PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ارزش سکوت



alamatesoall
03-16-2011, 07:29 PM
ارزش سکوت

فکر کردن یعنی مراجعه به حافظه و گشتن در آن محل. بدون حافظه امکان فکر کردن وجود ندارد. در حافظه خاطرات, عقده ها, تضادها ی دل و ذهن, خوشی ها, لذت ها, باورها, و تجربه های شخصی شما انبار شده است. هنگام فکر کردن, شما به انبار مراجعه می کنید و حاصل فکر کردن در شما ذهنیت تولید می کند. حاصل گشت شما در انبار حافظه ذهنیت در شما می آفریند.
این ذهن( نیمکره سمت چپ مغز) تنها به درد محاسبه و حفظ کردن مشخصات و پژوهش های علمی می خورد. و در شناخت حقیقت و معرفت و خویشتن خویش توهم و خیال و گمان و خرافه می آفریند. این بسیار مهم است که فرق بین کارکرد نیمکره سمت چپ و راست مغز را شناخت. با نیمکره سمت چپ مغز محال است که حقیقت را دریافت کرد. شناخت خود در حیطه سمت چپ مغز نیست. به همین خاطر هست که هر روز دانشگا ها هزاران دکتر تولید می کنند که خودشان را نمی شناسند!

فکر کردن در باره معرفت و حقیقت و عشق سکوت درون را می شکند. یعنی این که درستی و حقیقت انکارناپذیر تجربه حقیقت از مجرای فکر کردن به دست نمی آید. تشخیص امر خوب و بد, درست و نادرست, عشق و خداوند در حیطه فکر نیست. فکر کردن محدود است. همانطور که حافظه محدود است. عشق و حقیقت محدود نیست. شاید در حافظه و چهارچوب باورهای شما نشانی از حقیقت نباشد, که در آن صورت فکر کردن عبث و بیهوده خواهد بود. و شما هیچگاه پاسخی برای پرسش هایتان نخواهید یافت. زیرا هر پاسخی که درخور قالب شما نباشد, منطق و ذهن و نفس شما را ارضا نخواهد کرد.

برای شناخت کیستی و چیستی,خوب و بد, نفسانی و غیرنفسانی, تنها چاره مراجعه نکردن به حافظه است. برخورد با و در سکوت در برابر تجربه هست. تنها از طریق سکوت و تهی و خالی بودن درون می توان لذت عشق بازی را چشید. کسانی که با قالب و چهارچوب عشق بازی می کنند, عشق بازیشان هم در حد و بزرگی همان قالب محدود می باشد. عشق بازیشان در سطح است. عمق و ژرف ندارد. عشق بازی عرفانی تجربه سکوت است.

عشق و آزادی به هم پیوسته و گسست ناپذیر هستند. نمی توان آن ها را از هم جدا دید. قالب و چهاچوب سروصداهای اضافی هستند. با پرچم سرخ نمی توان اعلان صلح کرد! قالب و باورها ی کاذب مانع ملاقات نسل بشر با خودش بوده است. مسبب جدایی انسان از اصل خویش همین سرو صداها بوده اند. درون نی اگر خالی نباشد کسی نمی تواند به آن بدمد. و انسان پر از الگو و قالب محروم از نَفَس خداوند و طبیعت است. انسان پر جایی برای پذیرش حقیقت ندارد. حقیقت جا می طلبد. برای پذیرش حقیقت و تجربه عشق باید تمام درون را خالی و آماده کرد.حقیقت, خود اصلی, خداوند, آزادی و عشق بسیار عزیز هستند. و همه این ها با سرو صداهای ذهن منافات دارند.

آزادی واقعی رهایی خود از سرو صداها و خرافات ذهن است. تجربه آزادی واقعی در استقلال ذهن است. استقلال و آزادی هم از هم گسست ناپذیر هستند. آزادی بدون استقلال معنی ندارد. انسانی که وابسته به چهارچوب فکریش است که نمی تواند آزادی را تجربه کند. به همین دلیل است که هرکس یک معنایی از آزادی دارد و هرکس با توجه به داشته ها و نداشت هایش یک تعریفی از آزادی می کند. انسانی که وابسته به غرور و تکبر و نفس است, نمی تواند لذت آزادی را تجربه کند. آزادی در حیطه فکر نیست. همچنان که عشق در حیطه فکر نیست.

هر چقدر در باره آزادی و عشق و حقیقت سخن بگویی مراجعه به ذهن خواهد بود. آیا ذهن شما چقدر واقعی می باشد!؟ اگر شما اعتقاد به فلان فرقه داشته باشید, آن یکی را درک نخواهید کرد. ازدواج کردن و متعهد شدن به یک باور و عقیده انسان را از زندگی محروم می سازد و ملاقات با حقیقت و لذت عشق را دشوار و محال می سازد. آشنایی دارم که از دین اسلام طلاق گرفته و با دین مسیحی ازدواج کرده است! شاید هم فردا از مسیح طلاق بگیرد و با بودا ازدواج بکند! این نوع طلاق و ازدواج ها در انسان بیماری خودبیگانگی را رشد می دهد. او با ذهن خود می سنجد و محاصبه می کند و انتخاب می کند.

به همین خاطر هست که ذهن و ذهنیت در شناخت حقیقت توهم و خرافه می آفریند. تجربه سکوت در عدم ذهن و باورها رخ می دهد. شناخت باورهای نامرئی را شناخت خود نفس تلقی می کنم. در گذشته و باورها زندگی کردن سکوت را می شکند. در آینده زندگی کردن و برای آینده رویا ساختن و توهم کردن سکوت را می شکند. گذشته و آینده خود خرافات هستند. در حال و اکنون بودن سکوت است. در اکنون بودن به معنی این است که مراقب نفوذ خاطرات روانی گذشته در تجربه حال و اکنون باشی و اجازه ندهی که باورهای موهومی در تجربه وجودی شما دخالت داشته باشد.

تجربه واقعی و تحریف نشده ی اکنون و عمل و اتفاق را آنگونه که هست, در عدم دخالت ذهن رخ می دهد. خاطره روانی گذشته و باورها, اتفاق و اکنون و حال شما را فیلتر می کند و شما با اصل موضوع و اتفاق و شخص و آدم و دوست نمی توانید ملاقات کنید. اورجینال و اصل را نمی توانید ببینید. دیدن اصل و اورجینال توسط ذهن محال است. چشمانت در برابر بالاترین نعمت ها و زیبایی ها کور می شوند. و برای همیشه از عشق و زندگی محروم می مانیم.

فیلتر همان نفس است. نفس مخالف شادی و زندگی می باشد. هر وقت شما گوشه ی کوچکی از روی خوش شادمانی و لذت را چشیدید, بلافاصله نفس پیدایش می شود تا همه چیز را برای شما حرام بکند. با احساس گناه و به چالش کشیدن خوبی و بدی عمل شما, حال شما را خراب می کند. همین نفس مانع های زیادی برای تجربه شادی و لذت ترتیب دیده است. لذت کاذب (مادیات, جاه طلبی) را جایگزین لذت واقعی( شناخت خود) کرده است.

نفس بدون دلیل و منطق ( فیلتر ) شادی و لذت و زیبایی را دریافت نمی کند. و دلیل و منطق نفسانی یک ارتشی با یک معلم و منطق یک خیاط با یک کفاش هم متفاوت است. انسان نفسانی هیچگاه روی خوش نمی بیند و پیوسته بی قرار است. هرچقدر هم در حقانیت خودشان سماجت بکنند, نفسشان هم بزرگ می شود. بیماری خودبزرگ بینی و اسکیزوفرنی و خودشیفتگی و توهم, حاصل باورهای غلط و داشتن منیت و نفس می باشد. کار اصلی نفس انکار حقیقت است.

بعضی از این انسان های نفسانی اصلاح ناپذیر هستند و خلاق ترین استادان هم قادر به تغییر و اصلاح اینان نیستند. زیرا اینان مقابل خدا قرار گرفته اند. خداوند و شیطان( نفس ) دو قطب و قدرت هستند. نفس و شیطان همان وهم و خرافه می باشد. کوچکترین و نامرئی ترین ویروس عالم نفس می باشد. از هر در و روزنه ای وارد می شود. از شکلی به شکلی دیگر در می آید. او با ایجاد مزاحمت, مانع ملاقات شما با خود اصل می شود. تنها کار او ایجاد سرو صدا در درون شماست. یکی از کارهای بزرگ نفس آن است که سکوت و آرامش شما را از دست شما بگیرد. او می داند که شما اگر به سکوت و آرامش برسید, کار او هم به اتمام خواهد رسید. او خواهد مرد. او شما را با هر چیز ممکن- مخصوصا با کار سرگرم خواهد کرد!

او فقط با سرو صدا زنده است. او خود سرو صداست. او حتی با سرو صدایش, فریاد طبیعی و الهی شما را در عشق بازی سرکوب می کند. کار نفس سرکوب کردن است. برای شناخت ماهیت نفس باید سکوت کرد. کار نفس سرگرم کردن شما با غیر واقعیات است و با غیر طبیعی است. شما را با باورهای موهومی پر می کند و همین باورها حوصله شما را یه سر می برند و خوردن را شروع می کنید. بعضی ها از صبح تا شب می خورند و بعضی ها با زور این عادت زشت را به بچه های شان هم انتقال می دهند.

پرخوری انسان را بیمار می کند و باورهای موهومی هم ذهن شما را تغذیه می کنند و انسان را بیمار می کند. هر چقدر درون شما خالی و در سکوت باشد, حس های پنج گانه شما میلیون ها برابر بهتر کار خواهند کرد. سرو صدا و وابستگی فکر ضربه های خانمان سوزی برای سکوت و آرامش و سلامتی شما می زنند.

نسل بشر در سکوت است که می تواند فریاد عشق و دوست داشتن را تجربه کند. فریادهای عشق را سرکوب نکنیم. سرکوب کار نفس و شیطان است, تا سکوت و آرامش را تجربه کنیم.