PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دختر جوان در دام مشاور خانواده ی قلابی!



آبجی
04-19-2011, 03:59 PM
اختلاف من و مادرم از روزی شروع شد که فردی غریبه وقت و بی وقت به خانه ما تلفن می زد و چرت و پرت می گفت. من خیلی سعی کردم مادرم را توجیه کنم که مزاحم تلفنی را نمی شناسم و با کسی رابطه ای ندارم اما فایده ای نداشت و او که از اشتباه خواهر بزرگم در برقراری ارتباط مخفیانه با پسری جوان و آبروریزی های بعدی آن در چند سال قبل تجربه تلخی داشت مرا در تنگنا گذاشت و با تردید و بدبینی نگاهم می کرد. دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: برخوردهای تحقیرآمیز مادرم باعث شد تا گوشه گیر و منزوی بشوم و از زمانی که دیپلم گرفتم این افسردگی به اوج خود رسید چون مادرم به جز درس خواندن هیچ تفریح و سرگرمی برایم در نظر نمی گرفت و فقط می گفت باید خودت را برای کنکور آماده کنی!
من گاهی اوقات به بهانه درس خواندن کتابم را برمی داشتم و به پارک کوهسنگی می رفتم. یک روز مردی حدود ۴۰ ساله اجازه خواست تا در کنارم روی صندلی پارک بنشیند. او با زبانی چرب و نرم خودش را مشاور خانواده معرفی و ا (http://limotorsh.net/)دعا کرد که مشغول انجام تحقیق درباره شناخت افسردگی زنان می باشد.
این فرد ناشناس در ادامه درباره زندگی ام سوالاتی پرسید و وقتی متوجه شد که با مادرم اختلاف دارم شماره تلفن همراهش را داد و گفت: می تواند برای حل مشکلاتم راهنمایی ام کند.از شما چه پنهان گفت وگو با این فرد غریبه کمی مرا آرام کرد و او با زبان چرب و نرمی که داشت کم کم مرا به خودش وابسته کرد. اما افسوس که نمی دانستم این فرد شیطان صفت چه دامی برایم پهن کرده است.
او پس از مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد و با این که فهمیده بودم خودش را به دروغ مشاور خانواده معرفی کرده است و فردی بیکار است به ارتباط پنهانی با او ادامه دادم تا این که پس از چند ماه متوجه شدم باردار هستم. با به وجود آمدن این مشکل از او خواستم تا هر چه زودتر به خواستگاری ام بیاید اما این آدم حیله گر می گوید قصد ازدواج با من را ندارد و حتی پیشنهاد داد تا هر چه سریع تر سقط جنین کنم. به راستی نمی دانم چه خاکی بر سرم بریزم و با این آبروریزی که من به بار آورده ام شک ندارم مادرم که بیماری قلبی دارد سکته می کند.
او بعد از مرگ پدرم برای من و خواهرم خیلی زحمت کشیده است اما ما هر ۲ آبروی او را به باد داده ایم و خودمان را روسیاه کرده ایم. این است نتیجه رعایت نکردن حد و مرزهای شرعی در ارتباط با افراد غریبه و نامحرم! خدا لعنت کند آن مزاحم تلفنی ناشناس را که همه بدبختی هایم از همان زمان شروع شد!

نگاه
04-19-2011, 08:36 PM
:167:البته ما نيز در گروه تجسس پل خواجو جاتون خالي رد يابي ميكرديم :39::39: