كمكی است به اسب برای بهبود دویدن و یا بهتر پریدن .
بهر حال از گستردگی بحث تعادل تا به همین جا بسنده كرده و اضافه می كنیم كه ، سواركار ابتدا اسب را كمك می كند تا متعادل و متوازن حركت كند و هر چه مراحل آموزش پیشرفته تر می شود ، این هماهنگی بیشتر شده و تا به جائی می رسد كه سوار قادر می شود به نفع حركت دلخواه خود تعادل اسب را بر هم زده و او را با ثقل خود هماهنگ كند.

shima_glk
02-08-2012, 12:38 AM
مسائل عمومی سوارکاری
همه اساتید سواركاری معتقدند كه تا سواركاری هر چقدر هم مستعد اصول و مفاهیم اولیه را به درستی درك نكرده باشد ، نمی تواند ادعا كند كه سواری را به درستی آموخته است .
هرگز هیچ بنائی روی ستونهای لرزان پایدار نیست و اسب و سواری كه خود به درستی به آنچه انجام می دهند واقف نیستند ، قادر نخواهند بود به كنه استعدادهای نهفته در درون خود پی ببرند . به همین دلیل اصول اولیه حاكم بر سواركاران و اسب های پر ش را نه روی مانع بلكه باید روی زمین جستجو كرد .
این اصول عبارتند از : آرام ، مستقیم ، به جلو و در نهایت حركت صحیح روی خط شكسته و قوس ها . كه ابتدا در باره این اصول و پس از آن وابسته گان آنها – تعادل و آهنگ حركت بحث می كنیم .(( گوستاو اشتین برشت )) بزرگ استاد ورزشهای سواره آلمان درباره اصول ابتدائی سواركاری می گوید ، اسب خود را مستقیم به جلو هدایت كنید .
ژنرال ((لوت)) استاد بلند آوازه فرانسه این اصول را قبول كرده و آرام را بر آن مقدم دانسته ولی می گوید (( آرام ، مستقیم به جلو )) ، كه جزءجزء این اصول ریشه ای به درازای عمر و تجربه این اساتید و و دیگر بزرگان سواری دارد ، قابل بحث ، گفتگو و تفكر هستند. بعنوان مثال ، باید از خود سوال كنیم كه ابتدا حركت اسب روی خط مستقیم مهم تر است یا تمركز روی اطاعت محض در حركت به جلو ؟

در حالیكه این اصل حركت به جلو و مستقیم بودن جزء اصول جدائی نا پذیرند نمی توان از اسبی كه اندامش مستقیم نیست توقع داشت به نحو دلخواه به جلو حركت كند ، چرا كه ّكجی – نقص طبیعی باعث تخریب روند حركت موزون و روان به جلو می شود. در واقع می توان منشاء امتناع اسب از حركت روان و دلخواه به جلو را در كجی ، خصوصیات اخلاقی و ذاتی اسب جستجو كرد و در نظر داشت كه مستقیم نگه داشتن بدن اسبی كه میل ندارد به جلو حركت كند هم ، مشكل است . بنا بر این باید قبل از تصمیم گیری بر تقدم و یا تاخر هر یك از این مقوله ، مشخصات اصولی هر یك و ارتباط آنها با یكدیگر را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرارداد .
مستقیم بودن : در چه حالی اسب كاملا مستقیم است ؟ به عبارت دیگر ، در چه حالتی تمامی ستون فقرات او روی خط مستقیم قرار گرفته است ؟ تشخیص این حالت برای مشاهده كننده ای روی زمین در حال نظاره اسبی در حال ایست ساده است . یعنی اسب مستقیم است یا در ظاهر این گونه بنظر می رسد كه ، چهار پای او روی اضلاع مستطیلی به درستی رسم شده قرار گرفته و وزن او به تساوی روی چهار پایش تقسیم شده باشد.
اما وضعیت اندام اسب زیر پای سوار ، ایستاده یا به هنگام حركت ، متفاوت است . در حركت ستون فقرات انحرافی جانبی دارد و در گام های مختلف چگونگی استقرار دنده ها متفاوت هستند . به هر حال اگر در حركت هر یك از اندامهای حركتی جانبی روی خطی مستقیم در راستای حركت قرار داشته باشند ، می توان گفت اسب مستقیم است . در این حالت باید در نظر داشت كه عرض كپل اسب از سینه او بیشتر است و چنانچه نظاره گر اسبی باشیم كه از روبرو به طرف ما می آید و پاهای جلو ، پاهای عقب را می پوشانند در حالیكه بخش كوچكی از سم پای عقب هم قابل روئیت است ، باید قبول كنیم كه اسب مستقیم است.
از طرف دیگر حالت قرارگیری ما روی زین ،‌ساده ترین روش برای قضاوت درباره مستقیم بودن اسب به شرطی است كه : وزن به تساوی روی هر نشیمن تقسیم شده باشد ، نشست سوار كار در عمق زین باشد ، هر ساق به تساوی در طرفین اسب آویخته باشند ، حركت متساوی و متعادل هر دو كتف اسب قابل روئیت باشد ، سرو گردن اسب مستقیم و درست در وسط اندام سوار ، گوشها مساوی ، مژه غیر قابل روئیت و دستجلوها به طور كامل به تساوی در هر دو دست قرار گرفته باشند. فقط در این حالت است كه سوار می تواند قاطعانه اسب را مستقیم براند.
با احتیاط سواركاری كنید
بعضی مواقع اسب‌ها حتی اگر خیلی هم خوش‌اخلاق باشند، دوست ندارند آرامششان به هم بخورد و ممكن است هنگام نزدیك شدن شما به آنها از خود واكنش نشان دهند. همواره به آرامی و از طرفین اسب و سمتی كه فضا بازتر است به آن نزدیك شوید و نامش را صدا كنید.

حدود ۵۰ میلیون سال پیش، موجودات كوچكی به اندازه سگ كه ۴ انگشت در پاهای جلویی و ۳ انگشت در پاهای عقبی داشتند، در جنگل پیدا شدند. چندین هزار سال گذشت تا این موجودات به شكل و شمایل اسب‌های كنونی درآمدند. غارنشینان از گوشت این موجودات و شیر آنها به عنوان غذا استفاده می‌كردند. بعد متوجه می‌شدند كه می‌‌توان از آنها برای حمل و نقل هم استفاده كرد. به این ترتیب اسب‌ها برای حمل سربازان و كالسكه‌ها به كار گرفته شدند و سپس برای حمل سكه‌ها و شاهان ممالك از آنها استفاده شد و كم‌كم نیز سواركاری به عنوان یك رشته ورزشی جذاب شناخته شد.
نژادهای مختلفی از اسب‌ها در دنیا وجود دارند اما نژادهایی كه در كشورهای شرقی و از جمله ایران وجود دارند شامل اسب‌های عرب پارسی و شاگیا، اسب كرد، آخالاتكه، یا بووتركمن هستند. سواركاری ورزشی است كه شاخه‌های متعدد و علاقه‌مندان فراوان دارد. اگر می‌خواهید اسب‌سواری كنید، یادتان باشد كه اسب‌ها دارای اشكال متفاوت اندامی و حتی اخلاق‌های متفاوت هستند. بنابراین تربیت هر اسبی بر اساس خلق و خوی آن باید به یك مربی‌ ماهر سپرده شود. بعضی اسب‌ها بداخلاق و عصبی هستند.
این گونه اسب‌ها در روبه‌رو شدن با موقعیت‌های غیرمعمول از قبیل صداهای ناگهانی یا حركت سریع اطراف تحریك می‌شوند و رم می‌كنند. تربیت چنین اسب‌هایی به شدت سخت است و نیاز به كار دقیق و نگهداری صحیح دارد. سواركاران باید با حوصله با چنین اسب‌هایی رفتار كنند. سواركار بی‌حوصله هیچ‌گاه نباید سوار اسب‌ عصبی شود. بعضی اسب‌ها تنبل هستند. این اسب‌ها ممكن است ذاتا تنبل یا زیادی چاق یا لاغر باشند.
بعضی اسب‌ها هم ذاتا لجباز هستند و به هیچ‌وجه دوست ندارند تحت فرمان و هدایت سواركار باشند؛ خصوصا اگر سواركار ناشی باشد. این اسب‌ها به سرعت متوجه شرایط سواركار می‌شدند و ممكن است حركات ناخوشایندی برای نافرمانی از فرمان‌سواركار از خود نشان دهند. با توجه به توضیحات گفته شده، اگر مبتدی هستید سعی كنید سوار اسب‌های عصبی و كله شق نشوید و به توصیه مربی خود گوش كنید.
به نظر می‌رسد اسب‌های تنبل برای مبتدیان ایمن‌تر باشند. یادتان باشد اگر می‌خواهید اسبی را برای خرید انتخاب كنید، حتما با یك مربی خبره مشورت كنید، چون بعضی اسب‌ها دارای اندام نامناسبی هستند و برای ورزش مناسب نیستند؛ مثلا بعضی از آنها به دلیل شكل نامناسب كمر یا گردن یا پاها برای ورزش مناسب نیستند. یادتان باشد اسب‌ها به شدت به مراقب یا سواركارشان وابسته‌اند و ممكن است یك سوار كار بداخلاق و عصبی یك اسب شرور تربیت كند. بنابراین باید خوش‌رفتاری را به اسب آموزش داد. تیمار كردن، نظافت و غذا دادن به اسب باید با آرامش كامل انجام شود. اسب باید برای هر كار خوب پاداش بگیرد و برای هر كار بد تنبیه شود تا آموزش یابد.

● چگونه در اصطبل به اسب نزدیك‌ شویم؟
بعضی مواقع اسب‌ها حتی اگر خیلی هم خوش‌اخلاق باشند، دوست ندارند آرامششان به هم بخورد و ممكن است هنگام نزدیك شدن شما به آنها از خود واكنش نشان دهند. همواره به آرامی و از طرفین اسب و سمتی كه فضا بازتر است به آن نزدیك شوید و نامش را صدا كنید. اگر به اسب غریبه نزدیك می‌شوید بیشتر مواظب باشید.
اگر دست خود را از روی در اصطبل برای نوازش دراز كنید ممكن است برای او تعجب‌آور باشد و سر خود را عقب بكشید یا به طرف دیگر اصطبل فرار كند. هنگام سواركاری ضربان قلب اسب می‌تواند تا ۲۵۰ ضربه در دقیقه برسد و هر ضربه می‌تواند مقدار معتنابهی خون وارد سیستم گردش خون او كند. هنگام چنین فعالیتی دمای بدن اسب به شدت افزایش می‌یابد. در این صورت اسب به دو صورت دمای بدن خود را از دست می‌دهد از راه تنفسی و تعریق پوستی تعریق پوستی در هوای خشك به خوبی انجام می‌شود و اما هوای گرم و رطوبت‌دار مانع تعریق از دست دادن گرمای اضافی است.
در این مواقع مواظب سلامت اسب خود باشید زیرا ممكن است بی‌حال شود و هماهنگی حركات خود را از دست بدهد. هنگام فعالیت سنگین، سلول‌های عضلانی عصب مقداری از انرژی خود را به صورت متابولیسم بی‌هوازی به دست می‌آورد كه این متابولیسم باعث تجمع اسیدلاكتیك در عضلات اسب می‌شود و برای او زیانبار است. برای جلوگیری از این اثرات مضر بعد از تمرین ورزشی ۳۰ دقیقه اسب خود را به آرامی راه ببرید تا جریان خون بتواند این مواد مضر را از بدن او دفع كند. چند نكته را هنگام اسب‌سواری در نظر داشته باشید. اگر اسب شما دچار تنگی نفس شد، ضربان قلب او به بیش از ۱۵۰ ضربه در دقیقه رسید و دچار تعریق شدید شد، این شرایط برای او خطرناك است و در چنین حالتی باید نكات زیر را انجام دهید:
▪ به سرعت اسب را متوقف كنید و به او استراحت دهید.
▪ اگر پس از حتی ۵ دقیقه استراحت، اسب شما به خوبی نفس نكشید یا ضربان قلب او به زیر ۱۰۰ نرسید، تا چند روز با او به ورزش بپردازید. در این حالت چند روز فقط او را راه ببرید.
▪ اگر اسب شما بعد از چند دقیقه استراحت همچنان به تعریق ادامه داد، باید متوجه باشید كه بیش از حد از او كار كشیده‌اید. سریعا بدن او را خشك كرده و تا یك هفته به او فشار نیاورید.

ایمنی در سوارکاری
● ایمنی در دجه اول است:
ورزش سواركاری یكی از ورزشهای پر مخاطره می باشد و هیچ ارتباطی نیز به اندازه جثه و چگونگی رفتار اسب شما ندارد .
قابل تصور است كه افتادن از یك ارتفاع زیاد ، چقدر می تواند مخاطره آمیز باشد و این اتفاقی است كه گاهی برای بعضی از سواركاران رخ می دهد .
تا كنون سواركاران زیادی در سراسر دنیا بعلت عدم استفاده از وسائل ایمنی مانند كلاه و …. در حین سواركاری دچار صدمات غیر قابل جبرانی شده اند .
بسیاری از سازمانها و انجمنهای برگزار كننده مسابقات رسمی و بزرگ سواركاری ، كلیه شركت كنندگان را بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و یا مسائل جانبی واداشته اند تا از وسایل ایمنی استفاده کنند. در مدارس سواركاری نیز چنین قوانینی حاكم است و هیچ هدفی بجز حفظ سلامت اسب و سواركاران ندارند و می بایست از این قوانین متشكر بود .
اغلب سواركارانی كه در حین سواركاری از كلاه استفاده نمی كنند دلیلشان این است كه بدون كلاه راحت ترند و یا كلاه ندارند و این نوع برخورد با موضوع فقط یك جنبه خودخواهانه بیش ندارد و تا كنون نیز بخت با آنها یار بوده است كه اتفاق جدی برایشان نیافتاده است ولی اتفاق یك بار می افتد و بعد از آن باید دید كه علوم پزشكی در رشته مغز و اعصاب چقدر پیشرفت كرده است و آیا قادر هستند كه مصدوم را نجات دهند یا خیر .
امروزه بسیاری از كارخانجات وسائل ورزشی ، كلاه های ایمنی مطمئن و راحتی را ساخته اند كه معمولا در دسترس می باشند .

● چند نكته در مورد استفاده از كلاه ایمنی :
همیشه كلاه اندازه سر خودتان بخرید بطوری كه كاملا اندازه و متناسب با سر شما باشد ، هیچ گاه كلاه دیگران را قرض نگیرید زیرا ممكن است كه اندازه سر شما نبوده و متعاقب آن كارائی كافی را نداشته باشد .
▪ همیشه بهترین و پیشرفته ترین كلاه ایمنی را كه در دسترستان می باشد تهیه نمائید ، اگر چنین امكانی برای شما وجود ندارد می توانید از فدراسیون مربوطه جهت تهیه این نوع وسائل كمك بگیرید .
▪ هیچ گاه بدون كلاه سواركاری نکنید .
▪ هیچگاه بدون كلاه سوار بر اسب جوان و یا اسبی كه رفتارش قابل پیش بینی نیست نشوید .
▪ كلاه ضرب خورده و مستعمل خود را تعویض نمائید زیرا آن یكبار وظیفه خود را انجام داده است و این عمل ممكن است برای بار دوم تكرار نگردد .

چگونه از سوارکاری لذت ببریم؟
«اسب» را باید شناخت ....
در سال های اخیر تولید و نگهداری از «اسب» به عنوان یکی از حیواناتی که از زمان های بسیار دور در خدمت انسان بوده و هنوز هم این ارتباط ادامه دارد، پیشرفت های شایانی کرده است. اسب های ورزشی امروزه از کمیت قابل توجهی برخوردارند. علیرغم این نکات باید بدانیم که هیچ اسبی کامل نیست. همه آرزوی داشتن اسبی کامل را دارند ، ولی پیدا کردن آن، چندان هم ساده نیست. هنر تربیت اسب پی بردن به توانایی های بالقوه اسب و پرورش آن تا حد ممکن است. باید بدانیم که چگونه و تا چه اندازه ای می توانیم به نقائص اخلاقی و اندامی اسب پی ببریم. این آگاهی نیاز به تجربه ای گران و کار کردن طی سال های متمادی با اسب های مختلف را دارد.
اسب هایی که اشکال اندام و یا اخلاقی دارند: باید بدانیم که تربیت هر اسب با اسب دیگر متفاوت و دارای راز و رمز خاصی است. ولی چهارچوب کلی آن همین اصول اولیه تربیت اسب است که درباره اش بحث کردیم. به هرحال روش هایی وجود دارند که درباره نحوه کار با اسب هایی که خوش اخلاق نیستند و نقصی در اندامشان وجود دارد، بحث می کنند. معنی این بحث این نیست که مبانی اصول اولیه نادیده گرفته می شوند بلکه علیرغم مشکلات ، فقط ممکن است این اصول جابه جا شوند.

▪ بداخلاقی:
اسب با خصوصیات اخلاقی و اندام خاصی خود به دنیا می آید. با استفاده از اصول صحیح آموزش و محیط سالم می تواند اسب را برای سواری دادن به کار کشید. از طرف دیگر چنانچه روش آموزش و نگهداری غلط در پیش گرفته شود، نتیجه عکس آنچه گفته شد خواهد بود. اصلاح مشکلات طبیعی اسب مشکل است. تجربه ثابت کرده است که علیرغم صرف وقت و تلاش مضاعف چنانچه موفقیتی مناسب به وجود آید مشکل نهفته خودنمایی خواهد کرد.

▪ اسب عصبی:
این گونه اسب ها در روبرو شدن با موقعیت های غیرمعمول از قبیل صدای غریب ، و حرکت های سریع و یا پرچم رم می کنند. اینگونه اسب ها در اثر کار دقیق و نگهداری صحیح و حوصله آرام می شوند. اگر اسب در حرکت عصبی است و یا از اشیا» روی زمین رم می کند، کار بسیار مشکل خواهد شد. تجربه نشان داده که این گونه اسب ها هرگز کاملا آرامش پیدا نمی کنند. مربی فقط باید محدودیت ها را در نظر بگیرد و برعکس حساسیت های زیادی و یا عصبیت های خاصی می تواند مورد استفاده قرار بگیرد. اسب عصبی برای سوارکاری با حوصله بدون حرکت اضافه و آرام روی اسب ، هدیه ای آسمانی است. چنین اسبی کمترین اثرها را نیاز دارد و سوار هم که آرامش خود را روی او حفظ می کند و زمانی می رسد که اسب اثر ساق را پذیرفته و به جلو رانده می شود. در این بازی برنده ، سوارکار باحوصله است ولی سوارکار بی حوصله هیچ گاه نباید اسب عصبی سوار شود.

▪ اسب تنبل:
اسب تنبل سوار را به جنون می کشد. در ابتدا می بایست پی برد که اسب ذاتا تنبل است یا این که دلائلی باعث این تنبلی است. به عنوان مثال ، ممکن است اسب به آمادگی مطلوب نرسیده باشد. مثلا چاق یا لاغر باشد، بیمار بوده و یا اثرهای سوار را نمی فهمد. بهتر است اسب تنبل را همراه با اسبی چالاک به صحرا ببریم. اگر او همچنان میل به حرکت نداشت ، سوار اثرها را قوی تر کند و در موقع مناسب او ضربات مقطع و شدید شلاق را بکار خواهد گرفت و اگر اسب به جلو پرید باید او را نوازش کرد. این تمرین باید تا آن جا تکرار شود تا اسب منظور سوار را دریافته به سادگی به اثرها جواب دهد. مهم اینست که سوار، اسب را به حرکت به جلو وادار کند. او می بایست این فشارها را به مرور کاهش دهد تا اسب را نسبت به آنها بی تفاوت نشود.

▪ اسب لجباز:
این گونه اسب قادر به تحرک و اعمال قدرت است و مایل نیست آن ها را در خدمت سوارکار بی تفاوت بگذارد. و نکته اینجاست که اسب پی ببرد سوار آنقدرها خبره و مصمم نیست. اسب به سرعت به این موضوع پی برده و سردست می زند و مشکل بتوان این حرکت را از سرش انداخت. برای حل این مشکل سواری مورد نیاز است که به زین چسبیده و بدون اینکه اسب اجازه نافرمانی بدهد او را به جلو هدایت کند. به محض اطاعت اسب ، سوار باید او را نوازش کرده و اطمینان اسب را جلب کند. به محض این که سوار احساس کند اسب می خواهد رم کند و یا سردست بزند، باید یکی از دستجلوها را کشیده و مانع حرکت او شود و دقت کند که حرکت طولانی نباشد، چه ممکن است اسب روی سوارکار به غلطد.

▪ نامتناسب بودن اندام:
امروزه اسب هایی که دارای مشکلاتی در اندام هستند به ندرت برای فروش به عنوان اسب ورزشی ارائه می شوند. اگر این عدم تناسب فقط مربوط به ضعف دست و پاها و مفاصل باشد، با مراقبت، پیگیری و حفاظت می توان این نقاط ضعیف آن ها را همراه با پرورش سایر اندام ها پروراند. البته گفتن این مطلب بسیار ساده و عمل آن بسیار مشکل است.

▪ نامتناسب بودن گردن:
امروزه این اسب ها کمتر برای فروش ارائه می شوند. اگر علاوه برنامتناسب بودن گردن فک پایین هم سنگین و بزرگ باشد، احتمال درست کردن چنین اسبی خیلی ضعیف است. بزرگی و سنگینی فک پایین به اسب اجازه نمی دهد به آبخوری شود. چراکه استخوان بزرگ فک پایین روی گردن فشار آورده و اجازه فعالیت را از آن می گیرد. من پیشنهاد می کنم با چنین اسبی کار نشود. بعضی از اشکالات گردن مثل شکستگی از مهره سوم ناشی از دست های خشن سوارکار است ، به هنگام تربیت اسب جوان یا اسبی که در اثر بدسواری خراب شده است ، باید پیرو همان اصولی بود که اسب از عقب به جلو درست می شود، نه اینکه روی سر و گردن او فشار آورده و آن ها را از کار بیاندازیم. اسب هایی که دارای گردن قوی مانندی هستند معمولا برقرار تماس با دهان آنها مشکل است. برای تربیت اینگونه اسب ها باید تلاشی مضاعف داشت و برنامه آموزشی طولانی مدت و سخت از جهت سوارکار، برای آن ها در نظر گرفت. و اگر قصد داشته باشیم آن ها را زود به بهره برداری برسانیم موجب شکستن گردن از مهره سوم می شویم. وقتی که اسب سر و گردن خود را جلو و پایین کشیده به دنبال آبخوری می رود می توان آموزش او را ادامه داد. اگر از اسبی با این خصوصیات خیلی زود بخواهیم سرو گردن را افراشته کند، عضلات ناحیه جدوگاه او لق تر شده و دیگر اصلاح نمی شود. این نوع گردن انعطاف پذیر است می تواند آن را جمع کرد و یا به طرفین انحنا» داد که باعث جابجائی گردن شده و شانه خارج را به طرف خارج متمایل می کند. راندن اینگونه اسب ها به جلو بسیار مهم است. اگر اسب آبخوری را قبول نمی کند، آبخوری کلفت تری استفاده کنید. در حرکت روی قوس ها اثرهای دست و وزن و پای خارج قوی تر باشند. برای ریشه کنی این نقیصه باید عضلات زیرین گردن را قوی کرد و با راندن اسب به جلو و واداشتن او برای کشیدن سرو و گردن به جلو و پایین این امر میسر است.

▪ گردن گوزنی:
عضلات زیرین اینگونه گردن بسیار بزرگ هستند. برای اسبی این چنین کشیدن گردن بسیار مشکل است. باید عضلات زیرین گردن را آب کرده و عضلات بالائی را پرورش دهیم و می توان اسب را با بغل بندهایی که پایین تر بسته شده اند و یا تعلیمی ثابت که سر او را پایین نگه می دارد سوار شد. اینگونه اسب ها کمر منقبض دارند. کار روی کاوالتی و پرش های ژیمناستیکی برای نرم کردن کمر آن ها بسیار مفیداند.

▪ شکل غلط کمر:
اسب هایی که طول کمر آن ها، کوتاه یا بلند، غلط است همواره از آن دسته ای نیستند که برای کار مشکل داشته باشند. اسب هایی که کمر آن ها بلند است معمولا خوش سواری هستند. اگر عضلات کمر آن ها بین جدوگاه و تهی گاه به خوبی پرورانده شده باشند، مشکلی برای کار نخواهند داشت و برعکس کمربلند و نرم مزیتی است برای تربیت او. به هرحال اگر کمر آنقدر بلند باشد که پاها نتوانند خود را به مرکز ثقل برسانند، طول گام ها کوتاه شده و اینگونه اسبها برای درساژ مناسب نیستند، ولی برای پرش و سه روزه مناسب ترند، چراکه در صورت ارتکاب اشتباهی ، از کمر خود به عنوان ستونی متعال کننده کمک می گیرند. باید به هنگام شروع آموزش چنین اسبی در نظر داشت که ، کمربلند را نمی توان با آموزش کوتاه کرد، فقط می توان با نیم توقف و حرکت های انتقالی متوالی در تمرین ها شلنگ های او را کشیده تر کرد.

▪ کمر کوتاه:
بدیهی است که پای اینگونه اسب ها به راحتی به زیرآمده و تجمع آن ها ساده تر است. از طرف دیگر آنها همواره با مشکل کمر مواجه اند. کمر کوتاه نیازمند گردن بلند است تا به نرمش آن کمک کند. اگر طول گردن اسب بلند نباشد در عمل مشکل بتوان پاهای اسب را به زیر کشید. اینگونه اسب ها خوش سواری نیستند. اسب های کمر کوتاه فقط زمانی به حداکثر توان ورزشی می رسند که سوار توجه خاصی به تمرین های به جلو و پایین کشنده مبذول کرده و دست های بسیار نرمی داشته باشد.

▪ اسبی که عقبش بلندتراز جلوست:
از آن جا که اسب های جوان هنوز به کاملترین مرحله رشد نرسیده اند، معمولا عقبشان بلندتر از جلویشان است و در نتیجه وزن روی دست هایشان می افتد. اگر پس از رشد کامل این نقیصه برطرف نشود این چنین اسبی برای درساژ مناسب نیست. برای پرش نمی توان آن را نقص به حساب آورد، چراکه اسب های «هالاوآلا» برنده مدال های المپیک شده اند. در تمرین ها نباید از این اسب ها خواسته شود که در زمان طولانی با سر پایین و کشیده حرکت کننده ، حتی در زمان استراحت هم باید برای حفظ تعادل سرو گردن را کمی بالاتر بگیرند.

▪ کپل های افتاده یا بزکپل:
زاویه مفاصل خرگوشی اینگونه اسب ها حاده است و نمی توان آنها را آنقدر پرورش داد که قوی شده و نهایت فعالیت را داشته باشند. آنها مناسب پرش نیستند و برای درساژ هم باید با احتیاط به طرف آنها رفت. این چنین اسب هایی ، پاهای خود را به راحتی به زیر می کشند ولی فشار مضاعفی روی کمر خود وارد می کنند که مشکل زاست. آنها را همواره باید با قدرت و حداقل تجمع به جلو حرکت داد.

▪ نقص در پاها:
آموزش این اسب ها محتاطانه است. سوار کار باید چگونگی کار با این اسب ها را دقیقا برنامه ریزی کرده باشد. هر دو نقیصه به یکسان فشار بیش از اندازه برروی مفاصل خرگوشی وارد می کنند. هر دو گونه باید تمرین های تجمعی محدود داشته باشند. تجربه به من نشان داده که با اسب مفصل گاوی می توان بیشتر کار کرد، چراکه فرسایش این نوع مفاصل کمتر از بقیه انواع مفاصل خرگوشی هستند. با تمرین های روی دو محور و شانه به داخل می توان تعادل برقرار کرد، اما مشکل بتوان به درجاتی از موفقیت اطمینان داشت. در جائی که می توان با اسب سالم کار کرد، بهتر است از کار کردن یا خریدن اسب هایی که مشکل اندامی و اخلاقی دارند بپرهیزیم.

shima_glk
02-08-2012, 12:43 AM
اسب و سوارکاری در ایران باستان
ایرانیان از زمان ورود به صحنه تاریخ اسب را به عنوان یاری وفادار و هوشمند و چالاک و زیبا و سرفراز ستوده اند و در هنر و ادب و عقاید خود جاودان ساخته اند و در باب آن افسانه ها آورده اند و چکامه ها سروده اند.

۱) دوره آریایی
ایرانیان از زمان ورود به صحنه تاریخ اسب را به عنوان یاری وفادار و هوشمند و چالاک و زیبا و سرفراز ستوده اند و در هنر و ادب و عقاید خود جاودان ساخته اند و در باب آن افسانه ها آورده اند و چکامه ها سروده اند. این مطالب را پورداود با دقت و استواری توصیف کرده است. ما در این مقاله تاریخ اسب و سواری در میان اقوام ایرانی را با توجه به مدارک باستان شناسی و متون اساسی تاریخی تشریح خواهیم کرد.
اسبان عتیق به حالت وحشی در دشت های اروپایی و آسیایی در جاهایی که آب و هوای سازگار داشته می زیسته اند، ولی هیکلی کوچک و پست داشته اند و در اصل برای «دام» یعنی خورش و باربری و خیشکشی به کاربرده می شدند و بعد بر اثر دقت در پرورش و دستکشی به گزینی و علوفه مناسبتر، بزرگتر و پرتابتر گشتند، چنانکه آنها را به گردونه بستند و بعدها به سواری گرفتند. در خود ایران هم استخوان های اسب های وحشی و کوچک اندام در لایه های پیش از تاریخی غاری در ۴۸ کیلومتری شرق کرمانشاه و در خطه ای کوهستانی به نام تَمتَمَه در غرب دریاچه کبودان (ارومیه) و نیز در گودین تپه (زاگرس مرکزی) و تَل ابلیس (کرمان) یافت شده است که احتمالاً برای خوراک پرورانده می شده است.
این تخمه را با قید احتیاز سلف اسبی دانسته اند که امروز «اسب خرد کاسپین» نامیده می شود و گاه گاهی در ناحیه مازندران می توان آن را پیدا کرد. ولی برخی عقیده دارند که اسبان امروزی از نژاد اسبانی نیستند که در لایه های پیش تاریخی مذکور یافت شده اند، بلکه تخمه ای خویشاوند با آنان اند. بنا به نظری که هنوز غالب مانده است، هندواوپاییان اسب را اهلی کردند و به مردم دیگر رسانیدند و به گفته لیتاور و کروول «نخستین گواهی مسلم اهلی کردن اسب از فرهنگ نوسنگی سرِندی ستُگ در ناحیه رودباری دنیپر و دُن است».
این نظریه با گواهی های زبان شناختی تاططد می شود، چون در همه زبانهای کهن، واژه ای که بر اسب گذاشته شده از ریشه هندواروپایی اِکَ ئو آمده است که از میان آنها موارد ذیل را یاد می کنیم: سانسکریت: اَسوَه (صیغه مذکر)، لیتوانی کهن: اَشوَ (صیغه مونث)، اوستایی و مادی: اَسپَه، تراکیه ای: اِسپی ئو، اُسِتی: یَسف، لاتینی: اِکوا (مونث) و اکوس (مذکر)، یونانی: هیپوس، هوری-میتانی: ایشی یَه، سکایی: اَسَّه، فارسی باستان: اَسَه، پشتو: آس، آلمانی قدیم: اَی هو-، انگلیسی باستان: اِاُه، ایرلندی: اِخ، و از طریق هوری عتیق سی شو به اکدی کهن راه یافته و شی شو شده و در کنعانی و عبری قدیم سوش و در آرامی سوشیا و در مصری سمّ ت، گردیده است. عیلامیان نیز اسب را از خارج گرفتند و بدان کوتو نام دادند.
در آغاز هزاره دوم ق م گردونه های دو چرخ اسب کش در میان هندواروپاییان رواج یافت و بدین گونه یکی از سودمند ترین اختراعات بشری -یعنی چرخ میان تهی پره دار- به جهانیان اهدا گشت (چرخ غلطکی توپر از خیلی پیشتر به کار می رفت)، به طوری که چندی بعد بر اثر ورود هندواروپاییان شیوه جنگی در خاورمیانه تغییر یافت و پیادگان منظم بیشتر جایشان را به صفوف متشکلی از سواره نظام گردونه ران دادند که پانصد سالی سلاح اصلی جنگ بودند و گردونه های هیتی ها و تروآئیان و یونانیان باستانی و میتانی ها و هیکسوس ها و آشوریان و کاسیان و مصریان و ایرانیان غربی و آریاییان شرقی و هندودایی در اسناد تصویری و یا کتبی و روایات شفاهی آنان مقام شاخص پیدا کرد.
آریاییان در پرورش اسب و تیمار آنچنان پیش رفتند که به تدوین اصول این امر پرداختند. نوشته ای به خط میخی در زبان میتانی از بُغازکوی (پتریای باستانی در آسیای کوچک) و متعلق به قرن چهاردهم ق م به دست آمده است که «نخستین اسب نامه [فرسنامه]» شناخته شده به شمار می رود و در آن شیوه رام ساختن و تربیت اسب و توشه دادن و تیمار داشتنش توصیف گشته است و از آن جمله توصیه شده که برای رام ساختن و آموختن (یا سواری کردن) کره، شش ماه باید کارکرد و کره را باید با جل پشمین دوانید تا خوب عرق کند و میان باریک بارآید و هر روز آن را مسافتی بیشتر از روز قبل دوانید تا به تاخت و سختی خویگر شود. و نیز گفته است بهترین اسبان را به هنگام برگزاری مسابقات اسب دوانی می توان برگزید. اسب نزد هندواروپاییان و به ویژه آریاییان مال و دارایی خجسته ای بوده است و ازین روی به عنوان هدیه و مزد به کار می آمد و یا برای فدیه به ایزدان –به ویژه خورشید- قربانی می شده است. از همه بهتر اسب سفید بوده است که رنگش با روشنی و تابندگی ربط داشته و حالت تقدس می گرفته است. این اعتقاد به بین النهرین نیز رخنه کرد.

۲) دوران اوستایی
دوره اوستایی را ما اصطلاحاً به روزگار ایرانیانی اطلاق می کنیم که در حدود ۱۲۰۰ تا ۹۰۰ ق م در شرق ایران می زیسته اند.
اوستا مقام بلندی برای اسب قائل شده است و آن را همسنگ مرد دلیر از نعمت هایی شمرده که از ایزدان درخواست می کرده اند. در زمره دارایی های خواستنی و دلکش و کامبخشی که اَشی، فرشته توانگری، به هوادارانش ارزانی می کرد، «اسبان تندرو و هراس انگیز و تیزتک و گردونه استوارش» بوده است. در «آبان یشت» پادشاهان و قهرمانان بارها به اَرِدوی سُورَ آناهیتا فدیه می آوردند تا بدیشان اسبان تندرو و خوشرنگ و گردونه های استوار ارزانی دارد. نام بسیاری از قهرمانان اوستایی، از جمله در خاندان زرتشت، با کلمه «اسب» ترکیب شده است (مثلا: کِرِسَه اَسپَه=گرشاسب، ویشتاسپَه=گشتاسب، جاماسپَه، پوروشسَپَه). یک قطعه توستایی طبقات اجتماعی ایرانیان را چهار دسته می شمارد: پیشوایان دینی، کشاورزان، دست ورزان یا صاحبان صنایع و «گردونه سواران» (رَتـَه ئیشتَر). خود ایزدان نیز به داشتن اسبان دستکش و نژاده می بالند. مثلاً گردونه سروش، ایزد پیام، را چهار اسب سفید می کشد و چهار اسب سفید یکرنگ زوال ناپذیر که از چراخور آسمانی خوراک می یابند و سم های پیشین زرین و سم های پسین سیمین دارند و به یوغ گرانبها بسته اند، گردونه مهر را می برند.
اسبان ایزد پشتیبان و ویژه خود را دارند که «درواسپا» (همان کلمه که بعد ها لهراسب شده است) نام دارد و «دارای اسب تند» معنی می دهد و او را هم اسبانی زین شده است که گردونه های گردان و پرخروش را می کشند. والایی ارزش اسب چنان است که حتی ایزدان هم می توانند به ریخت آن درآیند: بهرام (وِرِثرَغنَه)، ایزد پیروزی، در چندین صورت نمایان می شود و یکی از آنها «پیکر اسبی زیبا و سپید با گوش های زرین و لگام زرنشان» است و تیشتر، ایزد ابر باران نیک زا، را بسان اسبی سپید با گوش های زرین مجسم می کرده اند. اسبان را از روی رنگ های مختلف نامگذاری می کردند و بها می دادند. برتر و دلپذیرتر از همه اسب سفید بود که ایرانیان (مانند آلمانی های قدیم) و دیگر آریاییان دیگر بسیار گرامی می دانستند و بیشتر برای خدایان نگه می داشتند، سپس بور و سرخفام و سیاه را ارج می نهادند.
تندی اسب و چالاکیش را به پرنده ای تیزبال و ابری دمان و بادی وزان توصیف می کردند و در پرتابیش و دور بینی اشو تیز چشمی اش به تمثیل می گفتند چنان است که می تواند در شب تار و زیر باران و برف و تگرگ تشخیص دهد موی بر زمین افتاده ای از یال است یا از دم (مقایسه شود با توصیف فردوسی از رخش رستم: پی مور بر پلاس سیاه – شب تیره دید دو فرسنگ راه). ارزش اسبان بر حسب رنگ و نژاد فرق می کرده است و بهای بهترین اسب برابر می شده است با بهای هشت گاو باردار. اسبان را بیشتر برای گردونه کشی و مسابقات سواری و گردونه رانی و یا به پاداش کاری مهم و مزد خدمتی و نیز به عنوان فدیه و قربانی به ایزدان به کار می گرفته اند، گردونه های تیزتک و هنر گردون سواری بارها در اوستا مذکور افتاده است، اما سواری نیز کم کم باب شده بود و چندین بار می خوانیم که سواران خودی یا بیگانه به میدان می آیند و یا قهرمانان از پشت اسب به ایزدان نیاز ئ هدیه می آورند تا آرزو و کام جویند. نمونه اعلای این خواهش گری، قربانی دادن کیخسروست: «یل کشورهای ایرانی [=آریایی] و آراینده شهریاری، هَئوسرَوَ (خسرو) در کنار دریاچه ژرف و فراخ چَیچَئست یکصد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند [برای آناهیتا] قربانی کرد [این اعداد اغراق های شاعرانه اند مثل «هزارستون» برای تخت جمشید و «هزارپا» برای جانوری که پاهای متعدد دارد] و درخواست که در سراسر کشورها بزرگترین شهریار شود و بر دیوان و مردمان و جادوان ستمکار دست یابد و در پهنه کارزار گردونه اش در تکاپو از گردونه های دیگران پیش افتد و به کمینگاه دشمن بدخواه، که سواره به پیکار آید، گرفتار نگردد.
مسابقات گردونه رانی و اسب سواری چنان ارزشی داشت که اگر اسبی خوب پرورده می شد، ولی در میدان به هنرنمایی فرصت نمی یافت، صاحب خود را لعنت می کرد. میدان اسب و مسابقه را چَرِتا می گفتند که شامل یک دور کامل میدان اسب دوانی و یا حدود ۷۰۰ متر بوده است. به جای این واژه بعداً در پهلوی اسپراس و در فارسی اسپریس (راه اسب) آمده است و در ارمنی اسپریز. مسافتی را که یک اسب تیزرو در مدت یک روز می توانست پیمود، مقیاسی از طول می گرفتند.

۳) اسب در ایران غربی در نیمه اول هزاره یکم ق م
از اواخر هزاره دوم ق م موج های تازه ای از هندواروپاییان به پشتیبانی گردونه ها و سوارانشان به اروپا و خاورمیانه و هند شمال غربی سرازیر شدند و در همه جا تسلط یافتند. هم در این زمان به کاربردن دهنه فلزی و تخته زین نمدی یا بافته شده آغاز گشت و سواری را آسانتر و معمولتر ساخت و اخته کردن اسبان سرکش باب گردید و ساز و برگ و افسار سواری کاملتر گشت، چنانچه در آغاز هزاره بعدی، لشگریان هیتی، مصری، آشوری، عیلامی و آریایی به نیروی سواره نظام مجهز گردید. از همین زمان است که آثار اسب را در گیان، تپه سیلک، چغازنبیل و شوش یافته اند. در سیلک گردونه خورشید و نریان مقدسش را بر ظروف سفالین نقش کرده اند و در حسنلو و باباجان (لرستان شرقی) بازمانده اسبان مدفون و ساز و برگ مفرغینشان را به دست آورده اند. از حسنلو جامی داریم که بر آن گردونه دو اسبه کنده اند با اسبانی قوی و راننده ای و جنگجویی سواره. از تپه مارلیک نیز آلات رزمی آهنین و طلسم هایی که از دندان اسب ساخته بوده اند، در گورهای سرداران یافت شده. این اشیای نوباب همه مبین جنگاوری و سوارکاری آریاییان تازه وارد است. بی جهت نیست که از همین دوره تعداد زیادی دهنه و لگام و ساز و برگ های آراستین سر و سینه اسب از گورهای لرستان و به همراه چیزهای مفرغی دیگر یافته اند و عین همان ها را هم در سنگتراشی ها و اسناد مصور آشوری پیدا کرده اند. از اینها گذشته، به گواهی اسناد کتبی آشوری، گروه های ایرانی که اینجا و آنجا جمع آمدند و سرانجام دولت ماد را بنیاد ریختند، مردمی بوده اند سوارکار و اسب پرور، که در گروه های پراکنده و یا منظم سواره به صفوف گردونه رانان آشوری می تاختند و پس از آسیب رسانیدن به آنها به کوهستان ها می گریختند، به طوری که گردونه سواران آشوری از تعقیبشان عاجز می ماندند. این امر باعث شد که خود آشوریان هم به تشکیل سواره نظام بپردازند و جهانی را به خون و ویرانی کشند و در ایران تا حدود کردستان و لرستان رخنه کنند و تارج های بسیار مشتمل بر اسب و ساز و برگ های مسین و آهنین و نیز مردمان اسیر با خود ببرند.

۴) اسب در میان مادها
بر این منوال ایرانیان غربی در مدت دویست سال از آشوریان زیان دیدند و به ویژه مادها صدمات فراوان خوردند. نقوش برجسته آشوری متعلق به پایان سده هشتم ق م مادهایی را می نمایانند که باج مفصل -بیشتر مشتمل بر نریان های نیرومند و آراسته- به دربار آشور می آوردند تا بدان جا که آشوریان از مردم ماد به جای خراج فقط اسب می خواستند. دهنه و لگام های مفرغین و آهنین هم از لایه های مادی به دست آمده است و در تپه نوش جان «استخوان های اسبانی جسته اند که بلندی آنها از زمین تا شانه میان ۱۰۵ تا ۱۵۰ سانتی متر بوده است و میانگین بیشترشان به ۱۳۵ تا ۱۳۷ سانتی متر می رسیده و در اندازه های سبک تا خیلی سنگین فرق می کرده اند». سالنامه های آشوری به ویژه از اسبان نِشای (نیسایه=نَسا، در جنوب همدان) یاد می کنند که در جهان شهرت داشتند. سرانجام هُوَخشترَ، از فرمانروایان ماد، سواره نظامی منظم تربیت کرد و با آن آشوریان را در هم شکست. مادها در سواری چنان مهارت داشتند که حتی ادعا می شده که آنها سواری را به پارسیان آموختند. جامه سواری -شامل نیم تنه ای بود و کتی چسبان و شلواری چرمین و تنگ و بلند که جوراب سرخود آن جای نیم چکمه به کار می رفت- از اختراع های ایرانیان مادی است و به «جامه مادی» شهرت دارد. مادهایی که بر پلکان شمالی آپادانا در تخت جمشید نقش شده اند، در همین جامه اند و همین لباس را هم به همراه نریانی خوش اندام و کاکل آراسته و دم گره زده به ارمغان آورده اند. اقوامی که از نظر نژادی با مادها هم ریشه اند نیز همین جامه را می آورند. کشت اَسپست (=خوراک اسب) را همین مادها به بین النهرین بردند، چنانکه نام آن از قرن هشتم ق م در نوشته های بابلی آمده است و نیز به سریانی اَسپَستا شده. واژه سوار در زبان مادی اَسپَه بارَه بوده است و آن برای نام سرداری مادی در متنی آشوری از زمان سارگن دوم به صورت اَشپَه باره مذکور افتاده است و در آرامی اَسبَر. خود واژه سوار فارسی (و اسوار و اسفار) از راه پهلوی اسوبار و اسوار مأخوذ است از فارسی باستان اَسَه بارَ. از آن مهمتر نام شهر اصفهان است: به گفته بطلمیوس اَسپَدانَه از شهرهای ماد بوده است و آن به معنی «اسپ دان (محل پرورش اسبان)» است که در برخی از جغرافیاهای اسلامی به درستی فهمیده و معنی شده است.

۵) اسب در میان ایرانیان شمالی
اهیمت اسب در میان ایرانیان شمالی، یعنی سکاها، سرمت ها، آلان ها و غیره، هم در نوشته های مورخان منعکس است و هم در آثار باستان شناسی و لغوی. سوارکاری سکاها را هرودتوس و استرابو و دیگر نویسندگان عتیق موکداً یاد کرده اند و هرودتوس آنها را «کمانوران سوار» می خواند. به گفته استرابو اسبان سکایی کوچک اندام ولی بی اندازه تند و سرکش بودند و مردان معمولاً بر اسبان اخته سوار می شدند (همین وضع را میان دشت نشینان آسیای مرکزی کنونی هم سراغ داده اند). حفاری های قبور سکایی در پازیریک اسبان قوی هیکلی از نژاد فرغانی ولی بیشتر یابوواران مغولی معروف به پرژوالسکی را شناسانیده اند. در این قبور یک تا سه و گاهی هفت تا چهارده و یک بار هم شانزده اسکلت اسب یافته اند. هرودتوس هم می گوید که سکاها در مرگ هر یک از شاهان خود اول اسبی و همخوابه ای از او را با وی دفن می کردند و در جشن سر سالش پنجاه اسب و پنجاه همخوابه اش را به نزد وی می فرستادند.
ولی می افزاید که قربانی اسب بسیار رواج داشت و ماساگت های شرق دریای مازندران، اسب را به خدای خورشید -تنها خدایی که می پرستیدند- فدیه می کردند. از حفاری های پازیریک و نواحی جنوب دُن و قفقازیه آثار بسیاری از قربانی و خاکسپاری اسبان و نیز ساز و برگ و و سایل زمینی آنان به دست آمده است. در میان سکاها و دیگر ایرانیان شمالی نیز نام هایی که با «اسپ» ترکیب شده بسیار دیده می شود که مشهورتر از همه نام قبیله ای اَسپَه اورگیانوی («آنانکه اسبان قوی دارند») و بَئیورِسپس (بیوراسپ=دارای ده هزار اسب) و اَسپَکَه است. اهمیت سواران ایران شمالی نه تنها در حوزه زندگی خود آنها نمایان بوده است، بلکه چون آنان بهترین سوارکاران سپاهیان هخامنشی می بوده اند و نیز بعدها اشکانیان و تخاریان و کوشانیان و آلان ها از میان آنها برخاستند، تاثیرشان در خاور میانه پایدارتر مانده است و از راه هنرهای تزیینی مربوط به اسبان به اروپا و چین هم سرایت کرده است.

۶) اسب در دوره هخامنشی
دوره هخامنشی را می توان روزگار زرین اسب پروری و سوارکاری دانست. وقتی داریوش بزرگ می خواهد به شهریاری خود ببالد، می گوید: «این بوم پارس را -که زیباست، و خوب اسب (هواسپا) و خوب مردم است- . . . اهورا مزدا به من بخشید». هرودتوس گواهی داده است که پارسیان کودکانشان را پیش از هر چیز راستگویی و سوارکاری و کمانوری می آموختند. استرابو همین مطلب را تایید می کند و می افزاید بلندپایگان دولتی به کودکان هفت ساله به بعد رام ساختن اسب و یراق کردنش و تیمار داشتنش را می آموختند و اینکه چطور (بی رکاب، چون تا آخر دوره ساسانی رکاب در ایران شناخته نبوده است) سوار و پیاده شوند و اینکه چطور بر اسبی که می تازد بپرند و یا از پشتش به زمین جهند و یا از فراز باره تازان بی آنکه خطا کنند نیزه افکنند و تیر زنند، و هدفشان این بود که جوانان کاری و چالاک و خوددار و آبدیده بارآیند. آنان با تیر و کمان و ژوبین و فلاخن سوار بر اسب به شکار می رفتند و گوزن و شیر و پلنگ و گراز و آهو و خرگوش شکار می کردند. این گواهی استرابو را اسناد تصویری هخامنشی و ایرانی-یونانی تصدیق می کنند. همچنین جنگ میان پیادگان و سواران نیز بارها تصویر شده است. بهترین اسبان سرتاسر آسیا را در دشت ماد می پرورانیدند و ستوران آخورشاهی را از میان آنها دستچین می کردند.
دستکش ترین باره های دوره هخامنشی را از دشت نسا در ماد می آوردند و اسبان نسایی از نظر زیبایی، تنومندی و سرعت بهترین همه بوده اند. این دشت اسب خیز را باید در ناحیه هارون آباد (بعدها شاه آباد و امروزه اسلام آباد غرب) در منطقه کرمانشاه -میان راه حلوان به همدان- جستجو کرد. بعدها اینجا «مرغزاردژ» نام گرفت و در عربی مرج القلعه خوانده شد و چراگاه اسبان خلفای عباسی گشت. استرابو که در زمان اشکانیان می زیست، می گوید: «مرغزاری پهناور در میان راه فارس و بابل به ری [دروازه کاسپین] وجود دارد که بنابر آنچه مشهور است در آن، در زمان شاهان پارسی (هخامنشی پنجاه هزار مادیان و نیز نریان های شاهانه می چریدند.
ااسبان نسایی را، که بهترین و تنومندترین اسبان در همه ایالات شاهی هستند، به گفته برخی از این دشت بزرگ ماد می آوردند. ولی دیگران می گویند خاستگاهشان ارمنستان بوده است. جثه آنان اختصاصاتی دارد، چنانکه اسبان اشکانی، و از این روی با اسبان یونانی و آنها که از مملکت ما [=آسیای کوچک که استرابو از آنجا بود] می آورند، فرق دارند». استرابو همچنین می افزاید که اسبان تخمه نسایی در ارمنستان هم پرورده می شدند و «والی ارمنستان هر سال در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب برای شاه ایران می فرستاد» و نیز می گوید: «کاپادوکیه به دربار ایران سالیانه ۱۵۰۰ اسب، ۲۰۰۰ قاطر و ۵۰۰۰۰ گوسفند علاوه بر خراج نقدی باج می داد و ماد دو برابر این میزان می پرداخت». دیودروس صقلیه ای می گوید: منطقه ماد، یعنی دشت نسا، در روزگار هخامنشیان ۱۶۰۰۰۰ اسب می پرورانید، اما در دوره اسکندر این عده به ۶۰۰۰۰ تقلیل یافت.
نواحی دیگری از قلمرو هخامنشی هم به اسب خیزی شهره بودند.
شمال بابل، کردستان عراق کنونی، ازین مراکز بود و والی بابل به غیر از اسبان جنگی، ۸۰۰ نریان و ۱۶۰۰۰ مادیان در اصطبل خود داشت. کلیکیه هم هر سال ۳۶۰ اسب سپید [به شماره روزهای سال] به دربار ایران می فرستاد و نواحی ایران شرقی، سغد، سکاییه، بلخ، خوارزم و جز آن، اسبان بسیار نیکو و به ویژه ستوران جنگی پرورش می دادند، چنانکه سواره نظام این مناطق بهترین گروه سواره سپاهیان ایران هخامنشی به شمار می رفتند. در همین دوره هخامنشی در زمان داریوش بزرگ بود که علف مخصوص خورش اسب یعنی اَسپسِت (که پیشتر از راه بابلی و سریانی و عربی به زبان های اروپایی رسیده بود)، به یونان رسید و «گیاه مادی[=ایرانی]» (مدیکی بوتانی) نام گرفت («مدیکاگو سَتیوَ» Medicago sativa) به لاتینی، میلگه به اسپانیایی و پریل مدیک «ارغوانی مادی» به انگلیسی).

تایید گواهی های کتبی یونانیان در اهمیت پرورش اسب و تیمار و ارجمندی در ایران هخامنشی در هنر هخامنشی و هنر معروف به «یونانی-ایرانی» به خوبی هویداست. در تخت جمشید بر روی پلکان شرقی آپادانا (صفه جنوبی) بیست و سه هیأت نمایندگی از اقوام تابع را نموده اند که برای شاه بزرگ خراج می آورند و نه هیأت از آنها «اسب» دستکش جزو ارمغانشان آورده اند. ارمنیان و مادها و کاپادوکیان و گردونه رانان و مهتران شاهی (بر روی صفه شمالی همان پلکان) باره هایی از نژاد «مادی-آسیای کوچکی» تقدیم می کنند که خوش اندام و پرتاب می نمایند و بلندیشان تا به شانه (با توجه به قد مهترانی که کنارشان ایستاده اند) به ۱۲۰ تا ۱۳۰ سانتی متر می رسیده است. اسبان سکاها کوتاه تر و پر عضله تر و نیرومندترند و از نوع اسبان سنگین آسیای میانه ای معروف به «تورانی»اند که سواران زره پوش را می توانستند بکشند.
سکاهای هَئومَه وَرکَه (هوم پرست) (گروه هفدهم) نریانی کوتاه اندام و زمخت و سبک از نژادی کوهستانی می آورند و ساگارتیان حدود بزد و مقدونیان اسبانی کشیده اندام و سبک اما نیرومند هدیه می کنند. نمایندگان مردم لیبی و سوریه اسبان کوچک اندام و دست و پا ظریفی می آورند که اسلافشان را در «نژاد عربی» می یابیم. البته همه جا نمی توان تصاویر اسبان هخامنشی را مأخذ طبقه بندی واقعی قرار داد، زیرا دستکاری هایی که هنرمند در نمودن صحنه ها می کرده است طبیعت را آن گونه که دلخواهش بوده، و یا آن طور که لازم داشته، مجسم می کرده است، بدین سان می توانسته واقعیت را مخدوش کند: نمونه اعلای آن در مهر استوانه ای داریوش بزرگ است که از مصر به دست آمده و امروز در موزه بریتانیاست. بر آن داریوش را بر گردونه ای دو اسبه نموده اند که شیری را با پیکان کشته سات و شیر دیگری بر پا ایستاده بر او حمله می برد و داریوش تیر در کمان کرده بر او نشانه گرفته است.
در این صحنه اسبان بی اندازه کوچک و شیر کشته و افتاده به صورت خیلی ریز نموده شده اند و داریوش و هماورد اصلیش -یعنی شیر غران- بزرگتر و مهمتر از حد عادی. این را هم باید افزود که مراقبت و دست چینی و تخمه کشی باعث شد که اسبان ایرانی کم کم بزرگتر شوند و در آخر دوره هخامنشی اسبان گران پیکری در زیر جنگاوران ایرانی می یابیم که نمونه قبلی نداشته اند. از آن جمله در صحنه های جنگ ایرانیان و اسکندر بر روی تابوت سنگی معروف به «تابوت اسکندر» و نیز بر بناهای ایرانی-لیکیه ای و موزاییک معروف به «موزاییک اسکندر»، اسبان تنومند و بسیار پر عضله با ساز و برگ گرانبها نمودار شده اند، ولی هیچ یک را نه رکاب است و نه نعل آهنی و نه زین، چون هیچ یک هنوز اختراع نشده بودند.
در عهد هخامنشی گردونه سواری در میدان جنگ از رواج افتاد و سپاهیان سواره نظام جای گردونه نشینان را گرفت. اسبان تنومند و زیبای نسایی بیشتر باره سواری و یا گردونه ای شاهان و نجبا بودند و سربازان و دیگر مردم، اسبان سبکتر و خردتر را سوار می شدند، به ویژه در نواحی کوهستانی و یا صحرایی. به جای زین گلیم و یا قالیچه ای منقش و حاشیه دار بر اسب می افکندند که نمونه هایشان در نقوش مذکور در بالا مصور شده اند و یکی هم از قبری سکایی در پازیریک (متعلق به قرن ۴ و ۵ ق م) به دست آمده است.
نزدیکترین چیزی که شبیه به زین باشد تکه ای نمدین است که با لوحه های چوبی و یا استخوانی جلوبندی و پشت بندی شده بوده است. در برخی مواضع، نجبای ایرانی سواره نظام «زره» می پوشیدند که عبارت بود از خودی، جوشنی و ران پناهی (به اوستایی رانَ پان، به یونانی پَرَمِرِید یا parameridia). نمونه این گونه سواران زره پوش در جنگ با یونان و در نبرد کوناکسا به کار آمد و این وسیله آخری، تکه ای نمدین نیک مالیده بود، مانند جل که بر دو سوی باره می آویختند تا هم ران های سوار را بپوشاند و هم دو جانب اسب را. در مواردی نادر سینه اسب و سرش را با کاکل بزرگ و سینه پوشی جوشن وار می پوشانیدند و این آغاز برگستوان پوشاندن اسب در زمان اشکانیان و ساسانیان بود. در باب سواری زنان اطلاعاتی مذکور نشده است، به چز در یک مورد و آن داستان رئوخسنا (روشنک، به لاتین رکسانا) خواهر زن اردشیر دوم است که چون برادرش را به اتهامی گرفتند و خود او را می خواستند گرفتار کنند، به مانند مردان سواره به میدان آمد و چند تن از مبارزان را کشت. البته به نوشته های کتزیاس اعتماد چندانی نیست، ولی از این داستان مبالغه آمیز شرکت زنان در سواری را می شود دریافت. بر روی تکه سنگی که باقیمانده بنایی آرامگاهی و مربوط به دوره هخامنشی در ارگیلی (داسکی لیوم) یافته اند، نقش دو زن را می بینیم که بر یابوهایی سوارند که زین ندارند و تنها پارچه ای بر آنها افکنده شده است. شیوه سواری آنها از «یک بر» و درست شبیه به شیوه معروف به «انگلیسی» است که زنان یک بری می نشینند و هر دو پایشان از یک بر باره آویخته است. از این گذشته، هرودتوس گواهی می دهد که میان ایرانیان شمالی (سکاها) زنان جنگجویی بودند که در برابر سواران کورش ایستادگی کردند.

به هر تقدیر اسبان دستکش هخامنشی را در مسابقات به هنرنمایی وامی داشتند و در تسالی اسبان خشایارشا در مسابقه ای از بهترین اسبان یونانی بسیار جلو زدند.
اسب در آیین ها و عقاید ایرانیان دوره هخامنشی نقش عمده ای داشت. گردونه سواری در دوره هخامنشی منحصر به شاهان و نجبای درجه اول بود. شاهان معمولاً بر حسب سنت بر گردونه سوار می شدند (اگرچه داریوش می بالد که من در جنگ نبرده ای خوبم چه از پشت اسب و چه پیاده. ولی وی در آن به عنوان یک سرباز پارسی سخن می گوید و خود او از نیزه داران کمبوجیه می بود) و این گردونه ها را گوهر نگار می کردند و معمولاً با اسبان نسایی می کشیدند. نمونه های مصور این گردونه ها را در تخت جمشید، در سنگتراشی های ایران-لیکیه ای گزانتوس و به ویژه در «موزاییک اسکندر» می یابیم. اهورامزدا و ایزد خورشید همچنان گردونه هایی دارا بودند. اما باره های زین شده در این دوره مرغوبتر و رایجتر بود. بهترین ارمغان برای یک پارسی اسبی دستکش بود و این امر در مورد ایزدان هم صدق می کرد: به ویژه قربانی اسب سفید برای ایزد خورشید در میان پارسیان به همان اندازه معمول بود که در میان مغان و ایرانیان ماساگتی و ارمنیان. اسب سفید را برای «آبها=آبان» نیز قربانی می کردند. آریان گواهی می دهد که مقام والا و آسمانی کورش چنان بود که مغان هر ماه برای شادی روان او اسبی سفید قربانی می کردند. در این دوره هم نام بسیاری از بزرگزادگان هخامنشی و ایرانی با واژه «اسب» ترکیب شده است.
چون پهلوانی می مرد، یال و دم اسبان را می بریدند و در عزایش «کتل» می بستند (مقایسه شود با توصیف چیدن یال و دم اسبان سهراب و اسفندیار و رستم در شاهنامه). یک حجاری هخامنشی از حدود ۴۰۰ ق م که در ممفیس مصر یافته اند، آیین سوگواری را به خوبی نشان می دهد.

7) دوره اشکانی
اشکانیان به زیبایی اسبان خود می نازیدند و فرزندان و زیردستان خود را هنر کمانوری و سواری می آموختند. آئلیان می افزاید: «آنان همواره بر پشت اسب سوارند: سواره به رزم و بزم می روند؛ سواره به کارهای دولتی و شخصی می رسند؛ سواره سفر می کنند و به دید و بازدید می پردازند و یا در جایی درنگ می آورند و می گویند و می شنوند. در واقع تفاوت اجتماعی میان «آزادان» و «زیردستان» در همین است که اینها «پیاده»اند و «آزادان» همیشه «سواره» و عین این وضعیت در شاهنامه، فردوسی منعکس است که آزادگان ایران از پیاده بودن عار داشته اند (پیاده نگردد که عار آیدش) و فکر می کرده اند که پیادگی بر دودمان و آبروی خانوادگی ننگ می آورد «بدو گفت رهام کای تاجور/بدین کار ننگی مگردان گهر» و بر آن بوده اند که «زتخم کیان بیگمان کس نبود/که هرگز پیاده نبرد آزمود» و «کز ایران پیاده نسازند [آزادگان] جنگ/اگرچه شود کار دشوار و تنگ» و در مأخذی که فردوسی داشته است شومی روزگار نکبت و سقوط در این بیت خلاصه می شود که در آن دوره «پیاده شود مردم جمگجوی/سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی» و عین همین عقیده را در ارمنستان ایرانی می یابیم. اشکانیان اسبان خود را از همان چراگاه هایی به دست می آوردند که در زمان هخامنشیان رونق داشت و در یکی از جنگ ها ۵۰۰۰۰ سوار در برابر مارک آنتونی به میدان آوردند.
اشکانیان با تخمه کشی گزینشی و تیمار دقیق و علوفه توانبخش اسبانی نیرومند و دستکش پروراندند که شهرت فراوان یافت. اسناد تصویری بسیاری که از اسبان اشکانی در دست داریم این امر را تایید می کند. از آن جمله است نقوش مهرهایی از نسا –مهردادکرت (=اشک [عشق] آباد)، بر روی دیوارهای بناهای از شهرها دورا-اروپوس (در مرز سوریه)، بر صخره های تنگ سروک در فارس، و به ویژه در صحنه نقاشی بر دیواری از بنای «کوه خواجه» در سیستان. اسبان ایران شرقی بر روی سکه های «هندوسکایی» نیز از این زمده اند. این شواهد می نمایند که اسبان اشکانی بیشتر هژیر و کله قوچی و خوش سر و سینه و بلند پای و درشت استخوان و گردن برکشیده بوده اند و به درد سواری در میدان کارزار می خورده اند. اسبان فرغانه ای که به چین (و شاید به هند جنوبی) رفته اند و در میان آن سامان (ها) بسیار محبوب افتاده از همین تخمه اسبان کارزاری بوده اند. هرچه تخمه کشی و به گزینی و تیمار دقیق بیشتر شد، بردباری و توان وفق دادن با محیط در اسب های ایرانی زیادتر گشت، و آنچنان شد که سواران زره پوش نیزه بلنددار، یعنی گروه نخبه سپاهان ایرانی، را به آسانی می کشیدند و سراسر تن خودشان نیز «با زره ای پولکی، که هر پولکش به مانند پر پرندگان بر پولک دیگر می افتاد، محافظت می شد».
این گونه جوشن اسب را اُپَروکُشتِه پان، یعنی «آنچه که پهلوها را نگهداری می کند» می خواندند و این همان کلمه ای است که «برگستوان» گردیده است. سواران زره پوش نیزه هایی بلند داشتند و در نبردگاه «خیلی وقت ها چنان تند و تیز و پرتوان حمله می بردند که دو تن را با یک ضربت به هم می توانستند دوخت». در همین زمان اختراع کفشک یا نعل فلزی اسب (در سده یکم ق م) و یک نوع زین ابتدایی که دو پشته در جلو و عقب داشت و می توانستت سوار را تا اندازه ای نگه دارد و نبودن رکاب را جبران کند، باعث تقویت سواره نظام گردید و سواران اشکانی نان در برابر رومیان موثر بودند که بارها آنها را در هم شکستند و وادارشان کردند که خود آنها به تشکیل سواره نظام بپردازند. گویا این گونه سواران غرق در زره و اسب برگستوان ور دار را به پهلوی گریوَ-پاتَه بَرَ می خوانده اند که رومیان به کلیبانری تحریف کرده اند و تصاویری از آنان بر دیوارنگاره دورااروپوس و نیز بر سنگ -مثلا در تنگ سروک در فارس- یافته اند.

یک برگستوان حقیقی متعلق به آخر دوره اشکانی را هم در حفاری های دورااروپوس جسته اند، و آن تن پوشی چرمین بوده است که با پولک های فلزی استوار شده و به اندازه قامت یک اسب عربی بوده است که خود مبین هیکل متوسط در اسبان اشکانی است. زره حلقه ای بافته در آخر دوره اشکانی اختراع شد و خیلی زود در شرق و غرب رواج یافت و نمونه آن را در بر اردشیر و شاپور در نقش فیروزآباد فارس می بینیم. یکی از ویژگیهای سواران اشکانی مهارتی بود که در تیرانداختن داشتند، به طوری که حتی در حالت تاخت از روی زین به عقب بر می گشتند و به سوی دشمن تیرهایی می انداختند که نخورد نداشت. با آنکه این رسم قیقاج زدن از قدیم میان سکاییان رایج بود (چنانچه از نقوش آنان بر روی سفال های یونانی برمی آید)، مهارت اشکانیان در آن باعث شد که اروپاییان بدان «اشکانی زدن» نام دهند.
ظاهراً بیشتر اشکانیان بر اسب بی زین می نشستند، ولی معمولاً زین پارچه ای کوچک و قالیچه واری روی اسب می انداختند. این عهد اشکانی پایه گذار آیین های اَسواری (شوالیه گری) و ویژگی های ارثی آن بود و اَسوار به معنی نجیب زاده نیکو نام و سواره در مقابل پیاده، یعنی عامی، از این دو پیدا گشت و از آنجا به اروپا رخنه کرد. از جمله آیین های مربوط به «اَسواری» یکی نهادن «نشان تباری» یا نماد خانوادگی بر ساز و برگ و بر ران ستوران و برگستوانشان بود که معروف تر از همه نشان خانوادگی اشکانی است، به صورت قرصی از ماه بر سر نیزه که بر باره اردوان پنجم در صخره فیروزآباد و بر روی سکه های آخری اشکانی دیده می شود. به سبب همین امتیازاتی که سواره نظام اشکانی داشت و خدماتی که در دفع دشمنان شرقی و غربی کرد نام آن جاودانی گشت، زیرا کلمه پارثَو (پارتی=اشکانی) در تحول به پَهلَو تبدیل شد و پارثویان به صورت پهلوها=پهلوانان در تاریخ ملی ما مقام نجبا و سرکردگان پهلوان و دلاور را یافتند.
لازم است بدین نکته اشاره شود که اشکانیان نیز مانند ایرانیان باستانی سنن و عقاید مربوط به اسب را رعایت می کردند، مثلاً هنوز هم قربانی اسب سفید نسایی برای ایزد خورشید رواج داشت.

۸) دوره ساسانی
ساسانیان اسب را برترین جانوران می دانستند و اسب سفید خوش پشم زردگوش و درخشان موی و سفید پلک را از همه مرغوب تر می شمردند چنانچه دیدیم برگستوان دورااروپوس به اسب عربی متوسط القامه امروزی می خورد، اما خیلی زود اسبان قویتر و تناورتری پیدا شدند که سواران سنگین زره و نیز برگستوان های گران را به آسانی می کشیدند. بهترین نمونه چنین اسبی شبدیز خسروپرویز بود که در سنگتراشی طاق بستان نزدیک کرمانشاه و در قصیده ای از خالدالفیاض، از اوایل دوره اسلامی جاویدان مانده است. هنوز هم اسبان نسایی (مادی) را بهتر از همه می دانستند. دستکشی و به گزینی و رعایت دقیق قواعد تیمار و علوفه دهی باعث شد که اسبان قوی برای جنگ و راه پیمایی و یا نخجیر و بازی های میدانی به بار آید و نیز بسیاری آیین های مربوط به نزاکت، مسابقه و شکار برای مهتران وضع شد که نمونه هایشان را در کتاب التاج فی اخلاق الملوک منسوب به جاحظ آورده اند. همه فرزندان نجبا و آزادگان درجه پایینتر هم به آداب و قواعد سخت سواری خویگر می شدند.
پیروزهای ایرانیان بیشتر منوط به شجاعت سواره نظام بود و آمیانوس، که خود صفوف سواران زره پوش شاپور دوم را دیده است، می گوید، «چنان رده هایی تنگ از سواران زره پوش در پیش ما کشیدند که برق تنهای پوشیده از آهن شان دیدگان هر بیننده ای را خیره می کرد، و همه اسبان صفوف سواران با برگستوان های چرمین محافظت می شدند». با این سواران ماموری هم بود که او را ستور پزشک می خواندند (مقدمهٔ الادب زمخشری:بچشک ستور، همان که امروز دامپزشک می گویند) و مواظبت و تیمار اسبان زیر نظر او بود و چون بیمار می دند با داروهای گیاهی به درمانشان می کوشید. حتی در گرفتن و پرورش اسبان وحشی نیز نمی توانستند بی پروایی کنند «چنانکه بدانان آسیب رسانند» و نیز به دستور اوستا، آخُر اسبان می بایست پاک نگه داشته شود و الا گناهی در حد مکافات پیش می آمد. اوستای ساسانی فصلی مخصوص هنر جنگ داشته است به نام اَرتِشتارِستان، که در آن از اسبان و خوراک و تیمار و نیز از مکافات گزند رسانندگان بدان ها سخن رفته بود.
هنوز هم رکاب به کار نمی رفت، اگرچه این وسیله در همان دوره در چین و یا نزدیک آن حدود اختراع شده بود و سرمت ها و دیگر چادرنشینان شمالی آن را به کار می بردند، ولی گواهی مورخان دوره اسلامی که آن را جزو وسایل سواره نظام نخبه دوره انوشیروان به شمار می آورند درست نیست و حتی اسب خسروپرویز در طاق بستان هم رکاب ندارد. نبودن رکاب را اختراع زینی تازه تا اندازه ای جبران می کرد و این زین را زیر سرداران ساسانی در صحنه های نبردشان در نقش رسم فارس به خوبی می بینیم: در جلو زین و سر آن دسته ای از فلز پوشیده از پارچه (یا چرم) تعبیه کرده بودند که به پهلو تابی بزرگ می خورد و بر ران سوار می افناد و به استواری جا می گرفت و دسته ای دیگر در پشت تعبیه شده بود که زیر لبه زره پوشیده می ماند، ولی برجستگی اش سوار ضربه زده یا ضربه خورده را از به پس پرتاب شدن باز می داشت و «این زین در واقع همان وسایل نگهداشتن سوار بر پشت اسب را داشت که زین های جنگی قرون وسطی داشتند».
شواهد تصویری بسیاری از اسبان و سواران ساسانی بر حجاری ها و مهرها و گچ کاری ها و به ویژه بر پیاله ها و ظروف ساسانی در دست داریم، ولی درست بمانند دوره هخامنشی، رعایت سنن هنری و عقیدتی، مثل ضرورت نشان دادن شاهان به نحوی چشمگیر، باعث شده که نتوانیم اسبان منقوش را نمونه های حقیقی قلمداد کنیم. این عدم رعایت طبیعت، به ویژه در نقش مهر سینه ای که در کتابخانه ملی فرانسه در پاریس است و صحنه نبرد تن به تن شاپور اول و امپراتور روم، والرین، را مجسم می کند، خوب پیداست، هر دو بر اسبان خرد جثه دم گره خورده و یال و کاکل آراسته ای که از هنر هخامنشی بدین سو سنت شده بودند، سوارند. اگرچه می بایست اسب والرین را از نوع ستوران بزرگ جثه رومی، که در حجاری های رومیان به فراوانی نمودار شده اند، نقش کرده بوده باشند. از سوی دیگر، اسب شاپور اول در دارابگرد به کلی با اسب اردشیر بابکان در نقش رستم فرق می کند: اولی بزرگ جثه است و بلند پا و رعنا گردن و کله ای بالنسبه کوچک دارد، دومی کوچک و کله قوچی و دست و پا کوتاه می نماید. در دارابگرد تاثیر هنر غربی و تجسم طبیعت مشهود است و اسب تنومند را تنومند نشان داده اند و همین وضع در چند اثر دیگری که دست غربی در آن موثر بوده است نیز می بینیم، از جمله بر مهر سینه ای که سواری را می نمایاند، اسب بهرام یکم در بیشاپور و شبدیز خسرو. چند نمونه ظرف به شکل سر و تنه اسب نیز یافته اند.
بر روی هم می توان دو نوع اسپ -تنومند نسایی و خرد جثه سنتی- در ایران ساسانی تمیز داد. به گفته یک منبع معاصر چینی، هم دولت و هم نجبای بزرگ دارای تعداد زیادی ستور از جمله اسبان مختلف بودند. یک مامور عالیرتبه به نام آخَوربِد ستوران دولتی را سرپرستی می کرد و دیگری به نام آخورآمار دبیر به مخارج آنها می رسید و اسناد آن را نگه می داشت. بنابر گواهی روایت پهلوی وندیداد (=وی دیوداد)، بهای یک گوسفند ۳ سیر (=۱۲ درم) بود ولی بهای اسب ۳۰ سیر (=۱۲۰ درم). اَسپِست نیز بسیار کاشته می شد و بهای نیک داشت. هم در این زمان است که این واژه ایرانی به زبان سریانی رسید و اَسپِستا یا پِسپِستا گردید و سپس به عربی رسید و ال فصفصه شد و از آنجا به اسپانیا رفت و الفلفله گردید و به انگلیسی آمریکایی رسید و الفافا شد. از آمدن این گیاه و نامش به چین پایینتر سخن خواهیم راند.
در زمان ساسانیان ساز و برگ اسب تکامل یافت. زیر زین را قالیچه های بسیار ظریف می انداختند و کاکل و دم و یال اسب را آرایش می دادند و گمپوله های بسیار زیبا و بزرگ و تسمه های مزین و یراق های هنرمندانه بر اسبان می بستند و همه اینها در هنر سنگتراشی و فلزسازی ساسانی دقیقاً نمایان شده است. داغ نهادن هم کلاً رسم می بود و نشان خانوادگی را بر اسبان می گذاردند چنانکه هم اسب اردشیر در فیروزآباد و هم اسب خسروپرویز در طاق بستان نشان خانوادگی ساسانی را که حلقه ای مزین به نوار ابریشمین می بود، بر ران خود دارند. برای اینکه اهمیت اسب نزد ایرانیان باستانی و به ویژه ساسانی را دریابیم باید به شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم که آیینه افکار و تمدن و آرزوهای آنان است. اشارات بسیار فراوانی که به اسب و سواری در آن کتاب والاقدر آمده است به همت پاول هُرن گرد آمده. فشرده مقاله این دانشمند ایراندوست آلمانی («اسب و سوار در شاهنامه») بدین گونه است. آزاده ایرانی از را از اسبش سوا نمی توان یافت. پیاده رفتن، حتی برای اندک زمانی، ننگ بود. بهترین خاندان ها در به دست آوردن برترین باره ها می کوشیدند و داغ خانوادگی خود را بر آنها می نهادند.

اسبان دشتی فراوان بودند و در فصول مناسب، گله ها را در چراگاه های پهناور می چریدند و همانجا به کمند می انداختند و به زین آموخته می کردند. «کره تازان» مقام مهمی داشتند و وقتی کسی اسب خویش را «دستکش» می کرد و آن را برای سواری رام می ساخت (برای کره های جنگی، در سن ۴ سالگی)، آن روز در زندگیش خاطره انگیز می ماند. سواران جنگی بی اسب وا می ماندند و گاهی از دوستی کمک می گرفتند و «دوپشته» سوار می شدند. اسب را با استناد به نژاد و رنگش می سنجیدند. مشهورترین اسب ایرانی، رخش، از کابل -یعنی سرزمین کوشانیان- آمد. جنگجویان اسبان ابرش (خالدار)، کرند، سپید و سیاه می پسندیدند، گلگون و بور چرمه (سپید یکدست). وقتی قهرمانی می مرد یا کشته می شد یال و دم اسبانش را می چیدند و زینشان را نگونسار می آویختند و سلاح و زره اش را بر اسب دلخواهش می نهادند و او را پیشاپیش دسته سوگواران می بردند. وقتی قهرمانی کشته می شد و خطر این بود که اسبش به چنگ دشمن بیفتد، یارانش آن را می کشتند. اسب رستم با خود او به چاه افتاد و با خود او به گور سپرده شد (رستم از ایرانیان سکایی=سیستانی بود و این از رسوم آن گروه به شمار می رفت). گوشت اسب را عامه دهات می خوردند و دیگران تنها در جایی که طاقت و چاره ای نبود این کار را می کردند.
آیین سواری درست نه تنها هنر بود بلکه یک امتیاز به شمار می رفت. برای خفت دادن سربازی گناهکار او را وارونه بر اسب می نشاندند و پاهایش را از زیر به شکم ستور می بستند و او را با تشریفات مسخره آمیز دور می گرداندند. ساز و یراق اسب مقام و ثروت صاحبش را می رساند و گاهی در آرایش آنها و خود اسب تا بدانجا پیش می رفتند که کاکل و دم آن را به گوهرها می آراستند.
ساسانیان سنن مربوط به اسب و عقاید درباره آسمانی بودن مقامش را حفظ کردند. تعداد زیادی اسناد تصویری از اسبان ایزد خورشید و مِهر در دست است که همه بالدار نشان داده شده اند و به ویژه تخت پادشان آراسته به شالوده و پایه هایی است که به شکل اسبان بالدارند و این گونه تصاویر نمادی به شرق و غرب نفوذ سریع کرد. نام هایی که با «اسپ» ترکیب شده بسیار رایج می بوده است و مهمترین آتشکده مملکت در شیز آذربایجان (تخت سلیمان) می بوده است که «آذرگشنسب» (=آتش نریان) نام داشته، ظاهراً چون ایزد آتش در شکل نریانی گشن هم مجسم می توانست شد.
در زمان ساسانیان بود که اعراب شروع به پرورش اسبان معروف خود -که بالمآل به نژاد لیبی عتیق برمی گردد- کردند، و بعد از گسترش اسلام آن تخمه را با نژادهای ایرانی و آسیای میانه درآمیختند و تخمه های دو رگه و چند رگه به دست آوردند. اما مسلمانان نخستین برای بیطاری و تیمار دقیق اسب نیازمند ایرانیان و کتب و سنن آنان شدند، همچنان که ابن الندیم گواهی می دهد. مثلاً فرسنامه اعلای آغاز دوره اسلامی، الخیل ابوعبیده معمر بن المثنی به گفته خود او مبتنی بوده است بر روایات ابی حاتم سهل بن محمد السجستانی و ابی یوسف الاصبهانی و در اصل بر اسب نامه های ایران کهن و نیز کتابی در «ستور پزشکی» به بیطاری ترجمه شده و دیگری در معالجه چهارپایان و اسب و استر و گاو و گوسفند و شتر و داغ آنها و بهایشان را اسحق بن علی بن سلیمان به عربی ترجمه کرده است.

۹) اسب در ارمنستان ایرانی
ارمنستان از زمان کورش بزرگ تا دوره اسکندر جزو ایران بود و ایرانیان در آنجا ساکن شده طبقه اعلایش را ساختند. پس از اسکندر نیز ایرانیانی که فرهنگ هلنی را هم گرفته بودند در آنجا به فرمانروایی و کشورگشایی پرداختند و از آغاز نیمه دوم سده اول میلادی نیز، تیرداد اشکانی -برادر بلاش اول_ پادشاه آن دیار شد و خاندان اشکانی تا پانصد سالی مستقیماً و سپس از راه اختلاط با خاندان های دیگر سردمدار ارمنستان بوده اند. دین زرتشتی در ارمنستان رواج داشت (تا حدود ۵۰۰ و ۶۰۰ میلادی) و اگرچه از ۳۰۰ میلادی مسیحیت پایداری یافت، اما اعتقادات و نام ها و رسوم ایرانی و لغات و اصطلاحات پهلوی اشکانی و ساسانی چنان در رگ و ریشه و زبان و رسوم ارمنی ها رخنه یافت که تاریخ ارمنستان کهن -تا حدود ۵۰۰ میلادی- در حقیقت از ایران جدا نمی تواند بود. بدین مناسبت آیین های مربوط به اسب و قواعد تیمار آن و نژاد و تخمه اش در ارمنستان با مقاله ما مستقیماً ارتباط می یابد. در ارمنستان نیز سواری هنر آزادگان بود و پیاده روی آنان مایه ننگ به شمار می رفت، در آنجا هم بزم و رزم با هم جزو مشخصات زندگی و تاریخ مردم بود و شکار و آیین آن دقیقاً مثل آنچه در ایران می گذشت می بود.
بر روی پیاله ای سیمین زرنگار که از جایی به نام اَرمَری (=هرمزدی) به دست آمده است، اسبی گشن و بسیار خوش اندام کشیده اند که پای راستش را به نشانه ستایش به سوی آتشدانی یا محرابی بالا گرفته است و اگر چه شکل آتشدان را مأخوذ از آیین مهرپرستی دانسته اند ولی مسلماً این نقش با «آذرگشنسب» مذکور در بالا رابطه دارد. همچنین در ارمنستان نیز «نشان» تباری بر روی لباس آزادگان مشخصه خانوادگی و امتیاز آنان محسوب می شد.
اگرچه واژه اسب در زبان ارمنی «جی» بود، ولی ارمنیان کلیه واژه های مربوط به سواری و سواره نظام را از پهلوی اشکانی و ساسانی به وام گرفته اند: آخر، اَسپَستن (اصطبل)، اسپریز (میدان)، اَسپِت (از اَسَه) و پَتی فارسی باستان) یعنی شوالیه و آزاده، سمب اک (سُم، سنب)، اَسپَتَک (حمله با اسب) و اسپَ زین (برگستوان). از اینها واضحتر اقتباساتی است که در رنگ اسبان کرده اند: اَخشِیت (شید=اسب حنایی فام)، اِرَخش (=رخش، سرخ خرمایی)، کَرمِره (کرمیر=سرخ)، چَرتوک (چرده)، چِرمک (چرمه=سفید)، سِئاو (=سیاه) و سپیتَک (سپید) و جز آن.

۱۰) اسب در ایران شرقی
بهترین اسبان جنگی عتیق از دشت های آسیای مرکزی و ایران شرقی می آمدند و همین اسبان بودند که سکاها و خویشاوندانشان را از یک سو تا سیستان و از سویی دیگر تا ژرفای هند و از سویی تا مرز چین بردند و خداوند نام و نشان و ملک کردند و نیز همین اسبان بودند که نژادهای مرغوب چین (از راه فرغانه) و روم (از راه سرمت ها) را تحویل دادند. در میان سکاهای ختن، واژه های سواری بسیار آشنایند: اسَّبار (=سوار)، آ-یسَ از ریشه زَی-زی (اوستایی اَوی دانَه_، سغدی بیدان، لهجه کنونی سری کی ویذان). بیلی حتی چکامه ای را چاپ و ترجمه کرده است که از یک بودایی ختنی است و هفت گنج بهشتی وار شهریاری بودا را می ستاید که یکی از آنها اسب است و وی اسب شاه زمان خود را تعری می کند: «شکوهمند و تناور است، سرش کوچک و بالا گرفته، پشتش پهن و پرتاب و رانش برآمده و بلند است و چشمانش ریز و پاشنه اش خرد و دمش سفت، یالش کوتاه و گردنش بلند و سمش محکم و درخشان، چون بر او روغن کشند و مالش دهند به رنگ خرمایی می درخشند . . . آرام است ولی چون باد می دود . . .». «ووتی»، امپراتور چین در زمان مهرداد دوم اشکانی، شهریاری توانا و کشورگشای بود و برای برطرف کردن خطر هون های وحشی از آب و خاک خود خواست با ایران اشکانی روابط سیاسی برقرار کند -و از آن زمان این روابط ادامه یافت- و نیز با یوئه چی ها (=کوشان ها، ایرانیان آسیای میانه) متحد شود و سفیری به نام چانک کی ین به نزد اینان فرستاد که دوازده سالی در آسیای میانه به سر برد و اگرچه نتیجه ای نگرفت، اما اطلاعات چینی ها را از مردم و فرهنگ و فرآورده های آسیای میانه بسیار غنی کرد. وی به ویژه گله کوچکی از «اسبان فرغانه ای را که خون عرق می کنند» (اصطلاحی شاعرانه که لافر می گوید از فرهنگ ایرانی آب می خورد) به همراه اسپِست به چین برد و این ستوران زیبا و خوش هیکل و هوشیار و وفادار و بلندپای ایرانی دیر نگذشت که به «نژاد آسمانی» (تی یِن مَه) ملقب شدند و چینی ها هم در تکثیر آنها کوشیدند و دیری نرفت که دارای سواره نظامی قویتر از پیش گردیدند و دشمنان خود در مرزهای ترکستان را در هم شکستند و هم خود اسپست را فراگیر کردند که از آنجا هم به ژاپن رفت.
اسبان ایرانیان شرقی را بر روی سکه های آنان، مثلاً بر سکه های کوشانیان که سوار نیزه ور جوشن پوش را می نمایاند، بر چهار درهمی سپه لی ری سِس (Spaliarises) هندوسکایی و یا بر کاشی های مهردار هَرون (کشمیر) که از مراکز کوشانیان بود. بر مهری در موزه بریتانیا با نشان خاندان شاهی کوشان های بزرگ و بر سنگتراشی های بودایی اقوامی که از سکاها تقلید کرده اند می یابیم و در همه جا همان اسبان بزرگ و کشیده گردن و سر کوچک اشکانی را می مانند. همچنین اند اسبانی که بر روی دست ساخته های خوارزمی و یا دیوارنگاره های سغدی و تصاویر می یابیم. به ویژه اسبان هنر سغدی، بسیار تنومند و آراسته اند و در بعضی موارد یادآور توصیف های شاعرانه اسبان نامی می باشند. نکته جالب ادامه سوارکاری زنان در سبک «یک وری» است که در یک دیوارنگاره سمرقندی نموده شده است. تصویر اسبان بالدار ایزدان و نیز استفاده از تجسم آنها برای پایه های تخت فرومانروایان -مثلاً در پنجیکنت، سده پنجم ق م- در ایرانیان شرقی باب بوده است. سر انجام لازم است یادآور شویم که به گفته اسناد چینی، فرمانروایان موروندایی (که در ناحیه گنگ در هند شرقی) هم اسبان زیبای کوشانی را داشتند و در ۲۲۲ تا ۲۵۲ ق م، چهارتایشان را به سفیر پادشاه فو-نان (کامبوج امروز) هدیه کردند و از این راه به شهرت و گسترش نژادشان کمک کردند.

۱۱) چند اسب نامی در کارنامه ایران باستان
در تاریخ ایران چند باره نامی از همه مشهورترند و بیشتر مایه ستایش و چکامه و سرود شده اند. از همه نام آورتر رخش رستم است که به گفته فردوسی تیزبین، درشت هیکل و زورمند و شیردل بود و تنی سرخ با خال های سپید و زعفرانی و رخشان و سمی پولادین داشت و تنها اسبی بود که توانست تن رستم جهان پهلوان را بکشد و همواره یار و وفادار او ماند و به خاطرش با شیر و اژدها جنگید و با او به چاهی آگنده از تیغ و نیزه افتاد و مرد و با او هم به خاک سپرده شد. از وی در یک نوشته سغدی نیز یاد شده است که نشان می دهد رستم و رخش در اواخر دوره ساسانی در ایران شرقی شهرت و محبوبیت فراوان داشته اند. دیگر از اسبان نامور «سیاه» یا «شبرنگ بهزاد» سیاوش است که او را از خرمن آتش گذرانید و بیگناهیش را ثابت کرد. دیگری اسب داریوش بزرگ است که به موجب افسانه ای باعث به تخت رسیدن او شد:
هفت سردار پارسی که گئوماته غاصب را کشته بودند قرار گذاشتند در طلوع خورشید در صحرایی گرد آیند و اسب هر کدام اول شیهه زد، او را به شاهی بردارند و مهتر زرنگ داریوش در شب و در همان موضع مقرر مادیانی را به اسب داریوش رسانید و در نتیجه چون آن نریان فردا پگاه بدان جا رسید شیهه زد و داریوش به شاهی گزیده شد و دستور داد مجسمه ای از او ساختند و زیرش نوشتند:
«داریوش ویشتاسپان به یاری اسب خوب و مهتر خویش پادشاهیی ایران را به دست آورد». این افسانه را امروز مردود می دانند اما گمان می رود که اصلش مبتنی بر سوء تفاهمی در تعبییر یک آیین ایرانی بوده است، یعنی چون اسب حیوان مقدس ایزد خورشید بوده است، پس از قبول پادشاهی داریوش خواسته اند «تایید خدایی» را با قرعه کشی و نشانه آسمانی جستن برای او بیابند و واقعاً هم به شیهه زدن اسب در دمیدن خورشید روی آورده اند (همچنان که برای تاج یابی کیخسرو و بهرام گور نیز به آزمایش ایزدی دست زدند).
دیگر اسب کورش جوان بود که گویند چنان سرکشی می کرد که کسی نمی توانست رامش کند و آن شاهزاده پرخاشجو و دلاور دست آموزش کرد و با وی همه جا رفت. این اسب بی گمان سرمشق داستان اسب اسکندر شده است. سرانجام باید از شبدیز خسروپرویز یاد کنیم که شهرتش در ادبیات ایران و عرب بی نظیر است. می گویند خسرو سوگند خورده بود که هرکس خبر مرگش را بیاورد، خونش را بریزد. چون آن اسب مرد کسی یارا نکرد خسرو را آگاه کند و باربُد موسیقیدان مشهور سرودی ساخت به نام «شبدیز» که در آن اشاره به پیری و ناتوانی و بی جنبشی شبدیز کرد چنانکه خسرو فریاد برآورد: «پس مرده است!» و بابد در جواب گفت «من نگفتم، خسرو چنان فرمود».
در پایان مقاله دو نقل قول از نوروزنامه و قابوسنامه می آوریم که حاصل همه فرهنگ ایرانی درباره اسب می باشند. در نوروزنامه منسوب به عمر خیام آمده است: «از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسب نیست، چه وی پادشاه همه چهارپایان چرنده است . . . و گویند آن فریشته که گردون آفتاب کشد به صورت اسب الوس [=سپیدفام] نام . . . و بعضی از نام های اسبان یاد کرده شود که پارسیان [=ایرانیان] در صفت اسبان گفته -آنچه به تجربه ایشان را معلوم شده است، از عیب و هنر ایشان و آنکه به فال نیک باشد. نام های اسبان به زبان فارسی [اینهاست]: الوس، چرمه، سرخ چرمه، تازی چرمه، خنگ، پیسه کمیت، کمیت، شبدیز، خورشید، گور سرخ، زردرخش، سیاوخش، خرماگون، خشینه [تصحیح مرحوم دهخدا از چشینه. خشینه از فارسی باستان اَخشَینَ axšaina می آید یعنی «درخشان»]، شولک، پیسه، آبگون، نیلگون، . . . سپید زرده، بورسار، بنفشه گون . . .، زاغ چشم، سبزپوست، سیمگون، ابلق، سپید، سمند، . . . و گویند هر اسبی [و در اینجا خصایص آنها را بر می شمارد] سپید [بُوَد] آن بهتر و شایسته تر بود و خداوندش به حرب همیشه به پیروزی . . . و به روزگار پیش در اسب شناختن و هنر و عیب ایشان دانستن هیچ گروه به از عجم (=ایرانیان) ندانستندی. . .»
فرمانروای زیاری، کیکاوس، نوه قابوس بن وشمگیر، که کتابی در آیین و فرهنگ ایرانی در اندرز به فرزند خود نوشته است، فصلی کامل در باب اسب و مقام و خصایص او دارد که با این سخنان آغاز می شود: «جوهر اسب و آدمی یکی است. اسب نیک و مرد نیک را هر قیمتی که کنی برتابد، چنانکه اسب بد و مرد بد را چندانکه بتوان نکوهیدن، شاید. و حکیمان گفته اند که: جهان به مردم بپاست و مردم به حیوان و نیکوتر حیوانی از حیوانات اسب است که داشتن او هم از کدخدایی است و هم از مروت»