PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تیزهوشی زنان در مچ گیری (خیلی جالبه حتما بخونین)



Borna66
04-28-2009, 03:41 AM
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:“عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و
چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم”
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم
بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ،
راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد
همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد..
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم .
اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”
جواب زن خیلی جالب بود…
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم

Borna66
04-28-2009, 03:41 AM
مشت گیری یا مچ گیری ؟؟؟؟؟؟؟



تیز هوشی مادر زرنگ

خانمی برای ديدن پسرش مسعود ، به محل تحصيل او يعنی لندن رفته بود او در آنجا متوجه شد كه پسرش با يك هم اتاقی دختر بنام «ویکی» ‎ زندگی ميكند. كاری از دست خانم بر نمی آمد و از طرفی، هم اتاقی مسعود هم خيلی خوشگل بود.

او به رابطه ميان آن دو ظنين شده بود و اين موضوع باعث كنجكاوی بيشتر او می شد. مسعود كه فكر مادرش را خوانده بود گفت: " من ميدانم كه شما چه فكری می كنيد، اما من به شما اطمينان می دهم كه من و «ویکی» فقط هم اتاقی هستيم‎ ."
حدود يك هفته بعد‎ ،«ویکی» پيش مسعود آمد و گفت: " از وقتی كه مادرت از اينجا رفته، قندان نقره ای من گم شده ، تو فكر نمی كنی كه او قندان را برداشته باشد؟"
مسعود جواب داد: "خب، من شك دارم ، اما برای اطمينان به او ايميل خواهم زد‎." او در ايميل خود نوشت‎ : مادر عزيزم، من نمی گم كه شما قندان را از خانه من برداشتيد، و در ضمن نمی گم كه شما آن را برنداشتيد . اما در هر صورت واقعيت اين است كه قندان از وقتی كه شما به تهران برگشتيد گم شده‎. با عشق،مسعود.
روز بعد ، مسعود يك ايميل به اين مضمون از مادرش دريافت نمود‎ : پسر عزيزم، من نمی گم تو با «ویکی» رابطه داری! و در ضمن نمی گم كه تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعيت اين است كه اگر او در تختخواب خودش می خوابيد ، حتما تا الان قندانش را پيدا كرده بود‎. با عشق ، مامان.

SaHaR-A
04-28-2009, 10:33 PM
ههههههههههه عجب مچ گیری بود
به این میگن مچ گیری


ممنون دوست عزیز