PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفي و زندگي نامه معماران بزرگ



Borna66
05-08-2009, 10:32 PM
با سلام
در اين تاپيك به معرفي و زندگي نامه معماران بزرگ پرداخته مي شود.
اميدوارم ورد قبول شما عزيزان قرار بگيرد

Borna66
05-08-2009, 10:33 PM
هوشنگ سیحون
هوشنگ سیحون معمار و نقاش ایرانی و رییس سابق معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.

زندگی نامه

او در ۱۲۹۹ در تهران به‌دنیا آمد. تحصیلات معماری خود را در دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) انجام داد، وی هم اکنون در ونکوور کانادا زندگی می‌کند.

پیشینه معماری

وی زمانی استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و سه دوره رئیس این دانشکده بود. استاد «هوشنگ سیحون» نقاش و معمار ۸۶ ساله ایرانی، به مرد بناهای ماندگار معروف است آن هم به دلیل طراحی و نظارت بر ساخت آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسبان و ده‌ها مقبره و آرامگاه دیگر، ضمناً وی طراح بنای موزه توس در سال ۱۳۴۷ و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان توپخانه تهران نیز می‌باشد.

استاد سیحون نقش اندازی است که در دنیای ابعاد از معانی پر رمز و راز باطن سخن به میان می‌آورد و معانی و فلسفه نظری و وجودی بزرگانی که معمار و طراح آرامگاه هر یک از آنان بوده، در نقش مقبره شان متجلی نموده‌است. به عنوان مثال در ۱۳۳۸ آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، محاسبه و طراحی کرده‌است.

او در کتاب «نگاهی به ایران» در مورد بنای آرامگاه نادر شاه افشار می‌نویسد: ماده اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هر کاره‌است، این سنگ یکی از مقاوم ترین سنگ هایِی ست که در ایران وجود دارد، او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار می‌داند». او در ادامه می‌نویسد: «شکل کلی و مقبرهٔ نادر به شکل شش ضلعی متناسبی ست که، شکلِ سیاه جادرهایی را تداعی می‌کند، دلیل این امر همین نکته‌است که نادر به جای کاخ در زیر چادر زندگی می‌کرد.

پیشینه نقاشی

در کنار معماری به نقاشی از مناظر و روستاهای ایران می‌پرداخت و نمایشگاه‌هایی از این آثار خود در ایران و در خارج از ایران برپا کرده‌است.


آثار وی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست در سال ۱۹۷۲ در کنار آثار هنرمندانی چون پیکاسو و دالی به نمایش درآمد. در این نمایشگاه تابلویی از کلافه‌های خط به نمایش گذاشت که در آن از خطوط موازی و پر پیچ و تاب که هیچ همدیگر را قطع نمی‌کنند، استفاده کرده بود. دانشگاه‌هایی مثل mzt، هاروارد، واشنگتن و برکلی مجموعه‌ای از نقاشی‌های او را گردآوری کرده و نگهداری می‌کنند.

همسر سابق وی معصومه سیحون نیز نقاش است و بیش از ۷۰ سال سن دارد و شگرد وی در کشیدن نقاشی‌های مدرن است.


* مقبره فردوسی بزرگ
* آرامگاه فردوسی بزرگ
* آرامگاه بوعلی سینا در همدان(۱۹۵۱)
* آرامگاه خیام در نیشابور(۱۳۳۸)
* آرامگاه و موزه نادرشاه در مشهد(۱۹۵۸)
* آرامگاه کلنل محمد تقی خان پسیان
* مقبره عباس میرزا و بعضی دولتمردان قاجار
* آرامگاه کمال‌الملک در نیشابور
* ساختمان بانک سپه در تهران
* بنای موزه توس(۱۳۴۷)
* مرکز فرهنگی یزد

آثار:

آرامگاه فردوسی بزرگ

مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در فاصله بیست کیلومتری شهر مشهد به طرف قوچان راه دو طرفه می‌شود و یکی از این راه‌ها به وسیله بلواری به نام پردیس به طول ۷ کیلومتر به باغ آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی می‌رسد. بنا به شواهد باستان شناسی این منطقه توس تاریخی است که در دوره اساطیری به دست توس پهلوان ایرانی بنا گذاشته شد.سراینده حماسه‌های بزرگ ایران نیز در همین نقطه به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۰۳ هم‌زمان با برپایی جشن هزاره فردوسی قرار شد تا آرامگاه فردوسی به همت انجمن آثار ملی ساخته شود.

انجمن با جمع اوری اعانه از مردم کارهای آماده سازی برای ساخت بنایی در خور حکیم توس را آماده کرد. برای آغاز ساختمان باید محل دقیق مدفن فردوسی مشخص می‌شد. نخستین منبعی که از مدفن حکیم توس نام برده در چهار مقاله نظامی عروضی بوده که آن را جایی نزدیک، دروازه رزان توس در محل باغ خانوادگی او ذکر کرده بود.

در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ ارباب کیخسرو شاهرخ برای تعیین مکان دقیق مدفن فردوسی راهی توس شد. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه‌است. با همکاری مقامات استان سراسر باغ کاووش شد و در باغ تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و مدفن حکیم توس بود.

نقشه بنا را به اصرار انجمن شبیه آرامگاه کوروش توسط «آندره گدار» و پروفسور هرتسفلد طراحی شد و مهندس کریم طاهر زاده بر ان نظارت کرد. معمار ساختمان نیز حسین لرزاده بود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. بنای آرامگاه در مهر ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی افتتاح شد. این بنا در سال ۱۳۴۸ با طراحی که هوشنگ سیحون براساس آرامگاه کوروش انجام داده بود گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.

آرامگاه نادرشاه(۱۹۵۸)

قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار (۱۲۹۶ خورشیدی) در محل یکی از مقابر ویران شده نادری آرامگاه جدیدی برای وی ساخت(۵۲) و استخوانهای او را از تهران به مقبره مزبور حمل کردند. این بنای جدید که در محل فعلی آرامگاه وی قرار داشت مدتی بر پا بود تا این که انجمن آثار ملی ایران در سال ۱۳۳۵ خورشیدی درصدد بر آمد آرامگاهی مناسبِ شأن نادرشاه برای وی در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نماید. این کار از سال ۱۳۳۶ شروع شد و در سال ۱۳۴۲ به پایان رسید.

مقبره کنونی نادرشاه واقع در ضلع شمال غربی چهارراه شهدا (نادری سابق) که پس از حرم حضرت رضا علیه السلام مهم‌ترین موضع توریستی ـ تاریخی شهر مشهد تلقی میشود، در باغی به مساحت ۱۴۴۰۰ متر مربع ساخته شده‌است. مقبره شامل سکویی دوازده پله‌ای، محل گور، پوششی خیمه مانند بر روی قبر، سکویی مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن دیگر در پی او، یک غرفه فروش کتاب و دو تالار برای موزه‌است.

طراح بنا مهندس سیحون بود و مجسمه‌ها را هنرمند فقید ابوالحسن صدیقی ساخته‌است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهای خشن و سخت گرانیت کوهسنگی مشهد است.

بعضی از قطعات سنگ بسیار بزرگ انتخاب شده تا تداعی کننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره کاملاً به مانند چادر عشایری است، که نادر در آن زاده و هم کشته شده‌است. پوشش دیوارهای داخلی مقبره نیز از سنگهای مرمر اُخرایی رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعی نماید.

از موقوفات کرامند نادری که از تصرف وقف خارج شده بود روستای دهشک در مجاور شهر تابران توس احیا شده و در اختیار موقوفه نادری قرار گرفته است(۵۳) که احتمالاً به زودی از محل در آمد آن به بخشی از نیّات واقف بر سر قبر وی عمل خواهد شد

مجموعه باغ و موزه آرامگاه

ساختمان جدید آرامگاه نادر شاه افشار به گزارش میراث خبر در تاریخ ۱۲ فرودین ماه سال ۱۳۴۲ با حضور پهلوی دوم به همت انجمن آثار ملی در باغ نادری بازگشایی شد.

نادر شاه افشار فاتح دهلی در هنگام حیات خود دستور به ساخت آرامگاهی کوچک در بالا خیابان مشهد داد. این آرامگاه کوچک در سال ۱۱۴۵ هجری قمری در مجاور چهارباغ شاهی و روبروی حرم امام ضا از خشت و گل ساخته شد. موزه نادری در قسمت اصلی بنای یادبود آرامگاه افشار در ۲ تالار به منظور معرفی آثار تاریخی این دوره شکل گرفته‌است. این بنا به همت انجمن آثار ملی در سال ۱۳۴۲ خورشیدی توسط مهندس سیحون طراحی و ساخته شده‌است.

تندیس نادر شاه سوار بر اسب به همراه تنی چند از سربازانش بر فراز یک حجم سنگی مرتفع توسط مجسمه ساز شهیر ایرانی زنده یاد استاد«ابوالحسن صدیقی» ساخته شده‌است. تالار شماره ۱: این تالار به انواع سلاح‌های دوره افشاریه، تابلوهای نقاشی از نادر و صحنه‌های جنگ، وسایل سوار کاری مانند زین و برگ اسب از دوره افشاریه تا قاجاریه، چند نسخه خطی از جمله تاریخ جهانگشای نادری و دو شمشیر متعلق به نادراختصاص دارد که روی یکی کلمه«السلطان نادر» حک شده و روی دیگراین بیت شعر طلاکوب شده‌است: شاه شاهان نادر صاحب قران هست سلطان بر سلاطین جهان این شمشیر در دشت مغان به سال ۱۱۴۸ هجری در روز تاجگذاری نادر از طرف ملت ایران به وی هدیه شده‌است. تالار شماره ۲: این تالار در سال ۱۳۷۳ به مجموعه اضافه شد و در آن انواع سکه، ظروف و دیگر اشیای اهدای از دوره صفویه تا معاصر به نمایش در آمده‌است. همچنین در گوشه شمالی آرامگاه نادر آرامگاه محمد تقی خان پسیان سردار خراسان قرار دارد.

آرامگاه کمال الملک

در جوار آرامگاه عطار نیشابوری و در میان باغی در حومه شهر نیشابور واقع است و در سمت غرب آرامگاه خیام و به فاصله دو کیلومتری از آن واقع است. طراح این بنای یادبود استاد هوشنگ سیحون است.

این بنا در نقشه از دو مدول (پیمون) مربعی شکل تشکیل شده‌است و مستطیلی با تناسب ۱ بر ۲ را می‌سازند. اضلاع مربع در نما با یک قوس نیم دایره خود نمایی می‌کنند؛ حجم بنا از قوس‌هایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شده‌اند پدید آمده که این فوسهای متقاطع، «تاق‌های چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شده‌اند را تداعی می‌کنند و احتمالاً منبع الهام طراح نیز بوده‌است. طراح با بهره‌گیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجه‌ای ظاهراً متفاوت با هندسه‌ای پیچیده دست یافته‌است. این طرح مبتکرانه به مدد سازه پوسته‌ای بتنی اجرا شده‌است.

در بنای یادبود کمال الملک دو نوع قوس به شرح زیر دیده می‌شود. شش قوس نیم دایره نما که نسبت دهانه به ارتفاع آنها ۱ به ۲/۱ است، چهار قوس متقاطع که بر روی اقطار دیده می‌شوند.. لازم به ذکر است که در پایین قوس‌های اصلی نما از روبرو دو قوس کوتاه‌تر نیز وجود دارند که در واقع تلاقی قوس‌های متقاطع هستند. شاید بتوان گفت حجم کلی بنا از پوسته‌ای سه بعدی در فضا حاصل آمده‌است که در یک حرکت نرم دو نوع قوس یاد شده را به هم پیوند می‌دهند. این قوسها و پوشش آنها در بالا، اشکال هندسی مخروطی شکلی را بوجود آورده‌اند که ابتکاری هندسی بوده، اوج خلاقیت معماری را در بهره‌گیری از عناصر معماری سنتی ایران در ترکیبی جدید و موزون نشان می‌دهد. در این بنا نیز همانند آرامگاه خیام هندسه نقشی شایان توجه دارد و پیوند عمیق این بنا را با نظام معماری ایرانی برقرار کرده‌است.

تزیینات استفاده شده برای آرامگاه کمال الملک کاشی معرق است که نقوش آنها بسیار هنرمندانه بر روی سطوح منحنی نما بکار گرفته شده‌اند و به سمت خط تقارن قوس‌ها این نقوش کوچک و کوچک‌تر می‌شوند. به گفته طراح، کاشی معرق، معماری کاشان یعنی محل زادگاه کمال الملک را یادآور می‌شود. فرم کلی بنا و تزیینات و همچنین رنگ کاشی‌ها، هارمونی بس عجیب با بنای مجاور یعنی آرامگاه عطار دارد، بطوریکه شاید بازدید کننده در بدو ورود به باغ و در نگاه اول آندو را دو جزء از یک بنا درک کند!

سنگ مزار کمال الملک همچون سایر سنگ‌های مزاری که سیحون در آرامگاه ظهیرالدوله تهران طراحی کرده‌است، یکپارچه از سنگ گرانیت و با بافت خشن بوده، در قسمت بالای سنگ که مرتفع و زاویه دار تراشیده شده‌است، نقش برجسته‌ای از کمال الملک توسط شاگرد ایشان مرحوم استاد ابوالحسن صدیقی حجاری گردیده‌است.

Borna66
05-08-2009, 10:34 PM
مهندس سید هادی میرمیران
سيدهادي ميرميران به سال ۱۳۲۳ در قزوين به دنيا آمد. در سال ۱۳۴۷ از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد.

فعاليت حرفه اي اين هنرمند معمار تقريباً به سه دوره مساوي تقسيم مي شود :

*
در فاصله ۱۳۴۷- ۱۳۵۷ او در شركت ملي ذوب آهن ايران، در اصفهان سرپرست كارگاه معماري واحد طراحي و شهرسازي بوده و مسئوليت تهيه و اجراي طرح هاي متعددي را در زمينه مجموعه هاي مسكوني، بناهاي عمومي و طرح هاي شهري در شهرهاي جديد الاحداث پولادشهر، زيرآب و زرندنو به عهده داشته است.
*
از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ ضمن ادامه فعاليت در ذوب آهن، با شركت خانه سازي ايران و اداره كل مسكن و شهرسازي اصفهان همكاري كرده است.
در شركت خانه سازي ايران مسئوليت سرپرستي واحد طراحي و در اداره كل مسكن و شهرسازي اصفهان مسئوليت تهيه طرح جامع شهر اصفهان و «طرح منطقه شهري اصفهان» با او بوده است. او در اصفهان براي اولين بار- در حوزه رسمي شهرسازي كشور- مفهوم «منطقه شهري» را به طور جدي مطرح كرد و با ارائه بسيار درخشان طرحي موفق، در فرآيندي سخت و طولاني از جلسات بررسي و تصميم گيري در كميته فني شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران، توانست ضرورت توجه به مناطق شهري، كشور را به منزله عرصه هايي مشخص، مجزا و مستقل در «حوزه مديريت و برنامه ريزي شهري» نشان دهد.
*
از سال ۱۳۶۷ نيز ميرميران به عنوان مؤسس و مديرعامل شركت مهندسان مشاور نقش جهان پارس به كار در زمينه شهرسازي و معماري ادامه داد. طي اين دوره تهيه طرح هاي متعدد شهري به ويژه چند طرح بسيار موفق براي احياي مجموعه كريمخاني شيراز، احيا و بهسازي مجموعه ميدان كهنه و مسجد جامع عتيق اصفهان و بدنه سازي خيابان چهار باغ اصفهان و نيز شركت پيگير و فعالانه او در تمامي مسابقات مهم معماري داخلي- و يك مسابقه بين المللي- و موفقيت چشمگير او در اغلب اين مسابقات به عنوان برنده، همچنين كسب رتبه اول جايزه بزرگ معمار سال ۱۳۸۲ براي ساختمان كانون وكلاي تهران و رتبه دوم جايزه معمار سال ۱۳۸۰ براي مجتمع فرهنگي- ورزشي رفسنجان و دريافت نشان فرهنگ و هنر او را به عنوان چهره شاخص و سرشناس معماري و شهرسازي معاصر ايران مطرح كرد.


مرحوم ميرميران معماري ايران را يكي از برجسته ترين هاي تاريخ معماري جهان مي دانست و علاقه وافري به اين معماري داشت. او در يكي از گفت وگوهايش در اين باره گفته است: «من شيفتگي زيادي به معماري ايراني دارم و براي آن ارزش بسياري قائلم. معتقدم در تاريخ معماري جهان، اگر معماري ايران يكي از برجسته ترين اجزا نباشد، از برجسته ترين هاست. چون اولاً تداوم دارد. يعني معماري ايران در دوران قبل از هخامنشيان تا اواخر دوره قاجار به هم پيوسته است. قطع و انفصال ندارد. در همه اين دوره ها هم نمونه هاي مهمي داشته كه در تاريخ معماري جهان اثر گذاشته است. مثل تخت جمشيد، ايوان مدائن، مقبره سلطانيه و ...
... بشر بايد بتواند به هنر معماري دلخوش باشد. معماران هم بايد چيزهايي بسازند كه دلخوشي بياورد... معماري معمار مهم است، باقي امور را ديگران هم مي توانند انجام دهند. لوكوربوزيه حتي كشتي هم طراحي مي كرد.
ويژگي او اين بود كه هميشه تلاش مي كرد چيز جديدي به وجود آورد، چيز تازه اي خلق كند. ما بايد همين را از او ياد بگيريم.بيشتر از معماري لوكوربوزيه بايد معماربودن را از او ياد بگيريم. منظور من اين نيست كه همه بايد لوكوربوزيه باشند. هزاران نفر بايد بتواند ساختمانهاي خوب بسازند. در ميان آنها ده نفر هم معمار خوب مي شوند. هر كدام كه استطاعت خلاقيت داشته باشد.

ايرج اعتصام در روز مراسم تشييع پيكر مرحوم ميرميران تأكيد كرد كه عشق و احترام ميرميران به ارزش هاي معماري گذشته ايران همواره در تمام گفتارها و آثار او منعكس بود. به اعتقاد ميرميران، ضروري است روح و روحيه معماري گذشته ايران را با پيشرفت فني روز عجين كرد. او عاشق معماري بود و زندگي اش را وقف معماري كرد. ميراث تئوري و عملي به جاي مانده از ميرميران بايد حفظ شده و گسترش يابد.جليل حبيب اللهيان نيز گفته است: ميرميران تنها چهره اي ماندگار در فرهنگ و هنر ايران نيست، بلكه نمونه اي از استقامت و پايداري در برابر بيماري و مرگ بود. مصادف شدن روز معمار با نام هادي ميرميران، اين روز را جاودانه تر كرد.
بهرام فريور صدري نيز هادي ميرميران را معمار ايراني مي ني ماليستي دانست كه مشخصه هاي ايراني را در كارهايش عيناً اجرا مي كرد و كارهاي دقيق، بديع و تازه ارائه مي داد. به اعتقاد صدري، جامعه حرفه اي به ميرميران بدهكار است تا كارهاي او را تحليل كند.
عليرضا قهاري رئيس انجمن مفاخر ايران تأكيد كرده است كه انتخاب اصفهان به عنوان پايتخت دائمي فرهنگي ايران و نيز تأسيس موزه ملي معماري، دو پيشنهاد اساسي و مهم ميرميران در روزهاي پايان حياتش بوده است. مهندس ميرميران به جمعيت، انجمن، شهر و استان خاصي تعلق ندارد، بلكه او يك معمار ملي است، با ايده هاي شرقي و پشتوانه باشكوه معماري فاخر و اصيل ايراني. انجمن و دوستداران ميرميران، تنديسي از اين معمار فرهيخته را تهيه مي كنند.


زنده ياد مهندس هادي ميرميران پس از گذران يك دوره بيماري صعب العلاج در بيمارستاني در آلمان درگذشت. روحش شاد و يادش تا ابد گرامي باد.

Borna66
05-08-2009, 10:34 PM
بیوگرافی بروئر، مارسل لاجوس
بروئر، مارسل لاجوس 5 در سال 1902 – 1981 زندگی کرد. معلم، طراح، و معمار مجارستانی- امریکایی بود کسی که کمک کرد تا اصول عملکردی تحت سبک بین المللی به ثبت برسد.
بروئر در شهر پکس، مجارستان در تاریخ 21 / 5 / 1902 بدنیا آمد. او در مدرسه طراحی باوهاس در ویمار، آلمان 6، درس خواند، جایی که والتر گروپیوس معمار 7 و دیگران در حال توسعه زیبایی ها، و تکنولوژی نوین آن بودند. مدیر طراحی مبلمان مدرسه باوهاس، بروئر اولین صندلی های به روز، ساخته شده ازتخته چندلا روی قاب های مدولار فلزی لوله ای مناسب برای تولید انبوه را طراحی کرد. از سال 1928 به برلین سفر کرد و معماری را با طراحی قاب های مدولار پولادین و خانه بتنی هارنیشماخر (ویزبادن 1932) 8 ادامه داد.
بعد از برافراشتن نازی پارتی، بروئر در سال 1933 به سرعت به انگلستان و در سال 1937 به ایالات متحده رفت. در آنجا زیر نظر گروپیوس، در توسعه مدرسه معماری دانشگاه هاروارد کمک کرد. همچنین او خانه های همچون خانه خودش در لینکولن، ماسا چوست (1939)، را با مصالح بوم آورد را طراحی کرد. در سال 1946 بروئر کاری دیگر را اجرا کرد. همراه با پیر لوئیجی نروی 9 ایتالیایی، و برنارد زحرفاس 10 فرانسوی، ساختمان مرکزی یونسکو در پاریس11 را اجرا کردند. دیگر کارهای بزرگ او شامل فروشگاه بزرگ دو بیژنکورف (بی حایو) در روتردام در سال (1961) 12؛ مرکز پژوهش آی بی ام در لا گاغد، فرانسه در سال (1962) 13؛ موزه هنر امریکایی ویتنی در شهر نیویورک در سال (1966) 14؛ وکلیسای صومعه سنت جان در کالج ویل، در مینستوتا (1967) 15. درکل ساختمانهای او با ترکیب بلوک های ساده بطور ناهموار، سنگهای ناتمام، یا بتن و چوب می باشد.

Borna66
05-08-2009, 10:35 PM
بیوگرافی رنزو پیانو

رنزو پيانو در ‍‍‍‍‍جئونا در ايتاليادر 14 سپتامبر سال 1937 متولد شد در سال 1964 از مدرسه معماري در ميلان فارغ التحصيل شد و به عنوان يك دانش آموز در زير نظر يك گروه مهندسي در فلورانس شروع به كار كرد .معماري پيانو به سوابق او بستگي دارد چرا كه پدري معمار داشت و با طرز قرار گرفتن ساختمان ها آشنا بود او پسري خجالتي بود كه در منطقه پيكي زندگي مي كرد در آنجا منظره اي از طبيعت وجود نداشت و آفتاب سوزان هم آنها را دچار مشكل مي كرد لدا تصميم گرفت تا سايباني از برگ در امتداد باد به طور ثابت درست كند و اين اولين كار او در راستاي معماري بود .در بين سالهاي 1965تا 1970 او تجارب زيادي با مسافرت هاي دانشجوئي به آمريكا و بريتانيا به دست آورد و در اين موقع بود كه با جيمز پرو آشنا شد و دوستي آنها تاثير بسزايي در حرفه اي شدن او داشت به اين ترتيب نظرات خود را اثبات كرد و با كساني كه به مخالفت از او مي پرداختند به مخالفت پرداخت و خواستار مسابقه دادن با آنها بود .فقط با مدد گرفتن از تجربه است كه ميتوان به كشفيات مختلف دست يافت و به مرحله اي برسيم كه كمتر احساس نارضايتي كنيم. بيشتر برنامه هايي كه امروز ما در طراحي ساختمان از آن استفاده مي كنيم ،بعدها بوجود آمدند. براي مثال،هر چند« پيانو» بناهاي تاريخي ايتاليا را دوست داشت و آنها را گسترش مي داد ،ولي اين امر براي او از زماني محقق شد كه علم شناخت آثار باستاني در تمام زمينه ها، كارهاي او را تحت تأثير قرار داد.

حتي اين ايده هاي اجتماعي كه اكنون به وضوح در كارهاي او ديده مي شود ،بعدها،و از انگليس وارد كارهاي او شد .او همانند «ريچارد راگرس» تحت تأثير روح دپارتمان معماري لندن قرار گرفته بود جايي كه در پروژه ي دانشجويان اواخر دهه ي 1960،فن آوري ابزار ها محيط انعطاف پذيرانه اي را براي خدمت به تجربه ي اجتماعي به وجود آورده بودند ،او بطور غير مستقيم به سان «جين پرو» طرفدار عقايدي بود كه نويسندگان انگليسي حدود قرن 19 با آن سر وكار داشتند.

«پيانو»مهندسي معماري را در دانشگاه «فلورانس» و «پليتكنيك ميلان» سپري كرد و بعدها در سال 1964 فارغ التحصيل شد ولي تأثير اين مؤسسات در شكل گيري شخصيت او براي رسيدن به هنر معماري ،به مراتب كمتر از دوران بچگي و پيش زمينه خانوادگي او نشست و بر خاست هاي او با معماران بزرگ كه معمولا ايتاليايي و . . .بودند

خصوصا فعاليت هاي خود او بعد از تحصيل بود .

«پيانو» از همه ي اين ها چيز هايي آموخت و به گفته ي خود « دزدي برخي اسرار » كه مي توانست او را براي يك تحول دروني آماده سازد .

بعد از پدرش ، « فرانكو آلبيني » اولين الگو و كار فرماي او شد . « آلبيني » در ميان بقيه ي كارهايش ،معمار « آرشيتكت » يك سري فروشگاه زنجيره اي بود كه بعضي از آنها واقعا عالي و استثنايي بودند . به نظر مي رسد با توجه به ساختار نمايش داده شده ، اين ساختمانها از پيشگامان عرصه ي تكنولوژي برتر آن زمان بوده اند . همچنين او مسئول

برخي از بناهاي تاريخي و تأثير گذار قديمي بود كه برخي از آنها در « جنوا » هستند . و

مي توان عنوان طراح را هم به او اطلاق كرد . « پيانو » شديدا تحت تأ ثير لذتي كه «آلبيني » از كار و لوازم و جز ئيات كار ها مي برد ، ( كارهايي كه در استوديوي ميلان انجام مي داد ) قرار گرفت .

« پيانو » براي انجام كار و شروع كار هيچ اقدامي نكرد زيرا اولا خجالتي بود و ثانيا از جواب هاي منفي كه ممكن بود بشنود ، واهمه داشت ولي سر انجام براي شروع كار به يك دفتر مهندسي رفت تا كار خود را شروع كند . كار اوليه ي او اسمبلي مجدد دستگاه هاي تلويزيون بود تا ايراد هاي احتمالي را شناخته و راهكار هاي پيشنهادي را مورد بررسي قرار دهد تا اين دستگاه ها طراحي شوند .

« پيانو » با « آلبيني » به مدت دو سال كار كرد . اين همكاري زماني بود كه آلبيني مشغول كار براي تبديل يك موزه در جنوا بود . شايد « پيانو » بيشترين تجربه ي خود را در سفر هايي بدست آ ورد كه آ خر هفته ها از منزل به « جنوا » مي رفت . « آلبيني » معمولا در « پاويا » به ملاقات رئيس خود مي رفت تا او را در چند و چون كارهاي مبلمان چوبي كه او طراحي آنها را به عهده داشت ، قرار دهد . آنها معمولا دو ساعت تمام و يا بيشتر را به مطالعه ، تجزيه و تحليل جز ييات مي پرداختند . از اين موارد و از تجربياتي كه او در كار طراحي سيستم طاقچه بدست آورد ، پيانو فهميد كه متد طراحي آلبيني ( كه الان متد پيانو مي باشد ) مبني بر حذف كردن قسمتهاي غير ضروري است بدون اينكه آسيبي به سيستم برسد .

در همين ايام بود كه « پيانو » براي اولين بار « جين پرو » را در زماني كه در حال كار بر روي يك طرح هنري در فرانسه بود ، ملاقات كرد . چيزي كه براي پيانو عجيب بود و او را تحت تأثير قرار مي داد اين بود كه « پرو » چگونه بر مشكلات فائق مي آمد مانند درست كردن يك پل از يك تكه كاغذ كه به اندازهاي مقاوم باشد كه بتواند فشار يك خودكار را تحمل كند كه اين كار همانطور كه نياز به فكر زيادي داشت مي بايست با ممد گرفتن از دست نيز حل مي شد چون مي بايست به طور ماهرانه اي با دست روي آن كار مي شد .

بعدها ، در زمان ساخت ساختمان « مركز پامپيدو » كه در آن « پرو » يكي از اعضاي حياتي بود ، آن دو با يكديگر دوست صميمي شدند . استوديوي « پرو » واقع در خيابان «رودس بلانس مانتكس » با استوديوي « پيانو » در « رو است كرويكس دلا برتونري » حدود 100 متر فاصله داشت و آن دو معمولا ناهارها را با يكديگر صرف مي كردند ولي با تمام شباهت هايي كه بين آن دو بود و با تمام اراداتي كه پيانو به او داشت ولي وي نتوانسته بود « پيانو » را به اندازه ي « آلبيني » تحت تأثير قرار دهد ولي به جاي آن «پيانو » طرحهايي را اجرا مي كرد كه ساختارهاي جديدتري داشتند .

از آن جايي كه « پرو » و « پيانو » هر دو علاقمند به ابزارها و تكنولوژي جديد بودند ، هيچكدام علاقهاي به كار سازه هاي عظيم و محتويات آن نداشتند و اين باعث خدشه دار شدن وحدت در معماري و فقدان هويت در ساختمانها شد ولي در مقابل آنها اعتقاد خاصي به « هدف ساخت » براي هر ساختمان داشتند . هماهنگي اي كه بايد در همه ي بخشها حفظ مي شد و همچنين اهميت صنعتكاري در هر دو مقوله ي شكل سازه و دميدن روح در تكنولوژي .همچنين در به هم پيوستگي سازه و صنعتكاري در توليدات صنعتي ، هر دوي آنها محافظه كارانه رفتار مي كردند و براي هر دوي آنها مهم بود كه سازنده ي طرح پيمان را با كار قطع نكند . جايي كه محموله ي ابزارها داراي بهترين ذخيره هستند و نه تنها با چشم بلكه با احساس دست نيز مي توان درك كرد .

يك تفاوت بزرگ ولي نه چندان مهم بين آنها اين بود كه « پرو » زماني كه با صفحات فلزي دو يا سه بعدي كار مي كرد به اصل خميدگي مي پرداخت در حالي كه « پيانو » به حكاكي تمايل داشت و با مدلهاي مكعبي كار خود را شروع كرد .

اگر « پيانو » اهميت صنعتكاري و كارگاه را از دوستان سازنده اش آموخته ، « پرو » همان اصول را از پدرش آموخته بود.
بنيانگذار « اكول دس بلكس آرتس » كه نام خود را به عنوان يك ايده ي هنري و جنبش حركتي ثبت كرد و اثرش يكي از مهمترين مراكز هنري « نووا » شد .
« ويكتورپرو » شديدا تحت تأثير نوشته هاي « جان راسكين » و « ويليام مدريس » قرار گرفت .در كنار اين علايق به صنعتكاري ، اين نوشته ها عقايد سياسي و اجتماعي پرو را نيز متأثرقرار داد كه بخش بزرگي از زندگي او بود . هر چند كه اين ها به بحث گذارده نشد ، پيانو اذعان كرد كه گفتگو با « پرو » براي كشش بين عقايد او و عقايد نويسندگان محتمل است . جدا از اين در رابطه ي صنعتكاري و اجتماع ، آنجلو ساكسون هم هر چند كم ولي بر روي بعضي از عقايد او تأثير داشت . مطمئنا « پرو » عقايد و علايق خود را الهام گرفت و در جنبه هاي اجتماعي معماري به كار برد . در اين اثنا « پيانو » تحت تأثير پروژه هاي مشخصي مثل «ابي پيره » كه در اوايل دهه ي 1950 بود ، قرار گرفته بود و مي نويسد كه حمايت « پرو » از ساخت ساختمان مثل ماشين ، براي نتايج اجتماعي كمتر از پيشرفتهاي تكنيكي بود . با به خاطر آوردن شهرت مركز پامپيدر و ساختمان همانند آن از پيانو و كار هاي بعدي او بعد از پامپيدر و رفاقت شديد او با « پرو » كه اكنون ريشه دار تر شده بود ، نشان مي داد كه چگونه روي عقايد اجتماعي او تأثير مي گذاشتند.
يك مورد ديگر كه به طور خلاصه به آن اشاره مي شود ، مهندس انگليسي الاصلي بود به نام « ماكو وسكي » كه تخصص خاصي در فريمهاي قصيال داشت كسي بود كه « پيانو »
مدارك برخي از جديدترين تجربياتش را با مختصري از ساختار آنها برايش فرستاده بود
اين امر منجر به دعوتي شد مبني بر همان ساختار ها كه در محل دانشگاه تكنولوژي «باترسيا » و در سال 1966 اتفاق افتاد .
« ماكو وسكي » به دنبال شخصي بود تا قدرت تحليل ساز را با توجه به عملياتهاي محاسباتي داشته باشد و اين در حالي بود كه « پيانو » تحت تأثير هوش و ذكاوت و احترام اين مهندس قرار گرفته بود . نقشه ها روي هم قرار گرفته بود تا منجر به ساخت يك شركت براي تخصصي كردن ساختارها شد . ولي بعد پيانو فهميد كه اين امر بسيار محدود كننده خواهد بود و اينكه بيشتر معماري بايد مي شد تا فريم فضا و سقفها .
اولين دفتر كارگاهي او براي خودش در سالهاي 69-1968 و در بيرون جنوا ، تأسيس كرد تا كارهاي فضاسازي فريمهاي پشتيبان به سان سقفها را انجام دهد ، سهم عمده اي از آن متعلق به « ماكو وسكي » بود .
تأثير شديد و طولاني مدتي كه هنوز هم آثار آن وجود دارد مربوط به كشف « پيانو » در
بريتانيا و در گروه « آرچيگرم » اتفاق افتاد . برداشت شگرفي از تكنولوژي و گسترش آن ، احتمالا « پيانو » را مورد تأثير قرار داد تا تكنولوژي و طبيعت را به يك هارموني جالبي برساند . مطمئنا تزها ، كارها و الكترونيك گروه « آرچيگرم » در كارهاي بعدي «پيانو » به وضوح ديده مي شود كه از جمله ي آن كارخانه ي « لينگوتو » و نمايشگاه بين المللي « كلمبوس » است

Borna66
05-08-2009, 10:35 PM
بیوگرافی تادائو آندو
در 13 اكتبر 1941 ميلادي در اوزاكاي ژاپن ديده به جهان گشود، در سال 1960 م . به يك بكسر حرفه اي تبديل شد. در سالهاي 69- م . تعاليم خود آموخته و غير آكادميك خود را به عنوان يك معمار با سفرهاي آموزشي به اروپا، آمريكا و آفريقا و مطالعه بر روي خانه هاي فرانك لويدرايت و كارهاي مدرنيسم قديمي (كلاسيك) تكميل كرد

افزايش كمي آثار او در سطح معماريهاي مسكوني، كليساها، موزه ها و مجتمع هاي تجاري بزرگ، و ... با تكيه اي مداوم و تقريباً انحصاري بر ساختارهاي بتن مسلح بزرگ و نمايان است كه عظمت را در معماري او فزوني مي بخشد. او واسطه اي ميان شرق و غرب است، و بتن را ـ با اينكه از مواد جدايي ناپذير جنبش مدرن اروپاست ـ در جهت نشان دادن زيبايي شناسي شرقي به كار مي برد.

اولين تمرين معماريش را در سال 69 م . در اوزاكا آغاز كرد و در سال 70 م . كارگاه شخصي خود را در زادگاهش داير نمود و تاكنون بيش از صد و پنجاه پروژه معماري را طراحي كرده است.

او از با نفوذ ترين معماران پست مدرن نسل دوم ژاپن محسوب مي شود. توجه عمده وي بر تفليق فرمهاي مدرن با مفاهيم و شيوه هاي سنتي ژاپن استوار است ؛ به بيان دقيق تر، هدف او تغيير معناي طبيعت از گذرگاه معماري است. در سالهاي 1978،88 و 90 ميلادي به سمت استاد دانشگاههاي يال آمريكا، كلمبيا و هاروارد انتخاب شد.

مصالح معماري آندو، بتن خام، خورشيد، آسمان، سايه و آب است يا به عبارت بهتر، فضا. تأكيد او بر اين نكته است كه استفاده كنندگان از بنا بايد طبيعت را تجربه و احساس كنند و اينها همه ريشه در سنت منطقه اي زيستگاه او ـ كانزايي ـ دارد.

عناصر اصلي و متناقص معماري آندو عبارتند از نظم، مردم و احساسات انساني. او در معماري خود، به گونه اي متضاد آنها را با هم ارتباط مي دهد و ميان آنها تفاهمي ايجاد مي كند:

فرم در برابر فرم و فضا، داخل در برابر خارج و طبيعت در برابر هندسه. اين مسئله را در شخصيت خود او نيز مي توان مشاهده كرد؛ قدرت و منطق مردانه از يك سو و مهرباني و احساسات زنانه از سوي ديگر كه در وجود او به تفاهم رسيده اند.

آندو از جذابيت فرم صرفنظر كرده و بر جذابيت فضا تأكيد مي ورزد. او اعتقاد دارد كه فرم، از تأثير فضايي مي كاهد و در نتيجه، جذابيت معماري را محدود مي كند..

به اعتقاد او، ارحجيت دادن به فرم به معناي ارجحيت دادن به حس بينايي در ميان پنج حس و عدم توجه به عمق فضايي است. در نتيجه او در پي نفي فرم به مفهوم به كارگيري فرمهاي ساده و انكار ساده و انكار فرمهاي پيچيده است. (نفي تصوير صرفاً بصري در فضا). معماري او، معماري نفي و انكار است. او جامعه مدرن و جهاني بودن را نفي مي كند. در اين حال، نفي به معناي حمايت از استقلال شخصي و رهايي از يكنواختي مدرن است مرتبط با شخصي كه مي خواهد به شكلي فردي زندگي كند. اولين چيزي كه آندو نفي كرده، مفاسد جامعه مدرن و ارزشهاي آن است. (براي مثال، مقولة راحتي) آندو راحتي مدرن را نفي كرده، تلاش مي كند ارتباط پويايي با جهان برقرار كند. او راحتي را از معماري خود دور مي كند و به جاي آن امكان حضور انسان و طبيعت را در كالبد معماري اش فراهم مي سازد.

او كارهاي متعددي تاكنون انجام داده است که عبارتند از:

-نمازخانة كوه روكو (كليساي باد)

-كليساي روي آب

-كليساي نور

-معبد آب

-خانه Raw

-مجتمع تجاري تايمز 2

-پروژه ناكانو شيما 2

-موزه نائو شيما

Borna66
05-08-2009, 10:35 PM
کامران دیبا(طباطبایی)
کامر ان دیبا آرشیتکت برنامه ریز شهری و نقاش ایر انی در رشته معماری دانشگاه هارواد واشنگتن دی سی تحصیل کرد.در سال 1964 در این رشته فارق التحصیل شد و پس از آن به مدت یک سال تحصیلات تکمیلی را در رشته جامعه شناسی ادامه داد.
در سال 1966 به تهران بازگشت و یک سال بعد رئیس و طراح ارشد شرکت مهندسین مشاور "DAZ" شد."DAZ" در ایران پروژه های بزرگ و گوناگونی به انجام رسانید و به سرعت توسعه یافت به طوریکه در سال 1977 صدوپنجاه پرسنل داشت.
دیبا در ایران صرفا در بخش دولتی فعالیت می کرد.وی به سنت های بومی و هم چنین نیاز های جامعه شهری مدرن و اثر متقابل انسان علاقه مند بود.
پروژه نیمه تمام "شهر جدید شوشتر" (1974-80) در خوزستان که وی آرشیتکت و برنامه ریز آن بود بیشترین موفقیت خود را مرهون الگوهای ساختاری و گونه های ساختمانی سنتی است که دیبا مورد استفاده قرار داده است.
وی این شیوه را جای گزین طراحی بر اساس الگوهای غربی- که مورد حمایت افراد با نفوذ و سردمداران بود_ نمود.
این شهر با ظرفیت جمعیتی بالغ بر 30000 نفر در راستای یک شاهراه اصلی ارتباطی طراحی شد .چهار راه ها میادین عمومی و محله های کوچک در اطراف آن شکل می گرفتند و وجود باغ ها و بازارها زندگی اجتماعی را تقویت می کرد.
بناهای آجری شاعرانه دیبا معماری شاخصی را خلق می کند که زیبا و با شکوه است .
دیگر کارهای شاخص وی در ایران شامل چندین ساختمان در دانشگاه جندی شاپور (1976-8) است.اما بنایی که شاید شناخته شده ترین اثر وی باشد موزه هنر های معاصر تهران (1976) است که با سقف های نیم هلالی اش یاد آور باد گیر های سنتی خاور میانه است .وی موسس و هم چنین اولین مدیر موزه بود.(1967-8)
دیبا به عنوان مشاور و برنامه ریز شهری در وزارت مسکن و توسعه شهری ایران خدمت کرد. هم چنین دفتر وی طرح جامعی برای برخی شهرها ارائه داد که از جمله آنها خرمشهر بندری مهم در خلیج فارس است.جایی که وی با طراح یونانی A.Doxias که در بخش خصوصی فعالیت می کرد همکاری کرد.
وی در سال 1977 ایران را به قصد زندگی در پاریس و واشنگتن دی سی ترک کرد تا به صورت شخصی کار کند.
پروژه های وی شامل طرح های خانه سازی در ویرجینیا و طرح توسعه هتل ها در اسپانیا ست.
وی در سال 1977 به عنوان منتقد با دانشگاه "کرنل" همکاری کرد.
دیبا به عنوان یک نقاش چندین نمایشگاه انفرادی در ایران بر پا کرد.وی هم چنین گردآورنده و واسطه فروش آثار نقاشی معاصر غرب بود

Borna66
05-08-2009, 10:36 PM
معرفی فرشید موسوی
فرشید موسوی استاد بخش معماری دانشگاه هاروارد است. او این رشته را در دانشگاه های GCD، کالج لندن، داندی و مدرسه معماری بارتلت تدریس می کند.
پیش از تاسیس دفتر معماری خارجی همراه با آلخاندرو زارا یولو در سال 1992 در لندن، موسوی مسوولیت طراحی ساختمان رنزوپیانو در جنوا و اداره دفتر معماری کلان شهر روتردام را نیز بر عهده داشت.
با توجه به اینکه موسوی استادی متعهد و بسیار برجسته است در دانشگاه های UCLA، کلمبیا، پرینستون و چند مدرسه معماری دیگر در اروپا به عنوان ناظر فعالیت می کند.
او همچنین مسوولیت نظارت بر پروژه طراحی «کتروتانگ» را نیز در بهار 2005 به عهده داشت.
خانم موسوی به مدت 8 سال در اتحادیه معماری لندن مشغول به تدریس بود و در این مدت ریاست موسسه معماری فرهنگستان هنرهای زیبا در وین را نیز بر عهده داشت.
علاوه بر سرپرستی این فرهنگستان فرشید موسوی بین سال های 2002 تا 2005 در این موسسه به تدریس نیز مشغول بود.
شرکتی که فرشید موسوی در لندن تاسیس کرده و به نام دفتر معماری خارجی (FOA) مشغول به فعالیت است به عنوان یکی از برجسته ترین و خلاق ترین شرکت های معماری در طراحی های شهری و چشم اندازها در سراسر جهان به حساب می آید.
این شرکت تا به حال پروژه های بین المللی زیادی در نقاط مختلف جهان اجرا کرده است که اکثر آنها نامزد کسب جایزه های بین المللی در طراحی بوده اند.
از این طراح ها می توان به گذرگاه دریایی یوکوهاما در ژاپن، پارک بزرگ بارسلونا همراه با تالارهای کنفرانس محوطه سرباز، هتل بلومون در گروننیگن هلند، ساختمان پلیس بزرگ بارسلونا همراه با تالارهای کنفراس محوطه سرباز، هتل بلومون در گروننیگن هلند، ساختمان پلیس در لاویلا یویاسا اسپانیا و غرفه نمایشگاه صادرات بین المللی اسپانیا اشاره کرد.
از طرح های در دست احداث FOA هم می توان از ساختمان تئاتر ترودیا (در اسپانیا) مرکز فن آوری لوگو ونو و مرکز اسکان اجتماعی مادرید نام برد.
FOA در کشورهای دیگر هم طرح هایی در دست ساخت دارد. ساختمان اصلی ناشران در پاجو کره جنوبی، مرکز جدید موسیقی BBC در لندن، دانشگاه هنر و طراحی در انگلستان و دفاتر کار مختلف با مقیاس بزرگ در هلند از طرح های هستند که توسط FOA در حال اجرا و ساخت می باشند.
جوایزی که تا به حال شرکت FOA دریافت کرده شامل جایزه معماری از یک میرال (2003)، جایزه معماری کانگاوا در ژاپن (2003)، دو جایزه جهانی RIBA (در سال های 2004 و 2005)، جایزه ویژه نقشه برداری عمرانی در نهمین نمایشگاه سالانه معماری ونیز (2004) و جایزه معماری چارلز جنکس (2005) می شود.
اکثر فعالیت های این شرکت و طرح های در دست اقدام FOA در تعداد زیادی کاتالوگ به چاپ رسیده اند و به این وسیله این فعالیت ها به مردم معرفی می شوند.
فرشید موسوی علاوه بر اینکه عضو ثابت کمیته طراحی بین المللی (IDC) در لندن است یکی از اعضای گروه مشاورین معماری و طراحی پارلمان انگلستان نیز به شمار می آید.
در نوامبر 2005، هم موسوی به عنوان مسوول کمیته برگزارکننده اعطای جوایز معماری «آقاخان» برگزیده شد.
جوایز دریافتی و افتخارات:

سال 2005:
- جایزه چارلز نیکس
- اولین جایزه نمایشگاه بین المللی آیچی پاویلیون اسپانیا در مسابقات ژاپن

سال 2004:
- جایزه نقشه کشی معماری برای پارک نوارتیس و پارکینگ بزرگ بازل در مراسم سالانه ونیز

سال 2003:
- جایزه اریک میرالز برای معماری «بندر بین المللی یوکوهاما» در مادرید
- جایزه «معماری کاناگاوا» برای معماری «بندر بین المللی یوکوهاما» در ژاپن
- اولین جایزه مسابقات طراحی مرکز موسیقی BBC در لندن

سال 2002:
- نامزد کسب عنوان برتر مسابقات طراحی WTC در نیویورک

سال 2001:
- انتخاب به عنوان برترین معمار در مسابقه بین المللی طراحی بانک Entry South در لندن

سال 2000:
- انتخاب به عنوان برترین معمار طراحی سالن های کنفرانس و پارک South-Eastern در بارسلونا

سال 1999:
- کسب عنوان برترین طراح داخلی برای طراحی بهترین محل بازی سرپوشیده

سال 1998:
- کسب مقام دوم در مسابقات بین المللی بازسازی ساختمان های کنار آب در تنه ریف اسپانیا

سال 1997:
کسب عنوان دوم مسابقات طراحی میونگ دانگ در کره جنوبی

سال 1995:
- برنده جایزه طراحی بندر بین المللی یوکوهاما
سالن های همایش و پارک ساحلی (جنوب غربی)
بارسلونا، اسپانیا
- مجری ساخت: شهردای بارسلونا
- تاریخ اتمام: سال 2004
- مساحت کل: 000/45 مترمربع
بودجه تخصیص یافته: 5/7 میلیون یورو
توضیح اختصاری: این سالن های کنفرانس در کل ظرفیت 000/20 نفر را دارند و اجرای همه نوع خدمات در آنها پیش بینی شده است. ضمن اینکه با قرار گرفتن این سالن ها در ورودی آب همه آنها چشم انداز زیبایی به سمت دریا دارند.
هدف از ساخت این سالن های کنفرانس پذیرایی از میهمانان خارجی شهرداری بارسلونا بود، چرا که شهرداری بارسلونا در سال 2004 برگزارکننده نشست بین المللی فرهنگ بود و میهمان خارجی بسیاری از سراسر جهان در این همایش شرکت کردند.
هدف FOA از طراحی این گونه سالن های همایش و پارک ساحلی جنوب غربی اسپانیا شبیه سازی زیبایی طبیعت با استفاده از نوعی هندسه فضایی و خطوط مصنوعی بود.

Borna66
05-08-2009, 10:36 PM
بیوگرافی نورمن فاستر
1935 نورمن فاستر ، در اول ماه ژوئن در شهر منچستر متولد شد . 1953 پس از اتمام دوره متوسطه ، به صورت نيمه وقت و به عنوان منشي در تالار شهر منچستر شروع به کار کرد . سپس به خدمت سربازي رفت و در حين خدمت در نيروي هوايي ، در زمينه مهندسي الکترونيک مهارت يافت و اطلاعاتي در مورد هواپيما کسب کرد . در نهايت ، به دليل علاقه به هولپيماهاي گلايدر به يک خلبان ماهر تبديل شد . 1955 پس از اتمام دوره دوساله سربازي ، در دفتر دو تن از معماران منچستر مشغول به کار شد .
1956 با ثبت نام در دانشگاه معماري منچستر ، به فراگيري دروس نسبتا سنتي ( در مقايسه با دروس و و رويکرد هاي متفاوت در انجمن معماران لندن و مدرسه ي معماري ليورپول ) پرداخت . با اين حال ، در اين سال ها توانست مهارت هاي منحصر به فردي در زمينه ي فنون ترسيم و ارائه به دست آورد .
1959 در اين سال يکي از ترسيم هاي او به عنوان يک کار درسي ، موفق به دريافت مدال نقره اي riba شد . 1961او در اين سال ديپلم معماري و مجوز طراحي شهري خود را دريافت کرد . در همطن زمان ، مدال هي وود و مدال برنز انجمن معماران منچستر به وي اهدا شد . علاوه بر اين ، با قبولي در بورسيه ي تحصيلي انجمن ساختمان سازان ، به فلاوشيپ هنري نايل شد . پس از آن براي گذراندن دوره دو ساله ي تخصصي در دانشگاه ييل به آمريکا رفت . وي در آنجا تحت تاثير پل رادولف ، سرج چرمايف و وين سنت اسکالي قرار گرفت و در همين زمان با ريچارد راجرز ( که مانند خود او دانشجوي بورسيه بود ) و جيمز استرلينگ ( که براي مدت کوتاهي در همان مدرسه تدريس مي کرد ) ملاقات کرد . 1962 فاستر مدرک فوق ليسانس معماري را با موفقيت دريآفت کرد . سپس گردش معماران را از سواحل شرقي ايالات متحده تا کاليفرنيا آغاز کرد و در اين سفر ، روند توسعه ي معماري مدرن را از فرانک لويد رايت تا چالز آيمز بررسي و دنبال کرد .
1963پس از بازگشت به انگلستان با همکاري ريچارد راجرز ، گروه طراحي " گروه 4 " را در لندن تشکيل داد . ديگر همکاران آنها در اين گروه عبارت بودند از : سور راجرز ، همسر ريچارد راجرز ، و جورجيا والتون که با راجرز در انجمن معماران لندن تحصيل کرده بود . مدتي بعد ، وندي چيزمن ( فارغ التحصيل مدرسه معماري بارتلت دانشگاه لندن که بعدها همسر فاستر شد ) نيز به آنها ملحق شد . البته از همان آغاز ، عضويت جورجيا بالتون ( که دفتر اصلي او در هامپ استيد بود ) حالتي ظاهري داشت و تاثير چنداني بر رابطه آنها نداشت .
1964 در اين سال با وندي چيزمن ازدواج کرد که ثمره آن ، دو فرزند به نام هاي " تي " و " کال " است .
1966 در اين سال به عضويت انجمن معماران سلطنتي انگلستان در آمد .
1967 فاستر همراه با " گروه 4 " ساختماني را طراحي کرد که وي را به شهرت جهاني رساند . اين ساختمان ، کارخانه رليانس در سوئد بود که آخرين بناي ساخته شده توسط اين گروه است زيرا اين گروه در همان سال منحل شد . سپس نورمن و وندي فاستر با هدف ايجاد يک مرکز براي طراحي و تحقيقات ، دفتر معماري فاستر و همکاران را تاسيس کردند . در اين دفتر در مجاورت باغ کوونت قرار داشت .
1968 در حين طراحي پروژه تئاتر ساموئل بکت ، با ريچارد باکمينيستر فولر آشنا شد که بعد ها ، تاثير عميقي در انديشه و کارهاي فاستر گذاشت . آشنايي ، سر آغازي بود براي دوستي و همکاري طولاني پر ثمري که تا زمان مرگ اين استاد آمريکايي ( يعني سال 1983 ) ادامه داشت .
1971در اين ، دفتر معماري فاستر و همکاران به طبقه همکف ساختماني در خيابان فيتزروي ( که فقط چند صد متر از برج اداره پست فاصله داشت ) منتقل شد. تجهيز و طراحي داخلي اين دفتر ، بستري بود براي بررسي و آزمايش مفاهيم و مصالحي که بعده ها هسته اصلي فلسفه کار فاستر را شکل داد .
1974فاستر به عنوان نايب انجمن معماري انتخاب شد . شرکت او که قبلا با يک شرکت نروژي به نام " شرکت خطوط کشتي راني فرداولسن " همکاري داشت ، دفتري در اوسلو تاسيس کرد و ابتدا کارهايي براي اين کار فرماي نروژي انجام داد ؛ سپس با کارفرماهاي ديگر در نقاط مختلف کشور همکاري کرد .
1975 در اين سال ، ساخت دفترهاي شرکت بيمه ويليس ، فابروداماس در ايپسوويچ به پايان رسيد و اين پروژه ، شرکت فاستر را به شهرت جهاني رساند .
1978 ساخت مرکز هاي هنرهاي تجسمي سانز بوري ، آغاز مرحله ي مهم و درخشاني در زندگي حرفه اي او شد . پروژه هاي ارزشمند ديگري را براي او و همکارانش به ارمغان آورد .
1979 در اين سال شرکت بانکداري هنگ کنگ و شانگهاي از وي دعوت کرد که همراه شش شرکت بين الملي ديگر ، در مسابقه اي محدود با موضوع طراحي دفتر مرکزي اين بانک شرکت کند . با انتخاب طرح فاست به عنوان طرح برگزيده ، اجراي اين پروژه به شرکت وي واگذار شد .
1980 فاستر در اين سال به عضويت انجمن معماران آمريکايي در آمد ، علاوه بر اين ، در همين سال دکتراي افتخاري دانشگاه انجلياي شرقي به او اعطا شد . در بيست و چهارم ژوئن نيز ، در مراسم اهدا مدال طلاي سال 1980 به جيمز استرلين سخنراني کرد .
1981 در اين سال با شرکت در مسابقه محدود طراحي ورزشگاه سرپوشيده فراکفورت آمين ، جايزه طرح برگزيده را دريافت کرد . در همين زمان ، معماري او در يکي از برنامه هاي مستند هنري bbc معرفي شد و مورد بررسي قرار گرفت .
1982در اين سال ، دفتر آنها به خيابان گريند پورتلند و در مجاورت دفتر هاي شرکت reba منتقل شد . همچنين به عنوان يکي از اعضاي هيئت علمي دانشکده صنعتي هنر لندن انتخاب شد .
1983 در اين سال ، فاستر بالاترين رتبه اين حرفه را از آن خود کرد و " مدال طلاي سلطنتي " رشته معماري را دريافت نمود . اين مدال ، جايزه بين الملي ارزشمندي است که در سال 1848 ، ملکه ويکتوريا براي پيشرفت حرفه معماري در نظر گرفته بود . در مراسم اهدا اين جايزه ، با کمينيستر فولر سخنراني کرد . فاستر در اين سال به عضويت دانشگاه سلطنتي در آمد . پس از برگزاري يک مسابقه ي محدود با شرکت گروه منتخب معماران ، از فاستر براي طراحي مرکز جديدي براي bbc در منطقه ي پورتلند دعوت شد . اين مرکز در مقابل کليساي آل سولز اثر جان ناش قرار دارد .
1984 در مسابقه محدودي که شوراي شهر نايمز براي طراحي يک مدياتک و مرکز هنرهاي معاصر در آن شهر برگزار کرد ، طرح فاستر برنده شد . در همين سال اتحاديه ي بين المللي معماران ، جايزه آگوست پره را به وي اهدا کرد .
1986 دانشگاه بت ، دکتراي افتخاري علوم را به فاستر اعطا نمود . علاوه بر اين ، وي در مراسم بازگشايي بناييادبود اريک ليونز در riba سخنراني کرد. در همين سال ، دو نمايشگاه مهم از کارهاي او برپاشد : يکي در انجمن معماران فرانسه در پاريس ( بازگشايي در ژانويه ) و ديگري در دانشگاه سلطنتي لندن ( بازگشايي در اکتبر ) . وي جايزه موسسه طراحي ژاپن را به خود اختصاص دا . شرکت او نيز در همين سال در مسابقه تغيير شکل و بازسازي يک سايت 48 هکتاري در منطقه کينگزکراس در لندن برنده شد . اين پروژه ، در نوع خود بزرگترين و وسيع ترين طرح شهر سازي در اروپا است و شامل تفکيک طيف وسيعي از عملکردهاي مختلف مي باشد.

از جمله اي اين عملکردها مي توان به ايستگاه تونل راه آهن متصل به پارک بزرگ اشاره کرد که اطراف آن از ساختمانهاي مسکوني و اداري پوشيده شده است . اين پروژه و پروژه ي چهارراه پاترنوستر ، آغاز مرحله جديدي از اجراي پروژه هايي در مقياس شهري بود . در سال بعد ، اين شرکت طرح هاي شهري مختلفي براي شهرهاي زير طراحي و اجرا کرد: کمبريج ( 1989 ) ؛ نايمز، کانس و برلين ( 1990 ) ؛ گرينويچ ( 1991 ) ؛ روتردام ، لودن شيد و يوکوهاما ( 1992 ) ؛ بافت تاريخي چارترس ، کورفو و ليسبون ( 1993 ) . هم اکنون اين شرکت در حال انجام پروژه اي براي تغيير شکل و بازسازي قسمت وسيعي از مرکز شهر بارسلون است که مساحت سايت آن بيش از 220 هکتار است .
1988 ظرفيت بالاي اين شرکت باعث شد که بتواند به مجموعه ي وسيعي از برنامه ها و پروژه هاي کلان مقياس پاسخگو باشد . يکي از اين پروژه ها ، برج مخابرات بارسلون است که به منظور آماده سازي شهر براي مسابقات المپيک در نظر گرفته شده است . نمونه هاي ديگر اين پروژه ها ، مترو شهر بيلبائو ، پل دره گذري در منطقه ي رنس در فرانسه و ايستگاه زيرزميني کاناري وارف در لندن ( 1991 ) است .
1989 اين مصادف بود با فوت زود هنگام وندي ( همسر نورمن ) که آغازفعاليت حرفه اي نورمن همراه او بود و پس ازهمکاري در" گروه 4 " ، يکي از موسسان دفتر معماري فاستر و همکاران بود .
1990 سازمان حفاظت از محيط زيست انگلستان ، ساختمان شرکت بيمه ويليس ، فابر و داماس در ايپسوويچ ( 74-1973 ) را جزء ساختمان هاي ارزشمند ( از نظر تاريخي ، معماري و سازگاري با محيط زيست ) اعلام کرد و مدال معتمدين riba را به نورمن فاستر اعطا نمود . در همين سال ، فاستر عنوان " سر " گرفت . در اين زمان ، دفتر معماري فاستر و همکاران ( که از اين پس دفتر معماري سر نورمن فاستر و همکاران ناميده خواهد شد ) به ساختمان نوسازي در کيلومتر 22 جاده ي هستار در نزديکي رودخانه تيمز نقل مکان کرد . در اين دفتر جديد ، تمام عملکرد هاي گوناگون مربوط به کارگاه ماکت سازي و مصالح ، بايگاني پرونده ها ، کتابخانه و آرشيو فيلم هاي ويدئويي و عکس ، همگي زير سقف گرد آمده اند .
1991 دانشگاه معماري فرانسه ، به وي مدال افتخار اعطا کرد . در همين سال ، چندين پروژه ي جديد و ارزشمند را به اتمام رساند ؛ از جمله فرودگاه استانزتد، مرکز تلويزيوني آي تي ان ، نگارخانه هاي ساکلر ( که ملکه اليزابت دوم آنها افتتاح کرد) و برج سده در توکيو که همه آنها علاوه بر دريافت جوايز متعدد ، مورد ستايش تمام جهان قرار گرفت . در مراسم بازگشايي ساختمان کرسنت وينگ ، مرکز هنر هاي تجسمي سانزبوري نمايشگاهي بر پا کرد که حاصل شش سال فعاليت حرفه اي فاستر را به نمايش گذاشت . در نمايشگاه دو سالانه ي ونيز ، غرفه ي بريتانيا نيز تعدادي از طرح هاي فاستر و پنج معمار ديگر انگليسي را به نمايش در آورد .
1992 دانشگاه و موسسه ي هنر و ادبيات آمريکا در نيويورک ، جايزه يادبود آرنولد برونر را به وي اعطا نمود . دانشگاه هامرسايد به او دکتراي افتخاري داد. برپايي چندين نمايشگاه در شهرهاي پاريس ، بوردوکس ، رنس و آرسن سنان ، بر ارزش و اعتبار فاستر در اروپا افزود . در همين سال ، وي در چندين مسابقه معماري برنده شد که مهمترين آنها عبارتند از : فرودگاه جديد هنگ کنگ ، پارک مشاغل برلين ، مجموعه تسهيلات المپيک در منچستر و قسمت الحاقي آن به موزه ي ماقبل تاريخ در پرووانس .
1993 وسعت پروژه ها و تعدد قراردادهاي بين المللي باعث شد که اين شرکت ، دفتر هايي در شهر هاي برلين ، فرانکفورت ، هنگ کنگ ، نايمز و توکيو داير کند . شرکت معماري سرنورمن فاستر و همکاران در آلمان ، در مسابقه طراحي پارلمان جديد برلين برنده شد . از ديگر موفقيت هاي وي در مسابقات معماري مي توان به طرح موزه جنگ در هارتل پول و طرح مجموعه ي نمايشگاهي در ليسبون اشاره کرد . پروژه ي مرکز هنرهاي معاصر در شهر نايمز فرانسه افتتاح شد . اين پروژه به دليل مشکلاتي که براي برگزاري مسابقه ( 1983) بوجود آمد ، با مدتي تاخير انجام شد . ولي اين مشکلات در ساخت مدرسه ي متوسطه شهر فرژو وجود نداشت . طراحي اين مدرسه ، در سال 1991 به مسابقه گذاشته شد . انجمن معماران آمريکايي نيز ، در همين سال مدال طلاي خود را به سر نورمن فاستر اعطا نمود .

hasti-m
06-07-2009, 05:42 PM
این متن، قسمتی از مقاله ایست که در شماره 52 فصلنامه آبادی منتشر شده است.


" فرهاد احمدی ورودی سال 1348 خورشیدی است و در سال 1356 از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد معماری و شهرسازی دریافت نموده است و هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی می باشد. او فعایت های حرفه ای مستقل خود را از دهه 60 آغاز کرد. وی از جمله معماران معاصر ایران به شمار می رود که طرح های خود را با گرایش آکادمیک و مبتنی بر اصول نظری تبیین شده ای طراحی می نماید و با تاکید بر زمین مداری و پیوند محیط با فضا، معماری خاصی را پدید آورده است. به طور کلی فرهاد احمدی در طی دو دهه ی گذشته در کنار آموزش معماری و مسئولیت های دیگر حدود سی طرح ارائه کرده است، که اغلب آنها در حد ملی بوده و مضمون فرهنگی داشته اند.


الف: سفارت ایران در سئول:


"ساحتمان سفارت ایران و محل اقامت سفیر این کشور به صورت منحصر به فردی طراحی شده اند. در حالی که فضای داخلی آن به صورتی طراحی شده که با قید و بند های طراحی محدود شده اند. بسیار واضح است که معمار با اتکا به تحلیل های زمینه موجود، ساختمان را بر اساس درک شخصی خود از فرهنگ، محیط ،سنت و آداب و رسوم ایرانی طراحی کرده است.
ساحتمان سفارت ایران و محل اقامت سفیر بر اساس یک تعبیر اسطوره ای از نور، طراحی شده است که شامل چهار عنصر پاسیو، آتریم، فضاهای بسته و باز است."
"در این ساحتمان از لحاظ ساختاری از مصالح معاصری چون فولاد ، شیشه و بتن نمایان استفاده شده است ولی در واقع پرده توری فولادی که در جلوی ورودی قرار دارد الهام گرفته شده از پرده های ورودی ایوان های سنتی ایرانی است که آنرا بالا می زنیم و وارد می شویم و دیوارهای صلب هم می تواند همان دیوارهای خشتی و آجری سنتی ایرانی تعبیر شود. آتریم مرکزی این ساختمان شفاف و حتی راهروها هم کف شیشه ای دارند. در این پروژه آسانسور شفافی می بینیم که از تاریکی داخل پارکینگ بالا می آید و وارد گودال باغچه ای شده و به همکف آمده و وارد آتریم معلق می شود و در طبقه آخر متوقف می شود.





این ساختمان ورودی های متعددی دارد، از جمله: ورودی تشریفاتی، ورودی ماشین، که با آسانسور به پارکینگ می رود. ورودی تشریفاتی وارد گودال باغچه می شود، بجای اینکه فضاهای تشریفاتی در بالای ساختمان قرار داشته باشد، در پایین ساختمان و دور گودال باغچه چیده شده اند. در بالای این برج ها دوپلکس هایی ایجاد شده که یکی از آنها اتاق سفیر است. در این برج ها نور از بالا به پایین آمده و حس جالبی را ایجاد می کند. "


ب: ساختمان اداری فرشته :


" این بنا برای کارکرد های تجاری، اداری و مسکونی در دو بلوک و با فاصله از اضلاع کج و معوج زمین شکل گرفت تا ساختمان «شهری» و بستر سبز طرح با حفظ درختان موجود ممکن شود. بلوک اول با ارتفاع چهار طبقه با نمای کاملاٌ شیشه ای در اطراف، ‌با فاصله و درون سازه فلزی مهار بندی شده قرار گرفت تا حس سبکی و تعلیق آن افزایش یابد.
پلان ها در درون دو بلوک بیضی و مربع، آزاد و بدون تقسیم بندی در نظر گرفته شده اند.
طبقه همکف این بخش، که همسطح خیابان در نظر گرفته شده، با دروازه هایی از سنگ گرانیت سیاه و یا یک سایبان مواج از فلز سوراخ دار از طبقات دیگر جدا شده تا کارکرد متفاوت آن را بیان کند.
این سایبان در اطراف بلوک شیشه ای از بالا با میله هایی آویزان شده است که در عین حال نگهدارنده ی ریل نردبان شستشوی شیشه ها هم هست.
بلوک با ارتفاع بیشتر با نمای سیمانی، به شکل حجمی با پلان بیضی است که قطر آن موازی ضلع شمالی مورب است که با توالی یکنواخت در عرض و ارتفاع سوراخ شده تا پنجره ها ی کوچک اما متعدد در آن تعبیه شود. اندک بودن شفافیت این بخش به دلیل محدود کردن اشراف صورت گرفته است.



دو حجم به واسطه یک هسته فلزی، که در آن پله گرد فلزی، آسانسور پانورامیک شیشه ای، پل ارتباطی واحدها، کانال های عمودی تاسیسات، هواساز واحدها و بالابرها، آبدارخانه ها و سرویس ها در وسط و همچنین شبکه سازه فلزی مهاربندی شده در بیرون قرار دارند، به هم متصل شده اند. "
"استراکچر ساختمان همان استراکچر نمایان بیرونی است و دو پوسته است، یک دیواره پرده ای است که برای اولین بار در ایران اجرا شده است. سیستم های خاصی برای اجرا ی آن پیش بینی شده و شیشه ها با ارتفاع یک طبقه ساخته شده اند و پوسته ی درونی هم یک پوسته چوبی دارد، که بسته می شود. قسمت بتنی، که بدلیل مجاورت با همسایه و ارتباط شهری و درختان دور کدر شده است، زون مرکزی فلزی، آسانسور شیشه ای و سرویس ها و تاسیسات از قسمت مرکزی عبور می کنند و بیانی مطابق رویکرد هایتک دارد."


ج: ساختمان اداری وزارت نفت :


"با توجه به معیارهای دستورالعمل مسابقه که بر معماری سبز، ‌پایدار، ‌زیست محیطی و هوشمند با استفاده ی حداکثر از انرژی های طبیعی، کوتاهی ارتفاع ساختمان و انعطاف پذیری جهت برنامه ریزی مجدد و جنبه سمبلیک برای صنعت نفت تاکید فراوان داشت در طراحی شیوه های زیر دنبال شده است:


یک حجم منشور بلورین که صفحه وتر آن واجد حداکثر ارتباط با دریاچه و پارک می باشد به سوی جنوب شرق متمایل شده و حجم اصلی ساختمان را به وجود می آورد. این حجم از طریق تعدد مجراهای نوری همچون یک اسفنج مجوف، هوای تعدیل شده از سطح دریاچه را به درون کشیده و در عین حال سازه اصلی و هسته عملکردی پروژه را در حول خود پدید می آورد. این منشور ابتدا در میان تهی شده و سپس حجمی گوه ای شکل در آن نفوذ کرده، تا ورودی فضاهای اجتماعات و دسترسی های عمودی را در خود جای دهد و امکان دسترسی میان شهری از ایستگاه مترو به پارک مجاور را فراهم آورد و بالاخره یک صفحه مستطیل چاک خورده که نقش سایه بان و نگهداری آیینه های منعکس کننده و عناصر خورشیدی را دارد، با ایجاد نمای پنجم به صورت جزئی از محوطه سازی پارک مجاور به ساختمان وحدت بخشیده، به آن جنبه نمادین می دهد. در بخش منشور بلورین فضاهای منضبط کار مستقر شده و فضاهای خدماتی رفاهی در جدار دیگر دریاچه در زیر سطحی سبز و در فضای توپولوژیک شکل گرفته اند.





با استفاده از واحه طبیعی و میله های تهیه شده در ساختمان،‌ مصرف انرژی جهت نور و تهویه بیش از 50 درصد کاهش می یابد و کارکنان خود را در محیطی طبیعی حس می کنند و یکپارچگی حجم، امکان برنامه ریزی مجدد را فراهم می سازد. حداکثر ارتفاع ساختمان از خیابانهای مجاور ده طبقه می باشد، ‌اسکلت فلزی ساختمان با قطعات بتنی شکل، که کف کاذب کانال های هوا و نور را در خود جای می دهد، ترکیب شده است. نمای ساختمان کاملا شیشه ای است و صفحه سایبان از فلز ساخته شده است."


تعدادی از منابع جهت مطالعه آثار فرهاد احمدی :


احمدی,فرهاد؛ معماری پایدار؛ فصلنامه آبادی؛ شماره40_41؛ پاییز و زمستان1382


احمدی,فرهاد؛ تجربه ای دیگر در زمینه معماری پایدار؛ فصلنامه معمار؛ شماره 26؛ تابستان 1383


احمدی, فرهاد؛ فرهاد احمدی و همکاران+ فرانکلین اندروز-باتل مکارتی؛ مسابقه طراحی ساختمان مرکزی صنعت نفت؛ فصلنامه معمار؛ شماره 18؛ پاییز1381


احمدی، فرهاد؛ سخنرانی در دانشگاه آزاد اسلامی قزوین ؛ پاییز 1384


احمدی، فرهاد؛ معرفی پروژه؛ فصلنامه معمار؛ شماره 48، فروردین و اردیبهشت 1387


رئیسی، ایمان و امامی، فیروزه؛ گرایش به تکنولوژی در معماری معاصر ایران با تاکید بر آثار مهدی علیزاده، فرهاد احمدی و رضا علی آبادی؛ فصلنامه آبادی شماره 52؛ پاییز 1385


سانگ جین, پارک؛ معماری نوآور در فاصله تهران و سئول؛ کیانوس،آناهیتا؛ فصلنامه رایانه, معماری و ساختمان؛ شماره 2؛ تابستان 1383


کو،یانگ مین؛ واقعیت بخشیدن به اسطوره ی آب و نور؛ کیانوس،آناهیتا؛ فصلنامه رایانه, معماری و ساختمان؛ شماره 2؛ تابستان 1383

hasti-m
06-07-2009, 05:50 PM
جوايز:

- برنده اول طرح مسابقه اي ، آموزشكده پزشكي و پيراپزشكي سمنان ؛ 1362
- برنده سوم طرح مسابقه اي ، شهرك مسكوني واوان ؛ 1363
- برنده اول طرح مسابقه اي ، ساختمان مرمرمشهد ؛ 1375
- برنده اول طرح مسابقه اي ، ميدان ا... شيراز؛ 1376
- برنده سوم (مشترك) طرح مسابقه اي آتي سنتر، تهران ؛ 1383

انتشار 7 جلد كتاب درسري مجموعه مقاله هاي معماري و شهرسازي ، از 1370 با عنوان هاي:
1- تو معماري را ترسيم مي كني ولي من آن را مي سازم.
2- معماري ديكانستراكشن – معماري ديكانستراكتيويست .
3- نو مدرن ها كجايند؟
4- معماري قديم و جديد ژاپن.
5- ده پرسش از هشت معمار.
6- شش مفهوم در معماري معاصر.
7- فرامعماري ؛ فضا ها درعصر الكترونيك.

تجربه هاي معماري :

- آموزشكده پزشكي و پيراپزشكي سنندج / 1368-1363
- آموزشگاه حرفه اي منابع طبيعي چالوس / 1363
- طرح جامع كوي شركت زغال سنگ كرمان ، شامل طرح هاي: آموزشگاه معدني وآزمايشگاه زغال
– بيمارستان تختخوابي – ساختمان اداري مركزي شركت – مجتمع مسكوني سازماني پزشكان و پرستاران
– مجموعه تفريحي ورفاهي كوي ومهمانسراي كوي / 1365 / پروژه
- مجتمع فرهنگي وهنري ، چهارتيپ / 1366
- خوابگاه دانشجويي ، سنندج /70- 1368
- دانشكده پزشكي سمنان / 77- 1368
- آزمايشگاه كنترل كيفي موادغذايي و دارويي – 1368 / پروژه
- دانشكده پزشكي سنندج / 1369
- طرح شهرك تحقيقاتي كاوش / 1370 / دردست اقدام
- سلف سرويس سمنان / 77-1370
- دانشكده پرستاري ومامائي ، شاهرود / 1371 / پروژه
- مركز تحقيقات برق والكترونيك ، تهران / 1372 / پروژه
- فرهنگستان جمهوري اسلامي ايران (مسابقه) / 1372
- برج (42 طبقه ) تجاري اداري ايرتويا ، تهران / 1374 / پروژه
- برج (40 طبقه ) مسكوني ، ايرتويا ، تهران / 1375 / پروژه
- مجتمع مسكوني چالوس (مسابقه) 1375 / پروژه
- ساختمان بانك توسعه صادرات ايران (مسابقه) / 1376
- ساختمان اداري وفرهنگي مركزي سازمان تبليغات اسلامي – تهران 1376
- ساختمان مرمر– مجتمع تجاري ، اداري ، هتل آپارتمان / مشهد / 1376 (پروژه)
- برج هاي مسكوني چالوس / 1376 (مسابقه)
- ميدان ا... شيراز ، 1376 ، (مسابقه)
- موزه فرهنگ جهاني ، سوئد (مسابقه) / 1377
- مجتمع فرهنگي و هنري بيجار / 1377
- مجتمع مسكوني سازماني نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، تهران / 1378
- برج هاي مجتمع مسكوني ، اداري وتجاري ايرانا ، تهران / 1378 / پروژه
- ساختمان اداري فرهنگي مركزي سازمان تبليغات اسلامي تهران / 1381 / پروژه
- مجتمع اداري (بانك) ، منطقه ويژه پتروشيمي / 1381
- سالن آمفي تئاتر بندر عباس / 1381
- مجتمع فرهنگي و هنري ،ايلام / سرابله / 1381
- ساختمان مركز جامع توان بخشي ايلام / 1381
- حسينيه ايلام / 1382
- ساختمان آموزشي و پژوهشي سازمان مديريت و برنامه ريزي استان هرمزگان ، بندرعباس / 1382شهرك 20 هزار نفري سنجان اراك / 1384 / (مسابقه)
- مجتمع زيتون گنبد / 1384 / (مسابقه)
- تجربه هاي شهرسازي: طرح جامع و تفضيلي شهر برازجان 70-1365
- طرح جامع و تفضيلي بندرگناوه 70-1366
- طرح هاي هادي روستايي:بردخون ، دالكي ، ولايت جم ، (استان بوشهر) ،

hasti-m
06-07-2009, 05:57 PM
http://www.photo.pnu-club.com/images/akasaka.jpg (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.photo.pnu-club.com%2Fimages%2Fakasaka.jpg)


http://www.photo.pnu-club.com/images/589648.jpg (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.photo.pnu-club.com%2Fimages%2F589648.jpg)


کنزو تانگه" در شهر کوچک "ایمباری" ( Imbari ) در جزیره "شیکوکو" ( Shikoku ) ژاپن متولّد شد . او جایزه‌یپریتزکر ( Peritzker ) را در سن 74 سالگی نصیب خود کرد .گر چه معمار شدن بسیارفراتر از رویاهای بی‌قرار او به‌ عنوان یک پسر بود ، آثار لوکوربزیه ( Le Corbusier ) بود که تجسّم او را به وجد آورد تا در سال 1935 به‌ عنوان دانشجوی معماری دردانشکده معماری دانشگاه توکیو شروع به تحصیل کرد . در سال 1946 استادیار دانشکدهمعماری دانشگاه توکیو شد و همزمان آتلیه معماری "تانگه" را راه‌اندازی کرد . ازدانشجویان او می‌توان "فومی‌هی‌کو‌ ما‌کی" ( Fumihiko Maki ) ، "کوجی کامی‌یا" ( Koji Kamiya ) ، "آراتا ای‌سوزاکی" ( Arata Isozaki ) ، "کی‌شو کوروکاوا" ( Kisho Kurakawa ) و "تانه‌او اوکی" ( Taneo Oki ) را نام برد ."تانگه" مسئول بازسازی شهرجنگ‌زده‌ی هیروشیما بود . پارک ِ "صلح" و مرکز شهری که او طراحی کرد ، هیروشیما رابه یک نماد جهانی برای بشری که آرزوی صلح در سر دارد تبدیل کرده است . در همان سالیکه او موفّق به کسب جایزه‌ی "پریتزکر" شد ، او طرح‌های خویش را برای سالن بزرگ شهرتوکیو علنی ساخت . که تشکیل شده بود از یک سالن Assembly Hall ، یک سالن اجتماعات ،یک پارک و 2 برج . تانگه هم‌چنین به عنوان استاد میهمان در دانشگاه MIT فعّالیّتداشت . هم‌چنین در دانشگاه‌های هاروارد ، ییل( Yale ) ، واشنگتن ، پرنسیتون ،کالیفرنیا در برکلی و دانشگاه‌های آلاباما و تورنتو به عنوان سخنران فعّال بود .رساله‌ی دکترای او در سال 1959 با عنوان "ساختار شهرهای بزرگ با توجه به اندازه وموقعیّت آن‌ها" که در واقع بیانی بود از ساختار شهری با توجّه به جابجایی ِ مردمبه/و از محل کار . طرح جامع او برای شهر توکیو در سال 1960 ، پاسخ منطقی تیم "تانگه" به این مشکلات بود که طبیعتی فکر شده را برای شهر قائل می‌شد که اجازه‌یرشد و تغییرات را به شهر می‌بخشید . "طرح جامع" توکیوی او توجّهات بسیاری را به سمتخویش معطوف ساخت . چرا که ایده‌ی نوی او مشتمل بر گسترش شهر از کناره‌های ساحلیبوسیله‌ی پل ، خرابه مصنوعی ، پارکینگ‌های شناور و "کلان ساختارها" در نوع خودبی‌نظیر و بسیار بدیع بود .طرح‌های جامع شهرسازی دیگر در سال 1967 برای استانفی‌یرا ( Fiera ) بولونیا ( Bologna ) در ایتالیا شروع شده بود . و نیز برای شهرجدیدی با جمعیت 60000 نفر در کاتانیا ( Catania ) ایتالیا . با تمام اینفعّالیّت‌ها در ایتالیا ، جای تعجّب ندارد که Olivetti کار طراحی دفتر مرکزی ژاپنیخود را به او واگذار کرد . برای کلیسای جامع "مریم مقدّس" شهر توکیو او تعداد زیادیاز کلیساهای سده‌های میانه را بازدید کرد : "پس از بازدید از فراخنای بهشتی و فضایروحانی بهشتی آن‌ها شروع به تجسّم کردم و تصمیم گرفتم با ابزار مدرن و در قالب مدرنآن‌ها را ارائه کنم . " مرکز خبرپراکنی و انتشارات "یامانی‌شی" ( Yamanishi ) درکوفو( Kofu ) ژاپن ، بسیاری از ایده‌های تانگه را به کار می‌گیرد : پلکان‌هایسیلندری ، آسانسورها ، سیستم‌های تهویه و سیستم‌های الکتریکی . فضاهای افقیارتباط‌دهنده آن‌ها به ساختمان‌هایی که در امتداد یک خیابان واقع شده‌اند ، متصّلشده است . برخی از قطعات زمین خالی و برخی دیگر احداث شده هستند . مهم‌ترین جنبه ،توانایی بالقوّه گسترشی است . فضاهای خالی میان کف‌ها که اکنون در حکم فضای باز عملمی‌کنند که در صورت نیاز می‌توان تبدیل به گل‌خانه نمود .تنها پروژه کامل شده "تانگه" در ایالات متحّده ، قسمت الحاقی موزه هنر "مینیاپولیس" ( Minneapolis ) استکه طراحی کرد . قسمت اصلی این موزه در سال 1911 بوسیله‌ی Mckim Mead & Whit درسبک نئوکلاسیک طراحی شده بود . در سنگاپور ، تانگه شماری از ساختمان‌های اصلی وبزرگ را طراحی کرده است ؛ The Overseas ، Union Bank ساختمان GB ، مرکز مخابرات وموسسه تکنولوژی نانیانگ ( Nanyang )هتل Akaska Prince در توکیو ، اکنون به نمادی ازاین شهر برگشته است . بناهای دیگر شامل مرکز " Sogesttv " ، ساختمان " Henaei Mori " ، موزه تاریخ " Hyogo " ، بازسازی بخش‌هایی از یادمان صلح هیروشیما ، مدرسه‌ی " Tohin " ، مرکز فرهنگی " Ehime " و هم اکنون نیز پروژه‌های جدیدی در مرحله‌ی طراحیقرار دارند . مانند موزه‌ی هنری "یوکوهاما" و دفتر ژاپن دانشگاه سازمان ملل .درتمام پروژه‌های او ، یک تِم کلّی به چشم می‌خورد که او به قالب کلمات این‌گونهبین‌شان می‌کند :"معماری باید چیزی داشته باشد قلب انسان آن‌را طلب می‌کند . اماهم‌چنان ، فرم‌های ساده ، فضاها و نماها باید منطقی باشند . کار خلاق امروزه با دوعامل هم‌زمان فن‌آوری و انسانیّت گره خورده است . نقش سنّت همانند یک کاتالیزور استکه یک فرایند شیمیایی را تسریع کرده و جلو می‌اندازد . اما در پایان آزمایش دیگرقابل تشخیص نیست . سنّت ، می‌تواند در فرایند خلق نقشی به عهده گیرد . امّا به خودیخود دیگر نمی‌تواند خلّاقباشد
28خرداد

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
دنیای معماری در ماه مارس سال 2005 دو نفر از معماران برجسته قرن بیستم را از دست داد. یکی از این دو نفر "رالف ارسکین" از انگلستان و "کنزو تانگه" از ژاپن بودند که هردر سن 91 سالگی درگذشتند. این دو معمار عالی رتبه سراسر عمر خود را صرف خدمت به جامعه معماری و مردم کردند."کنزو تانگه" در سال 1913 در اوساکای ژاپن متولد شد. ویدر دانشگاه توکیو و در رشته شهرسازی و مهندسی به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1961موسسه ای با عنوان "کنزو تانگه آرتک" که بعد ها "کنزو تانگه آسوشیتس" نام گرفت راتأسیس کرد و تا زمان بازنشستگی اش یعنی سال 1974 در دانشگاه توکیو به تدریس مهندسیشهرسازی مشغول بود.عملکردهای کاری وی باعث شد که 130 معمار در سراسر جهان دست بهکار شوند که در این میان دو معمار با نام های "فومیهیکو ماکی" و "آراتا ایسوزاکی" به شهرت رسیدند. "تانگه" در سال 1949 پس از طراحی شاهکار وی برای بازسازی مخروبههای هیروشیما پس از جنگ جهانی دوم به مرکز ثقل توجه جهان معماری مبدل گشت. وی "مجموعه یادبود و موزه" هیروشیما که در 6 آگوست سال 1945 بمباران اتمی شد را ساخت. وی در پیشرفت و توسعه ژاپن نقش مهمی را ایفا کرد و در سال 1964 استادیوم المپیکتوکیو را بنا کرد. وی همچنین در سال 1967 کار ساخت مرکز رادیویی و تلویزیونی را بهپایان رساند و در سال 1991 ساختمان مرکزی شهر توکیو را بنا کرد

كنزو تانگهمتولد ‌١٩١٣ در اوزاكا ژاپن كه علاوه بر به‌جاي گذاردن شاهكارهاي معماري فراموشنشدني و تحسين برانگيزي در قرن بيستم، تزها و پيشنهادات كاملا نويي را در عرصهطراحي شهري نيز ارايه كرده، تلاش خلاقانه و ثمربخشي را براي پيوند دادن سنت ژاپني ونوجويي مدرن به نمايش گذارده است.
او سال‌ها به تدريس معماري و طراحي شهري دردانشگاه توكيو و ديگر دانشگاهاي دنيا اشتغال داشته و معماران سرشناسي همچونآراتاايسوزاكي و كيشو كوروكاوا از دانشجويان آتليه تانگه بوده‌اند.
كنزو تانگهدر سالهاي قرن بيستم در پنج قاره جهان فعال بوده است؛ طرح بناي صلح يادبود فاجعههيروشيما و پارك و ساختمانهاي ملحق بدان (مسابقه ‌١٩٦٤) در مكاني كه در ششم اوت‌١٩٤٥انفجار نخستين بمب اتمي را به خود ديد، از نخستين پروژه‌هاي كنزو تانگهاست.
او در پلان توسعه شهر توكيو (‌١٩٦٠)، تغيير و گسترش شهر را به مثابه مشخصهاصلي طراحي شهري خود در امتداد خليج‌ها پيشنهاد كرده است. اما مشهورترين اثر اوبي‌ترديد سالنهاي المپيك ‌١٩٦٤ توكيو (‌١٩٦٠) است.
اين سالنها داراي آوازه جهانيهستند و در هنر ژاپني به مثابه ابتكاري كه در سنت ملي ثبت گردد جايگرفتند.

تانگه طرحهاي به انجام نرسيده‌اي هم در تهران داشت؛ برج‌هاي سه‌قلويمسكوني هتل ‌٧٠٠ اتاقه (در تقاطع بلوار كشاورز و خيابان حجاب فعلي) و مجموعه شهريدر تپه‌هاي عباس‌آباد (همزمان با ارايه طرحهاي پيشنهادي توسط لوي كان و سپس ارايهطرح مشترك به درخواست كارفرما) از آن جمله‌اند كه هر سه در سال ‌١٣٥٣ / ‌١٩٧٤ ارايهشده‌اند

Borna66
06-14-2009, 09:01 PM
تادائو آندو

در 13 اكتبر 1941 ميلادي در اوزاكاي ژاپن ديده به جهان گشود، در سال 1960 م . به يك بكسر حرفه اي تبديل شد. در سالهاي 69- م . تعاليم خود آموخته و غير آكادميك خود را به عنوان يك معمار با سفرهاي آموزشي به اروپا، آمريكا و آفريقا و مطالعه بر روي خانه هاي فرانك لويدرايت و كارهاي مدرنيسم قديمي (كلاسيك) تكميل كرد

افزايش كمي آثار او در سطح معماريهاي مسكوني، كليساها، موزه ها و مجتمع هاي تجاري بزرگ، و … با تكيه اي مداوم و تقريباً انحصاري بر ساختارهاي بتن مسلح بزرگ و نمايان است كه عظمت را در معماري او فزوني مي بخشد. او واسطه اي ميان شرق و غرب است، و بتن را ـ با اينكه از مواد جدايي ناپذير جنبش مدرن اروپاست ـ در جهت نشان دادن زيبايي شناسي شرقي به كار مي برد.

اولين تمرين معماريش را در سال 69 م . در اوزاكا آغاز كرد و در سال 70 م . كارگاه شخصي خود را در زادگاهش داير نمود و تاكنون بيش از صد و پنجاه پروژه معماري را طراحي كرده است.

او از با نفوذ ترين معماران پست مدرن نسل دوم ژاپن محسوب مي شود. توجه عمده وي بر تفليق فرمهاي مدرن با مفاهيم و شيوه هاي سنتي ژاپن استوار است ؛ به بيان دقيق تر، هدف او تغيير معناي طبيعت از گذرگاه معماري است. در سالهاي 1978،88 و 90 ميلادي به سمت استاد دانشگاههاي يال آمريكا، كلمبيا و هاروارد انتخاب شد.

مصالح معماري آندو، بتن خام، خورشيد، آسمان، سايه و آب است يا به عبارت بهتر، فضا. تأكيد او بر اين نكته است كه استفاده كنندگان از بنا بايد طبيعت را تجربه و احساس كنند و اينها همه ريشه در سنت منطقه اي زيستگاه او ـ كانزايي ـ دارد.

عناصر اصلي و متناقص معماري آندو عبارتند از نظم، مردم و احساسات انساني. او در معماري خود، به گونه اي متضاد آنها را با هم ارتباط مي دهد و ميان آنها تفاهمي ايجاد مي كند:

فرم در برابر فرم و فضا، داخل در برابر خارج و طبيعت در برابر هندسه. اين مسئله را در شخصيت خود او نيز مي توان مشاهده كرد؛ قدرت و منطق مردانه از يك سو و مهرباني و احساسات زنانه از سوي ديگر كه در وجود او به تفاهم رسيده اند.

آندو از جذابيت فرم صرفنظر كرده و بر جذابيت فضا تأكيد مي ورزد. او اعتقاد دارد كه فرم، از تأثير فضايي مي كاهد و در نتيجه، جذابيت معماري را محدود مي كند..

به اعتقاد او، ارحجيت دادن به فرم به معناي ارجحيت دادن به حس بينايي در ميان پنج حس و عدم توجه به عمق فضايي است. در نتيجه او در پي نفي فرم به مفهوم به كارگيري فرمهاي ساده و انكار ساده و انكار فرمهاي پيچيده است. (نفي تصوير صرفاً بصري در فضا). معماري او، معماري نفي و انكار است. او جامعه مدرن و جهاني بودن را نفي مي كند. در اين حال، نفي به معناي حمايت از استقلال شخصي و رهايي از يكنواختي مدرن است مرتبط با شخصي كه مي خواهد به شكلي فردي زندگي كند. اولين چيزي كه آندو نفي كرده، مفاسد جامعه مدرن و ارزشهاي آن است. (براي مثال، مقولة راحتي) آندو راحتي مدرن را نفي كرده، تلاش مي كند ارتباط پويايي با جهان برقرار كند. او راحتي را از معماري خود دور مي كند و به جاي آن امكان حضور انسان و طبيعت را در كالبد معماري اش فراهم مي سازد.

او كارهاي متعددي تاكنون انجام داده است كه پس از بررسي كليت طراحي هاي او،در مطالب بعدي ، به بررسي 8 اثر برترش كه اهداف و تفكرات او را به خوبي جلوه گر مي سازند، مي پردازيم:

-نمازخانة كوه روكو (كليساي باد)

-كليساي روي آب

-كليساي نور

-معبد آب

-خانه Raw

-مجتمع تجاري تايمز 2

-پروژه ناكانو شيما 2

-موزه نائو شيما

تادائو آندو در طول بيست سال گذشته، يكصد و پنجاه پروژه ي معماري انجام داده است با تجزيه و تحليل و بررسي آنها، به مباني و شاخص هايي دست مي يابيم كه با كمك آنها مي توان كارهاي او را در سه دسته طبقه بندي كرد.

بررسي ويژگيها و معاني

معماري، رهيافتي است به جعبه اي با دو بعد آرمان و هدف.

آرمان معماري، فرم بخشيدن به يك الگوي جهاني و هدف آن، بيدار كردن احساس انساني است.

موضوع اوليه ي معماري، ايجاد يك الگوي فضايي است؛ يعني نظم بخشيدن به يك فضاي برهنه و عاري از هر چيز. انتظام فضايي، به معناي استفاده از فرمي است كه فضا، منشأ آن است و نظمي شفاف آن را به فضا مرتبط مي سازد.

براي دستيابي به اين هدف، معماري به هندسه نياز دارد. هندسه، علم ايجاد نظم منطقي و هوشمندانه اي است كه حاصل ارتباط فرم و فرم با فضا مي باشد. از اين رو، هندسه فرم آرماني را ايجاد مي كند؛ فرمي كه بيان بصري مفهوم است و فضايي انتزاعي در آن تجلي مي يابد.

به طور كلي، هندسه به ارتباطات منطقي خالص توجه دارد؛ بنابراين هندسه، مفاهيم و ارزشهاي اجتماعي را منعكس مي سازد و جهاني با منطق شفاف ايجاد مي كند. به طور خلاصه، هندسه ثباتي منطقي به طرح مي بخشد. از اين رو، ثبات و پايداري است كه از آن، فرم هاي منطقي باقي مي ماند و ارزش هايي چون صداقت، زيبايي و خوبي در مرحله دوم ارايه مي شوند؛ منطقي كه احساسات را طرد مي كند و تنها، درباره ي حقيقت با ما صحبت مي كند. معماري پيوسته در جستجوي انتظامي است كه بر اساس نيروي طبيعي و جاذبه زمين باشد؛ اگر چه هنوز به آن دست نيافته است.

بر خلاف هندسه، معماري نمي تواند در تمام ابعاد نفوذ كند؛ زيرا نيروي جاذبه، آن را به حركت هاي افقي و عمومي محدود مي سازد. معماري، الگويي پوياست.!!!! يك ساختمان، طبيعتاً حركت نمي كند؛ ولي زماني كه مردم در امتداد مسيري حركت مي كنند، شكل آن، در حال حركت به نظر مي رسد.

مردم با حركت و تغيير موضوع دوم در معماري، بيدار كردن احساسات انساني است. هندسه، فضايي منطقي و با ثبات ايجاد مي كند. ولي به راستي، اين منطق چگونه ما را با تجربه هاي معماري آشنا مي سازد؟ آيا تنها نظم هندسي است كه فضا را روشن و واضح مي سازد؟ آيا هندسه باعث يكنواختي و سكون نيست؟ آيا نيازي به رهايي فضا از ثبات هندسي ناشي مي شود؟ آيا فرم و فضا صرفاً بايد بر اساس منطق هندسي شكل گيرد؟

هنگامي كه چند فرم يا حجم در كنار هم قرار مي گيرند، اين هندسه و منطق هندسي است كه به آنها نظم و ترتيب مي بخشد. زماني كه اين انتظام بين عناصر معماري مانند ستون، ديوار، سقف ايجاد مي شود، در واقع به آنها هويت مي بخشد و در نتيجه، ما نظم موجود در اين مجموعه را درك مي كنيم. اگر در اين عناصر، نسبت ها دقيقاً بر اساس ابعاد و اندازه ها و تناسبات رياضي باشد، ما يك مجموعه خردمند را احساس مي كنيم.

هندسه و تناسبات آن، از اجزاء مختلف يك سيستم واضح بصري مي سازد. آيا در اين سيستم، صرفاً تناسبات هندسي و ايجاد فضايي با نظمي مشخص مطرح است؟ در پايان، آيا يك سيستم صرفاً موزون و معقولانه، داراي نوعي يكنواختي است؟ هنگامي كه نظامي منطقي بر فرم و فضا غالب باشد، فضا را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. به هر حال، معماري به نظم هندسي نياز دارد؛ ولي ممكن است اين نظم، روح و جان معماري را بگيرد.

بنابراين، اگر معماري صرفاً بر اساس منطق باشد، نمي تواند پاسخگوي روح و احساسات ما باشد. براي دستيابي به اين هدف بايد از قواعد منطقي و خشك آن كناره گرفت. بنابراين، بايد بين قواعد نوعي پويايي و تضاد ايجاد شود تا نيازهاي احساسي ما نيز ارضا شود. زيرا اين تضاد و پويايي، سرشار از هيجان و احساسات است.

معماري مي كوشد تا نظم را براي مردم تجلي سازد و اين مردم هستند كه در حركت تدريجي نظم، فضا را درك مي كنند و از آن تأثير مي گيرند و بدين گونه معماري از طريق نظم انتزاعي خود در ما تأثير مي گذارد.

در حقيقت، پويايي موضوع معماري نيست، بلكه پيامد آن است. معماري قادر به پيش بيني واكنش هاي احساسي ما نيست. از اين رو آن را نمي توان در روند طراحي پيش بيني كرد، همان گونه كه نمي توان شيوه هاي مختلف يك بازي را پيش بيني كرد؛ زيرا آنچه ذهن ما را تحت تأثير قرار مي دهد، نامشخص است. معماري بايد ادامه يابد تا با آزمون و خطاي روش هاي مختلف، بتوان به يك معماري خلاقانه دست يافت.

ويژگي هاي شاخص معماري آندو، نظم، مردم و احساسات انساني است. بنابراين، بر اساس الهاماتي كه او از اين سه عنصر گرفته، پروژه هاي او را مي توان دسته بندي كرد. در معماري آندو، عناصر به شكلي متضاد با هم مرتبط مي شوند. بنابراين، فرم در مقابل فرم و فضا، داخل در برابر خارج و طبيعت در برابر هندسه قرار مي گيرد. به عبارت ديگر، معماري او حاصل ارتباطي است كه بين اين عناصر وجود دارد. براي آشنايي و شناخت بيشتر، كارهاي آندو را بر اساس ساختار و كالبد به سه بخش معماري يگانه انگاري، دو گانه انگاري و كثرت گرايي تقسيم بندي مي كنيم.

آن دسته از كارهايي كه در شمار معماري يگانه انگاري قرار مي گيرند، داراي فرمي خالص، طراحي واضح و فضايي قومي هستند. اين نوع معماري، بيشتر در خانه ها و كليساهاي كوچك ديده مي شود. در اين فضاها، با آرامشي روبرو مي شويم كه يادآور فضاي سنتي چاپخانه هاي ژاپني است. در اين فضا، بر اساس ريتمي وحدت بخش، كل به جزء تبديل مي شود. اين ريتم، حتي در نور و سايه نيز تكرار مي شود.

در معماري دو گانه انگار، آندو روش خاص خود را اعمال مي كند. به عبارتي، روش او از هيچ نوع معماري ديگري تأثير نپذيرفته است. در آنجاست كه آندو از فرم بيضوي استفاده مي كند؛ ولي در معماري دو گانه انگار، فضا بر اساس نيروي پويا شكل مي گيرد. اين نيرو، از تضاد بين فرم و فضا حاصل مي شود. در اين نوع معماري ـ بر خلاف معماري يگانه انگار كه فرم بر فضا غالب است ـ فرم و فضا داراي ارزش يكساني است و در اينجاست كه نوآوري هاي آندو تجلي مي يابد. قدرت و منطق مردانه از يكسو و مهرباني و احساسات زنانه از سوي ديگر، شخصيت او را شكل مي دهد.

معماري كثرت گرايي آندو شامل تعداد زيادي از كارهاي او از سال 1985 به بعد مي باشد. اين معماري، با فرم هاي متنوعي كه داراي جهت گيريهاي مختلفي است، شناخته مي شود. در اينجا، تمركز فضايي كه در معماري يگانه انگار وجود داشت، متلاشي و پراكنده مي شود و بيشتر به سوي روشنايي و پويايي نيل مي كند. فرم از نظر بصري، سبك تر شده و پراكنده مي شود. بنابراين در طراحي، فضا از تركيبات مختلفي شكل مي گيرد. از اين روست كه در كارهاي آندو، روش ها و مقياس هاي متنوعي ديده مي شود.

Borna66
06-14-2009, 09:02 PM
سر نورمن فاستر (http://www.memaran.blogfa.com/post-17.aspx)

1935 نورمن فاستر ، در اول ماه ژوئن در شهر منچستر متولد شد . 1953 پس از اتمام دوره متوسطه ، به صورت نيمه وقت و به عنوان منشي در تالار شهر منچستر شروع به کار کرد . سپس به خدمت سربازي رفت و در حين خدمت در نيروي هوايي ، در زمينه مهندسي الکترونيک مهارت يافت و اطلاعاتي در مورد هواپيما کسب کرد . در نهايت ، به دليل علاقه به هولپيماهاي گلايدر به يک خلبان ماهر تبديل شد . 1955 پس از اتمام دوره دوساله سربازي ، در دفتر دو تن از معماران منچستر مشغول به کار شد .
1956 با ثبت نام در دانشگاه معماري منچستر ، به فراگيري دروس نسبتا سنتي ( در مقايسه با دروس و و رويکرد هاي متفاوت در انجمن معماران لندن و مدرسه ي معماري ليورپول ) پرداخت . با اين حال ، در اين سال ها توانست مهارت هاي منحصر به فردي در زمينه ي فنون ترسيم و ارائه به دست آورد .
1959 در اين سال يکي از ترسيم هاي او به عنوان يک کار درسي ، موفق به دريافت مدال نقره اي RIBA شد . 1961
او در اين سال ديپلم معماري و مجوز طراحي شهري خود را دريافت کرد . در همطن زمان ، مدال هي وود و مدال برنز انجمن معماران منچستر به وي اهدا شد . علاوه بر اين ، با قبولي در بورسيه ي تحصيلي انجمن ساختمان سازان ، به فلاوشيپ هنري نايل شد . پس از آن براي گذراندن دوره دو ساله ي تخصصي در دانشگاه ييل به آمريکا رفت . وي در آنجا تحت تاثير پل رادولف ، سرج چرمايف و وين سنت اسکالي قرار گرفت و در همين زمان با ريچارد راجرز ( که مانند خود او دانشجوي بورسيه بود ) و جيمز استرلينگ ( که براي مدت کوتاهي در همان مدرسه تدريس مي کرد ) ملاقات کرد . 1962 فاستر مدرک فوق ليسانس معماري را با موفقيت دريآفت کرد . سپس گردش معماران را از سواحل شرقي ايالات متحده تا کاليفرنيا آغاز کرد و در اين سفر ، روند توسعه ي معماري مدرن را از فرانک لويد رايت تا چالز آيمز بررسي و دنبال کرد . 1963
پس از بازگشت به انگلستان با همکاري ريچارد راجرز ، گروه طراحي " گروه 4 " را در لندن تشکيل داد . ديگر همکاران آنها در اين گروه عبارت بودند از : سور راجرز ، همسر ريچارد راجرز ، و جورجيا والتون که با راجرز در انجمن معماران لندن تحصيل کرده بود . مدتي بعد ، وندي چيزمن ( فارغ التحصيل مدرسه معماري بارتلت دانشگاه لندن که بعدها همسر فاستر شد ) نيز به آنها ملحق شد . البته از همان آغاز ، عضويت جورجيا بالتون ( که دفتر اصلي او در هامپ استيد بود ) حالتي ظاهري داشت و تاثير چنداني بر رابطه آنها نداشت .
1964 در اين سال با وندي چيزمن ازدواج کرد که ثمره آن ، دو فرزند به نام هاي " تي " و " کال " است . 1966 در اين سال به عضويت انجمن معماران سلطنتي انگلستان در آمد .
1967 فاستر همراه با " گروه 4 " ساختماني را طراحي کرد که وي را به شهرت جهاني رساند . اين ساختمان ، کارخانه رليانس در سوئد بود که آخرين بناي ساخته شده توسط اين گروه است زيرا اين گروه در همان سال منحل شد . سپس نورمن و وندي فاستر با هدف ايجاد يک مرکز براي طراحي و تحقيقات ، دفتر معماري فاستر و همکاران را تاسيس کردند . در اين دفتر در مجاورت باغ کوونت قرار داشت .
1968 در حين طراحي پروژه تئاتر ساموئل بکت ، با ريچارد باکمينيستر فولر آشنا شد که بعد ها ، تاثير عميقي در انديشه و کارهاي فاستر گذاشت . آشنايي ، سر آغازي بود براي دوستي و همکاري طولاني پر ثمري که تا زمان مرگ اين استاد آمريکايي ( يعني سال 1983 ) ادامه داشت . 1971
در اين ، دفتر معماري فاستر و همکاران به طبقه همکف ساختماني در خيابان فيتزروي ( که فقط چند صد متر از برج اداره پست فاصله داشت ) منتقل شد. تجهيز و طراحي داخلي اين دفتر ، بستري بود براي بررسي و آزمايش مفاهيم و مصالحي که بعده ها هسته اصلي فلسفه کار فاستر را شکل داد . 1974
فاستر به عنوان نايب انجمن معماري انتخاب شد . شرکت او که قبلا با يک شرکت نروژي به نام " شرکت خطوط کشتي راني فرداولسن " همکاري داشت ، دفتري در اوسلو تاسيس کرد و ابتدا کارهايي براي اين کار فرماي نروژي انجام داد ؛ سپس با کارفرماهاي ديگر در نقاط مختلف کشور همکاري کرد .
1975 در اين سال ، ساخت دفترهاي شرکت بيمه ويليس ، فابروداماس در ايپسوويچ به پايان رسيد و اين پروژه ، شرکت فاستر را به شهرت جهاني رساند .
1978 ساخت مرکز هاي هنرهاي تجسمي سانز بوري ، آغاز مرحله ي مهم و درخشاني در زندگي حرفه اي او شد . پروژه هاي ارزشمند ديگري را براي او و همکارانش به ارمغان آورد .
1979 در اين سال شرکت بانکداري هنگ کنگ و شانگهاي از وي دعوت کرد که همراه شش شرکت بين الملي ديگر ، در مسابقه اي محدود با موضوع طراحي دفتر مرکزي اين بانک شرکت کند . با انتخاب طرح فاست به عنوان طرح برگزيده ، اجراي اين پروژه به شرکت وي واگذار شد .
1980 فاستر در اين سال به عضويت انجمن معماران آمريکايي در آمد ، علاوه بر اين ، در همين سال دکتراي افتخاري دانشگاه انجلياي شرقي به او اعطا شد . در بيست و چهارم ژوئن نيز ، در مراسم اهدا مدال طلاي سال 1980 به جيمز استرلين سخنراني کرد .
1981 در اين سال با شرکت در مسابقه محدود طراحي ورزشگاه سرپوشيده فراکفورت آمين ، جايزه طرح برگزيده را دريافت کرد . در همين زمان ، معماري او در يکي از برنامه هاي مستند هنري BBC معرفي شد و مورد بررسي قرار گرفت . 1982
در اين سال ، دفتر آنها به خيابان گريند پورتلند و در مجاورت دفتر هاي شرکت REBA منتقل شد . همچنين به عنوان يکي از اعضاي هيئت علمي دانشکده صنعتي هنر لندن انتخاب شد .
1983 در اين سال ، فاستر بالاترين رتبه اين حرفه را از آن خود کرد و " مدال طلاي سلطنتي " رشته معماري را دريافت نمود . اين مدال ، جايزه بين الملي ارزشمندي است که در سال 1848 ، ملکه ويکتوريا براي پيشرفت حرفه معماري در نظر گرفته بود . در مراسم اهدا اين جايزه ، با کمينيستر فولر سخنراني کرد . فاستر در اين سال به عضويت دانشگاه سلطنتي در آمد . پس از برگزاري يک مسابقه ي محدود با شرکت گروه منتخب معماران ، از فاستر براي طراحي مرکز جديدي براي BBC در منطقه ي پورتلند دعوت شد . اين مرکز در مقابل کليساي آل سولز اثر جان ناش قرار دارد .
1984 در مسابقه محدودي که شوراي شهر نايمز براي طراحي يک مدياتک و مرکز هنرهاي معاصر در آن شهر برگزار کرد ، طرح فاستر برنده شد . در همين سال اتحاديه ي بين المللي معماران ، جايزه آگوست پره را به وي اهدا کرد .
1986 دانشگاه بت ، دکتراي افتخاري علوم را به فاستر اعطا نمود . علاوه بر اين ، وي در مراسم بازگشايي بناييادبود اريک ليونز در RIBA سخنراني کرد. در همين سال ، دو نمايشگاه مهم از کارهاي او برپاشد : يکي در انجمن معماران فرانسه در پاريس ( بازگشايي در ژانويه ) و ديگري در دانشگاه سلطنتي لندن ( بازگشايي در اکتبر ) . وي جايزه موسسه طراحي ژاپن را به خود اختصاص دا . شرکت او نيز در همين سال در مسابقه تغيير شکل و بازسازي يک سايت 48 هکتاري در منطقه کينگزکراس در لندن برنده شد . اين پروژه ، در نوع خود بزرگترين و وسيع ترين طرح شهر سازي در اروپا است و شامل تفکيک طيف وسيعي از عملکردهاي مختلف مي باشد. از جمله اين عملکردها مي توان به ايستگاه تونل راه آهن متصل به پارک بزرگ اشاره کرد که اطراف آن از ساختمانهاي مسکوني و اداري پوشيده شده است . اين پروژه و پروژه ي چهارراه پاترنوستر ، آغاز مرحله جديدي از اجراي پروژه هايي در مقياس شهري بود . در سال بعد ، اين شرکت طرح هاي شهري مختلفي براي شهرهاي زير طراحي و اجرا کرد: کمبريج ( 1989 ) ؛ نايمز، کانس و برلين ( 1990 ) ؛ گرينويچ ( 1991 ) ؛ روتردام ، لودن شيد و يوکوهاما ( 1992 ) ؛ بافت تاريخي چارترس ، کورفو و ليسبون ( 1993 ) . هم اکنون اين شرکت در حال انجام پروژه اي براي تغيير شکل و بازسازي قسمت وسيعي از مرکز شهر بارسلون است که مساحت سايت آن بيش از 220 هکتار است .
1988 ظرفيت بالاي اين شرکت باعث شد که بتواند به مجموعه ي وسيعي از برنامه ها و پروژه هاي کلان مقياس پاسخگو باشد . يکي از اين پروژه ها ، برج مخابرات بارسلون است که به منظور آماده سازي شهر براي مسابقات المپيک در نظر گرفته شده است . نمونه هاي ديگر اين پروژه ها ، مترو شهر بيلبائو ، پل دره گذري در منطقه ي رنس در فرانسه و ايستگاه زيرزميني کاناري وارف در لندن ( 1991 ) است . 1989 اين مصادف بود با فوت زود هنگام وندي ( همسر نورمن ) که آغازفعاليت حرفه اي نورمن همراه او بود و پس ازهمکاري در" گروه 4 " ، يکي از موسسان دفتر معماري فاستر و همکاران بود . 1990 سازمان حفاظت از محيط زيست انگلستان ، ساختمان شرکت بيمه ويليس ، فابر و داماس در ايپسوويچ ( 74-1973 ) را جزء ساختمان هاي ارزشمند ( از نظر تاريخي ، معماري و سازگاري با محيط زيست ) اعلام کرد و مدال معتمدين RIBA را به نورمن فاستر اعطا نمود . در همين سال ، فاستر عنوان " سر " گرفت . در اين زمان ، دفتر معماري فاستر و همکاران ( که از اين پس دفتر معماري سر نورمن فاستر و همکاران ناميده خواهد شد ) به ساختمان نوسازي در کيلومتر 22 جاده ي هستار در نزديکي رودخانه تيمز نقل مکان کرد . در اين دفتر جديد ، تمام عملکرد هاي گوناگون مربوط به کارگاه ماکت سازي و مصالح ، بايگاني پرونده ها ، کتابخانه و آرشيو فيلم هاي ويدئويي و عکس ، همگي زير سقف گرد آمده اند .
1991 دانشگاه معماري فرانسه ، به وي مدال افتخار اعطا کرد . در همين سال ، چندين پروژه ي جديد و ارزشمند را به اتمام رساند ؛ از جمله فرودگاه استانزتد، مرکز تلويزيوني آي تي ان ، نگارخانه هاي ساکلر ( که ملکه اليزابت دوم آنها افتتاح کرد) و برج سده در توکيو که همه آنها علاوه بر دريافت جوايز متعدد ، مورد ستايش تمام جهان قرار گرفت . در مراسم بازگشايي ساختمان کرسنت وينگ ، مرکز هنر هاي تجسمي سانزبوري نمايشگاهي بر پا کرد که حاصل شش سال فعاليت حرفه اي فاستر را به نمايش گذاشت . در نمايشگاه دو سالانه ي ونيز ، غرفه ي بريتانيا نيز تعدادي از طرح هاي فاستر و پنج معمار ديگر انگليسي را به نمايش در آورد .
1992 دانشگاه و موسسه ي هنر و ادبيات آمريکا در نيويورک ، جايزه يادبود آرنولد برونر را به وي اعطا نمود . دانشگاه هامرسايد به او دکتراي افتخاري داد. برپايي چندين نمايشگاه در شهرهاي پاريس ، بوردوکس ، رنس و آرسن سنان ، بر ارزش و اعتبار فاستر در اروپا افزود . در همين سال ، وي در چندين مسابقه معماري برنده شد که مهمترين آنها عبارتند از : فرودگاه جديد هنگ کنگ ، پارک مشاغل برلين ، مجموعه تسهيلات المپيک در منچستر و قسمت الحاقي آن به موزه ي ماقبل تاريخ در پرووانس .
1993 وسعت پروژه ها و تعدد قراردادهاي بين المللي باعث شد که اين شرکت ، دفتر هايي در شهر هاي برلين ، فرانکفورت ، هنگ کنگ ، نايمز و توکيو داير کند . شرکت معماري سرنورمن فاستر و همکاران در آلمان ، در مسابقه طراحي پارلمان جديد برلين برنده شد . از ديگر موفقيت هاي وي در مسابقات معماري مي توان به طرح موزه جنگ در هارتل پول و طرح مجموعه ي نمايشگاهي در ليسبون اشاره کرد . پروژه ي مرکز هنرهاي معاصر در شهر نايمز فرانسه افتتاح شد . اين پروژه به دليل مشکلاتي که براي برگزاري مسابقه ( 1983) بوجود آمد ، با مدتي تاخير انجام شد . ولي اين مشکلات در ساخت مدرسه ي متوسطه شهر فرژو وجود نداشت . طراحي اين مدرسه ، در سال 1991 به مسابقه گذاشته شد . انجمن معماران آمريکايي نيز ، در همين سال مدال طلاي خود را به سر نورمن فاستر اعطا نمود .

Borna66
06-14-2009, 09:02 PM
فرشید موسوی استاد بخش معماری دانشگاه هاروارد است. او این رشته را در دانشگاه های GCD، کالج لندن، داندی و مدرسه معماری بارتلت تدریس می کند.
پیش از تاسیس دفتر معماری خارجی همراه با آلخاندرو زارا یولو در سال 1992 در لندن، موسوی مسوولیت طراحی ساختمان رنزوپیانو در جنوا و اداره دفتر معماری کلان شهر روتردام را نیز بر عهده داشت.
با توجه به اینکه موسوی استادی متعهد و بسیار برجسته است در دانشگاه های UCLA، کلمبیا، پرینستون و چند مدرسه معماری دیگر در اروپا به عنوان ناظر فعالیت می کند.
او همچنین مسوولیت نظارت بر پروژه طراحی «کتروتانگ» را نیز در بهار 2005 به عهده داشت.
خانم موسوی به مدت 8 سال در اتحادیه معماری لندن مشغول به تدریس بود و در این مدت ریاست موسسه معماری فرهنگستان هنرهای زیبا در وین را نیز بر عهده داشت.
علاوه بر سرپرستی این فرهنگستان فرشید موسوی بین سال های 2002 تا 2005 در این موسسه به تدریس نیز مشغول بود.
شرکتی که فرشید موسوی در لندن تاسیس کرده و به نام دفتر معماری خارجی (FOA) مشغول به فعالیت است به عنوان یکی از برجسته ترین و خلاق ترین شرکت های معماری در طراحی های شهری و چشم اندازها در سراسر جهان به حساب می آید.
این شرکت تا به حال پروژه های بین المللی زیادی در نقاط مختلف جهان اجرا کرده است که اکثر آنها نامزد کسب جایزه های بین المللی در طراحی بوده اند.
از این طراح ها می توان به گذرگاه دریایی یوکوهاما در ژاپن، پارک بزرگ بارسلونا همراه با تالارهای کنفرانس محوطه سرباز، هتل بلومون در گروننیگن هلند، ساختمان پلیس بزرگ بارسلونا همراه با تالارهای کنفراس محوطه سرباز، هتل بلومون در گروننیگن هلند، ساختمان پلیس در لاویلا یویاسا اسپانیا و غرفه نمایشگاه صادرات بین المللی اسپانیا اشاره کرد.
از طرح های در دست احداث FOA هم می توان از ساختمان تئاتر ترودیا (در اسپانیا) مرکز فن آوری لوگو ونو و مرکز اسکان اجتماعی مادرید نام برد.
FOA در کشورهای دیگر هم طرح هایی در دست ساخت دارد. ساختمان اصلی ناشران در پاجو کره جنوبی، مرکز جدید موسیقی BBC در لندن، دانشگاه هنر و طراحی در انگلستان و دفاتر کار مختلف با مقیاس بزرگ در هلند از طرح های هستند که توسط FOA در حال اجرا و ساخت می باشند.
جوایزی که تا به حال شرکت FOA دریافت کرده شامل جایزه معماری از یک میرال (2003)، جایزه معماری کانگاوا در ژاپن (2003)، دو جایزه جهانی RIBA (در سال های 2004 و 2005)، جایزه ویژه نقشه برداری عمرانی در نهمین نمایشگاه سالانه معماری ونیز (2004) و جایزه معماری چارلز جنکس (2005) می شود.
اکثر فعالیت های این شرکت و طرح های در دست اقدام FOA در تعداد زیادی کاتالوگ به چاپ رسیده اند و به این وسیله این فعالیت ها به مردم معرفی می شوند.
فرشید موسوی علاوه بر اینکه عضو ثابت کمیته طراحی بین المللی (IDC) در لندن است یکی از اعضای گروه مشاورین معماری و طراحی پارلمان انگلستان نیز به شمار می آید.
در نوامبر 2005، هم موسوی به عنوان مسوول کمیته برگزارکننده اعطای جوایز معماری «آقاخان» برگزیده شد.
جوایز دریافتی و افتخارات:

سال 2005:
- جایزه چارلز نیکس
- اولین جایزه نمایشگاه بین المللی آیچی پاویلیون اسپانیا در مسابقات ژاپن

سال 2004:
- جایزه نقشه کشی معماری برای پارک نوارتیس و پارکینگ بزرگ بازل در مراسم سالانه ونیز

سال 2003:
- جایزه اریک میرالز برای معماری «بندر بین المللی یوکوهاما» در مادرید
- جایزه «معماری کاناگاوا» برای معماری «بندر بین المللی یوکوهاما» در ژاپن
- اولین جایزه مسابقات طراحی مرکز موسیقی BBC در لندن

سال 2002:
- نامزد کسب عنوان برتر مسابقات طراحی WTC در نیویورک

سال 2001:
- انتخاب به عنوان برترین معمار در مسابقه بین المللی طراحی بانک Entry South در لندن

سال 2000:
- انتخاب به عنوان برترین معمار طراحی سالن های کنفرانس و پارک South-Eastern در بارسلونا

سال 1999:
- کسب عنوان برترین طراح داخلی برای طراحی بهترین محل بازی سرپوشیده

سال 1998:
- کسب مقام دوم در مسابقات بین المللی بازسازی ساختمان های کنار آب در تنه ریف اسپانیا

سال 1997:
کسب عنوان دوم مسابقات طراحی میونگ دانگ در کره جنوبی

سال 1995:
- برنده جایزه طراحی بندر بین المللی یوکوهاما
سالن های همایش و پارک ساحلی (جنوب غربی)
بارسلونا، اسپانیا
- مجری ساخت: شهردای بارسلونا
- تاریخ اتمام: سال 2004
- مساحت کل: 000/45 مترمربع
بودجه تخصیص یافته: 5/7 میلیون یورو
توضیح اختصاری: این سالن های کنفرانس در کل ظرفیت 000/20 نفر را دارند و اجرای همه نوع خدمات در آنها پیش بینی شده است. ضمن اینکه با قرار گرفتن این سالن ها در ورودی آب همه آنها چشم انداز زیبایی به سمت دریا دارند.
هدف از ساخت این سالن های کنفرانس پذیرایی از میهمانان خارجی شهرداری بارسلونا بود، چرا که شهرداری بارسلونا در سال 2004 برگزارکننده نشست بین المللی فرهنگ بود و میهمان خارجی بسیاری از سراسر جهان در این همایش شرکت کردند.
هدف FOA از طراحی این گونه سالن های همایش و پارک ساحلی جنوب غربی اسپانیا شبیه سازی زیبایی طبیعت با استفاده از نوعی هندسه فضایی و خطوط مصنوعی بود.

Borna66
06-15-2009, 07:09 PM
لوئي كان(1901-1974)

لوئي كان يك ماه قبل از مرگش در تهران بود تا به همراه كنزو تانگه بر روي يك پروژه عظيم بينديشند(توسعه شهرسازي محله عباس آباد تهران).او به ايران آمده بود كه محيط را حس كند و احتياجات را قبل از آنكه دست به طرحي بزند،درك كند.
لوئي كان در ميان صحبتهايش گفته بود كه دلش مي خواهد ادعا كند كه در رگهايش مقداري خون ايراني جريان دارد، خوني كه از طرف نسل مادرش كه همجوار ايران در روسيه زندگي كرده است به او رسيده است.
لوئي كان نه در قالب معماري ارگانيك رايت جاي مي گيرد و نه در قالب معماري مدرن لوكوربوزيه و ميس، بلكه وي در پي آن بود كه معماري را، به راهي اساسي، براي خود دوباره تعريف كند.وي شخصيتي طوفاني و متكبر نداشت، يا به بياني ديگر بتهوون عالم معماري نبود و با سادگي فروتنانه اي سخن مي گفت و مي زيست.



http://www.design.upenn.edu/new/imagesdyn/faculty/rykwert2.jpg




لوئي كان به سال 1901 در جزيره "ازل" در استوني كه در آن هنگام جزئي از امپراطوري روسيه بود تولد يافت.پدر او "لئوپلد" كه كارش ساختن شيشه هاي رنگين بود و مادرش "برتا" كه هارپ مي نواخت به سال 1905 به ايالات متحده مهاجرت كردند و در فيلادلفيا ساكن شدند.پدرش مغازه شيريني فروشي كوچكي باز كرد، اما زندگي براي خانواده "كان" مانند بسياري از مهاجرين ديگر در آن زمان، در سرزمين تازه مشكل بود و اين خانواده با گرسنگي بيگانه نبود.
وي از همان اوان جواني در رسم و نقاشي داراي استعداد فوق العاده اي بود و در چندين مسابقه از حريفان خود پيشي گرفت. قبل از آنكه دبيرستان خود را به پايان برساند مي دانست كه در آينده چه رشته اي را دنبال خواهد كرد و با ورود به دانشگاه پنسيلوانيا در رشته معماري آغاز به تحصيل كرد تا آنكه به سال 1924 از دانشكده هنرهاي زيباي اين دانشگاه فارغ التحصيل شد.در مدرسه، وي بيشتر به شيوه "بوزآر" (مدرسه هنرهاي زيباي پاريس) كه شيوه معمول آن زمان در دانشكده هاي هنر و معماري ايالات متحده بود، تعليم يافت.قرينه سازي، فضاهاي بزرگ و حجم هاي هندسي متوازن عواملي بود كه در آن زمان وي را از پيوستن به نهضت هاي در حال توسعه مكاتب مدرن معماري باز داشت.وي به شيوه "بوزآر" به عنوان مقدمه اي براي توصيف روح معماري ، ميانديشيد.وي در رابطه با نقش معمار به عنوان يك هنرمند گفته است: " خلق هنر بر آوردن يك نياز نيست، بلكه آفريدن يك نياز است."


http://www.aroots.org/notebook/IMG/art26-2.jpg

Borna66
06-15-2009, 07:09 PM
هندسه شالوده و مبنای ادراک معماری است. من از طریق هندسه به اثر خود دست می­یابم. در شناخت جهان معماری، زبان هندسه مانند زبان سازه اهمیت دارد.

سانتیاگو کالاتراوا معمار و هنرمند اسپانیایی

Santiago Calatrava http://www.dowcorning.com/images_dc/body/AV06859.jpg


معمار – مهندس – هنرمند اسپانیایی سانتیاگو کالاتراوا برنده مدال طلای 2005 موسسه آمریکایی معمارانAIA
آرشيتکت ٬ هنرمند و مهندس سانتياگو کالاتراوا در ۲۸ ژولای ۱۹۵۱ در شهر والنسيا در کشور اسپانيا متولد شد.
کالاتراوا يک نام اشرافی است که از شواليه های قرون وسطايی گرفته شده است.
خانواده کالاتراوا دارای صادرات کشاورزی وسيعی بودند که اين امر در زمان ديکتاتوری
ژنرال فرانکو بسيار نادر بود ودارای وضع مالی خوبی بودند.
کالاتراوا دوران ابتدايی را در والنسيا گذراند و موقعی که ۸ سال داشت به مدرسه هنر و صنعت وارد شد در آنجا مهارتهای فرمی کشيدن و نقاشی کردن را ياد گرفت.
وی دوران تحصيل خود را در والنسيا به پايان رساند و به پاريس رفت و در رشته بوم شناسی ثبت نام کرد ولی به زودی فهميد که علاقه ای به آن ندارد.
او سپس به والنسيا باز گشت ودر دانشکده تکنيکهای ساختمانی والنسيا ثبت نام کرد.و تحقيقات و تاليف هايی نيز در اين دانشکده داشت.
ولی قانونهای محکم رياضی و استفاده معماران قديمی از رياضی او را به سوی استفاده از اين رشته در معماری سوق داد...






معمار – مهندس – هنرمند اسپانیایی سانتیاگو کالاتراوا برنده مدال طلای 2005 موسسه آمریکایی معماران AIA است.

از پروژه های اجرا شده کالاتراوا می توان از توسعه موزه هنر میلواکی (Milwaukee) ، پل معلق Sundial ، کالیف (Calif) و استادیوم المپیک تابستانی 2004 آتن نام برد.

همچنین کالاتراوا در حال طراحی مرکز حمل و نقل مرکز تجارت جهانی “WTC”و برج "Turning Torso" سوئد است.
فرم های کالاتراوا با عنوان "elemental and lyrical" خوانده می شود که شاید بتوان آن را در فارسی به "خالص و موسیقیایی" تعبیر کرد.


او شصت و یکمین برنده مدال طلای
AIA است و مدال طلای خود را در11 فبریه 2005 طی مراسمی در موزه ملی ساختمان واشنگتن دریافت خواهد کرد.
بررسي معماري تحسين برانگيز کالاتراوا - ترجمه : امیر اصلان معصومی


سانتيگو کالاتراوا ، مهندس هنرمند معمار ، کسي که بلند پروازيهاي شاعرانه ساختمانها و پل هايش کوله باري از تحسين بين المللي را به همراه داشته است . در دوم دسامبر امسال منتخب هيئت AIA جهت دريافت مدال طلا شد . اين مدال بزرگترين افتخار اين موسسه است که به شخصي اعطا مي شود . دريافت مدال طلا يعني تصديق و برسميت شناختن شخصي است که او کاري با پشتوانه با معني که بيشترين تاثير ماندني را بروي تئوري و عمل را در معماري داشته است .کالاتراوا اين هديه را به همراه مدال از موسسه معماري آمريکا در يازدهم فوريه 2005 در محل ساختمان موزه بين المللي در واشنگتن DC دريافت داشته که اين خود تاکيدي بر هنر معماري وي مي باشد .
وي پس از نشست هيئت AIA گفت وقتي اين خبر در زوريخ و از طرف مدير ايوژنس هاپکينز به من رسيد گفتم " شگفت آور است . متشکرم . من خيلي احساس افتخار مي کنم " و در هنگام دريافت جايزه گفت (( من سعي خواهم کرد در اين سطح افتخار براي باقيمانده مسير زندگي ام بمانم و به شما افتخار مي کنم و به کارم .)).
سانتيگو کالاتراوا در والنسياي اسپانيا در سال 1951 متولد شد . او تحصيل هنر را از 17 سالگي آغاز کرد و از سال 1981 کارهاي معماري خود را پس از تکميل تحصيلات ، در زوريخ بصورت تخصصي آغاز کرده است .
ظرافت و سادگي
فرمها و عناصر شاعرانه معماري کالاتراوا در سراسر گيتي شناخته شده و تحسين برانگيز است . همچنين در کار اخير طراحي کليسا مانند مرکز تجارت جهاني قطب حمل و نقل که با بودجه 2 بيليون دلاري در فضاي بازي طراحي شده و ارتباط و هارموني مناسبي که با ترنها ، مسافرين برون شهري و خطوط ترن زيرزميني دارد مشابهت زيادي به سايت اين مرکز تجارتي داده است . از طرف ديگر در سال 2004 ، ميليونها نفر از هارموني خلق شده در المپيک بازيهاي تابستاني در آتن به خاطر طراحي جامع و زيباي کالاتراوا ، و به خاطر طراحي تماشايي استاديوم المپيک و مجموعه آن، وي را تحسين کردند. از جمله کارهاي اخير برجسته کالاتراوا طرح توسعه موزه هنري ميلواکه که از سال 2001 کار ساخت آن آغاز شده است مي باشد که اين نخستين ساختمان وي در آمريکا است.
همچنين فرودگاه سونديکا و بيلبو در سال 2000 و پل جيمز در دوبلين در سال 2003 و تالار کنفرانس تنريفه در سانتاکروز و جزيره قناري در سال 2003 و چندين پل زيباي ديگر در نقاط مختلف جهان .
آخرين ساخته کالاتراوا ساختمان هنرها و علوم در شهر والنسيا مي باشد . همچنين وي در حال حاضر مشغول طراحي مرکز سمفوني آتلانتا مي باشد.
او دو بار در سال 2004 و در سال 2002 کانديداي دريافت جوايز AIA شده بود و در باره معرفي وي آقاي ادوارد کورت مدير برگذاري FAIA نوشت (( سانتيگو کالاتراوا تجلي مجسمي از درک مهندسي در زمينه معماري است و اينکه کارهايش مشابه موسيقي به موزوني اي همچون يک ارکستر مي باشد . معماري او محظوظ کننده و الهام دهنده معاني جديدي است که هر زمان پس از ديدار به ما نشان مي دهد . )). همچنين کميته نوشت (( کار سانتيگو کالاتراوا جستجوي ماهيت هستي در معماري است .)).
در هر حال معماري وي الهام بخش و بيان کننده انرژي روح انسان و توسعه تخيل بشري است که ما را دلشاد و شگفت زده کرده و کار او که به شکل تنديسي با ساختار ديناميک که نشاندهنده روح انساني در خلق محيطي براي زندگي ، بازي و کار ماست .
ساخت پل ها
کالاتروا اين بومي اهل والنسياي اسپانيا ،کسي است که با گذشته غني معماري قرون وسطي اي که به او به ارث رسيده ، در واقع آموزاننده رسمي آن دوران مي باشد . او در زمان نوجواني وقتي که اسپانيا در ديکتاتوري به سر مي برد براي آسايش از محدوديت سفر کرد و اين مسئله به او اجازه داد که مطالعاتش را در پاريس و سوئيس همچون يک بورسيه ادامه دهد . او فوق ليسانس خود را از والنسيا و دکترا را از ETH زوريخ دريافت کرد .
کالاتراوا نخستين دفتر خود را در زوريخ تاسيس کرد که خيلي زود تحسين همگان را در طراحي پل برانگيخت . او کار خود را با طراحي پل باخ درودا و در سال 1984 براي بازيهاي المپيک بارسلونا شروع کرد .
از جمله شاهکارهاي او در پل سازي ، پل زيباي آلاميلو در سال 1992 و پل بيلبائو در سال 1997 و پل آلامدا در سال 1995 مي باشد . تاسيس دومين دفتر وي در پاريس در سال 1989 همزمان با طراحي ايستگاه فرودگاه ليون بود که در سال 1994 تکميل و به بهره برداري رسيد . همزمان با اين کار او عمارت BCE را در تورنتو طراحي کرد . سومين دفتر او در والنسيا در سال 1991 با شروع کار بروي شهرک علم و هنر که يک مجموعه کامل فرهنگي است تاسيس شده است .
موزه هنر ميلواکه
اين موزه که در آمريکا واقع شده اولين ساخته اين هنرمند در آن کشور مي باشد . پس از ساخت اين موزه بسياري از هنرمندان آمريکا طراحي زيباي آن را ستودند و اين مسئله خود بازشدن درهاي جديدي به روي هنرمند معمار گشود و در مجلات معماري و طراحي آمريکا مقالات بسياري در مورد آن نوشته شد. اين موزه در بين سالهاي 1991 تا 2001 ساخته شده است که در واقع يک مجموعه هنري کامل و بي نظيري مي باشد . اين موزه داراي عرفه هاي متنوع که سازه آن متحرک به صورت بادگير روزنه دار با قابليت باز و بسته شدن (Brise Soleil )و همچون يک پرنده بزرگ مي باشد. برخي نيز آن را تداعي کننده کشتيهاي قديمي مي دانند .
از مشخصات جاذب اين موزه قابليت باز و بسته شدن آن است که طلوع و غروب خورشيد در طول روز مهيا کننده سايه هاي زيبا در داخل موزه بوده که به راستي تجسم جذابيتهاي شهرنشيني را به ما نشان مي دهد . کارشناسان اجراي طرح کالاتراوا را بسيار کمتر از قيمت تمام شده آن مي دانستند در صورتيکه هزينه نهايي 120 ميليون دلار شد در حاليکه هزينه اوليه 35 ميليون پيش بيني شده بود يعني نزديک به 345 درصد افزايش . به همين دليل مديران محلي نتوانستند از عهده هزينه برآيند و مابقي طرح را به فاينانس گذاشتند تا بتواند هزينه ها را پوشش دهد.
ساختمان اصلي موزه به طول 134 متر و با عرض 37 متر که ارتفاع تا سقف 11.3 متر مي باشد .
مجموعه ورزشي المپيک آتن – يونان
اين مجموعه زيبا در سال 2004 براي بازيهاي المپيک و پارا-المپيک ساخته شده که از کالاتراوا دعوت شد که طرح جامع و معماري آن را ارائه دهد .
وي ورودي زيبا و دلباز بهمراه طراحي منظر فوق العاده بهمراه مجموعه بازار و سالن آمفي تئاتر بصورت بازارچه مانند ( Plazza ) در کنار عناصر کار شده با آب و عناصر تاريخي بصورتي که جوابگوي مسائل حمل و نقل نيز باشد را طراحي نمود .
خلاقيت هنري به همراه رعايت تکنيکهاي طراحي از عناصر شاخص کارهاي اين هنرمند معمار مي باشد که مي تواند به عنوان سرمشقي براي هنرمندان کشور عزيزمان ايران مطرح شود که الهام از طبيعت ، رعايت نکات علمي ، استفاده از پيشينه تاريخي و در يک کلمه فرهنگ گذشته چگونه توانسته است در خلق آثاري فوق العاده به يک هنرمند در گوشه اي ديگر از گيتي ، نويد بخش و الهام دهنده باشد.
خوانندگان عزیز در صورت داشتن سئوالات بیشتر یا درصورت نیاز به تصاویر توضیحات ارائه شده با آدرس پست الکترونیکی من تماس حاصل نمایید . از ارائه نظرات و پیشنهادات نیز دریغ نفرمائید.
در نوشته قبلی در مورد ساختمان بال دار صحبت شد، سانتياگو کالاتراوا طراح و معمار اين سازه کم نظير معرفی شد، فکر کردم بهتر باشه کمی بيشتر از اين معمار بدونيم.
سانتیاگو کالاتراوا ، شخصیتی که بیشتر به واسطه فعالیتهای معماری اش شهرت یافته است ، به هنر به عنوان انگیزه و محرکی برای خلق آثارش می نگرد . شیفتگی و تمایل وی به هنر در طی سالها را می توان در تعداد مبهوت کننده طراحی ها و مجسمه هایش تا به امروز ، درک کرد .در طی 20 سال گذشته ، وی بیش از 65000 اسکیس و طراحی در آرشیوش جمع آوری کرده است . [ یعنی به طور متوسط روزی 9 شیت طراحی می کرده !! اونم طرح هایی که بدرد آرشیو شدن می خورده !آخر پشتکار و فعالیت ! ]
کالاتراوا بیان می کند که گوناگونی و تنوع در طراحی هایش منعکس کننده اهمیتی است که وی به هر جزء می دهد ، به گونه ای که حتی اندازه و کیفیت کاغذ ، ایجاد کننده یک گفتگو میان خود و طراحی است .کتاب Santiago Calatrava Artworks (http://www.arcspace.com/books/Calatrava/)یا آثار هنری کالاتراوا ، دربرگیرنده حدود 200 اسکیس ، آبرنگ و ترسیمات مجسمه هایی می باشد که وی آنها را مبنای طرحهای معماری اش قرار داده است .
بسیاری از موضوعات و فرم های ارایه شده توسط او در این سطح ، به مجسمه هایی تبدیل شده اند که منبع الهامی برای پلها ، ایستگاه های قطار ، فرودگاه ها ، موزه ها و حتی میزهای غذاخوری بوده اند .
اسکیسهای اولیه کالاتراوا چندان حال و هوای معماری را ندارند ، تنها در مراحل اصلی طراحیست که واقع گرایی این اسکیس ها نمود می یابد . به هر حال وی از همان ابتدا که به دنبال بیانی هنری است ، نوع تفکر واقع بینی را نیز کنار نمی گذارد .
همچنین کالاتراوا چندین هزار طراحی از بدن انسان دارد که اکثر آنها بدون آنکه از روی مدلی خاص کشیده شده باشند ، تصوری ترسیم شده اند . شیفتگی شدید او به این زمینه در پرتره ها ، پیکرهای فردی و جمعی و پیکره هایی که تکامل یافته و در یک پروسه طراحی معماری دخیل شده اند ، بازتاب می یابد.

تعدادی دیگر از طرحهای وی شامل مجاورتی از مکعب ها و بدن انسان در حالت های مختلف هستند . برجسته ترین این نوع آثار ، تنشی پویاست که در نزدیک شدن پیکر یک دونده و تعدادی مکعب حاصل شده است .
http://www.arcspace.com/books/Calatrava/images/Calatrava-photo-6.jpg
کالاتراوا خود را یک طراح نمی داند .طراحی با کارش آمیخته شده و آنرا راهی دیگر برای کسب پتانسیل ایده هایی بر می شمرد که او را مجذوب می کنند .
میزهای او از پویاترین طرح های مبلمان هستند . تعداد قابل ملاحظه ای از اسکیس ها ، نمونه های اولیه و میزهای ساخته شده وی بر پایه پیکر انسانی است که زانوها ، بازوان و یا سر ، شیشه ای را در بالا تحمل می کنند .این ترسیمات در واقع مجسمه هایی هستند که با سطح صافی که بر روی آنها قرار گرفته تغییر شکل عملکردی یافته اند ، به گونه ای که به جزئی اصلی از کل فرم تبدیل شده اند .

http://www.arcspace.com/books/Calatrava/images/Calatrava-photo-8.jpghttp://www.arcspace.com/books/Calatrava/images/Calatrava-photo-9.jpg
طرح ها و مجسمه های او را می بایست به عنوان کارهایی هنری در اصالت خودیش نگریست . در عین حال ، در اولین گام ها از پروسه خلاقیت کالاتراوا ، آنها یک لابراتوار یا فضایی برای رشد و جهت گیری کانسپت ها شکل می دهند ، تا وسیله ای شود برای روح بخشیدن به افکار و تجزیه وترکیب فرمها . این لابراتوار مخزنی را از ایده های گوناگون فراهم می آورد که از گفتگوی با طبیعت و با فرمهای آشکار در تاریخ هنر و معماری [ ؟ ]ناشی می شود . در اینجا خاطرات گذشته با تصوراتی از دنیای آینده آمیخته می شوند - ترکیبی از علم مهندسی ، ریاضیات ، طراحی به خودی خود و پاسخ سازه بویژه به نیازهای عملکردی.

طرح ها و مجسمه های او را می بایست به عنوان کارهایی هنری در اصالت خودیش نگریست . در عین حال ، در اولین گام ها از پروسه خلاقیت کالاتراوا ، آنها یک لابراتوار یا فضایی برای رشد و جهت گیری کانسپت ها شکل می دهند ، تا وسیله ای شود برای روح بخشیدن به افکار و تجزیه وترکیب فرمها . این لابراتوار مخزنی را از ایده های گوناگون فراهم می آورد که از گفتگوی با طبیعت و با فرمهای آشکار در تاریخ هنر و معماری [ ؟ ]ناشی می شود . در اینجا خاطرات گذشته با تصوراتی از دنیای آینده آمیخته می شوند - ترکیبی از علم مهندسی ، ریاضیات ، طراحی به خودی خود و پاسخ سازه بویژه به نیازهای عملکردی.

Borna66
06-15-2009, 07:11 PM
بیو گرافی رنزو پیانو (http://ali-arch.blogfa.com/post-9.aspx)

http://i5.tinypic.com/4oql450.jpg


رنزو پيانو در ‍‍‍‍‍جئونا در ايتاليادر 14 سپتامبر سال 1937 متولد شد در سال 1964 از مدرسه معماري در ميلان فارغ التحصيل شد و به عنوان يك دانش آموز در زير نظر يك گروه مهندسي در فلورانس شروع به كار كرد .معماري پيانو به سوابق او بستگي دارد چرا كه پدري معمار داشت و با طرز قرار گرفتن ساختمان ها آشنا بود او پسري خجالتي بود كه در منطقه پيكي زندگي مي كرد در آنجا منظره اي از طبيعت وجود نداشت و آفتاب سوزان هم آنها را دچار مشكل مي كرد لدا تصميم گرفت تا سايباني از برگ در امتداد باد به طور ثابت درست كند و اين اولين كار او در راستاي معماري بود .در بين سالهاي 1965تا 1970 او تجارب زيادي با مسافرت هاي دانشجوئي به آمريكا و بريتانيا به دست آورد و در اين موقع بود كه با جيمز پرو آشنا شد و دوستي آنها تاثير بسزايي در حرفه اي شدن او داشت به اين ترتيب نظرات خود را اثبات كرد و با كساني كه به مخالفت از او مي پرداختند به مخالفت پرداخت و خواستار مسابقه دادن با آنها بود .فقط با مدد گرفتن از تجربه است كه ميتوان به كشفيات مختلف دست يافت و به مرحله اي برسيم كه كمتر احساس نارضايتي كنيم. بيشتر برنامه هايي كه امروز ما در طراحي ساختمان از آن استفاده مي كنيم ،بعدها بوجود آمدند. براي مثال،هر چند« پيانو» بناهاي تاريخي ايتاليا را دوست داشت و آنها را گسترش مي داد ،ولي اين امر براي او از زماني محقق شد كه علم شناخت آثار باستاني در تمام زمينه ها، كارهاي او را تحت تأثير قرار داد.
حتي اين ايده هاي اجتماعي كه اكنون به وضوح در كارهاي او ديده مي شود ،بعدها،و از انگليس وارد كارهاي او شد .او همانند «ريچارد راگرس» تحت تأثير روح دپارتمان معماري لندن قرار گرفته بود جايي كه در پروژه ي دانشجويان اواخر دهه ي 1960،فن آوري ابزار ها محيط انعطاف پذيرانه اي را براي خدمت به تجربه ي اجتماعي به وجود آورده بودند ،او بطور غير مستقيم به سان «جين پرو» طرفدار عقايدي بود كه نويسندگان انگليسي حدود قرن 19 با آن سر وكار داشتند.
«پيانو»مهندسي معماري را در دانشگاه «فلورانس» و «پليتكنيك ميلان» سپري كرد و بعدها در سال 1964 فارغ التحصيل شد ولي تأثير اين مؤسسات در شكل گيري شخصيت او براي رسيدن به هنر معماري ،به مراتب كمتر از دوران بچگي و پيش زمينه خانوادگي او نشست و بر خاست هاي او با معماران بزرگ كه معمولا ايتاليايي و . . .بودند
خصوصا فعاليت هاي خود او بعد از تحصيل بود .
«پيانو» از همه ي اين ها چيز هايي آموخت و به گفته ي خود « دزدي برخي اسرار » كه مي توانست او را براي يك تحول دروني آماده سازد .
بعد از پدرش ، « فرانكو آلبيني » اولين الگو و كار فرماي او شد . « آلبيني » در ميان بقيه ي كارهايش ،معمار « آرشيتكت » يك سري فروشگاه زنجيره اي بود كه بعضي از آنها واقعا عالي و استثنايي بودند . به نظر مي رسد با توجه به ساختار نمايش داده شده ، اين ساختمانها از پيشگامان عرصه ي تكنولوژي برتر آن زمان بوده اند . همچنين او مسئول
برخي از بناهاي تاريخي و تأثير گذار قديمي بود كه برخي از آنها در « جنوا » هستند . و
مي توان عنوان طراح را هم به او اطلاق كرد . « پيانو » شديدا تحت تأ ثير لذتي كه «آلبيني » از كار و لوازم و جز ئيات كار ها مي برد ، ( كارهايي كه در استوديوي ميلان انجام مي داد ) قرار گرفت .
« پيانو » براي انجام كار و شروع كار هيچ اقدامي نكرد زيرا اولا خجالتي بود و ثانيا از جواب هاي منفي كه ممكن بود بشنود ، واهمه داشت ولي سر انجام براي شروع كار به يك دفتر مهندسي رفت تا كار خود را شروع كند . كار اوليه ي او اسمبلي مجدد دستگاه هاي تلويزيون بود تا ايراد هاي احتمالي را شناخته و راهكار هاي پيشنهادي را مورد بررسي قرار دهد تا اين دستگاه ها طراحي شوند .
« پيانو » با « آلبيني » به مدت دو سال كار كرد . اين همكاري زماني بود كه آلبيني مشغول كار براي تبديل يك موزه در جنوا بود . شايد « پيانو » بيشترين تجربه ي خود را در سفر هايي بدست آ ورد كه آ خر هفته ها از منزل به « جنوا » مي رفت . « آلبيني » معمولا در « پاويا » به ملاقات رئيس خود مي رفت تا او را در چند و چون كارهاي مبلمان چوبي كه او طراحي آنها را به عهده داشت ، قرار دهد . آنها معمولا دو ساعت تمام و يا بيشتر را به مطالعه ، تجزيه و تحليل جز ييات مي پرداختند . از اين موارد و از تجربياتي كه او در كار طراحي سيستم طاقچه بدست آورد ، پيانو فهميد كه متد طراحي آلبيني ( كه الان متد پيانو مي باشد ) مبني بر حذف كردن قسمتهاي غير ضروري است بدون اينكه آسيبي به سيستم برسد .
در همين ايام بود كه « پيانو » براي اولين بار « جين پرو » را در زماني كه در حال كار بر روي يك طرح هنري در فرانسه بود ، ملاقات كرد . چيزي كه براي پيانو عجيب بود و او را تحت تأثير قرار مي داد اين بود كه « پرو » چگونه بر مشكلات فائق مي آمد مانند درست كردن يك پل از يك تكه كاغذ كه به اندازهاي مقاوم باشد كه بتواند فشار يك خودكار را تحمل كند كه اين كار همانطور كه نياز به فكر زيادي داشت مي بايست با ممد گرفتن از دست نيز حل مي شد چون مي بايست به طور ماهرانه اي با دست روي آن كار مي شد .
بعدها ، در زمان ساخت ساختمان « مركز پامپيدو » كه در آن « پرو » يكي از اعضاي حياتي بود ، آن دو با يكديگر دوست صميمي شدند . استوديوي « پرو » واقع در خيابان «رودس بلانس مانتكس » با استوديوي « پيانو » در « رو است كرويكس دلا برتونري » حدود 100 متر فاصله داشت و آن دو معمولا ناهارها را با يكديگر صرف مي كردند ولي با تمام شباهت هايي كه بين آن دو بود و با تمام اراداتي كه پيانو به او داشت ولي وي نتوانسته بود « پيانو » را به اندازه ي « آلبيني » تحت تأثير قرار دهد ولي به جاي آن «پيانو » طرحهايي را اجرا مي كرد كه ساختارهاي جديدتري داشتند .
از آن جايي كه « پرو » و « پيانو » هر دو علاقمند به ابزارها و تكنولوژي جديد بودند ، هيچكدام علاقهاي به كار سازه هاي عظيم و محتويات آن نداشتند و اين باعث خدشه دار شدن وحدت در معماري و فقدان هويت در ساختمانها شد ولي در مقابل آنها اعتقاد خاصي به « هدف ساخت » براي هر ساختمان داشتند . هماهنگي اي كه بايد در همه ي بخشها حفظ مي شد و همچنين اهميت صنعتكاري در هر دو مقوله ي شكل سازه و دميدن روح در تكنولوژي .همچنين در به هم پيوستگي سازه و صنعتكاري در توليدات صنعتي ، هر دوي آنها محافظه كارانه رفتار مي كردند و براي هر دوي آنها مهم بود كه سازنده ي طرح پيمان را با كار قطع نكند . جايي كه محموله ي ابزارها داراي بهترين ذخيره هستند و نه تنها با چشم بلكه با احساس دست نيز مي توان درك كرد .
يك تفاوت بزرگ ولي نه چندان مهم بين آنها اين بود كه « پرو » زماني كه با صفحات فلزي دو يا سه بعدي كار مي كرد به اصل خميدگي مي پرداخت در حالي كه « پيانو » به حكاكي تمايل داشت و با مدلهاي مكعبي كار خود را شروع كرد .
اگر « پيانو » اهميت صنعتكاري و كارگاه را از دوستان سازنده اش آموخته ، « پرو » همان اصول را از پدرش آموخته بود .
بنيانگذار « اكول دس بلكس آرتس » كه نام خود را به عنوان يك ايده ي هنري و جنبش حركتي ثبت كرد و اثرش يكي از مهمترين مراكز هنري « نووا » شد .
« ويكتورپرو » شديدا تحت تأثير نوشته هاي « جان راسكين » و « ويليام مدريس » قرار گرفت .در كنار اين علايق به صنعتكاري ، اين نوشته ها عقايد سياسي و اجتماعي پرو را نيز متأثرقرار داد كه بخش بزرگي از زندگي او بود . هر چند كه اين ها به بحث گذارده نشد ، پيانو اذعان كرد كه گفتگو با « پرو » براي كشش بين عقايد او و عقايد نويسندگان محتمل است . جدا از اين در رابطه ي صنعتكاري و اجتماع ، آنجلو ساكسون هم هر چند كم ولي بر روي بعضي از عقايد او تأثير داشت . مطمئنا « پرو » عقايد و علايق خود را الهام گرفت و در جنبه هاي اجتماعي معماري به كار برد . در اين اثنا « پيانو » تحت تأثير پروژه هاي مشخصي مثل «ابي پيره » كه در اوايل دهه ي 1950 بود ، قرار گرفته بود و مي نويسد كه حمايت « پرو » از ساخت ساختمان مثل ماشين ، براي نتايج اجتماعي كمتر از پيشرفتهاي تكنيكي بود . با به خاطر آوردن شهرت مركز پامپيدر و ساختمان همانند آن از پيانو و كار هاي بعدي او بعد از پامپيدر و رفاقت شديد او با « پرو » كه اكنون ريشه دار تر شده بود ، نشان مي داد كه چگونه روي عقايد اجتماعي او تأثير مي گذاشتند.
يك مورد ديگر كه به طور خلاصه به آن اشاره مي شود ، مهندس انگليسي الاصلي بود به نام « ماكو وسكي » كه تخصص خاصي در فريمهاي قصيال داشت كسي بود كه « پيانو »
مدارك برخي از جديدترين تجربياتش را با مختصري از ساختار آنها برايش فرستاده بود
اين امر منجر به دعوتي شد مبني بر همان ساختار ها كه در محل دانشگاه تكنولوژي «باترسيا » و در سال 1966 اتفاق افتاد .
« ماكو وسكي » به دنبال شخصي بود تا قدرت تحليل ساز را با توجه به عملياتهاي محاسباتي داشته باشد و اين در حالي بود كه « پيانو » تحت تأثير هوش و ذكاوت و احترام اين مهندس قرار گرفته بود . نقشه ها روي هم قرار گرفته بود تا منجر به ساخت يك شركت براي تخصصي كردن ساختارها شد . ولي بعد پيانو فهميد كه اين امر بسيار محدود كننده خواهد بود و اينكه بيشتر معماري بايد مي شد تا فريم فضا و سقفها .
اولين دفتر كارگاهي او براي خودش در سالهاي 69-1968 و در بيرون جنوا ، تأسيس كرد تا كارهاي فضاسازي فريمهاي پشتيبان به سان سقفها را انجام دهد ، سهم عمده اي از آن متعلق به « ماكو وسكي » بود .
تأثير شديد و طولاني مدتي كه هنوز هم آثار آن وجود دارد مربوط به كشف « پيانو » در
بريتانيا و در گروه « آرچيگرم » اتفاق افتاد . برداشت شگرفي از تكنولوژي و گسترش آن ، احتمالا « پيانو » را مورد تأثير قرار داد تا تكنولوژي و طبيعت را به يك هارموني جالبي برساند . مطمئنا تزها ، كارها و الكترونيك گروه « آرچيگرم » در كارهاي بعدي «پيانو » به وضوح ديده مي شود كه از جمله ي آن كارخانه ي « لينگوتو » و نمايشگاه بين المللي « كلمبوس » است .

Borna66
06-15-2009, 07:11 PM
معماران==> امریکایی===> بوگاردس، جیمز
بوگاردس، جیمز3 در سالهای 1800 – 1874 زندگی می کرد. مخترع و معمار امریکایی که استفاده از چدن در سازه ساختمان را محبوب کرد، بهترین شناخته شد. او همچنین بخاطر اختراع روش جدیدی برای چاپ تمبر پستی، کنتور گاز(گاز خشک)، حلقه تندرو که در ریسندگی پنبه استفاده می شود، دستگاه هایی که در اعماق دریا صدا تولید می کند و درل می کند معتبر شد.



در کتسکیل شهر نیویورک بدنیا آمده است. بوگاردس در 14 سالگی شاگرد یک ساعت ساز بود. بزودی او تبدیل به مرد چاپگر در شهر شد. کسب تجربه، او را در جهت اختراع ماشین چاپ تمبر پستی راهنمایی می کرد. در سال 1830 او حلقه تندرو برای ماشین ریسندگی پنبه را ختراع کرد، اختراعی که پروسه ریسندگی پنبه را ساده تر کرده بود، آنرا در اختیار عموم قرار داد.



در سال 1834 او اولین کنتور گاز خشک را به ثبت رساند. این کنتور مقدار گاز مصرفی را اندازه می گرفت و شامل دو دم بود که با یک شیر و فلکه به خط گاز اصلی متصل می شد.



برای خلاقیت او در استفاده از چدن درساختن سازه است، که بوگاردس بهترین شناخته شده است. معماری در سالهای 1800 میلادی به سرعت در حال تغییربود. دیوارهای سنگین جای خود را به اسکلت هایی از ستونها، تیرها، و نماهایی که اجزاء اصلی برای تحمل بار ساختمان هستند را دادند. در اوایل این قرن، آجر و بتن مصالح برتر برای اجرای چنین ستونها و نماها بودند.



بوگاردس، از فرم و عملکرد معماری کلاسیک اروپایی الهام می گرفت، با این باور که مصالح انعطاف پذیری مانند چدن، جلوه های بصری یکسان با مصالح کمتر نسبت به نخستین ساختمانهای کلاسیک را می تواند ارائه دهد. او در سال 1840 یک کارگاه با تولید انبوه ستونها و تیرهای چدنی پیش ساخته که آنها را به محل ساختمان می فرستاد را به ثبت رساند و از این طریق استفاده چدن را در بین مردم رایج کرد. در سال 1848 او با ساخت آسیاب شکر پنج طبقه ای4 با استفاده از تیرهای چدنی در نیو یورک، ایده اش را به ثبت رسانید. نوآوری او برای معماران قرن بیستم کمکی بود تا آسمان خراشهایی با مقاومت زیاد اسکت های پولادین را طراحی کنند.

Borna66
06-15-2009, 07:12 PM
معماران==> امریکایی===> بروئر، مارسل لاجوس
بروئر، مارسل لاجوس 5 در سال 1902 – 1981 زندگی کرد. معلم، طراح، و معمار مجارستانی- امریکایی بود کسی که کمک کرد تا اصول عملکردی تحت سبک بین المللی به ثبت برسد.



بروئر در شهر پکس، مجارستان در تاریخ 21 / 5 / 1902 بدنیا آمد. او در مدرسه طراحی باوهاس در ویمار، آلمان 6، درس خواند، جایی که والتر گروپیوس معمار 7 و دیگران در حال توسعه زیبایی ها، و تکنولوژی نوین آن بودند. مدیر طراحی مبلمان مدرسه باوهاس، بروئر اولین صندلی های به روز، ساخته شده ازتخته چندلا روی قاب های مدولار فلزی لوله ای مناسب برای تولید انبوه را طراحی کرد. از سال 1928 به برلین سفر کرد و معماری را با طراحی قاب های مدولار پولادین و خانه بتنی هارنیشماخر (ویزبادن 1932) 8 ادامه داد.



بعد از برافراشتن نازی پارتی، بروئر در سال 1933 به سرعت به انگلستان و در سال 1937 به ایالات متحده رفت. در آنجا زیر نظر گروپیوس، در توسعه مدرسه معماری دانشگاه هاروارد کمک کرد. همچنین او خانه های همچون خانه خودش در لینکولن، ماسا چوست (1939)، را با مصالح بوم آورد را طراحی کرد. در سال 1946 بروئر کاری دیگر را اجرا کرد. همراه با پیر لوئیجی نروی 9 ایتالیایی، و برنارد زحرفاس 10 فرانسوی، ساختمان مرکزی یونسکو در پاریس11 را اجرا کردند. دیگر کارهای بزرگ او شامل فروشگاه بزرگ دو بیژنکورف (بی حایو) در روتردام در سال (1961) 12؛ مرکز پژوهش آی بی ام در لا گاغد، فرانسه در سال (1962) 13؛ موزه هنر امریکایی ویتنی در شهر نیویورک در سال (1966) 14؛ وکلیسای صومعه سنت جان در کالج ویل، در مینستوتا (1967) 15. درکل ساختمانهای او با ترکیب بلوک های ساده بطور ناهموار، سنگهای ناتمام، یا بتن و چوب می باشد.

Borna66
06-15-2009, 07:14 PM
معماران==> امریکایی===> بالفینش، چارلز
بالفینش، چارلز16 در سالهای 1763- 1844 زندگی می کرد. این معمار امریکایی در سبک فدرال کار می کرد. متولد بوستون و فارغ التحصیل از دانشگاه هاروارد بود. او در سال های 1785- 1787 به اروپا سفر کرد جایی که او از معماری کلاسیک کشور ایتالیا و ساختمان های نئو کلاسیک سر کریستوفر رن 17، رابرت ادم 18، و دیگر معماران انگلستان تاثیر زیادی گرفته بود. بوسیله این المان ها، او با همان گنبدها، ستون ها، و زینت های کلاسیک، که اوایل قرن 19 را تحت تاثیر قرار داده بودند، سبک فدرال برجسته ای را رشد داد.

در سال 1793 بالفینش تاتر خیابان فدرال در بوستون 19، خانه ملاقات را در تانتون 20، کلیسای بالفینش در پیتس فیلد 21، و استیت هاوس در بوستون (1798) 22 را طراحی کرد. او همچنین برای اولد استیت هاوس (1796) در هارتفورد، کانکتیکات 23، و استیت هاوس (1829-1832) در آگوستا، مین 24. در سال 1813 تالار دانشگاه هاروارد 25، و در سال 1818 او بیمارستان مرجع ماساچوست در بوستون 26 را طراحی کرد. او اولین معمار حرفه ای متولد شده امریکا می باشد.

ادامه دارد...

Pietro Belluschi.۱

2.Loan Association Building (1948) in Portland, Oreg

3.James Bogardus

4.five-story sugar mill in New York City

5.Marcel Lajos Breuer

6.Bauhaus school of design in Weimar, Germany

7.Architect Walter Gropius

8.Harnischmacher house (Wiesbaden, 1932)

9.Pier Luigi Nervi

10.Bernard Zehrfuss

11.UNESCO headquarters in Paris (1958)

12.De Bijenkorf (Beehive) department store in Rotterdam (1961)

13.IBM Research Center in La Garde, France (1962)

14.Whitney Museum of American Art (New York City, 1966)

15.Saint John's Abbey Church, Collegeville, Minnesota (1967)

16.Charles Bulfinch

17.Sir Christopher Wren

18.Robert Adam

19.Federal Street Theater in Boston (1793)

20.Meeting House in Taunton

21. Bulfinch Church in Pittsfield

22. State House in Boston (completed 1798)

23. Old State House (1796) in Hartford, Connecticut

24. State House (1829-32) in Augusta, Maine

25. University Hall at Harvard (1813)

26. Massachusetts General Hospital in Boston (1818)

Borna66
06-15-2009, 07:16 PM
سى سال معمارى ايران
عبدالعزيز فرمانفرمائيان متولد سال ۱۲۹۹ تهران
دانش آموخته رشته معمارى از دانشكده هنرهاى زيباپاريس (بوزار)
بنيانگذار نخستين دفتر «مهندسين مشاور» در مقياسى ملى و بين المللى ۱۳۳۳
تدريس كوتاه مدت در دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران دهه ۳۰
طراحى و اجراى بسيارى از بناهاى معروف و ماندگار معمارى معاصر به تنهايى يا با همكارى معماران و ديگر دفاتر معمارى ايرانى و خارجى
يكى از پل هاى اصلى ارتباط معماران ايرانى وخارجى
تهيه نقشه طرح جامع شهر تهران با همكارى «ويكتور گروئن» آمريكايى با نظر به تأمين يك نظام توسعه عناصر جديد متناسب با فرهنگ ايرانى، حل مشكلات موجود و نيازهاى مهم پايتخت با پيش بينى ۵‎/۵ ميليون جمعيت
شهرسازى در كرج، كرمان، اصفهان وتهران
طراح موزه فرش تهران ، كاخ نياوران ، كاخ مادر سعدآباد، مسجد دانشگاه تهران و...
عرضه و معرفى فناورى پيشرفته در بلندمرتبه سازى با روش هاى ضدزلزله‌اداره همزمان دو دفتر معمارى وشهرسازى درايران و يونان (تهران و آتن)
فعاليت گسترده در زمينه ساختمانهاى ادارى، مسكونى ، بهداشتى و درمانى ، فرودگاهى ، مذهبى، صنعتى ، فرهنگى ، تجارى و تأسيسات شهرى
فرمانفرمائيان هم اكنون در پاريس اقامت دارد.
Office Buildings
- Ministry of Agriculture, 22 story headquarters office building, 1976
- National Iranian Oil Company Headquarters (in collaboration with Yahya Etehadieh), 13 story office in Tehran, 1961
- Telecommunication Center, 2 story tower in Tehran (sub-contract from Aneg), 1974
- Ministry of Roads, 14 story headquarter building, 1959
- National Iranian Television Center, Studios, offices and other facilities in Tehran, 1972
- Beh Shahr Group Office, Offices and other facilities, 1969
- Khaneh Center Commercial Complex, 3 three-story towers of 200,000 square metes half finished,
- Bank Saderat Isfahan Branch Office, Banking facilities, 1978
- Bank Kar Building, 23 story building offices, 1960
- Bank Etebarat/Credit Lyonnais, Offices and banking facilities, 1968
- Oil Consortium Head Offices (in collaboration with Wilson, Mason and Partners), 8 story office building, 1960
- Cement Company Office, Built at the Plant, 1960
Teheran Olympic Center
- Track and field and football stadium, 100,000 seat stadium with all related facilities with an artificial lake at the north of the complex, 1970
- Multi purpose covered stadium (in collaboration with S.O.M San Francisco), 12,000 seat, 1979
- Covered swimming and diving pool (in collaboration with S.O.M San Francisco), 3000 seat, 1974
- Office Building and press center, 1974
- Shooting range, Hand gun and riles, 1974
- Trap shooting range, 1974
- Out door training fields, Hockey, track and field, 1974
- Out door tennis court and field hockey, For training purposes, 1974
- Connecting roads and bridges to main Karaj road, 1974
Hosting Projects
- Saman 1 apartment building, Two 22 story towers with 170 apartment units, 1970
- Saman 2 tower apartment building, 3 thirteen story towers, totaling 400 apartments, 1972
- Vanak Park Apartment Complex, 4 towards (6 & 20 story each), 1978
- Sarcheshmeh housing complex, 2,500 building units of single family housing for the copper mining industry employees, 1978
- Polyacr residential community, Employee housing in 154 units, 1978
- Bid Boland housing project (U.I.O.E) (in collaboration with Yahya Etehadieh), 500 units of lousing for the gas pumping station workers, 1968
- Khaneh Karaj, Different housing types recreational community, 1977
- Darya, Second Home Community 700 single family, 1977
- Isfahan, Single family detached homes, townhouses, and apartments, 1978
Palaces
*New Niavaran Palace, 1967
*Old Niavaran Palace renovation, 1967
*Queen Mothe's Sad-abad residence, 1972
*Prince Mahmoud Reza's Sad-abad residence, 1965
Airports
- Mehr-abad Airport Expansions Program
� Apron, 38 aircraft positions with underground service road and underpass network, 1972
� Terminal N02, International passenger service facility, 1972
� Terminal N03, Facilities for Hajji Pilgrims leaving and returning, 1970
� Terminal N04, International passenger service facility, 1974
� Government Pavilion, Reception areas, lounges, kitchen, and dining facilities
Educational Buildings, 1978
- Iran education project (in collaboration with Scandiacnsuk Intl-World Bank Project), Master planning, site selection, design and construction of 49 schools and colleges in 19 cities and towns in Iran, 1974
- University of Tehran
- Tehran School of engineering laboratories, Electro mechanical laboratories, 1965
- Atomic Energy Project for University of Tehran, 1965
*Technical school auditorium, 500 Seats, 1965
*School of agriculture hydraulics laboratories, 1958
*School of agriculture residential facilities, 1960
*School of veterinary sciences clinics, 1967
*School of science atomic research center, 1959
*Residential buildings for students in Amir-abad, 1959
*Restaurants for students in Amir-abad
Health and Hospital
- Social Welfare Organization, Office building in 5 stories, 1964
- University of Ahwaz Hospital, 300 bed facility with doctors' training center, 1965
- Iranian army general hospital, Tehran, 200 bed hospital with a major surgical department, 1968
- Hospital, Abadan (in collaboration with Wilson, Mason and Partners), 250 bed facility with orthopedics and rehabilitation center, 1959
Miscellaneous
- Carpet Museum, 2 floors including exhibition hall, research library and carpet treatment facilities, 1978
- Iranian Pavilion, EXO 67, 8,000 square meter exhibition hall in a building with blue Isfahan tile exterior, 1957
- PIT postal sorting center (with the UK General Post Office), Automated central mail sorting complex, 1975
- Shemshak ski resort hotel, 30 rooms with sport resort facilities plus restaurant and locker rooms
Industrial Buildings
- Arj industrial complexes, 20,000 square meter factory and shop facility plus 5,000 square meters of office space units of staff apartments, 1965
- Darou Pakhsh Group Pharmaceutical Plan (with Wilson, Mason and Partners), 20,000 square meters of plant, laboratories and offices 300, 1965
- Pfizer pharmaceutical center (with Wilson, Mason and Partners), 8,000 square meters of offices, 1965
- Squibb industrial offices (with Wilson, Mason and Partners), 7,000 square meters offices, 1965
- Shopping center of the Iranian army, 20,000 square meters in 3 floors plus basement level, 1966
- Telecommunication and earth satellite station for Northup Page Communications, 1970
Master Plans
- Comprehensive master plan of Tehran (with Gruen Associates), 25 years growth plan and policies, capital improvement program, land use and development controls regarding direction of growth for capital of 5.5 million population, arranged in 10 linear towns along an east-west axis, major rejuvenation of residential and southern sectors of Tehran
- Lavizan New Town, Master plan of 3,200 hectares for 280,000 population community on east axis of Tehran, 1977
- Kan New Town, Middle and upper income community of 260,000 population on 4,000 hectares on the west axis of Tehran, 1977
- Sarcheshmeh Community, 2,500 units, Residential development for the copper mining industries staff, 1978
- Khaneh Community Development
� Isfahan, 140 hectare development for a community of 15,000 persons, 1978
� Darya, Resort community on 250 hectares extensive beach from
� Karaj, Second home community for 700 single family units on 63 hectares, 1977
- Greater Tehran Parking Study, Study of the potential for development of underground public parking structures in major squares throughout central Tehran, 1969
- Note1, between years 1950 and 1965 construction of 100 houses for friends and family. Some of these houses have been destroyed. Residence of the Belgian Ambassador still exists.
- Note2, Since 1955 up to 1970, all now basic work for Oil Operating Company (Consortium), as schools, houses, clubs houses, hospital, clinics, etc� has been designed and built by AFFA and Wilson & Masons of London.
- Note3, Designed but not built, New Tehran International Airport-Terminal Building and about 100 different support facilities, (in collaboration with T.A.M.S New York), Construction of runways, started in 1978
- Air Force Academy near Isfahan (in collaboration with S.O.M Chicago Office)
- Royal House Society and Hippodrome
- Central Bank of Iran and Crown Jewels Museum in Abbas-abad, Tehran

Borna66
06-15-2009, 07:16 PM
زندگي يك معمار 1

چارلز جنکس (Charles Jencks) معمار و منتقد مشهور آمریکایی است که طی سه دهه اخیر حضوری مؤثر در عرصه سبک‎شناسی، نقد و تدوین مبانی نظری معماری معاصر داشته است. هرچند گروهی او را یک ژورنالیست پر سروصدا می‎دانند، ولی به هر حال تأثیرگذاری او در روند شکل‎گیری نقد و حتی شیوه‎های خاصی از معماری انکارناپذیر است.

چارلز جنکس در سال 1939 در شهر بالتیمور به دنیا آمد. او نخست در دانشگاه هاروارد به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت و پس از گذراندن این دوره، در سال 1961 در همان دانشگاه وارد رشته معماری شد و تحت آموزش تاریخ‎نگاران بزرگ معماری، زیگفرید گیدئون و رینر بنهام به تحصیل در این رشته پرداخت. او در سال 1965 مدرک MA را در این رشته اخذ نمود و سپس در سال 1971 موفق به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لندن در زمینه تئوری و تاریخ معماری گشت. جنکس از سال 1975 تا 1994 استاد کرسی نقد و تاریخ معماری معاصر دانشگاه UCLA کالیفرنیا بوده و همزمان با آن به عنوان استاد مدعو در بزرگترین و معتبرترین دانشگاههای دنیا حضور فعال داشته است.

جنکس مؤلف کتب متعددی در زمینه مبانی نظری معماری معاصر می‎باشد که شناخته‎شده‎ترین آنها عبارتند از:

ـ زبان معماری پست مدرن (The Language of Post Modern Architecture) (1977)

ـ مدرن متأخر (Late Modern) (1980)

ـ پست مدرنیسم چیست (What is Post Modernism) (1986)

ـ نئومدرن‎ها (The New Moderns) (1990)

ـ معماری امروز (Architecture Today) (1993)

ـ معماری جهان در حال جهش (The Architecture of The Jumping Universe) (1995)

ـ نظریات و بیانیه‎های معماری معاصر (Theories And Manifestoes of Contemporary Architecture) (1997)

ـ لوکوربوزیه، انقلاب مستمر در معماری (Le Corbusier, The Continuous Revolution in Architecture) (2001)

ـ پارادایم جدید در معماری (The New Paradigm In Architecture) (2002)

در کنار کتب و تحقیقات تحلیلی ویژه معماری، نقد و مقالات متعددی از جنکس در مجلات معماری به ویژه مجله Architectural Design منتشر شده است.

Borna66
06-15-2009, 07:17 PM
لوکوربوزیه


http://i2.tinypic.com/11c749s.jpg لوکوربوزیه ( 27 آگوست 1965 – 6 اکتبر 1887) ، اسم مستعار چارلز ادوارد ژان نرت- گریس(Charles Eduard Jeanneret-Gris) است . او یک معمار معروف بود که با سبکی که امروزه سبک بین المللی نامیده می شود به همراهی لودویگ میس واندر روهه ، والتر گروپیوس و تئو وان داربورگ کار می کرد . او همچنین در طراحی مبلمان دستی داشت .




http://www.daneshju.ir/forum/images/statusicon/wol_error.gif این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنیدhttp://i3.tinypic.com/11c72c0.jpg


لوکوربوزیه در لشودفوند (La Chaux-de-Fonds) ، شهر کوچکی در شمال غربی سوئیس ، در نزدیکی مرز فرانسه متولد شد . لوکوربوزیه علاقه ی زیادی به هنرهای بصری داشت و نزد شخصی به نام چارلز لپلاتنیه ، که معلم یک مدرسه ی هنرهای زیبای محلی بود و خود در بوداپست و پاریس درس خوانده بود ، به آموختن مبانی هنر پرداخت .
اولین خانه هایی که او طراحی کرد در لشودفوند و متعلق به خود وی بودند ، مانند ویلا فالت (Villa Fallet) ویلا شوآب (Villa Schwob) و ویلا ژان نرت ( این خانه ی آخر را برای پدر و مادرش ساخته بود) . این خانه ها یادآور سبک معماری رایج ، منطبق بر طبیعت کوه های بومی در آن منطقه ، یعنی رشته کوه های آلپ بودند .

لوکوربوزیه دائما ً برای فرار از محدودیت های حاکم در شهرش ، به دورتا دور اروپا سفر می کرد . در حدود سال 1907 به پاریس رفت . در آنجا در دفتر یک فرانسوی پیشگام تولید بتن (http://blogfa.com/Desktop/mavara-index.php?page=%D8%A8%D8%AA%D9%86) تقویت شده ، به نام آگوست پرت (August Perret ) کار پیدا کرد . بین اکتبر 1910 و مارس 1911 برای پیتر بیرنس – معمار و طراح معروف آن زمان – در نزدیکی برلین کار کرد و در آنجا با لودویگ میس واندر روهه ی جوان ملاقات کرد . در آن موقع می توانست آلمانی را بسیار روان و سلیس صحبت کند .هر دوی این تجربه ها تأثیرات زیادی بر زندگی شغلی او در آینده گذاشتند .
http://www.daneshju.ir/forum/images/statusicon/wol_error.gif این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنیدhttp://i2.tinypic.com/11c6vqs.jpg
لوکوربوزیه ، در اواخر سال 1911 به کشورهای بالکان رفت و از یونان و ترکیه نیز دیدن کرد . دفترچه ای از اسکیس های او در این مسافرت ، حاوی طرح هایی از معبد پارتنون ، به خوبی اثبات کننده ی تأثیرات ارائه شده در کار بعدی او به نام ورس اون آرکیتکچر (Vers Une Architecture) در سال 1923 بود .
او در سال 1916 و در سن 29 سالگی برای همیشه به پاریس نقل مکان کرد و در سال 1920 ، لقب لوکوربوزیه را که اسم پدربزرگ مادری اش بود به عنوان اسم مستعار خود انتخاب کرد .

لوکوربوزیه در طرح های خود بسیار تحت تأثیر فضای کلی شهری و سیستم شهرنشینی منطقه به منطقه بود که به کارش جذابیت بالایی می بخشید . او همچنین عضو انجمن بین المللی معماران مدرن شد .
او یکی از اولین کسانی بود که در زمان خود تأثیر ماشین را ، انباشتگی انسان ها بیان کرد ! او این مطلب را چنین توضیح می داد که در آینده ، شهرها حاوی آپارتمانها و ساختمان های بزرگی خواهند شد که هر کدام به طور مجزا ، گویی در کنار بقیه پارک شده اند . تئوری ها و طرح های لوکوربوزیه خصوصا ً توسط صنف ساختمان سازان کاملا ً مورد قبول قرار می گرفت ، چنان که لوکوربوزیه می گفت : به طور قانونی تمام ساختمان ها باید سفید باشند . و دیگر معماران از این گفته پیروی می کردند و از هر گونه تزئینی به شدت انتقاد می کردند . لوکوربوزیه از ترکیب های بزرگ منظم در شهرها همواره با عبارت های خسته کننده و ناهماهنگ با افراد پیاده در شهر ، یاد می کرد . پلان شهری برزیل نیز بر همین ایده های او بنا شده بود .

آخرین آثار لوکوربوزیه بیان کننده ی یک برداشت پیچیده از فشارهای مدرنیته در زمان خود بودند ولی در عین حال طراحی های معماری شهری او دارای حالت استهزا و انتقادگرایانه هستند
بر گرفته از رشد(معماری از دیدگاهیک معمار)

Borna66
06-15-2009, 07:18 PM
رنزو پيانو

دفتر فنی و کارگاه رنزو پيانو در سال 1980 در پاريس و جنوآ ايتاليا شکل گرفت و اکنون تعدادی برابر با 100 مهندس ، معمار و متخصصين ديگر در قسمتهای مختلف شرکت مشغول به کار هستند که همگی معتقدند به ساخت ساختمانهای کارآمد و آزمودن ايده های طراحی که منعکس کننده ايده های رنزوپيانو است ، می باشد .

رنزو پيانو در سال 1937 در جنوآ ، ايتاليا در خانواده ای معمار به دنيا آمد ، پدر ، 4 عمو و برادرش همه پيمانکار ساختمانی بودند . هنگامی که دانشجوی معماری در دانشگاه پلی تکنيک معماری ميلان بود مرتبا از پروژه های ساختمانی پدرش بازديد می کرد که اين بازديد ها تجربه های علمی و کارآمدی را برای او به ارمغان آورد .



مسئولين امر جايزه بهترين شيوه يکپارچگی طرح و بنا را که در پروژه های او خود نمايي می کرد به وی اهدا کردند زيرا کارهای وی قابل مقايسه با کارهای معماران چيره دست قديمی ايتاليا همچون لئوناردو داوينچی ، ميکل آنژ و بورنلسکی می باشد.

در حالی که کارهای او آميخته با تکنولوژی روز معماری می باشد ولی ريشه و اصل کارها به طور واضح نمايانگر فلسفه و سنت ملی کلاسيک ايتاليا است ، مقامات رسمی "پريزکره" گفته اند : همانگونه که وی با شيوه های کهن هماننده فن آوری های نويين به سهولت کار ميکند شديدا به ايجاد معماری قابل سکونت و با دوام در دنيای رو به پيشرفت توجه دارد.



افتخارات :

- عضويت افتخاری جامعه معماران آمريکا ، آمريکا ، 1981

- مدال طلا از انستيتو سلطنتی معماران بريتانيا ، انگلستان ، 1989

- جايزه Cavaliere di Gran Croce از هيئت دولت ايتاليا ، رم ، ايتاليا ، 1989

- جايزه کيوتو ، ايناموری فونديشن ، کيوتو ، ژاپن ، 1990

- عضويت افتخاری دانشکده هنر و تحقيقات آمريکا ، آمريکا ، 1994

- از طرف يونسکو به عنوان سفير معماری حسن نيت معرفی شد ، 1994

- جايزه ميکل آنژ از رم ، ايتاليا ، 1994

- جايزه اريز موز ، آمستردام ، هلند ، 1995

- جايزه معماری پريتزکر ، کاخ سفيد ، واشينگتن ، آمريکا ، 1998

- معمار دانشکده ملی سن لوکا ، رم ، ايتاليا ، 1999

- مدير کل مرکز ملی de la Légion d’Honneur ، فرانسه ، 2000

- سلطان معماری ، ونيز ، ايتاليا ، 2000

- جايزه لئوناردو ، رم ، ايتاليا ، 2000

- جايزه وکسنر ، مرکز هنر وکسنر ، کلومباس ، اوهايو ، آمريکا ، 2001



منابع :

Borna66
06-15-2009, 07:19 PM
کامران طباطبايی ديبا

کامران طباطبايی ديبا از معماران صاحب سبک در معماری مدرن و معاصر ايران است که همه ی علاقه مندان به هنر، در اين سرزمين ، با سازه های معروف او ( موزه هنر های معاصر تهران ، فرهنگسراو پارک نياوران ، فرهنگسراو پارک شفق و...) آشنا هستند .ديبا پسرعموی ملکه ی سابق ايران ( فرح ديبا ) نيز هست

معمار و شهرسازو نقاش

متولد سال ۱۳۱۷ تهران
فارغ التحصيل رشته معمارى و شهرسازى دانشگاه هاروارد واشنگتن۱۹۶۳
شركت در نمايشگاه نقاشى بى ينال ونيز ۱۹۶۱
شركت درنمايشگاه نقاشى بى ينال پاريس ۱۹۶۳
برپايى نمايشگاه نقاشى در گالرى رئاليته آمريكا ۱۹۶۲
شركت در دومين كنگره معمارى ايران ۱۳۵۱
بنيانگذار دفتر مهندسين مشاور داض (قبل ازانقلاب)
شركت درمسابقه معمارى بنياد آقاخان و دريافت جايزه به خاطر معمارى شهرك شوشتر
طراحى و اجراى آثارى چون موزه هنرهاى معاصر تهران، پارك و فرهنگسراى شفق، دفتر مخصوص ملکه ایران ، پارك وفرهنگسراى نياوران، منزل مسكونى (موزه) پرويز تناولى، نمازخانه جنب موزه فرش، مسجد جندى شاپور، شهرك شوشتر، ويلاى «پيرونه» (اسپانيا)، ويلاى «اسپارتينا» (اسپانيا) و چندين اثر ديگر در ايران و اروپا و آمريكا ۱۳۸۳- ۱۳۴۵
اقامت دائمى در اسپانيا در سال هاى پس ازانقلاب

يكى از مراكز فرهنگی و هنرى كه در چندسال اخير بسيارموردتوجه و بازديد قرار گرفته و رفته رفته به كاربرى اصلى خود نزديك شده، موزه هنرهاى معاصر تهران است كه بخش بزرگى از جذابيت آن، به بناى ماندگار آن مربوط مى شود.
اين ساختمان در تهران خويشاوندان ديگرى نيز دارد كه با كمى دقت از ساير سازه هاى مطرح و معروف متمايز مى شود.
"دفتر مخصوص " ملکه ی ایران در سال هاى پيش از انقلاب، فرهنگسراى نياوران و منزل (موزه) «پرويز تناولى» (درنياوران) از ديگر بناهايى هستند كه خيلى سريع و با صراحت هم خونى خود را با موزه هنرهاى معاصر بازگو مى كنند.بالاى بناهاى نامبرده و پايين همه آنها تنها نام و امضاى يك نفر وجوددارد، كه آن هم «كامران ديبا» ازمعماران مدرن ايران و يكى از چهره هاى شاخص نسل دوم معمارى معاصر ماست

ولازم به ذکر است که در چند سال اخیر اکثر کارهای این معمار زبر دست ایرانی و تحصیل کرده تحریف شده است که این موضوع باعث شده تا گاه و بی گاه کامران دیبا انتقادهای شدیدی نسبت به اخلاق در معماری ایرانی داشته باشد.(نظر شما را به مقاله قاسم گرانطبع منتشره در مجله معمار شماره31-جلب میکنم)

در زیر فهرستی از کارهای کامران دیبا را می توانید مشاهده کنید

http://archnet.org/library/parties/o...l?party_id=450 (http://archnet.org/library/parties/one-party.tcl?party_id=450)

Borna66
06-15-2009, 07:19 PM
زندگی نامه استاد پیرنیا(1301تا 1376) از زبان خود استاد:

من در اصل نائینی هستم و از بدو تولد تا بعد از دوره دبیرستان در یزد اقامت داشتم .خانه ما در محله یوزداران یزد در محلی به نام جنگل بود .اگر کوچه یوزداران را به طرف دروازه مهریز ادامه میدادیم ،در نزدیکی باروی شهر چهار خانه قرار داشت که متعلق به پدرم بود.خانه به «میرزا صادق خان» معروف بود.در ابتدا خانه کوچک بود و طراحی «اندرونی – بیرونی» داشت ،آب صدر آباد از داخل آن می گذشت که متاسفانه بعد ها خشک و خانه را از سبزی و خرمی انداخت.در وسط حیاط گودال باغچه ای قرار داشت .خانه بعدها گسترش یافت و پدرم زمین کنار آن را خرید و یک نارنجستان و یک بیرونی به آن اضافه کرد.خانه مانند دیگر خانه ها با طرح یزدی ساخته شده بود.از کریاس که وارد می شدیم راهرویی به بیرونی و راهرویی دیگر به اندرونی راه داشت.در کنار اندرونی گودال باغچه ای با فضاهای مختلف مانند پنج دری و سه دری دراطراف آن قرار داشت.بین دو حیاط ،پنج دری ها و سه دری ها دو رو بودند یعنی اتاقها به هر دو حیاط دید و راه داشتند .حیاط اندرونی ،آشپزخانه و دو صفه دیگر داشت .در حیاط جدید تر که پدرم بعدها آن را ساخت انواع سه دری و پنج دری قرار داشت .خانه دارای یک «خروجی» بود .در اطراف خروجی ،یک اتاق بزرگ و دو اتاق کوچک قرار داشت .یک بیرونی هم بعدها در کنار حیاط جدید ساخته شد.کوچ های در کنار این حیاط به باروی شهر می رسید.چاه و منبع و طویله در این قسمت قرار داشتند.فکر می کنم خانه در حال حاضر سه صاحب دارد.

دوران ابتدایی را در مدرسه « مبارکه اسلام » در محله یوزداران در نزدیکهای دروازه کوشک نو گذراندم.بعدها مدارس دولتی شکل گرفت که به نامهای مدارس نمره 1 و نمره 2 معروف بودند و من به مدرسه نمره 2 در محله لب خندق (در پشت باروی یزد) می رفتم .مدرسه در خانه ای به نام « ابریشمی » قرار داشت و چون خود صاحب خانه در زیر زمین آن مدفون بود از خانه می ترسیدیم.

دوران دبیرستان را به مدرسه ای رفتم که ابتدا اسم نداشت ولی بعدها به « ایرانشهر» معروف شد.مدرسه، نخست در خانه ای به نام کوراغلی قرار داشت که خانه ای بسیار زیبا بود .کوراغلی ها تجار معروف یزد بودند و این خانه را برای مدرسه اختصاص داده بودند . خانه واقع در سه طبقه و دارای گودال باغچه بود که تمام پنجره های زیر زمینها به آن باز می شد. مکان خانه دقیقا پشت مسجد میر چخماق قرار داشت . پس از گذشتن از یک ساباط به یک میدانگاه می رسیدیم که در داخل آن دربندی بود.خانه در این دربند قرار داشت. بعدها مرحوم ماکسیم سیرو مدرسه جدید ایرانشهر را ساخت که من سال آخر یعنی ششم متوسطه را در این دیبرستان نوساز خواندم. او شاید تنها کسی بود که واقعا با معماری ایران آشنا بود و از معماری یزد بسیار خوب استفاده کرد و مدرسه را ساخت.

بعدها پس از مرگ پدرم به دلیل مقروض بودن مجبور شدیم خانه را بفروشیم .خانه جدید ما را دایی ام برایمان خرید که در کوچه شازده ها پشت اداره دارایی قرار داشت. در نزدیکی قبر وحشی بافقی قرار داشت که بنایی بسیار زیبا بود و با تخریب آن اداره دارایی را ساختند . سنگ قبر احتمالا هنوز در همان مکان به صورتی پنهان نگهداری می شود و آقای مشروطه برای جلوگیری از نابودی ،آن را در زیر خاک نگاه داشتند. بنا مانند ساختمان مقبره حافظ بود منتهی ایرانی تر.

گرایش به معماری

گرایش به معماری از دوران کودکی در من وجود داشت .البته نمی توانم بگویم پدرم مشوق من بود. ایشان همه کار می کردند خدا رحمتشان کند هم نقاش و هم معمار بودند .در یزد کتابها را مریانه می خورد و ایشان کتابها را طوری ترمیم می کردند که تشخیص صفحه های ترمیم شده از اصل بسیار سخت بود. خطاط بسیار خوبی هم بودند.

دوران کودکی

از اوان کودکی در شهر یزد بودم .شهر یزد یک موزه معماری است و من در این موزه و در کنار این آثار بزرگ شده ام.زمانی که به دبستان می رفتم با توجه به سخت گیریها و تنبیهات بی جهت آن زمان و اینکه یکبار مرا نیز فلک کردند ،بعضی از روزها از مدرسه فرار می کردم و به داخل خرابه ها می رفتم و آنجا پنهان می شدم و در عین حال آنها را تماشا می کردم. ظهر خسته و کوفته به عنوان اینکه در مدرسه بودم به خانه باز می گشتم .در خانه خیلی به من توجه می کردند زیرا فکر می کردند به خاطر خستگی از مدرسه است، بعضی اوقات چند روزی هم به مدرسه نمی رفتم و به گشت و گذار در بناهای قدیمی می پرداختم.

محله ای که خانه ما در آن قرار داشت یعنی محله یوزداران منبع آثار با ارزش معماری بود.در این قسمت تا دروازه مهریز بیشتر آثار زیبای یزد مانند مسجد جامع قرار دارند و من روزی چهار مرتبه از کنار آن می گذشتم و به عبارتی دیگر «نمی گذشتم» یعنی وقتی به آنجا می رسیدم بی اختیار مدتی آنجا را تماشا می کردم و از همه قسمتهای آن لذت می بردم.

در ایام طفولیت برای فرار از گرمای اواخر اردیبهشت ماه به کوهستانهای اطراف یزد مانند ده بالا و جاهای دیگر در داخل شیر کوه می رفتیم که هوای خوب و خنکی داشت. در این مکان یزدیها باغهایی کرایه می کردند و مدتی در آنجا اقامت می نمودند. وقتی ما در آنجا بودیم در کنار نهرها ، قناتی کوچک ، با سوراخ کردن زمین می ساختم و آن را به نهر اصلی وصل می کردم .وقتی آب از قنات آفتابی می شد آنجا ساختمانی کوچک می ساختم . خشتهای ساختمان را با قوطی کبریت می ساختم و آنها را در آفتاب خشک می کردم . با دقت فراوان ساختمان ها را می ساختم و از شاخه های درخت برای تیر ریزی آن استفاده می کردم . در و پنجره خانه ها را با مقوا به نحو بسیار زیبایی می ساختم . کل کار به شکل یک ماکت کوچک در می آمد.

همانگونه که می دانید در یزد آب بسیار با ارزش است .در آن وقتها حتی برای آب ، نزاعهای سختی در می گرفت. صاحبان باغها سخت می گرفتند که کسی آب را بدون علت حرام نکند. ولی صاحب باغ ما این اجازه رات به من می داد و حتی بعد از ترک باغ ساختمانهای کوچکی را که من ساخته بودم خراب نمی کرد. دور آنها را خاکریزی می کرد که زمان آبیاری خراب نشوند .این کارهای من تا سال سوم و چهارم دبیرستان ادامه داشت .

درزمان کودکی تا دوره دبیرستان با اساتید زیادی در یزد آشنا بودم . وقتی از مدرسه می آمدیم با تعدادی دیگر از بچه های علاقمند دوربعضی از این اساتید جمع می شدیم و آنها چیزهای بسیار شیرینی می گفتند و به ما می آموختند .در آن زمان دور هم جمع شدن ممنوع بود و آژان یا پلیس می آمد و ما را پراکنده می کرد و به اساتید نیز دشنام می داد که چرا معرکه گرفته اید و بچه ها را دورخودتان جمع کرده اید . وقتی پراکنده می شدیم به جای دیگر رفته و در گوشه ای دیگر استاد را گیر آورده و از او می خواستیم تا بر روی زمین رایمان نقشه ترسیم کند.

اساتیدی را که به خاطر دارم استاد حسن و استاد محمد علی و تعداد زیادی اساتید گمنام هستند که خدا رحمتشان کند با کمال تاسف همه آنها رفتند . حاج محمد علی استاد با سوادی بود و به او ملامحمدعلی (ممدلی) می گفتند.هرچند به اردکانی معروف بود اما در اصل میبدی بود . مانند اردکان ، میبد نیز شهر مرد خیز است. از میبد افراد متفکر و هنرمندان زیادی برخاسته اند . ایشان به خودش «نکیز» می کرد ، یعنی روی زمین با سر انگشت و چیزهای دیگر کروکی می کشید و مسائلی را مطرح می نمود که در بحث « هنجار» به آنها اشاره کرده ام . از جمله آنها مثلثهایی است که مرحوم دکتر هشترودی معتقد بود آنها در ریاضیات غرب و شرق مورد بحث قرار نگرفته اند و قرار بود با مرحوم دکتر درباره آنها کار کنیم که متاسفانه ایشان مرحوم شد.

دوران دانشگاه

در سال 18-1317 در امتحان کنکور دانشکده هنرهای زیبا شرکت کردم و آنطور که یادم می آید 7 نفر پذیرفته شدند و الحمدالله به جز من همه از هنر مندان نامور ایران شدند. از این افراد می توانم از مهندس سیحون ،مهندس صانعی ،مهندس دولت آبادی ،مهندس کریمان و مهندس ریاضی نام ببرم .البته افراد دیگری مانند آقای پرویز و سخن سنج نیز بودند که دانشکده را رها کردند .دانشکده نخست نام دیگری داشت و به نام هنرستان و مدرسه عالی معماری شناخته می شد:

« ... در سال 1317 مدرسه ای به نام مدرسه عالی معماری در وزارت پیشه و هنر محل مدرسه عالی مرحوم کمال الملک به ریاست آقای ابوالحسن صدیقی تاسیس گردید . شرایط ورود به مدرسه عالی نامبرده دارا بودن گواهی نامه دوره کامل متوسطه شعبه علمی، و دوره تحصیلات آن چهار سال تعیین گردید ولی به واسطه علاقه سرشاری که در ایران به این فن وجود داشت تعداد زیادی بیشتر از حد مورد احتیاج داوطلب شدند . بنابر این تعداد 20 نفر از داوطلبان را با شرایط فوق بطور مسابقه از ریاضیات و تاریخ و طراحی انتخاب نمودند که در روز یکشنبه اول آبان ماه با علاقه مفرطی شروع به کار نمودند . ولی بنا به مقتضیات در روز یکشنبه 8 آبان ماه 1317 مدرسه نامبرده ... جزء هنرستان عالی هنر های زیبای باستان گردید و از روز دهم آبان ماه 1317 در محل هنرستان نامبرده « مدرسه عالی معماری » شروع به کار کرد.

« آقایان اساتید عبارت بودند از : آقایان مهندی فروغی ، رولاند دوبرول ، طاهرزاده و بهزاد در فن معماری و آقایان مهندس سپاهی ، دکتر بهرامی ، دکتر رحیمی ، دکتر پارسا جهت دروس نظری و آقایان حسین طاهرزاده جهت نقاشی.ساعت کار این مدرسه چهار ساعت قبل از ظهر و چهار ساعت بعد از ظهر بود.

مدت تحصیل در این دانشکده چهار سال بود و ارزش تحصیلی آن برابر فوق لیسانس شناخته شد. استادان و معلمان این دوره ] پس از 1319[ عبارت بودند از :آقایان مهندس علی صادق ، منوچهر خرسند ، ایرج مشیری ، وزیری ، سپاهی ، غفاری.(غلامرضا خواجوی ،دانشکده هنر های زیبا ،مجله آرشیتکت ، شماره 1، ص 31)

در تابستان سال 1319 در اثر مساعی آقایان آرشیتکت فروغی و دوبرول و بنا به تصمیم وزارتخانه های پیشه و فرهنگ و هنر دانشکده معماری از وزارت پیشه و فرهنگ و هنر منتزع و به وزارت فرهنگ منتقل و به اسم دانشکده هنرهای زیبا (معماری- نقاشی-مجسمه سازی) در مدرسه مروی مستقر گردید.در تاریخ 20/7/1319 با نطق رئس دانشکده آقای آندره گدار دانشکده افتتاح شد و دانشجویان به ]چند[ دسته تقسیم شدند و هر دسته در کارگاه مخصوص تحت نظر یکی از استادان معماری آقایان آرشیتکت فروغی و آرشیتکت ماکزیم سیرو و آرشیتکت رولاند دوبرول شروع به کار نمودند. متاسفانه پس از چندی آرشیتکت دوبرول به دلیل پیش آمدن جنگ ، ایران را ترک نمودند و دانشجویان را از ذاشتن چنین استاذی محروم و سرپرستی کارگاه را به آقای آرشیتکت فروغی محول نمودند. پس از مدتی آقای آرشیتکت آفتاندلیان به جای آقای سیرو به سمت دانشیاری معماری مشغول شدند و آقای مهندس الکساندر موزر استاد استاتیک و مقاومت مصالح از خدمت کناره گیری نمودند... .

عده فارغ التحصیلان تا سال 1324 در قسمت معماری 28 نفر و در قسمت نقاشی 6 نفر بود.(غلامرضا خواجوی،دانشکده هنرهای زیبا،مجله آرشیتکت ،ص 111)

مکان دانشکده ابتدا به صورت هنرستان در مدرسه ایران و آلمان در نزدیکی موزه ایران باستان بود.بعدها که به صورت دانشکده درآمد ، به مدرسه مروی و پشت آن مدرسه سپهسالار قدیم تغییر مکان داد. کلیه فضا های معماری در این دو بنا وجود داشت. شبستانهای مدرسه را تیغه بندی کرده بودند و نورگیری آن از سقف انجام می شد. این فضا مختص کارگاه معماری بود. دو مدرس مدرسه مروی به دروس نظری اختصاص داشت. یک اتاق بزرگ در مدرسه مروی برای کارگاه مجسمه سازی درنظر گرفته شده بود و چون از این رشته استقبال نشد (با دو دانشجو) تعطیل شد.

پس از مدتی مجبور شدیم مدرسه مروی را ترک کنیم و به دانشکده فنی دانشگاه تهران منتقل شویم. قسمت شمالی زیر زمین این دانشکده را به ما اختصاص داده بودند ، نهری هم ازآنجا می گذشت که در مجاورت آن بخشی مورد استفاده ما بود.

درباره روش آموزش دانشکده هنرهای زیبا باید بگویم که اقتباسی بود از «بوذار» یا هنرهای زیبای فرانسه.در سیکل اول ،دروس نظری و در سیکل دوم ، یک پروژه ساختمان یا فن ساختمان داشتیم. برای گذر از سیکل اول به دوم باید یک رساله تز مانند ارائه می نمودیم .در سیکل دوم ، دروس نظری نداشتیم.

همانطور که پیشتر گفتم علاقمندی من به معماری ایران از دوران کودکی شروع شد.هنگامی که به دانشکده وارد شدم نیز نظرم همین بود. در دانشکده رسم بر این بود که «اردهای» یونانی را کپی کنیم. تنها کسی که آنها را نکشید من بودم.برای نمونه ،تمرین دیگر طراحی پاسیو و ایوان بود که من آنها را با قوس تیزه دار «آژیو» کشیدم که نمره اول شد. بعد ها که با کمال تاسف مشاهده نمودم این نوع کارها را در دانشکده مسخره می کنند از آنجا دل بریدم و به کارهای مورد علاقه خود پرداختم .دنباله خود باختگیهایی که از زمان قاجار آغاز شده بود و در زمان ناصرالدین شاه به حد اعلای خود رسیده بود، در دانشکده به شدت به چشم می خورد به نحوی که از هر چیزی که ایرانی بود به شدت پرهیز می کردند ، حتی طرح خانه ایرانی و ... .

من سال اول دانشکده ام را با چهار پروژه تمام کردم که همه آنها نمره اول شد و مدال گرفت . تقریبا نیمی از سال بیکار بودم و بعد هم که دیدم در آنجا خبری نیست به دنبال پیرمردهایی که خوشبختانه آن موقع زنده بودند ،رفتم.

یکی از این اساتید حاج ابوالقاسم ، پیرمردی از اهالی خراسان و بسیار بداخلاق بود. او را به خانه خود می آوردم و برایم صحبت می کرد.گاهی اوقات از او سوالهایی می کردم و فراموش می کرد و فراموش که اینجا سر کار نیست و اگر واقعا یک پاره آجر در دستش بود آن را به سرم می زد و می گفت « کله خنگ خدا نمی فهمی!» اساتید دیگری نیز بودند که متاسفانه اسامی خانوادگی آنها را فراموش کرده ام مانند استاد حسن،استاد باقر و استاد محمد علی. استاد محمد علی واقعا یک دانشمند بود و خیلی متاسفم از اینکه نام همگی انها را به خاطر نمی آورم.حق بود اسامی آنها را یادداشت می کردم . اینها حق بزرگی به گردن من دارند. این کار من درکارهای دانشکده نیز تاثیر گذاشت.برای نمونه فرض کنید نمایشگاه پروژه برگزار می کردند و من می خواستم کارهایی با رنگ و بوی ایرانی ارائه دهم که تا آن زمان سابقه نداشت و کار مشکلی هم بود اما بر اثر اصرار (و لجبازی) این کار را می کردم و خوشبختانه چند تای ان نیز خیلی موفق شد و نمره خوبی آورد.

این روند تا اواسط دوره دانشکده ادامه داشت .همزمان برای به دست آوردن خرج تحصیل در خارج از دانشکده ، داستانهای کوتاهی در مجلات می نوشتم.بر اثر سوءتفاهمی که در دانشکده پیش آمده بود یک عده به نوشتن مقالاتی علیه آندره گدار رئیس دانشکده پرداختند .بعد گویا او درباره نویسندگان مقالات سوال کرده بود و به او نام مرا داده بودند. با وجود اینکه من همه چیز زندگی ام را فروخته بودم تا بتوانم درس بخوانم و داستان نویسی هم می کردم اما این کار من نبود.

یادم می آید که طراحی حمامی را در کارگاه دانشکده در دست داشتم .خیلی ها از این کار من تعریف می کردند و کار خیلی خوبی هم شده بود.گدار کار را دید و گفت اگر تو « مانسار » (یکی از معمارهای معروف فرانسه ) هم شوی نمی گذارم از این مدرسه فارغ التحصیل شوی .چرا این را نوشته ای ؟ هرچه گفتم من داستان نویسم و کاری به این چیزها ندارم قبول نکرد و گفت باید این کار را کنار بگذاری.من هم عصبانی شدم و مرکب چین را بر روی پروژه ام ریختم و دانشکده را ترک کردم و دیگر به آنجا نرفتم .بعدها او خانه ام را به زحمت پیدا کرد و عذر خواهی کرد اما به او گفتم که دیگر از این دانشکده بدم می آید و کاملا آنجا را رها کردم .مدتی بعد نیز رئیس دانشکده وقت اصرار کرد که به دانشکده برگردم اما دیگر به آنجا نرفتم.

پس از دانشگاه

پس از ترک دانشگاه در وزارت فرهنگ قدیم یا آموزش و پرورش شاغل شدم.زمان ورود من به آنجا طراحی مدارس روستایی بر اساس چهار تیپ در مناطق گرم و مرطوب ، گرم و خشک، سرد و مرطوب و سرد و خشک انجام می شد. در ابتدا چند طرح به من ارجاع داده شد که آنها را با طرح ایرانی ساختم و یا بعضی از عناصر ساختمان مانند طاق در پوشش استفاده کردم. شاید نقشه های آنها در آرشیو ساختمان آموزش و پرورش موجود باشد اما آنطور که به یاد دارم یکی از آنها در میبد بود که بعدها در آن تغییرات زیادی دادند و به آن الحاقاتی شد . یکی دیگر در محله اهرستان یزد و دیگری در محله یوزداران یزد و خیلی جا های دیگر که به خاطرم نمی آید ، بود.

بعد ها در وزارت فرهنگ کارهای دفتر فنی با من بود و طرحها را خودم می کشیدم که در مکانهای مورد نظر اجراء می کردند. در همان زمان برای ساخت مدارس ارزان قیمت 5% عوارض شهرداری اختصاص داده شد .کمیسیونی تشکیل شد که بانی آن مرحوم مزینی بود .دیگر اعضاء کمیسیون حاج ابوالقاسم کاشانی ، حاج قاسمیه و بعضی تجار علاقمند و درستکار بودند . هدف نیز ساخت مدارس ارزان ب انقشه مناسب بود . یادم می آید که حاج ابو القاسم وقتی از کارها بازدید می کرد ، خاکها را از روی زمین کنار می زد و اگر تکه آجری پیدا می کرد سوال می کرد که چرا اینجا افتاده است ؟ نمونه دیگر اینکه اندازه کلاسهای درس را طوری در نظر می گرفت که تکه های آهن ضریبی از 12 متر، 6 متر، 4 متر یا 3 متر بشود . شخصی مدرسه ای طراحی کرده بود که تیر اهن 5/5 متری لازم داشت و او گفته بود که تیر آهن را از مکانی دیگر تهیه کنید من چنین کاری نمی کنم. تیر اهن نیز از محل انبار بریده شده و به تهران حمل می شد. سعی کرده بودیم عوامل اجرایی نیز افراد متدین و با کارخوب انتخاب شوند. به این منظور معماران فوق العاده خوب ، سنگ کار، نجار و بقیه افراد همه غربال شده بودند. در انتخاب مصالح نیز دقت داشتیم و سعی می کردیم بهترین آجر را انتخاب کنیم . با توجه به اینکه در اجراء ، به موقع دستمزدها و هزینه ها پرداخت می شد کار سریعتر پیش می رفت .پولی که به مقاطعه کاران پرداخت می شد قسطی بود اما خیلی راحت پرداخت می شد. مثلا اگر می دیدیم کار به نال درگاه رسیده است یک قسط پرداخت می شد و وقتی در مکان کار را می دیدیم همانجا مبلغ پرداخت می شد. پرداخت مبالغ مصالح نیز همینگونه بود. گاهی می شد 10 تا 15 مدرسه را ظرف 3 ماه می ساختیم . نقشه های بخشهایی از ساختمانها را من پشت کاغذ سیگار یا قوطی سیگار می کشیدم و تقریبا شفاهی بود.

ساخت مدارسی که ما پیش گرفته بودیم به سهولت انجام نمی گرفت . با توجه به اینکه ساخت مدارس ارزان در می آمد، برای بعضی از مسئولانی که خرج تراشی بیهوده می کردند خوشایند نبود. برای نمونه ساخت مدارس در شمیران و تپه جعفرآباد بود. در شمیران با توجه به دوری و سربالایی بودن ، حمل و نقل مصالح گران تمام می شد ( فکر می کنم متر مربعی 136 تومان ) . یادم می آید که یکی از وزیر های وقت باور نمی کرد که در این منطقه مدرسه ای را که ما شروع به ساخت کرده بودیم با این سرعت به اتمام برسد. زمین مدرسه هدیه شده بود و ما پس از سه ماه مدرسه را تحویل دادیم.

او می گفت پیرنیا معجزه می کنی . مدارسی که می ساختیم دارای 120 و 185 کلاس بود و طی سالهای بین 1332 تا 1345 انجام شد . تعداد مدارس ساخته شده 333 عدد بود که بیشتر آنها در مناطق تهران پارس و نارمک قرار دارند.اینها در نما کاشی دارند اما کاشی ها تزئینی نیستند . زیرا من مخالف خرج تراشی بودم . کاشی صرفا نشان می داد که مدرسه از عوارض شهرداری ساخته شده است. مثالی که می توانم از خرج تراشیهای مسئولان آن زمان بیاورم راجع به ساخت مدرسه ای است در محله ( فرح آباد قدیم ) زمانی که هنوز کاملا جزئی از شهر محسوب نمی شد. در نزدیکی محل ساخت مدرسه شکارگاه سلطنتی قرار داشت . زمانی که شاه از آنجا گذر می کرد ، دیده بود که ساختمانی در حال بر پا شدن است و سوالاتی درباره قیمت و چگونگی ساخت در محل مدرسه کرده بود. گویا به رئیس سازمان برنامه و بودجه گفته بود که بروید ببینید چگونه اینها با این قیمت مدرسه می سازند. آنها که جادو نمی کنند و از جیب هم خرج نمی کنند کسی هم که نذرشان نمی کند چطور شما متری 700 تومان خرج می کنید و نیمه کاره رهایش می کنید و اینها با این قیمت می سازند. گویا او گفته بود ما با سرهم بندی مدارس را می سازیم . اتفاقا ما بخشی از سفت کاری از پی تا بالا را به صورت برش خورده رها کرده بودیم و کاملا مصالح کاربردی قابل رویت بود .او گفته بود که ما با گل آجرها را روی هم چیده ایم در صورتی که در قسمت برش خورده نوع ملات که من روی آن حساس بودم دقیقا مشخص بود و ... .

بعد از آن واقعه وزیر مستقیما با مهندسان مشاور صحبت کرده بود و آنها بسیار ناراحت بودند و تا چند روز با من به بدترین نحو برخورد کردند . پس از آن ، سازمان برنامه و بودجه پولی در اختیار من گذاشت تا دو مدرسه در خارج از شهر تهران بسازم و ما حق نداشتیم از عوارض شهرداری استفاده کنیم . من با پول این دو مدرسه 6 مدرسه ساختم . یکی از آنها مدرسه ای در دانشگاه علم و صنعت فعلی است که بعد ها گسترش یافت و به دانشکده تبدیل شد . مدتی بعد برای اینکه خلل در کار بیافتد بازرس ها را به سر کار می فرستادند . اما کسانی که با من کار می کردند از روی صداقت و علیه سازمان برنامه و بودجه ، از من اجازه خواستند برای این کار حتی آنچه کار کرده بودند کمتر ارائه دادند یعنی برای نمونه اگر نقاشی 3500 متر کار کرده بود نوشته بود 2100 متر یا مثلا رنگ و روغن 800 متر را 540 متر نوشته بودند بازرس ها نیز از پیش صورتهای خود را ساخته بودند و یک روز کار را تعطیل کردند اما ÷س از بررسی به کنایه گفتند « مهندسهای شما همیشه اینقدر زیادی حساب می کنند ؟» حتی برای بدست آوردن حداقل نقطه ضعف ، آنها پی را سونداژ کرده و دیوار سنگی زیر پایه های باربر ار خراب کرده بودند تا بخشی از ساختمان دچار اشکال شود اما خوشبختانه اتفاقی نیافتاد و این کار صروصدا ایجاد نمود . آنچه از این بخش از صحبتها می توانم نتیجه بگیریم این است که با توجه به مشکلات کنونی و وجود مضیقه ، باید چنین کارهایی انجام داد. من فکر می کنم اگر کاری برای میهنم انجام داده ام همین کارها بوده است و کارهای دیگری که انجام داده ام اصلا به حساب نمی آورم.

من معتقد بودم که نباید ادا در آورد . خیلی جاها گفته ام که برای معماری ایرانی و یا اسلامی ،ادای معماری زمان صفوی را درآوردن غلط است . همیشه معماران ما از پیشرفته ترین فن (تکنیک) زمان بدون تعصب اینکه از کجا آمده است بهره می برده اند . به همین دلیل است که معماری شیوه رازی از زمان سلجوقی با شیوه اصفهانی از زمان صفوی متفاوت هستند . تا وقتی که زمان خود باختگی شروع شد و پیوندمان با هنر خودمان گسسته شد . در هر حال باید منطق معماری گذشته را نگاه داریم. برای نمونه پنامها که عایق حرارتی و رطوبتی هستند و در معماری گذشته ما کاملا رایج بوده اند ، درحال حاضر نیز میتوان با خرج کم از آنها استفاده کرد. من از آنها در مدارس ساخته شده بهره بردم . در گذشته بعضی از بناها ی ما مانند کاروانسراها و پل ها را مانند بچه های رها شده در کوچه می ساختند . این ساختمانها را نیز به امید خدا در دل بیابانها می ساختند به نحوی که کمتر صدمه ببیند . برای همین منظور از روشهای ساختمانی و از پوششهای محکم استفاده نموده اند. در کاروانسراها پوشش ها از طاق کلمبو یا پوشش « همیشه جاویدان » است. این نوع پوششها به سختی خراب می شود. حجره های کاروانسراها هیچکدام در نداشته است، چون اگر داشت مانند مدرسه غیاثیه خرگرد درهای آن را می کندند و می سوزاندند. برای این منظور در جلوی بازشوهای اتاقهای کاروانسراها پرده آویزان می کردند که در تابستانها از نوع حصیری بود و در زمستانها از نوع زیلو بوده است . من سعی کردم در ساخت مدارس از این منطق استفاده کنم یعنی به کار گیری بهترین مصالح و پرهیز ازبه کار بردن مصالح لوکس و همانگونه که پیشتر مثال زدم استفاده از تیرهای فلزی و دیگر مصالح کاملا حساب شده بود. نمنه دیگر اینکه برای جلوگیری ازسنگینی تیرهای آهنی ، سقف روی طاق ضربی را کاه گل نمی کردیم و روی آنها مستقیما اندود می شد .این باعث می شد که وحشتی از ریزش کاهگل بر روی سر بچه ها وجود نداشته باشد و باعث مشکلات بعدی و یا تعطیلی کلاس نشود. نمونه دیگر اینکه من پله ها را درجا میریختم و از بهترین موزائیکهای ایرانی استفاده می کردم. در بکارگیری سنگها نیز دقت داشتیم و از سنگهای با دوام استفاده میکردیم نه از سنگهای رنگی زیبا ولی سست. یا مثلا قیروگونی که بعضی فکر می کنند این فن از خارج آمده است اما در ایران در ساخت بند امیر قرنها پیش از این فن استفاده شده و ما بخوبی از آن بهره می گرفتیم . درآخر فکر می کنم منطق آنچه را که معمارهای قدیمی به آن اعتقاد داشتند ما در کارهایمان به کار گرفتیم.

وزارت فرهنگ و هنر

در سال 1344 به وزارت فرهنگ و هنر رفتم . وزیر آموزش و پرورش از این امر راضی نبود و می خواست که من درآن وزارتخانه باشم ، گویا بین دو وزیر مشاجره ای نیز در گرفته بود .به نظرم وزیر فرهنگ و هنر گفته بود :«شما به اندازه کافی مهندس جوان دارید که مدرسه بسازند و بهتر و راحت تر کار کنید کاری که پیرنیا می کند به درد ما می خورد و او را می خواهیم.» اما تعهد خواسته بودند که همچنان به سرپرستی کارها ادامه دهم و این کار را هم کردم .

دروزارت فرهنگ و هنر مهندس بنایی ، رئیس بناهای تاریخی بودند .زمانی که من در دانشکده سال اول را می گذراندم ایشان سال دوم و مردی متدین ، بزرگوار و بسیار دقیق بودند. درستکاری ایشان باعث شده بود که خیلی ها از او رنجیده شوند. پیش از اینکه تشکیلات سازمان آغاز به کار کند مسئولیت ایشان تعمیر بناهای تاریخی بود . چندی نگذشت که سازمان حفاظت آثار باستانی تشکیل و آقای دکتر مهران مدیر عامل آن شد . مکان آن ابتدا ، در ساختمان جدید موزه ایران باستان بود که بعدها به خیابان لارستان انتقال یافت . رئیس بخش فنی سازمان ، مرحوم مهندس فروغی بود و من معاون ایشان بودم .به دلیل گرفتاری کاری بیش از اندازه ایشان ، به خصوص در خارج از سازمان ، از من خواسته بودند که بیشتر کارها را زیر نظر داشته باشم ، به طوری که بعضی اوقات آنقدر کار زیاد بود که به اصطلاح دیوانه می شدم . گاهی اوقات باید در یک هفته از دو یا سه استان بازدید می کردم و همه بناهای آنها را میدیدم . خوشبختانه در بعضی از استانها افرادی کارآزموده داشتیم، به همین دلیل درآن استانها اشکالی پیش نمی آمد برای نمونه در اصفهان آقای مهندس شیرازی سرپرست سازمان بودند که من باید از ایشان چیزهایی یاد بگیرم یا در استان فارس آقای مهندس ریاضی و در یزد و کرمان آقای مهندس فتح نظریان ، مهندس سعیدی در بیشتر جاها حضور داشت. با اینکه ایشان معمار نیست اما بنده معتقدم از خیلی از معمارها کارش بهتر است و مردی بسیار فهمیده و دانشمند می باشند . در کار معماری نیز از خیلی ها بهتر شده بود. از نمونه کارهای ایشان به نظرم برجهای خرقان قزوین است. جاهایی که هیچکس به آنجا نمی رفت ایشان حضور فعال داشتند. یکی دیگر از دوستان ،مهندس دانشدوست در خراسان است که واقعا نظیر ندارند و کارهایشان در سطح بالایی است . با این دوستان و عده ای دیگر از همکاران کارها خیلی خوب پیش می رفت .

در ایام فراغت کمی که بین مسافرتهایم پیش می آمد وقتی می خواستم در اتاق کوچکم در سازمان بنشینم یک عده دانشجو که بیشتر آنها از خارج آمده بودند منتظرم بودند و از من نوبت مصاحبه می گرفتند . به نظرم یکی از روسای دانشکده های معماری ایتالیا گفته بود که ما سیصد و اندی دکترا به پیرنیا دادیم. گویا دانشجویان عینا کروکی های را که من برایشان کشیده بودم بدون اینکه زحمتی به خود بدهند عینا کپی گرفته و نوارهایم را به ایتالیایی ترجمه میکردند و به عنوان بخش عمده تز خود ارائه میدادند. گاهی هنگام صحبت با اینها می دیدیم که یک عده به من می خندند و تعجب می کردم . بعد می دیدم که مدادم را به جای سیگار در دهان گذاشته و آتش می زنم و با سیگار خط می کشم!

در ضمن از کارهای مالی نیز سر در نمی آوردم و بعضی وقتها نکات جالبی اتفاق می افتاد. یادم می آید از کرمان تماس گرفتند که مهندس شما با کاشی کار برای کاشی هفت رنگ قرارداد بسته است اما ما بازرس فرستاده ایم و کاشی ها دو رنگ بیشتر ندارد .لذا سازمان برنامه این را قبول نمی کند . به آنها گفتم کاشی هفت رنگ یک اصطلاح است مانند « چهل ستون » که ممکن است صد ستون یا بیست ستون داشته باشد که همه به آنها « چهل ستون » می گویند و ...

سازمان حفاظت آثار باستانی یک بخش آموزش داشت که مرحوم مشکاتی زئیس آن بود ، آقای مشایخی هم آنجا بودند . در مجموع در سازمان خوب کار می شد و در تعمیر از بهترین چیزها استفاده می کردیم و مسایل مالی هم کمتر داشتیم .

پس از انقلاب دیدیم تنها کسی که می تواند سازمان را حفظ کند مهندس شیرازی است. همکاران ، ایشان را برای سرپرستی سازمان انتخاب کردند تا اینکه « سازمان حفاظت آثار باستانی » به « سازمان میراث فرهنگی » تبدیل شد.

در طول مسئولیتم در سازمان ، چند کار را احیا نمودم البته نمی توانم بگویم مستقیما ، اما احیا آنها جزء به جزء با نظر من انجام می شد . یکی از آنها احیاء سر در باغ فین کاشان بود که کاملا مسخ شده و به شکلی دیگر درآمده بود . با زحمت زیاد نقاشیهای اصلی را از زیر کار درآوردیم و به وضع اصلی تبدیل نمودیم که در حال حاضر نیز کار نسبتا خوبی است.

در تعمیر مسجد جامع ورامین نیز همکاری داشتم و جاهای دیگری که همه آنها به خاطرم نمی آید . یکی از بناهایی که سر در آن را بیرون آوردم سر در شاه عبدالعظیم بود. به خاطرم می آید که روزی برای کاری به آنجا رفته بودم . با دقت به آینه کاری که ترک خورده بود، بقایای چفدی را دیدم و به نظرم مربوط به دوران آل بویه آمد . ایستادم و با ناخن یکی از آینه ها را کندم و در پس آن یک کار آجری فوق العاده و بسیار زیبا را دیدم . برای این که این کار را ادامه دهم خیلی بلاها سرم آوردند . من سماجت می کردم و بعضی ها آنجا مانع می شدند . یکی از آنها یقه ام را گرفت و بیرون انداخت و گفت مگر اینجا تخت جمشید است که کار باستانشناسی و حفاری انجام می دهید . اینجا امام زاده است. بالاخره راضی به انجام کار شدند.کتیبه را که بیرون آوردیم آن را بر روی کاغذ های بزرگ پیاده کردم .شبها تا پیش از خواب کاغذ ها بالای سرم بود و آنقدر آنها را می خواندم تا خوابم می برد. کتیبه را کلمه کلمه خواندم تا کل آن مشخص شد .برای تعمیر آن از یک نفر مرمت کار خوب استفاده کردم ( متاسفانه اسم او دقیقا به خاطرم نمی آید « آقای موسوی یا مرتضوی » ) ایشان به خوبی کار کرد و کتیبه را احیاء نمود . همچنین بقیه اجزا کتیبه را نیز یافتیم و بیرون آوردیم . بخشی ازکتیبه به دلیل ساخت و سازهای دوران ناصر الدین شاه و ساخت داربست سوراخ شده بود و در داخل آن چوب کار گذاشته بودند . این قسمتهای کار از بین رفته بود اما بقیه آن سالم مانده بود .بر اساس این کتیبه بنیانگذار آن مجد الملک اسعد براوستانی قمی بود که با پیدایش این کتیبه نام و نشان و لقب و کنیه و مناصب وی دقیقا به دست آمد . او از وزیران شیعه دوره سلجوقی است که اغلب کارهای زیبایی در انجام داده است ، این کار نیز از او بود .بعد از مدتی ، در اصلی آن را نیز یافتیم . یکی از درها ارتفاعی در حدود 87/1 متر داشت . از پشت در چند ورق قرآن با خط کوفی فوق العاده زیبا و روی پوست آهو به دست آمد. آنها را به موزه تحویل دادیم ولی در حال حاضر نمی دانم در کجا نگهداری می شود. درپشت کتیبه آثاری از زمان آل بویه به دست آمد و زیر آن ، بنای اصلی این آرامگاه از زمان محمد بن زید علوی ( پسر عموی حضرت عبد العظیم ) بود که چند سال پس از وفات حضرت عبد العظیم آن را ساخته بودند . من اجازه ندادم آنها را اندود کنند و کار را در داخل مربعهایی در آوردم بدین صورت حداقل می توانستیم آجرکاریها را ببینیم ولی بعدها آن را اندود کردند و از بین بردند . هنوز هم می توان آنها را از زیر اندود در آورد.اماکن متبرکه انجام داده است ، این کار نیز از او بود .بعد از مدتی ، در اصلی آن را نیز یافتیم . یکی از درها ارتفاعی در حدود 87/1 متر داشت . از پشت در چند ورق قرآن با خط کوفی فوق العاده زیبا و روی پوست آهو به دست آمد. آنها را به موزه تحویل دادیم ولی در حال حاضر نمی دانم در کجا نگهداری می شود. درپشت کتیبه آثاری از زمان آل بویه به دست آمد و زیر آن ، بنای اصلی این آرامگاه از زمان محمد بن زید علوی ( پسر عموی حضرت عبد العظیم ) بود که چند سال پس از وفات حضرت عبد العظیم آن را ساخته بودند . من اجازه ندادم آنها را اندود کنند و کار را در داخل مربعهایی در آوردم بدین صورت حداقل می توانستیم آجرکاریها را ببینیم ولی بعدها آن را اندود کردند و از بین بردند . هنوز هم می توان آنها را از زیر اندود در آورد.

یکی دیگر از بنا هایی که در احیای آن نقش داشتم « مسجد کبود » تبریز است .مدتها بود که قصد داشتند برای این مسجد کاری انجام دهند ( از زمان گدار تا به حال ) در این مدت طرحهای مختلفی برای آن ارائه شده است . برای نمونه طرحی در زمان گدار ارائه شده بود که چند پایه بالای گنبد خانه بر پا شود و روی آن یک سقف مسطح یا شیب دار قرار دهند ولی به دلیل کمبود بودجه این طرح عملی نشد . از طرف دیگر چند چیز باعث خرابی بیشتر مسجد می شد .یکی بارش برف سنگین در تبریز بود که به تدریج مسجد را خراب می کرد . مسجدی که زمانی« فیروزه اسلام » لقب داشت و یکی از زیباترین مساجد دنیا بود به تدریج در حال نابودی بود . تحقیقات ما نشان داد که زلزله های مکرر در تبریز تاثیر به سزایی در تخریب مسجد داشته است .به طوری که من دیدم در یکی از زلزله ها بخشی از گنبد به چندین متر آن طرف تر پرتاب شده بود .شاید تخریبهایی نیز وجود داشته است مانند آنچه از طرف سلسله های بعدی برای بنا های پیشین آن می آورده اند اما این مساله نقش زیادی در تخریب بنا نداشته است .

من در حین احیای بناها چند عکس پیدا کردم که راهنمای بسیار خوبی برای کاربود یکی عکسی از گنبد مسجد «مسجد کبود » بود و دیگری « باغ دولت آباد » یزد که بعدا درباره آن توضیح خواهم داد . در عکس گنبد « مسجد کبود » خوشبختانه بخشی از گنبد که خراب شده ، دیده می شد . در این تصویر بخشی از گنبد تا شکر گاه گنبد مشاهده می شد و هماگونه که می دانید در گنبد های ایرانی اگر قسمتی از آن مشخص شود خیلی راحت می توان آن ر ارسم نمود .به این ترتیب گنبدرا ترسیم کردیم و کار به معمار بزرگ معاصر تبریزی استاد « رضا معماران بنام » محول شد ، دکتر هدایتی نیز در اجرای کار همکاری داشتند . استاد معماران که انسانی بسیار پخته بود کار را بسیار خوب اجرا کرد . هر چند که به کار ایراد هایی گرفته شد ازجمله اینکه پایه های گنبد ضعیف است و نمی تواند وزن آن را تحمل کند اما نتیجه کار این بود که از تخریب کلی بنا جلوگیری شد.

بنای دیگری که به کمک عکس با ارزشی آن را احیا کردیم « باغ دولت آباد » یزد . از زمان جلال الدوله به باغ و اجزای آن آسیبهای فراوانی وارد شده بود . ارسی های آن را کنده بودند و جای آن سه دری گذاشته بودند . زمانی که باغ سربازخانه بوده است لطمات دیگری به آن وارد شده بود از جمله تخریب بادگیر آن بود . برای نمونه بادگیر باغ را از ترس اینکه فرو ریزد و ساختمان زیر آن را خراب کند کنده و برداشته بودند. خوشبختانه با پیدا کردن دو عکس از زمان جلال الدوله ( پسر ظل السلطان حاکم یزد ) توانستیم اطلاعات مفیدی به دست آوریم . در عکس ها جلال الدوله ، خان بزرگ یزد در وسط باغ و در دو حالت ، یکی به طرف بادگیر و یکی به طرف هشتی دیده می شود . بر اساس این عکس ها ما بادگیر را دوباره ساختیم و ارسی ها را در جای خود گذاشتیم ، سر در را نیز احیاء نمودیم .

مسجد فهرج

بعضی ها گفته اند که « مسجد جامع فهرج » از یافته های پیر نیا می باشد . در صورتیکه این بنا گم نشده بود که من آن را بیابم .به یاد دارم که از بافق باز می گشتیم . قصد استراحتی کوتاه داشتیم . در عین حال مردم ، ما و ماشینمان را که روی آن آرم « سازمان حفاظت آثار باستانی » بود ، دیده بودند ، آنها فکر کرده بودند که ما می توانیم برای ساخت مسجدی نو به آنها کمک مالی کنیم و به ما گفتند که در آبادی ، مسجد خیلی کهنه ای وجود دارد که ما قصد تخریب آن را داریم تا بتوانیم مسجدی نو بسازیم ، ما به آنها گفتیم ما برای نو ساختن پول نداریم اما اگر چیزی باشد ، آن را درست می کنیم . آنها گفتند خیلی کهنه و خراب است و من گفتم : هر چقدر هم که کهنه باشد اصلا نمی شود آن را خراب کرد . از آنها خواستم بنا را به من نشان بدهند . وقتی وارد مسجد شدم مبهوت ماندم . دیدم در یک بنای ساسانی هستم که مسجد نام دارد . در آنجا تمامی اصول ساخت مسجد رعایت شده بود اما جزء جزء عناصر آن یعنی شبستان ، صفه ها ، رواقها به شکل معماری پارتی بود . پس از آن به کنکاش منابع تاریخی پرداختم و با استفاده از کتاب تاریخ جعفری و منابع دیگر به نکات دیگری پی بردم . آنچه دریافتم این بود که این مسجد در نیمه اول قرن اول هجری ساخته شده اما معماری آن نسبت به پیش از اسلام تغییر نیافته است و می توان آن را اولین بناهای « شیوه خراسانی » دانست این بنا ، دارای ویژگیهای مختلفی است . تمام چفد های آن بیز کند است و طاقها بیز تند می باشند .

در گاهها آن همه دارای شانه یعنی پس نشستگی در قسمت پاکار قوسها هستند . این نمونه ها در معماری زمان ساسانیان نیز مشاهده می شود . دراین جا خواستگاه چفد عقب تر نشسته زیرا کاربرد قالب را داشته است . البته سوالهایی نیز در ارتباط با این بنا مطرح شده است یکی از آنها درباره ستونهایی است که رو به روی ورودی مسجد قرار گرفته است .چنین کاری را در جاهای دیگر نیز می توان دید . در دشت آهوان بین سمنان و دامغان رباطی به نام « انو شیروان » ساخته شده است .بعضی به اشتباه آن را مربوط به زمان ساسانیان می دانند اما انوشیروان نوه قابوس وشمگیر حاکم آن محل بوده است . در این بنا که به نظر می رسد ساختمانی یکدست بوده پایه هایی درجلوی درگاهها قرار داده شده است که خود به عنوان یک حفاظ عمل می کرده است تا داخل اتاق پیدا نباشد . در مسجد فهرج نیز اینگونه است . این مسجد چیزهای فوق العاده دیگری نیز دارد که هر کدام می تواند موضوعی برای مطالعه باشد . یک بار بر اثر بارندگی ، بخشی از دیوار مسجد خراب شد در بالای دیوار چند رف قرار دارد که شاید بتوان گفت از پیش از اسلام بوده است . این رفها را روی دیوار درآورده اند . وقتی دیوار خراب شد روی نقشها را نایلون کشیدم و جلوی آن را دیوار خشتی قرار دادم تا کسی کار اصلی را نبیند . این باعث می شد تا از نابودی کار جلوگیری شود .

مکانهای دیگری را نیز اینگونه از دید خارج کرده ام تا از بین نروند که پیش از رفتنم باید بگویم کجا هستند . یکی در ایوان« سید رکن الدین » یزد است . وقتی آنجا را احیاء می کردم در کنار آن ، یک قسمت از ازاره کاشی را پیدا کردم . نقش آن « اختر چلیپا » است و ستاره های زیبا با چلیپا کار شده است . می توان گفت که جنس آنها کاشی معمولی نیست و نوعی چینی است . متاسفانه خیلی از این آثار را کنده اند و برده اند . من برای جلوگیری از این کار جلوی آن دیوار کشیدم که معلوم نباشد . البته در همان زمان نیز مرحوم وزیری از افراد خیر و بزرگ یزد که خدایش رحمت کند تعدادی از این کاشی ها را به مسجد میر چخماق برد و در قسمتی از مسجد نصب کرد.

در مسجد جامع فهرج یک کار پژوهشی که می توان انجام داد بر روی شبستان زمستانی آن و برخی اجزاء آن است . این بخش از بنا در زیر ساباط ، چسبیده به مسجد قرار دارد . این شبستان به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شود که به شکل اتاقهای کشیده می باشد که در مساجد دیگر صدراسلام نیز دیده می شود . در این اتاقها نوعی کشیدگی در سقف نیز مشاهده می گردد مانند آن چیزی که در مسجد سر کوچه محمدیه نایین دیده می شود. در اینجا نیز دیوار قبلی طول اتاق است . دو اتاق نیز به هم چسبیده اند . یکی از نکات مهم در این مسجد " در" آن می باشد . می دانید که مساجد ، در نداشته اند . معمار این بنا حیفش آمده که درهای شکوهمند و زیبای آن روز را به نحوی نشان ندهد . او بر روی دیوار مسجد گل بری کرده که بعدها روی آن را قرمز کرده اند . این درها فوق العاده هستند و ما هیچ نمونه ای از آن نداریم . یکی دیگر از نکات جالب این مسجد محراب اولیه آن است که متاسفانه آن را سوراخ کرده اند . مسجد چند محراب دیگر نیز دارد که به نظر می رسد هر کس نذری داشته آنها را ساخته است . درمسجد بعضی از آنها به عنوان اعتکاف گاه استفاده می شده و کسانی که می خواستند معتکف شوند گوشه ای را انتخاب می کردند و در آنجا مشغول عبادت می شدند . این محرابها الزاما نباید رو به قبله باشد و می توانست هر جایی باشد مانند مسجد جامع ساوه . مناره مسجد بعدها ادغام شده است .

تدریس در دانشگاه

کار دانشگاه را از حدود سالهای 1344-1345 شروع کردم .ابتدا در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به کار شدم . همچنین کلاسهایی برای محافظان آثار باستانی و ژاندارمری تشکیل می شد . دانشکده معماری و شهرسازی شهید بهشتی ، سازمان جهانگردی ، دانشگاه فارابی تهران و پردیس اصفهان و دانشگاه علم و صنعت دیگر جاهایی بودند که در آنها تدریس داشته ام .

Borna66
06-15-2009, 07:20 PM
هوشنگ سیحون

زندگی نامه
او در ۱۲۹۹ در تهران بدنیا آمد. تحصیلات معماری خود را در دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) انجام داد، وی هم اکنون در ونکوور کانادا زندگی می کند.

پیشینه معماری
وی زمانی استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و سه دوره رئیس این دانشکده بود. استاد"هوشنگ سیحون" نقاش و معمار 86 ساله ایرانی، به مرد بناهای ماندگار معروف است آن هم به دلیل طراحی و نظارت بر ساخت آرامگاه بزرگانی چون خیام، كمال الملك، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، كلنل محمدتقی خان پسبان و ده ها مقبره و آرامگاه دیگر، ضمناً وی طراح بنای موزه توس در سال 1347 و همچنین ساختمان بانك سپه در میدان توپخانه تهران نیز می باشد.
استاد سیحون نقش اندازی است كه در دنیای ابعاد از معانی پر رمز و راز باطن سخن به میان می آورد و معانی و فلسفه نظری و وجودی بزرگانی كه معمار و طراح آرامگاه هر یك از آنان بوده، در نقش مقبره شان متجلی نموده است. به عنوان مثال در 1338 آرامگاه حكیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، محاسبه و طراحی كرده است. او در کتاب « نگاهی به ایران» در مورد بنای آرامگاه نادر شاه افشار می نویسد: ماده اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هر کاره است، این سنگ یکی از مقاوم ترین سنگ هایِی ست که در ایران وجود دارد، او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار می داند». او در ادامه می نویسد: « شکل کلی و مقبره ی نادر به شکل شش ضلعی متناسبی ست که، شکلِ سیاه جادرهایی را تداعی می کند، دلیل این امر همین نکته است که نادر به جای کاخ در زیر چادر زندگی می کرد.

پیشینه نقاشی
در کنار معماری به نقاشی از مناظر و روستاهای ایران می‌پرداخت و نمایشگاه‌هایی از این آثار خود در ایران و در خارج از ایران برپا کرده است.

آثار وی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست در سال 1972 در كنار آثار هنرمندانی چون پیكاسو و دالی به نمایش درآمد. در این نمایشگاه تابلویی از كلافه های خط به نمایش گذاشت كه در آن از خطوط موازی و پر پیچ و تاب كه هیچ همدیگر را قطع نمی كنند، استفاده كرده بود. دانشگاه هایی مثل MZT، هاروارد، واشنگتن و بركلی مجموعه ای از نقاشی های او را گردآوری كرده و نگهداری می كنند.
همسر سابق وی معصومه سیحون نیز نقاش است و بیش از 70 سال سن دارد و شگرد وی در کشیدن نقاشی های مدرن است.

برخی از آثار (معماری)

مقبره فردوسی بزرگ
آرامگاه فردوسی بزرگ
آرامگاه بوعلی سینا در همدان(1951)
آرامگاه خیام در نیشابور(1338)
آرامگاه و موزه نادرشاه در مشهد(1958)
آرامگاه كلنل محمد تقى خان پسيان
مقبره عباس ميرزا و بعضی دولتمردان قاجار
آرامگاه کمال‌الملک در نیشابور
ساختمان بانک سپه در تهران
بنای موزه توس(1347)
مرکز فرهنگی یزد

طراحی و اسلوب معماری
آرامگاه فردوسی بزرگ

مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در فاصله بیست کیلومتری شهر مشهد به طرف قوچان راه دو طرفه می شود و یکی از این راه ها به وسیله بلواری به نام پردیس به طول 7 کیلومتر به باغ آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی می رسد. بنا به شواهد باستان شناسی این منطقه توس تاریخی است که در دوره اساطیری به دست توس پهلوان ایرانی بنا گذاشته شد.سراینده حماسه های بزرگ ایران نیز در همین نقطه به خاک سپرده شد. در سال 1303 همزمان با برپایی جشن هزاره فردوسی قرار شد تا آرامگاه فردوسی به همت انجمن آثار ملی ساخته شود.
انجمن با جمع اوري اعانه از مردم کارهاي آماده سازي براي ساخت بنايي در خور حکيم توس را آماده کرد. برای آغاز ساختمان باید محل دقیق مدفن فردوسی مشخص می شد. نخستین منبعی که از مدفن حکیم توس نام برده در چهار مقاله نظامی عروضی بوده که آن را جایی نزدیک، دروازه رزان توس در محل باغ خانوادگی او ذکر کرده بود.
در اردیبهشت سال 1305 ارباب کیخسرو شاهرخ برای تعیین مکان دقیق مدفن فردوسی راهی توس شد. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه است. با همکاری مقامات استان سراسر باغ کاووش شد و در باغ تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و مدفن حکیم توس بود.
نقشه بنا را به اصرار انجمن شبیه آرامگاه کوروش توسط « آندره گدار» و پروفسور هرتسفلد طراحی شد و مهندس کریم طاهر زاده بر ان نظارت کرد. معمار ساختمان نیز حسین لرزاده بود. مساحت ساختمان 945 متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. بنای آرامگاه در مهر 1313 به مناسبت جشن هزاره فردوسی افتتاح شد. این بنا در سال 1348 با طراحی که هوشنگ سیحون براساس آرامگاه کوروش انجام داده بود گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.

آرامگاه نادرشاه(1958)

قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار ( 1296 خورشيدى ) در محل يكى از مقابر ويران شده نادرى آرامگاه جديدى براى وى ساخت(52) و استخوانهاى او را از تهران به مقبره مزبور حمل كردند. اين بناى جديد كه در محل فعلى آرامگاه وى قرار داشت مدتى بر پا بود تا اين كه انجمن آثار ملى ايران در سال 1335 خورشيدى درصدد بر آمد آرامگاهى مناسبِ شأن نادرشاه براى وى در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نمايد. اين كار از سال 1336 شروع شد و در سال 1342 به پايان رسيد.
مقبره كنونى نادرشاه واقع در ضلع شمال غربى چهارراه شهدا ( نادرى سابق ) كه پس از حرم حضرت رضا عليه السلام مهمترين موضع توريستى ـ تاريخى شهر مشهد تلقى مىشود، در باغى به مساحت 14400 متر مربع ساخته شده است. مقبره شامل سكويى دوازده پله اى، محل گور، پوششى خيمه مانند بر روى قبر، سكويى مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن ديگر در پى او، يك غرفه فروش كتاب و دو تالار براى موزه است.
طراح بنا مهندس سيحون بود و مجسمه ها را هنرمند فقيد ابوالحسن صديقى ساخته است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهاى خشن و سخت گرانيت كوهسنگى مشهد است.
بعضى از قطعات سنگ بسيار بزرگ انتخاب شده تا تداعى كننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره كاملاً به مانند چادر عشايرى است، كه نادر در آن زاده و هم كشته شده است. پوشش ديوارهاى داخلى مقبره نيز از سنگهاى مرمر اُخرايى رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعى نمايد.
از موقوفات كرامند نادرى كه از تصرف وقف خارج شده بود روستاى دهشك در مجاور شهر تابران توس احيا شده و در اختيار موقوفه نادرى قرار گرفته است(53) كه احتمالاً به زودى از محل در آمد آن به بخشى از نيّات واقف بر سر قبر وى عمل خواهد شد.[1]

مجموعه باغ و موزه آرامگاه

ساختمان جدید آرامگاه نادر شاه افشار به گزارش میراث خبر در تاریخ 12 فرودین ماه سال 1342 با حضور پهلوی دوم به همت انجمن آثار ملی در باغ نادری بازگشایی شد.
نادر شاه افشار فاتح دهلی در هنگام حیات خود دستور به ساخت آرامگاهی کوچک در بالا خیابان مشهد داد. این آرامگاه کوچک در سال 1145 هجری قمری در مجاور چهارباغ شاهی و روبروی حرم امام ضا از خشت و گل ساخته شد. موزه نادری در قسمت اصلی بنای یادبود آرامگاه افشار در 2 تالار به منظور معرفی آثار تاریخی این دوره شکل گرفته است . این بنا به همت انجمن آثار ملی در سال 1342 خورشیدی توسط مهندس سیحون طراحی و ساخته شده است .
تنديس نادر شاه سوار بر اسب به همراه تني چند از سربازانش بر فراز يک حجم سنگي مرتفع توسط مجسمه ساز شهير ايراني زنده ياد استاد«ابوالحسن صديقي » ساخته شده است . تالار شماره 1 : اين تالار به انواع سلاح هاي دوره افشاريه ، تابلوهاي نقاشي از نادر و صحنه هاي جنگ ، وسايل سوار کاري مانند زين و برگ اسب از دوره افشاريه تا قاجاريه ، چند نسخه خطي از جمله تاريخ جهانگشاي نادري و دو شمشير متعلق به نادراختصاص دارد که روي يکي کلمه«السلطان نادر » حک شده و روي ديگراين بيت شعر طلاکوب شده است: شاه شاهان نادر صاحب قران هست سلطان بر سلاطين جهان اين شمشير در دشت مغان به سال 1148 هجري در روز تاجگذاري نادر از طرف ملت ايران به وي هديه شده است. تالار شماره 2: اين تالار در سال 1373 به مجموعه اضافه شد و در آن انواع سکه، ظروف و ديگر اشياي اهداي از دوره صفويه تا معاصر به نمايش در آمده است. همچنین در گوشه شمالی آرامگاه نادر آرامگاه محمد تقی خان پسیان سردار خراسان قرار دارد.

آرامگاه کمال الملک

در جوار آرامگاه عطار نیشابوری و در میان باغی در حومه شهر نیشابور واقع است و در سمت غرب آرامگاه خیام و به فاصله دو کیلومتری از آن واقع است. طراح این بنای یادبود استاد هوشنگ سیحون است.
این بنا در نقشه از دو مدول (پیمون) مربعی شکل تشکیل شده است و مستطیلی با تناسب 1 بر 2 را می‌سازند. اضلاع مربع در نما با یک قوس نیم دایره خود نمایی می کنند؛ حجم بنا از قوس‌هایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شده اند پدید آمده که این فوسهای متقاطع، "تاق‌های چهاربخش" را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شده اند را تداعی می کنند و احتمالا منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهره‌گیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجه‌ای ظاهرا متفاوت با هندسه ای پیچیده دست یافته است. این طرح مبتکرانه به مدد سازه پوسته‌ای بتنی اجرا شده است.
در بنای یادبود کمال الملک دو نوع قوس به شرح زیر دیده می شود. شش قوس نیم دایره نما که نسبت دهانه به ارتفاع آنها 1 به 2/1 است، چهار قوس متقاطع که بر روی اقطار دیده می شوند.. لازم به ذکر است که در پایین قوس‌های اصلی نما از روبرو دو قوس کوتاه‌تر نیز وجود دارند که در واقع تلاقی قوس‌های متقاطع هستند. شاید بتوان گفت حجم کلی بنا از پوسته‌ای سه بعدی در فضا حاصل آمده است که در یک حرکت نرم دو نوع قوس یاد شده را به هم پیوند می دهند. این قوسها و پوشش آنها در بالا، اشکال هندسی مخروطی شکلی را بوجود آورده‌اند که ابتکاری هندسی بوده، اوج خلاقیت معماری را در بهره‌گیری از عناصر معماری سنتی ایران در ترکیبی جدید و موزون نشان می‌دهد. در این بنا نیز همانند آرامگاه خیام هندسه نقشی شایان توجه دارد و پیوند عمیق این بنا را با نظام معماری ایرانی برقرار کرده است.
تزیینات استفاده شده برای آرامگاه کمال الملک کاشی معرق است که نقوش آنها بسیار هنرمندانه بر روی سطوح منحنی نما بکار گرفته شده‌اند و به سمت خط تقارن قوس‌ها این نقوش کوچک و کوچکتر می‌شوند. به گفته طراح، کاشی معرق، معماری کاشان یعنی محل زادگاه کمال الملک را یادآور می شود. فرم کلی بنا و تزیینات و همچنین رنگ کاشی ها، هارمونی بس عجیب با بنای مجاور یعنی آرامگاه عطار دارد، بطوریکه شاید بازدید کننده در بدو ورود به باغ و در نگاه اول آندو را دو جزء از یک بنا درک کند!
سنگ مزار کمال الملک همچون سایر سنگ‌های مزاری که سیحون در آرامگاه ظهیرالدوله تهران طراحی کرده است، یکپارچه از سنگ گرانیت و با بافت خشن بوده، در قسمت بالای سنگ که مرتفع و زاویه دار تراشیده شده است، نقش برجسته‌ای از کمال الملک توسط شاگرد ایشان مرحوم استاد ابوالحسن صدیقی حجاری گردیده است.

برخی از آثار (نوشتاری)
کتاب نگاهی به ایران (مجموعه‌ای از نقاشی‌های سیاه ‌قلم)

برخی از آثار (نقاشی)

کلاغ پر
کنسرت(Concerto) ، رنگ روغن (1998)
قلم و مرکب (1981)

برخی از آثار(مجموعه آثار معماری و نقاشی)
Houshang Seyhoun, Half a century of activities in the world of Art and Architecture

Borna66
06-15-2009, 07:21 PM
تجدید خاطره ای با فیلیـــــــپ جانســــــون

جهان جای گذر است و زمان خیلی سریعتر از آنچه که ما می­پنداریم می­گذرد. دو سال پیش درست در چنین روزی یعنی 25 ژانویۀ 2005 جامعۀ معماری با فیلیپ

فیلیپ جانسون که بود ؟
فیلیپ جانسون در سال 1906 در کلیولند ایالت اوهایوی آمریکا به دنیا آمد و در طی دوران به یکی از قدرتمندترین معماران عصر بدل گشت. او نه تنها یک معمار بود، بلکه یک مورخ، نویسنده، منتقد، مدیر موزه و... نیز بود. در سال 1949، پس از گذشت سالیانی که به عنوان اولین مدیر موزۀ هنرهای مدرن در بخش معماری به کار خود ادامه می­داد، خانه­ای شخصی برای خودش در New Canaan واقع در Connecticut طراحی نمود، همان موضوع پایان نامه­اش نیز بود و به خانۀ شیشه­ای معروف گشت. او نشان افتخارآمیز مدرسۀ بین­المللی معماری را برای نمایشگاهی در MOMA دریافت نمود.جانسون اولین ملاقات میس ون­درروهه و لوکور بوزیه را به کشورش ترتیب داد. جانسون و میس آپارتمان نیویورک را طراحی نمودند، و بعدها وی تمایل خود را برای همکاری با میس در مورد ساختن آسمان خراش سیگرام نشان داد. وی در دهۀ 50 در نحوۀ نگرش خود تجدید نظر نمود، اوج این مسأله در کار جنجالی و بحث برانگیز آن دوره، به نام ادارۀ کل AT&T بود، که اکنون به آن قلۀ Chippendale می­گویند و در نیویورک واقع است. در سال 1967 با گروه معماری جان بورگی شروع به همکاری نمود و این همکاری تاسال 1987 ادامه داشت و محصول این 20 سال خالی از شگفتی­ها نبود. در سال 1979 اولین جایزۀ پریتزکر به وی اهداء شد، در متن تقدیر از او چنین گفتندhttp://www.daneshju.ir/forum/images/smilies/danesh_9.gif به خاطر توانمندی و استعدادش در کار و نحوۀ نگرش و تعهد وی در ساخته­هایش، ثابت قدم بودن و کارهای عام­المنفعه­ای که در راستای اهداف انسانی و محیط زیستی است این جایزه به وی اهداء می­گردد، او همچنانکه یک منتقد و مورخ است، مبارزی در صحنۀ معماری مدرن نیز می­باشد، که تصمیم بر طراحی بزرگترین بناها گرفته است. فیلیپ جانسون شروع افتخار آمیزی برای پنداری 50 ساله است و انرژی و روح تازه­ای را در کالبد تعداد بی­شماری از موزه­ها، تئاترها، کتابخانه­ها، خانه­ها، باغ­ها وساختارهای سازمانی دمیده است.))، در همین مراسم فیلیپ جانسون سخنرانی نیز نمود که خواندن آن خالی از لطف نیست. از سال 1989، جانسون تقریباً بازنشسته شد، او بیشتر اوقات خود را صرف پروژه­های شخصی خود می­کرد، اما هنوز هم به عنوان مشاور با گروه معماری جان بورگی همکاری داشت. جزو آخرین کارهای وی طراحی مدرسۀ جدید هنرهای زیبا در کالج استون هیل واقع در گرینزبورگ ایالت پنسیلوانیا بود.
کارهایی از فیلیپ جانسون :
International Place در بوستون، Tycon tower در ویرجینیا، Momemt Place در دالاس، 53rd at third در نیویورک، NCNB Center در هیوستون، PPG در پیتزبورگ، California 101 در سان فرانسیسکو، United bank center tower در دنوار، Century Center در هند، A Water Garden در تگزاس، A Civic Center در ایلی نویز، The Crystal Catedral در کالیفرنیا، The Country Catedral Center در میامی، Glass House در کانکتی کات و ...

جانسون وداع نمود
گزیده­ای از سخنرانی فیلیپ جانسون :
حرفۀ معماری دلچسب ترین حرفه­هاست و بعد از کشاورزی ضروری­ترین می­باشد، آدمی ابتدا باید بخورد، بیاشامد و سرپناهی برای زیستن داشته باشد. سپس مذهبی تا عبادت کند و خدمتگزار بعد روحانیش گردد. چه کسی در بین ما احساسی مذهبی بعد از دیدن کلیسای چارترس، مسجد جمعۀ اصفهان، پارک ریوآنجی در کیوتو نمی­کند؟ ولی برتر از آنها نقاشی و تندیس­گری است که برترین هنر ما و هر فرهنگ دیگری است.
در عین حال معماری با بسیاری از حرفه­های دیگر همراستاست و لازمۀ بیان تمامی ملاحظات اجتماعی می­باشد، هیچ جامعۀ جدیدی بدون ساختمان­های جدید معنی ندارد. تمامی اصلاح طلبان و سوسیالیست­های کندرو مانند فرانکلین روزولت، همیشه از معماری نوین حمایت کرده­اند.

با گذشت زمان تکنولوژی­های جدیدی در ساخت بناها مطرح گردید مانند آسانسور و...، تکنولوژی­های بزرگ، معماری قدرتمند را می­پروراند. اینجا آرمان شهرهای خیالی که در ذهن فلاسفه جای دارد، وجود ندارد تا بتواند بر قلمرو معماری وارد گردد. در تمامی حرفه­ها مشکلاتی وجود دارد. هر زمان بر همقطارانم غبطه می­خوردم، هنگامیکه می­نوشتند، می­کشیدند یا قطعه­ای برای موسیقی می­ساختند. آنها آنگونه که می­خواستند زندگی می­کردند، هر زمان که می­خواستند کار می­کردند، با مصالح سرکش، سقف­های روزنه­دار و... درگیر نبودند. آنها می­توانستند خطاهای خود را بپوشانند و حتی از بین ببرند.
برای من شگفت آور نیست که سراسر تمدن با بناهایش به خاطر سپرده می­شوند، وقتی به Teotihuacan در مکزیکو فکر می­کنم، جایی که مردمانش به فراموشی سپرده شده­اند وحتی ردپایی از آنها نمانده است، نه چرخ دستی، نه نوشته­ای و نه کتابی، نه ابزار آهنی و مفرغی، هنوز شهری از هزاران سال پیش با نگاره­هایش، عظیم و فراموش نشدنی به یادگار مانده است. یا شهر مذهبی مصریان با اهرامی که در نگاه آنها دارای مقام و منزلت بود، با یک خیابان اصلی تشریفاتی، عریض­تر از پارک Avenue، گذرگاهی دسته جمعی با پله­های زیاد و در راستای عمارات مذهبی، یک سازه و ساختار تاریخی مربوط به عصر نوسنگی که زمان و علم را به مبارزه می­طلبد. حرفۀ معماری تنها فعالیت انسانی است که می­تواند معجزه بیافریند.
امروزه معماری بسیاری از اصل­های انسانی را فراموش کرده است. صنعت و علم تمامی انرژی ما را اشغال کرده است. افکارمان در شعر و نثر، فلسفۀ­مان در کلمات و سخنان جای دارند و ماوراءالطبیعۀ ما بی خدا و بی هویت گشته است. ارزشهای زیبایمان میراثی از افکار سودگرایانۀ کلوین و جان استوارت میل هستند. امیدها و آرزوهایمان مادی گرایانه، راهمان، افکارمان بدون اسطوره، واقع گرایانه و صرفاً عملکردی گشته­اند. کلماتی مثل خدا، روح و نفس، زیبایی شناسی، نور و شکوه و تاریخ از چرخۀ زندگی خارج شده­اند و دمده شده­اند و ما باید از آنها اجتناب کنیم. ما باید کلمات سودآوری مانند هزینۀ تولید و بهره­وری و... را استفاده نمائیم.
ارزش­ها تغییر می­کنند. هنر، اسطوره، مذهب می­توانند دوباره به کمال برسند. ممکن است به عنوان مثال بخواهیم آمریکا را از نو طراحی کنیم. به طور حتم خواهیم توانست اگر که بخواهیم. ما در مصالح و نیروی کار مهارت داریم. خدا می­داند که ما نیازمندیم. محیطمان زیبا نیست، خانه­هایمان مناسب ما نیستند، نواحی فقیر نشینمان در غم به سر می­برند. معماری در تمامی تاریخ جهان هنر و حرفه­ای است که باید ناجی باشد.
معماران برای تغییرات آماده هستند. اینجا در غرب ما با میراثمان و به جای گذاشته­هایمان مفتخریم. به تنهایی در این قرن فرانک لوید رایت، لوکور بوزیه، میس ون درروهه و معماران جوانی داشتیم که جزو بهترین­ها بوده­اند. آنها نقش بسیار ارزنده­ای را در این دورۀ تغییرات عظیم داشته­اند، تغییری که در راستای وارونه سازی پیش فرض­های گذشته می­باشد. تفکر نوین هنر را فرا می­گیرد.
در این دوران است که جایزۀ پریتزکر به عنوان نماد یک تغییر قریب الوقوع، نمود پیدا می­کند. جایزه­های پولیتزر و نوبل هیچگاه و در هیچ زمینه­ای به هنرمندان و هنرهای بصری اهداء نشد، چه برسد که به یک معمار. تا امشب ما هنرمندان احساس می­کردیم، همراهان درجۀ دو، در جامعۀ­مان هستیم. دانشمندان، نویسندگان، پزشکان انسانهای مهمتری بودند که در جامعه محترم شمرده می­شدند. بعد از این شب، ما آنچه که قبلاً بودیم، نیستیم، معماران می­توانند احساس سربلندی بکنند.
من شخصاً پاداشی برای خودم نمی­خواهم. این هدیه­ای است برای حرفۀ معماری، هنری که به نام مادر تمامی هنرها می­خوانیمش. در کنار کار ما، هنرهای بزرگی مثل طراحی، دکوراسیون، طراحی شهری و... قرار دارد. شاید بتوانیم در قرون بعد نقاشی و تندیس گری را برای ارتقاء زندگیمان در کارمان سهیم سازیم.
تأثیر گشایش و افتتاح چنین مراسم قدردانی و اهداء جایزه باید پیوندی به سوی زایشی نوین در دنیای توانای ما باشد. بگذارید که ما سکونت­گاه­هایمان و بناهایمان را در صحرای خشک قلبمان دوباره بسازیم. بگذارید محیط اطرافمان را شکل دهیم، در راهی که این نسل و نسل­های بعدی به خاطر بسپارندش.
قسم به نام تمام معماران روی زمین، سپاسگزارم از Hayyat Fundation برای این جایزه که در حرفۀ ما امید این را داد که خواهیم توانست جایگاه مناسبی برای محیط انسانی در این جهان پهناور بیافرینیم.

Borna66
06-15-2009, 07:57 PM
زاها حدیدعنوان دار بزرگترین معمار كنونی جهان
زها ( زاها ) حدید در تاریخ ۳۱ اکتبر ۱۹۵۰ در بغداد به دنیا آمده است. ایشان مدرک ریاضیات خود را از دانشکاه آمریکایی بیروت اخذ کرد و سپس برای تحصیل در مدرسه معماری (AA)راهی لندن شد. زاها حدید (Zaha Hadid) که در حال حاضر تبعه و شهروند انگلستان می باشد از سال ۱۹۷۲ در انجمن معماری لندن (Architectural Association in London) به تحصیل در رشته معماری پرداخت و در سال ۱۹۷۷ موفق به دریافت مدرک خود گردید. او پس از اتمام تحصیلات، به دفتر معماری متروپولیتن (Office for Metropolitan Architecture) پیوست و به همراه همکاران خود در OMA، رم کولهاس (Rem Koolhaas) و الیا زنگلیس (Elia Zenghelis)، به تدریس در مدرسه معماری AA پرداخت و بعدها تا سال ۱۹۸۷، آتلیه شخصی اش را در مدرسه AA سرپرستی نمود.
http://www.daneshju.ir/forum/imagehosting/13322478b05c6b3d42.jpg

زاها حدید اخیراً عهده دار کرسی استادی کنزو تانگه (Kenzo Tange) در مدرسه طراحی دانشگاه هاروارد، و کرسی استادی سالیوان در دانشگاه ایلی نویز (Illinois)، مدرسه معماری شیکاگو، گردید و قبلاً نیز به عنوان استاد میهمان در دانشگاه هنر هامبورگ (Hochschule für Bildende Künste)، مدرسه معماری نولتن (Knolton)، استودیوی اوهایو و کارشناسان ارشد (Ohio and the Masters) در دانشگاه کلمبیا، نیویورک، تدریس نموده است. علاوه بر این، او عضو افتخاری آکادمی هنر و ادبیات آمریکا و همکار انستیتوی معماری آمریکا می باشد. وی در حال حاضر استاد دانشگاه هنرهای کاربردی وین در اتریش و دستیار درس طراحی معماری ائرو ساآرینن (Eero Saarinen) در ترم بهار ۲۰۰۴ دانشگاه ییل (Yale)، نیوهون (New Haven)، است.
حدید معماری است که پیوسته مرزهای معماری و طراحی شهری را گسترش می دهد. او در کارهایش با بهره گیری از مفاهیم فضایی جدیدی که تقویت کننده مناظر شهری موجود هستند، زیبایی شناسی نظری ای (غیرعملی) را پیگیری و تجربه می کند که تمام زمینه های طراحی از طراحی شهری تا طراحی داخلی و مبلمان را در برمی گیرد. با اینکه شهرت زاها حدید بیشتر بخاطر اصلی ترین کارهای ساخته شده اش می باشد، اما علایق و دل مشغولی های عمده او مستلزم اشتغال همزمان وی به فعالیت حرفه ای، تدریس و پژوهش است.

حدید اساس معماری را در نحوه فکر کردن به آن می داند. طرح های ساختمانی حدید که به صورت نقاشی عرضه می شوند، در ٢٥ سال گذشته، نقش مهمی در تحول معماری معاصر داشته اند. این آثار در موزه ها و گالری های معروف جهان از جمله موزه گوگنهایم و موزه هنرهای مدرن نیویورک به نمایش درآمده و بخشی از کلکسیون دائمی آنهاست.


زاها حدید با شرکت در مسابقات متعدد طراحی معماری، ایده ها و افکار نوینی را به معرض نمایش گذاشته است که این امر نشان دهنده رویکرد آوانگارد و پیشروی وی در طراحی معماری می باشد. اکثریت پروژه های مختلف او که تاکنون اجرا شده اند و یا در حال حاضر در دفتر وی بر روی آنها کار می شود، حاصل شرکت در این مسابقات هستند.


طرح های بدیع او برای ایجاد فضاهای معماری سال ها با تحسینی توأم با تردید روبرو بود. اما امروزه که جهان آمادگی بیشتری برای پذیرش و ایجاد بناهای پیچیده دارد، این طرح ها نیز با استقبال بیشتری روبرو شده است. او در کار خود از حرکت، ایجاد فضاهای خالی و فرم های کشیده افقی استفاده می کند و در زمینه طراحی مبلمان و معماری داخلی، طرح های نمایشگاهی و تجهیزات و لوازم صحنه نمایش نیز کارهای زیادی را انجام داده است.


زاها حدید تا به حال بخاطر طراحی پروژه های مختلف، چندین جایزه معماری دریافت نموده است و در سال ۲۰۰۴ نیز به عنوان برنده جایزه معماری پریتزکر، مهم ترین جایزه جهان در زمینه معماری، انتخاب گردید. او نخستینی زنی است که طی ۲۸ سال برگزاری جایزه پریتزکر، موفق به دریافت این جایزه معتبر بین المللی شده است. جایزه صدهزار دلاری پریتزکر طی مراسمی در روز ٣١ ماه مه همان سال در موزه آرمیتاژ در شهر سن پترزبورگ روسیه به این معمار عراقی ـ انگلیسی، اعطا گردید. http://www.daneshju.ir/forum/imagehosting/13322478b0666551e8.jpg

مشهورترین پروژه های ساخته شده زاها حدید عبارتند از:


۱ـ ایستگاه آتش نشانی Vitra، Weil am Rhein، آلمان (۱۹۹۳)
۲ـ ساختمان نمایشگاهی Lfone، Weil am Rhein، آلمان (۱۹۹۹)
۳ـ منطقه ذهن (Mind Zone) در گنبد هزاره، گرینویچ، لندن، انگلستان (۱۹۹۹)
۴ـ پارک سوار هونهایم شمالی، استراسبورگ، فرانسه (۲۰۰۱)
۵ـ جایگاه اسکی پرش Bergisel، Innsbruck، اتریش (۲۰۰۲)
۶ـ مرکز هنرهای معاصر Rosenthal، سین سیناتی، اوهایو، ایالات متحده (۲۰۰۳)
۷- مرکز مگی در بیمارستان ویکتوریا (۲۰۰۶)، کرکالدی، اسکاتلند
۸- ایستگاه قطار سریع السیر ناپل (۲۰۰۶)، ناپل، ایتالیا
۹- ساختمان مرکزی ب ام و (۲۰۰۵)، لیپزیگ، آلمان
۱۰- ترن هوایی (۲۰۰۷) اینسبورگ، اطریش
۱۱- مرکز علمی فائنو (۲۰۰۵)، وولفسبرگ، آلمان
۱۲- سکوی پرش اسکی برگیسل (۲۰۰۲)، اینسبورگ، اطریش





--------------------------------------------------------------------------------



در حال حاضر نیز در دفتر زاها حدید بر روی پروژه های متنوعی کار می شود:


۱ـ مرکز ملی هنرهای معاصر (MAXXI)، رم، ایتالیا
۲ـ موزه گوگنهایم، Taichung، تایوان
۳ـ طرح کلی ناحیه Zorrozaurre، بیلبائو، اسپانیا
۴ـ توسعه مرکز هنرهای Price Tower، Bartlesville، ایالات متحده
۵ـ مرکز فرهنگی ـ ورزشی Herault، مون پلیه، فرانسه

Borna66
06-15-2009, 08:07 PM
استاد پیرنیا
استاد پیرنیادر شهر یزد از پدری نائینی و مادری اهل یزد به دنیا آمد. وی دوران دبستان و دبیرستان را در شهر یزد گذراند. در دورة‌ ابتدایی نخست در دبستان «اسلام» و سپس در مدرسه‌ای دولتی به نام «مدرسة نمرة دو» تحصیل کرد و تحصیلات دورة‌ دبیرستان را در دبیرستان «ایرانشهر» گذراند و برای ادامة تحصیل در دانشگاه به تهران آمد و با وجد آن که در زمینة ادبیات تحصیل می‌کرد و موفقیت‌هایی نیز داشت اما ادبیات را رها کرد و در نخستین کنکور «دانشکدة هنرهای زیبا» شرکت کرد و قبول شد.--!
محل دانشکدة هنرهای زیبا در ابتدا در مدرسة مروی و سپس مدتی در مدرسة سپسالار بود، اما پس از سال 1320 به زیرزمین دانشکده فنی دانشگاه تهران و بعد از مدتی به محل کنونی دانشکدة هنرهای زیبا منتقل شد.
در آن زمان در دانشکده هنرهای زیبا توجه چندانی به معماری ایرانی نمی‌شد و بیشتر به معماری غربی توجه می‌شد و از نمونه بناهای یونانی و سایر آثار اروپایی برای تمرین‌های درسی استفاده می‌گردید. این موضوع چنان که استاد پیرنیا اظهار داشته موجب رضایت خاطر ایشان قرار نگرفت و وی سرانجام دانشکده هنرهای زیبا را بدون آن که تحصیلات خود را به اتمام برساند، ترک کرد و به بررسی‌ها و تحقیقات فردی خویش متکی شد و تلاش کرد با بررسی بناها و گفتگو با معماران و استادکاران قدیمی برخی از ویژگی‌ها و اصول معماری ایرانی را مورد شناسایی قرار دهد و به تدریج حاصل برخی از آن‌ها را در طی مقالاتی که تدوین نمود، در اختیار عموم قرار داد. (1)
ایشان از سال 1344 تا مدتی پیش از انقلاب به عنوان معاون فنی سازمان حفاظت آثار باستانی در زمینة ترمیم، تعمیر و احیاء بناها و آثار باستانی فعالیت می‌کرد و در ضمن مدتی در دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه شهید بهشتی به تدریس معماری ایرانی اشتغال می‌ورزید. (2) شاید بتوان اظهار داشت که علاقه و سابقة ایشان در تحصیل ادبیات در توجه وی به برخی از واژه‌های کهن معماری بی‌تأثیر نبوده است، و هر چند که ایشان واژه‌های محدودی را معرفی و تعریف کردند اما متأسفانه این امکان پدید نیامد که خود ایشان بتواند آن‌ها را به صورت اساسی و اصولی گردآوری و تدوین کند و تنها معدودی از واژه‌ها در انتهای مقالات یا کتاب‌های ایشان آورده شده است.
با توجه به کمبود اسناد و متون مربوط به معماری ایران در دهه‌های پنجاه و شصت هجری شمسی، حاصل تلاش‌ها و بررسی‌های استاد پیرنیا بسیار ارزشمند و سودمند بوده است و ایشان به درستی موفق شد دیدگاهی مثبت و ارزنده نسبت به معماری ایرانی پدید آورد، اما طبیعی است که مقدار اندک اطلاعات و فقدان حمایت‌های مادی و معنوی از تحقیقات ایشان موجب شد که جامعة ایرانی از همة توانمندی‌های آن استاد نتواند بهره برد.
استاد در زمینه‌های متعددی در مورد معماری ایرانی صاحب‌نظر بود، اما به سبب کمبود منابع و امکانات، طبیعی است که امکان گسترش و توسعه مطالب و نظریه‌ها وجود نداشت. ایشان علاوه بر اطلاعات بسیار سودمند و ارزشمندی که در مورد معماری ایرانی تألیف و فراهم آوردند، به صورت خاص در سه مورد نکاتی و مباحثی را طرح کردند. نخست چنان که پیش‌تر اشاره شد ایشان شمار فراوانی از واژه‌های کهن و قدیمی در زمینة معماری را گردآوری کردند که متأسفانه پژوهش و بررسی بر روی آنها گویا پس از درگذشت ایشان متوقف شده است. این فعالیت اگر به شکلی اساسی انجام شود، در شناخت و معرفی معماری ایرانی بسیار مؤثر خواهد بود.
موضوع دیگری که ایشان مورد توجه قرار دادند، سبک‌شناسی معماری ایرانی است. استاد شش سبک در معماری ایرانی از دوران باستان تا دوران قاجار قائل شدند که عبارت از سبک پارسی، پارتی، خراسانی، رازی، آذری، اصفهانی است. به نظر می‌رسد که این طبقه‌بندی از شیوه‌های ادبیات ایران تأثیر پذیرفته بود. به هر صورت این بررسی به سبب کمبود اطلاعات به شکلی جامع تداوم نیافت. نکته یا موضوع سوم اشاره به اصول معماری ایرانی است که ایشان غالباً درون‌گرایی، خود بسندگی، نیارش، مردم‌واری و پرهیز از بیهودگی را به عنوان اصول معماری ایرانی مطرح می‌کردند. اینجانب در مصاحبه‌ای که در سال 1374 و در زمان حیات استاد در مجلة آبادی صورت گرفت (3)، اظهار کردم که این اصول جنبه‌ای عام دارند و مخصوص معماری ایرانی نیستند، بلکه آنها را می‌توان در معماری سایر سرزمین‌ها نیز یافت. به هر ترتیب بررسی و تحلیل آراء، نظرات و آثار استاد پیرنیا به مجال دیگری نیاز دارد تا به صورت دقیق بتوان آن را مطرح نمود.
اینجانب مفتخرم که شاگرد استاد پیرنیا بودم و از کلاس‌های ایشان بهره بردم و در زمانی که ایشان معاون فنی سازمان حفاظت آثار باستانی بودند، بارها برای کسب علم نزد ایشان می‌رفتم و با وجود آن که اشتغال ایشان زیاد بود، اما همیشه با رویی گشاده دانشجویان را به حضور می‌پذیرفتند و آنان را راهنمایی می‌کردند. لازم به اشاره است که استاد پیرنیا افزون بر اطلاعات و دانش، اخلاقی خوش و رفتاری با وقار، متواضعانه و انسانی نیز داشت و به جز برخی از کوته‌نظران و حاسدان، همة شاگردان و همکاران او وی را دوست داشتند.
علاقة اینجانب و برخی از دوستانم به معماری ایرانی و گشاده‌رویی و همکاری استاد موجب شد که در سال 1356 با همکاری دوستان جزوه‌ای در 143 صفحه از مطالب درس کلاس استاد پیرنیا به علاوة برخی افزده‌های دیگر فراهم شد که در دانشکدة هنرهای زیبا منتشر و در اختیار برخی از دانشجویان قرار گرفت (4). همچنین مفتخرم که استاد پیرنیا درآمدی بر کتاب مقدمه‌ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران تألیف اینجانب که چاپ اول آن در سال 1365 و چاپ دوم آن در سال 1367 منتشر شد، نوشتند. (5)
در اینجا لازم است از دو نفر از همکاران محترم که در گردآوری و تدوین آثار استاد پیرنیا نقش مهمی داشته‌اند، یعنی از سرکار خانم مهندس زهره بزرگمهری و جناب آقای دکتر غلامحسین معماریان قدردانی شود.
فهرست کتاب‌ها، مقالات، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های استاد پیرنیا به نقل از یادنامة استاد پیرنیا به شرح زیر است:
الف) فهرست کتب
1. پیرنیا، محمدکریم. افسر کرامت‌الله، راه و رباط، تهران، انتشارات سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، 1352، چاپ دوم، سازمان میراث فرهنگی، انتشارات آرمین، 1370.
2. پیرنیا، محمدکریم. شیوه‌های معماری ایران، تدوین غلامحسین معماریان، تهران، نشر هنر اسلامی، 1381.
3. پیرنیا، محمدکریم. گنبد در معماری ایران، گردآوری زهره بزرگمهری، مجله اثر، شماره 20، 1380.
4. پیرنیا، محمدکریم. آشنایی با معماری اسلامی ایران، تدوین غلامحسین معماریان، تهران، دانشگاه علم و صنعت، 1371.
5. پیرنیا، محمدکریم. کتاب هنر دبیرستان، بخش معماری.
6. پیرنیا، محمدکریم. هندسه در معماری، گردآوری زهره بزرگمهری، تهرا، سازمان میراث فرهنگی، چاپ دوم 1371.
ب) فهرست مقالات، سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها
1. پیرنیا، محمدکریم. «سبک‌شناسی معماری ایران»، باستان‌شناسی و هنر ایران، شماره 1، 1347، ص 54ـ43.
2. پیرنیا، محمدکریم. «بیماری بلوار» هنر و مردم، سال 6، شماره 69، 1347، ص 43ـ39.
3. پیرنیا، محمدکریم. «بازار ایران»، باستان‌شناسی و هنر ایران، شماره 3، 1348، ص 60ـ55.
4. پیرنیا، محمدکریم. «درگاه و کتبیه آستان حضرت عبدالعظیم» باستان‌شناسی و هنر ایران، شماره دوم، بهار 1348.
5. پیرنیا، محمدکریم. «مسجد جامع فهرج»، باستان‌شناسی و هنر ایران، شماره 5، 1349، ص 13ـ2.
6. پیرنیا، محمدکریم. «تویزه، قوس، دور» هنر و معماری، شماره 8، 1349، ص 16ـ9.
7. پیرنیا، محمدکریم. «طاق و گنبد» هنر و معماری، شماره 11ـ10، 1350، ص 40ـ31.
8. پیرنیا، محمدکریم. «مروری بر کتاب نظری اجمالی بر شهرنشینی و شهرسازی در ایران»، مجلة اثر. شماره 1، 1359.
9. پیرنیا، محمدکریم. «خیز و اندام گنبدهای ایران»، هنر و معماری، شماره 11ـ10، 1350، ص 74ـ67.
10. پیرنیا، محمدکریم. «بادگیر و خیشخان» هنر و معماری، شماره 11ـ10، 1350، ص 30ـ19.
11. پیرنیا، محمدکریم. «پاسداری از یادگارهای ایران باستان»، هنر و معماری، شماره 17، 1352، ص 60ـ54.
12. پیرنیا، محمدکریم. «ارمغان‌های ایران به جهان معماری، گنبد»، هنر و مردم، سال 12، شماره 137ـ136، 1352، ص 7ـ2.
13. پیرنیا، محمدکریم. «بناهای تاریخی هر کشور در حکم شناسنامه‌های فرهنگی است، هنر و معماری، سال 5، شماره 17، 1352، ص 55.
14. پیرنیا، محمدکریم. «خانه‌های خدا در ایران زمین»، هنر و مردم، سال 13، شماره 149، 1353، ص 8ـ2.
15. پیرنیا، محمدکریم. «ارمغان‌های ایران به جهان معماری، جناغ و کلیل»، هنر و مردم، سال 12، شماره 14، 1354، ص 6ـ2.
16. پیرنیا، محمدکریم. «ارمغان‌های ایران به جهان معماری، پادیاب»، هنر و مردم، سال 12، شماره 139، 1353، ص 31ـ25.
17. پیرنیا، محمدکریم. «سبک آذری»، فرهنگ معماری ایران، شماره 1، 1354، ص 55.
18. پیرنیا، محمدکریم.«مردم‌واری در معماری ایران»، فرهنگ و زندگی، شماره 24، 1355، ص 65ـ62.
19. پیرنیا، محمدکریم. «خواب آلودگان به شیوه‌های معماری ایران نام بیگانه می‌نهند»، هفت هنر، شماره 23، 1355، ص 53ـ46.
20. پیرنیا، «معماری مساجد ایران، راهی به سی ملکوت»، فصلنامه هنر شماره 3، 1362، ص 151ـ136.
21. پیرنیا، محمدکریم. «شرایط اقلیمی کویر و مسائل مربوط به بناهای خشتی»، معماری ایران، گردآوری آسیه جوادی، تهران، انتشارات مجرد، 1363، ص 894ـ889.
22. پیرنیا، محمدکریم. «مساجد»، معماری ایران دوره اسلامی، گردآوری محمدیوسف کیانی، تهران، نشر جهاد دانشگاهی، 1336، ص 22ـ1.
23. پیرنیا، محمدکریم. «معماری ایران»، مجموعه سخنرانی‌های کرمان، 1350، ص 34ـ17.
24. پیرنیا، محمدکریم. «استاد محمدکریم پیرنیا و اصول معماری سنتی ایران»، تهران، کیهان فرهنگی، 1364، سال دوم، ص 13ـ3.
25. پیرنیا، محمدکریم. «در و پنجره در معماری ایران»، باستان‌شناسی و هنر ایران، شماره دوم، بهار 1348، ص 81ـ75.
26. پیرنیا، محمدکریم. «پای صحبت استاد مهندس پیرنیا»، تهران، کیهان علمی، 1373، سال ششم، شمارة 8، ص 40ـ29

Borna66
06-15-2009, 08:07 PM
آلوار آلتو اهل فنلاند بود ;

فنلاند يكي از كشورهايي است كه از دورانهاي نخستين مدتهاي مديد با سنگهاي يخي پوشيده بود.از اين رو دامنه تمدن به اين كشور ديرتر از بسياري از كشورهاي اروپايي رسيده است . اين كشور داراي جنگلهاي فراواني است و ازدياد چوب در اين كشور موجب شد كه آلتو با چشمي بينا امكانات اين ماده را كشف كند و چون شيميستي كه به خواص چوب وارد باشد آن را به استادي هنرمندانه اي در معماري بكار برد .همچنان كه ميس وندرو استاد تركيب شيشه و آهن است آلتو هم استاد به كار بردن چوب در معماري است به طوري كه هر جا استفاده از چوب در معماري به كار برده ميشود نام آلتو به يادمان مي آيد.

از حدود سال 1930 شهرت آلتو از حد فنلاند گذشت و به تدريج به ساير كشورها رسيد . و در همين سالها بود كه راهي تازه بر معمارگشوده شد كه از اين پس معماران توانستند از فرمهاي منطقي و هندسي به فرمهاي طبيعي و آلي روي آورند. پس از سال 1930 قدر چوب كه از دير زمان استفاده از آن معمول بود و در دوران اخير فقط در صنعت بكار ميرفت دوباره شناخته شد و همراه آهن و بتن ازمصالح اصلي معماري شد. در فنلاند معماران و جنگلبانان شخصيت اجتماعي برجسته اي دارند و از طبقات مرفه هستند و اجداد آلتو هم جنگلبان بودند.
آلتو در دهكده اي در شمال غربي فنلاند كه از پرجمعيت ترين ايالات فنلاند است زندگي مي كرد
وي كار را در مراحل جواني آغاز كرد و هنگامي كه هنوز در دانشكده فني محصل بود براي اولين بار دست آزمود وخانه اي براي والدين خود ساخت .

و از جمله طرحهاي او ميتوان به جايگاه اركستر در نمايشگاهي كه به مناسبت هفتصدمين سال تاسيس پايتخت قديمي فنلاند توركو است كه اين جايگاه مركب از دو قسمت جعبه مانند است كه باظرافت طراحي شده اند و براي اينكه پخش صدا بخوبي صورت گيرد اين دو قسمت يك پارچه و جعبه مانند ساخته شده اند.
آلوار آلتو در استفاده از محصولات صنعتي درمعماري به شيوه اي هنرمندانه و آزاد از زبردست ترين معماران معاصر است.در چند دهه اخير توجه معماري معاصر معطوف به اين شد كه وحدتي بين معماري و زندگي بوجود آورد و آلوار آلتو هم به اين امر توجه خاصي مبذول داشته است.

Borna66
06-15-2009, 08:08 PM
ريچارد مير

1934- متولد نیوآرک، نیوجرسی- تحصیل معماری در دانشگاه کرنل 1965- 1960- منتقد مهمان در انستیتو پرات. 1963- بازگشایی آتلیه ی شخصی در نیویورک. عضویت در گروه 5 آرشیتکت معماری. 1964- آموزش در دانشگاه کوپریونیون که برای چند سال ادامه یافت. 1967- 1973- استاد مهمان در دانشگاه ییل 1979- همکاری در مسابقه موزه هنرهای تزیینی فرانکفورت و برنده شدن در آن وآغاز دوره اروپایی او. 1983- جایزه یادبود برنز از آمریکن آکادمی و انستیتوی آرتزاندلترز. 1984- کسب جایزه ی معماری پریتزکر، نامدارترین جایزه بین المللی در عرصه ی معماری. 1990- عضویت در بلژین آکادمی پادشاهی هنر. 1991- درجه ی افتخاری از دانشگگاه ناپل. 1992- سرپرست مدرسه ی هنر و ادبیات فرانسه.
در طول این سالها میر جایزه های بیشماری را از پژوهشگاه معماران آمریکا همواره با 12 جایـزه افتخـاری ملی و 31 جایـزه ی طراحی در نیویـورک دریافت داشته است.
ریچارد میر ، یکی از برجسته ترین معماران مدرن قرن حاضر می باشد که آثار ماندگاری از خود بر جای نهاده است. میر درسال 1934 در نیویورک نیوجرسی متولد شد. وی پس از تکمیل تحصیلات معماری خود در دانشگاه کورنل ، رنگ سفید مشخصه ی اصلی کار او شد و سال 1963، دفتری در نیویورک تاسیس کرد
میر قبل از تاسیس دفتر کار خود جایزه معماری پرایتزکر(1984) را دریافت کرد که او جوانترین دریافت کنندۀ این جایزه در تاریخ Pritzker Prize بود. او همچنین مدال طلای رویائی(1988) را برنده شد. او در سال 1969 به عضویت گروه پنج نیویورک (در MOMA) درآمد.

در سال 1976 ، میر عضو موسسه ی معماران آمریکا شد در سال 1987، عضو افتخاری موسسه ی سلطنتی معماران بریتانیا شناخته شد . در سال 1990 نیز ، درجه ی دکترای افتخاری دانشگاه ناپل را از آن خود ساخت . وی در سال 1995 ، به عضویت آکادمی هنر و علوم آمریکا درآمد و تا امروز ، با موسسه ی معماری آمریکا همکاری دارد.
فعالیت های خصوصی میر تا امروز، شامل ساختمان های مسکونی ،پزشکی ، فنی، تجاری ، موزه ها و مراکز شهری مهمی چون مجتمع قضایی و تالارهای شهری در ایالت متحده و اروپاست . جزئیاتی که میر در ساختمان هایش در نظر داشته است، اصل استواری است که در آن ، قوت وتمامیت در ساختار معماری توسعه می یابد .
از معروفترین کارهای او میتوان به آتنیوم(هارمونی جدید، هند، 79-1975)، موزه هنر دکوراسیون (فرانکفورت، آلمان، 85-1979)، موزه ی بلندهنری(آتلانتا، جورجیا،83-1980) شهرداری و کتابخانه (هاگو، 95-179) موزه ی هنرهای معاصر( بارسلونا، 95-1988)، میدان US و ساختمان فدرال (آریزونا، 2000-1995) اشاره کرد.
حانه های کاملا سفید میر در زمینه ای از فضای سبز با لایه بندی افقی و عمودی به چشم می خورد.




ویژگی اصلی کارهای ریچارد میر



روزنه ی قرن بیستم از طریق طرح آزاد ، نمای آزاد ، جداسازی ساختار و دیواره ی بیرونی ، اصول بنیادین حرکت مدرن ، امکان جستجوی حجمی جدیدی را به وجود می آورد.
از دیدگاه میر طرح کلیدی است که اخیرا مورد غفلت قرار گرفته است. تصاویر دو بعدی ، دربردارنده ی دستورالعمل هایی برای شی سه بعدی - یعنی ساختمان - است. در این هنگام است که ساختمان، گسترش می یابد.
زمانی که نما به تصویر کشیده می شود ، طرح و برش درباره ی ایده های فضایی با معمار صحبت می کند. ولی طرح بیان اساسی و متقاعد کننده ی معماری است.
به اعتقاد او ساختمان ها باید بتوانند صحبت کنند . به کارگیری مجموعه عناصر خاص و درونی ثابت، طی سال ها کار این امکان را داده است که وی شیوه ی بیان تکاملی و منسجمی داشته باشد.
معماری میر ، توجه به فضاست : البته فضایی دارای نظم و در نظر گرفتن نور، معیارهای انسانی و فرهنگ معماری : نه فضایی بی تناسب.
معماری ، حیاتی و جاودان است. زیرا انسان را دربر می گیرد و فضا را توصیف می کند: فضایی که در آن حرکت و زندگی می کنیم .
ریچارد میر با حجم و سطح کار می کند، شکل ها را با نور تغییر داده و در ابعاد ، نما ، حرکت و سکون ، تغییراتی به وجود می آورد.
ارتباط بین فضای بیرون و درون و یک حس سیالیت در کارهای میر دیده می شود، او همیشه سعی می کند با قراردادن ساختمان سفید خودش در لنداسکیپ سبز، ساختمان هایش را به عنوان نگینی در دل طبیعت قرار دهد.

Borna66
06-15-2009, 08:09 PM
لويي كان
استاد نور

لوئي كان به سال 1901 در جزيره "ازل" در استوني كه در آن هنگام جزئي از امپراطوري روسيه بود تولد يافت.

پدر او "لئوپلد" كارش ساختن شيشه هاي رنگين بودو مادرش "برتا" هارپ مي نواخت. .

انان درسال 1905 به ايالات متحده مهاجرت كردند و در فيلادلفيا ساكن شدند.

زندگي براي خانواده "كان" مانند بسياري از مهاجرين ديگر در آن زمان، در سرزمين تازه مشكل بود و اين خانواده با گرسنگي بيگانه نبود.
وي از همان اوان جواني در رسم و نقاشي داراي استعداد فوق العاده اي بود و در چندين مسابقه از حريفان خود پيشي گرفت.
با ورود به دانشگاه پنسيلوانيا در رشته معماري آغاز به تحصيل كرد تا آنكه به سال 1924 از دانشكده هنرهاي زيباي اين دانشگاه فارغ التحصيل شد.
وي بيشتر به شيوه "بوزآر" (مدرسه هنرهاي زيباي پاريس) كه شيوه معمول آن زمان در دانشكده هاي هنر و معماري ايالات متحده بود، تعليم يافت.
قرينه سازي، فضاهاي بزرگ و حجم هاي هندسي متوازن عواملي بود كه در آن زمان وي را از پيوستن به نهضت هاي در حال توسعه مكاتب مدرن معماري باز داشت.

وي به شيوه "بوزآر" به عنوان مقدمه اي براي توصيف روح معماري ، ميانديشيد.

وي در رابطه با نقش معمار به عنوان يك هنرمند گفته است: " خلق هنر بر آوردن يك نياز نيست، بلكه آفريدن يك نياز است."


کان در هر یک از پروژه های خود از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزید ، تا حدی که اغلب در حین کار می گفت :

(هرکز بنای دیگری طراحی نخواهم کرد)
چرا که برای او پروژه ایی که داشت تمام زندگیش بود.

او از نظرگاه تاریخی توانست یک تحول در جنبش سنتی معماران مدرن ایجادکند :

اوبین سازه وکارکرد بنا نوعی هماهنگی برقرار ساخت.

لویی کان بر این باور بود که :

معمار متعلق به دانشگاه است

و به همین دلیل باور های خود را در دانشگاه به پیش برد .

او آموزش را شناخت دایمی از خویش می دانست.

به گفته ی وی معماری مدرن که زمانی بهترین و مناسب ترین گزینه نسبت به سایر سبک ها بود خود به آشفته گرایی وسلیقه پردازی دچارشد .

کان علت اصلی آنرا ضعف روان بخشی وارج نهادن به حیات انسانی در قالب های مادی معماری می دانست.

او برای سامان بخشیدن به چنین وضعیتی:

نظم حیات طبیعت و جهان هستی

را عنوان کرده و به تاسی از ان مبانی نظری خود را مطرح می سازد .

عمده فعالیت های لویی کان پژوهشی است گسترده وعمیق درباره ی طبیعت معماری که شامل :
پژوهش های فلسفی و پژوهش های معماری است .


آثارمعماری وی تحت شش عنوان ارائه می گردد:
1-خانه ها
2-مکان اجرای مراسم مذهبی
3-نهادهای اعتقادی
4-زیستگاه های مطلوب
5-مکان های کار
6-شهر




کار های فلسفی وی به چهار بخش عمده تقسیم ی شود:
1-سکوت ونور
2-احساس انسانی
3-احساس مکانی
4-نهادهای اعتقادی انسان


:1-سکوت ونور

از دید گاه لویی کان :سکوت سرچشمه تمام مظاهر هنری است.

او معتقد است: احساس ابدی نهفته دربطن هنر سکوت است.

اواعتقاد دارد: آغاز هنرمبنی بر سکوت است.

از دید گاه لویی کان :نور دنیای پدیده هارامعرفی می کند.

او معتقد است: تمام طبیعت نور است.

اواعتقاد دارد: در نور حرکتی به سمت متجلی شدن است





کنترل نور یکی از مسائلی بود که لویی کان از ابتدای کارش بسیار نگران و گرفتار آن بود.

Borna66
06-15-2009, 08:11 PM
استاد حسین زمرشیدی

سال و محل تولد : 1318 مشهد
رشته تخصصی : معماری سنتی
فعاليت ها :
- فراگیری فنون معماری اسلامی در کنار پدر
- نماسازی های گنبد و بقعه خواجه ربیع و همچنین ساخت گنبد و تزئینات مقبره شیخ مومن استرآبادی
-بازسازی وتعمیر اماکن و ابنیه تاریخی
- تعمیرات بارگاه امامزاده محروق و عطار در نیشابور و همچنین تعمیرات مقبره شیخ احمد جامی و شیخ محمد تایبادی
- تحصیل در هنرستان صنعتی تهران (ایران و آلمان) و کسب عالیترین نمره در آزمون استادکاری هیئت آلمانی و شروع به تدریس هنرجویان رشته ساختمان
- فارغ التحصیلی و عزیمت به آلمان جهت تحصیل معماری در دانشگاه برلین
- همکاری با مطبوعات معتبر از طریق چاپ مقالات علمی
- عضویت در هیئت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
- عضویت در فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران و عضو پیش کسوتان هنرهای دستی ایران (رشته معماری)
- برگزیده شدن به عنوان چهره ماندگار عرصه معماری سنتی در دومین همایش چهره های ماندگار سال 1381

http://www.aftab.ir/lifestyle/images/2f9e2b01817d5c77d95b901edaf6aaa8.jpg

آثار :

- تألیف 16 جلد از کتب درسی رشته ساختمان
- تعمیر و نگهداری ساختمان
- رسم فنی و نقشه کشی جامع عمران
- گره چینی در معماری اسلامی و هنرهای دستی
- کاشیکاری ایران
- طاق و قوس در معماری ایران
- مسجد در معماری ایران
- معماری ایران
- و نگارش مقالات علمی و کتب فراوان در باب معماری اسلامی و همچنین خلق تابلوهای بسیار با ارزش از نقوش و کاشی معرق

http://www.adinebook.com/images-1/images/products/9647317387.240.jpg

استاد حسين زمرشيدي در 1318 در مشهد به دنيا آمد و تحصيلات ابتدايي را در همان شهر به پايان برد. سپس همراه پدرش حاج محمد معمار كه از استادان به نام خراسان بود به فراگيري شغل پدري در بناي خواجه ربيع پرداخت. پس از طي مراحلي در نوجواني به حق استادي سرآمد در معماري اسلامي شد. آثار فراواني از معماري و كاشي كاري در بقعه خواجه ربيع، گنبد سبز مشهد، بقعه امام زاده محمد محروق و شيخ عطار در نيشابور و بقعه شيخ احمد جامي در تربت جام از يادگارهاي استاد زمرشيدي است.

زمرشيدي پس از معماري اسلامي به بنايي روي آورد و چندي نگذشت كه در زمينه ساختمان سازي استادي ماهر شد. او شب ها به تحصيل علم پرداخت و تا سوم متوسطه را در مشهد سپري كرد. سپس به تهران آمد و پس از آزمون رشته استاد كاري توسط هيئت آلماني در هنرستان صنعتي تهران سابق ( ايران و آلمان ) به عنوان استاد كار آموزشي استخدام شد و هم زمان در رشته ساختمان نيز ادامه تحصيل داد و در سال 1350 فارغ التحصيل شد. سپس به آلمان رفت و در رشته هاي عمومي ساختمان و تربيت دبير فني رشته ساختمان در دانشگاه برلين ادامه تحصيل داد. پس از بازگشت به وطن به عنوان هنرآموز رشته ساختمان در هنرستان تهران به كار ادامه داد و 16 جلد كتاب درسي سال هاي اول تا چهارم رشته ساختمان را براي هنرستانهاي كشور تاليف كرد.از نظام پنجساله در رشته عمران نيز چهار جلد كتاب درسي براي هنرستانها تاليف كرده است.

حسين زمرشيدي از جمله معماراني است كه به معماري غني ايراني عشق مي ورزد و به همين دليل تاليفات با ارزشي در معماري سنتي و اسلامي به جامعه علمي ايران تقديم داشته است. كه مورد توجه بسيار فراوان ساير كشورهاي مسلمان از جهت كاربرد در آثار معماري اسلامي آنها نيز واقع شده و تعداد آنها به 10 جلد مي رسد . نامبرده هم اکنون در دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي با رتبه علمي دانشياري، گروه : هنر؛ رشته : معماري سنتي؛ گرايش : هنرهای قدسی؛ به تدريس و تحقيق مشغول مي باشد.

Borna66
06-15-2009, 08:12 PM
زندگی نامه ریچارد راجرز

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/10/rogers.jpg

ریچارد راجرز در سال ۱۹۳۳، در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. پدر او پزشک بود و مادرش علاقه زیادی به طراحی مدرن داشت. خانواده راجرز در سال ۱۹۳۸، همزمان با پدیدارشدن نشانه‌های آغاز جنگ جهانی دوم، به انگلستان بازگشتند. او در مدرسه AA لندن به تحصیل در رشته معماری پرداخت و مدرک فوق‌لیسانس خود را از دانشگاه Yale دریافت کرد. راجرز در این دانشگاه به همراه نورمن فاستر، همکلاسی خویش، از محضر بزرگانی همچون پل رودلف که رئیس مدرسه معماری بود و جیمز استرلینگ بهره جست. همچنین او در آنجا علاقه زیادی به فرانک لویدرایت پیدا کرد، تا جایی که از او با عنوان my first god یاد می‌کند. راجرز پس از مدتی کار برای Skidmore, Owings & Merrill در نیویورک، به انگلستان بازگشت تا نخستین فعالیت حرفه‌ای معماری خویش را به همراه نخستین همسرش، Su Brumwell، نورمن فاستر و Wendy Cheeseman، در قالب گروهی کوتاه‌عمر بنام Team 4 که فعالیتش تنها تا سال ۱۹۶۷ ادامه یافت، شروع کند. از سال ۱۹۷۱ نیز، با پروژه مرکز ژرژ پمپیدوی پاریس، شراکت او با رنزو پیانو شروع شد که این همکاری تا سال ۱۹۷۸ ادامه داشت.

راجرز در حال حاضر رئیس Richard Rogers Partnership است، شرکتی که آن را در سال ۱۹۷۷، در لندن تأسیس کرد و هم‌اینک دارای دفاتری در بارسلون، مادرید و توکیوست. نام این شرکت، از ماه آینده، برای به رسمیت شناختن کار دو همکار جوان آن، Graham Stirk و Ivan Harbour، به Rogers, Stirk, Harbour & Partners تغییر خواهد یافت.
ریچارد راجرز که از سال ۱۹۹۶، با کسب مقام اشرافی، به لرد راجرز ملقب گشته، در طول سال‌های متمادی زندگی حرفه‌ای خویش، موفق به دریافت تعداد زیادی از جوایز معتبر معماری شده است که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به مدال طلای انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا (RIBA) در سال ۱۹۸۵، و نیز شیر طلایی بی‌ینال ۲۰۰۶ ونیز اشاره کرد.

ریچارد راجرز همواره با طراحی ساختمان‌هایی همگام و سازگار با محیط زیست و بهره‌مند از تکنولوژی روز، در خط مقدم جنبش معماری پایدار بوده است. توجه به نور طبیعی و تغییرات اقلیمی و خلق ساختمان‌هایی که تا حد امکان از حداقل انرژی و نیز انرژی پاک استفاده کنند، مهم‌ترین دغدغه‌های او در این معماری محسوب می‌شوند.
یکی از معروف‌ترین کارهای راجرز در میان نخستین پروژه‌های او قرار دارد: مرکز ژرژ پمپیدو در پاریس که آن را در سال ۱۹۷۱، به همراه رنزو پیانو، در یک مسابقه بین‌المللی طراحی کرد. در این پروژه، آنچه که معمولاً در ساختمان‌ها پنهان نگهداشته می‌شد، در معرض نمایش ‌گذاشته شد و سازه نمایان فولادی این ساختمان و نمای چشمگیر آن که تحت تسلط لوله‌های تأسیساتی، پله‌های ‌برقی و سایر عناصر خدماتی بود، آن را به ساختمانی تأثیرگذار در تاریخ معماری معاصر تبدیل کرد.

یکی دیگر از کارهای مشهور راجرز که از پروژه‌های اولیه او به شمار می‌رود، برج اداری Lloyd’s of London در شهر لندن است که اجرای آن در سال ۱۹۸۶ به پایان رسید. ایجاد ارتباط میان درون و بیرون با استفاده از آتریوم بلندی از فلز و شیشه که سازه را غرق در نور طبیعی می‌کند، مهم‌ترین ویژگی معماری این ساختمان است.
از دیگر پروژه‌های مهم راجرز می‌توان به گنبد هزاره لندن (۱۹۹۶-۱۹۹۹)، ترمینال ۴ فرودگاه Barajas مادرید و تالار گردهمایی ولز (۱۹۹۷-۲۰۰۵) در Cardiff (1998-2005) اشاره کرد. او در حال حاضر پروژه‌های بزرگی در نقاط مختلف جهان در دست طراحی دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از: طراحی یک برج ۷۱ طبقه اداری برای سایت مرکز تجارت جهانی در نیویورک، ساختمان Leadenhall در لندن و چند پروژه دیگر در ژاپن و کره جنوبی.

Borna66
06-15-2009, 08:14 PM
زندگی نامه لوئی سالیوان

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/06/sullivan.jpg

لوییس سالیوان معمار بزرگ آمریکایی و «پدر معماری مدرن» در چنین روزی به دنیا آمد. او با تفکرات و عقاید منحصربه فردش توانست تحولی شگرف در هنر و صنعت معماری به وجود آورد و تاثیرات عمیق او بر کسی پوشیده نیست. سالیوان بنیانگذار مدرسه معماران شیکاگو است و «فرانک لویدرایت» معمار افسانه ای آمریکایی از شاگردان او بوده است. «لوییس هنری سالیوان» در سوم سپتامبر ۱۸۵۶ در شهر بوستون به دنیا آمد و مدت کوتاهی در «موسسه فناوری ماساچوست» (ام آی تی) به تحصیل مشغول شد و دریافت که قادر است تحصیلات دبیرستان خود را یک سال زودتر تمام کند و با گذراندن یکسری امتحانات، دو سال در دانشگاه پیش بیفتد. او تنها ۱۶ سال داشت که وارد دانشگاه ام آی تی شد و پس از یک سال تحصیل به فیلادلفیا رفت و برای خود شغلی در کنار معماری به نام «فرانک فرنس» (Frank Furness) پیدا کرد.

رکود اقتصادی سال ۱۸۳۱ بسیاری از زحمات «فرانک فرنس» را بر باد داد و او به واسطه مشکلات مالی مجبور به اخراج سالیوان شد. در این زمان «سالیوان» به شیکاگو رفت تا در جریان ساختمان سازی آن شهر که پس از وقوع یک آتش سوزی گسترده در سال ۱۸۷۱ آغاز شده بود شانس خود را بیازماید. او خیلی خوش شانس بود که موفق شد در کنار «ویلیام لبارون جنی» مشغول به کار شود. «جنی» اولین معماری است که از اسکلت فلزی در اجرای ساختمان بهره برده. پس از کمتر از یک سال فعالیت در کنار «جنی»، «سالیوان» به قصد تحصیل بار سفر بست و یک سال در دانشگاه هنر پاریس مشغول به فراگیری شد.

پس از اتمام دوره آموزشی به شیکاگو بازگشت در حالی که هنوز هجده سالگی اش تمام نشده بود. او چند سال بعد را به فعالیت در کنار معماران مختلفی گذراند تا اینکه در سال ۱۸۷۹ «دانکمار آدلد» معمار مشهور آن زمان، «سالیوان» را استخدام کرد و یک سال بعد او را در شرکت خود شریک کرد. این اتفاق سرآغاز دوران پیشرفت و موفقیت سالیوان بود. طی این سال ها «سالیوان» و «آدلد» موفقیت هایی پی درپی به دست آوردند که از جمله آنها می توان به طرح و اجرای تالار سخنرانی شهر شیکاگو در سال ۱۸۸۹ اشاره کرد که در پایان پروژه «سالیوان» و «آدلد» طبقه بالای این ساختمان را به عنوان آتلیه خود انتخاب کردند. از دیگر موفقیت های این دو شریک می توان به ساختمان واگن سازان (Wainwright Building) در سنت لوییس اشاره کرد که اولین آسمانخراش تاریخ معماری جهان به شمار می رود.

«لوییس سالیوان» اولین معماری است که روش صحیح استفاده از اسکلت فلزی در ساختمان های بلند و مزایای آن را به طرز بهینه ای مورد استفاده قرار داد. از آنجایی که در ساختمان هایی که با اسکلت فلزی بنا می شوند معمولاً غیر یک یا دو دهنه دیوار برشی در سایر نقاط ساختمان نه تنها عضو باربری وجود ندارد که به عنوان مثال از دیوارهای ساختمان فقط به دلیل پوشندگی و محافظت سرمایی گرمایی استفاده می شود و هیچ خاصیت باربری ندارد. «سالیوان» با علم به این نکته در ساختمان های بلند از پنجره هایی با ابعاد بزرگ بهره می برد که نه تنها باعث روشنایی بیشتر فضای داخلی می شد که با حذف دیوارها و ضخامت پائین شیشه های پنجره سطح مفید ساختمان افزایش یافت. توجه سالیوان به مزایای اسکلت فلزی موجب شد محدودیت های دست و پاگیر مهندسی که همیشه بر سر راه طراحان معمار وجود داشته است تا حدی از بین برود و این تحولی شگرف در معماری مدرن را باعث شد.

در سال ۱۸۹۰ «سالیوان» یکی از ۱۰ معمار منتخبی بود که برای اجرای ساختمان «نمایشگاه جهانی کلمبیا» که قرار بود در سال ۱۸۹۳ در شیکاگو برگزار شود انتخاب شد. ساختمانی که بعدها «شهر سفید» لقب گرفت. از دیگر شاهکارهای خلق شده «سالیوان» می توان به ساختمان عظیم ترمینال شیکاگو و «دروازه طلایی» که طاقی است عظیم که در «شهر سفید» قرار دارد اشاره کرد.

شراکت «آدلد» و «سالیوان» پس از اجرای فروشگاه زنجیره ای «کارسون پیری اسکات» به اتمام رسید و در پی انحلال شرکت «سالیوان» یک دوره بیست ساله را با سیری نزولی چه در زمینه مالی و چه زمینه احساسی سپری کرد. از او به پاس تلاش ها و زحمات بسیار در هنر معماری بارها تقدیر شد و در سال ۱۹۲۲ به عنوان یک طراح خبره از مسابقه ای که برای طرح و اجرای «برج تریبیون» برگزار شده بود شدیداً انتقاد کرد. یک برج با اسکلت فلزی و نمایی از سنگ که ساختمان های سنگی معماری گوتیک را تداعی می کرد اما سالیوان یک تحریف بزرگ تاریخی را در طراحی آن کشف کرده بود.

لوییس سالیوان عاقبت در چهاردهم آوریل ۱۹۲۴ در شیکاگو چشم از جهان فروبست. فرانک لوید رایت که به نوعی شاگرد او محسوب می شد مراسم تدفین این معمار بزرگ را که در زمان مرگ فقیر و تنها در اتاق هتلی در شیکاگو درگذشته بود آبرومندانه برگزار کرد. اکنون که سال ها از مرگ او می گذرد هنوز تاثیر تفکرات این اولین معمار پیشرو در معماری جهان به چشم می خورد.

Borna66
06-15-2009, 08:14 PM
زندگی نامه وارتان هوانسیان

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/06/hovanesian.jpg

وارتان نخستین مدرنیست معماری ایران بود که نهضت باستان‌گرایی دوره پهلوی را مورد حمله قرار داد.او طی دو دهه ۲۰ و ۳۰ از پیشروترین معماران مدرن و نیز از پرکارترین آرشیتکت‌های ایران به محسوب می شد و شیوه کارهایش به “سبک وارتان” معروف شد.

وارتان هوانسیان در سال ۱۲۷۵ در تبریز متولد شد. او نخست در رشته نقاشی مدرسه هنرهای زیبای پاریس(بوزار) تحصیل کرد ولی پس از مدتی در معماری ادامه تحصیل داد و دروس شهرسازی را نیز فراگرفت. او در سال ۱۳۱۴ پس از ۱۷سال تحصیل و کار در اروپا به ایران بازگشت و به عنوان اولین معمار مدرن ایرانی پایه‌گذار و مجری اندیشه معماران مدرن در ایران شد. شروع کار وی با استخدام در اداره شهربانی بود.



از آثار مهم وارتان، قصر شاه در سعدآباد،هنرستان دختران(خیابان سرهنگ سخایی)،تکمیل عمارت کلوپ افسران وزارت جنگ،مهمانخانه بزرگ دربند،طرح مهمانخانه ایستگاه راه‌آهن(۱۳۱۹-شمال شرقی میدان راه‌آهن، که ظاهراً ساخته نشد)،طرح هتل فردوسی،ساختمان یتیم‌خانه سوم اسفند،عمارت اصلی بانک سپه(اول خیابان امام خمینی)،بانک سپه بازار و نیز بانک سپه مراکز استان‌ها،سینما متروپل در خیابان لاله‌زار و سینما دیانا در خیابان شاهرضا(انقلاب)است. ضمن اینکه از او تعداد زیادی ساختمان‌های اداری،تجاری و نیز منازل مسکونی به جا مانده‌است.

وارتان اولین مدرنیست معماری ایران،نخستین شخصی بود که نهضت باستان‌گرایی دوره پهلوی را مورد حمله قرار داد با این اندیشه که:

آیا باید از گذشته تقلید و آثار ذیقیمت قدیمی را تجدید کرد؟

یا اینکه به آینده نگریست و معماری را با طرز زندگی جدید وفق داد؟

وارتان با این اندیشه و در طی دو دهه ۲۰ و ۳۰ از پیشروترین معماران مدرن و نیز از پرکارترین آرشیتکت‌های ایران بود. به گونه‌ای که شیوه و تعدد کارهای او به “سبک وارتان” معروف شد.

از ویژگی‌های کار او می‌توان به پنجره‌های بلند پله‌خانه،پنجره افقی،روکار و نازک‌کاری‌های سیمانی،ایجاد خم در نبش ساختمان‌های دو نبش،سایه‌بان و لبه سیمانی بالای پنجره‌ها و نیز دور ساده سقف که در میان معماران به چفته وارتانی مشهور است.

برگرفته شده از کتاب معماری دوره پهلوی اول ،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

Borna66
06-15-2009, 08:14 PM
زندگی نامه هادی میرمیران
http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/05/mirmiran.jpg

مهندس سید هادی میرمیران معمار برجستهء ایرانی که طی چهار دهه فعالیت حرفه ای خود موفق به خلق آثار برجسته و قابل اعتنایی گردید. از میان آثار وی می توان به ساختمان کانون وکلای دادگستری مرکز، ساختمان کنسولگری ایران در فرانکفورت، ساختمان مرکزی بانک توسعه صادرات ایران، ساختمان مجموعه ورزشی رفسنجان، طرح ساختمان کتابخانه ملی ایران (اجرا نشده) ، طرح ساختمان فرهنگستان های جمهوری اسلامی ایران (اجرا نشده) و طرح ساختمان موزه ملی آب (اجرا نشده) اشاره کرد.

ویژگی میرمیران در حفظ پیوستار و روح معماری کهن ایران با روش های نوین طراحی است.

زندگی

سید هادی میرمیران در ۲۳ اسفند ۱۳۲۳ در شهر قزوین به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشته مهندسی معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به انجام رساند و با ارزشیابی عالی فارغ التحصیل شد. از سال ۱۳۴۳ تا سال ۱۳۵۷ در دفتر فنی شرکت ملی فولاد ایران مشغول به کار گردید. پس از انقلاب از سال ۱۳۵۸ با عنوان مدیر طراحی در شرکت خانه سازی ایران (اصفهان) به طراحی پروژه های شهرسازی پرداخت. در سال ۱۳۶۴ به همراه گروهی از همکارانش شرکت مهندسان مشاور نقش جهان-پارس را تاسیس نمود و تا واپسین روزهای حیات در این شرکت مشغول به کار بود.

وی در شامگاه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵ پس از یک دوره ده ساله نبرد با بیماری سرطان، درگذشت.

پیشینهء آموزشی

استاد معماری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران، ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۵

استاد معماری، دانشکده معماری، دانشگاه علم و صنعت ایران، ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵

استاد معماری، دانشکده معماری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شیراز و همدان از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵

افتخارات

معمار برگزیده سال ۱۳۷۹ در اولین دوره اعطای نشان معماری ایران (استاد پیرنیا)

دریافت لوح تقدیر جامعه مهندسان مشاور ایران برای شناسایی و معرفی معماری ایران در سال ۱۳۸۵

برنده جایزه بزرگ معمار - سال ۱۳۸۰

کسب جایزه مهراز - سال ۱۳۸۱

انتخاب شده به عنوان پیشکسوت معماری توسط سازمان نظام مهندسی ساختمان کشور - سال ۱۳۸۱

دریافت لقب شهروند افتخاری اصفهان - سال ۱۳۸۳

دریافت لوح تقدیر و تندیس از جامعه مهندسان مشاور ایران - سال ۱۳۸۳

دریافت نشان دولتی درجه یک فرهنگ و هنر - سال ۱۳۸۳

برگرفته شده از سایت : http://mirmiran-arch.org (http://mirmiran-arch.org/)

Borna66
06-15-2009, 08:15 PM
زندگی نامه هوشنگ سیحون

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/05/seihoon.jpg

مهندس هوشنگ سیحون در سال ۱۲۹۹ و در خانواده اى اهل موسیقى به دنیا مى آید.

پدر بزرگ او « میرزا عبدالله » بنیانگذار موسیقى سنتى و معروف به پدر موسیقى سنتى ایران بوده است و مادرش (مولود خانم) از نوازندگان تار و سه تار و معلم زنده یاد « احد عبادى »که دایى سیحون به حساب مى آید. او بعد از راهیابى به دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران استعداد خود را از نقاشى به معمارى توسعه مى دهد و به دعوت « آندره گدار» (رئیس اداره باستان شناسى وقت ایران) براى ادامه تحصیل راهى پاریس و دانشکده هنرهاى زیباى پاریس (بوزار) مى شود و حدود ۳ سال تحت تعلیم « اوتلو زاوارونى » به تکمیل دانش معمارى خود مى پردازد و در سال ۱۹۴۹ به درجه دکتراى هنر مى رسد.

مهندس سیحون بعداز طراحى و اجراى آرامگاه بوعلى سینا (همدان ) پروژه هاى زیادى را طراحى و اجرا مى کند که از جمله آنها مى توان به مقبره عمرخیام (نیشابور)، مقبره کمال الملک (نیشابور)، مقبره و موزه نادرشاه افشار (مشهد)، مجلس شوراى ملى ، موزه توس (مقبره فردوسى )، کارخانه نخ ریسى کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدى ، سازمان نقشه بردارى کل کشور ، بانک سپه (توپخانه )، مجتمع آموزشى یاغچى آباد ، سینما آسیا، سینما سانترال ، کارخانه کانادادراى (زمزم فعلى ) در تهران و اهواز ، کارخانه یخ سازى کورس اخوان و حدود ۱۵۰ خانه و ویلاى خصوصى براى شخصیت هاى مشهور آن زمان اشاره کرد که تقریباً همه به اقتضاى کانسپتى که داشته اند از مصالح ساده و مقاوم محلى تشکیل شده اند و آموزه هاى کلاسیک بوزار پاریس در آنها پیاده شده است.

سیحون همچنین در طول آن سالها عضو شوراى ملى باستان شناسى ، شوراى عالى شهرسازى، شوراى مرکزى تمام دانشگاههاى ایران و کمیته بین المللى« ایکوموس» (Icomos) بوده و به مدت ۱۵ سال مسؤولیت مرمت تمام بناهاى تاریخى ایران را برعهده داشته است.

از دیگر مسؤولیت هاى مهم این معمار و مهندس ایرانى، یکى هم ریاست دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران در یک دوره و سالها تدریس معمارى دراین دانشکده بوده است که در آن دوره شاگردان به نسبت موفقى تربیت مى شود.

مهندس هوشنگ سیحون بیش از دو دهه است که در ونکوور (کانادا) زندگى مى کند و در آنجا به طراحى و نقاشى و تعلیم هنر مشغول است و هر از گاهى بزرگداشتى از سوى برخى مجامع خصوصى و دولتى و دانشگاهى خارج از کشور براى او برگزار مى شود.

مهندس هوشنگ سیحون، معمار و طراح

معمار مقبره ها و یادها

متولد سال ۱۲۹۹ تهران

فارغ التحصیل دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران

دانش آموخته دانشکده هنرهاى زیباى پاریس (بوزار) درمعمارى

رئیس دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران یک دوره

تدریس معمارى در دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران

عضو انجمن شوراى ملى باستان شناسى، شوراى عالى شهرسازى، شوراى مرکزى تمام دانشگاههاى ایران و کمیته بین المللى «ایکوموس» (وابسته به یونسکو) پیش ازانقلاب

چاپ ۳ کتاب «معمارى سیحون» ، «نگاهى به ایران (نقاشى هاى سیاه قلم) و (نیم قرن آثار معمارى ونقاشى سیحون)»

برگزارى نمایشگاهى مشترک با« پابلوپیکاسو » و « سالوادور دالى» در

«ماساچوست» آمریکا ۱۹۷۲

شهروند افتخارى فرانسه

تهیه فیلمى درباره آرامگاه بوعلى سینا به کارگردانى امیرشمخانى

داراى نمایشگاه دائمى در کلکسیون دانشگاههاى هاروارد، ام آى تى، دانشگاه واشنگتن و برکلى

طراح و اجراى تعدادى از مهم ترین بناهاى یادبودى و صنعتى و شخصى درایران مانند آرامگاه بوعلى سینا (همدان)، مقبره عمرخیام نیشابور، مقبره و موزه نادرشاه (مشهد)، مقبره کمال الملک، بانک سپه تهران و…

محمد شمخانى: تظاهرات معمارى مدرن و معاصر ایران آنقدر پراکنده و پوسته پوسته است که خیلى راحت نمى توان به صورت بندى آن پرداخت و از دوره یا دوره هاى مشخص سخن گفت. با استناد به همین آثار و آفرینه هاى جسته و گریخته و با نیت و درک و دریافتى تاریخى و تقویمى از این خط سیر نامنظم، اما کسانى آمده اند و آن را به ادوارى کوتاه برگردانده اند و تفسیرى از آن ارائه داده اند. به مدد چنین تفاسیرى است که مى توان مهندس» هوشنگ سیحون «را یکى از سرآمدان معمارى معاصر ایران و یکى از هنرمندانى دانست که در دوره اى خاص خوب درخشیده است.

دوره اى را که سیحون درآن به آفرینش بناهاى یادبودى و یادواره اى مى پردازد، مهندس« نادر اردلان »در دانشنامه ایرانیکا، دوران « پیدایش نمادهایى از یک هویت ملى روزافزون» مى نامد و بناهاى خلق شده درآن را که« تصاویر گذشته اى افتخارآمیز مانند آرامگاههاى نوبنیاد یا بازسازى شده دانشمندان، شاعران و قهرمانان ملى » و… به شمار مى آمدند « اغلب کوچک و با طرح هایى هنرمندانه »و اجراهایى خوب برمى شمارد که « گواه تحصیلات طراحان ایرانى در پاریس قبل ازجنگ » جهانى دوم به حساب مى آید.

نخستین اثرى که مهندس سیحون ازخود به جا گذاشته ، آرامگاه بوعلى سیناى همدان است که طرح آن در ۲۵سالگى و هنگام تحصیل در دانشکده هنرهاى زیباى پاریس (بوزار) ارائه مى دهد و درمسابقه اى که « انجمن آثار ملى» آن زمان به مناسبت بزرگداشت هزاره بوعلى سینا از سوى یونسکو برپا مى کند، جایزه اول را به دست مى آورد. جایزه اى که ساختن مقبره بوعلى سینا بود و ساختمانى که در ۲۸ سالگى او آغاز و در سى سالگى اش به پایان رسید. وقتى سال گذشته و در یک گفت وگوى اختصاصى از مهندس سیحون پرسیدم که : « چطور آن همه عبارت پراکنده ونمادها ونمودهاى تاریخى هم روزگار را دریک ساختار پلى فونیک گنجاندید، که در نهایت از آن یک صداى ارکسترال و هماهنگ به چشم و گوش بیننده برسد؟ » اوپاسخ داد: « آرامگاه بوعلى تنها یک آرامگاه یا مقبره نیست، بلکه آرامگاه یا مقبره جزئى ازکل است که یادبود بوعلى است. من خواسته ام با عوامل و عناصر معمارى چه از نظر شکلى وچه از نظر عددى ، از راه نماد و سمبل، شخصیت بوعلى را بیان کنم. و این موضوع در ایران یا سایر جاها معمول نبوده است. شکى نیست که براى هماهنگ کردن این عناصر ممارست و پیگیرى ومطالعه فراوان لازم است که در موقع خود سعى کرده ام کوتاهى نکنم. پس با یک نوع دانش فراگیر در ترکیب و تلفیق این عناصر کوشش خود را به کار برده ام تا چیزى به دست بیاید که در برابر دید شما است. این را هم بگویم که در تمام کارهایم جزئیات ، هر قدر بى اهمیت ،از ذهن من دور نبوده و به فراموشى سپرده نشده است ».

در این گفت وگوى طولانى که قرار بود در کتابى بیاید مهندس سیحون در پاسخ به پرسشى که از او درباره توصیف چشم انداز کلى آثار نوستالژیک اش مى کنم، چنین مى گوید:« بارها و بارها به هنرجویان خودم که در حقیقت یاران هنرى من هستند گفته ام: ما از دو هزار و پانصد سال پیش تا به امروز پیشکسوتانى داشته ایم که براى ما بى اندازه گرامى و محترمند. رسالت، به ما حکم مى کند که امروز کارهایى را که در عالم معمارى وهنر از هر نوع انجام مى دهیم عمیقاً در جایگاهى باشند که درمقابل این پیشکسوتان خجل و شرمنده نباشیم. بنابراین با تمام وجود وعشق بى پایان دست به کار شویم تابه نتیجه مطلوب برسیم. به این کارها که نام بردید(آرامگاه بوعلى سینا، خیام، کمال الملک، نادرشاه و…) با خاطراتى پر از شور و هیجان نگاه مى کنم و به نظرم مى رسد که چقدر نگفته ها دارم که بایدگفته مى شد و افسوس که نیمه کاره ماند. در پدید آوردن این کارها هدفم ابداً تقلیدگذشته نبوده است، بلکه روح و جان ایران مطرح بوده است که با ابزار امروزى باید شکل مى گرفت وخودنمایى مى کرد.»

او همچنین به این پرسش که « اگر مى خواستید با همان روحیه به معمارى بپردازید و مجبور به ترک ایران نمى شدید، پروژه بعدى تان چه بود وچه مى توانست باشد؟ » چنین پاسخ مى دهد:« در پاسخ این سؤال باید بگویم که موضوع یا پروژه خاصى مورد توجهم نیست. اما آنقدر ایده ها و حجم ها و شکلهاى متعدد در ذهنم مى جوشد و در حرکت است که گفتنى نیست و متأسفم چرا امکان پیاده کردن آنها روى خاک کشورم مقدور نیست. حیف و صدحیف. »

این اواخر و بعد از دو دهه سکوت و سردرگمى، پیشنهادهایى دوباره به مهندس سیحون شد که به ایران بازگردد و به طراحى و اجراى آثار مونومنتال دیگرى بپردازد که او هرگز قبول نکرد و فکر کردن به ایران در غربت را به کلنجار رفتن درخاک کشورش ترجیح داد. یکى از آن پروژه هایى که خود من واسطه پیشنهاد آن به این مهندس ارجمند شدم، پیشنهاد طراحى موزه اى با روحیه ساختمانى آرامگاه بوعلى سینا در همدان بود که پذیرفت و اجراى آن را مشروط به نظارت من بر حسن اجراى طرح کرد، که این بار پیشنهاددهندگان نپذیرفتند و بهانه آوردند!

وقتى از مهندس سیحون پرسیدم که« آیا هنوز خودتان را به لحاظ عاطفى یک شهروند ایرانى مى دانید یا نه؟ و آیا هنوز تحولات فرهنگى و هنرى و اجتماعى این کشور برایتان مهم و جالب هست یا نه؟ »او در پاسخ به این آخرین پرسش ام چنین مى گوید:« افتخار مى کنم که ایرانى هستم و افتخار مى کنم که درموقع تولد، ایران عزیز به من این امکان را داده است که پایم را روى خاک مقدسش بگذارم. هیچ گله اى از هیچ کس ندارم و مى دانم بى مهرى ها قطعاً از روى عدم آگاهى نسبت به درون و ضمیر من بوده است.

تمام تحولات فرهنگى و هنرى و اجتماعى کشورم دقیقاً مورد توجهم مى باشند. کوچکترین تصرف، کوچکترین ناملایمتى، کوچکترین خرابى نسبت به آثار ایران آنچنان تأثیر نامطلوبى در قلبم مى گذارد که قادر به بیان آن نیستم.

بعضى دخل و تصرفات در آثار اصفهان و یزد و سایر شهرها که پر از شاهکارها هستند شدیداً مرا متأثر و متأسف مى کند. به طورى که حس مى کنم یک قسمت از وجود ایرانم را مجروح کرده اند و زخم زده اند. به هر حال خودم را فدایى آن سرزمین مى دانم و برایش آرزوى پیشرفت و بارورى دارم. »

یک بخشى از شهرت مهندس سیحون هم به نقاشى ها و به ویژه طراحى هاى او برمى گردد. نقاشى هایى که به نوعى از مینیاتور آغاز شده و در نهایت نیز بدان رسیده است. ماجراى این « فرگشت » را من در نقدى بر آثار او آورده ام و اینجا مجال پرداختن به آن نیست. یکى از مهمترین رویدادها در زندگى هنرى مهندس سیحون که دائم روى آن تأکید مى شود، نمایشگاه هاى مشترک سیحون و پابلو پیکاسو غول هنر قرن بیستم است. در نخستین نمایشگاه مشترک این دو هنرمند که در سالهاى دهه پنجاه در تهران و در گالرى دولتى« مهرشاه » برگزار مى شود، تنها یک بشقاب سرامیک خریدارى شده از آثار پیکاسو به نمایش درمى آید و باقى آثار مربوط و متعلق به سیحون است. برگزارى چنین نمایشگاه به اصطلاح مشترکى و آن هم با چنین عنوانى شاید در تاریخ هنر جهان بى سابقه بوده باشد! داستان نمایشگاههاى مشترک سیحون وپیکاسو به همان نمایشگاه معروف ختم نمى شود و بار دیگر در ماساچوست آمریکا و این بار با همراهى آثارى از سالوادور دالى برگزار مى شود. در این نمایشگاه انگار برخى از منتقدان آمریکایى چنان که مى گویند از کلاف هاى سردرگم سیحون و بافه هاى خط او استقبال مى کنند و از آنها به عنوان آثارى با ارزش و به یاد ماندنى یاد مى کنند.

هوشنگ سیحون متعلق به سومین نسل معماران ایرانی است که تحصیلات خود را در اروپا انجام دادند . در همان سالهای ۲۵۰۷، هنگامیکه سیحون پس از پایان تحصیل در مدرسه بوزار پاریس به ایران آمده و شروع به کار کرد ” سبک بین المللی ” تا حد زیادی در میان معماران رواج یافته بود . در تهران به خصوص در محله های جدید شمال شهر بیش از پیش الگوهای این سبک بویژه در خانه سازی رعایت می شد .

اما دانشکده هنرهای زیبای تهران از همان ابتدای تاسیس روش آموزش بوزار پاریس را برگزید و سیحون نیز خود فارغ التحصیل همین دانشکده بود .

مدت یک ربع قرن ، آنچه که این معمار و معدود همکاران او در ایران ساختند و آموزش دادند ، سرمشق و نمونه کار نسل های بعدی معماران دانشگاه دیده ، حرفه ای های قدیمی و حتی بساز و بفروشها قرار گرفت . ازبناهای مجلل و تشریفاتی که دارای ارزش نمودگاری هستند تا ساختمانهای ساده کوچک در دورترین نقاط کشور هیچیک از این زبان معماری به دور نماندند.در دهه های بعد از جنگ جهانی دوم شیوه های معماری سنتی که عبارت بود از تکرار تعداد معدودی نمونه های اصلی معمارانه برای بناهای مختلف ، به خصوص در شهرهای بزرگ به کلی کنار گزارده شده بود .

احداث خیابانهای سراسری و شبکه جدولی شهری بافت شهری سنتی را دچار دگرگونی اساسی کرده و قطعات مالکیت منظم و مستطیل شکل به وجود آورد .با این تغییرات ساختی در شکل شهر به دوران معماری درون گرا با حیاط مرکزی پایان داده شد و معماران به الگوی تک بناهای جدا از یکدیگر روی آوردند .بدینسان فضای تاریخی جای خود را به محیط جدیدی می داد که روحیه مدرنیزم (نوینگرایی ) در آن بیش از پیش دیده می شد .جهت اصلی معماری که در گذشته روی به سمت یک مرکز روحانی داشت جای خود را به معماری داد که به سمت تحول و آینده گرایش داشت . بخشهای مسکونی شبکه راسیونالیست شهری به وجود آوردند . و کاخهای دولتی و بناهای عمومی که نمودار تحکیم قدرت مرکزی و دولت بود بیشتر در فضاها و میادینی جای گرفتند که از ویژگیهای فضاهای شهری نئوکلاسیک بهره داشت . این دو جنبه معماری که یکی ضرورت ایجاد بناهای ساده و عملی بود و دیگری نیاز به نمایش ارزشها و مظاهر فرهنگی نظام زمانه ، زمینه مناسب خود را در دوگانگی آموزش بوزار در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم یافت .

معرفی کار هوشنگ سیحون فرصتی است مناسب برای آنکه بتوان به جریان پیدایش و تحول معماری نوین در ایران و تاثیر مکاتب مختلف فرهنگی بر این معماری نگریست . بعد از جنگ جهانی دوم اروپا غرق در مسئله بحران مسکن بود .معماران در این فرصت روی به نظریه های فونکسیونالیستی که در سالهای بین دو جنگ تحول یافته بود آوردند و برای جبران خرابیهای حاصل از جنگ روی به امیدها و آرزوهای مدرنیزم آوردند . شهرها و محله ها به این ترتیب به سرعت ساخته می شد . ایران در آن هنگام آهسته آهسته گام در راه شهرنشینی متعادلی می گذاشت و به تدریج بناهای عمومی یعنی بناهای اداری ، خدمات عمومی گوناگون و بناهای تشریفاتی جای خود را در شهرها باز می کردند . مسکن جدید نیز از جانب گروهی اجتماعی محدود و روشنفکری ساخته می شد که در آن دوران آداب زندگی فرنگی را کم و بیش آموخته و میل بر ان داشت که تحول را از خانه خود آغاز نماید . در اروپا درست به عکس قدرت اقتصادی این گروه اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم رو به ضعف نهاده بود و الگوی ویلای وینی VIENNOISE سالهای بین دو جنگ جای خود را بیش از پیش به الگوی مسکن اجتماعی و یا به اصطلاح آپارتمان سازی می داد . چنانکه می دانیم الگوهای اخیر توانستند در سی سال بعد از جنگ سیمای شهرهای اروپایی و حومه ها را به کلی زیر و رو کنند .

در ایران و بخصوص در تهران نه تنها گروه نوخواسته روشنفکر و متمکن بلکه آن دسته از شهرنشینان سنتی نیز که با افکار جدید تماس حاصل کرده بودند ، متمایل به ترک مرکز مسکونی و تجارتی شهر ( بازار و محله های اطراف آن ) شدند و به تدریج خانه های خود را در شمال شهر در دامنه کوه البرز بنا نهادند . در اختیار داشتن قطعات بزرگ زمین و نبودن یک بافت شهری پیشین برای شکل دادن به این قطعات موجب شد که محله های جدید تهران نه به صورت یک استخوان بندی شهری بلکه پیرو الگوهایی شبیه به حومه شهرهای آمریکا شکل بگیرند .

در واقع باید پذیرفت که پس از بوجود آمدن محورهایی مانند سپه ، فردوسی و شاهرضا ، مکانهای شهری موفقی که قادر باشند مرکزیت و خصوصیات ویژه ای برای تهران تعریف کنند به وجود نیامد . مرکز شهر در محدوده ای که بین دو جنگ ایجاد شده بود باقی ماند و بخشهای مسکونی پراکنده در خارج آن شروع به شکل گرفتن کرد .درجریان این مهاجرت خطی به سمت دامنه البرز معمار تهرانی با مسئله تک خانه رو به رو بود ، تک خانه ای که هیچگونه گفتگوی معمارانه با یک بافت شهری موجود را در برابر خود نداشت .در حالیکه معماران فرنگ دیده نسل اول توانسته بودند تیپولوژی مسکن بسیار قوی شهری بوجود آورند و ” سبک بین المللی ” را با بافت جدولی تهران هماهنگ سازند ، معماری جدید سرچشمه الهام خود را د ر ویلای منفرد از نوع رایج حومه SUBURBIA در آمریکا یافت . اما در بناهای عمومی که ضرورتا ” در نقاط مرکزی شهر باید ساخته می شد معماران از الگوهای فونکسیونالیست پیروی کردند . استفاده از تکنولوژی ساختمانی جدید ، ایجاد فضاهای چند مصرفی و کاربرد زبان معماری راسیونالیست ، تیپولوژی جدید را برای بناهای عمومی به وجود آورد که به تدریج جای بناهای عممی پیش از جنگ راکه دارای روحیه نئوکلاسیک بودند گرفت .

بناهای یادبود سومین گروه ساختمانهای این دوره بود و در حقیقت تنها فرصت کامل برای ابراز یک زبان صرف معمارانه . برای معمارانی که در مدرسه بوزار فرانسه آموزش دیده بودند کمتر این موفقیت پیش می آمد که بتوانند عظمت و ابهت زبان معاری را که در بوزار فرگرفته بودند درساختمانهای خود به کار گیرند . بناهای یادبود این فرصت را برای آنان فراهم آورد . اما باید به خاطر داشت که مونومانتالیزم بوزار با سبک آکادمیک پیش از جنگ که ملهم از جنبشهای معماری آلمانی سالهای اولیه قرن بیستم بود WERKBUND به کلی تفاوت داشت .

بوزار بعد از جنگ نیز به کلی با بوزار قرن نوزدهم که پیرو سبکی تاریخی گرا بود تفاوتهایی پیدا کرده بود . عطف به جوهر تاریخ جای خود را عطف به عناصر شکلی تاریخ گذشته داده بود و در نتیجه عطف به عناصر شکلی متعلق به دورانها و سبکهای متفاوت ، این برداشت آزاد و التقاطی از دورانهای گذشته اصطلاحا ECLECTISME نامیده می شود .از آنجا که دیگر نظم هندسی بیانگر معنی و محتوی نظم معماری دوره معینی نبود و در عوض به مفاهیم مجردی مانند تناسب ، تقارن و غیره تقلیل یافته بود ، لذا معمار نیز امکان یافته بود که فانتزی های هندسی خود را آزادانه به کار اندازد .

از سوی دیگر کتاب معروف لوکوربوزیه VERS UNE ARCHITECTURE تاثیر بسیاری در محافل معماری گذاشته بود و اهمیت تاریخ ، را به عنوان سرچشمه الهام زبان معماری به کلی ضعیف کرده بود . گرچه تاثیر این کتاب هرگز از درگاه بوزار به درون رخنه نکرد لیک در سست کردن پایه های تاریخ گرای بوزار نقش موثری را ایفاء کرد .

بدین ترتیب زبان مونومنتال جدیدی در معماری بنا های یادبود و آرامگاهها نسج گرفت . ترکیب “( کمپوزیسیون ) غیر مترقبه نقشه به جای تکرار الگوی تثبیت شده تاریخی ، به کار بردن نشا نه های خارجی معماری سنتی ایران و استفاده التقاطی از تکنولوژی های گوناگون ساختمانی خصوصیات اصلی معماری مونومنتال این دوره را تشکیل می دهند .

توجه اصلی معمار معطوف به ابداع شگردی ها و نوآوریها بود .مفهوم ” فضا ” در این معماری چندان جایی نداشت و در عوض ” تاثیرها ” EFFETS اهمیت بسیار یافتند . بدین ترتیب نما اهمیت خارق العاده یافت و مهمترین جنبه نمایشی بنا را به خود اختصاص داد .

می بینیم که در این سبک ، تاریخ روابط ماهوی میان شکل ها و حجم های جای خود ]را[ به تاریخ موتیف ها MOTIFS داده است و معمار تمام کوشش خود را در راه ضبط و ترکیب موتیف های معماری های دوران گذشته به میل و ابتکارشخصی خود به کار برده است .

بدین ترتیب ملاحظه می شود که در دوران خاصی بحرانی که معمار بوزار ناگزیر از تسلیم به نیازهای فوری و حیاطی جامعه و ساده کردن زبان هنری خود است بنای یادبود موضوع استثنایی و جالبی را تشکیل می دهد که معمار بتواند در آن به طریق اولی قوانین بازی خود را به کار اندازد ، قوانینی که در غیر این صورت اعتبار تاریخی خود را از دست داده بودند .

معماری هوشنگ سیحون نیز از بیشتر این خصوصیات برخوردار است . ویلا ها ، بناهای عمومی شهری و بناهای یادبود سه فرصت جداگانه را برای کاربرد سه زبان مختلف برای او به وجود آوردند .

ویژگی کار این معمار را باید در نحوه استفاده از مصالح دید . او نخستین معمار ایرانی بود که آهن و سیمان را به طور عیان در ساختمان به کار برد . وضوح ساخت و شهامت در بیان بی پرده آن که با بانک سپه و اداره پست آغاز شد در خانه ها نیز شکل خاص خود را یافت .کار سیحون از خانه دکتر بابک که از سبک بین المللی بی تاثیر نیست تا منزل خودش در دروس راه مشخصی را طی کرده است .وضوح ساخت ، یافتن حساسیت و سلیقه شخصی نسبت به ترکیب سنگ و آهن را باید در حقیقت موفق ترین بیان او از لحاظ مصالح دانست . سیحون در تحول بعدی خود و به سبب نگاهی که همواره به معماری ایران داشت ارزشهای دیگری را درکار خود گسترش داد .از آن جمله است استفاده از شکلها و عناصر معماری عامیانه ، استفاده از آجر نه تنها در پوشش بلکه هم چنین به منظورهای نمایشی و تزئینی و توجه به برخی جزئیات . باید معتقد بود که با وجود همه برداشتهای التقاطی و تنوع جویی ها ، کار سیحون همواره از نوع خلوص در کاربرد ماده ، برخوردار بوده است . خانه شمشک حد تکامل او درترکیب سنگ و چوب است . همچنانکه ساخت آجری خالص مجموعه آموزشی فرح نمودار پختگی سیحون در رسیدن به یک نوع کمال و حرفه در زبان آجر است .

خلاصه زندگی نامه

متولد ۲۴۷۹ ( ۱۲۹۹) در تهران

تا سال ۲۴۹۹ (۱۳۱۹) مشغول تحصیل در دبستان و دبیرستان بوده است ( در تهران ) .

در سال ۲۴۹۹ دیپلمه متوسطه گرفته است .

از سال ۲۴۹۹ تا ۲۵۰۳ (۱۳۲۳) موفق به اخذ پایان نامه مهندسی در رشته معمار ی شد . بین سالهای ۲۵۰۴(۱۳۲۴) و ۲۵۰۸ (۱۳۲۸) در پاریس در دانشکده هنرهای زیبا در رشته معماری ادامه تحصیل داده و در همین سال به دریافت دیپلم معماری از دانشکده فوق موفق شده است .

بلافاصله به ایران مراجعه نموده و با سمت دانشیار در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مسئول یک کارگاه معماری مشغول تدریس شده است و ۵ سال بعد به مقام استادی ارتقاع یافته است در سال ۲۵۲۱(۱۳۴۱) به مقام ریاست دانشکده هنرهای زیبا انتخاب و مشغول انجام وظیفه شده است . بنیانگذاری رشته شهرسازی و رشته های موسیقی و تئاتر در دانشکده هنرهای زیبا و همچنین به وجود آوردن دفتر فنی دانشکده از اقدامات سالهای ۲۷-۲۵۲۱ (۴۷-۱۳۴۱) او است .در سال ۲۵۲۷ (۱۳۴۷) از سمت ریاست دانشکده و استادی دانشگاه هر دو استعفاء داد .در این سال در اولین انتخابات انجمن شهر تهران به عضویت انجمن شهر تهران در آمد و به عنوان رئیس کمیسیون شهرسازی در انجمن مشغول انجام وظیفه شد و در اواخر دوره چهارساله انجمن از سمت خود استعفاء داد و در دفتر شخصی خود مشغول ادامه کار شد . این دفتر از سال ۲۵۰۸ ( ۱۳۲۸) تاسیس شده است که تا هم اکنون به فعالیت خود ادامه میدهد و تمام آثار معماری مهندسی سیحون از همین دفتر طرح ریزی شده است .

وی چند دوره پیاپی نیز به عنوان عضو و نایب رئیس و رئیس انجمن انتخاب شده است در شورهای متعددی از جمله شورای دانشگاه تهران ، شورای مرکزی دانشگاهها ، شورای عالی شهرسازی ، شورای عالی آثار باستانی و ابنیه تاریخی ، شورای عالی ارزشیابی ( وزارت علوم ) ، شورای ایکوموس و نیز در کمیسیون ها و کمیته های متعدد شرکت داشته است . عضو هیات امنای مدرسه عالی ساختمان و موسسات آموزشی فرح بوده و میباشد . فعالیتهای مفصلی در امر معماری کشور داشته است که به ترتیب زمانی شرح داده شده است .

او در سمینارها و سخنرانیهای متعدد در نقاط مختلف ایران شرکت داشته است در شهرهای پاریس ، آکسفورد ، شیکاگو ، لوس آنجلس ، روم ، پالرم ، صوفیه ، آتن ، مسکو و دهلی نو در باب هنر و معماری سخنرانی نموده است .

با اخذ نشانهای درجه ۳ همایون درجه ۱ آبادانی نشان هنر و نشان سپاس مفتخر شده است . در نقاط مختلف جهان آثار نقاشی او به نمایش گذاشته شده است .

از جمله در تهران چند بار به صورت انفرادی و جمعی ، در آمریکا در دانشگاه سانتا باربارا به صورت انفرادی در دانشگاه ماساچوست به اتفاق پیکاسو وسالوادور دالی و در پاریس به صورت انفرادی کارهای نقاشی او هم اکنون در کلکسیون های شخصی علیاحضرت شهبانوی ایران و جمعی از هنر دوستان ایرانی و در فرانسه و در آمریکا در بعضی کلکسیونهای شخصی و در چهار دانشگاه مهم آمریکا در کلکسیون دانشکده مربوطه نگهداری می شود : دانشکده هاروارد ، دانشکده ام آی تی ، واشینگتن یونیور سیتی و برکلی .

در اغلب روزنامه های داخلی و خارجی مقالات و عقاید او در باب معماری و هنر به چاپ رسیده است و در مورد کارهایش بحث شده است .

کتابی تحت عنوان نگاهی به ایران در پاریس مشتمل بر یک قسمت از طرحهای سیحون چاپ شده ( ۱۹۷۳)

برگرفته شده از سایت : http://avadseyhoun.blogfa.com (http://avadseyhoun.blogfa.com/)

Borna66
06-15-2009, 08:16 PM
زندگی نامه استاد پیرنیا (۱۳۰۱تا ۱۳۷۶) از زبان خود استاد

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/06/pirnia.jpg

من در اصل نائینی هستم و از بدو تولد تا بعد از دوره دبیرستان در یزد اقامت داشتم .خانه ما در محله یوزداران یزد در محلی به نام جنگل بود .اگر کوچه یوزداران را به طرف دروازه مهریز ادامه میدادیم ،در نزدیکی باروی شهر چهار خانه قرار داشت که متعلق به پدرم بود.خانه به «میرزا صادق خان» معروف بود.در ابتدا خانه کوچک بود و طراحی «اندرونی - بیرونی» داشت ،آب صدر آباد از داخل آن می گذشت که متاسفانه بعد ها خشک و خانه را از سبزی و خرمی انداخت.در وسط حیاط گودال باغچه ای قرار داشت .خانه بعدها گسترش یافت و پدرم زمین کنار آن را خرید و یک نارنجستان و یک بیرونی به آن اضافه کرد.خانه مانند دیگر خانه ها با طرح یزدی ساخته شده بود.از کریاس که وارد می شدیم راهرویی به بیرونی و راهرویی دیگر به اندرونی راه داشت.در کنار اندرونی گودال باغچه ای با فضاهای مختلف مانند پنج دری و سه دری دراطراف آن قرار داشت.بین دو حیاط ،پنج دری ها و سه دری ها دو رو بودند یعنی اتاقها به هر دو حیاط دید و راه داشتند .حیاط اندرونی ،آشپزخانه و دو صفه دیگر داشت .در حیاط جدید تر که پدرم بعدها آن را ساخت انواع سه دری و پنج دری قرار داشت .خانه دارای یک «خروجی» بود .در اطراف خروجی ،یک اتاق بزرگ و دو اتاق کوچک قرار داشت .یک بیرونی هم بعدها در کنار حیاط جدید ساخته شد.کوچ های در کنار این حیاط به باروی شهر می رسید.چاه و منبع و طویله در این قسمت قرار داشتند.فکر می کنم خانه در حال حاضر سه صاحب دارد.

دوران ابتدایی را در مدرسه « مبارکه اسلام » در محله یوزداران در نزدیکهای دروازه کوشک نو گذراندم.بعدها مدارس دولتی شکل گرفت که به نامهای مدارس نمره ۱ و نمره ۲ معروف بودند و من به مدرسه نمره ۲ در محله لب خندق (در پشت باروی یزد) می رفتم .مدرسه در خانه ای به نام « ابریشمی » قرار داشت و چون خود صاحب خانه در زیر زمین آن مدفون بود از خانه می ترسیدیم.

دوران دبیرستان را به مدرسه ای رفتم که ابتدا اسم نداشت ولی بعدها به « ایرانشهر» معروف شد.مدرسه، نخست در خانه ای به نام کوراغلی قرار داشت که خانه ای بسیار زیبا بود .کوراغلی ها تجار معروف یزد بودند و این خانه را برای مدرسه اختصاص داده بودند . خانه واقع در سه طبقه و دارای گودال باغچه بود که تمام پنجره های زیر زمینها به آن باز می شد. مکان خانه دقیقا پشت مسجد میر چخماق قرار داشت . پس از گذشتن از یک ساباط به یک میدانگاه می رسیدیم که در داخل آن دربندی بود.خانه در این دربند قرار داشت. بعدها مرحوم ماکسیم سیرو مدرسه جدید ایرانشهر را ساخت که من سال آخر یعنی ششم متوسطه را در این دیبرستان نوساز خواندم. او شاید تنها کسی بود که واقعا با معماری ایران آشنا بود و از معماری یزد بسیار خوب استفاده کرد و مدرسه را ساخت.

بعدها پس از مرگ پدرم به دلیل مقروض بودن مجبور شدیم خانه را بفروشیم .خانه جدید ما را دایی ام برایمان خرید که در کوچه شازده ها پشت اداره دارایی قرار داشت. در نزدیکی قبر وحشی بافقی قرار داشت که بنایی بسیار زیبا بود و با تخریب آن اداره دارایی را ساختند . سنگ قبر احتمالا هنوز در همان مکان به صورتی پنهان نگهداری می شود و آقای مشروطه برای جلوگیری از نابودی ،آن را در زیر خاک نگاه داشتند. بنا مانند ساختمان مقبره حافظ بود منتهی ایرانی تر.

گرایش به معماری

گرایش به معماری از دوران کودکی در من وجود داشت .البته نمی توانم بگویم پدرم مشوق من بود. ایشان همه کار می کردند خدا رحمتشان کند هم نقاش و هم معمار بودند .در یزد کتابها را مریانه می خورد و ایشان کتابها را طوری ترمیم می کردند که تشخیص صفحه های ترمیم شده از اصل بسیار سخت بود. خطاط بسیار خوبی هم بودند.

دوران کودکی

از اوان کودکی در شهر یزد بودم .شهر یزد یک موزه معماری است و من در این موزه و در کنار این آثار بزرگ شده ام.زمانی که به دبستان می رفتم با توجه به سخت گیریها و تنبیهات بی جهت آن زمان و اینکه یکبار مرا نیز فلک کردند ،بعضی از روزها از مدرسه فرار می کردم و به داخل خرابه ها می رفتم و آنجا پنهان می شدم و در عین حال آنها را تماشا می کردم. ظهر خسته و کوفته به عنوان اینکه در مدرسه بودم به خانه باز می گشتم .در خانه خیلی به من توجه می کردند زیرا فکر می کردند به خاطر خستگی از مدرسه است، بعضی اوقات چند روزی هم به مدرسه نمی رفتم و به گشت و گذار در بناهای قدیمی می پرداختم.

محله ای که خانه ما در آن قرار داشت یعنی محله یوزداران منبع آثار با ارزش معماری بود.در این قسمت تا دروازه مهریز بیشتر آثار زیبای یزد مانند مسجد جامع قرار دارند و من روزی چهار مرتبه از کنار آن می گذشتم و به عبارتی دیگر «نمی گذشتم» یعنی وقتی به آنجا می رسیدم بی اختیار مدتی آنجا را تماشا می کردم و از همه قسمتهای آن لذت می بردم.

در ایام طفولیت برای فرار از گرمای اواخر اردیبهشت ماه به کوهستانهای اطراف یزد مانند ده بالا و جاهای دیگر در داخل شیر کوه می رفتیم که هوای خوب و خنکی داشت. در این مکان یزدیها باغهایی کرایه می کردند و مدتی در آنجا اقامت می نمودند. وقتی ما در آنجا بودیم در کنار نهرها ، قناتی کوچک ، با سوراخ کردن زمین می ساختم و آن را به نهر اصلی وصل می کردم .وقتی آب از قنات آفتابی می شد آنجا ساختمانی کوچک می ساختم . خشتهای ساختمان را با قوطی کبریت می ساختم و آنها را در آفتاب خشک می کردم . با دقت فراوان ساختمان ها را می ساختم و از شاخه های درخت برای تیر ریزی آن استفاده می کردم . در و پنجره خانه ها را با مقوا به نحو بسیار زیبایی می ساختم . کل کار به شکل یک ماکت کوچک در می آمد.

همانگونه که می دانید در یزد آب بسیار با ارزش است .در آن وقتها حتی برای آب ، نزاعهای سختی در می گرفت. صاحبان باغها سخت می گرفتند که کسی آب را بدون علت حرام نکند. ولی صاحب باغ ما این اجازه رات به من می داد و حتی بعد از ترک باغ ساختمانهای کوچکی را که من ساخته بودم خراب نمی کرد. دور آنها را خاکریزی می کرد که زمان آبیاری خراب نشوند .این کارهای من تا سال سوم و چهارم دبیرستان ادامه داشت .

درزمان کودکی تا دوره دبیرستان با اساتید زیادی در یزد آشنا بودم . وقتی از مدرسه می آمدیم با تعدادی دیگر از بچه های علاقمند دوربعضی از این اساتید جمع می شدیم و آنها چیزهای بسیار شیرینی می گفتند و به ما می آموختند .در آن زمان دور هم جمع شدن ممنوع بود و آژان یا پلیس می آمد و ما را پراکنده می کرد و به اساتید نیز دشنام می داد که چرا معرکه گرفته اید و بچه ها را دورخودتان جمع کرده اید . وقتی پراکنده می شدیم به جای دیگر رفته و در گوشه ای دیگر استاد را گیر آورده و از او می خواستیم تا بر روی زمین رایمان نقشه ترسیم کند.

اساتیدی را که به خاطر دارم استاد حسن و استاد محمد علی و تعداد زیادی اساتید گمنام هستند که خدا رحمتشان کند با کمال تاسف همه آنها رفتند . حاج محمد علی استاد با سوادی بود و به او ملامحمدعلی (ممدلی) می گفتند.هرچند به اردکانی معروف بود اما در اصل میبدی بود . مانند اردکان ، میبد نیز شهر مرد خیز است. از میبد افراد متفکر و هنرمندان زیادی برخاسته اند . ایشان به خودش «نکیز» می کرد ، یعنی روی زمین با سر انگشت و چیزهای دیگر کروکی می کشید و مسائلی را مطرح می نمود که در بحث « هنجار» به آنها اشاره کرده ام . از جمله آنها مثلثهایی است که مرحوم دکتر هشترودی معتقد بود آنها در ریاضیات غرب و شرق مورد بحث قرار نگرفته اند و قرار بود با مرحوم دکتر درباره آنها کار کنیم که متاسفانه ایشان مرحوم شد.

دوران دانشگاه

در سال ۱۸-۱۳۱۷ در امتحان کنکور دانشکده هنرهای زیبا شرکت کردم و آنطور که یادم می آید ۷ نفر پذیرفته شدند و الحمدالله به جز من همه از هنر مندان نامور ایران شدند. از این افراد می توانم از مهندس سیحون ،مهندس صانعی ،مهندس دولت آبادی ،مهندس کریمان و مهندس ریاضی نام ببرم .البته افراد دیگری مانند آقای پرویز و سخن سنج نیز بودند که دانشکده را رها کردند .دانشکده نخست نام دیگری داشت و به نام هنرستان و مدرسه عالی معماری شناخته می شد:

« … در سال ۱۳۱۷ مدرسه ای به نام مدرسه عالی معماری در وزارت پیشه و هنر محل مدرسه عالی مرحوم کمال الملک به ریاست آقای ابوالحسن صدیقی تاسیس گردید . شرایط ورود به مدرسه عالی نامبرده دارا بودن گواهی نامه دوره کامل متوسطه شعبه علمی، و دوره تحصیلات آن چهار سال تعیین گردید ولی به واسطه علاقه سرشاری که در ایران به این فن وجود داشت تعداد زیادی بیشتر از حد مورد احتیاج داوطلب شدند . بنابر این تعداد ۲۰ نفر از داوطلبان را با شرایط فوق بطور مسابقه از ریاضیات و تاریخ و طراحی انتخاب نمودند که در روز یکشنبه اول آبان ماه با علاقه مفرطی شروع به کار نمودند . ولی بنا به مقتضیات در روز یکشنبه ۸ آبان ماه ۱۳۱۷ مدرسه نامبرده … جزء هنرستان عالی هنر های زیبای باستان گردید و از روز دهم آبان ماه ۱۳۱۷ در محل هنرستان نامبرده « مدرسه عالی معماری » شروع به کار کرد.

« آقایان اساتید عبارت بودند از : آقایان مهندی فروغی ، رولاند دوبرول ، طاهرزاده و بهزاد در فن معماری و آقایان مهندس سپاهی ، دکتر بهرامی ، دکتر رحیمی ، دکتر پارسا جهت دروس نظری و آقایان حسین طاهرزاده جهت نقاشی.ساعت کار این مدرسه چهار ساعت قبل از ظهر و چهار ساعت بعد از ظهر بود.

مدت تحصیل در این دانشکده چهار سال بود و ارزش تحصیلی آن برابر فوق لیسانس شناخته شد. استادان و معلمان این دوره ] پس از ۱۳۱۹[ عبارت بودند از :آقایان مهندس علی صادق ، منوچهر خرسند ، ایرج مشیری ، وزیری ، سپاهی ، غفاری.(غلامرضا خواجوی ،دانشکده هنر های زیبا ،مجله آرشیتکت ، شماره ۱، ص ۳۱)

در تابستان سال ۱۳۱۹ در اثر مساعی آقایان آرشیتکت فروغی و دوبرول و بنا به تصمیم وزارتخانه های پیشه و فرهنگ و هنر دانشکده معماری از وزارت پیشه و فرهنگ و هنر منتزع و به وزارت فرهنگ منتقل و به اسم دانشکده هنرهای زیبا (معماری- نقاشی-مجسمه سازی) در مدرسه مروی مستقر گردید.در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۱۹ با نطق رئس دانشکده آقای آندره گدار دانشکده افتتاح شد و دانشجویان به ]چند[ دسته تقسیم شدند و هر دسته در کارگاه مخصوص تحت نظر یکی از استادان معماری آقایان آرشیتکت فروغی و آرشیتکت ماکزیم سیرو و آرشیتکت رولاند دوبرول شروع به کار نمودند. متاسفانه پس از چندی آرشیتکت دوبرول به دلیل پیش آمدن جنگ ، ایران را ترک نمودند و دانشجویان را از ذاشتن چنین استاذی محروم و سرپرستی کارگاه را به آقای آرشیتکت فروغی محول نمودند. پس از مدتی آقای آرشیتکت آفتاندلیان به جای آقای سیرو به سمت دانشیاری معماری مشغول شدند و آقای مهندس الکساندر موزر استاد استاتیک و مقاومت مصالح از خدمت کناره گیری نمودند… .

عده فارغ التحصیلان تا سال ۱۳۲۴ در قسمت معماری ۲۸ نفر و در قسمت نقاشی ۶ نفر بود.(غلامرضا خواجوی،دانشکده هنرهای زیبا،مجله آرشیتکت ،ص ۱۱۱)

مکان دانشکده ابتدا به صورت هنرستان در مدرسه ایران و آلمان در نزدیکی موزه ایران باستان بود.بعدها که به صورت دانشکده درآمد ، به مدرسه مروی و پشت آن مدرسه سپهسالار قدیم تغییر مکان داد. کلیه فضا های معماری در این دو بنا وجود داشت. شبستانهای مدرسه را تیغه بندی کرده بودند و نورگیری آن از سقف انجام می شد. این فضا مختص کارگاه معماری بود. دو مدرس مدرسه مروی به دروس نظری اختصاص داشت. یک اتاق بزرگ در مدرسه مروی برای کارگاه مجسمه سازی درنظر گرفته شده بود و چون از این رشته استقبال نشد (با دو دانشجو) تعطیل شد.

پس از مدتی مجبور شدیم مدرسه مروی را ترک کنیم و به دانشکده فنی دانشگاه تهران منتقل شویم. قسمت شمالی زیر زمین این دانشکده را به ما اختصاص داده بودند ، نهری هم ازآنجا می گذشت که در مجاورت آن بخشی مورد استفاده ما بود.

درباره روش آموزش دانشکده هنرهای زیبا باید بگویم که اقتباسی بود از «بوذار» یا هنرهای زیبای فرانسه.در سیکل اول ،دروس نظری و در سیکل دوم ، یک پروژه ساختمان یا فن ساختمان داشتیم. برای گذر از سیکل اول به دوم باید یک رساله تز مانند ارائه می نمودیم .در سیکل دوم ، دروس نظری نداشتیم.

همانطور که پیشتر گفتم علاقمندی من به معماری ایران از دوران کودکی شروع شد.هنگامی که به دانشکده وارد شدم نیز نظرم همین بود. در دانشکده رسم بر این بود که «اردهای» یونانی را کپی کنیم. تنها کسی که آنها را نکشید من بودم.برای نمونه ،تمرین دیگر طراحی پاسیو و ایوان بود که من آنها را با قوس تیزه دار «آژیو» کشیدم که نمره اول شد. بعد ها که با کمال تاسف مشاهده نمودم این نوع کارها را در دانشکده مسخره می کنند از آنجا دل بریدم و به کارهای مورد علاقه خود پرداختم .دنباله خود باختگیهایی که از زمان قاجار آغاز شده بود و در زمان ناصرالدین شاه به حد اعلای خود رسیده بود، در دانشکده به شدت به چشم می خورد به نحوی که از هر چیزی که ایرانی بود به شدت پرهیز می کردند ، حتی طرح خانه ایرانی و … .

من سال اول دانشکده ام را با چهار پروژه تمام کردم که همه آنها نمره اول شد و مدال گرفت . تقریبا نیمی از سال بیکار بودم و بعد هم که دیدم در آنجا خبری نیست به دنبال پیرمردهایی که خوشبختانه آن موقع زنده بودند ،رفتم.

یکی از این اساتید حاج ابوالقاسم ، پیرمردی از اهالی خراسان و بسیار بداخلاق بود. او را به خانه خود می آوردم و برایم صحبت می کرد.گاهی اوقات از او سوالهایی می کردم و فراموش می کرد و فراموش که اینجا سر کار نیست و اگر واقعا یک پاره آجر در دستش بود آن را به سرم می زد و می گفت « کله خنگ خدا نمی فهمی!» اساتید دیگری نیز بودند که متاسفانه اسامی خانوادگی آنها را فراموش کرده ام مانند استاد حسن،استاد باقر و استاد محمد علی. استاد محمد علی واقعا یک دانشمند بود و خیلی متاسفم از اینکه نام همگی انها را به خاطر نمی آورم.حق بود اسامی آنها را یادداشت می کردم . اینها حق بزرگی به گردن من دارند. این کار من درکارهای دانشکده نیز تاثیر گذاشت.برای نمونه فرض کنید نمایشگاه پروژه برگزار می کردند و من می خواستم کارهایی با رنگ و بوی ایرانی ارائه دهم که تا آن زمان سابقه نداشت و کار مشکلی هم بود اما بر اثر اصرار (و لجبازی) این کار را می کردم و خوشبختانه چند تای ان نیز خیلی موفق شد و نمره خوبی آورد.

این روند تا اواسط دوره دانشکده ادامه داشت .همزمان برای به دست آوردن خرج تحصیل در خارج از دانشکده ، داستانهای کوتاهی در مجلات می نوشتم.بر اثر سوءتفاهمی که در دانشکده پیش آمده بود یک عده به نوشتن مقالاتی علیه آندره گدار رئیس دانشکده پرداختند .بعد گویا او درباره نویسندگان مقالات سوال کرده بود و به او نام مرا داده بودند. با وجود اینکه من همه چیز زندگی ام را فروخته بودم تا بتوانم درس بخوانم و داستان نویسی هم می کردم اما این کار من نبود.

یادم می آید که طراحی حمامی را در کارگاه دانشکده در دست داشتم .خیلی ها از این کار من تعریف می کردند و کار خیلی خوبی هم شده بود.گدار کار را دید و گفت اگر تو « مانسار » (یکی از معمارهای معروف فرانسه ) هم شوی نمی گذارم از این مدرسه فارغ التحصیل شوی .چرا این را نوشته ای ؟ هرچه گفتم من داستان نویسم و کاری به این چیزها ندارم قبول نکرد و گفت باید این کار را کنار بگذاری.من هم عصبانی شدم و مرکب چین را بر روی پروژه ام ریختم و دانشکده را ترک کردم و دیگر به آنجا نرفتم .بعدها او خانه ام را به زحمت پیدا کرد و عذر خواهی کرد اما به او گفتم که دیگر از این دانشکده بدم می آید و کاملا آنجا را رها کردم .مدتی بعد نیز رئیس دانشکده وقت اصرار کرد که به دانشکده برگردم اما دیگر به آنجا نرفتم.

پس از دانشگاه

پس از ترک دانشگاه در وزارت فرهنگ قدیم یا آموزش و پرورش شاغل شدم.زمان ورود من به آنجا طراحی مدارس روستایی بر اساس چهار تیپ در مناطق گرم و مرطوب ، گرم و خشک، سرد و مرطوب و سرد و خشک انجام می شد. در ابتدا چند طرح به من ارجاع داده شد که آنها را با طرح ایرانی ساختم و یا بعضی از عناصر ساختمان مانند طاق در پوشش استفاده کردم. شاید نقشه های آنها در آرشیو ساختمان آموزش و پرورش موجود باشد اما آنطور که به یاد دارم یکی از آنها در میبد بود که بعدها در آن تغییرات زیادی دادند و به آن الحاقاتی شد . یکی دیگر در محله اهرستان یزد و دیگری در محله یوزداران یزد و خیلی جا های دیگر که به خاطرم نمی آید ، بود.

بعد ها در وزارت فرهنگ کارهای دفتر فنی با من بود و طرحها را خودم می کشیدم که در مکانهای مورد نظر اجراء می کردند. در همان زمان برای ساخت مدارس ارزان قیمت ۵% عوارض شهرداری اختصاص داده شد .کمیسیونی تشکیل شد که بانی آن مرحوم مزینی بود .دیگر اعضاء کمیسیون حاج ابوالقاسم کاشانی ، حاج قاسمیه و بعضی تجار علاقمند و درستکار بودند . هدف نیز ساخت مدارس ارزان ب انقشه مناسب بود . یادم می آید که حاج ابو القاسم وقتی از کارها بازدید می کرد ، خاکها را از روی زمین کنار می زد و اگر تکه آجری پیدا می کرد سوال می کرد که چرا اینجا افتاده است ؟ نمونه دیگر اینکه اندازه کلاسهای درس را طوری در نظر می گرفت که تکه های آهن ضریبی از ۱۲ متر، ۶ متر، ۴ متر یا ۳ متر بشود . شخصی مدرسه ای طراحی کرده بود که تیر اهن ۵/۵ متری لازم داشت و او گفته بود که تیر آهن را از مکانی دیگر تهیه کنید من چنین کاری نمی کنم. تیر اهن نیز از محل انبار بریده شده و به تهران حمل می شد. سعی کرده بودیم عوامل اجرایی نیز افراد متدین و با کارخوب انتخاب شوند. به این منظور معماران فوق العاده خوب ، سنگ کار، نجار و بقیه افراد همه غربال شده بودند. در انتخاب مصالح نیز دقت داشتیم و سعی می کردیم بهترین آجر را انتخاب کنیم . با توجه به اینکه در اجراء ، به موقع دستمزدها و هزینه ها پرداخت می شد کار سریعتر پیش می رفت .پولی که به مقاطعه کاران پرداخت می شد قسطی بود اما خیلی راحت پرداخت می شد. مثلا اگر می دیدیم کار به نال درگاه رسیده است یک قسط پرداخت می شد و وقتی در مکان کار را می دیدیم همانجا مبلغ پرداخت می شد. پرداخت مبالغ مصالح نیز همینگونه بود. گاهی می شد ۱۰ تا ۱۵ مدرسه را ظرف ۳ ماه می ساختیم . نقشه های بخشهایی از ساختمانها را من پشت کاغذ سیگار یا قوطی سیگار می کشیدم و تقریبا شفاهی بود.

ساخت مدارسی که ما پیش گرفته بودیم به سهولت انجام نمی گرفت . با توجه به اینکه ساخت مدارس ارزان در می آمد، برای بعضی از مسئولانی که خرج تراشی بیهوده می کردند خوشایند نبود. برای نمونه ساخت مدارس در شمیران و تپه جعفرآباد بود. در شمیران با توجه به دوری و سربالایی بودن ، حمل و نقل مصالح گران تمام می شد ( فکر می کنم متر مربعی ۱۳۶ تومان ) . یادم می آید که یکی از وزیر های وقت باور نمی کرد که در این منطقه مدرسه ای را که ما شروع به ساخت کرده بودیم با این سرعت به اتمام برسد. زمین مدرسه هدیه شده بود و ما پس از سه ماه مدرسه را تحویل دادیم.

او می گفت پیرنیا معجزه می کنی . مدارسی که می ساختیم دارای ۱۲۰ و ۱۸۵ کلاس بود و طی سالهای بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۵ انجام شد . تعداد مدارس ساخته شده ۳۳۳ عدد بود که بیشتر آنها در مناطق تهران پارس و نارمک قرار دارند.اینها در نما کاشی دارند اما کاشی ها تزئینی نیستند . زیرا من مخالف خرج تراشی بودم . کاشی صرفا نشان می داد که مدرسه از عوارض شهرداری ساخته شده است. مثالی که می توانم از خرج تراشیهای مسئولان آن زمان بیاورم راجع به ساخت مدرسه ای است در محله ( فرح آباد قدیم ) زمانی که هنوز کاملا جزئی از شهر محسوب نمی شد. در نزدیکی محل ساخت مدرسه شکارگاه سلطنتی قرار داشت . زمانی که شاه از آنجا گذر می کرد ، دیده بود که ساختمانی در حال بر پا شدن است و سوالاتی درباره قیمت و چگونگی ساخت در محل مدرسه کرده بود. گویا به رئیس سازمان برنامه و بودجه گفته بود که بروید ببینید چگونه اینها با این قیمت مدرسه می سازند. آنها که جادو نمی کنند و از جیب هم خرج نمی کنند کسی هم که نذرشان نمی کند چطور شما متری ۷۰۰ تومان خرج می کنید و نیمه کاره رهایش می کنید و اینها با این قیمت می سازند. گویا او گفته بود ما با سرهم بندی مدارس را می سازیم . اتفاقا ما بخشی از سفت کاری از پی تا بالا را به صورت برش خورده رها کرده بودیم و کاملا مصالح کاربردی قابل رویت بود .او گفته بود که ما با گل آجرها را روی هم چیده ایم در صورتی که در قسمت برش خورده نوع ملات که من روی آن حساس بودم دقیقا مشخص بود و … .

بعد از آن واقعه وزیر مستقیما با مهندسان مشاور صحبت کرده بود و آنها بسیار ناراحت بودند و تا چند روز با من به بدترین نحو برخورد کردند . پس از آن ، سازمان برنامه و بودجه پولی در اختیار من گذاشت تا دو مدرسه در خارج از شهر تهران بسازم و ما حق نداشتیم از عوارض شهرداری استفاده کنیم . من با پول این دو مدرسه ۶ مدرسه ساختم . یکی از آنها مدرسه ای در دانشگاه علم و صنعت فعلی است که بعد ها گسترش یافت و به دانشکده تبدیل شد . مدتی بعد برای اینکه خلل در کار بیافتد بازرس ها را به سر کار می فرستادند . اما کسانی که با من کار می کردند از روی صداقت و علیه سازمان برنامه و بودجه ، از من اجازه خواستند برای این کار حتی آنچه کار کرده بودند کمتر ارائه دادند یعنی برای نمونه اگر نقاشی ۳۵۰۰ متر کار کرده بود نوشته بود ۲۱۰۰ متر یا مثلا رنگ و روغن ۸۰۰ متر را ۵۴۰ متر نوشته بودند بازرس ها نیز از پیش صورتهای خود را ساخته بودند و یک روز کار را تعطیل کردند اما ÷س از بررسی به کنایه گفتند « مهندسهای شما همیشه اینقدر زیادی حساب می کنند ؟» حتی برای بدست آوردن حداقل نقطه ضعف ، آنها پی را سونداژ کرده و دیوار سنگی زیر پایه های باربر ار خراب کرده بودند تا بخشی از ساختمان دچار اشکال شود اما خوشبختانه اتفاقی نیافتاد و این کار صروصدا ایجاد نمود . آنچه از این بخش از صحبتها می توانم نتیجه بگیریم این است که با توجه به مشکلات کنونی و وجود مضیقه ، باید چنین کارهایی انجام داد. من فکر می کنم اگر کاری برای میهنم انجام داده ام همین کارها بوده است و کارهای دیگری که انجام داده ام اصلا به حساب نمی آورم.

من معتقد بودم که نباید ادا در آورد . خیلی جاها گفته ام که برای معماری ایرانی و یا اسلامی ،ادای معماری زمان صفوی را درآوردن غلط است . همیشه معماران ما از پیشرفته ترین فن (تکنیک) زمان بدون تعصب اینکه از کجا آمده است بهره می برده اند . به همین دلیل است که معماری شیوه رازی از زمان سلجوقی با شیوه اصفهانی از زمان صفوی متفاوت هستند . تا وقتی که زمان خود باختگی شروع شد و پیوندمان با هنر خودمان گسسته شد . در هر حال باید منطق معماری گذشته را نگاه داریم. برای نمونه پنامها که عایق حرارتی و رطوبتی هستند و در معماری گذشته ما کاملا رایج بوده اند ، درحال حاضر نیز میتوان با خرج کم از آنها استفاده کرد. من از آنها در مدارس ساخته شده بهره بردم . در گذشته بعضی از بناها ی ما مانند کاروانسراها و پل ها را مانند بچه های رها شده در کوچه می ساختند . این ساختمانها را نیز به امید خدا در دل بیابانها می ساختند به نحوی که کمتر صدمه ببیند . برای همین منظور از روشهای ساختمانی و از پوششهای محکم استفاده نموده اند. در کاروانسراها پوشش ها از طاق کلمبو یا پوشش « همیشه جاویدان » است. این نوع پوششها به سختی خراب می شود. حجره های کاروانسراها هیچکدام در نداشته است، چون اگر داشت مانند مدرسه غیاثیه خرگرد درهای آن را می کندند و می سوزاندند. برای این منظور در جلوی بازشوهای اتاقهای کاروانسراها پرده آویزان می کردند که در تابستانها از نوع حصیری بود و در زمستانها از نوع زیلو بوده است . من سعی کردم در ساخت مدارس از این منطق استفاده کنم یعنی به کار گیری بهترین مصالح و پرهیز ازبه کار بردن مصالح لوکس و همانگونه که پیشتر مثال زدم استفاده از تیرهای فلزی و دیگر مصالح کاملا حساب شده بود. نمنه دیگر اینکه برای جلوگیری ازسنگینی تیرهای آهنی ، سقف روی طاق ضربی را کاه گل نمی کردیم و روی آنها مستقیما اندود می شد .این باعث می شد که وحشتی از ریزش کاهگل بر روی سر بچه ها وجود نداشته باشد و باعث مشکلات بعدی و یا تعطیلی کلاس نشود. نمونه دیگر اینکه من پله ها را درجا میریختم و از بهترین موزائیکهای ایرانی استفاده می کردم. در بکارگیری سنگها نیز دقت داشتیم و از سنگهای با دوام استفاده میکردیم نه از سنگهای رنگی زیبا ولی سست. یا مثلا قیروگونی که بعضی فکر می کنند این فن از خارج آمده است اما در ایران در ساخت بند امیر قرنها پیش از این فن استفاده شده و ما بخوبی از آن بهره می گرفتیم . درآخر فکر می کنم منطق آنچه را که معمارهای قدیمی به آن اعتقاد داشتند ما در کارهایمان به کار گرفتیم.

وزارت فرهنگ و هنر

در سال ۱۳۴۴ به وزارت فرهنگ و هنر رفتم . وزیر آموزش و پرورش از این امر راضی نبود و می خواست که من درآن وزارتخانه باشم ، گویا بین دو وزیر مشاجره ای نیز در گرفته بود .به نظرم وزیر فرهنگ و هنر گفته بود :«شما به اندازه کافی مهندس جوان دارید که مدرسه بسازند و بهتر و راحت تر کار کنید کاری که پیرنیا می کند به درد ما می خورد و او را می خواهیم.» اما تعهد خواسته بودند که همچنان به سرپرستی کارها ادامه دهم و این کار را هم کردم .

دروزارت فرهنگ و هنر مهندس بنایی ، رئیس بناهای تاریخی بودند .زمانی که من در دانشکده سال اول را می گذراندم ایشان سال دوم و مردی متدین ، بزرگوار و بسیار دقیق بودند. درستکاری ایشان باعث شده بود که خیلی ها از او رنجیده شوند. پیش از اینکه تشکیلات سازمان آغاز به کار کند مسئولیت ایشان تعمیر بناهای تاریخی بود . چندی نگذشت که سازمان حفاظت آثار باستانی تشکیل و آقای دکتر مهران مدیر عامل آن شد . مکان آن ابتدا ، در ساختمان جدید موزه ایران باستان بود که بعدها به خیابان لارستان انتقال یافت . رئیس بخش فنی سازمان ، مرحوم مهندس فروغی بود و من معاون ایشان بودم .به دلیل گرفتاری کاری بیش از اندازه ایشان ، به خصوص در خارج از سازمان ، از من خواسته بودند که بیشتر کارها را زیر نظر داشته باشم ، به طوری که بعضی اوقات آنقدر کار زیاد بود که به اصطلاح دیوانه می شدم . گاهی اوقات باید در یک هفته از دو یا سه استان بازدید می کردم و همه بناهای آنها را میدیدم . خوشبختانه در بعضی از استانها افرادی کارآزموده داشتیم، به همین دلیل درآن استانها اشکالی پیش نمی آمد برای نمونه در اصفهان آقای مهندس شیرازی سرپرست سازمان بودند که من باید از ایشان چیزهایی یاد بگیرم یا در استان فارس آقای مهندس ریاضی و در یزد و کرمان آقای مهندس فتح نظریان ، مهندس سعیدی در بیشتر جاها حضور داشت. با اینکه ایشان معمار نیست اما بنده معتقدم از خیلی از معمارها کارش بهتر است و مردی بسیار فهمیده و دانشمند می باشند . در کار معماری نیز از خیلی ها بهتر شده بود. از نمونه کارهای ایشان به نظرم برجهای خرقان قزوین است. جاهایی که هیچکس به آنجا نمی رفت ایشان حضور فعال داشتند. یکی دیگر از دوستان ،مهندس دانشدوست در خراسان است که واقعا نظیر ندارند و کارهایشان در سطح بالایی است . با این دوستان و عده ای دیگر از همکاران کارها خیلی خوب پیش می رفت .

در ایام فراغت کمی که بین مسافرتهایم پیش می آمد وقتی می خواستم در اتاق کوچکم در سازمان بنشینم یک عده دانشجو که بیشتر آنها از خارج آمده بودند منتظرم بودند و از من نوبت مصاحبه می گرفتند . به نظرم یکی از روسای دانشکده های معماری ایتالیا گفته بود که ما سیصد و اندی دکترا به پیرنیا دادیم. گویا دانشجویان عینا کروکی های را که من برایشان کشیده بودم بدون اینکه زحمتی به خود بدهند عینا کپی گرفته و نوارهایم را به ایتالیایی ترجمه میکردند و به عنوان بخش عمده تز خود ارائه میدادند. گاهی هنگام صحبت با اینها می دیدیم که یک عده به من می خندند و تعجب می کردم . بعد می دیدم که مدادم را به جای سیگار در دهان گذاشته و آتش می زنم و با سیگار خط می کشم!

در ضمن از کارهای مالی نیز سر در نمی آوردم و بعضی وقتها نکات جالبی اتفاق می افتاد. یادم می آید از کرمان تماس گرفتند که مهندس شما با کاشی کار برای کاشی هفت رنگ قرارداد بسته است اما ما بازرس فرستاده ایم و کاشی ها دو رنگ بیشتر ندارد .لذا سازمان برنامه این را قبول نمی کند . به آنها گفتم کاشی هفت رنگ یک اصطلاح است مانند « چهل ستون » که ممکن است صد ستون یا بیست ستون داشته باشد که همه به آنها « چهل ستون » می گویند و …

سازمان حفاظت آثار باستانی یک بخش آموزش داشت که مرحوم مشکاتی زئیس آن بود ، آقای مشایخی هم آنجا بودند . در مجموع در سازمان خوب کار می شد و در تعمیر از بهترین چیزها استفاده می کردیم و مسایل مالی هم کمتر داشتیم .

پس از انقلاب دیدیم تنها کسی که می تواند سازمان را حفظ کند مهندس شیرازی است. همکاران ، ایشان را برای سرپرستی سازمان انتخاب کردند تا اینکه « سازمان حفاظت آثار باستانی » به « سازمان میراث فرهنگی » تبدیل شد.

ر طول مسئولیتم در سازمان ، چند کار را احیا نمودم البته نمی توانم بگویم مستقیما ، اما احیا آنها جزء به جزء با نظر من انجام می شد . یکی از آنها احیاء سر در باغ فین کاشان بود که کاملا مسخ شده و به شکلی دیگر درآمده بود . با زحمت زیاد نقاشیهای اصلی را از زیر کار درآوردیم و به وضع اصلی تبدیل نمودیم که در حال حاضر نیز کار نسبتا خوبی است.

در تعمیر مسجد جامع ورامین نیز همکاری داشتم و جاهای دیگری که همه آنها به خاطرم نمی آید . یکی از بناهایی که سر در آن را بیرون آوردم سر در شاه عبدالعظیم بود. به خاطرم می آید که روزی برای کاری به آنجا رفته بودم . با دقت به آینه کاری که ترک خورده بود، بقایای چفدی را دیدم و به نظرم مربوط به دوران آل بویه آمد . ایستادم و با ناخن یکی از آینه ها را کندم و در پس آن یک کار آجری فوق العاده و بسیار زیبا را دیدم . برای این که این کار را ادامه دهم خیلی بلاها سرم آوردند . من سماجت می کردم و بعضی ها آنجا مانع می شدند . یکی از آنها یقه ام را گرفت و بیرون انداخت و گفت مگر اینجا تخت جمشید است که کار باستانشناسی و حفاری انجام می دهید . اینجا امام زاده است. بالاخره راضی به انجام کار شدند.کتیبه را که بیرون آوردیم آن را بر روی کاغذ های بزرگ پیاده کردم .شبها تا پیش از خواب کاغذ ها بالای سرم بود و آنقدر آنها را می خواندم تا خوابم می برد. کتیبه را کلمه کلمه خواندم تا کل آن مشخص شد .برای تعمیر آن از یک نفر مرمت کار خوب استفاده کردم ( متاسفانه اسم او دقیقا به خاطرم نمی آید « آقای موسوی یا مرتضوی » ) ایشان به خوبی کار کرد و کتیبه را احیاء نمود . همچنین بقیه اجزا کتیبه را نیز یافتیم و بیرون آوردیم . بخشی ازکتیبه به دلیل ساخت و سازهای دوران ناصر الدین شاه و ساخت داربست سوراخ شده بود و در داخل آن چوب کار گذاشته بودند . این قسمتهای کار از بین رفته بود اما بقیه آن سالم مانده بود .بر اساس این کتیبه بنیانگذار آن مجد الملک اسعد براوستانی قمی بود که با پیدایش این کتیبه نام و نشان و لقب و کنیه و مناصب وی دقیقا به دست آمد . او از وزیران شیعه دوره سلجوقی است که اغلب کارهای زیبایی در انجام داده است ، این کار نیز از او بود .بعد از مدتی ، در اصلی آن را نیز یافتیم . یکی از درها ارتفاعی در حدود ۸۷/۱ متر داشت . از پشت در چند ورق قرآن با خط کوفی فوق العاده زیبا و روی پوست آهو به دست آمد. آنها را به موزه تحویل دادیم ولی در حال حاضر نمی دانم در کجا نگهداری می شود. درپشت کتیبه آثاری از زمان آل بویه به دست آمد و زیر آن ، بنای اصلی این آرامگاه از زمان محمد بن زید علوی ( پسر عموی حضرت عبد العظیم ) بود که چند سال پس از وفات حضرت عبد العظیم آن را ساخته بودند . من اجازه ندادم آنها را اندود کنند و کار را در داخل مربعهایی در آوردم بدین صورت حداقل می توانستیم آجرکاریها را ببینیم ولی بعدها آن را اندود کردند و از بین بردند . هنوز هم می توان آنها را از زیر اندود در آورد.اماکن متبرکه انجام داده است ، این کار نیز از او بود .بعد از مدتی ، در اصلی آن را نیز یافتیم . یکی از درها ارتفاعی در حدود ۸۷/۱ متر داشت . از پشت در چند ورق قرآن با خط کوفی فوق العاده زیبا و روی پوست آهو به دست آمد. آنها را به موزه تحویل دادیم ولی در حال حاضر نمی دانم در کجا نگهداری می شود. درپشت کتیبه آثاری از زمان آل بویه به دست آمد و زیر آن ، بنای اصلی این آرامگاه از زمان محمد بن زید علوی ( پسر عموی حضرت عبد العظیم ) بود که چند سال پس از وفات حضرت عبد العظیم آن را ساخته بودند . من اجازه ندادم آنها را اندود کنند و کار را در داخل مربعهایی در آوردم بدین صورت حداقل می توانستیم آجرکاریها را ببینیم ولی بعدها آن را اندود کردند و از بین بردند . هنوز هم می توان آنها را از زیر اندود در آورد.

یکی دیگر از بنا هایی که در احیای آن نقش داشتم « مسجد کبود » تبریز است .مدتها بود که قصد داشتند برای این مسجد کاری انجام دهند ( از زمان گدار تا به حال ) در این مدت طرحهای مختلفی برای آن ارائه شده است . برای نمونه طرحی در زمان گدار ارائه شده بود که چند پایه بالای گنبد خانه بر پا شود و روی آن یک سقف مسطح یا شیب دار قرار دهند ولی به دلیل کمبود بودجه این طرح عملی نشد . از طرف دیگر چند چیز باعث خرابی بیشتر مسجد می شد .یکی بارش برف سنگین در تبریز بود که به تدریج مسجد را خراب می کرد . مسجدی که زمانی« فیروزه اسلام » لقب داشت و یکی از زیباترین مساجد دنیا بود به تدریج در حال نابودی بود . تحقیقات ما نشان داد که زلزله های مکرر در تبریز تاثیر به سزایی در تخریب مسجد داشته است .به طوری که من دیدم در یکی از زلزله ها بخشی از گنبد به چندین متر آن طرف تر پرتاب شده بود .شاید تخریبهایی نیز وجود داشته است مانند آنچه از طرف سلسله های بعدی برای بنا های پیشین آن می آورده اند اما این مساله نقش زیادی در تخریب بنا نداشته است .

من در حین احیای بناها چند عکس پیدا کردم که راهنمای بسیار خوبی برای کاربود یکی عکسی از گنبد مسجد «مسجد کبود » بود و دیگری « باغ دولت آباد » یزد که بعدا درباره آن توضیح خواهم داد . در عکس گنبد « مسجد کبود » خوشبختانه بخشی از گنبد که خراب شده ، دیده می شد . در این تصویر بخشی از گنبد تا شکر گاه گنبد مشاهده می شد و هماگونه که می دانید در گنبد های ایرانی اگر قسمتی از آن مشخص شود خیلی راحت می توان آن ر ارسم نمود .به این ترتیب گنبدرا ترسیم کردیم و کار به معمار بزرگ معاصر تبریزی استاد « رضا معماران بنام » محول شد ، دکتر هدایتی نیز در اجرای کار همکاری داشتند . استاد معماران که انسانی بسیار پخته بود کار را بسیار خوب اجرا کرد . هر چند که به کار ایراد هایی گرفته شد ازجمله اینکه پایه های گنبد ضعیف است و نمی تواند وزن آن را تحمل کند اما نتیجه کار این بود که از تخریب کلی بنا جلوگیری شد.

بنای دیگری که به کمک عکس با ارزشی آن را احیا کردیم « باغ دولت آباد » یزد . از زمان جلال الدوله به باغ و اجزای آن آسیبهای فراوانی وارد شده بود . ارسی های آن را کنده بودند و جای آن سه دری گذاشته بودند . زمانی که باغ سربازخانه بوده است لطمات دیگری به آن وارد شده بود از جمله تخریب بادگیر آن بود . برای نمونه بادگیر باغ را از ترس اینکه فرو ریزد و ساختمان زیر آن را خراب کند کنده و برداشته بودند. خوشبختانه با پیدا کردن دو عکس از زمان جلال الدوله ( پسر ظل السلطان حاکم یزد ) توانستیم اطلاعات مفیدی به دست آوریم . در عکس ها جلال الدوله ، خان بزرگ یزد در وسط باغ و در دو حالت ، یکی به طرف بادگیر و یکی به طرف هشتی دیده می شود . بر اساس این عکس ها ما بادگیر را دوباره ساختیم و ارسی ها را در جای خود گذاشتیم ، سر در را نیز احیاء نمودیم .

مسجد فهرج

بعضی ها گفته اند که « مسجد جامع فهرج » از یافته های پیر نیا می باشد . در صورتیکه این بنا گم نشده بود که من آن را بیابم .به یاد دارم که از بافق باز می گشتیم . قصد استراحتی کوتاه داشتیم . در عین حال مردم ، ما و ماشینمان را که روی آن آرم « سازمان حفاظت آثار باستانی » بود ، دیده بودند ، آنها فکر کرده بودند که ما می توانیم برای ساخت مسجدی نو به آنها کمک مالی کنیم و به ما گفتند که در آبادی ، مسجد خیلی کهنه ای وجود دارد که ما قصد تخریب آن را داریم تا بتوانیم مسجدی نو بسازیم ، ما به آنها گفتیم ما برای نو ساختن پول نداریم اما اگر چیزی باشد ، آن را درست می کنیم . آنها گفتند خیلی کهنه و خراب است و من گفتم : هر چقدر هم که کهنه باشد اصلا نمی شود آن را خراب کرد . از آنها خواستم بنا را به من نشان بدهند . وقتی وارد مسجد شدم مبهوت ماندم . دیدم در یک بنای ساسانی هستم که مسجد نام دارد . در آنجا تمامی اصول ساخت مسجد رعایت شده بود اما جزء جزء عناصر آن یعنی شبستان ، صفه ها ، رواقها به شکل معماری پارتی بود . پس از آن به کنکاش منابع تاریخی پرداختم و با استفاده از کتاب تاریخ جعفری و منابع دیگر به نکات دیگری پی بردم . آنچه دریافتم این بود که این مسجد در نیمه اول قرن اول هجری ساخته شده اما معماری آن نسبت به پیش از اسلام تغییر نیافته است و می توان آن را اولین بناهای « شیوه خراسانی » دانست این بنا ، دارای ویژگیهای مختلفی است . تمام چفد های آن بیز کند است و طاقها بیز تند می باشند .

در گاهها آن همه دارای شانه یعنی پس نشستگی در قسمت پاکار قوسها هستند . این نمونه ها در معماری زمان ساسانیان نیز مشاهده می شود . دراین جا خواستگاه چفد عقب تر نشسته زیرا کاربرد قالب را داشته است . البته سوالهایی نیز در ارتباط با این بنا مطرح شده است یکی از آنها درباره ستونهایی است که رو به روی ورودی مسجد قرار گرفته است .چنین کاری را در جاهای دیگر نیز می توان دید . در دشت آهوان بین سمنان و دامغان رباطی به نام « انو شیروان » ساخته شده است .بعضی به اشتباه آن را مربوط به زمان ساسانیان می دانند اما انوشیروان نوه قابوس وشمگیر حاکم آن محل بوده است . در این بنا که به نظر می رسد ساختمانی یکدست بوده پایه هایی درجلوی درگاهها قرار داده شده است که خود به عنوان یک حفاظ عمل می کرده است تا داخل اتاق پیدا نباشد . در مسجد فهرج نیز اینگونه است . این مسجد چیزهای فوق العاده دیگری نیز دارد که هر کدام می تواند موضوعی برای مطالعه باشد . یک بار بر اثر بارندگی ، بخشی از دیوار مسجد خراب شد در بالای دیوار چند رف قرار دارد که شاید بتوان گفت از پیش از اسلام بوده است . این رفها را روی دیوار درآورده اند . وقتی دیوار خراب شد روی نقشها را نایلون کشیدم و جلوی آن را دیوار خشتی قرار دادم تا کسی کار اصلی را نبیند . این باعث می شد تا از نابودی کار جلوگیری شود .

مکانهای دیگری را نیز اینگونه از دید خارج کرده ام تا از بین نروند که پیش از رفتنم باید بگویم کجا هستند . یکی در ایوان« سید رکن الدین » یزد است . وقتی آنجا را احیاء می کردم در کنار آن ، یک قسمت از ازاره کاشی را پیدا کردم . نقش آن « اختر چلیپا » است و ستاره های زیبا با چلیپا کار شده است . می توان گفت که جنس آنها کاشی معمولی نیست و نوعی چینی است . متاسفانه خیلی از این آثار را کنده اند و برده اند . من برای جلوگیری از این کار جلوی آن دیوار کشیدم که معلوم نباشد . البته در همان زمان نیز مرحوم وزیری از افراد خیر و بزرگ یزد که خدایش رحمت کند تعدادی از این کاشی ها را به مسجد میر چخماق برد و در قسمتی از مسجد نصب کرد.

در مسجد جامع فهرج یک کار پژوهشی که می توان انجام داد بر روی شبستان زمستانی آن و برخی اجزاء آن است . این بخش از بنا در زیر ساباط ، چسبیده به مسجد قرار دارد . این شبستان به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می شود که به شکل اتاقهای کشیده می باشد که در مساجد دیگر صدراسلام نیز دیده می شود . در این اتاقها نوعی کشیدگی در سقف نیز مشاهده می گردد مانند آن چیزی که در مسجد سر کوچه محمدیه نایین دیده می شود. در اینجا نیز دیوار قبلی طول اتاق است . دو اتاق نیز به هم چسبیده اند . یکی از نکات مهم در این مسجد ” در” آن می باشد . می دانید که مساجد ، در نداشته اند . معمار این بنا حیفش آمده که درهای شکوهمند و زیبای آن روز را به نحوی نشان ندهد . او بر روی دیوار مسجد گل بری کرده که بعدها روی آن را قرمز کرده اند . این درها فوق العاده هستند و ما هیچ نمونه ای از آن نداریم . یکی دیگر از نکات جالب این مسجد محراب اولیه آن است که متاسفانه آن را سوراخ کرده اند . مسجد چند محراب دیگر نیز دارد که به نظر می رسد هر کس نذری داشته آنها را ساخته است . درمسجد بعضی از آنها به عنوان اعتکاف گاه استفاده می شده و کسانی که می خواستند معتکف شوند گوشه ای را انتخاب می کردند و در آنجا مشغول عبادت می شدند . این محرابها الزاما نباید رو به قبله باشد و می توانست هر جایی باشد مانند مسجد جامع ساوه . مناره مسجد بعدها ادغام شده است .

تدریس در دانشگاه

کار دانشگاه را از حدود سالهای ۱۳۴۴-۱۳۴۵ شروع کردم .ابتدا در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به کار شدم . همچنین کلاسهایی برای محافظان آثار باستانی و ژاندارمری تشکیل می شد . دانشکده معماری و شهرسازی شهید بهشتی ، سازمان جهانگردی ، دانشگاه فارابی تهران و پردیس اصفهان و دانشگاه علم و صنعت دیگر جاهایی بودند که در آنها تدریس داشته ام .

بر گرفته از کتاب « تحقیق در معماری گذشته ایران » تالیف استاد محمد کریم پیرنیا

تدوین : دکتر غلامحسین معماریان

Borna66
06-15-2009, 08:16 PM
زندگی نامه رم کولهاس

http://www.memarblog.com/wp-content/uploads/2008/05/koolhaas.jpg

متولد ۱۹۴۴ در روتردام هلند می باشد. او پیش از اینکه به لندن برای تحصیل در رشته معماری بیاید به عنوان یک روزنامه نگار و نیز نویسنده نمایشنامه های رادیویی و تلویزیونی در آمستردام فعالیت می کرد. تحصیل او تا سال ۱۹۷۲ ادامه داشت تا در این سال با به دست آوردن بورس تحصیلی از دانشگاه این اجازه را به او داد تا راهی ایالات متحده آمریکا شود و در آنجا ادامه تحصیل دهد.

جاذبه شهر نیویورک وی را بر آن داشت تا درباره معماری این کلان شهر metropolitan culture تحقیقاتی را انجام دهد که بعدا آن را تحت عنوان هذیان نیویورک به چاپ رساند که برداشت شخصی او بود از این شهر و بیانیه ای بود برای محله مانهاتان.

کولهاس بعدا به لندن بازگشت جایی که او دفتر معماری خود را با عنوان ( OMA ( Office for Metropolitan Architecture بنا نهاد. دفتری که با پشت کار او و همکارانش به عنوان مکانی مطرح گردید که فرهنگ معاصر و معماری معاصر را بسط می داد.

او در خلال کار دفتر خود در سال ۱۹۹۵ کتاب کوچک، متوسط، بزرگ و کلان را نیز انتشار داد.

S, M, L, XL) 1995)

او در سال ۲۰۰۰ کارهای دفتر معماری خود را نیز تحت عنوان کتابی منتشر کرد.

در این سال کولهاس شرکتی را نیز به عنوان خواهر زاده شرکت خود تاسیس کرد تحت عنوان AMO که به عنوان مشاور با شرکت اصلی رابطه بین جامعه و ساخت محیط رابررسی کردند. Society and the built environment

کولهاس جایزه های زیادی را کسب کرده ولی مهمترین آنها جایزه Pritzker به سال ۲۰۰۰ می باشد.

او همینک استاد معماری و شهرسازی دانشگاه هاروارد می باشد.

رم کولهاس را به عنوان یکی از بی پرواترین اندیشمندان معماری مدتهاست که می شناسند ولی بسیاری از مردم از ذهنیات او اطلاع چندانی ندارند. کولهاس این بار با ساختمان casa da musica ( خانه موسیقی ) اثری متمایز ارائه داده است ، ساختمانی که در آن نبوغ فکری کولهاس با زیبایی شناسی ظاهری ترکیب شده است.

Borna66
06-15-2009, 08:17 PM
هنری سیریانی «Henri Ciriani»:

هنری سیریانی «Henri Ciriani» معمار معروف فرانسوی پرویی تبار در سال ۱۹۳۶ میلادی چشم به جهان گشود. وی تحصیلات متوسطه خود را در شهر پرو گذرانده و در سال ۱۹۶۰ از رشته معماری فارغ التحصیل شد. اولین تجارب حرفه ای وی از سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ با بازسازی و توسعه خانه های تک واحدی آغاز شد که بیشتر تحت تاثیر گرایشات کلاسیکی از جنبش مدرن بود. سیریانی در سال ۱۹۶۴ با یک بورس آموزشی به پاریس رفت و تا آخر عمر در آنجا زندگی کرد.

۱۰ سال اول بودنش در پاریس در همکاری با دفاتر مختلف و پرداختن به مسابقات و رقابت های معماری خلاصه می شود سیریانی در این دوران سعی می کند که مفاهیم زیباشناختی مدل پاپ را از روند کلاسیک جنبش مدرن آزاد سازد که فرودگاه لوکزامبورگ و ساختمان شهرداری آمستردام در سال ۱۹۶۷ از آن نمونه اند. وی در سال ۱۹۷۶ دفتر شخصی خویش را افتتاح می کند. در سال ۱۹۷۱-۱۹۷۲ با همکاری شرکت «AUA» در رقابت بزرگی برای طراحی ۷۰۰۰ واحد مسکونی در منطقه ای در حوالی شهر «Evry» شرکت کردند. پروژه مورد نظر در قالب برج هایی در ۲۰ طبقه، با سازه ای سنگین و متصل به هم و رمپ های بزرگی در طول سایت طراحی شد. ایده مهمی که سیریانی در این ساختمان ها به کار برده بود استفاده از تراس های پله پله ای بودند که سراسر نما را می پوشاندند. از دیگر پروژه های دفتر وی می توان به مجتمع مسکونی در «Noisy» به سال ۸۱-۸۰ و دیگری در «Saint Denis» به سال ۱۹۸۲ و مهد کودکی در «Torcy» که در سال ۱۹۸۹ ساخته شد، اشاره کرد.

سیریانی معماری تجسمی را بیان می کند، فضاهای هندسی که خودشان را از حکم روند مدرن کلاسیکال آزاد می کنند و اینها در عرف عمومی گسترش بیشتری پیدا کردند.

سیریانی پیش از این، به عنوان یک معمار جوان در پرو مشغول به کار شد و در ارزیابی جامع در مورد ساختار شهر در حرفه خود مشهور شد.

سیریانی هنوزبرای مدت زیادی به دنبال یک ساختار مناسب می گردد، به منظور اینکه به شهر یک شخصیت دوباره بدهد و بالاخره با توجه به ساختار شهری، به سازه های مستحکم تمایل پیدا کرد. این افکار اولیه در سال ۱۹۷۵- ۱۹۸۰ درمجتمع مسکونیNoisy ۲ in Marne la Vallée به مرحله عمل رسانده شده است؛ مانیفیستی کمونیسم از یک شیوه ساختمان سازی، که متقابلا رابطه ای با تیپولوژی عرفی ندارد، ولی در استمرار نهضت مدرن بوده و فضاهای باز را بیشتر ترجیح می دهد.

سیریانی خواهان حفظ شرایط توسعه یافته در ساختار اجتماعی شهر می باشد و بنای یادمانی Monumentalisierung را به منظور ارائه ثبات، استحکام و پویایی به محوطه مجتمع های مسکونی جدید در نظر گرفته است. وی می خواهد ساختار را بشکند و زندگی را به طور بنیادی آغاز کند. سیریانی تلاش هایش را در تاثیرات جزیی متمرکز نمی کند و با دیدی همه جانبه به مسائل و ویژگی های یک پروژه می نگرد.

● مجتمع مسکونی Chevaleret Rue du

قرار گیری ایستگاه راه آهن قدیمی پاریس در قسمت شرقی شهر، جائیکه کارخانجات و کارگاه های صنعتی در دو طرف رودخانه «سن» قرار گرفته اند، سال ها مانع بزرگی در جهت توسعه شهر پاریس بوده است. با بررسی طرح تفضیلی تهیه شده برای قسمت شرقی شهر، طراحی بلوک های مشخصی از آن منطقه را با برگزاری مسابقاتی به معماران واگذار کردند. پروژه مورد نظر از اوایل سال ۱۹۸۰ به اجرا در آمده و تصمیم بر این بود که با اتمام پروژه، ۹۰۰۰۰۰ واحد مسکونی و اداری و ۳۰۰۰۰۰ متر مربع فضاهای تجاری، خدماتی به بهره برداری برسد.

هنری سیریانی از جمله معمارانی بود که طراحی یک مجتمع مسکونی را در محله «Chevaleret Rue du» بر عهده گرفت. مجتمع مذکور شامل ۴۶ واحد مسکونی در ۹ طبقه، ۲ طبقه پارکینگ در زیرزمین و یک حیاط در پشت مجموعه است که مابین سال های ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ ساخته شده است. پروژه های دیگری نیز که در مجاورت با مجتمع مسکونی سیریانی ساخته می شدند، بر کیفیت فضایی آن منطقه شهری که بیشتر حال و هوای صنعتی داشت تاثیر گذاشته و بر ارزش منطقه ای آن افزود.

شکل خاص سایت و کنج حاصل از تقاطع دو خیابان «Chevaleret Rue du» و «Rue Charot»، با چرخش هایی که در حجم بنا ایجاد شده است سه نمای بسیار خوب شهری را برای بنا ایجاد می کند. ردیف مغازه ها درطبقه همکف به صورت پایه برجسته ای در نما، برای واحدهای مسکونی طبقات بالا عمل می کند. سطح نما با شبکه ای از مدول های مربعی تشکیل شده است. پهنای هر کدام از این مدول ها ۵.۶ متر و با ارتفاع دو طبقه با بالکن های بیرون زده در طبقات ۱، ۳ و ۵ معرفی از ساختار دوبلکس پلان های مجموعه هستند. از طبقه ۷ به بعد شاهد عقب نشینی در نما هستیم که حیاط های نسبتا وسیعی برای استفاده ساکنین در پشت بام بنا ایجاد می کند. استفاده از پانل های آلومینیومی و دو رنگ زرد و قرمز در صفحات کناری پنجره های عمودی تنوع خاصی را از لحاظ بصری در کنار سنگ و سرزامیک استفاده شده در نما ایجاد کرده و کشیدگی بنا را در دو جهت افقی، با تاکید بر سطوح عمودی به تعادل می رساند.
ورودی اصلی از سمت خیابان بوده و به لابی مشترکی در مرکز که مجموعه را به دوبلوک مجزا تقسیم می کند منتهی می شود. هر کدام از بلوک ها دارای آسانسور و راه پله مجزایی هستند و یک راه پله فرار نیز در نمای پشتی برای مواقع ضروری در نظر گرفته شده است. سیریانی در این پروژه ایده خاصی را برای چیدمان واحد های مسکونی و راهروهای ارتباطی مطرح کرده است؛ به طوریکه راهروهای دو بلوک مورد نظر در یک امتداد نبوده و طراحی واحدها به صورت دوبلکس، موجب شده است که راهروهای ارتباطی در هر بلوک به صورت یک در میان در طبقات تکرار شوند. به عنوان مثال، در طبقه اول راهروی ارتباطی ما را به واحدها هدایت کرده و دسترسی ما به طبقه بالا از طریق پله های موجود در فضای نشیمن هر کدام از واحد ها انجام می گیرد؛ در نتیجه در طبقه بالا نیازی به راهرو نیست. چنین ساختاری علاوه بر ایجاد نورگیری کافی برای قسمت های مختلف پلان که امروزه یکی از مشکلات مهم در واحد های آپارتمانی به شمار می رود، با صرفه جویی کردن در دسترسی های افقی، بر زیربنای مفید بنا می افزاید. در تقسیم بندی داخل پلان، آشپزخانه نزدیک ورودی واقع شده و اتاق خواب ها و حمام در طبقه بالا قرار دارند که دو اتاق خواب رو به محوطه و اتاق خواب سوم با بالکنی کوچک، رو به خیابان طراحی شده است. وجود نیم طبقه بالا، علاوه بر تنوع فضایی در مقطع، بر میزان نورگیری فضای نشیمن نیز می افزاید

Borna66
06-15-2009, 08:17 PM
Charles Jencks :

نظریه‎ های جنکس در کتاب‎هایش مانند زبان معماری پست مدرن، معماری امروز و معماری جهان در حال جهش فرصت منلسبی را برای ظهور روایت‎های جدید معماری و تمرکز زدایی از ابرروایت‎های کلان مدرنیستی فراهم ساخته است. جنکس در جستجوی معماری برتری است که بتواند معماری را از کارکردها و معانی روزمره‎اش به سطوح و لایه‎های معنایی و کارکردی عالی‎تر همچون معانی اجتماعی، سیاسی یا مذهبی ارتقاء بخشد.
به اعتقاد جنکس فرم تابع دیدگاه جهانی است (Form follows world view) و معماری باید تابع دیدگاه انسان نسبت به خود و جهان پیرامونش باشد. در نگاه او معماری امروز باید معلول شرایط امروز یعنی معلول علم، فلسفه و فناوری کنونی باشد. او با این فرض که مبانی نظری معماری بر پایه‎های علم و فلسفه استوار است، چنین نتیجه می‎گیرد که هنگامی که علم و فلسفه متحول می‎شود، معماری نیز باید به تبع آن عوض شود. جنکس با طرح این نظریه به استقبال نوعی معماری چندوجهی و پیچیده رفته که نسبت دقیقی میان نیازها و الزامات فنی و زیبایی‎شناختی پیشین و ضرورت‎های تکنولوژیک امروز برقرار می‎سازد.
● منتقدان چارلز جنکس چه می‎گویند؟
آنچه که در میان نظریات چارلز جنکس نیازمند نقد و بررسی بیشتری می‎باشد، ارتباط‎هایی است که جنکس میان نظریه‎های علمی از قبیل تئوری‎ پیچیدگی، دینامیک غیرخطی، سیستم‎های خودسازمانده و هندسه فراکتال و معماری امروز برقرار می‎کند. حتی جنکس از ساختمان کلیسای رونشان لوکوربوزیه هم به عنوان اثری با معیارهای علمی جدید نام می‎برد. شاید در مواردی این مقایسه‎ها و ارتباط‎ها سرگرم‎کننده باشند، ولی آیا می‎توان از آنها به عنوان اصلی پذیرفته شده در طراحی معماری نام برد؟ اصولاً تا چه حد می‎توان تشابهات معماری و عناصر طبیعی، فیزیک، ریاضیات و هندسه جدید را ارزش تلقی کرد؟ آیا می‎توان معماری را از ریشه‎های معمارانه‎اش جدا نمود و به ظواهر شکلی و علمی پیوند زد؟
آثار و سخنان نظریه‎پردازان معماری معاصر بیانگر این واقعیت است که نظریه‎های جنکس در خصوص ارتباط تئوری‎های علمی جدید و معماری تنها برخاسته از مشاهدات شخصی اوست، چرا که سایر منتقدین و معماران در نقد گفته‎های وی، نظریات دیگری مطرح نموده‎اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‎شود:
▪ پیتر آیزنمن:
مباحث فیزیک و ریاضیات و فلسفه ممکن است در شروع طراحی کارساز باشند، ولی پس ار مدتی استحکام اولیه خود را از دست می‎دهند و در دست معمار بصورتی بازیگوشانه و هنرمندانه بکار گرفته می‎شوند.
▪ پل شپارد:
آیا بحران‎ها و پیچیدگی‎ها و ابهام‎ها باید در معماری هم نمود پیدا کند؟ آیا پلان‎های معماری که بصورت کج و کوژ در هم پیچیده‎اند، ارزش معمارانه دارند؟ چگونه می‎توان تئوری‎های نامفهوم بحران و اغتشاش را به معماری که دارای بازدهی مشخص است، ارتباط داد؟
▪ مایکل سورکین:
اثر معماری که شبیه پس‎مانده غذای دیشب معمار است و گفته می‎شود از هندسه فراکتال الهام گرفته شده است، آیا در نهایت یک کاریکاتور نیست؟
▪ ریچارد وستون:
سباب و اثاثیه‎ای که جنکس بر اساس تئوری‎های فراکتال و اغتشاش طراحی کرده است، بسیار مضحک و مسخره می‎باشد. آیا شباهت داشتن به نظریه‎های علمی برای آفرینش ارزش معماری کافی است؟
▪ آلبرتو پرز گومس:
علی‎رغم ارتباط نهان موجود میان معماری و علوم پیچیدگی و ریاضیات فراکتال، بسیاری از معماران با این تئوری‎ها به خاطر توجیه کارهایشان بازی می‎کنند.
▪ پیتر دیوی:
اینکه فضای سه بعدی معماری را به حداقل برسانیم و فقط یک بخش از آن را که ارتباطش با علوم است در نظر بگیریم، بی‎لطفی است. معماری ابعاد بسیار زیادی دارد که بر روی هم اثر می‎گذارند.
یکی از مشکلات اساسی کار جنکز بیرون بردن ارزش‎های انسانی از مرکز معماری است. به قول فیزیکدان معروف، هانس کریستین ون بی‎یر، در قرن بیست و یکم اتم‎ها معیار ابعاد خواهند بود، به جای انسان که تا قرن بیستم معیار ابعاد و همه اندازه‎ها بود. چه وحشتناک است اگر ارزش‎های انسانی از میان برداشته شوند و طبیعت و معماری برجای ماند که نسبت به ارزش‎های انسانی بی‎تفاوت است.
● پارادایم‎های معماری
چارلز جنکس بر اساس ارزیابی خاص خود از آثار معماری جهان، پاردایم‎ها (Paradigm) یا الگوواره‎های مطرح معماری (از ابتدا تا دوران معاصر) را در هفت پارادایم به شرح زیر طبقه‎بندی می‎کند:
۱) الگوهای مکانیکی
این پارادایم از دیدگاه‎های مذاهب مسیحی و یهودی سرچشمه گرفته و از اعتقادات یونانی‎ها در خصوص آفرینش جهان متأثر است. بر اساس این دیدگاه خداوند دنیا را بر پایه قوانین ثابت خلق کرده است که انسان‎ها نیز می‎توانند این قوانین را درک کنند. این دیدگاه به پارادایمی منتهی شد که کل کائنات را به شکل مکانیکی و با ساختارهای ماشین‎مانند در نظر می‎گرفت و هیچ جایی برای خلاقیت در آن باقی نمی‎گذاشت. این پاردایم مکانیکی تقلیل‎گرا و تقدیرگرا از سال ۱۶۰۰ تا ۱۹۵۰ بر عرصه هنر و معماری غرب مسلط بود.
۲) معماری ارگانیک
این معماری بر پایه اندیشه نزدیکی بین معماری و محیط زیست شکل گرفته است. این معماری نوعی فناوری الهام گرفته از طبیعت است که الگوهای طبیعی عیناً در آن تکرار می‎شود.
۳) معماری مبتنی بر کامپیوتر
در این پارادایم برای طراحی فضاهای شهری از کامپیوتر استفاده می‎شود. در این معماری هر شهر روند توسعه و گسترش خاص خود را دارا می‎باشد. این شیوه به نوعی معماری تمسخرآمیز منتهی شد که در طراحی‎های آن (مانند کارهای رم‎کولهاوس) اثرات دنیای مدرن به شکلی متناقض و شعرگونه و تا حدی ناهنجار به تصویر کشیده شده است، شعری خشن و ناهنجار که از تناقض‎ها بوجود آمده است.
۴) معماری حباب‎گونه
این پارادایم که بر نظریات آیزنمن استوار می‎باشد، در واقع تلفیقی است از طرح لایه‎های مختلف زمین. این شیوه به سطوح تاشونده متداخل متکی است که معماری قرون وسطایی را با نوعی تزیین که وجه عقلی و ذهنی دارد، به نمایش می‎گذارد.
۵) معماری مبتنی بر اشکال زمین
این معماری موجی‎شکل بر وام‎گیری تقریبی از شکل‎های طبیعی موجود بر سطح زمین استوار است. در این پارادایم نیز از تکرار المان‎های خاص استفاده می‎شود، اما این تکرار با تفاوت‎های جزیی همراه است. اضافه شدن عناصر جدید باعث گسترش و تغییر سازمان اولیه می‎گردد. در واقع سازمان اولیه با این تغییرات خود را سازمان‎دهی می‎کند و به این ترتیب در این تکرار در عین همانندی تمایز نیز وجود دارد و تکرار معنای واقعی خود را از دست می‎دهد. این پارادایم بر شعار بیشتر متفاوت است (More is Different) دلالت دارد. این الگوی معماری در کارهایی مثل بندر یوکوهاما کار دفتر معماری F.O.A (فرشید موسوی و آلخاندرو زائراپولو) به کار گرفته شده است. این بندر در واقع منظر مصنوعی (Artificial Landscape) ساخته شده از چوب و فلز می باشد.
۶) معماری کیهان‎شناختی
این پارادایم بر بحث سیارات، انرژی و کیهان‎شناسی استوار است. در تمام طول تاریخ، معماری از هستی وام گرفته است، بطوری که با شکل‎گیری ادراک‎های نو درباره هستی، معماری جدید نیز بوجود آمد. این معماری بر گسست تقارن تأکید دارد و دیگر از دیدگاه‎های قدیمی معماری استفاده نمی‎کند.
۷) الگوواره دال معماگونه
این پارادایم از نظریات برگرفته از معماری پست‎مدرن است. بر اساس این الگوواره، برخورد با یک اثر معماری نگاه کردن به یک مجسمه سوررئالیستی است که معانی رازآمیز مستقر در آن بر پایه دهنیت بیننده شکل می‎گیرد. این نوع معماری با درک نظم عمومی طبیعت و با استفاده از خطوط سطوح و فضاهای طبیعی شکل می‎گیرد. معانی این رویکرد از معماری به طبیعت و تداعی آن در ذهن ناظر وابسته است. الگوواره دال معماگونه این پرسش را مطرح می‎کند که در دنیای معاصر که سیاست، مذهب، اجتماع و فلسفه یکسانی وجود ندارد، آثار معماری را چگونه طراحی و اجرا کنیم؟
چارلز جنکس پس از تشریح هفت پارادایم فوق، این پرسش را مطرح می‎سازد آیا در ابتدای پیدایش یک الگوواره جدید قرار داریم یا اینکه هفت پارادایم یاد شده بخش‎های به هم پیوسته یک الگوواره جدید هستند؟

Borna66
06-15-2009, 08:18 PM
زندگی نامه لوئی سالیوان :


لوییس سالیوان معمار بزرگ آمریکایی و «پدر معماری مدرن» در چنین روزی به دنیا آمد. او با تفکرات و عقاید منحصربه فردش توانست تحولی شگرف در هنر و صنعت معماری به وجود آورد و تاثیرات عمیق او بر کسی پوشیده نیست. سالیوان بنیانگذار مدرسه معماران شیکاگو است و «فرانک لویدرایت» معمار افسانه ای آمریکایی از شاگردان او بوده است. «لوییس هنری سالیوان» در سوم سپتامبر ۱۸۵۶ در شهر بوستون به دنیا آمد و مدت کوتاهی در «موسسه فناوری ماساچوست» (ام آی تی) به تحصیل مشغول شد و دریافت که قادر است تحصیلات دبیرستان خود را یک سال زودتر تمام کند و با گذراندن یکسری امتحانات، دو سال در دانشگاه پیش بیفتد. او تنها ۱۶ سال داشت که وارد دانشگاه ام آی تی شد و پس از یک سال تحصیل به فیلادلفیا رفت و برای خود شغلی در کنار معماری به نام «فرانک فرنس» (Frank Furness) پیدا کرد.

رکود اقتصادی سال ۱۸۳۱ بسیاری از زحمات «فرانک فرنس» را بر باد داد و او به واسطه مشکلات مالی مجبور به اخراج سالیوان شد. در این زمان «سالیوان» به شیکاگو رفت تا در جریان ساختمان سازی آن شهر که پس از وقوع یک آتش سوزی گسترده در سال ۱۸۷۱ آغاز شده بود شانس خود را بیازماید. او خیلی خوش شانس بود که موفق شد در کنار «ویلیام لبارون جنی» مشغول به کار شود. «جنی» اولین معماری است که از اسکلت فلزی در اجرای ساختمان بهره برده. پس از کمتر از یک سال فعالیت در کنار «جنی»، «سالیوان» به قصد تحصیل بار سفر بست و یک سال در دانشگاه هنر پاریس مشغول به فراگیری شد.
پس از اتمام دوره آموزشی به شیکاگو بازگشت در حالی که هنوز هجده سالگی اش تمام نشده بود. او چند سال بعد را به فعالیت در کنار معماران مختلفی گذراند تا اینکه در سال ۱۸۷۹ «دانکمار آدلد» معمار مشهور آن زمان، «سالیوان» را استخدام کرد و یک سال بعد او را در شرکت خود شریک کرد. این اتفاق سرآغاز دوران پیشرفت و موفقیت سالیوان بود. طی این سال ها «سالیوان» و «آدلد» موفقیت هایی پی درپی به دست آوردند که از جمله آنها می توان به طرح و اجرای تالار سخنرانی شهر شیکاگو در سال ۱۸۸۹ اشاره کرد که در پایان پروژه «سالیوان» و «آدلد» طبقه بالای این ساختمان را به عنوان آتلیه خود انتخاب کردند. از دیگر موفقیت های این دو شریک می توان به ساختمان واگن سازان (Wainwright Building) در سنت لوییس اشاره کرد که اولین آسمانخراش تاریخ معماری جهان به شمار می رود.
«لوییس سالیوان» اولین معماری است که روش صحیح استفاده از اسکلت فلزی در ساختمان های بلند و مزایای آن را به طرز بهینه ای مورد استفاده قرار داد. از آنجایی که در ساختمان هایی که با اسکلت فلزی بنا می شوند معمولاً غیر یک یا دو دهنه دیوار برشی در سایر نقاط ساختمان نه تنها عضو باربری وجود ندارد که به عنوان مثال از دیوارهای ساختمان فقط به دلیل پوشندگی و محافظت سرمایی گرمایی استفاده می شود و هیچ خاصیت باربری ندارد. «سالیوان» با علم به این نکته در ساختمان های بلند از پنجره هایی با ابعاد بزرگ بهره می برد که نه تنها باعث روشنایی بیشتر فضای داخلی می شد که با حذف دیوارها و ضخامت پائین شیشه های پنجره سطح مفید ساختمان افزایش یافت. توجه سالیوان به مزایای اسکلت فلزی موجب شد محدودیت های دست و پاگیر مهندسی که همیشه بر سر راه طراحان معمار وجود داشته است تا حدی از بین برود و این تحولی شگرف در معماری مدرن را باعث شد.
در سال ۱۸۹۰ «سالیوان» یکی از ۱۰ معمار منتخبی بود که برای اجرای ساختمان «نمایشگاه جهانی کلمبیا» که قرار بود در سال ۱۸۹۳ در شیکاگو برگزار شود انتخاب شد. ساختمانی که بعدها «شهر سفید» لقب گرفت. از دیگر شاهکارهای خلق شده «سالیوان» می توان به ساختمان عظیم ترمینال شیکاگو و «دروازه طلایی» که طاقی است عظیم که در «شهر سفید» قرار دارد اشاره کرد.
شراکت «آدلد» و «سالیوان» پس از اجرای فروشگاه زنجیره ای «کارسون پیری اسکات» به اتمام رسید و در پی انحلال شرکت «سالیوان» یک دوره بیست ساله را با سیری نزولی چه در زمینه مالی و چه زمینه احساسی سپری کرد. از او به پاس تلاش ها و زحمات بسیار در هنر معماری بارها تقدیر شد و در سال ۱۹۲۲ به عنوان یک طراح خبره از مسابقه ای که برای طرح و اجرای «برج تریبیون» برگزار شده بود شدیداً انتقاد کرد. یک برج با اسکلت فلزی و نمایی از سنگ که ساختمان های سنگی معماری گوتیک را تداعی می کرد اما سالیوان یک تحریف بزرگ تاریخی را در طراحی آن کشف کرده بود.
لوییس سالیوان عاقبت در چهاردهم آوریل ۱۹۲۴ در شیکاگو چشم از جهان فروبست. فرانک لوید رایت که به نوعی شاگرد او محسوب می شد مراسم تدفین این معمار بزرگ را که در زمان مرگ فقیر و تنها در اتاق هتلی در شیکاگو درگذشته بود آبرومندانه برگزار کرد. اکنون که سال ها از مرگ او می گذرد هنوز تاثیر تفکرات این اولین معمار پیشرو در معماری جهان به چشم می خورد.

Borna66
06-15-2009, 08:18 PM
ریچارد راجرز:


ریچارد راجرز، معمار ۷۳ ساله مستقر در لندن، از سوی بنیاد هایت، به عنوان برنده بیست‌ونهمین دوره جایزه معماری پریتزکر، معرفی شد. راجرز که سی‌ویکمین برنده پریتزکر به شمار می‌رود، پس از جیمز استرلینگ (برنده پریتزکر ۱۹۸۱)، نورمن فاستر (برنده پریتزکر ۱۹۹۹) و زاها حدید (برنده پریتزکر ۲۰۰۴)، چهارمین معمار از انگلستان است که موفق به کسب این جایزه معتبر شده است، جایزه‌ای که اغلب از آن به عنوان نوبل معماری و عالی‌ترین افتخار برای معماران یاد می‌شود.
مدال برنزین پریتزکر به همراه جایزه ۱۰۰۰۰۰ دلاری آن، ۴ ژوئن، طی مراسمی در Banqueting House لندن که در سال ۱۶۱۹ توسط Inigo Jones طراحی شده است، به وی اعطاء خواهدشد. به گفته توماس پریتزکر، رئیس بنیاد هایت، برگزاری مراسم اهدای جایزه در شهر محل سکونت راجرز، هیچ ارتباطی با انتخاب او به عنوان برنده جایزه امسال ندارد، چرا که مکان برگزاری مراسم اهدای جایزه پریتزکر، همواره پیش از انتخاب برنده توسط داوران تعیین می‌شود.
ریچارد راجرز، معمار ۷۳ ساله مستقر در لندن، از سوی بنیاد هایت، به عنوان برنده بیست‌ونهمین دوره جایزه معماری پریتزکر، معرفی شد. راجرز که سی‌ویکمین برنده پریتزکر به شمار می‌رود، پس از جیمز استرلینگ (برنده پریتزکر ۱۹۸۱)، نورمن فاستر (برنده پریتزکر ۱۹۹۹) و زاها حدید (برنده پریتزکر ۲۰۰۴)، چهارمین معمار از انگلستان است که موفق به کسب این جایزه معتبر شده است، جایزه‌ای که اغلب از آن به عنوان نوبل معماری و عالی‌ترین افتخار برای معماران یاد می‌شود.
مدال برنزین پریتزکر به همراه جایزه ۱۰۰۰۰۰ دلاری آن، ۴ ژوئن، طی مراسمی در Banqueting House لندن که در سال ۱۶۱۹ توسط Inigo Jones طراحی شده است، به وی اعطاء خواهدشد. به گفته توماس پریتزکر، رئیس بنیاد هایت، برگزاری مراسم اهدای جایزه در شهر محل سکونت راجرز، هیچ ارتباطی با انتخاب او به عنوان برنده جایزه امسال ندارد، چرا که مکان برگزاری مراسم اهدای جایزه پریتزکر، همواره پیش از انتخاب برنده توسط داوران تعیین می‌شود.

ریچارد راجرز که از سال ۱۹۹۶، با کسب مقام اشرافی، به لرد راجرز ملقب گشته، در طول سال‌های متمادی زندگی حرفه‌ای خویش، موفق به دریافت تعداد زیادی از جوایز معتبر معماری شده است که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به مدال طلای انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا (RIBA) در سال ۱۹۸۵، و نیز شیر طلایی بی‌ینال ۲۰۰۶ ونیز اشاره کرد.
ریچارد راجرز همواره با طراحی ساختمان‌هایی همگام و سازگار با محیط زیست و بهره‌مند از تکنولوژی روز، در خط مقدم جنبش معماری پایدار بوده است. توجه به نور طبیعی و تغییرات اقلیمی و خلق ساختمان‌هایی که تا حد امکان از حداقل انرژی و نیز انرژی پاک استفاده کنند، مهم‌ترین دغدغه‌های او در این معماری محسوب می‌شوند.
یکی از معروف‌ترین کارهای راجرز در میان نخستین پروژه‌های او قرار دارد: مرکز ژرژ پمپیدو در پاریس که آن را در سال ۱۹۷۱، به همراه رنزو پیانو، در یک مسابقه بین‌المللی طراحی کرد. در این پروژه، آنچه که معمولاً در ساختمان‌ها پنهان نگهداشته می‌شد، در معرض نمایش ‌گذاشته شد و سازه نمایان فولادی این ساختمان و نمای چشمگیر آن که تحت تسلط لوله‌های تأسیساتی، پله‌های ‌برقی و سایر عناصر خدماتی بود، آن را به ساختمانی تأثیرگذار در تاریخ معماری معاصر تبدیل کرد.
یکی دیگر از کارهای مشهور راجرز که از پروژه‌های اولیه او به شمار می‌رود، برج اداری Lloyd’s of London در شهر لندن است که اجرای آن در سال ۱۹۸۶ به پایان رسید. ایجاد ارتباط میان درون و بیرون با استفاده از آتریوم بلندی از فلز و شیشه که سازه را غرق در نور طبیعی می‌کند، مهم‌ترین ویژگی معماری این ساختمان است.
از دیگر پروژه‌های مهم راجرز می‌توان به گنبد هزاره لندن (۱۹۹۶-۱۹۹۹)، ترمینال ۴ فرودگاه Barajas مادرید و تالار گردهمایی ولز (۱۹۹۷-۲۰۰۵) در Cardiff (۱۹۹۸-۲۰۰۵) اشاره کرد. او در حال حاضر پروژه‌های بزرگی در نقاط مختلف جهان در دست طراحی دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از: طراحی یک برج ۷۱ طبقه اداری برای سایت مرکز تجارت جهانی در نیویورک، ساختمان Leadenhall در لندن و چند پروژه دیگر در ژاپن و کره جنوبی.

Borna66
06-15-2009, 08:19 PM
پاموک ، معمار فراری :


آشنا شدن با دیدگاه نویسندگان جوامع پیرامون ما نسبت به ثروت های فرهنگی- تاریخی خودشان، به‌خصوص آن‌هایی که زمینه‌های تاریخی و فرهنگی مشترکی نیز با ما دارند، می‌تواند برای ما هم جالب باشد.
اما اگر نویسنده‌ای خود پیشینه‌ی آموزش معماری داشته باشد و از سوی دیگر در آثارش ارجاعات فراوانی به تاریخ هنر و معماری دیده شود، دیدگاه‌های او در مورد معماری جدید و روند از میان رفتن بافت قدیمی شهرها می‌تواند قابل تامل‌تر باشد.
اورهان پاموک، نویسنده ترک و برنده جایزه ادبی نوبل به سال ۲۰۰۶ ، بخش مهمی از آثارش حاصل کند‌و‌کاو او نه فقط در تاریخ، بلکه در تاریخ هنر است. نویسنده‌ای تیزبین که از جذابیت‌های غوطه خوردن در تاریخ هنر، نقاشی و معماری به نفع پیشبرد داستان خود استفاده می‌کند.
‌رمان «نام من قرمز است» از آن دست رمان‌های جذابی است که اطلاعات تاریخی، هنری و سبک‌شناسی را با داستان در هم آمیخته است. گرچه این یک کتاب داستانی است، اما خواننده پس از خواندن آن اطلاعات بسیار جالبی به‌خصوص از نقاشی مکتب تبریز به دست می‌آورد.
شخصیت‌های اصلی داستان، نقاشان دوران سلطان مراد سوم،‌ سلطان عثمانی هستند و داستان از ماجرای قتل یکی از آنان آغاز می‌شود. اطلاعات خوب پرداخت شده پاموک در این کتاب، آن را به اعتقاد بسیاری به گفتار یا تحقیقی در مورد هنرهای تجسمی و به خصوص مینیاتور (نگارگری) نیز تبدیل می‌کند.
کتابی که به شرح و بسط داستان‌های گوناگون از نقاشان مختلف می‌پردازد، از تاثیرات کمال‌الدین بهزاد و مکتب هرات و همچنین ‌تاثیر نگارگران چینی به واسطه مغولان بر این شاخه از هنرهای تجسمی سخن می‌گوید و درنهایت بحث دشواری را از رابطه هنر، اخلاق، جامعه و مذهب باز می‌کند.
اما ورای همه این‌ها، پاموک بارها به طور مستقیم درباره معماری و هنر هم نوشته است.
این شیفته استانبول که یکی از کتاب‌هایش نیز به همین نام است (استانبول؛ خاطره‌ها و شهر) نمی‌تواند از واکنش نسبت به تغییر و تحول معماری در این شهر قدیمی فارغ باشد. به خصوص آن که پیش از نویسنده شدن، به تحصیل معماری پرداخته ‌اما در میانه آن را رها کرده و بعد به نویسندگی روی آورده است.
در مقاله ای که از او در روزنامه کوریره دلاسرا منتشره شده، از واکنش هایش به معماری جدید و تغییرات بافت تاریخی استانبول و از این که چرا رشته معماری را رها کرده است می‌گوید:
«بیش از سه سال در دانشگاه فنی استانبول، معماری خواندم اما درسم را تمام نکردم و معمار نشدم [...] فهمیدم‌ برخلاف آن چیزی که سال‌ها تصورش را می‌کردم، نه می‌خواهم معمار شوم، نه نقاش.
من از برابر ورق‌های سفید طراحی که مرا به سرگیجه، پریشانی و وحشت‌ می‌انداختند برخاستم و ازشان فاصله گرفتم. ولی در عوض، برابر صفحات سفید دیگری نشستم که به نوبه خود و به همان شکل مرا به سرگیجه، پریشانی و وحشت دچار می‌کنند.»
پاموک در ادامه مطلبش به این نکته اشاره می‌کند که بعد از سال‌ها نویسندگی، به این مطلب پی برده است که هیچ صفحه‌ای سفید و خالی نیست بلکه همیشه همراه نویسنده و حتا معمار، تاریخ، سنت، ترس‌ها و وحشت‌ها و تمام آن اتفاقاتی که جامعه و زبان رسمی می‌خواهد آنها را فراموش کند، حضور دارند. بنابراین او خواه نویسنده باشد خواه معمار، نمی‌تواند در خلاء دست به آفرینش ببرد و خود را از گذشته جدا کند.
پاموک سپس اشاره می‌کند که برای انتقال تمام این‌ها روی کاغذ، می‌بایست رمان‌هایی بنویسد که به زعم او «یک نیمه شان به تاریخ و گذشته و تمام آن چیزی که جمهوری مدرن (ترکیه) و غربگرایی می‌خواهند فراموش‌شان کند مربوط باشد و نیمه دیگرشان معطوف به آینده و رویاها.»
پاموک در نوشتار خود به طور ضمنی به انتقاد از معماران می‌پردازد. معمارانی که به اعتقاد این نویسنده، خواسته‌اند خودشان را از بار تاریخ خلاص کنند. شاید لحن این نویسنده ترک، در میان منتقدان ایرانی معماری جدید نیز همانند‌هایی داشته باشد:
«اگر در بیست سالگی به این نتیجه می‌رسیدم که می‌توانم همین کار را با معماری انجام دهم، تلاش می‌کردم معمار شوم. اما دراین صورت یک مدرنیست تمام عیار بودم که سعی می‌کرد خود را از سنگینی و شناعت تاریخ ]...[ خلاص کند. یک خوشبین حامی غرب‌گرایی که اعتقاد داشت همچنان منشاء تمام امور است.»
او سپس به این پرسش می‌پردازد که چرا علیرغم اصرار خانواده و دوستان، و علیرغم آگاهی به این نکته که معمار شدن یک زندگی متوسط را برای او تضمین خواهد کرد، نخواسته معمار شود: «وقتی از من می‌پرسیدند چرا معمار نشدی جواب می‌دادم چون نمی‌خواهم مجموعه‌های مسکونی بسازم. با به کار بردن اصطلاح مجموعه‌های مسکونی منظورم یک سبک خاص زندگی و یک مفهوم معمارانه بود.»
در این جا پاموک، دانشجوی معماری سال‌های دور و نویسنده‌ای با آگاهی بالا از تاریخ شهر، معماری و هنر، روند ناپدید شدن شهر قدیم استانبول و سربرآوردن خانه‌هایی هم‌شکل و بی‌روح را مورد انتقاد قرار می‌دهد:
«بعد از سال‌های دهه سی (میلادی)، شهر قدیم تقریباً به طور کامل متروک شده بود. طبقات متوسط و بالای جامعه ‌شروع کرده بودند به کوبیدن خانه‌های دو طبقه و سه طبقه با حیاط بزرگ و به جایش ساختمان‌هایی جدید می‌ساختند که در عرض شصت سال تمام بافت قدیمی شهر و تمام چشم انداز تاریخی استانبول را تخریب کرد.
در پایان دهه پنجاه، وقتی که مدرسه ابتدایی را شروع کردم، تمام شاگردهای مدرسه در آپارتمان زندگی می‌کردند. ساختمان‌هایی با نمای ساده و مدرن به سبک باوهاوس۱، اما با ایوان‌هایی به شیوه خانه‌های سنتی ترکی که در عمل یادآور تقلید زشت و رقت‌آوری از سبک بین‌المللی بودند. داخل خانه‌ها [...] بسیار شبیه به هم بود.
پلکانی تنگ در وسط و سوراخی برای هواگیر که اسمش را حیاط خلوت گذاشته بودند، اتاق نشیمنی در جلو و در عقب هم دو یا سه اتاق دیگر. راهرویی طولانی اتاق نشیمن را به اتاق‌های پشتی وصل می کرد.‌ این‌ها همه عناصری هستند که این آپارتمان‌ها را به طرز وحشتناکی به هم شبیه می‌کنند. همیشه بوی کپک، بوی مانده روغن سرخ شده و فضله کبوتر از خانه ها می‌آمد.»
پاموک توضیح می‌دهد آن چه بیش از هرچیز او را از تحصیل معماری منصرف می‌کرد، ترسش از مجبور شدن به طراحی خانه‌هایی با این مشخصات و تبعیت از پسند نیمه‌غربی- نیمه‌سنتی طبقه متوسط و همچنین منطق سود بازار بود.
او می‌نویسد تنها چیزی که این ساختمان‌ها و مجتمع‌های بی‌روح را به «خانه» تبدیل می‌کند، خیال‌ها و رویاهای ساکنان آن‌هاست. در این جا ‌پاموک میان مفهوم ساختمان و خانه قایل به تفاوتی می‌شود.
ساختمان را به هر مجموعه ساخته شده‌ای عنوان می‌کند و در عوض خانه را جایی می‌داند که زمان، تاریخ، ترس‌ها، امیدها و رویاها به آن روح بخشیده‌اند.
او در پایان مقاله از ترسش از ساختمان‌های بزرگ سخن می‌گوید و از این که «نمای ساختمان‌ها را رها کردم و به جستجوی رویاهای خفته در پشت آن‌ها رفتم.»


۱- باوهاوس: نام یک مدرسه معماری و هنر کاربردی در آلمان که به طور مستقیم بر گرایشات معماری مدرن تاثیر گذاشت و در دهه‌های سی و چهل به عنوان نماد مدرنیته شناخته شد. گرچه این مدرسه در سال ۱۹۳۳ توسط نازی‌ها تعطیل شد اما دست‌کم تا دهه شصت و هفتاد میلادی، بسیاری از مدارس معماری و طراحی اروپا و آمریکا آموزه‌های باوهاوس را به کار می‌بردند.
Pamuk, Orhan, “I palazzoni mi spaventavano” in Corriere della Sera, p.۲۷, Lunedì ۷ aprile ۲۰۰۸.
Pamuk, Orhan, Il mio nome è rosso, Traduzione di Marta Bertolini e Semsa gezgin, Einaudi, ۲۰۰۵

67800
10-30-2009, 03:56 PM
سلام.مقاله درمورد زندگینامه ی و گرایش فکری وکارهای مهم چارلز جنکزدارید یا نه.

Ahwaz2010
03-02-2010, 02:44 PM
عالی ...........مرررررررررررررررسسس سسسسسسسییییییییییی

zigurat
03-03-2010, 12:53 AM
ممنون عالی بود