PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اخلاق شهروندی



alamatesoall
12-14-2011, 08:02 PM
http://vista.ir/include/articles/images/0c04995be3f57f8ff97f04785d192d24.jpg


شهروندي يكي از مهمترين و كاربردي‌ترين تئوري‌هاي عصر ماست. در ايده شهروندي حق همه افراد براي برخورداري از حقوق قانوني به رسميت شناخته شده و همچنين مسووليت‌هايي كه آنها بايد آن را به جهت برخورداري از يك زندگي مناسب‌تر برعهده گيرند مشخص مي‌شود.

بنابراين تئوري شهروندي يك ايده قدرتمند است. شهروندي بستر اجتماعي مناسبي را براي فعاليت‌هاي فرد مهيا مي‌كند تا او بتواند همه چيز را در خدمت پيشرفت خود به سوي تعالي به دست گيرد. اما در اين ميان طرح يك سوال مهم، لا‌زم به نظر مي‌رسد. آيا به مدد اين تئوري، فرد مي‌تواند تنها درصدد دستيابي به حقوق فردي خويش برآمده بدون آنكه اصولا‌ چيزي به نام حقوق گروهي را نيز به رسميت شناسد؟ به معنايي ديگر آيا هر كس مي‌تواند در راه پيشرفت خود به عنوان يك حق لا‌زم و مسلم شخصي، از حقوق سايرين چشم پوشيده و آنرا ناديده انگارد؟ بي شك پاسخ به سوال فوق به همراه كنكاش در زواياي پيدا و پنهان آن، چيزي نيست كه در حجم اين نوشتار بگنجد و يا موضوع آن باشد. اما تنها مي‌توان به ذكر اين نكته بسنده كرد كه بر اساس باورها و اعتقادات غالب در جامعه ما هيچ فردي نه مي‌تواند و نه بايد به گونه اي انحصاري تنها در فكر پيشرفت و گسترش زندگي مادي خود برآيد بدون آنكه هيچ ارزش و اهميتي براي ساير اجزاي جامعه قائل شود چرا كه آنگاه براي نيل به اين هدف تنها بايد از باقيمانده سايرين عبور كرد كه اگر اينگونه شود بي‌گمان آنچه برجاي خواهد ماند جز ويرانه‌اي از اخلا‌ق و معنويات نخواهد بود. به هر حال وقتي مانعي به نام اخلا‌ق سد راه روح بي انتهاي بشر نشود، آنگاه ثمره آن جامعه اي خواهد شد پر آشوب و بي نظم و تهي از هر قيد و بند كه حصول به پيشرفت در آن جز از مسير فوق برنيايد. ‌


اخلا‌ق يكي از مهمترين حوزه‌هاي مورد تاكيد همه اديان آسماني است. اخلا‌ق يك قلمروي مهم در زندگي اجتماعي و معرفتي هر فرد شناخته مي‌شود و چه بسا حتي پيش از هر چيز يك وسيله تنظيم كننده در روابط اجتماعي انسان‌ها نيز تلقي شود. اخلا‌ق مدافع منافع اجتماعي و گروهي اعضاي يك جامعه است و در اين راه عهده‌دار نوعي آگاهي است كه آنها را به مرور به مخاطب خود منتقل مي‌كند. اخلا‌ق در شكل اجتماعيش يك ضرورت نيز هست. ضرورتي كه به خصوص در جامعه ما كه دين در آن وجه پررنگي دارد پراهميت تر به نظر مي‌رسد. چرا كه هرچه باشد اخلا‌ق در يك جامعه ديني شكل تقليل يافته همان مذهب تلقي مي‌شود. از نظر مسلمانان، اخلا‌ق قوت گرفته از دين است و اين درست بر خلا‌ف نظر كانت بوده كه معتقد است دين بر پايه اخلا‌ق بنيان گذارده مي‌شود. به عبارتي، مسلمانان به اين دليل كه دين را به عنوان يك مجموعه و اخلا‌ق را زير مجموعه آن در نظر مي‌گيرند سعي مي‌كنند تا علت ورود به بحث اخلا‌ق را نيز به گونه‌اي جلوه دهند كه رنگ دين در آن غالب باشد. حوزه اخلا‌ق براي مسلمانان به طور مستقيم مرتبط با روز رستاخيز و آخرت، سلوك نفس، دستورات اخلا‌قي اوليا و جز اين است تا به همين علت باشد كه امروز اخلا‌ق به عنوان يكي از زواياي اصلي زندگي شهري ما محسوب شود. هرچند بايد همين جا به اين موضوع اشاره كرد كه به طور كلي پرداختن به موضوع اخلا‌ق شهري و اخلا‌ق شهروندي اگرچه امروز به همراه مفاهيم مدرن و در قالبي نو به مخاطبان عرضه مي‌شود اما بايد پذيرفت كه اصل اين موضوع صرفا واقعيتي نيست كه تنها منحصر به تمدن امروزين باشد، بلكه آنچه به عنوان شاهد و مثال مي‌توان از كتب مقدس الهي و يا دستورالعمل‌هاي مختلف مكتوب شده در دوره‌‌اي مختلف استخراج كرد مبين اين پاسخ است كه زندگي اخلا‌قي ريشه در تاريخ آفرينش داشته است. حتي اگر امروز ضرورت وجودش بيشتر از گذشته احساس شود. آن هم فارغ از جست‌وجو در چرايي وجود چنين ضرورتي. ‌


‌ اما در مباحث اخلا‌قي جداي از حوزه مرتبط با فرد، آنچه كه به همان ميزان مهم به نظر مي‌رسد وجود ارتباط بين اخلا‌ق فردي هر شخص با جامعه و اجتماعي است كه او در آن زيست مي‌كند. بايد بپذيريم كه از قوه به فعل رسيدن بسياري از صفات انسان (وحتي صفات منفي) مي‌تواند به گونه‌اي اكتسابي و تحت تاثير اجتماعي باشد كه وي در آن زندگي مي‌كند.


به عبارت ديگر بازتاب رفتار هر كس در جامعه عرضه كننده گونه‌اي از روابط آشكار و پنهان موجود در همان جامعه است، چون به هر حال انسان معلول اجتماع است و اجتماع در قبال او داراي مسووليت. هرچند اين واقعيت هرگز نمي تواند توجيهي شود بر رفتارهاي قانون شكنانه و نادرست او به بهانه تاثير گرفتن از جامعه و يا گرفتن انتقام از آن شود. به هر حال اين امري انكار ناشدني است كه هرگاه عملي غير اخلا‌قي از كسي سر بزند، آنكه نخست متهم اصلي به شمار خواهد رفت خود او خواهد بود كه بايد پاسخگوي كردار نادرست خويش باشد.


از طرف ديگر، اما شخصيت هر فرد متاثر از صفات ظاهري يا دروني اوست. جنبه‌هاي مختلف شخصيت فرد از لحاظ دائمي بودن يكسان نيست؛ آنچنان كه برخي از اين جنبه‌ها مانند صفات ظاهري تغييرپذير نيستند اما برخي جنبه‌هاي ديگر قابل تغييرند. مثلا‌ اگر شكل ظاهري صورت يا قامت فيزيكي انسان غيرقابل تغيير باشد اما به وجود آمدن يا از بين رفتن صفاتي چون هيجان، سركشي و يا برانگيختگي در انسان مي‌تواند تابعي مستقيم از وقايع اجتماعي در حال وقوع اطراف او باشد و همين صفات است كه در كنش و واكنشي دائمي با محيط به سر برده و برآيند آنرا متوجه جامعه مي‌نمايد. در همين رابطه آنگاه كه آن اجتماع موجب شود تا اين صفات اخلا‌قي به صورتي دائمي از آدمي صادر شود آنگاه آن صفات به خلق تبديل مي‌شود، زيرا علت پديدار شدن يك خلق در بشر، عادت است و عادت به معناي تكرار يك عمل


در جمهوري اسلامي ايران که محتواي آن توسط قانون اساسي تعريف شده است نسبت شهروندان با قدرت و حکومت يک سهم مساوي است. بر اساس اصول روشني از قانون اساسي بايد با همه در برابر قانون يکسان برخورد کرد و البته اين مساله يک حق بنيادي براي هر شهروند است که بتواند نسبت به سرنوشت جامعه و قدرت و حکومت اظهارنظر کند، حکومت را مورد سوال قرار دهد و حتي اگر اين توانايي را در خود مي بيند براي حضور در حکومت و قدرت بتواند نامزد شود و مسووليت را با راي مردم به دست آورد. در واقع اصول مورد اشاره قانون اساسي را مي توان اين گونه تفسير کرد که حق قانوني براي هر شهروند وجود دارد که بنابر آن حق قانوني مي تواند نسبت به سرنوشت حکومت و جامعه اظهارنظر کند و به صورت فعالانه در عرصه سياسي مشارکت نمايد، بنابراين اين انديشه که بخشي از شهروندان بايد خود را از عرصه قدرت کنار بکشند به هيچ وجه منطقي نيست و با آموزه هاي ديني و قانوني ما سازگاري ندارد و با روح قانون اساسي در تناقض است.حضور در حکومت و قدرت در کشوري مثل ايران با شرايط تاريخي و سياسي به شدت ضروري به نظر مي رسد زيرا تمام امور در کشور به شدت تحت تاثير و تصميم گيري هاي حکومت است به گونه يي که هيچ عرصه يي از حوزه عمومي از دخالت حکومت مصون نيست، بنابراين اگر مي خواهيم که کشور ما به سمت توسعه و پيشرفت و ارتقاي آزادي هاي سياسي و اجتماعي و حاکميت قانون پيش برود ناچار هستيم که ساختار قدرت را دموکراتيزه کنيم و از امکانات دولت براي پيشبرد امور بهره گيريم و اما رسيدن به قدرت تنها از مسير انتخابات مي گذرد و اين حق تمام فرزندان ايران است که از امکان انتخابات براي اعمال نظر خودشان در انتخابات به منظور انتخاب مسوولان قوه مجريه و مقننه و شوراها شرکت کنند و از اين طريق قدرت را در اختيار بگيرند و حکومت را پاسخگو کنند. در سايه اين ساز و کار است که مي توان اميد داشت قدرت کارآمد شود و درجهت جلب رضايت شهروندان گام بردارد.



مقالات جامعه شناسی