alamatesoall
03-16-2011, 08:54 PM
از حبس شادي تا رهايي كودك درون
اگر پاي صحبت تعدادي جوان بنشيني و نظرشان را در مورد شادي و شاد بودن جوياشويد، حتما عباراتي چون «آنقدر فكرم درگير مسائل مختلف زندگيست كه فكر كردن در مورد لحظات شاد بودنم در گذشته بهم آرامش ميدهد! همين!» و يا «وقتي در كارم پيشرفت ميكنم و يا معوقههاي پروژههايي كه مدتي از تحويل آنها گذشته، پرداخت ميشود، احساس شادي ميكنم!»، را شنيده ايد!
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
روانشناسان معتقدند: دگرگونييي كه پس از خنديدن در انسان بوجود ميآيد، باعث معجزه در درون فرد ميشود. جالب است بدانيد كه نخستين معجزه زرتشت، خنديدن وي در بدو تولد بوده است!
محققان علوم انساني با تقسيمبندي "خنده" به خنده ذاتي(دروني) و خنده مصنوعي(اكتسابي) ميگويند: خنده دروني بخشي از عملكرد شادي كودك درون ماست. ما زماني كه عميقاً نسبت به يك مسألهاي شاد شويم، شروع به خنديدن ميكنيم، همانطور كه وقتي غمگين ميشويم، شروع به گريستن ميكنيم؛ پس اين هيجانات به واقع مكمل شخصيت ما هستند.
اما در مقابل، لبخند اكتسابي، لبخندي است كه مثلاً در عين ناراحتي با ورود يك شخص تازه وارد به محيط، لبخند ميزنيم و سعي ميكنيم خود را شاد نشان دهيم كه از آمدن او خوشحال شدهايم، اما اگر بخواهيم خنده واقعي را ببينيم، بايد به سراغ كودكان برويم، خندههايي كه حين بازي با هم از ته دل سر ميدهند. در حقيقت خنديدن نوعي ابراز هيجان شادبودن و شادماني و عامل ايجاد دگرگوني و معجزه در وجود فرد است.
به طور كلي خنده باعث ميشود انرژي از منبع دروني وجود شما به سطح بيايد. انرژي همانند سايهاي خنده را دنبال ميکند و بدنبال آن جاري ميشود. خنديدن يکي از بهترين، سادهترين و طبيعيترين راههاي خلاصي از شر ناآراميهاي ذهن است. خنديدن ميتواند مقدمهاي شورانگيز براي وارد شدن به مرحله توقف افکار و بيذهني باشد.
*كسي كه كودك درونش فعال نيست، غمگين است
در تعريف "شادي"، به نظريه تكامليافته فرويد اشاره ميكنيم كه ساختار شخصيت را به سه بخش "كودك، بالغ و والد" تقسيم ميكند. كودك، آن قسمت از ساختار شخصيت ما است كه دنبال احساسات، عواطف، شادي، شادماني و خشم است(البته شادي و خشم ذاتي نه اكتسابي). به اين ترتيب دقيقا يك مرد و يا زن مسن 70 يا 80 ساله هم با فعال بودن بخش كودك وجودشان ميتوانند شاد بوده و احساس شادماني كنند. كسي كه كودك درونش فعال نيست، هميشه دلمرده و غمگين است و متأسفانه در جامعه امروزي، خيلي از آدمها را ميبينيم كه بدنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و كودك درون خود را طرد كردهاند.
اين درحاليست كه اين آدمها نيز كودك درون دارند، اما با پيروي از تعصبات خشك، اين بخش از شخصيت آنها غيرفعال شده و كودك درون آنها افسرده است؛ به طور مثال وقتي فرد مسني را ميبينيم كه در مراسمي مانند چهارشنبهسوري با شادي فراوان از روي آتش ميپرد، اين حركت در حقيقت ناشي از فعال بودن كودك درون اوست كه توليد شادي ميكند، پس بايد شاديها را در بخش كودك درون خود، پيدا كنيم.
بايد پذيرفت كه شادي و غم در زندگي اجتماعي انسانها، تأثيرات عمدهاي دارد، اما متأسفانه گاه در جامعه امروزي ما بنا به تعبيرهاي غلط و بدون استدلال، تفكر شادي متروك شده و با وجود آنكه در فرهنگ ديني ما شادي و نشاط از آموزههاي محكم و انكارناپذير است، برخي به غلط، اندوه و گوشهنشيني را جايگزين شادي و نشاط كردهاند تا جايي كه آثار زيانبار آن هر روز بيشتر از پيش نمايان ميشود.
به گفته پژوهشگران مسائل اجتماعي، لازمه شادي و شادبودن چيزي نيست جز مثبتانديشي و جستوجوي خوبيها و زيباييها. انسان با نگرش منفي به دنيا چيزي جز روحيهاي افسرده، چهرهاي غمگين و حالتي خشمگينانه ندارد و اين نگرش منفي، تخريبگر جامعه است. نبايد فراموش كرد كه رخدادهاي اجتماعي، راهحلهاي اجتماعي دارد و راهكارهاي جمعي در برخورد با چنين مشكلاتي ميتواند بسيار كارساز باشد. به ياد بسپاريم كه پيشگيري كارآمدتر از درمان است.
در بيان اهميت شاد بودن و احساس شادي همين بس كه تجربه ثابت كرده: شادي و نشاط، ماده اوليه تغيير جامعه و تحول و تكامل دروني انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، توليد بهتر، اشتغال بيشتر و اقتصاد، سالمتر خواهد بود. بدون شك در چنين محيطي، امنيت اجتماعي و فردي راحتتر بدست ميآيد. در محيط شاد، ذهن انسان پويا، زبانش گويا و استعدادش شكوفا ميشود.
*عوامل شاديزا، كليشهاي و خالي از هيجان لازم جواني است
دكتر امانالله قراييمقدم، عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت معلم ميگويد: شاد كردن و شاد بودن جامعه موجب پيشرفت و توسعه اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي و خانوادگي جامعه ميشود؛ از بسياري مسائل و بروز انواع آسيبهاي جامعه، جرم و بزهكاري، طلاق، نابساماني خانوادگي و ساير مسايل جلوگيري به عمل ميآيد؛ اختلالات روحي در جامعه كمتر ميشود و ميزان رغبت تحصيلي و دل به كار دادن و توليد، افزايش پيدا مِيكند، پس بهتر است با صرف هزينههاي كم براي شادي از پرداخت هزينههاي هنگفت آسيبهاي اجتماعي در امان باشيم!
نتايج يك تحقيق ميداني در خصوص وضعيت "شادي يا شاد بودن" در ميان جوانان بيانگر آنست كه شاديهاي آنها بسيار محدود هستند. تفريحاتي كه ميتواند باعث شادمانيشان شود، بسيار كليشهاي و خالي از هيجان لازم جواني است، اين امر موجب ميشود كه روحيه جامعه، تحليل رفته و بسوي افسردگي و اندوه و در نتيجه كاهش بهرهوري از جهات مختلف پيش برود.
اشاره به برخي نقطهنظرات افراد مورد مصاحبه در پاسخ به اين پرسش كه "چگونه شاد ميشويد؟!" شايد جالب توجه و در عين حال نگرانكننده باشد!
"سعيده" 27 ساله: آنقدر فكرم درگير مسائل مختلف زندگيست كه فكر كردن در مورد لحظات شاد بودنم در گذشته بهم آرامش ميدهد! همين!
"مجتبي" 22 ساله دانشجو: وقتي در كارم پيشرفت ميكنم و يا معوقههاي پروژههايي كه مدتي از تحويل آنها گذشته، پرداخت ميشود، احساس شادي ميكنم! يا كار ميكنم، يا استراحت!
"شهرزاد" 25 ساله فارغالتحصيل: لحظات خريد كردن و گشت و گذار بيدغدغه در بازار احساس خوب شاد بودن را در من تقويت ميكند؛ وگرنه حتي سالي يك بار هم سفر رفتن، از آنجا كه بخاطر خيلي مسائل نداشتن مرخصي، هزينههاي هنگفت، محدوديتهاي اقتصادي و ... سريع بايد بري و برگردي، جز خستگي و بعد، حساب و كتاب اين كه حالا چطوري جبران مافات(هزينههاي سفر) كنيم، چيز ديگري ندارد!
"مهدي" 32 ساله روزنامهنگار: در شرايط كنوني متأهلي، آنچه بيش از هر چيز مرا شاد ميكند "كار كردن" است كه آخر ماه كم نيارم؛ بعضي وقتها هم فكر كردن به آينده، شايد خوشحالم كند، البته نگرش با ديد مثبت و تلقين اين كه "اين نيز بگذرد" و يا "سرانجام دوران خوشي هم فرا ميرسد!"
*«داشتهها» عامل ايجاد شادي نيستند، بلكه «بودنها» هستند كه شادي ميآورند
منصور بهرامي، روانشناس، لازمه شاد بودن را ايجاد تعادل در زندگي ميداند و ميگويد: كسي كه زندگي متعادلي دارد، چه از نظر مالي و چه از نظر رواني، در نهايت ميتواند آدم شادي نيز باشد.
به طور كلي هركسي براي شاد بودن آستانهاي دارد؛ ممكن است عاملي باعث شادي من شود، اما شما را شاد نكند. اين نوع شادي، شادي كاذب است. شادي واقعي آن نوع شادي است كه مكان و زمان در آن تأثيري نداشته باشد و بهترين مثالي كه ميتواند نشان دهنده اين نوع شادي باشد، ارتباط شادمانه كودكان با يكديگر بوده كه توأم با خلاقيت است.
وي ميافزايد: متأسفانه شادي براي كودكان به محض اين كه زير پوشش تربيت والدين قرار گرفته و والد درونشان شكل ميگيرد، در چارچوب خاصي تعريف ميشود و شادماني خارج از اين چارچوب سبب ايجاد حس گناه در او ميشود.
برخي مواقع، والدين براي اين كه كودك را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبيه كودك، احساس گناه را در او بوجود ميآورند و يا حتي بدتر، اين كه به كودك گفته ميشود: "اگر تو بخندي و پدرت را از خواب بيدار كني، خدا از تو ناراحت ميشود!" به اين ترتيب كودك درون افراد از همان كودكي، در ميان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودي)، حبس ميشود و اين درحاليست كه هر قدر بعد ارزشي منفي (تعصبات و...) پررنگتر شود، شاديها نيز كمرنگتر ميشود.در حقيقت مجموعه تعصبات، باورها و برخي ارزشها عاملي ميشود براي كنترل رفتار فرد.
بر اساس اين گزارش، والد كنترلگر به ما ميگويد كه كداميك از كارهايمان خوب يا بد است؛ مثلاً وقتي كودك شروع به خنديدن ميكند، ما به او مي گوييم نخند! بچه خوب كه نميخنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همين ارزشها و تعصبات است!
آمار جالبي، شادترين كشور دنيا را هندوستان نشان ميدهد. اين موضوع كه شايد براي خيليها غيرقابل تصور باشد( به اين دليل كه مسائل مالي مانع محكمي ميتواند براي شاد بودن باشد)، نشان ميدهد كه "داشتهها" عامل ايجاد و ابراز شادي نيستند، بلكه "بودنها" هستند كه عامل شادياند.
افرادي كه با وجود مشكلات زياد، همچنان شاديهاي خود را ابراز ميكنند، كودك درونشان رهاست. در حقيقت ترمزهاي شادي در چنين جامعهاي وجود ندارد، چون دلمردگي ناشي از پنهان شدن كودك درون است.
سخن آخر اين كه: "اجازه خيلي از ابراز شاديها را به خودمان بدهيم .نگوييم اين كار زشت است! آن كار بد است!" در تحليل رفتار، كودك درون نبايد احساس «تو خوب نيستي» داشته باشد.در اين صورت اين فرد يا منزوي ميشود و يا طبق غريزه گروهگرايي خود، جذب گروههايي ميشود كه خوب بودنش را ثابت كند و به اين ترتيب خوب بودنش را در رفتار منفي پيدا ميكند.
پروفسور "رابرت پوتنام"، محقق و استاد دانشگاه هاروارد در بيان راههاي مختلف شاد زيستن "داشتن روابط قوي اجتماعي و خانوادگي" را يكي از عوامل مهم ميداند. او ميگويد: هرچه فرد از روابط بيشتر اجتماعي برخوردار باشد، از سلامت قوي روحي و رواني برخوردار شده و بر شادي وي افزوده خواهد شد.
اگر پاي صحبت تعدادي جوان بنشيني و نظرشان را در مورد شادي و شاد بودن جوياشويد، حتما عباراتي چون «آنقدر فكرم درگير مسائل مختلف زندگيست كه فكر كردن در مورد لحظات شاد بودنم در گذشته بهم آرامش ميدهد! همين!» و يا «وقتي در كارم پيشرفت ميكنم و يا معوقههاي پروژههايي كه مدتي از تحويل آنها گذشته، پرداخت ميشود، احساس شادي ميكنم!»، را شنيده ايد!
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
روانشناسان معتقدند: دگرگونييي كه پس از خنديدن در انسان بوجود ميآيد، باعث معجزه در درون فرد ميشود. جالب است بدانيد كه نخستين معجزه زرتشت، خنديدن وي در بدو تولد بوده است!
محققان علوم انساني با تقسيمبندي "خنده" به خنده ذاتي(دروني) و خنده مصنوعي(اكتسابي) ميگويند: خنده دروني بخشي از عملكرد شادي كودك درون ماست. ما زماني كه عميقاً نسبت به يك مسألهاي شاد شويم، شروع به خنديدن ميكنيم، همانطور كه وقتي غمگين ميشويم، شروع به گريستن ميكنيم؛ پس اين هيجانات به واقع مكمل شخصيت ما هستند.
اما در مقابل، لبخند اكتسابي، لبخندي است كه مثلاً در عين ناراحتي با ورود يك شخص تازه وارد به محيط، لبخند ميزنيم و سعي ميكنيم خود را شاد نشان دهيم كه از آمدن او خوشحال شدهايم، اما اگر بخواهيم خنده واقعي را ببينيم، بايد به سراغ كودكان برويم، خندههايي كه حين بازي با هم از ته دل سر ميدهند. در حقيقت خنديدن نوعي ابراز هيجان شادبودن و شادماني و عامل ايجاد دگرگوني و معجزه در وجود فرد است.
به طور كلي خنده باعث ميشود انرژي از منبع دروني وجود شما به سطح بيايد. انرژي همانند سايهاي خنده را دنبال ميکند و بدنبال آن جاري ميشود. خنديدن يکي از بهترين، سادهترين و طبيعيترين راههاي خلاصي از شر ناآراميهاي ذهن است. خنديدن ميتواند مقدمهاي شورانگيز براي وارد شدن به مرحله توقف افکار و بيذهني باشد.
*كسي كه كودك درونش فعال نيست، غمگين است
در تعريف "شادي"، به نظريه تكامليافته فرويد اشاره ميكنيم كه ساختار شخصيت را به سه بخش "كودك، بالغ و والد" تقسيم ميكند. كودك، آن قسمت از ساختار شخصيت ما است كه دنبال احساسات، عواطف، شادي، شادماني و خشم است(البته شادي و خشم ذاتي نه اكتسابي). به اين ترتيب دقيقا يك مرد و يا زن مسن 70 يا 80 ساله هم با فعال بودن بخش كودك وجودشان ميتوانند شاد بوده و احساس شادماني كنند. كسي كه كودك درونش فعال نيست، هميشه دلمرده و غمگين است و متأسفانه در جامعه امروزي، خيلي از آدمها را ميبينيم كه بدنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و كودك درون خود را طرد كردهاند.
اين درحاليست كه اين آدمها نيز كودك درون دارند، اما با پيروي از تعصبات خشك، اين بخش از شخصيت آنها غيرفعال شده و كودك درون آنها افسرده است؛ به طور مثال وقتي فرد مسني را ميبينيم كه در مراسمي مانند چهارشنبهسوري با شادي فراوان از روي آتش ميپرد، اين حركت در حقيقت ناشي از فعال بودن كودك درون اوست كه توليد شادي ميكند، پس بايد شاديها را در بخش كودك درون خود، پيدا كنيم.
بايد پذيرفت كه شادي و غم در زندگي اجتماعي انسانها، تأثيرات عمدهاي دارد، اما متأسفانه گاه در جامعه امروزي ما بنا به تعبيرهاي غلط و بدون استدلال، تفكر شادي متروك شده و با وجود آنكه در فرهنگ ديني ما شادي و نشاط از آموزههاي محكم و انكارناپذير است، برخي به غلط، اندوه و گوشهنشيني را جايگزين شادي و نشاط كردهاند تا جايي كه آثار زيانبار آن هر روز بيشتر از پيش نمايان ميشود.
به گفته پژوهشگران مسائل اجتماعي، لازمه شادي و شادبودن چيزي نيست جز مثبتانديشي و جستوجوي خوبيها و زيباييها. انسان با نگرش منفي به دنيا چيزي جز روحيهاي افسرده، چهرهاي غمگين و حالتي خشمگينانه ندارد و اين نگرش منفي، تخريبگر جامعه است. نبايد فراموش كرد كه رخدادهاي اجتماعي، راهحلهاي اجتماعي دارد و راهكارهاي جمعي در برخورد با چنين مشكلاتي ميتواند بسيار كارساز باشد. به ياد بسپاريم كه پيشگيري كارآمدتر از درمان است.
در بيان اهميت شاد بودن و احساس شادي همين بس كه تجربه ثابت كرده: شادي و نشاط، ماده اوليه تغيير جامعه و تحول و تكامل دروني انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، توليد بهتر، اشتغال بيشتر و اقتصاد، سالمتر خواهد بود. بدون شك در چنين محيطي، امنيت اجتماعي و فردي راحتتر بدست ميآيد. در محيط شاد، ذهن انسان پويا، زبانش گويا و استعدادش شكوفا ميشود.
*عوامل شاديزا، كليشهاي و خالي از هيجان لازم جواني است
دكتر امانالله قراييمقدم، عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت معلم ميگويد: شاد كردن و شاد بودن جامعه موجب پيشرفت و توسعه اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي و خانوادگي جامعه ميشود؛ از بسياري مسائل و بروز انواع آسيبهاي جامعه، جرم و بزهكاري، طلاق، نابساماني خانوادگي و ساير مسايل جلوگيري به عمل ميآيد؛ اختلالات روحي در جامعه كمتر ميشود و ميزان رغبت تحصيلي و دل به كار دادن و توليد، افزايش پيدا مِيكند، پس بهتر است با صرف هزينههاي كم براي شادي از پرداخت هزينههاي هنگفت آسيبهاي اجتماعي در امان باشيم!
نتايج يك تحقيق ميداني در خصوص وضعيت "شادي يا شاد بودن" در ميان جوانان بيانگر آنست كه شاديهاي آنها بسيار محدود هستند. تفريحاتي كه ميتواند باعث شادمانيشان شود، بسيار كليشهاي و خالي از هيجان لازم جواني است، اين امر موجب ميشود كه روحيه جامعه، تحليل رفته و بسوي افسردگي و اندوه و در نتيجه كاهش بهرهوري از جهات مختلف پيش برود.
اشاره به برخي نقطهنظرات افراد مورد مصاحبه در پاسخ به اين پرسش كه "چگونه شاد ميشويد؟!" شايد جالب توجه و در عين حال نگرانكننده باشد!
"سعيده" 27 ساله: آنقدر فكرم درگير مسائل مختلف زندگيست كه فكر كردن در مورد لحظات شاد بودنم در گذشته بهم آرامش ميدهد! همين!
"مجتبي" 22 ساله دانشجو: وقتي در كارم پيشرفت ميكنم و يا معوقههاي پروژههايي كه مدتي از تحويل آنها گذشته، پرداخت ميشود، احساس شادي ميكنم! يا كار ميكنم، يا استراحت!
"شهرزاد" 25 ساله فارغالتحصيل: لحظات خريد كردن و گشت و گذار بيدغدغه در بازار احساس خوب شاد بودن را در من تقويت ميكند؛ وگرنه حتي سالي يك بار هم سفر رفتن، از آنجا كه بخاطر خيلي مسائل نداشتن مرخصي، هزينههاي هنگفت، محدوديتهاي اقتصادي و ... سريع بايد بري و برگردي، جز خستگي و بعد، حساب و كتاب اين كه حالا چطوري جبران مافات(هزينههاي سفر) كنيم، چيز ديگري ندارد!
"مهدي" 32 ساله روزنامهنگار: در شرايط كنوني متأهلي، آنچه بيش از هر چيز مرا شاد ميكند "كار كردن" است كه آخر ماه كم نيارم؛ بعضي وقتها هم فكر كردن به آينده، شايد خوشحالم كند، البته نگرش با ديد مثبت و تلقين اين كه "اين نيز بگذرد" و يا "سرانجام دوران خوشي هم فرا ميرسد!"
*«داشتهها» عامل ايجاد شادي نيستند، بلكه «بودنها» هستند كه شادي ميآورند
منصور بهرامي، روانشناس، لازمه شاد بودن را ايجاد تعادل در زندگي ميداند و ميگويد: كسي كه زندگي متعادلي دارد، چه از نظر مالي و چه از نظر رواني، در نهايت ميتواند آدم شادي نيز باشد.
به طور كلي هركسي براي شاد بودن آستانهاي دارد؛ ممكن است عاملي باعث شادي من شود، اما شما را شاد نكند. اين نوع شادي، شادي كاذب است. شادي واقعي آن نوع شادي است كه مكان و زمان در آن تأثيري نداشته باشد و بهترين مثالي كه ميتواند نشان دهنده اين نوع شادي باشد، ارتباط شادمانه كودكان با يكديگر بوده كه توأم با خلاقيت است.
وي ميافزايد: متأسفانه شادي براي كودكان به محض اين كه زير پوشش تربيت والدين قرار گرفته و والد درونشان شكل ميگيرد، در چارچوب خاصي تعريف ميشود و شادماني خارج از اين چارچوب سبب ايجاد حس گناه در او ميشود.
برخي مواقع، والدين براي اين كه كودك را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبيه كودك، احساس گناه را در او بوجود ميآورند و يا حتي بدتر، اين كه به كودك گفته ميشود: "اگر تو بخندي و پدرت را از خواب بيدار كني، خدا از تو ناراحت ميشود!" به اين ترتيب كودك درون افراد از همان كودكي، در ميان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودي)، حبس ميشود و اين درحاليست كه هر قدر بعد ارزشي منفي (تعصبات و...) پررنگتر شود، شاديها نيز كمرنگتر ميشود.در حقيقت مجموعه تعصبات، باورها و برخي ارزشها عاملي ميشود براي كنترل رفتار فرد.
بر اساس اين گزارش، والد كنترلگر به ما ميگويد كه كداميك از كارهايمان خوب يا بد است؛ مثلاً وقتي كودك شروع به خنديدن ميكند، ما به او مي گوييم نخند! بچه خوب كه نميخنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همين ارزشها و تعصبات است!
آمار جالبي، شادترين كشور دنيا را هندوستان نشان ميدهد. اين موضوع كه شايد براي خيليها غيرقابل تصور باشد( به اين دليل كه مسائل مالي مانع محكمي ميتواند براي شاد بودن باشد)، نشان ميدهد كه "داشتهها" عامل ايجاد و ابراز شادي نيستند، بلكه "بودنها" هستند كه عامل شادياند.
افرادي كه با وجود مشكلات زياد، همچنان شاديهاي خود را ابراز ميكنند، كودك درونشان رهاست. در حقيقت ترمزهاي شادي در چنين جامعهاي وجود ندارد، چون دلمردگي ناشي از پنهان شدن كودك درون است.
سخن آخر اين كه: "اجازه خيلي از ابراز شاديها را به خودمان بدهيم .نگوييم اين كار زشت است! آن كار بد است!" در تحليل رفتار، كودك درون نبايد احساس «تو خوب نيستي» داشته باشد.در اين صورت اين فرد يا منزوي ميشود و يا طبق غريزه گروهگرايي خود، جذب گروههايي ميشود كه خوب بودنش را ثابت كند و به اين ترتيب خوب بودنش را در رفتار منفي پيدا ميكند.
پروفسور "رابرت پوتنام"، محقق و استاد دانشگاه هاروارد در بيان راههاي مختلف شاد زيستن "داشتن روابط قوي اجتماعي و خانوادگي" را يكي از عوامل مهم ميداند. او ميگويد: هرچه فرد از روابط بيشتر اجتماعي برخوردار باشد، از سلامت قوي روحي و رواني برخوردار شده و بر شادي وي افزوده خواهد شد.