PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حقوق و سينما



Borna66
05-13-2009, 06:12 PM
در مورد حقوق و سينما اقتضاء و ايجاب مي نمايد كه بگويم حقوق و قوانين و مقررات وسيله اي است براي عدالت و سينما هم وسيله اي است كه آموزه هاي حقوقي و اجتماعي و انساني را به تماشاگر يا مخاطب مي آموزد تا تماشاگر، آن را در زندگي روزمره به كار بندد ودر جهت ترقي و تعالي و تكامل به ديگران منتقل نمايد. در مورد حقوق و سينما اقتضاء و ايجاب مي نمايد كه بگويم حقوق و قوانين و مقررات وسيله اي است براي عدالت و سينما هم وسيله اي است كه آموزه هاي حقوقي و اجتماعي و انساني را به تماشاگر يا مخاطب مي آموزد تا تماشاگر، آن را در زندگي روزمره به كار بندد ودر جهت ترقي و تعالي و تكامل به ديگران منتقل نمايد.
۱- ترقي و تعالي و تكامل سينمايي به صورت موضوعاتي از قبيل آزادي و آزادگي كه عالي ترين ارزش انساني است به نمايش در مي آيد.
ميوه اي نيست به آزادي نتوان گفت كه سروبي ثمراست
به سرو گفت كسي ميوه اي نمي آري جواب داد آزادگان تهي دستند
در فيلم اسپارتاكوس، كرك داگلاس، براي آزادي عليه امپراطوري رم به مبارزه برمي خيزد و تلاش براي بدست آوردن آزادي و رسيدن به تكامل به عالي ترين شكل به تصوير در مي آيد.
۲- عدالتخواهي و دادگري كه همگان تشنه و شيفته آن هستند، زيباترين واژه حقوقي و انساني است كه همگان در جهت رسيدن به سعادت، براي آن مبارزه مي كنند.
درفيلم «عدالت» ماكسيميليان شل، وكيل دعاوي، از مردي بي گناه كه متهم به قتل شده است دفاع مي كند و پس از مبارزات پي گير سرانجام حكم برائت مي گيرد.
۳- صلح و خردورزي: در فيلم جنگ و صلح ساخته سرگي باندارجوك، فيلم ساز به مخاطب مي آموزد كه جنگ و آتش و خونريزي مايه بدبختي و ويراني و نابودي است و صلح و خردورزي مايه آرامش و نشاط است زيرا كه در سايه آرامش مي توان رشد كرد و به هدف رسيد.
۴- تفكر و انديشه و آزادي بيان و قلم: با تفكرمي توان به تكامل انساني رسيد و از تعلقات دنيوي دور شد.
در فيلم فارنهايت ۴۵۱ ساخته فرانسوا ترونو، فيلم ساز يك حكومت فاشيستي و ديكتاتوري را نشان مي دهد كه مامور آتش، با دستگاهي، دردرجه ۴۵۱، كتاب ها را مي سوزاند و آزادي را در نطفه خفه مي كند. ولي همين پليس (اسكارورنر) دچار تحول فكري شده و با كتابي كه مي خواند دگرگون مي شود. همين پليس كه خود كتاب ها را مي سوزاند علاقمند به كتاب و كتابخواني مي شود و فرد مستبد و كتاب سوز تبديل به فردي آزاد انديش و كتابخوان مي شود؟؟؟!!!
۵- عشق و مهروزي در فيلم شكوه علفزار ساخته اليا كازان، به تصوير كشيده مي شود كه مي توان با عشق و مهرورزي به سرمنزل مقصود رسيد.
۶- داشتن آيين و روش براي رسيدن به عدالت: آيين دادرسي مدني و آيين دادرسي كيفري از قوانين آمرانه و شكلي هستند وحقوقدان را مكلف مي كند كه طبق يك آيين و روش و يا يك مانيفست و چهارچوب شكلي-اصولي، احقاق حق كند. بنابراين يك حقوقدان و كارآموز وكالت و وكيل و قاضي دادگستري نمي تواند از آن عدول كند و اگرعدول كند به ديكتاتوري و استبداد و آنارشيسم نزديك مي شود. چرا كه آيين دادرسي دشمن قسم خورده و درجه يك ديكتاتوري و خود كامگي است وخواهر توامان آزادي و آزادگي است.
در فيلم منظومه پداگوژيكي، عده اي مجرم و بزهكار بايستي اصلاح شوند و دولت انقلابي، حكومت حبس زدايي يا قضازدايي را ايجاد كرده است. حقوقدانان و جامعه شناسان و روانشناسان به اين نتيجه رسيدند كه با آيين و روش صحيح و اصولي مي توان بزهكار را تربيت و اصلاح كرد و آن را تبديل به يك انسان هدفدار و آرمانگرا و مسئوليت پذيرنمود.
در فيلم تعقيب ساخته آرتورين، يك كلانتر يا قاضي شهربايستي با داشتن اصول و آيين و روش صحيح با بي عدالتي مبارزه كند تا به سرمنزل مقصود برسد.
۷- تبعيض ناروا: شركتي با تبعيض ناروا كارمند خود را اخراج مي كند به اين علت كه كارمند مبتلا به بيماري ايدز است. سرانجام، بيمار مبتلا به ايدز، تمام خسارات مادي و معنوي خود را مطالبه مي كند. با توجه به اين كه همه انسان ها درمقابل قانون يكسان هستند پس بيمار مبتلا به ايذرهم بايستي از تمام حقوق انساني برخوردار باشد. (فيلم فيلادلفيا ساخته جاناتان دمي). مشابه آن در كشور خودمان، پرونده موسوم به هموفيلي هاست كه زيانديدگان مادي و معنوي مبتلا به ايدز توانستند دولت را محكوم به پرداخت خسارات مادي و معنوي و اداره بهداشت و درمان را ملزم به عذرخواهي و پرداخت غرامت و هزينه دادرسي و حق الوكاله وكيل نمايند.
فيلم هاي حقوقي از چه تركيبي مي تواند برخوردار باشد؟ آيا حقوق مي تواند براي سينما موضوع باشد؟ يا اين كه نه اين سينما است كه براي حقوق مي تواند موضوع باشد؟
در پاسخ بايد گفت حقوق براي سينما موضوع است. سينما، به موضوعات حقوقي غناي تصويري مي بخشد و آنرا تا مرز«همه» مي گستراند و در مقابل، حقوق به سينما غناي مفهومي و موضوعي مي بخشد.
بنابراين سينما، موضوعات حقوقي را كه در گذشته ها فقط در جلسه دادگاه دنبال مي شد به عنوان پديده اي جامعه شناختي و روان شناختي به عرصه اجتماع مي كشاند و به آنها بار مثبت و منفي مي دهد و اتفاقات دادگاهي را (حتي آنهايي كه بنابر مصالح عمومي يا خصوصي غيرعلني هستند) علني مي سازد تا دايره شناخت را وسيع و گسترده كند.
فيلم هاي حقوقي نشان مي دهد كه مفاهيم و پديده هاي حقوقي دربستر تاريخ و اجتماع حضوري لازم وجاودان دارند و از خصوصيات ذاتي و طبيعي زندگي بشري هستند. تنوع و وسعت فيلم هاي حقوقي به ما نشان مي دهد كه دشواريهاي زندگي انساني و تشكل هاي بشري و صنفي بي پايان است و از چالش ها و اختلاف نظرها و متناقض گويي ها و مناقشه ها و تغييرعقيده ها خلاصي نتوان يافت. فيلم هاي حقوقي، آميختگي دادرسي ها را با سياست، قدرت، ثروت، شهرت و شهوت به تصوير مي كشد و نظر بيننده و تماشاگر را نسبت به كاربرد عيني و عملي حقوق و قانون، دقت و وسعت مي بخشد چون حقوق، مسئله جامعه است و به همه تعلق دارد و انديشه، عرصه گسترده و وسيعي است و مثل خود انديشه، تاريخ جهان، خبرهاي گوناگون دارد.
اگر به ژرفاي فيلم هاي حقوقي نيك بنگريم و ازدنياي پرهيبت و گريزناپذير(فيلم و سينما) و فهم عميق تر و عالي تر حقوق در پهنه نامحدود اين جاذبه بي نظير سده اخير، خوشه ها برچينيم، وسعت ذهن و فكرو طبع فروزان و بهداشت و سلامتي روان و نشاط در نظر و عمل به ارمغان خواهيم داشت.
فيلم ها، به نقش مهم و پرچالش وكلاي دادگستري در ايران و كشورهاي جهان اشارات بسياري دارند و از لابلاي مضامين و روايت آنها مي توان به ويژگي هاي وكيل خوب و وكيل شر پي برد. وكيلي كه مستعد قهرمان شدن است و هم آماده سقوط به ورطه شرخري و دلالي، شرارت، زشتي و پستي. هم مي تواند مسير رسيدن به عدالت را درجامعه هموار سازد و هم آن را پيچيده و منحرف نمايد. هم مي تواند مافيا و بزهكاران را مدد سازد وهم مي تواند بزه ديدگان و ستمديدگان را ملجا و مامن باشد. تا حدي كه شايد نتوان هيچ حرفه ديگري را اين چنين دورو يا از دو سوي بي انتها دانست. وكلا درجامعه، مدام بر روي لبه حركت مي كنند به هر سوي كه بيفتند درد است و دهشت.
درد است كه چرا يك فرد فرهيخته وكيل نبايد ازمافيا و بزهكاران دفاع كند چون همگان اين امر را نكوهش مي كنند. دهشت است كه دفاع از زيانديدگان و ستمديدگان سخت و پيچيده و مشكل است و مدام در وحشت و اضطراب به سرمي برد كه مبادا حق موكلش ضايع شود؟؟؟!!! چون بايد جوابگوي قاضي محكمه، جوابگوي طرف مقابل خود، جوابگوي موكل خود، جوابگوي وجدان عمومي و خرد جمعي (درصورتي كه جلسه علني باشد) و در آخر جوابگوي وجدان علمي و حقوقي و شخصي خود باشد كه مبادا خطايي از وي سرزده باشد يا اشتباهي كرده باشد.
درپايان، نقل اين سخن مناسب حال و قال است كه بگويم حقوق براي سينما موضوع است. سينما به موضوعات حقوقي غناي تصويري مي بخشد و آنرا تا مرز «همه» مي گستراند و در مقابل حقوق به سينما غناي معنوي و موضوعي مي بخشد. پس بياييم حقوق و سينما را آشتي دهيم چون لازم و ملزوم و فريادرس يكديگرند.
اندردل من هزار خورشيد بتافت آخربه كمال ذره اي راه نيافت
دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت يك موي ندانست ولي موي شكافت
نویسنده کانون وکلای دادگستری مرکز ـ حسن اژدري