PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 7 . به كودكان عشق بياموزيد نه جغرافي



alamatesoall
03-17-2011, 11:47 PM
7 . به كودكان عشق بياموزيد نه جغرافي

نخستين گام هاي تعليم و تربيت بايد گام هاي عشق باشند.
براي گام زدن در عشق به ديوارهاي بسته نيازي نيست، بلكه آسماني باز، پرندگان، درختان، ستارگان و ماه مورد نياز است. تعليم و تربيت اساسي نبايد در جغرافيا باشد،
بلكه بايد در زيبايي باشد. آموزش اساسي نبايد در علم باشد، بلكه بايد در هنر باشد.
آموزش اساسي نبايد با تنش صورت بگيرد، بلكه بايد در آسودگي و آرامش روي بدهد.

اگر بتوانيم كودكان را اينگونه تا سن چهارده سالگي آموزش دهيم، آنوقت فاسد كردن چنين كودكاني دشوار خواهد بود. آنوقت آنان را مي توان به هر مدرسه يا هر دانشگاهي فرستاد.
آنگاه مي توان هر چيزي را به آنان آموزش داد: ديگر هيچ خطري وجود نخواهد داشت. اگر در دستان اين كودكان شمشيري بگذاريد، هيچكس از آن شمشير آزار نخواهد ديد.
اگر بمب اتمي هم در دستانشان باشد، بازهم توسط آن به كسي آسيبي نخواهد رسيد. آنگاه بزرگترين قدرت ها در دستان عشق، به نيرويي سازنده بدل خواهد شد.
علم عظيم ترين نيروها را براي انسان كشف كرده است، ولي تعليم و تربيت قادر نبوده به انسان قلبي عاشق بدهد.
قدرت در دستان كساني كه عشق ندارند، بسيار خطرناك است.
من مي گويم كه انساني كه عشق داشته باشد و قوي باشد خوب است و انساني كه عشق نداشته باشد و بي قدرت و ناتوان باشد هم خوب است. اگر قدرت در دست انسان هاي باعشق باشد، آنوقت زندگي رشد خواهد كرد و اگر قدرت در دست كساني باشد كه عشق ندارند، آنوقت زندگي فقط يك گورستان خواهد بود و نه هيچ چيز ديگر.
و اين كاري است كه ما كرده ايم. لازم است كه روي اين نكته تعمق كنيم.
من آمده ام تا از آموزگاران همين را تقاضا و درخواست كنم : كه آنان بينديشند، فكر كنند كه دل را چگونه مي توان پرورش داد؟ به نظر من، اگر ضرورت ايجاب كند كه تمام
كالج ها و دانشگاه ها در سراسر دنيا براي يكصد سال بسته شوند و ذهن انسان كاملاً آموزش نديده بماند، در مقايسه با اين تعليم و تربيت فعلي كه نتايج آن در طول صد سال آينده حاصل مي شود، بسيار كم ضررتر خواهد بود.
انسان ها هزاران سال بوده كه تحصيل نكرده بودند. آن مردم، آن مردمان تحصيل نكرده سرور را شناخته اند، ترانه و عشق را شناخته اند. آنان نيز دنيايي را خلق كرده بودند.
در زندگي آنان خوشي و لبخند وجود داشت ، بيشتر از آنچه كه در زندگي ما وجود دارد، بسيار بيشتر از ما. ما همه چيز را از كف داده ايم.

ضروري است كه طبيعي بودن انسان به او بازگردانيده شود.

من نمي گويم كه آموزش بايد ازبين برود. مي گويم كه پايه ي آموزش بايد تغيير كند.
و اگر فقط چنين آموزشي بايد ادامه داشته باشد، اگر راه ديگري وجود نداشته باشد، اگر چنين آموزشي تنها انتخاب انسان است و جايگزيني ندارد، آنوقت مي گويم كه تمام اين آموزش متوقف شود و بگذاريد انسان به جنگل بازگردد و آنگاه نيز چيزي را از دست نخواهيم داد.

ولي من احساس مي كنم كه راه جايگزيني وجود دارد. تعليم و تربيت مي تواند به تماميت برسد. و اگر بتوان فقط يك چيز به آن اضافه كرد ، كه پايه ي آموزش عشق باشد، احساس باشد، دل باشد، مهر و مهرباني باشد، اگر ما نخست دل انسان را پرورش دهيم و توسعه ي عقلاني به دنبال آن بيايد، اگر دل رهبري كند و عقل از آن پيروي كند ، آنوقت اين آموزش مي تواند آموزش درست باشد.
اگر بناباشد پرستشگاهي براي زندگي ساخته شود، اساس آن بايد بر عشق بنا شود.
دوران كودكي ، تا سن چهارده سالگي ، فرصتي شگفت انگيز براي رشد عشق است.
اگر ما اين دوران را از دست بدهيم، براي هميشه آن فرصت را از دست داده ايم. آنگاه هيچ راهي نيست تا بتوان تغييري ايجاد كرد. و ايجاد تغيير در دوران كودكي نياز به هيچ كاري ندارد.
نهرهاي عشق ميل به جاري شدن دارند. ما دانسته اين نهرها را متوقف مي كنيم و به آن ها اجازه نمي دهيم جاري شوند. اگر ما فرصتي براي جاري شدن به اين نهرهاي عشق بدهيم، قادر خواهيم بود به انساني كاملاً جديد تولد ببخشيم.

و چيزي كه مطلقاً مورد نياز است، يك انسان جديد است.