PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهارروش پالایش احساسات



alamatesoall
02-05-2012, 05:24 PM
همین‌طور که شما مشغول به پالایش عواطف منفی خود می‎شوید، برای بعضی‎ها مشخص کردن آنها بسیار مشکل است. و حال آنکه برای بعضی دیگر رها کردن آنها. زمانی که شما چهار طریق را یاد گرفتید، نحوه‎ی دست و پنجه نرم کردن با احساسات منفی برای شما ساده‎تر می‎شود. هیچ یک از این روشها بهتر از دیگری نیست. برای آنکه از این روشهای مختلف استفاده شود،همه آنها را امتحان کنید تا بالاخره یکی از آنها به کار آید. روشهایی که برای پالایش احساسات بکار گرفته می‎شوند عبارتند از :


1- احساس را تغییر دهید.
2- محتوی را تغییر دهید.
3- عقربه ساعت را به عقب یا جلو ببرید.
4- موضوع را به کلی تغییر دهید. بجای احساس درد خودتان درد دیگران را احساس کنید.


اولیه راه پالایش این است که هر چقدر احساس منفی می‎شناسید یا سراغ دارید آنها را حس کنید و پس از آن احساس را تغییر دهید. اگر شما نسبت به چیزی عصبانی هستید، آن احساسات را برای چند دقیقه از صفحه‎ی ضمیر خودتان پاک کنید و بعد احساس خود را بر روی یک احساس منفی دیگر متمرکز کنید. این کار، شباهت زیادی به سوار شدن بر روی دوچرخه، حرکت در جهت مخالف و تعادل یافتن را دارد که دوباره ممکن است شما را در جهت مخالف قرار دهد و از تعادل خارج سازد. عقب و جلو رفتن در بین احساسات منفی سدهای موجود را برطرف می‎کند و به شدت در پیدا کردن تعادل به انسان کمک می‎نماید.


اگرچه دیگران در این فکرند تا احساسات خود را کاهش دهند، ولی بهترین روشی که مفید واقع می‎شود اینست که شما به طور موقت احساسات منفی را که تجربه می‎کنید، زیاد کنید و آنها را بسط دهید. بیشتر اوقات هنگامی که افراد در یک حالت منفی خاص درمانده‎اند، علت این است که اینان جلوی احساس منفی دیگر را سد کرده‎اند. احساس افراد همیشه خطاکار نیست. هر حالت منفی درک نشده، جلوی حرکت انرژی را سد می‎کند و به سادگی نمی‎گذارد که شما به راه خود ادامه دهید. وقتی جلوی یک احساس سد شود، فرد متمایل می‎شود که در حالت منفی دیگری درجا زند.


روش دیگری که برای پالایش احساسات وجود دارد اینست که محتوا را تغییر دهیم. زمانی که شما احساسی را درک می‎کنید، ولی به ظاهر چندان ارتباطی با آنچه شما را ناراحت کرده است ندارد راحت‎ترین کار این است که مندرجات را عوض کنید. اگر شما از دست رئیس خود ناراحتید و به نظر نمی‎رسد که بتوانید موضوع را فراموش کنید، لیستی تهیه کنید که حاوی کلیه مواردی باشد که شما را عصبانی می‎کند. حالا عصبانیت خود از رئیستان را بیاد بیاورید و از خود سؤال کنید چه چیزهای دیگری وجود دارند که ممکن است شما از آنها عصبانی شوید. زمانی که شما از چیزی عصبانی باشید که نمی‎توان آنرا تغییر داد، همین سرنخی است که در حقیقت، چیز دیگری است که سبب عصبانی بودن شما شده است.


روش سومی که می‎توان احساس را نغییر داد اینست که ساعت را تغیر دهید. اگر شما از چیزی دلخور و عصبانی هستید و به نظر نمی‎رسد که بتوانید آنرا حس کرده و با استفاده از روش اول و دوم، احساسات خود را رها کنید، در این صورت به گذشته برگردید و کمی فکر کنید که آیا از این حالت، قبلاً نیز داشته‌اید؟ بعضی اوقات احساسی را که ما امروز درک می‌کنیم ممکن است در اثر زخمی باشد که در گذشته داشته‎ایم و امروز فقط تشدید می‎شود.


مثلاً ، اگر بعنوان یک بچه‎ی جوان در گذشته شما را ترک کرده باشند، هنوز تحت تأثیر احساس آن روزی خودتان هستید. به مجرد اینکه فردی پیدا شود و کمی دست رد بر سینه‎ی شما زند، خیلی بیش از آنچه دردناک باشد شما را آزار می‌دهد. موقعی که چنین حالاتی اتفاق می‎افتد بهترین روش برای پالایش اینست که چیزی را که امروز حس می‎کنید به آنچه در گذشته حس کرده بودید مرتبط کنید. وقتی که شما وانمود کردید که در گذشته‎اید، با قابلیت بخشیدن بخودتان برای احساس، مشخص کردن، و نشان دادن احساستان، پالایش احساسات خود را شروع کنید. گذشته، همیشه برای پالایش آسان‎تر است. اگر ما امروز ترس داریم، نمی‌دانیم نتیچه چه خواهد بود؟ هنگامی که به گذشته فکر می‎کنیم می‌توانیم همیشه خود را مطمئن کنیم که کارها روبراه خواهد شد. حتی اگر به حمایتی که در گذشته به آن نیازمند بودیم دسترسی پیدا نمی‎کردیم. ولی حالا، همواره می‎توانیم چنین تصور کنیم که قادریم آن کمک را داشته باشیم. به این طریق، می‎توانیم زخمهای گذشته را التیام بخشیم.


چهارمین روش برای پالایش این است که شما موضوع درد را از خود دور کنید و آن را به دیگری تحویل دهید. بعضی اوقات اتفاق می‎افتد که ما نمی‎توانیم شمای کاملی از درد خود را داشته باشیم تا درصدد رهائی از آن برآئیم. حس می‎کنیم که ما، دردیم، و دیگر هیچ. برای آنکه چشم‎انداری از این درد داشته باشیم، باید فردی را خارج از وجود خودمان که دردمند نیز باشد بیابیم، و درد او را تجربه کنیم. شاید این روش ساده‎ترین روشها باشد. یعنی، قدیمی‎ترین درمان برای ابناء بشر. این روش را می‎توان در ادبیات، کمدی، تأتر، آهنگها و آوازها، سینما، دیسکهای کامپیوتر و تلویزیون پیدا کرد.


ذکر داستان و شرکت دادن دوستان در آن، یا شرکت کردن در گروه‎هایی که به قصد کمک به افراد به وجود آمده‎اند راههای مهمی برای بیرون دادن دردهای درونی ماست. زمانی که ما درد و رنج دیگران را می‎شنویم و با آنان اشک می‎ریزیم، با آنان می‎خندیم، و با آنان حس می‎کنیم، احساس و عواطف خودمان نیز درک می‎شو و آزاد می‎شود. افرادی که نمی‎توانند دردهای خودشان را پیدا کنند تا پالایش شود، روش چهارم شاید مستقیم‎ترین راه برای کمک به آنان باشد تا به کمک آن بتوانند به درون خود بنگرند، حس کنند و التیام یابند. در کلاس درس خودم، هنگامی که در جلوی کلاس مشغول کمک به فردی هستم تا احساس کند مشغول طرد کردن احساسات منفی از درون خودش است، متوجه می‎شوم که تمام کلاس به طور خودکار همان کار را انجام می‎دهند. افراد، هم به احساسات خودآگاهی پیدا می‎کنند و هم اینکه قادر می‎گردند آنچه را که برای مدت زمانی بس بعید در درون آنان فراموش شده بر جای مانده است، آزاد سازند. با دلسوزی بحال فرد دیگری که مشغول پالایش زخم درون است آنها نیز التیام پیدا می‎کنند.

alamatesoall
02-05-2012, 05:26 PM
احساس خودتان را تغییر دهید.
زمانی که نژند و ناراحتند، بسیاری از افراد کوشش‌شان بر این است که حالت منفی خود را مثبت کنند. این کار، یکی از علل عمده‌ایست که اینان با شکست مواجه گردیده و درمانده و لاعلاج فرو می‎مانند. کوشش میکنند که هرچه زودتر بار مشکل منفی خود را بر زمین گذارند.


زمانی که شما در ریر بار حالت منفی خود درمانده‎اید و برای یافتن تعادل، تجربه‎یی ندارید بسیار مشکل است که بتوان آن احساس دیگری را که شما در این حالت حس می‌کنید پیدا کرد. با کمی درون بینی بیشتر در هر یک از دوازده حالت منفی در زمان‎هایی که درمانده شدید، یاد می‎گیرید که کجا باید بروید. ادراک و اشراق به این دوازده حالت، مانند یاد گرفتن سواری بر روی زین دوچرخه است، پس از این فراگیری، حفظ تعادل بر روی دوچرخه بسیار آسان‎تر است.


دوازده حالت منفی که ما بطور طبیعی برای حفظ تعادل خودمان احساس می‎کنیم به شرح زیر است:
1- من عصبانیم؛
2- غمگینم؛
3- می ترسم؛
4- متأسفم؛
5- ناامیدم؛
6- مأیوسم؛
7- نگرانم؛
8- خجالت می کشم ؛
9- حسودم؛
10- اذیت شده ام؛
11- هراس دارم ؛
12- خجلت زده ام.


هنگامیکه شما حس می‎کنیدکه در عصبانیت مستغرق گشته‎اید، زمانی بخود وقت دهید تا احساس کنید علت عصبانی شدن شما چه بوده است و بعد از خود سؤال کنید احساس غمگینی شما از چیست؟ عصبانیت، معمولاً بازتابی است از آنچه اتفاق افتاده است. و غمگین بودن بازتاب چیزی است که اتفاق نیفتاده است. بلافاصله، شما شروع به رها کردن حالت و احساس غمگینانه‎ی خود می‎کنید. به محض آنکه شما به احساس دیگری اندیشه می‎کنید، شروع به حرکت به سوی عمق بیشتری می‎کنید. حالات منفی قبلی به سوی تعادل و ثبات حرکت می‎کنند. همین‌طور که شما بطرف کانون مرکزی و درونی خود حرکت می‎کنید، شروع به احساس بهتری می‎کنید.


اگر شما در احساس غمگینانه وامانده‎اید، آنرا عوض کنید و به فکر احساس ترس بیفتید. هر موقع ما بر روی موضوع‎هایی متمرکز شویم که اتفاق نیفتاده است، علت اینست که در سطحی عمیق‎تر، نسبت به چیزی نگرانیم که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد. ترس، معمولاً بازتاب ما در برابر چیزهایی است که ممکن است اتفاق بیفتد و ما نمی‎خواهیم اتفاق بیفتد. در هر مورد، وقتیکه شما لیست خودتان را تا آخر مرور می‎کنید، متوجه می‎شوید که اگر عمیقاً به موضوع نگاه کنید تغییرات بسیاری را در حالات نفسانی خود مشاهده خواهید کرد. موقعی که شما به شماره دوازده می‎رسید، دوباره از اولین شماره‎ی لیست شروع کنید. اگر شما در احساس خود مبنی بر شرمنده بودن وامانده‌اید (شماره دوازده)، پس از احساس شرمساری و خجالت، احساسی از عصبانیت کنید. به عبارت دیگر، شرمساری را به عصبانیت، که جزیی وابسته به همین اوضاع و احوال باشد تبدیل کنید ( شماره یک).


بعضی اوقات، قبل از آنکه فکر و ذکر شما راحت شود و آرامش پیدا کنید، ممکن است احتیاج باشد که شما دو، یا سه درجه، پائین تر روید. من بعنوان تمرین اصلی، موافقم که سه مرحله پائین‎تر را در نظر بگیرید. مگر آنکه زودتر از آنکه شما کار خودتان را شروع کنید به شما احساسی از راحتی و آرامش دست دهد. اگر من پس از آنکه راجع به موضوع عصبانیت که مشغول نوشتن آن هستم عصبانی باشم، اولین تغییر به سوی غمگین بودن را تجربه می‎کنم. بعد از آن، دومین تغییر به سوی ترس، و پس از آن تغییر سوم به سوی تأسف را. در بین هر یک از این تغییرات، بویژه سودمند است که شما آنچه را که می‎خواهید (دوست داشتنی‎ها، آرزوها، یا احتیاجات)، یادداشت کنید. در پایان کار پالایش، بسیار اهمیت دارد که ما احساسات مثبتی را که پس از رها کردن حالات منفی به ما دست می‌دهد بنویسیم. احساسات مربوط به عشق، تفاهم، اعتماد، سپاسگزاری، قدردانی و امثال آنها، همه باید نوشته شوند. این تمرین را، نوشته‎های احساسی نام می‎نهیم و من در تمام کتابهای خودم راجع به آنها گفتگو کرده‎ام.


بعضی اوقات حقاً مشکل است که انسان دریابد از کجای لیست باید کار خود را شروع کند. در این حالت، زیاد لازم نیست شما آنقدر دقیق باشید. به لیست، از چشم دیگری نگاه کنید. مانند این :


مرحله‎ی اول: من عصبانی، ناامید، یا حسودم؛
مرحله‎ی دوم: من غمگین، مأیوس یا آزار کشیده‎ام؛
مرحله‎ی سوم: من می‎ترسم، نگرانم، و هول دارم؛
مرحله‎ی چهارم: من متأسف، شرمسار و خجلت زده‎ام.


همین‌طور که شما به هر یک از این دسته‎ها نگاه می‌کنید، می‎توانید تمیز دهید که کدامیک با حالت شما مناسب است. اگر بیشتر آنها با حالت شما جور درمی‎آید، در این صورت از هر کجا که می‎خواهید شروع کنید. اگر انتخاب برای شما مشکل است، از مرحله‎ی سوم به این طریق آغاز کنید. (ترس من از اینست که مرحله‎ای را که انتخاب کرده‎ام اشتباه باشد). چند دقیقه راجع به هر یک از مراحل چند کلمه‌یی بنویسید سپس به مرحله‎ی بعدی به طرف پائین وارد شوید. اگر شروع کار شما از مرحله‎ی چهارم باشد، پس از آنکه احساسی از تأسف، شرمساری و خجلت زدگی را تجربه کردید، به طرف مرحله‎ی اول تغییر جهت دهید، به این طریق، با تغییر جهت دادن در مراحل احساسات منفی خودتان، سرانجام به آزاد کردن آنها دست خواهید یافت و احساسات شما تبدیل به احساسات مثبت و عشق و محبت خواهد شد. به خاطر داشته باشید که احساسات مثبتی که به شما دست می‎دهد، همراه با خواسته‎های خود، به ویژه اینکه چه حالتی می‎خواهید داشته باشید، و چه حالتی مایلید سایر چیزها داشته باشند، و اینکه چه می‎خواهید بکنید و چه می‎خواهید داشته باشید، همه را یادداشت کنید.


بعضی اوقات برای آنکه شما روند آنچه را که احساس می‎کنید و باید بنویسید کامل کنید، لازم می‎شود که یک نامه‌ی جوابیه تهیه کنید. پس از آنکه احساسهای خودتان را نوشتید، مجسم کنید که اگر فردی به شما گوش می‎داد چه چیزی باید می‌گفت، یا چه کاری باید میکرد، تا شما احساس بهتری می‎داشتید؟ اگر شما از دست کسی عصبانی باشید در ذهن خودتان مجسم کنید که آن شخص به شما نامه‎یی می‎نویسد و در آن نامه اظهار می‎کند که ندای درونی شما را شنیده است. معذرت می‌خواهد و بعد از آن ادامه می‎دهد و با کلماتی بسیار زیبا درباره‎ی محاسن شما قلم فرسایی می‎کند.


با صرف وقت برای اینکه چنین نامه‎یی بنویسید، فرصت می‎یابید تا مزه‎ی مفهوم چنین نامه‎ای را تجربه کنید و با همین کار شما دوباره خود را در کانون و هسته مرکزی خود حس می‎کنید. حتی اگر آن شخص هیچگاه چنان کلمات مثبتی را بر زبان خود جاری نسازد، تنها با تصور اینکه احساس شما از شنیدن آن کلمات چه خواهد بود شما مشغول رها کردن حالات منفی خود خواهید شد و دوباره به حالت دوست داشتنی و دوست دارنده‎ی قبلی خود بازخواهید گشت. شما نمی‌توانید حدس بزنید که این روش تا چه حد مفید است مگر آنکه آنرا تجربه کنید . بعداً در فصل هفدهم کتاب راجع به انواع و اقسام تمرین‎های مربوط به احساس و دگرگونیهایی که با این تمرین‎ها نصیب می‎شود گفتگو می‎کنیم.

alamatesoall
02-05-2012, 05:27 PM
محتوی را تغییر دهید.
بیشتر اوقات، هنگامی که ما درمی‎مانیم، نه تنها رابطه‎ی ما با احساسات منفی خودمان قطع می‎شود، بلکه نظر خودمان را متوجه جهت مخالف و عوضی نیز می‎کنیم. ممکن است فکر کنم از دست کسی عصبانی و ناراحتیم، و حال آنکه ما در حقیقت از دست خودمان عصبانی هستیم یا اینکه راجع به موضوعی که ارتباط بکار ما دارد می‎هراسیم. در بیشتر اوقات، موقعی که بنظر نمی‎رسد بتوانیم احساسی را رها کنیم، علت این است که به این احتیاج داریم که این احساس خود را متوجه و معطوف به چیز دیگری که ممکن است مخل آسایش ما باشد کنیم.


اگر من در عصبانی بودن خود نسبت به یکی از همکاران خودم دربمانم و این حالت ادامه پیدا کند، باید از خودم سؤال کنم که من از چه کس یا از چه چیز دیگری ناراحتم؟ و ناگهان ممکن است این احساس به من دست دهد که من از این جهت ناراحتم که برنامه‎ی اداری دیگری که اصولاً ارتباطی به عصبانیت امروز من ندارد مدتهاست عقب افتاده است.


زمانی که من محتوای عصبانیت خودم را تغییر می‎دهم، این فکر در من تقویت می‎شود که در راه صحیح قدم گذاشته‎ام ولی عصبانیت هنوز دست از سر من برنداشته است. در این صورت تنها کاری که می‎کنم این است که، از روش اول استفاده می‎کنم و این حالت را با سؤال کردن از خودم که نسبت به چه چیزی ناراحت و غمگینم آغاز می‎کنم. به محض اینکه غمگینی و دل شکستگی خود را احساس می‎کنم، عصبانیت من بطور خودکار کاهش می‎یابد و من شروع به بازگشت به حالت تفاهم می‌کنم. با تفاهم بیشتر، طرز تفکر من بازتر می‎شود و آماده برای فراموش کردن می‎شوم و چون دوباره به مرکز خود باز می‎گردم، منفی بودن تقریباً از وجود من رخت بربسته است. همین طور که من اطمینان می‎یابم که می‎توانم راه حل بهتری بیابم، طرز تفکر من نیز تغییر پیدا می‎کند. به طور خودکار، دوباره تشخیص می‎دهم که چه چیز می‎تواند مؤثر واقع شود و مواظف آن چیزهایی خواهم شد که مؤثر واقع نمی‎شوند.


همین‌طور که شما این روش رها سازی را تمرین می‎کنید، متوجه می‎شوید که بیشتر اوقات آن چیزی را که شما فکر می‎کنید، از دست آن عصبانی هستید چیزی بسیار جزئی و کم اهمیت بوده است. با وارد شدن در درون خودتان و تحقیق درباره‎ی اینکه ممکن است موارد دیگری وجود داشته باشد که سبب نگرانی شما شده بوده است، متوجه خواهید شد که می‎توانید بیش از این، در برابر آنچه نمی‎توانید آن را تغییر دهید مقاومت به خرج ندهید. آن چیزی را که شما حقیقتاً دربار‎ه‎ی آن ناراحتید، می‎شود با کمی تغییر جهت در طرز تفکر، یا تغییر در رفتار، عوض کرد.

alamatesoall
02-05-2012, 05:28 PM
تغییر ساعت

هرگاه هیچ یک از روش‎ها مؤثر واقع نشد، لازم است که ساعت را به عقب یا به جلو ببریم. اجازه دهید ابتدا به عقب نگاه کنیم. با مرتبط کردن آنچه در حال حاضر احساس می‎کنیم با گذشته‎ی خودمان، می‎توانیم به نحو مؤثری راهی برای رهایی پیدا کنیم.


اگر شما بتوانید این ارتباط را با گذشته‎ی خود برقرارنمائید، این کار، ساده‎ترین راه برای احساس و رهاسازی حالات منفی است. هنگامی که ما در زمان حاضر عصبانی و ناراحتیم، مشکل بتوانیم خود را تسلیم کنیم و از سر موضوع بگذریم، زیرا فکر می‎کنیم برای اینکه کارها را انجام دهیم، باید عصبانی باشیم. زمانی که در حال حاضر ما غمیگینیم و احساسی از ضرر و خسارت داریم، هنوز نمی‎توانیم تجربه کنیم که آینده، همواره بارورتر خواهد بود. اگر در زمان حاضر بترسیم، نمی‎دانیم آینده چه خواهد شد، ولی وقتی که به عقب نگاه می‎کنیم و ترسهای گذشته‎ی خود را بیاد می‎آوریم، این حسن را دارد که بیاد بیاوریم آنقدرها که ما فکر می‎کردیم موضوع‎هایی که بر ما گذشته است ترسناک نبوده است و به هر حال اوضاع و احوال بهتر خواهد شد. با مزایایی که این اشارت درونی برای ما دارد، کار ما در رهاسازی حالات منفی درون، بسیارساده‎تر می‎شود.


لحظه‎یی اندیشه کنید و تمام اوقاتی را که حقیقتاً راجع به چیزی عصبانی بوده‎اید و بعد که کلاه خود را قاضی کرده‎اید چندان حاد و داغ نبوده است، تأمل کنید. به زمان‎هایی فکر کنید که نگران آن بودید که بدترین اتفاقات ممکن است حادث شود، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده بود. حتی اگر بدترین حوادث برای ما اتفاق افتاده باشد، سرانجام عوض می‎شود و بهتر می‎گردد. رفتن به عقب و اندیشه کردن درباره‎ی گذشته، و ارتباط دادن آن با حال، تنها نفعی است که عاید ما می‎شود.


پس از آنکه ما ارتباط را برقرار کردیم، به آن احتیاج داریم که وانمود کنیم هنوز ما نیروی زمان بلوغ خود را برای پالایش احساسات خودمان در اختیار داریم. زمانی که ما چند مرحله از احساسات خودمان را یادداشت کردیم، می‎توانیم یک نامه‎ی جوابیه نیز تهیه کنیم. آن جواب دوستانه و مشفقانه‎یی را برای خود تهیه می‎کنیم که دلمان می‎خواهد. اگر آن نامه‎ی عاشقانه را در قالب حقیقت و نه مجاز، دریافت می‎کردیم، محققاً در نقطه‎ی مرکزی خودمان قرار می‎گرفتیم و مطلع می‎شدیم که به جای اینکه احساسی از زبونی و بیچارگی کنیم، یا اینکه در زمانهای حیاتی و حساس آسیب‌پذیر شویم، حقیقتاً، که هستیم. زنده شدن دوباره، و بدنبال آن تجربه اندوختن با نگارش نامه‎های جوابیه، به ما کمک می‎کند تا بتوانیم احساسات منفی خود را آزاد کنیم.


هنگامی که مشکلات حل نشده‎ی گذشته‎ی ما رو می‎شود، آن مشکلات هیچگاه خودشان را به ما معرفی نمی‎کنند و مثلاً بگویند (نگاه کن، من، ترس گذشته‎ی تو هستم و همان روزی در درون تو به وجود آمدم که قرار شد در یک خانواده‎ی یکی از اقوام خودت زندگی کنی). هنگامی که گذشته‎ی ما رو می‎شود، معمولاً ما نمی‎توانیم چیزی از احساس گذشته‎ی خود درک کنیم. ممکن است بترسیم ولی علت آنرا نمی‎دانیم ممکن است غمگین باشیم، ولی اوضاع و احوال آنقدرها بد نیست. ممکن است مضطرب باشیم،ولی خطر آنقدرها شدید نیست. و ممکن است احساس حسادت کنیم، در حالیکه قبلاً به حد افراط آنرا داشته‎ایم. اغلب اتفاق می‎افتد که احساسهای ما زیاده از حد می‎شود و ما نمی‎توانیم آنها را با دیگران قسمت کنیم، زیرا این احساس‎ها زیاده از حد منفی هستند. بنابراین، تنها کاری که ما انجام می‎دهیم این است که آنها را سرکوب می‎کنیم. به جای اینکه اینکار را بکنیم، می‎توانیم آنها را به زمانی از گذشته مربوط کنیم که آن احساس‎های ما بازتاب‎های مناسبی برای طرز تفکر آن روز ما،و موقعیت رشدی ما در آنزمان بودند.


از نقطه‎نظر چشم‌انداز فکر که لازم است هرچه را ما حس می‎کنیم فکر و ذهن ما آنرا درک کند، صحیح نیست که ما فردی بالغ و خوشحال و موفق بوده باشیم و احساسی از غم و اندوه و فسردگی طولانی در درون خود داشته باشیم که چرا فی‎المثل در یکی از معاملات تجارتی خود ناکام مانده‎ایم. هنگامی که من اینکار را شروع کردم و نمی‎دانستم سرانجام تا چه حد در اینکار موفق خواهم بودف طبیعتاً بیشتر ناراحت بودم تا اینکه شکست را واقعاً لمس کنم. با مرتبط کردن احساس امروزی خود به شکست‎های گذشته، فکر من بطور خودکار به دل من اجازه می‎دهد تا احساسات مرا عمیق‎تر درک کند. اگر هنوز هم پاره‎یی از آن احساس‎ها وجود دارند که راه خروج را در پیش نگرفته‎اند، باز هم من، فرصت دارم که در گذشته‎ی خود عمیق‎تر فرو روم، آنها را لمس کنم و بیرون بریزم.


هرچه ما عقب تر رویم، بیشتر اجازه خواهیم یافت تا احساسات منفی خود را درک کنیم. هرچه جوانتر باشیم، قدرت ما در درک جهان کمتر است. طبیعتاً در این دوره احساس‎های ما قوی‎تر و حالات منفی ما، به موقع، بیشتر است.


هرچه ما عقب‎تر رویم، اجازه‎ی بیشتری برای درک حالا منفی خود خواهیم داشت.


هنگامی که پدر ومادر، فرزند خود را به یکی از این نگاهدارنده‎های اطفال می‎سپارند و آن طفل فریادش به آسمان بلند می‎شود که گویی همین‎ الساعه قالب تهی می‎کند، ما می‎توانیم به حال این طفل دلسوزی کنیم زیرا می‎دانیم که مغز این طفل هنوز باندازه‎ی کافی رشد نیافته است که درک کند، یا بیاد بیاورد، که پدر و مادر، دوباره برمی‎گردند. این یکی از مهمترین درسهایی است که باید به هنگام رشد آنرا بیاموزیم. هنگامی که منبع عشقی ما از دست می‎رود، هنوز ایمنیم، زیرا آن فرد بازمی‎گردد. تا زمانی که ما این درس را بیاموزیم و نیز بسیاری چیزهای دیگر را، بازتابهای ما بسیار قوی است.


با مرتبط کردن احساسهای قوی که مربوط به گذشته‎ی ماست، به آنها فرصت می‎دهیم تا رو بیایند وخود را ظاهر کنند. بعضی اوقات، هنگامی که راه احساس فعلی ما سد شده است و چیزی درک نمی‎کنیم، به این علت است که هیچ نوع دلیل منطقی وجود ندارد که ما احساسات قوی گذشته را بتوانیم درک کنیم. با یاد گرفتن روش برقراری ارتباط با گذشته‎ی خودمان، هر چیزی که در گذشته التیام نپذیرفته، یا لاینحل مانده بود، فرصت می‎یابد احساس شود و اخراج گردد.


بنابراین، اگر احساس ارتباط من با گذشته‎ی بسیار نزدیک من توانایی مرا برای به جریان انداختن حالات منفی من شکوفا نمی‎کند، می‎توانم احساس خود را به زمانی عقب‎تر برم. مثلاً زمانی که شش ساله بودم یعنی همان زمانی که مرا از پدر و مادرم جدا کردند و قهراً مجبور به اقامت در خانه‎ی یکی از افراد خانواده، برای یک مدت یک هفته‎یی شدم.


در یکی از تعطیلات تابستانی در کالیفرنیا، پدر و مادر من از ما سؤال کردند که کدامیک علاقمندید از یکی از خویشاوندان دیدن کنید. من از قبل می‎دانستم که آنها در خیابانی که مقابل دیسنی لند است ساکنند. بنابراین خودم داوطلب شدم. فکر می‎کردم به دیسنی لند می‎رویم و همه می‌آیند و بعد از آنکه یک روز تفریحی داشتیم آخر شب مراجعت می‎کنیم. موقعی که به منزل خاله‎ام رسیدم متوجه شدم که هیچ فرد دیگری جز من نیامده است و از رفتن به دیسنی لند نیز خبری نیست. یک هفته من آنجا ماند. اصلاً نمی‎دانستم که آیا دوباره به خانه‎ی خودمان برمی‎گردم یا نه؟ حقیقتاً ملول و افسرده خاطر بودم. می‎ترسیدم.


با استفاده از این خاطره، می‎توانم هر احساسی را که در زمان حاضر از غم و غصه و ترس دارم با آنچه در آنروز داشتم مرتبط کنم و با مرتبط ساختن این هر دو با هم، می‎توانم زمینه‎یی برای احساس‎های قوی خود خلق کنم.


هر زمان که شما ناراحتید و علت آنرا نمی‎دانید، به وضوح آنچه حس می‎کنید،ارتباطی به امروز شما ندارد. در این حالت، برای آنکه احساس خودتان را درک و آنرا رها سازید، باید زمینه‎یی فراهم کنید که احساس شما را تغذیه و سپس آزاد سازد. تغییر دادن در ساعت، شگرد بسیار مهمی است که باید آنرا یاد گرفت، زیرا شما قادر به یافتن دلیل برای احساس خود نیستید و بهتر این است که اجازه دهید مغز شما اینکار را بعهده بگیرد.


اگر ما نتوانیم زمینه‌ی بدون خطری خلق کنیم که در آن احساسهای منفی خود را رها سازیم، بطور خودکار به اوضاع و احوالی کشیده یا جذب می‎شویم که به این احساسهای حل نشده اعتبار می‎دهیم و آنها را نافذ می‎کنیم. چیزی که ما را از رفتن به جلو برای ایجاد و خلق آن زندگی که در طلب آنیم باز می‎دارد تمایلی است که ما به تکرار گذشته داریم زیرا مایل، یا قادر به مقابله با احساسهایی که رو می‎شوند نیستیم. اگر شما علاقه‎مند به نگرش به گذشته‎ی خودتان نیستید ومایل نیستید که مخازن اولیه‎ی عشق خود را پرکنید. گذشته‎ی شما بعنوان یک الگوی تکرار و تقلید، همواره به سراغ شما می‎آید. اگر تمایلی به آنچه باید رها سازیم از خود نشان ندهیم، دوباره و دوباره، در ماجراهایی که درد و غم ما را زنده و به آنها اعتبار می‎دهند غرق می‎شویم.


برای اولین بار، سالها قبل هنگامی که در گوشه‎یی وقت می‎گذراندم و منتظر کسی بودم، به این موضوع پی بردم. جزیی از وجود من شروع کرده بود که به حقیقت عصبانی و ناراحت شود، ولی من همیشه آنقدر خوب بوده‎ام که بخود اجازه نداده‎ام این احساس‎های منفی در من قوت گیرد، در این اوضاع و احوال، حادثه‎یی شگفت‎انگیر اتفاق افتاد. حس کردم تمایلی شدید به آن پیدا کرده‎ام که به طرف دستشویی آشپزخانه قدم زنم و دستهای خودم را بشویم. دسته‎ی شیر آب را به طرف چپ چرخاندم. همین‌طور که آب گرم در لوله جریان یافت و هر لحظه از لحظه‎ی قبل گرمتر می‎شد، من، مشغول تماشای منظره‎ی روبرو بودم و از آن لذت می‎برم و اصلاً متوجه این موضوع نبودم که کم‎کم از شیر آب به جای آب بخار بیرون می‎آید. بدون آنکه حتی تشخیص دهم که چه می‎کنم، دستهای خودم را زیر آن آب داغ قرار دادم تا آنها را شستشو دهم بلافاصله از درد و سوزش فریاد من به آسمان رفت.


اگرچه دستهای من سوخت ولی جزء دیگر من آرام بود. بطور ناخودآگاه، من موقعیتی به وجود آورده بودم تا درد عاطفی و سرکوفته‎ی خود را حس کنم، آب داغ و سوزنده‎ی شیر آب سبب شد تا من درد را احساس کنم و در نتیجه‎ی آن، اگرچه از نقطه نظر فیزیکی سوخته بودم، ولی از نقطه نظر عاطفی، احساس بهتری داشتم.


از آن لحظه به بعد، تا آگاهی بیشتری نسبت به این موضوع پیدا نکنیم، همیشه، یا جذب می‎کنیم یا اینکه مجذوب انواع و اقسام تجاربیم. زمانی که مواردی منفی جذب می‎کنیم که حتی هیچ شباهتی به آنچه فکر ما در طلب آنست ندارد، روح ما در تکاپو است ما را یاری دهد تا با درون خود مرتبط شویم و حالات منفی خود را بیرون ریزیم. روح ما خود، این را می‎داند که بعضی اوقات راه دیگری برای برقراری ارتباط با حقیقت وجودمان نداریم، مگر آنکه زمینه‎یی خلق کنیم تا دردی را که مشغول سرکوب کردن آنیم درک کنیم.


بعضی اوقات، به جای بازگشتن به گذشته‎ی خودمان به منظور پالایش احساساتمان، می‎توانیم به جلو نظر اندازیم. اگر عصبانی شده‎ایم و به نظر می‎رسد که رفع این عصبانیت در حال حاضر مشکل است، یک چرخش، می‎تواند تفاوت عمده‎یی در نفسانیات ما به وجود آورد. برای یک دو دقیقه تصور کنید هر چیزیکه در حال اتفاق افتادن است، ادامه خواهد یافت و بدتر از این هم خواهد شد. در نظر بگیرید که نسبت به هر چیزی که عصبانی هستید، همینطور ادامه خواهد داشت. در نظر بگیرید که بدترین ترسی که تاکنون در خود سراغ داشته‎اید باید ظاهر شود و بگذرد. خودتان را در زمان آینده مجسم کنید و فرض کنید که با این مشکلات مواجه هستید و کوشش کنید تا در این حالت، پالایش احساسی خود را آغاز کنید. با این گردش، یا چرخش به زمان آینده و استفاده از قوه‎ی تخیل خود، می‎توانید زمینه‎یی فراهم سازید تا احساسهای شما اجازه یابند برملا و به اصطلاح، رو شوند. در آن هنگام که این احساسها رو می‎شوند، چند دقیقه‎یی وقت صرف کنید و آنها را به گذشته‎ی خود مرتبط کنید و سپس با استفاده از روش شماره یک، حالات منفی موجود در خود را آزاد و رها سازید. به این تمرین، روند نیرومندی فردی می‎گوئیم.


مسعود، حقیقتاً نسبت به سخنرانی خود در محل کارش عصبانی بود. از حادثه‎ی بزرگی که اتفاق افتاد، خوابش را از دست داده بود و مضطرب و ناراحت بود. در کلاس درسی که برای موفقیت‎های فردی اختصاص داده شده بود، روش نگرش به آینده را که در بالا به آن اشاره شد، تمرین کرده بود تا ترس خود را فرو نشاند.


همه‎ی موارد بدی را که ممکن است اتفاق بیفتد بر روی یک صفحه کاغذ نوشته بود، و هر چیزی که ممکن بود از آب درآید آنها را نیز پیش‎بینی کرده بود. هنگامی که نوشتن را شروع کرده بود، ساده، ولی دردناک بود. تصورش بر این بوده است کاری که می‎کند معنی نمی‎دهد، هیچکس به لطیفه گوئیهای او لبخند نمی‎زند. هیچکس تحت تأثیر نوشته‎ی وی قرار نمی‎گیرد، نظراتی که داده است در حد استاندارد معمولی نیست، و فرصت دیگری نیز برای او باقی نمانده است زیرا چیزی باخراج وی باقی نمانده است.


با نگرشی مستقیم به ترس خود، احساس می‎کرد غمگین، معذب، و مأیوس است. در این هنگام بود که او، درد و رنج و ناراحتی خود را به گذشته‎یی دور، از زندگی خود، یعنی در زمانی که برای افراد دیگری بدون آنکه آمادگی قبلی داشته باشد، سخنرانی کرده بود و شنوندگان نیز به همین علت او را هو کرده بودند، مرتبط کرد. ژاک، به عقب رفت و احساس فعلی خود را با گذشته پیوند داد و شروع به پالایش گذشته‎ی خود با روش شماره‎ی یک کرد. در نتیجه، عصبانیت، از وجود وی رخت بربست. ممکن است که بعضی اوقات دوباره به سراغ وی بیاید ولی او دیگر می‎داند چه باید بکند.

alamatesoall
02-05-2012, 05:30 PM
تغییر دادن موضوع


روش چهارمی که به وسیله‌ی آن می‎توان مانع از درماندگی شد و به پالیدن احساسهای منفی پرداخت، آنستکه موضوع را عوض کنیم. بجای آنکه دقتمان را بر روی دردی که داریم متمرکز کنیم، کمی وقت صرف کنیم و دقت کنیم ببینیم دیگران چه دردهایی دارند. با تغییر موضع و معطوف کردن توجه خودمان به دیگران ، خود را آزاد می‎کنیم تا از درد خود دورتر بایستیم و سرانجام آنرا آزاد سازیم. موقعی که در یک فیلم سینمایی حادثه‎ای به وقوع می‎پیوندد و اشک در چشمان شما جمع می‎شود، شما ممکن است حتی ندانید که به چه دلیل چنین احساسی قوی به شما دست می‎دهد که اشک از چشم شما جاری سازد. محققاً و به وضوح، این مسئله با گذشته‎ی شما پیوند می‎خورد. یک عصب در وجود شما لمس شده است. در سناریوی فیلم‎، موضوعی اتفاق افتاده که سبب شده است چیزی را احساس کنید که قلب شما آن را احساس کرده است.


گو اینکه فیلمهای ویدیویی که در خانه مشاهده می‎کنیم ممکن است به همان خوبی باشند، ولی رفتن به سینما و مخلوط شدن با جمع، لطف دیگری دارد. در سالن سینما، چیزی را که شما احساس می‎کنید، آنرا با دیگران تقسیم می‎کنید. خواندن کتاب نیز همان نفوذ التیام بخش را داراست. با زندگی کردن در غم و رنج، و خوشی دیگران، می‎توانیم بیشتر با غم و شادی خودمان در تماس باشیم. یکی از علل نمایشنامه‎ها اینست که هنرپیشه‎ی نمایش، یا فیلم، همان نقشی را ایفا می‎کند که ما در زندگی روزمره خود آنرا تجربه می‎کنیم و چون اوضاع و احوال موجود آنان بر روی صحنه بیشتر جدی‌، یا شوخی است، لذا برای ما بسیار ساده‎تر است که ما نیز همان احساس را داشته باشیم.


در زندگی روزمره‎ی خودمان، اغلب اتفاق می‎افتد که بر امیال خود سرپوش می‎گذاریم و به عبارت دیگر انها را سرکوب می‎کنیم. علت اینکار این است که مغز ما به این میل ما وقعی نمی‎نهد و به آن اعتبار نمی‎دهد. فیلم‎نامه‎ها، داستانهای مطول و مشهور، کتابها و تأتر ، همه کمک می‎کنند تا درد ما، به صورت نمایش درآید. ما درد و رنج هنرپیشگان داستان فیلم یا تأتر را پذیرا می‌شویم و چون خود را در غم، و سرنوشت نهایی آنان شریک می‎کنیم، قادر به آزاد سازی درد و رنج خود نیز خواهیم شد.


موزیک و آواز نیز قلب را التیام می‎بخشد. موسیقی کلاسیک، معنی‎دار نیز هست زیرا مصنفین و آهنگسازان، غالباً حرکات مهیج روح آدمی را چنان استادانه در قالب وجد و سرور، رهایی از بند، امید، خرابی و انهدام، خشم و غضب، خیانت و یأس و ناامیدی بیان می‎کند که در وصف نمی‎گنجد. همان احساس را می‎توان از یک قطعه شعر یا موسیقی بزمی بدست آورد. در محل کارگاه خودم من از انواع موزیک‎ها استفاده می‎کنم تا به شرکت کنندگان کمک شود آنچه را که می‎خواهند در اختیار داشته باشند. قسمت عمده‎یی که در فیلمهای موفق سینمایی گنجانیده می‎شود، قسمتی است که از طریق پخش آهنگهای مختلف، احساس‎های مختلفی در تماشاگر به وجود می‌آورد. بعضی از علائمی که در آهنگ قرار داده می‎شود خبر از حادثه‎یی قریب‎الوقوع می‎دهد، دیگری‌، پیام آور خطری جدی است و آن دیگری به ما آرامش و تسکین می‎دهد و دلالت بر آن دارد که همه چیز بر وفق مراد است.


طریقه‎ی دیگری که ما می‎توانیم موضوع را عوض کرده و خود را کمک کنیم، طریق جمعی است. هنگامی که ما درد دیگران را با احوالپرسی‎ها و استمالت خود تسکین می‎بخشیم، دردهای درونی ما فرصتی برای ظاهر شدن پیدا می‎کنند. و بعضی اوقات بطور خودکار آزاد می‎شوند. اگر شما برای برقراری ارتباط با گذشته‎ی خودتان مشکل دارید پیشنهاد می‎کنم به یکی از این گروههای پشتیبانی به پیوندید یا اینکه به یکی از کارگاههایی مشابه کارگاه من که درباره‎اش صحبت کرده‎ام بپیوندید. توانایی من در برقراری ارتباط با احساسهای خود، با بودن در حول و حوش افرادی که با مردم در ارتباطند به شدت افزایش یافته است.


با آگاهی کاملی که به ا ین چهار روش پیدا خواهید کرد، شما دارای آلات و ادوات نیرومندی برای پالایش احساسهای خود خواهید بود. شما صاحب نیرویی شده‌اید که به کمک آن قادرید هم تماس برقرار کنید و هم اینکه نیروهای منفی خود را آزاد سازید. با تمرین کردن این مهارت‎هایی که بدست آورده‎اید می‌توانید بطور شق و رق بر روی این دوچرخه‎ی جدید خودتان قرار گیرید و طی یکی دو ماه به هر طرفی که مایل بودید بروید.

negar92
02-05-2012, 06:46 PM
من خیلی سعی میکنم استفاده کنم ولی نمیشه :47:

alamatesoall
02-05-2012, 07:01 PM
من خیلی سعی میکنم استفاده کنم ولی نمیشه :47:

کار سختی نیست اگر خواستی میتونم کمکت کنم :109:

negar92
02-05-2012, 07:08 PM
اوکی من آمادم
من زمینه اش هم دارم :39:

خیلی روش ها رو گرفتم ولی نتیجه نداد