PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حسادت و مقايسه



alamatesoall
03-16-2011, 07:54 PM
حسادت و مقايسه

من هميشه به اطرافم نگاه مي كنم و از آنچه ديگران دارند احساس حسادت مي كنم.
به نظر مي رسد همه وضعشان از من بهتر است.
حسادت چيست و چرا اينهمه آزار مي دهد؟

حسادت، مقايسه است. و به ما آموخته اند تا مقايسه كنيم، ما را در مقايسه كردن شرطي ساخته اند : ما هميشه در مقايسه هستيم. شخصي خانه اي بهتر دارد، ديگري بدني زيباتر دارد، ديگري پول بيشتري دارد، فردي ديگر شخصيتي جذاب دارد.



مقايسه كن و خودت را با هركس كه ملاقات مي كني مقايسه كن و نتيجه ي آن حسادتي عظيم خواهد بود. حسادت محصول جانبي شرطي شدگي مقايسه كردن است.
وگرنه، اگر مقايسه كردن را دور بيندازي، حسادت ازبين خواهد رفت. آنوقت فقط
مي داني كه كيستي، و ديگري نيستي، و نيازي نيست كه شخص ديگري باشي.
خوب است كه خودت را با درختان مقايسه نمي كني، زيرا بسيار حسادت خواهي ورزيد:
تو چرا سبز نيستي؟ و چرا خداوند اينقدر بر تو سخت گرفته است؟ تو كه گل نمي دهي؟! خوب است كه خودت را با پرندگان، رودخانه ها و كوهستان ها مقايسه نمي كني، وگرنه رنج خواهي برد. تو فقط خودت را با انسان ها مقايسه مي كني، با طاووس ها و
طوطي ها مقايسه نمي كني. وگرنه، حسادت تو بيشتر و بيشتر خواهد بود، چنان از حسادت گرانبار خواهي شد كه نمي تواني ابداً زندگي كني!
مقايسه كردن بينشي بسيار ابلهانه است، زيرا هر فرد موجودي منحصربه فرد و غيرقابل قياس است.
زماني كه اين ادراك در تو جا بيفتد، حسادت ازبين خواهد رفت. هر انسان وجودي منحصربه فرد است. تو فقط خودت هستي: هيچكس تاكنون مانند تو نبوده است و هيچكس هرگز مانند تو نخواهد بود. نيازي هم نيست كه مانند ديگري باشي.
خداوند فقط نسخه هاي اصلي خلق مي كند، به نسخه هاي كربني نيازي ندارد.
تعدادي مرغ در حياط خانه مشغول گردش بودند كه ناگهان يك توپ فوتبال به وسط حياط افتاد. خروس نزديك رفت، خوب آن را ورانداز كرد و گفت، "دخترها، من كه شكايتي ندارم ولي ببينيد در خانه ي همسايه چه كارهايي صورت مي دهند!"
در خانه ي همسايه اتفاقات بزرگي روي مي دهد: علف ها سبزتر هستند، گل هاي سرخ سرخ تر هستند. همه به نظر خوشبخت مي رسند ، به جز خودت!
تو پيوسته در حال مقايسه كردن هستي.
و همين در مورد ديگران نيز صدق مي كند، آنان نيز مشغول مقايسه هستند. شايد آنان فكر مي كنند كه چمن هاي تو سبز تر است ، هميشه از فاصله ي دور سبز تر هست ، كه تو همسري زيباتر داري... تو از دست او خسته شده اي، نمي تواني باور كني كه چگونه به دام اين زن افتادي، نمي داني چگونه از شر او خلاص شوي! ، و شايد همسايه به تو حسوديش شود كه چنين زن زيبايي داري!
و تو نيز ممكن است به او حسودي كني.
همه به همديگرحسوديشان مي شود.
و ما از اين حسادت ها دوزخي خلق مي كنيم و بسيار بي رحم مي شويم.
كشاورز پير داشت گزارش خسارت سيل را به دوستانش مي داد : "هيرام!
تمام خوك هاي تو همراه با سيل به ته دره رفتند."
كشاورز ديگر پرسيد: "خوك هاي جانسون چي؟"
" آن ها هم با سيل رفتند."
- " و خوك هاي هايلارسن چطور؟"
" آن ها هم همينطور."
كشاورز در اينجا گفت، " خوب، پس زياد هم بد نبوده است!"
اگر همه در عذاب باشند، احساس خوبي داريم، اگر همه بازنده باشند، زياد هم بد نيست!
اگر همه خوشحال و موفق باشند، بسيار تلخ است.
ولي اين مفهوم "ديگري" چرا از آغاز وارد سرت تو شده؟ بگذار بارديگر يادآوري كنم: زيرا تو خودت به عصاره هاي خودت اجازه نداده اي تا جاري شوند، اجازه نداده اي تا سرور خودت جريان داشته باشد، به وجود خودت اجازه نداده اي تا شكوفا گردد.
بنابراين در درون احساس خالي بودن مي كني و آنوقت به بيرون ديگران نگاه مي كني، زيرا فقط بيرون را مي توان ديد.
تو درون خودت را مي شناسي، و بيرون ديگران را نيز مي شناسي!
همين توليد حسادت مي كند.
آنان نيز بيرون تو را مي شناسند و دورن خودشان را.
تو در درون مي داني كه چيزي نيستي و بي ارزش هستي.
و ديگران از بيرون نيز مشغول لبخندزدن هستند. شايد لبخند آنان ساختگي و دروغين باشد، ولي چگونه مي تواني بداني كه آنان تظاهر مي كنند؟ شايد در قلبشان نيز بخندند. تو مي داني كه لبخند خودت ساختگي است، زيرا قلبت ابداً نمي خندد، شايد مشغول
گريه و زاري باشد!
تو حقارت خودت را مي شناسي و فقط تو اين را مي داني و نه هيچكس ديگر.
و تو ظاهر ديگران را مي شناسي و آنان بيرون خودشان را بسيار زيبا جلوه مي دهند.
ظاهر انسان ها ويترين نمايشگاه است و بسيار فريبنده.
تو به سبب حسادت پيوسته در رنج هستي و نسبت به ديگران بي رحم مي شوي.
و به سبب حسادت شروع مي كني به ساختگي بودن، زيرا شروع مي كني به
تظاهر كردن. به چيزهايي تظاهر مي كني كه نداري، چيزهايي كه براي تو طبيعي نيستند. بيشتر و بيشتر مصنوعي مي شوي. از ديگران تقليد مي كني، خودت را با ديگران مقايسه مي كني، چه كار ديگري مي تواني بكني؟ اگر كسي چيزي داشته باشد
و تو نداشته باشي و امكاني طبيعي هم براي داشتن آن نداري، تنها راه اين است كه جايگزيني ارزان براي آن پيدا كني.

انسان حسود در جهنم زندگي مي كند. مقايسه كردن را دور بينداز و حسادت
ازبين خواهد رفت، بي رحمي ازبين خواهد رفت و ساختگي بودن ازبين مي رود.
ولي فقط وقتي مي تواني آن را بيندازي كه شروع كني به رشد دادن گنجينه ي درون خودت، راه ديگري وجود ندارد.

رشد كن، فردي هرچه اصيل تر شو. خودت را دوست بدار و به خودت، همانگونه كه خداوند خلق كرده، احترام بگذار و آنگاه بي درنگ درهاي بهشت برايت گشوده خواهند شد. آن درها هميشه باز بوده اند، فقط به آن ها نگاه نكرده بودي.