PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خط يا تصوير شخصيت



Borna66
05-13-2009, 03:24 PM
خط يا تصوير شخصيت



چكيده: بين منش انساني و خط او، رابطه‎اي وجود دارد. خط شناسي، بررسي منش شخص از روي خط او است. خط،معرف جنس، سن، منشهاي هيجاني و عاطفي نويسنده است؛ و حتي مي‎توان فهميد كه نويسنده، نامه را براي چه كسي نوشته است.

از روي خط به حساسيت، هيجان‎پذيري، آرامش، خشونت و خشكي، حزن و افسردگي، شادي، تحرك، ملاطفت، سردي، ظرافت و تند ذهني، خسِت، به جود و كرامت، بدگماني و تظاهر، غرور، هوش و ارادة نويسنده مي‎توان پي برد.

خط مي‎تواند در تشخيص بيماريهاي رواني نويسنده و تحقيق دربارة تمارض او، به روان‎پزشك كمك كند. تغييرات خط، تابعي از تغييرات شخصيت است.

علاوه بر اين نكات، به كارشناسي خط، شناخت اسناد معجول و نقش خط‎شناسي در امور حقوقي خاصه كيفري، در اين مقاله كم و بيش آشنا مي‎شويم.

1.خوشنويسي و خط عادي

خط شناسان، خوشنويسي را دقيقاً از خط متمايز مي‎شمارند. اولي، همان‎ گونه كه واژه نشان مي‎دهد، بيانگر تلاشي به سوي زيبايي و بهبود بخشيدن به طرز عادي خط است. در عوض خط عادي، عبارت از بروز دادن في‎البداهه و نمودن بي‎نقشه، شخصي و فوري يك نيروي محرك داخلي است. تشخيص بين خط و خوشنويسي ـ چنانكه خواهيم ديد ـ استفادة كاربردي دارد، زيرا مي‎تواند حالات خصوصي روح را آشكار سازد. يك درخواست كار، در واقع معرف خوشنويسي و مانند نامه‎اي است به شخص عالي‎مقام يا اينكه در اوضاع مخصوص بر اثر ديكتة ديگري نوشته شده است. نامه‎اي عاشقانه كه با خط خوش نوشته شده باشد، سطح معلومات و خودستايي نويسنده را آشكار مي‎كند. يك رسم‎الخط سريع، از روي عشقي تند پرده برمي‎دارد و تا آنجا را نشان مي‎دهد كه دست در پيروي از فرمان قلب عاجز است.

خوشنويسي و خط عادي در سندي كه ارزش قضايي داشته باشد، از سه جهت تحقيق مي‎شود.

الف: شكل‎شناسي
شكل‎شناسي شكل خط، تركيب حروف، ارتباط آنها، جعل و تحريف احتمالي و خط‎خوردگيها را آزمايش و بررسي مي‎كند. اين مبحث يك امتحان مكانيكي است كه اغلب براي تعيين رسمي بودن سند، از اين آزمونها استفاده مي‎شود. كارشناسي خط به همين جا محدود ميشود، و از آن فراتر نمي‎رود.


ب: خط‎شناسي
خط‎شناسي، تحقيقي است«ترسيمي -‌ رواني»، كه رابطة خط و خصوصيات رواني نويسنده را براي سه منظور ذيل، بررسي مي‎كند.

اثبات وجود رابطه‎اي بين طرز حركت ترسيمي و نويسنده

كشف منش نويسنده

تعيين حالت هيجاني نويسنده به هنگام نوشتن

در اين تحقيق، خط مي‎تواند معرف نويسندة خود باشد و جنس، سن، و منشهاي هيجاني و عاطفي او را بر‎ملا كند. و سرانجام، محقق را به تشخيص هويت طرف مكاتبه رهنمون شود؛ به بياني ديگر؛ بگويد كه خط براي چه كسي نوشته شده است.

ج: روان‎شناسي
سند نه فقط از نظر ترسيم ظاهري آن، بلكه محتواي ادراكي آن نيز آزموده مي‎شود. به سال 1904، اين آزمون در محاكمة افسري استفاده شد كه به اتهام قتل همسرش تحت تعقيب قرار گرفته بود. كارشناسان نامه‎اي را آزمودند كه منسوب به شخصي بود كه خودكشي كرده است. پس از بررسي خط، به اين تشخيصها دست يافتند:«منش، گرايشها، عادتها، انفعال، و افكار غالب در رابطة صحيح با خط». همچنين، تحقيق كردند كه آيا نويسنده، خود به صرافت طبع آن را نوشته يا آنكه ديگري به اجبار به او ديكته كرده است.

2. خط‎شناسي و طبقه‎‌بنديهاي آن

اسنادي كه ساختگي نباشد، مي‎تواند اهميت داشته باشد؛ زيرا اگر سند را از پيش براي منظوري در محاكمه نساخته باشند، هيچ يك از اختلالهاي رواني در آن محسوس نمي‎شود.

هر چند خط‎شناسي به پايگاه علمي دست نيافته است، ولي محتوايي غير‎قابل بحث‎ از حقيقت دارد. «كرپيو ـ يامن»(CRÉPIEUX-JAMIN)(كرپيو يامن، 1947 م، ص 46؛ گيرال،1920 م، ص504؛ همو، 1927) اين قانون را اعلام كرده كه مي‎توان آن را پذيرفت:

«بين خط و منش نويسنده، رابطه‎اي وجود دارد. به همان نحو كه رابطه‎اي بين منش و حركت دست و بازو وجود دارد، خط را مي‎توان تركيبي از چندين حركت ظريف دست و بازو دانست». از آنجا جايز است كه با«بينه»، (BINET)، روان‎شناس فرانسوي، بگوييم: «خط‎شناسي، بررسي منش شخص از روي خط اوست»(بينه، 1898م).

از آنجا، مي‎توان به اين دو نتيجه رسيد:

اولاً، با توجه به اينكه خط معرف شخصيت و مزاج آدمي است، هر انساني خط مخصوص به خود دارد كه معرف احساسات و ديگر خصوصيات شخصي او است(ولو، 1915م؛ ص 320؛ براش،1953م). اما براي بازپرسي، نكتة دومي بايد مسلم شود: تكرار حركت دست در نوشتن، با خصوصيات فردي آن، خودكار مي‎شود؛ به قسمي كه اِعمال دقت به هنگام نگارش، ممكن است موجب تحريف آن شود و آن را از يكنواختي خود خارج كند. به اين ترتيب، خط هر آدمي بسان يك طرح و نقشة آثار فكري و ذوقي او با خصوصيات شخصي به وجود مي‎آيد، كه حتي اگر بر اثر وضع مخصوصي، اعم از خارجي يا داخلي، تغييراتي در آن به وجود آيد، باز اساس آن دست‎نخورده باقي مي‎ماند؛ درست مثل اينكه در معرض چيزي قرار نگرفته است.

ثانياً، تغييرات خط تابعي از تغييرات شخصيت است، زيرا حالت روحي نويسنده تا حدي در نوشته پديدار مي‎شود.

اما، ممكن است ملل ديگري علاوه بر علل رواني، موجب بروز اين تغييرات فرعي گردد. استفاده از مركبي كه رقيق و روان نيست، كاغذ خشن و ناصاف يا تغيير قلم، موجب مي‎شوند كه خط منظره‎اي كم و بيش«تندنوشته» به خود گيرد و خود را كم و بيش از وابستگي به شخصيت نويسنده رها سازد. گاهي اوقات، بدن كه برخلاف عادت خود به هنگام نوشتن در وضع ناراحتي قرار مي‎گيرد ، موجب بروز تغييراتي در خط مي‎شود؛ و گاهي هم تنگي فضا و غيره.

كوتاه سخن، شخصيت در ساخت اصلي خط اثر مي‎نهد و بر اثر ويژگيهاي بنيادي در خود‎كاري استقرار مي‎يابد. اين ويژگيها در برابر عوامل مخصوصي كه موجب بروز تغييرات فرعي مي‎شوند، مقاومت دارند، ولي اين تغييرات فرعي فقط مي‎تواند موجب فريب افراد غير خبره شود.

بنابراين، تحقيقات خط‎شناسي مشتمل بر دو قسمت است:

الف: تعيين جنس، سن، و مزاج عقلي و احساساتي نويسنده

ب: از بروز تغييرات در نوشتة عادي، مي‎توان بروز اختلال وظايف الاعضائي يا مربوط به آسيب‎شناسي شخصيت را نتيجه گرفت.

براي روشن شدن دربارة حالت روحي متهم، پس از بازجويي، توصيه مي‎كنند كه از متهم خواسته شود با دست خود جواب سؤالاتي را بنويسد كه در رابطة مستقيم و نزديك با جرم نباشد؛ مانند اينكه: در چه مدرسه‎اي تحصيل كرده‎ايد؟ در سالهاي اخير در چه مؤسساتي كار كرده‎ايد؟

مجلة بين‎الملل جرم‎يابي به سال 1957 م در صفحات 8 و 9، گزارش يك كارشناس روان پزشكي را منتشر كرد. اين كارشناسي كه در نيويورك براساس«روش، سلوك و نامه‎اي» فردي به عمل آمد كه شيداي بمب‎گذاري بود، در كشف تبهكار كمك كرد. آنچه از روي مشخصات خط نويسنده دريافت و اظهارنظر شده بود، با حقيقت انطباق داشت. هدف«خط درماني»(‌GRAPHOTHÉRAPIE)، اصلاح‎منش به وسيلة تغيير خط است كه در مركز «روان درماني» دبيرستان «كلود برنارد» پاريس از آن استفاده شد.

اين قضيه كه: «هر انساني خطي مخصوص به خود دارد»، به هر وسيلة «امعان‎نظر»(اُبسرواسيون) علاوه بر تجارب روزمره ثابت شده است. در اُبسرواسيون نخست، طبق گزارشهاي واصله افرادي كه بازوان آنها قطع شده بود، نوشتن با پا يا دهان را فراگرفتند. به محض اينكه عضو جديد نگارش آنها پرورش يافت، خط آنها از نقطه‎نظر خط‎شناسي دوباره به همان وضع اول برگشت(كرپيويامن،1947 م، ص 129). سه دانشمند به نامهاي: فراري، هري‎كور، و ريشه، براساس اين قاعدة اصلي: «اگر شكل خط واقعاً تحت وابستگي به حالتهاي خودآگاهي و شخصيت است، خطي متمايز با آن بايد متناظر با شخصيتي متمايز باشد»، افرادي كه تحت تأثير هيپنوتيسم قرار دادند و شخصيتهاي متفاوتي را در آنان القا كردند. در نتيجه، خط آنها تغيير كرد.(‌FERRARI‚1884‚P.414)

«ژوار»((JOIRE,1906,P.156 پس از آزموني تحليلي‎تر از قوانين مسلم خط‎شناسي، چنين مي‎نويسد:

«درميان علايم مختلفي كه در خطوط مي‎آزماييم، «علايم كلي» اهميت بيشتر و برتري دارند. علايم كلي يك خط، بجز نشانة شيوة مخصوص و عادي حركت، چيزي ديگري نيست. شيوه‎هايي كه در خط تكرار مي‎شوند؛ مثلاً خطوط كم و بيش طويل(ك، م، ل و ب در فارسي)، حروف درشت‎تر يا ظريف‎تر از شيوه‎هاي حركات دست هستند كه در نوشته بروز مي‎كند، به قسمي كه عادت به نوع مخصوص حركت در نزد تمام افراد، به وسيلة يك اثر قلم كه يكسان و ثابت است بروز مي‎كند. حركات بزرگ، در حروف بزرگ با خطوط كشيده و بلند بروز مي‎كند. حركات كوچك محجوبان و سركوفته‌ها، در حروف كوچك با خطوط كوتاه تجلي مي‌كند. حركات خشك، موجب پيدايش خط زاويه‎دار مي‎شود. حركات نرم و قابل انعطاف، ظريف و آرام، به آدمي خطي عريض و مدور مي‎بخشد.»

در اينجا، مثالي از طبقه‎بندي هارتن بزرگ(HARTENBERG‚ 1908‚ P 170).روان ‎شناس نامي فرانسوي كه اين مفاهيم را به كار بسته است، مي‎آوريم:

1.حساسيت: انفعالات، احساسات رقيق و محبت‎آميز = خط خميده؛ هيجان‎پذيري = نابرابر؛ آرام = برابر؛ حزن و افسردگي = نزولي؛ شادي و تحرك = صعودي؛ ملاطفت = مدور؛ خشونت وخشكي = زاويه‎دار؛ سردي = مستقيم؛ ظرافت و تندذهني = لطيف و نوكدار؛ خست = فشرده؛ بخشندگي = عريض؛ بدگماني و تظاهر = واژگونه؛ و غرور = بلندو امضاي سادة بدون مارپيچ

2. هوش: استعداد پرورش يافته = خط بي‎پيراية ساده؛ بي‎استعدادي = با زيورهاي دور از ظرافت؛ تخيل = با زينتهاي مليح؛ استعداد مكاشفه‎اي = كلمات جدا؛ استعداد استقرايي = كلمات كوچك؛ روشن = خط واضح

3. اراده: قوي = خطوط كشيده با فشار و محكم، سركشهاي كاف(خطهاي t لاتين) و پاياني به شكل گرز؛ ارادة ضعيف = سركش كاف و مد روي الف، ضعيف(t ضعيف و بريده) و پاياني به صورت نيزه، و غفلت و گيجي = فقدان مد، تشديد و نقطه(فقدان خط t و نقطه‎ها و آكسانها)

3. ارزش خط‎شناسي و راهيابي مبالغه در آن

اين طبقه‎بندي، ناشي از آميزة دو ابسرواسيون درست و دقيق روان‎شناختي و ضوابط تخيلي، به عمل آمده است. مي‎خواهم هستة حقيقت را از آن آميختگي درآورم تا بتواند به تحقيقات خط‎شناسي خصيصة جدي بخشد. اگر چه خط‎شناسي اعتبار خود را در مراكز قضايي از دست داده، تقريبآً به منزلة شيادي جلوه كرده و بين كف‎بيني و كيمياگري طبقه‎بندي شده است. اما در حقيقت خط مبدل به يك حركت خودكار دست شده‌ است كه «تمام بيان قراردادي در آن، يك ترسيم ناخودآگاه است كه از نيمة خودآگاهي ناشي مي‎شود»(مگنا، 1950 م، ج 2،ص161). بنابراين، آزمون دربارة آن، مستلزم آزمون عناصر محركي است كه آن را تشكيل مي‎دهند. اين عناصر معمولاً وحدت شكلي دارند، به قسمي كه تغييرات آنها مي‎تواند اوضاع عقلي و انفعالي را كه مورد استفادة بازپرسي است، آشكار سازد.

هري‎كور – كه از اثر او در اين مقاله ياد كرده‎ايم ـ با محقق ساختن نكات پنجگانة ذيل دقيقاً حركت را تجزيه مي‎كند:

1. نيرو(مردد، نرم، پر رنگ و تند، و شديد): مي‎تواند يك علامت ثابت بر پاية منش‎شناسي

را آشكار كند.

2. سرعت(آهسته، سريع، فوري ناگهاني، با شتاب و با تأخير): اگر از ثبات برخوردار باشد، علامتي از منش‎شناسي است. ولي اگر از خطي كه با سرعت عادي نوشته شده متمايز باشد، يك حالت هيجاني با تأثرات رواني را آشكار مي‎كند.

3. جهت(صعودي، گريز از مركز، نزولي و متمايل به مركز): در تغييرات خط اصلي، مي‎تواند معرف يك اختلال رواني مانند شيدايي باشد.

4. شكل(مرور، ظريف، با زاوية برجسته و عادي): دربارة جنس، محبت و خشونت مي‎تواند اطلاعاتي بدهد، و تغييراتش حكايت از بروز تغييراتي در حالت روحي مي‎كند. به طور مثال، نوشته‎اي خطاب به يك زن، شكلي ظريف به خود مي‎گيرد. نامه‎اي محتوي و دشنامهاي مبتذل، به نظر مي‎رسد كه بين شكل و محتواي آن بايد هماهنگي وجود داشته باشد.

5. گستردگي(پهن و باريك): به طوري كه خواهيم ديد، معرف خست يا اسراف است؛ بويژه هنگامي كه پهناي خط، همراه با فراخي حواشي صفحه كاغذ باشد(مگنا، 1950 م، ج 2، ص 179).

با اين نكات، اوضاع اجتماعي نيز آشكار مي‎شود. در همين زمينه، دوروژمون «DE ROUGEMONT» مي‌گويد:

«خط، در مقولة ژستهاي اجتماعي وارد مي‎شود» (دو فرانس، 1922 م، صص1 ـ 2).

اين نكته، اثبات صحت قانون دوم كرپيويامن(كرپيويامن، 1947 م، ص 47) است كه حدود قانون اول را ترسيم مي‎كند و فوقاً يادآوري شده است: «دربارة معناي كشيدگي خط تحقيق مي‎كنند؛ به اين ترتيب كه آن را به مثابه يك حركت فيزيولوژيك در نظر مي‎گيرند و با توجه به فراخي، ثبات و نيرو، آن را به حركت رواني نسبت مي‎دهند».

و آنگاه تمام تحقيقات روي خط در اين جمله خلاصه مي‎شود: منشها، هيجانات، حالات عاطفي با حفظ منشأ عصبي، از يكديگر متمايزند. با اين قرار، در بررسي جدول هارتن‎برگ، از خود مي‎پرسم: ضوابط تشخيص جنبشهاي عصبي و عضلاني انفعالات، شادي و ملاطفت، بيحسي، ظرافت، بي‎اعتمادي و غرور كدامند؟ من آنها را در مطالعات خط‎شناسي كارشناسان بيهوده جستجو كرده‎ام، و دريافتم كه ضوابط آنها آشكارا با يكديگر تناقض دارد.

به طور مثال، هارتن‎برگ غرور را در خط بلند، امضاي ساده و بدون زينت مارپيچ مي‎يابد. اين محقق مسلماً فكر كرده است كه انسان مغرور، گرايشي به بزرگ كردن شخصيت خود دارد و خودستاييها ناچيز را كه به صورت تزيينات مارپيچي درمي‎آيد، تحقير مي‎كند. اما كرپيويامن نظر ديگري دارد و مي‎گويد: سادگي در خط، به صورت خوانا بودن تجلي مي‎كند؛ و بي‎پيرايگي و احساسات طبيعي در رسم‎الخط، در نفي هر گونه كار عجيب و جنون‎آميز»(كرپيويامن، 1947م، ص 194).

به اعتقاد كرپيو يامن( كرپيو يامن، 1947 م، ص 190):

«بدين‎سان غرور كه متناقض با سادگي است، همراه با كارهاي عجيب و جنون‎آميز است. و خط پيچيده و درهم، با تزييناتي بيفايده، حروفي درهم، با اشكالي و كمياب و خارج از قاعده، خطي زياد بلند و با تزيينات مارپيچ، نمايش آن است.»

مي‌توان دريافت كه چگونه اين محققان، علاوه بر اينكه حركت عصبي مخصوص و مشخص يك حالت رواني را نيافته‎اند كه بتواند مبين طرز نگارش باشد، يك حالت داخلي را به صورت رمزگونه و كنايه‎اي در حركت خط نشان داده‎اند.

لحظه‎اي دربارة علامت خست و اسراف درنگ كنيم. در اينجا، باز با نشانه‎اي روبرو مي‎شويم كه جانشين يك طرز بيان عضلاني است. اختلاف بين مؤلفان ممكن نبوده است، زيرا تبعيت از نماد و نشانه جنبة آمرانه دارد. خسيس به تبعيت از طبع خويش، ناگزير خط خود را هم محدود مي‎كند؛ همان‎گونه كه همه چيز زندگي خود را محدود مي‎سازد. برعكس، مسرف با فاصله مي‎نويسد، زيرا اسراف خوي او است. «معادل» عصبي در اينجا وجود ندارد. اما كرپيويامن به نكته‎اي اشاره مي‎كند، كه نمي‎توان با مسامحه از آن گذشت. او مي‎نويسد(كرپيويامن، 1947 م، ص 36):

«خسيسها خطي فشرده دارند، بين خطوط فاصله‎اي كافي نمي‎گذارند و از تمام سطح كاغذ استفاده مي‎كنند. برعكس، اشخاص مسرف سه كلمه روي يك سطر مي‎نويسند و خطوط دراز پاياني آنها، يادآور حركت دست شخص بخشنده است.»

قبول دارم كه خسيس، خست خود را در انتخاب نوع و كيفيت كاغذ مورد استفاده و صرفه‎‎جويي در آن بروز مي‎دهد. شخصي كه درخور احترام است، روي نيمي از ورق كاغذ كوچكي كه از گوشة برگ كاغذ حتي كهنه، رنگ و رورفته و مندرس جدا كرده است، نامه مي‎نويسد. همچنين، مسرف با هدر دادن كاغذ با ارزش براي يك يادداشت بي‎معنا، نشان مي‎دهد كه تا چه حد اسراف مي‎كند. اما از اين حد فراتر نمي‎توان رفت. در خوشنويسي، نمي‎توان خصوصيات رواني نويسنده را جستجو كرد.

علاوه بر هوش، خط مي‎تواند از روي فرهنگ و عادت نويسنده نيز پرده بردارد. هوش گاهي با سرعت آهنگٍ خط ارتباط دارد، به طوري كه سرعت ناشي از هوشمندي، به سوي ادغام كلمات يا حذف جزئي از كلمه مي‌گرايد. اما، در اين باره نيز بايد ارزش ادعاي خط‎شناسان را محدود دانست.

كرپيويامن پنج درجه در هوش تشخيص مي‎‎دهد: نوابغ، هنرمندان زبردست، هوشمندان، اشخاص متوسط و افراد مهمل.

آنچه را دربارة نابغه نوشته است، بررسي مي‎كنيم «خطي است موزون، و هماهنگ، درجة اول، خيلي روشن، از نظر سادگي و استحكام اشكال آن قابل توجه، و اغلب از اين رهگذر بديع است. و هرگز عاميانه نيست»(كرپيويامن، 1947 م، ص 177)؛ زيرا با توجه به يكي از ويژگيهاي نبوغ كه روشني، شفافيت و حداعلاي بينش روشنفكري است و با عنايت به اينكه خط روشن مربوط به يك تحريك عصبي صريح، منظم و آراسته است، بايد نتيجه گرفت كه خوشنويسي انسان نابغه روشن است.

كرپيويامن، با موافقت ريشاردواگنر، يكي از دست نوشته‎هاي او را منتشر كرد. در آنجا هم تعميم غلط راه يافته است. از آنجا كه نوابغ از ادراك عقلي بوفور برخوردارند و بسيار سريع‎الانتقال هستند، خط آنها تقريباً به شكل تندنويسي جلوه مي‎كند؛ زيرا سرعت حركت دست در نگارش، به پاي بسط انديشه نمي‎رسد. مؤلف نمونه‎هاي جالب توجهي از خط نابغه‎اي همچون «لومبروزو» ـ صرف نظر از بطلان بعضي از نظريه‎هاي او ـ و خط «بند تو كروچه» ارائه داده است. بنابراين، در خط نابغه فقط سادگي، اثر ذوقي و هنر شخصي به چشم مي‎خورد كه از آثار مشترك اشخاصي ديگر كه به قلة هوشمندي نرسيده‎اند، متمايز است.

بايد فراموش نكرد كه روشن‎ترين خط و خوشنويسي را ـ همان گونه كه كرپيويامن هم پذيرفته است ـ بايد در نزد اشخاص متوسط يافت(كرپيويامن، 1923 م). آنان داراي مزاجي فردي و مخصوص به خود نيستند، بلكه همگي مزاجي مشترك دارند. و من در يك مدرسة هنري، در يك كلاس خوش‎نويسي، همگي را آنچنان كاملاً متجانس يافته‎ام كه در همانندي خط هر يك با خط استاد خوش‎نويسي، شبهه‎اي راه نداشت.

بنابراين، هوش ارتباط حقيقي با خط ندارد. فقط، اختلاف فرهنگ مي‎تواند در خط بروز كند. مرد تحصيل كرده‎اي كه مي‎كوشد خط كارگري را تقليد كند، سرانجام هميشه بر اثر جلدي و چابكي در كشيدن و رسم يك حرف، مشت خود را باز خواهد كرد.

از آنچه گفته شد و بنابر آنچه خواهيم گفت، نتيجه مي‎شود كه فرق سنّتي بين كارشناسان خط و كارشناساني كه از روي خط خصوصيات رواني نويسنده را تشخيص مي‎دهند، بايد از ميان برود. اين تمايز، توجه ما را به دو عنصر: آمادگي فني و صلاحيت تشخيص، جلب مي‎كند كه لزوماً بايد در يك‎جا جمع شوند تا براي دستيابي به صحت احتمالي نتيجة آن، خاطري آسوده داشت؛ زيرا در طرز كار اين دو مكانيسم، يك هماهنگي مطمئني وجود دارد كه رفتار تغييرناپذير آنها فقط ناشي از عضلات انساني است و بر اثر قدرت يك نيروي عصبي به حركت آمده و لزوماً تحت سلطة يك عنصر رواني است. از سوي ديگر، ارزيابي درست شكل‎شناسي خط، عامل ضروري و نقطة عزيمت هر تحقيقي است كه هدف آن شناختن نويسندة خط است.

4. فشار و ريتم

از آنچه گفته‎ايم، مي‎توان گرفت كه خط‎شناسي مي‎تواند فقط مزاج مخصوصي را نشان دهد؛ زيرا خط ناشي از طرز كار عصب(سريع، آهسته، شديد، آرام و هيجاني)، سن، فرهنگ، بيماريها و جنس است؛ به طوري كه خطوط يك زن، يك كودك و يك نيمه عامي داراي مشخصاتي است كه موجب تشخيص آنها مي‎شود. اما ادعاي اينكه «خط‎شناسي علمي، شخصيت كامل انساني بويژه تمايلات ذاتي و همچنين قسمت مهمي از خصايل اكتسابي او را به وجهي روشن ارائه مي‎دهد»، مبالغه‎اي بيش نيست. همچنانكه ادعاي شناختن شخصيت اخلاقي به وسيلة خط، ادعايي پوچ است. حتي كار را به جايي رسانده‎اند كه بر اساس خط نويسندة متهم به ارتكاب جرم جنسي، ادعا كرده‎اند كه او بيگناه است.

اگر چه خط‎شناسي مي‎تواند در مسير تحقيقات خود سهمي در كشف حقيقت داشته باشد، ولي اگر تلاش كنند آن را از وظايف اصلي خود خارج سازند و ادعا كنند كه مي‎تواند در تشخيص شخصيت جنايي سهيم باشد، سرانجام كار خط‎شناسي به سرنوشت كف‎شناسي دچار خواهد شد و به صورت علم كاذب در خواهد آمد.

از دانش خط‎شناسي انتظار مي‎رود:

الف: تعيين كند كه خط ازكيست. احتمالاً، شرايط مربوط به تأثرات روحي مخصوصي را ذكر كند، كه، موجب بروز اختلال در نظم خط شده است.

ب: تعيين كند كه آيا خود نويسنده، نوشته‎اش را مخدوش ساخته است؟

ج: وقوع جعل در خط يا نوشته را تعيين كند.

د: در تشخيص بيماريهاي رواني و تحقيق دربارة تمارض، كمك كند.

5. تعيين نويسندة خط

كدام يك از اين تحقيقات، براي امر قضا مفيد است؟ همان‎طور كه گفته شد، تعيين نويسندة خط اهميت خاصي دارد. براي تحقيق در اين زمينه، بايد در مقدمه‎اي يادآور شد: «اولين وظيفة اساسي كسي كه آزمون يك خط را برعهده مي‎گيرد، تعيين خصوصيات دقيق آن از راه بررسي حركات، وضع و رفتار خودبه خودي، آهستگي طبيعي و پيگيري خيزها و گسترشهاي آن است. بخصوص، غرض از همة اين كارها، تشخيص ريتم خط است. مراد از «ريتم» در نگارش، تركيب هنري همة نكاتي است كه مبين حركت، موزوني، ملاحظة زمان، نظم توالي و روابط بين علايم مكتوب است.ريتم، چنين تعريف شده است: تكرار موزون فشار، خيز، و حركت است كه به آن وسيله، مي‎توان نوشته را بر حسب كيفيت، شدت و كمال آن طبقه‎بندي كرد».

مي‎توان گفت كه ريتم، خالصترين بيان تحريك عصبي است كه در آن، يك عامل رواني انعكاس دارد؛ به طوري كه سرعت، تأني جريان تنظيم‎كننده، حالت هيجان، لرزش ناشي از ترس و سرانجام تبعيت از ديكته ديگري، در آن آشكار است. بدين‎سان، درمي‎يابيم كه ساخت و عمل همة دستگاههاي مكانيكي اين چنين است كه با آن، حروف و گروههاي حروف و كلمات را با دقت عكسبرداري مي‎كنند. سپس، با تمام حوصله به بازسازي آنها مي‎پردازند، اجزاي نوشته را از هم جدا مي‎كنند، به تقطيع ريتم نوشته مبادرت مي‎ورزند، و و حيله و تصنعي را كه در تقليد و جعل خط اصلي به كار رفته است براي كارشناس ماهر در خط آشكار مي‎كنند. در وجود فرد، حروف است نه خط كه عنصر محرك آن ريتم است. ارادة نظم‎دهندة حركت حتي در حركات خود به خودي بيدار و مراقب مي‎ماند، و اثر وجود شخص معين پيوسته در آن مشهود است.

گفته «لوكارد» درست است(لوكارد، 1937 م، ج 6، ص 176):

«در اين روش همان نقص و كژيها باشد تي بيشتر است، كه در گرده‎برداري معمولي وجود دارد. طرز عمل تشخيص جعل چنين است كه واژه‎ها و حروفي از خطوط مختلف بردارند، سپس آنها را جابه‎جا كنند و درهم مي‎آميزند. در نتيجه، اگر خطي جعلي باشد، ناسازي و ناموزوني آن به حدي است كه در نظر اول، ديده مي‎شود. و حتي چشمي كه در اين كار چندان تمريني ندارد، در تشخيص آن قادر است. با دقت در زير عكسبرداري خوب و تحليل دقيق واپس‎گيريها و لرزش، حتي در اين حال قادر است بوضوح ثابت كند كه در سند دست‎ برده شده و تقّلبي است.»

با اين وجود، ما كه دلباختة كارشناسي خط نيستيم، اعتراض توأم با اضطراب محقق عالي مقامي (سي‎ويري، 1954 م، ص 302) را عليه آن دسته از ناباوران درك مي‎كنيم كه با كيفيات مشابهي نوشته بودند: كارشناسي خط، ديگر هيچ مورد استعمالي ندارد. اين دسته از ناباوران، در حقيقت به فشار اختصاصي دست نويسنده اعتقادي ندارند. و حال آنكه، محققي ديگر مي‎نويسد‎‎‎: «فشار، سنگ محك خط‎شناسي براي تشخيص هويت سند است»(رسي، 1953 م، ص 69). هر نويسنده از لحاظ فشار، اسلوبي مخصوص به خود دارد. اصولاً، جاعل به شكل خط مي‎انديشد، ولي با حركات دست خود نمي‎تواند با همان نيرويي اثر بر جا گذارد كه منشأ آن، قدرت الكتريكي تار عصبي نويسندة اصلي است. كه در عصبش پخش شده است، به علاوه، خود كاري لايزال، از خصوصيات اين نيروي عصبي است. به همين علت، در حالات بيماري بويژه در حالات افسردگي، تغييرات عميقي در فشار مشاهده مي‎شود.

ضابطة ديگري كه بايد به عوامل تحقيق افزوده شود، آن است كه هر قدر حركت دست در نگارش بيشتر خودكار باشد، به همان نسبت نوشته بيشتر شبيه نوشتة قبلي مي‎شود و صداقت و اصالت آن نيز بيشتر است؛ البته؛ با تساوي شرايط همچون: وضع، و موقعيت، خستگي و حالت هيجاني.

جاعل نمي‎تواند تسليم هواي دست خود شود، و بايد با دقت مراقب كوچكترين حركات آن باشد. جا دارد خاطر نشان شود كه هر قدر ارزش صوري حركت دست كمتر باشد، به همان نسبت انجام دادن آن مستلزم دقت كمتري است.

«شنيكرت»، خط‎شناس آلماني، نه فقط شباهت صوري و همساني آشكار بعضي از حروف را در كالبد خط جستجو مي‎كرد، بلكه شباهت يا عدم شباهت خصوصيات كلي طرز نگارش را هم در عواملي همچون: سنخ اتصال حروف، طرز نوشتن حرف آخر كلمه، روش خطهاي كشيده، مستقيم نوشتن و رعايت نظم خطوط و فواصل آنها، و شيوة نگارش در زاويه‎دار بودن يا مدور بودن، بررسي مي‎نمود.

اگر بخواهند ضابطة عادي براي تميز نوشتة اصلي از جعلي تدوين كنند، مي‎توان گفت كه اولي داراي اوصاف و خصوصيات خودبه‎خودي و معرف يك سنخ از شخصيت است. حال آنكه، دومي فاقد شخصيت است و مشخصات ترسيمي را دارد كه بر اثر مساعي تقليد، هر نوع اصالت آن از بين رفته است. در نوشتة اصل، خط وسيلة تبيين يك انديشه است. بنابراين، نوشته به مثابه اثري مملو از انرژي عصبي است كه به نظر مي‎رسد نه فقط رابطه‎اي بين حروف يك كلمه ايجاد مي‎كند، بلكه بين كلمات مجزّاي از هم نيز رابطه‎اي برقرار مي‎سازد كه در خلال سفيديهاي آن نيز اثري از وحدت احساس مي‎شود. در نوشتة جعلي، هر حرف مجزّا مي‎شود، استقلال دارد و محصول يك تلاش مخصوص است. حتي آنجايي كه پيوستگي ترسيمي وجود دارد، گسستگي در خلال سفيديها به چشم مي‎خورد. بنابراين، همان گونه كه سي‎ويري توضيح مي‎دهد، ممكن است از تحقيق در ريتم، به اين منظورها دست يافت:

الف: ريتم امواج فشار، كه صفت همگوني و يكدستي اثرات ترسيمي را تعيين مي‎كند.

ب: ريتم حركت دامنة نوسانات، را كه بزرگي قطع نوشته (تناسب و توسعة حروف نسبت به اين قطع) را تعيين مي‎كند.

ج: ريتم كيفيات نوسانات ترسيمي

د: ريتم زمان انجام يافتن حركات ترسيمي

با آزمون ريتم، مي‎توان هويت نويسنده را تعيين كرد. به علاوه، مي‎توان پي برد كه نوشته را در لحظات مختلف، يعني در شرايط مختلف رواني، نوشته‎اند.

اگر از فضاي سفيد تتمة يك برگ كاغذ استفاده شود كه قبلاً آن را پر كرده بودند، تحقيق داراي اهميت خاصي مي‎شود؛ زيرا در تلاشي كه براي تقليد از خط اصل به كار رفته، ناراحتي و محاسبه براي استفاده از فضاي موجود بر آن اضافه شده است.

6. نقطه‎گذاري

بررسي نقطه‎گذاري در تشخيص خط جعلي، اهميت دارد. نقطه‎گذاري هر فرد، در كوتاهي و اختصار، در فقدان محتوا كاملاً متحدالشكل است؛ به استثناي علامت تعجب، كه مورد استعمال آن وابسته به وضع تأثرات روحي نويسنده است.

رُسي مي‎نويسد:

«اگر علامت بسيار كوچكي را به وسيلة دستگاههاي مخصوص بزرگ كردن تصاوير 10 يا 20 مرتبه بزرگ كنند، اين اگر x انديسمان در نوشتة اصلي به طور ثابت با هم برابر است. ولي در نوشتة جعلي، به طور ثابت متفاوت است. چنين اختلافي داراي اهميت قاطعي است.»

بايد يك ضابطة فرهنگي برخاسته از رسوم صحيح نقطه‎گذاري، بر آن افزود. اين ضوابط، برتري و اولويت دارند و گاهي تا آنجا اجازه مي‎دهند، كه بتوان هويت معلمي كه عناصر اوليه نوشتن را آموخته است، تشخيص داد. علاوه بر آن، بايد براي علامت تعِجب، حالت رواني را هم در نظر گرفت. تأثير يك حالت تأثّر نه فقط مي‎تواند خط را تغيير دهد، بلكه در نقطه گذاري هم مي‎تواند مؤثر افتد. به طور مثال، نويسنده را بر آن مي‎دارد كه چندين علامت سؤال بگذارد يا زير بعضي از كلمات خط بكشد. در حالت مبالغه، بويژه در موردي كه نويسنده از مدادهاي الوان يا مركبهاي رنگارنگ استفاده مي‎كند، نخستين تظاهرات بعضي از بيماريهاي رواني، بويژه گونه‎هاي هي‎پومانياك خود را ظاهر مي‎سازد.

بالاخره، بايد به ياد داشت كه در اغلب موارد «خط، واجد علايم مشخصه ويژه‎اي مانند بعضي از اتصالهاي عجيب بين حروف، بعضي از نقطه‎هاي كوچك، امضاي مختصر و نحوة پررنگ كردن است». خلاصه، اين علايم ممكن است از نظر جاعل دور بماند، همچنانكه نويسنده‎اي كه مي‎خواهد نوشتة خود را مخدوش سازد، در اثر خودكاري، تعلق نوشته را به خود آشكار مي‎سازد. امضا در بيشترين موارد، به شكل طرح ثابت تندنويسي شده در مي‎آيد. بزودي، دربارة آن صحبت خواهيم كرد.

باوجود همانندي قطعي در تركيب حروف، مي‎توان احساس كرد كه نوشته‎هاي كاملاً مشابه به چند نويسنده تعلق دارد و كشف جعل استبعادي ندارد.

شخصي به دادگاه شكايت برد كه بانوي متشخصي، نامه‎هاي بي‎امضا براي او ارسال داشته است. وي ضمن تقديم نامه‎ها، درخواست كرد كه نويسنده تحت تعقيب قرار گيرد. كارشناس خط گواهي كرد كه همة نوشته‎ها به يك شخص تعلق دارد. قاضي باوجود شباهت خطوط نامه‎هاي بي‎امضا با خط بانوي مذكور، در همان بادي امر نظري مخالف داشت و تصميم گرفت دربارة شكايت شاكي با تعمق بيشتري تحقيق شود. در نتيجه، ثابت شد كه شاكي مبتلا به جنون نگارش بوده، و به همين مناسبت مدتي در تيمارستان بستري شده و اخيراً آنجا را ترك كرده است. به آساني، ثابت شد كه خود شاكي، نويسندة نامه‎هاي بي‎امضا بوده است.

7- نويسندة‌ سند با چه دستي مي‎نويسد

تحقيقي كه هرگز نبايد فراموش شود، اين است كه بدانيم نويسنده با دست راست مي‎نويسد يا چپ؟ اين تحقيق به غير از جنبة خط شناسي، گاهي مي‎تواند متضمن نفع خاصي باشد و حتي از راز جنايتي پرده بردارد.

در رويداد قتلي، ادعا مي‎شد كه جراحت منجر به قتل از پشت سر مقتول بر او وارد شده است، زيرا اثر جراحت در طرف راست قفسه سينه بوده است. التاويلاّ مي‎نويسد: در بازديدي كه از بازداشتي به عمل آورده‎ام، فكري به نظرم رسيد كه از او سؤال كنم كه با چه دستي مي‎نويسد؟ او چپ دست بود، و با دست چپ مي‎نوشت و مي‎خورد. اين امر نشان مي‎دهد كه قاتل چاقو را با دست چپ از رو به روي مقتول، به طرف راست سينه او زده بود.

چپ دست به همان راحتي مي‎نويسد، كه ديگران با دست راست مي‎نويسند. بنابراين، او نيز مانند هركس ديگر خطي مخصوص به خود دارد، ولي بايد در اين باره امتحان دقيقي به عمل آيد، زيرا چه بسا به جاي اينكه با يك چپ دست حقيقي رو به رو باشيم، با يك «ذواليمينين ناقص» (AMBIDEXTRE INCOMPLET) رو به رو هستيم. به اين معنا كه چنين شخصي با هر دو دست مي‎نويسد، امِا خطهاي دو دست شبيه هم نيست. همين امر ممكن است القاي شبه كند، زيرا نوشتة اثر دستي كه با آن چندان عادت ندارند، غير صريح است و ممكن است تصور شود جعلي است.

پس از آنكه انسان دستي را از دست داد كه با آن برحسب عادت مي‎نوشت، ناگزير دست ديگر خود را به كار مي‎برد. بنابراين، مدتها آن حركت خودكاري اوليه در نوشته‎هاي بعدي او وجود نخواهد داشت.

8- نويسنده در چه وضعي سند را نوشته است

اختلافات فاحشي ممكن است در خط و نوشته‎هاي شخص برحسب سن و حالت هيجاني او به هنگامي كه آنها را مي‎نويسد، پديد آيد. امِا، گاهي اوضاع خارجي نويسنده نيز موجب بروز تغييرات چشمگيري در خط او مي‌شود.

مكاني كه شخص در آنجا مي‌نويسد و وسايلي كه براي نوشتن به كار مي‌برد، در خط مؤثر است. اگر كسي كه بر حسب عادت نشسته مي‌نويسد ايستاده بنويسد، اختلافي در خط او پديد مي‌آيد. اگر وصيت‌نامه را در بستر نوشته باشد، اين نكته به علت تغييرات حاصله در خط، براي بازپرسي بويژه براي آزمون اصالت و رسمي بودن وصيت‌نامه (خود نوشت) واجد اهميت بسياري است. كسي كه در وضع عادي مي‌نويسد، كوشش دست بر اثر تكية بازو، مچ و انگشت كوچك بر سطح ميز، از تعادل برخوردار است. كسي كه در بستر مي‎‌نويسد، فقط مچ دست او بر زيردستي يا لوحه‌اي تكيه دارد، كه معمولاً آن را بر زانوي خود مي‌نهد. از آنجا، بي نظمي محسوس در انقباض عضلات بازو و دست به وجود مي‌آيد‍؛ به نحوي كه فشار عادي تغيير مي‌كند. علاوه بر اين، تواتر تغيير مكان ورقة كاغذ براي حصول به يك وضع مساعد و راحت، و تمام تأثيرات دگرگون كننده بيماري ـ همچون ضعف و لرزش ـ، موجب بروز اختلاف در خط مي‌شود.

9- وسايل مورد استفاده

تعيين قلم مورد استفاده ـ اهميتي كه پهنا و باريكي قلم داشته است ـ از اين پس چندان نفعي در برندارد، زيرا با كاربرد خودنويس، نوشته يكنواخت مي‌شود و دست نويسنده بي‌تأثير مي‌ماند. جاعلان مداد را ترجيح مي‌دهند، كه از بيشترين نظم و تناسب صحيح برخوردار است و خطر پخش شدن مركب در آن راه نمي‌يابد(آد، 1957 م).

با وسايلي كه امروزه درنگارش، مخصوصاً‌ در نامه‌هاي بي‌امضا استفاده مي‌شود ، تحقيق همواره دشوارتر مي‌گردد؛ زيرا بجز براي امضا و تنظيم وصيت‌نامة خودنوشت، ماشين تحرير به كار مي‌برند كه يكنواختي به خط مي‌بخشد و اختلاف خط كه معمولاً‌ وسيله‌اي براي تشخيص هويت نويسنده است، در آن راه ندارد. مسلماً‌، ممكن است نوع ماشين تحرير را تشخيص داد. ماشين نويس مبتدي به دشواري مي‌تواند برخودكاري تسلط يابد. كسي كه با ماشين مخصوصي عادت كرده است اگر با ماشين ديگري يك متن را بنويسد، در آن خطاي مبتديان راه مي‌يابد. گاهي به تناسب فرسودگي و فشار زياد، موجب بروز فاصله‌اي بين دو حرف كه بايد متصل باشند، مي‌شود. با تقريبي، مي‌توان نتيجه گرفت كه ماشين‌نويس مرد بوده است يا زن.

10- مركّب

گاهي، براي تعيين اين نكته كه آيا تمام سند در يك زمان تنظيم و تحرير شده است، بايد مركب سند را آزمايش كرد. به طور مثال، آيا به هنگام تنظيم سند، تاريخ آن هم نوشته شده است يا آنكه بعد بر روي آن تاريخ گذارده‌اند. كارشناسان در اين نكته متفق‌القول هستند كه يك مركّب براق از تانن مازو و املاح آهن، در فاصلة 14 تا 34 ماه شفافيت خود را از دست مي‌دهد.

ادامه دارد....

Borna66
05-13-2009, 03:25 PM
11. فضاي موجود

گاهي جعل بر اثر مشكلي كه جاعل از كمي جا با آن مواجه بوده است، كشف شد. معمولاً، نويسنده فضاي لازم براي تنظيم سند در اختيار دارد. امِا، دربارة مخدوش كردن قسمتي از آن، بايد كلماتي متفاوت به جاي متن قبلي نوشت. بر حسب اتفاق، متن تمام قرارداد به استثناي امضا پاك شده بود، و به جاي آن قرارداد ديگري نوشته شد. امضا ايجاد محدوديت مي‌كند، جاعل را وادار مي‌‌‌كند كه تمام حروف آن را عيناً تقليد كند. كوچك يا بزرگ كردن آن بر حسب ضرورت به علت فقدان يكنواختي، موجب مي‌شود كه به جعلي بودن سند زود پي برده شود.

سي‌ويري توانست تشخيص دهد كه متن يك سند رسمي تنظيم شده در دفتر اسناد رسمي، پس از امضاي سند تحرير شده است(سي‌ويري، 1954 م، ص228). متن سند بايد لزوماً بر سطح آزادي كه تا جلوي امضا در اختيار محرر بوده است، به طور يكنواخت قرار گرفته باشد. ولي، او مشاهده كرد كه محرر ابتدا حروف و كلمات را خيلي با فاصله نوشته است. سپس، در نزديكي پايان كار ملاحظه كرد كه جاي كافي در اختيار ندارد، ناگزير كلمات را بيش از پيش فشرده و نزديك هم نوشت.

12. روشهاي جعل و تزوير

هر قدر متني مفصلتر باشد، تحقيق دربارة جعل و تزوير به همان نسبت آسانتر خواهد بود. لوكارد نوشته است: «نتيجه‌گيري از متن كوتاه، مشكوك است»؛ زيرا(لوكارد، 1937 م، ج 5، ص 21)؛ تحمل تلاش مستمر و طولاني، دشوار و خسته‌كننده است و هر قدر كه تلاش بيشتر استمرار يابد، به همان نسبت ضعفي در صراحت يا حتي انقطاعهايي در نوشته پديد مي‌آيد كه در نسخة اصلي وجود ندارد. بايد اضافه كرد كه خستگي ـ همان‌گونه كه هم اكنون خواهيم ديد ـ كار جاعل را به جايي مي‌رساند، كه خط حقيقي خود را به جاي خط اصلي مي‌نويسد.

روشهاي عمده‌اي كه جاعلان در اصل اسناد به كاري مي‌برند، سه نوع است:بدل سازي، تقليد و گرده‌برداري

الف: بدل‌سازي

جاعل، نوشتة شخص معيني را در مدتي طولاني به نحوي بررسي مي‌كند، كه موفق مي‌شود براحتي مثل آن بنويسد. اين، خطرناكترين نوع جعل است؛ زيرا بر اثر تمرين متواتر يك خودبه‌خودي، يك پيوستگي يا شبه خودكاري براي نگارش جاعل در بدل‌سازي حاصل مي‌شود كه ممكن است فريب‌ دهنده باشد. امِا، چون جاعل دقت و مراقبت خود را از دست نمي‌دهد، همين نكته موجب‌ مي‌شود كه تصنعي بودن نوشته‌اش آشكار شود؛ زيرا اين قدرت ثابت در دقت، حتي در نوشته‌هايي چون امضا كه به طور مكانيكي انجام مي‌گيرد، پرده از تلاش جاعل برمي‌دارد. جاعل در لحظه‌اي كه مي‌خواهد با حركت دست خود صراحت و درستي به قسمت جاعل پاياني ببخشد، نگراني آن چنان بر وي مستولي است كه تمرين نمي‌تواند آن را رفع كند. اغلب، با وجود تدارك دقيق براي رعايت نهايت صراحت و درستي در جزئيات معين، در عين حال دستخوش ترديد و اضطراب است. اين حالت، متضمن وقفه و دو رنگي است، كه از چشمان ژرف بين يك كارشناس بيدار مخفي نمي‌ماند.

اضافه كنيم كه يك حركت ارادي را به طور مصنوعي جانشين يك حركت خودكار ساختن، مشخصات حقيقي اين يكي را در لحظه‌اي كه جرم وقوع مي‌يابد، از بين مي‌برد. با بدل‌سازي نمي‌توان وضع و رفتارهاي ترسيمي شخصي را كه همان خودكاري طبيعي است، از بين برد؛ زيرا خودكاري بدون اطلاع نويسنده بر او تحميل شده است و مي‌تواند از عناصر ضروري براي كشف جعل و تشخيص هويت جاعل محسوب شود.

ب: گرده برداري

در خط تقليد شده از رده گرده يا برگرداندن نقش به كاغذ، يك نزديكي و شباهت خيلي تصنعي در جملات، يك كندي فوق‌العاده و يك ترسيم بسيار آميخته به احتياط به چشم مي‌خورد. اغلب مي‌توان به وجود انقطاعهايي در ميان كلمات پي برد، و تصديق كرد كه يك متن كوتاه در چندين وهله نوشته است. خط در مجموع، بر اثر خستگي نمي‌تواند همان قاعده‌اي را كه كار ايجاب مي‌كند، پيروي نمايد. يعني، قلمي كه بدون آزادي و خودكاري مي‌نويسد و حركت آن بر اثر انقياد با كندي صورت مي‌گيرد، اثري كه بر جاي مي‌نهد يك تصنع و يك خط و رسم سرد است كه در برابر نور بر اثر شفافيت كاغذ آثار مزبور به چشم مي‌خورد.

ج: تقليد
در رونويسي، بر اثر ضرورت دوختن چشم به نوشتة اصلي و پيروي از خطي كه آن را تقليد مي‌كنند، انقطاعها بيشتر مشاهده مي‌شود. اين نكات، از نتايج مشاهدات روان فيزيولوژي است، كه بايد آنها را در نظر داشت.

امِا تحقيقي را كه دربارة جعل به وسيلة رونويسي و به طريق اولي در گرده‌برداري هرگز نبايد فراموش كرد، تحقيق دربارة تاريك و روشن‌ها؛ يعني قسمتهاي ريز و درشت حروف، است. يك خودكاري ريتم فشار در آن پديدار مي‌شود كه اصولاً براي كسي كه مستغرق در تلاش تقليد شكل حروف است، قابل تقليد نيست. بدين سان اغلب، جعل در يكنواختي ترسيم و در فقدان تناوب ريز و درشتيهاي قسمتهاي مختلف حروف آشكار مي‌شود.

نوكهاي سر قلم مي‌توانند به نحوي در تناوبهاي فشار، مقاومت و نرمش تأثير داشته باشند كه بر اثر سختي و خشكي نوك خودنويسي تقليل يافته است. امِا، عامل ديگر مؤثر در فشار، شدت حسِاسيت مربوط به قوة لامسه است، كه موجب تمِوج ترسيم حروف مي‌شود. اين حسِاسيت كاملاً شخصي است، از فردي به فرد ديگر متمايز مي‌باشد و تقليد از آن بسيار دشوار است. به علاوه، اگر ما فشار سر قلم خود را پي بگيريم، مشاهده خواهيم كرد كه در آغاز كلمه يا در پايان آن، بيشتر تكيه مي‌كنيم. با گذاشتن آكسان روي بعضي از حروف فرانسه، كشيدن خط افقي حرف‌ «ت»، امضاي مختصر، يا نهادن يك ويرگول يا نقطه روي حروف نقطه‌دار فارسي، نوشتة ما در بيشترين موارد داراي توالي كاستي يا تقويت فشار مي‌شود. اين امر، ريتمي را به وجود مي‌آورد كه اگر حركت دست بر اثر شدت دقت تحت سلطه قرار گيرد، ريتم مزبور خراب مي‌شود.

سرانجام، بايد به خاطر داشت كه گاهي كمالجويي و ميل به نهايت كمال، ممكن است جاعل را وادار به اصلاح و دستكاريها(پرداخت دادن) بنمايد همين امر، موجب كشف جعل او مي‌شود.

يك سر دفتر اسناد رسمي، در طي چندين سال، امضاي برادر خود را تقليد و تمرين كرد. با مرگ برادر، وصيت‌نامه‌اي كاملاً به نفع خود ارائه كرد؛ كه كم مانده بود، كارشناسان را به اشتباه دچار سازد. اما، با مراقبتي كه سر دفتر در پرداخت دادن چندين حرف به عمل آورده بود، جعلي بودن سند آشكار شد(لوكارد، ص 196).

با اين وجود، گاهي اوقات اشخاصي كه خطي خوانا ندارند، سعي مي‌كنند حروفي را كه چندان روشن نيستند يا هجاهايي را كه آن چنان حذف شده‌اند كه قابل خواندن نيستند، تصحيح كنند. بنابراين، نمي‌توان قاعدة مطلقي به دست داد، كه پرداخت دادن را مبين جعل دانست.

بالاخره، كسي كه مجبور است چندين بار امضا نمايد، بتدريج امضاهاي او ساده‌تر مي‌شود.«ويژيلانت»(VIGILANTE) در اثر خود راجع به خط و خطاطي، مشاهدة دقيقي دربارة طول سند كرده و معتقد است كه اگر طولاني باشد، وضع طبيعي به خود مي‌گيرد(ويژيلانت، 1913 م، ص 25). خودكاري موجب مي‌شود كه نوشته، مطابق با نمونة معمولي آن گردد. اگر بايد فقط چند سطر بنويسند يا امضا كنند، معمولاً مراقبتي به عمل نمي‌آيد كه نويسنده خود را در وضعي طبيعي قرار دهد. و من اضافه مي‌كنم كه با دقت مراقبت مي‌كنند كه حروف را با شكل‌گيري درست بنويسند.

استاد ويلا مي‌نويسد: مشاهداتي كه دربارة امضا به عمل آورده‌ام، هرگز صحت آن را دربارة خودم تجربه نكرده‌ام. اثري به تازگي در چندين جلد منتشر شد، كه امضاي من مي‌بايست در رأس آن قرار گيرد. به اين ترتيب، ناگزير شدم كه يك شب، 1500 بار پي در پي امضا كنم. من متوجه شدم كه هر دفعه كه به يك چيز ديگري فكر مي‌كردم و به امضا نمي‌انديشيدم، امضاها با يك شكل درآمدند. و هنگامي كه خود را ملزم به رعايت دقت در كارم مي‌كردم، با مراقبت بيشتري امضا مي‌كردم و گاهي براي قطع يكنواختي كار اقدام مي‌كردم، تغييراتي در امضاي من پديد مي‌آمد. به هر حال، بايد دانست كه امضا قيافه‌اي دارد كه آن را از ديگر نوشته‌هاي شخصي متمايز مي‌گرداند.

بنابراين، آزمون نوشته و امضا، وسيله‌اي براي تشخيص هويت نويسنده است.

13. سن نويسنده

مي‌توان بهدقت تعيين كرد كه سند، به خط يك كودك، بزرگسال يا پيرمرد يا يك زن است. تحولات جسماني ناشي از رشد بدني، در خط انعكاس مي‌يابد. كودكان حركاتي كند دارند و در خط آنها تلاش و يكنواختي به چشم مي‌خورد، زيرا آنها مي‌خواهند خود را با يك نمونه تطبيق دهند. علت شباهت بين خطوط شاگردان يك كلاس، در همين نكته است. با گذشت سالها، بتدريج كه رفتار و شيوة حركت دست مصممتر و سپس سريعتر مي‌شود، مشخصات فردي تجلي مي‌كند. در نتيجه، نوشته‌هاي بزرگسالي از نوشته‌هاي كودكي متمايز مي‌شود. من متوجه شدم كه اين اختلاف در بين كساني كه زياد مي‌نويسند، بيشتر مي‌شود؛ زيرا خودكاري فردي، از همين راه پديد مي‌آيد. در عوض، نزد كارگران و هر كس ديگر كه براي آنان نوشتن كاري اتفاقي است، سرمشق اوليه بهتر محفوظ مي‌ماند. بنابراين، يكنواختي خط و ترسيم بين شاگردان يك مؤسسه فني و حرفه‌اي، به يك حال باقي مي‌ماند. فقدان عادت براي رسم علايم، مربوط به حركت دست براي نگارش در سنين كودكي است كه مانع از كسب اصالت مي‌شود. در مقايسه بين خطوط نوجواني و بزرگسالي، هر قدر تمرين نوشتن كمتر باشد، به همان نسبت اختلاف ضعيف‌تر است.

اين وضع، نزد همة كساني كه بيش از 25 سال دارند ولي به طور منظم مشق خط نكرده‌اند وبسختي امضا كردن يا نوشتن كلمة ديگري را فرا گرفته‌اند، بيشتر مشاهده مي‌شد. خط آنان زشت، نابهنجار و نمودار فقدان اطمينان كودكان است. طبيعتاً، بر اثر نداشتن عادت و در نتيجة تلاش نكردن براي بهبود خط، موفق به تغيير خط در طي سنين عمر خود نمي‌گردند؛ مگر آنكه پيري، موجب بروز ترديد بيشتر و لرزش شود.

كرپيويامن مي‌نويسد(كرپيويامن، 1947 م، ص 386):

«خط كودكان، زشت و كج و معوج است، نشاني از فرهنگ ندارد و در طي يك كلمه و يك سطر بتدريج رو به درشتي مي‌رود؛ يعني حروف اول آنها از حروف آخر آنها كوچكتر است. وقتي به بزرگسالي مي‌رسند، شكل خط منظمتر و بويژه استوارتر مي‌شود. از آغاز پنجاه سالگي، در خيلي از حروف كشيده علامت خستگي را مي‌توان يافت. و در حدود شصت سالگي، اثر لرزش در خط، حكايت از پيري مي‌كند.»

بايد جانب احتياط را از دست نداد، زيرا بروز اشتباه امكان‌پذير است. در ميان تودة مردم اشخاصي هستند كه خيلي دير و در سنين بالا نوشتن را ياد مي‌گيرند يا به ندرت مي‌نويسند. در نتيجه، خط آنان مانند كودكان درشت، نابهنجار و مردد است.

14. جنس

جنس نويسنده، ممكن است در خط او ظاهر شود. «هيرشفلد»(HIRSCHEFELD) آلماني كه در زمينة انحرافات جنسي تحقيقاتي به عمل آورده، ثابت كرده است كه خط همجنس بازان متضمن پديده‌هايي در جهت معكوس است(هيرشفلد، 1903 م). از روي خط، مي‌توان جنس نويسنده را معين كرد. نگارش مردانه، هنجار و اسلوب صحيحي دارد و از نگارش زنانه، متحدالشكل‌تر و سنگينتر است. خط مرد، استوارتر و گاهي خشن است. خوشنويسي زن، بجز در مواردي كه صفات اختصاصي آشكار مردانه دارد، به طور كلي ظريف‌تر از خوشنويسي مردان است. و اغلب علاماتي را دربردارد كه مربوط به خصوصيات زنانه است؛ مثلاً فاقد نيرو و ژستهاي آشكار دست است، ساده شده نيست،و تزيينات مارپيچي و حلقه‌هاي آن مبين خودخواهي گستاخانه و بوالهوسي است.

خط زن، خميده‌تر است. اين مشخصة غريزي در نزد زنان تحصيل كرده‌‌‌، برعكس است. آنان همواره از ذوق و باب روز تبعيت مي‌كنند، قلم را با وضع خاصي در دست مي‌گيرند، در نگارش حروف به سوي راست‌نويسي گرايش مي‌يابند.

اختلافات جزئي بين نگارش زن و مرد وجود دارد، كه تابع قانون ثابتي نيست، امِا همين اختلافات جزئي، براي تعيين جنس ارزش بزرگي دربردارد.

در نامه‌هاي زنان، خصوصيات ديگري همچون: خطهاي فاصله و نقطه‌هاي تعليق(سه نقطه براي حذف مطلب يا مقاصد ديگر)، غلطهاي املايي و كاربرد افراطي صفات تفضيلي يا تصغيري مشاهده مي‌شود. خطهاي فاصله‌ و نقطه‌هاي تعليق، بيانگر چيزهايي است كه نمي‌توان يا نمي‌بايد آنها را گفت. اين، يك عشوه‌گري است. اما در نزد اشخاصي كه از هوش متوسطي برخوردارند، اين علايم جانشين افكاري است كه قادر به ابراز آن نيستند يا كلمات مناسبي براي بيان آن نمي‌يابند. در نامه‌هاي زنان، بيش از مردان، پس از امضا مطالبي افزوده مي‌شود. گمان نمي‌رود كه اين امر، ناشي از حافظة ضعيف‌تر آنها باشد. بلكه بحق يا ناحق، از عدم ارضاي آنان در آنچه نوشته‌اند ناشي مي‌شود. التاويلا مي‌نويسد: من تا آن حد پيش نمي‌روم كه بگويم هيچ نامه‌اي زنانه پيدا نمي‌شود كه يك غلط املايي در آن نباشد، امِا بايد اقرار كنم كه فراواني اين خطا يكي از ثابت‌ترين خصوصيات جنس ضعيف است.

اين امر، تقريباً نشانة قسمت اعظم كارهاي زنانه است، و در نظر «التاويلا» ضعف قواي عاقله را مي‌رساند. زنان صفات تفضيلي و تصغيري، زياد به كار مي‌برند. اگر آنان در اين كاربرد افراط مي‌كنند، براي اين است كه هيجانات زنان قوي است. در حالت منفي نيز براي اين است، كه مي‌خواهند آنان را قوي پندارند. صفات تصغيري، خيلي مطبوع طبع زنان است؛ زيرا اين صفات زيبا ظريف‌ترين اختلافات جزئي احساسات را به وجهي نيكو، لطيف و مهرآميز تشريح مي‌كنند.

گاهي زن در خط خود، تلقين‌پذيري و ميل به تقليدش را نيز آشكار مي‌سازد. زناني بوده‌اند كه بسيار كوشيده‌اند تا خط شوهر يا عشاق خود را تقليد كنند.

15. شغل

شغل نويسنده را از روي خطش نمي‌توان حدس زد. به طور كلي، از خط بويژه از سهولت آن، مي‌توان درجة فرهنگ و عادت نوشتن نويسنده را استنتاج كرد. مي‌توان خط يك مأمور را از خط يك روستايي تميز داد. ولي، خط پزشك را از خط وكيل دادگستري، و خط نجِار را از خط بنا نمي‌توان تشخيص داد. در اينجا، از سهولت سخن گفتيم، نه از وضوح و روشني؛ زيرا سهولت معرف سلطه و خودكاري خود به خودي است. در صورتي كه وضوح خط، گاهي از اوقات در نزد كسي كه هنوز سلطه‌اي بر حركت دست خود در نگارش پيدا نكرده است؛ نشان مي‌دهد كه تحت تلاشي است كه بر خود تحميل مي‌كند. متفكران ـ همان گونه كه گفتيم ـ در نوشتن تلاشي بيهوده به كار مي‌برند تا سرعت انديشة خود را دنبال كنند. با چنين كوششي و در اثر توسل به علايم اختصاري و حذف بعضي از حروف، ممكن است نوشتة آنان غير قابل خواندن شود؛ همان گونه كه اثر فن تندنويسي براي كساني كه اهل اين فن نيستند. مفهوم نيست. فقط آموزگاران را مي‌توان از روي خطشان شناخت؛ زيرا اين گروه ـ بويژه آموزگاران كلاسهاي ابتدايي ـ كه ناگزيرند به شاگردانشان سرمشق دهند، سرانجام به خوشنويسي عادت مي‌كنند.

از خوانا نبودن بعضي از نوشته‌ها ـ مثلاً، نسخه‌هاي پزشكي سخن مي‌گويند ـ، امِا اين امر ناشي از وضع ناراحت پزشك به هنگام نسخه‌نويسي ـ به طور مثال، روي زانو يا در كنار بستر بيمار بودن ـ است.

شغل مي‌تواند در موارد ذيل شناخته شود:

الف: به وسيلة سبك چنانكه سبك قضات و وكلاي دادگستري اغلب با شكوه است، سبك بازرگان تميز و ساده است، و سبك مهندس، شيميدان و رياضيدان خلاصه و موجز و تقريباً متمايل به «فرمول»(قاعده) است.

ب: به وسيلة اصطلاح فني ويژه، كه در استعمال كلمات معيني آشكار مي‌شود. اغلب اصطلاحات جديد و نو گفتارگرايي، بدون ضرورت حقيقي به كار مي‌رود.

ج: به وسيلة كاربرد علايم اختصاري مخصوص و قاعده‌هاي ويژه كه كاربرد آنها در بعضي از مشاغل، متداول است.

16. مزاج

بعضي از نوشته‌ها، معرف مزاج نويسنده است. نمي‌توان انكار كرد كه دست انسان با اراده و نيرومند، حركات مخصوصي دارد كه بايد آثارش را در نوشته بويژه در خطي كه بر روي «ت» لاتين مي‌كشد، بر جا گذارد. همچنين، در فارسي براي گذاشتن سركش كاف يا مد روي الف، يا گذاشتن نقطه‌هاي حروف با نقطه مثل: چ، ژ، ش و پ، مستلزم يك عمل مخصوص از روي اراده است، كه خودكاري متحدالشكل خط را قطع مي‌كند. در نتيجه، اگر علامت مزبور با صرف نيروي بيشتري گذاشته شده باشد، پرده از روي مزاج خاصي برمي‌دارد. بديهي است، كسي كه نقطه‌هاي حروف نقطه‌دار و «آپوستروفها»(علامت حذف يك حرف صدادار در فرانسه) و مشخصات ديگر حروف را فراموش مي‌كند، فردي است گيج و بيدقت كه جزئيات از نظرش دور مي‌ماند. چنين شخصي، شايستگي انجام دادن كار كاملي را ندارد. اگر در مقايسه با نوشته‌هاي قبلي معلوم شود كه اين بيدقتيها بر حسب عادت نيست، پيداست كه وضع مزبور ناشي از مزاج نيست؛ بلكه، ثمرة يك حالت مخصوص اختلال احساساتي است.

يك نوشتة سريع، در رابطه با تحريك تند عصبي است كه ايجاب مي‌كند، چنين تحريكي ثمرة يك حالت رواني شناخته شود؛ و مسلماً، اثر مزاج خونسرد و وارفته(تشويش‌پذير) نيست. بدون بررسي محتواي سند، از اين حد فراتر نمي‌توان رفت.

17. هيجانها

تحقيق دربارة تغييرات مخصوص در نوشتة عادي يك انسان، بسيار جالب توجه است. اين تغييرات مي‌توانند يك حالت هيجاني(لذت، الم، ترس و خشم) يا عاطفي(عشق و بيزاري) را آشكار كنند. اختلال نگارشي با آثار ترديد، كاشف از يك نابهنجاري و الزام است. چنين اثراتي در نامه‌هاي قربانيان دكتر «پتيتو» كه با ديكته كردن او نوشته‌اند، بروز كرده است. پزشك نامبرده، قربانيان خود را مجبور به نوشتن مطالبي كرده بود كه خود وي ديكته مي‌كرد. اختلال نگارشي با آثار ترديدي كه در نوشته‌هاي اين قربانيان بروز كرده است، حكايت از آن دارد كه آنان در يك حالت غير عادي و تحت الزام آن را نوشته‌اند(مجلة بين‌الملل جرم‌شناسي، 1953 م، ص 29).

مي‌توان گفت كه هيجان‌پذيري، در نابرابري خط و نوشته تجلي مي‌كند و خط عادي را خراب و مخدوش مي‌سازد. براي پي بردن به امكان چنين تحقيقي، ترجمة قسمتي از بررسي جالب توجه«ولِو»(VELLOT) در اينجا نقل مي‌شود(ولو، 1915 م، ج 80، ص 320):

«فعِاليت شديد مربوط به عمل ارگانيسم مغزي، نيروي فراواني را دخالت مي‌دهد. به وسيلة آن، عضو كسي كه سندي را مي‌نويسد از بدن دل برمي‌كند و به قسمي پيش مي‌رود كه كلمات(با حروف لاتين) به سوي بالاي برگ كاغذ مي‌روند. فعِاليت ضعيف مربوط به عمل ارگانيسم مغزي، نيرو را تقليل مي‌دهد. در اثر آن، عضو كسي كه سندي را مي‌نويسد. در حال جلو رفتن به قدر كافي، دل از تن برنمي‌كند؛ به قسمي كه كلمات به سوي پايين برگ كاغذ مي‌روند(در حالت اول، خط سر بالايي مي‌رود و در حالت دوم، به سرازيري مي‌رود و كج مي‌شود‌). سر بالا رفتن خط، نشانة بروز حرارت، خيز، تحريك و حتي تحريك هيجان‌انگيز است. سرازير رفتن خط، از نويسندگاني است كه كار آنها را كسل يا خسته مي‌كند، دچار غمزدگي هستند يا خود را در حالتي از خستگي و بي‌ميلي بدون واكنش مي‌يابند.»

«ژست نگارشي افرادي كه در حال تحريك عصبي هستند مانند ساير حركات آنها، مقطع، بريده بريده و بي‌نظم و بي‌ترتيب است. محور حروف آنها، دائماً تغيير جهت مي‌دهد. در تشكل آنها خطهاي كشيده، توقّفها و تغييرات ناگهاني جهت بويژه شكستگيها در منحنيها پديد مي‌‌آيند. اثر حركت مغزي مقارن با آن، توليد پيچ خوردگيهاي عضو نويسنده است. پيچ‌خوردگيها بويژه در نرمترين اجزاي نگارش؛ يعني در علايم اعراب و نقطه‌گذاري، به چشم مي‌خورد.»

«اثر هيجان‌پذيري، ازدياد نابرابريهاي حروف پيوسته است. شدت تمايلات عشقي، زاويه‌اي بسيار تند بين محور خميدگي حروف و خطي كه از قاعدة حروف مي‌گذرد، تشكيل مي‌دهد و جهت آن، به سمتي است كه نوك قلم پيش مي‌رود(كه در نوشته‌هاي غربي به سمت راست، و در نوشته‌هاي فارسي و عربي به سمت چپ است.»

از تمام اين موارد، اين اصل بسيار ساده به دست مي‌آيد كه خراب شدن خط، تغيير نظم عادي حروف، پيچ‌خوردگي بعضي از علايم نگارش و بزرگ شدن غير ثابت علايم ديگر، كاشف از يك حالت نابهنجار است. گمان نمي‌رود كه تعيين دقيق حالت هيجاني يا عاطفي، امكان‌پذير باشد؛ مگر اينكه حالات افسردگي و تمام آنچه را كه به تحريك مبدل مي‌شود در يك گروه گردآوريم. در موارد نخست، ممكن است شديدترين تلاطم در حركات پديد آيد. در موارد دوم، تضعيف نيروي عصبي موجب سير نزولي خط مي‌شود.

تحريك و افسردگي هنگامي كه تا سرحد مرضي پيش مي‌روند، موجب بروز تغييراتي شديد در خط مي‌شوند. نه فقط در بررسي اين بيماريها تغييراتي در خط مشاهده مي‌شود، بلكه در تجاربي كه روي هيپنوتيزه‌ها به عمل آمد، حتي در خوشنويسي آنان نيز بر حسب خود‌آگاهي تحميل شده مانند خشم، آرامش و ترس، تغييراتي پديد مي‌آيد.

18. خستگي

خستگي و كوفتگي و بيحالي، مي‌توانند در خط تأثير نهند. اثر آنها از كج رفتن به سرازيري، بسيار شبيه انعكاس اثر افسردگي در خط است. اين تحقيق مي‌تواند اهميت زيادي در تعيين اين نكته داشته باشد كه سندي طولاني و در نتيجه متضمن آثار خستگي آشكار، در يك يا چند نوبت نوشته شده است. هنگامي كه بتوان به خستگي مخصوص نويسنده پي برد، حتي روز و ساعت نگارش را به طور دقيق مي‌توان معين كرد. مسلم است كه در مورد نخست ـ سندي كه در يك نوبت نوشته شده باشد ـ.، حروف كم‌كم نظم و هماهنگي خود را از دست مي‌دهند و به تأني، از سنخ خط عادي نويسندة آن خارج مي‌شود. از همين رو، «كولوك چي»(COLCCI) بدقت دريافته است(كولوك‌چي، 1915 م):

«منحني خستگي خط، داراي مشخصات كاملاً فردي است. در خستگي، تقريباً به طور ثابت، كوشش افراطي با يك نابرابري و آميخته با بي‌نظمي و دشواري، در حركات سطرها به چشم مي‌خورد كه گاهي اوقات، رسم خط را شبيه نوشته‌هاي درحالت لرزش جلو‌ه‌گر مي‌سازد.»





19. عوامل فيزيكي مخل نظم

حرارت مي‌تواند موجب بروز تغييراتي در خط و نوشته عادي بشود. در نگارشهاي روزهاي گرم و خفقان‌آور‌، حالت سستي و بيحالي مشهود است؛ همچنان كه سرما با ايجاد انقباض عضلات، مي‌تواند موجب بروز لرز شود كه به نگارش، ابهامي مشكوك مي‌بخشد. روشنايي غير‌ كافي‌، تلاشي بصري به نويسنده تحميل مي‌كند. و موجب مي‌شود كه خط از اطمينان بهرة‌ صحيحي نداشته باشد. خودكاري در نگارش به هر درجه كه رسيده باشد، هميشه تحت نظارت بصري انجام مي‌گيرد. اگر عامل اخير به دشواري عمل كند، موجب ترديدي مي‌شود كه در خط انعكاس مي‌يابد.

20. حالتها احساساتي

خط نه فقط حالات هيجاني و خستگي نويسنده را آشكار مي‌كند، بلكه گاهي از روي حالات احساساتي هم‌ پرده ‌برمي‌دارد. به طور مثال «بينه» در اثبات جنس نويسندة خط، هنگامي كه متن آن خطاب به يك زن نوشته شده بود، مشكل بزرگي نداشت(بينه، 1904 م، ص 181). اين امر با يك قانون كلي مطابقت دارد:‌« به يك بانوي بزرگ، مثل يك زن روستايي و به يك زني كه به او احترام مي‌گزارند، مانند شخصي كه از او استدعاي حمايت مي‌كنند، به يكسان نامه نمي‌نويسند».

اين ضوابط را با احتياط و مآل‌انديشي بايد آزمود، و نبايد از نظر دور داشت كه از لحاظ توجيه روان فيزيولوژيك اهميت دارند.

«تارد»(TARDE) مي‌نويسد(تارد، ص 286):

«اگر انديشه‌اي سبك خاصي براي خود مي‌آفريند، خط مخصوصي نيز براي خود مي‌آفريند. با تبديل سبك‌، خط تغيير مي‌يابد. ترديدي نيست كه ما بر حسب مقام شخصي كه نامة خود را خطاب به او مي‌نويسيم، سبك خود را تغيير مي‌دهيم و به همين نحو در خط خود مراقبت مي‌كنيم.»

21. خصوصيات خط تقليد شده

اغلب جاعل، موفق نمي‌شود بيش از يك نوشته براي تقليد از آن تهيه كند. چه بسا ممكن است كه اين نمونه، در اوضاع و احوالي نوشته شده باشد كه واجد خصوصيات غير عادي نويسنده اصلي باشد، و نبايد به عنوان نمونه براي تقليد خط شخص مورد نظر استفاده شود.

كارمندي كه مجبور است چندين نامه را امضا كند، ناگزير به طور غير عادي آنها را به دلايل ذيل تغيير خواهد داد:

الف: اگر امضا براي ارسال به بانك به عنوان معرفي نمونة امضا در مواقع استرداد وجوه سپرده باشد، با دقت تمام كارتهاي مخصوص را امضا خواهد كرد و امضاها نيز كامل خواهد بود.

ب: در موارد دستور پرداخت يا سفارش، حتي در ذيل نامه به عنوان مقام برجسته‌اي، امضا كامل خواهد بود؛ ولي دقت آن، كمتر از مورد قبلي است.

ج: ممكن است در مكاتبات عادي ‌بويژه در امضاي چندين نامة پي در پي، بعضي از اجزاي امضاي حذف شود. در نتيجه، امضا شكل عجيب به خود بگيرد؛ به طوري كه قابل خواندن نشود. به همين جهت، در دفاتر ماشين‌نويسي، رسم بر اين جاري شده است كه در محل امضا سند، نام امضا كننده را نيز ماشين مي‌كنند تا امكان تفسير امضا فراهم شود.

در ماجرايي، مشاهده شد كه دو برات به امضاي خانم آموزگاري بوده است. در هر دو امضا برخلاف عادت دائمي امضا كننده، نام شخصي خانم آموزگار بعد از نام خانوادگي او قرار داشت. پس، به اين نتيجه رسيدند كه براتها را كسي امضا كرده است، كه امضاي خانم آموزگار را در اسناد تحصيلي ديده بود. در آنجا برخلاف معمول در امضا، نام خانوادگي را مقدم بر نام شخصي گذاشته بودند.

22. شخصيت مضاعف در جعل خط يا حضور دو شخصيت در نوشته‌اي

نگارش مانند هر حركت خودكار؛ مثلاً روش و سلوك، گوشه‌اي از خصوصيات نويسندة خط را آشكار مي‌كند. از آنجا، نتيجه مهمي به دست مي‌آيد: جعل، جايگزين كردن ژست نگارش ديگري، به جاي ژست مخصوص خود است. در اين عمل، جاعل هرگز نمي‌تواند كاملاً ژست نگارش خود را از بين ببرد. بر طبق اين نتيجه است، كه «جعل را از روي منش شخص اصلي باز مي‌شناسند»؛ زيرا در مقايسة خط اصلي با نمونه و جعلي كه ناشي از آن است، مي‌توان مخلوطي از دو نگارش را كه معرف خصوصيات دو شخصيت است، كشف كرد.

با اين وجود، بايد خاطر نشان كرد كه اين نتايج در جعلهايي كه از روش بدل‌سازي استفاده شده است، آسانتر به دست مي‌آيد تا در جعلهايي كه با روش گرده‌برداري ساخته شده است. در روش بدل‌سازي، خودكاري ژست نگارش خاص جاعل، آسانتر ظاهر مي‌شود. در روش گرده‌برداري، مساعي تقليد حاكم بر ژست است و اثر تمرد عادت را از ميان بر مي‌دارد.

كتابنامه
1. آد: «مشخصات مداد خودكار و تأثير آن در تشخيص دست نوشته‌ها‌»، روزنامة قانون جنايي 1947 م

2. براش، «دوازده عامل‌منش و تأثير آنها در قيافه و خط»‌، 1953 م

3. بينه، «سال روان‌شناختي»، 1898 م

4. همو، «خط‌شناسي و تعيين جنس، سن و هوش»، سالنامة روان‌شناسي، 1904 م

5. تارد، «بررسي روان‌شناسي اجتماعي»

6. رسي، «مبناي علمي خط‌شناسي»، 1953 م

7. دو فرانس، مركور،« روشهاي كارشناسي خط» 1922 م

8. سي‌ويري، «مختصر خط‌شناسي»، 1954 م

9. كرپيويامن، «خط و منش»، چ 11، 1947 م

10. همو، «عناصر خط اشخاص بي‌سروپا»، 1923 م

11. گيرال، «ارزش دليل اثبات دعوي در كارشناسي خطوط»، 1927 م

12. گيرال‌ولوي، «كارشناسي اسناد در حقوق كنوني»، مجلة بين‌المللي جرم‌يابي، 1920 م

13. لوكارد، «جنايت و جنايتكاران»

14. همو، «دورة كامل جرم‌يابي»، كارشناسي اسناد، 1937 م

15. مجلة بين‌الملل جرم‌شناسي، 1953 م

16. مگنا، «خط‌شناسي در خدمت علوم جنايي»، اسناد دومين كنگرة جرم‌شناسي، 1950 م

17. ولو، «ژست نگارشي»، مجلة فلسفي، 1915 م، شمارة 80

18. Altavila, Enrico, psychologie Judicial, Bogot, Editorial Temis, 1973.

19. Collucci, Saggidi di Psicofisiologia Della Scrittura‚ 1915

20. Ferrari‚Héricourt el Richet‚ La Personnalité de l’écriture‚ Rev Philos‚ 1884

21. Joire‚ Traité‚ de Graphologie Scientifique‚ 1906

22. Hartenberg‚ Psychologie du Caractére‚ 1908

23. Hirschefeld‚ «Der Vurnisch Mensch»








--------------------------------------------------------------------------------

* مرحوم استاد دكتر مهدي كي‌نيا بنيانگذار دانش جرم‌شناسي در ايران



--------------------------------------------------------------------------------

يادداشت:

[1]. يادداشت فصلنامه: مقالة «خط يا تصوير شخصيت» اندكي پس از رحلت استاد فرزانه مرحوم دكتر مهدي‌كي‌نيا در اختيار فصلنامه قرار گرفت؛ معمولاً ـ طبق روية كار فصلنامه‌ ـ مقالات پس از ارزيابي براي اعمال اصلاحات احتمالي در اختيار صاحب‌ اثر قرار مي‌گيرد، اين مقاله نيز نيازمند اصلاحاتي مانند معرفي كامل منابع و مأخذ و رعايت رويه مرسوم در ارجاعات بود، ولي با توجه به پايه‌گذاري رشتة جرم‌شناسي در ايران به دست آن مرحوم و جايگاه بلند علمي ايشان در اين رشته و حجيت سخنان و نوشته‌ها و فصل‌الخطاب بودن آثار ايشان در اين حوزه، بنا به تصميم هيأت محترم تحريريه مقرر شد مقاله بدون هيچ تغييري و با چشم‌پوشي از كاستي‌هاي آن به همين شكل به چاپ رسد تا جامعة علمي از آن بي‌بهره نماند.

[2]. متن اين مقاله فصلي از كتاب پربار «روان‌شناسي قضائي» اثر «انريكو آلتلاويلا» است كه به وسيله راقم اين سطور از فرانسه به فارسي برگردانده شد. چون تاكنون موفق به ويرايش آن نشده‌ام متأسفانه اين اثر علمي و كاربردي به زيور طبع آراسته نشد. در تهية اين مقاله علاوه بر مآخذي كه آقاي آلتاويلا ذكر كرده است از مراجع ديگري من جمله «مجلة بين‌المللي جرم‌شناسي» سالهاي 1954 و 1955 و 1975 و اثر مشهور «فرانك ويكتور» ترجمة «مازه» روان‌شناسي فرانسوي و جلد پنجم «جرم‌يابي» اثر دكتر «ادموندلوكارد» نابغة فرانسوي استفاده شد.