PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عشق به معناى واقعى چيست و كدامين عشق است



sunyboy
10-14-2008, 08:26 PM
1 - نيازهاى انسان به طور كلى دو دسته است: نيازهاى مادّى و نيازهاى معنوى. اين نيازها، منشأ انگيزه‏ها است و انسان پس از احساس نيازدر پي پاسخ برمي آيدپاسخ به نيازها، زمينه رشد و شكوفايى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شكوفايى و كمال رهنمون مى‏شود.
يكى از مهم‏ترين نيازهاى انسان، دستيابى به كمالات انسانى و درنتيجه، رسيدن به كمال مطلق است. همه تلاش و كوشش‏ها و بى‏قرارى‏هاى انسان، براى رسيدن به اين نقطه اوج است و تا اين وصال تحقق نيابد، فرياد نياز انسان خاموش نمى‏شود. بنابراين، اگر انسان دريابد چيزى يا كسى نياز كمال طلبى‏اش را ارضا مى‏كند يا وسيله دستيابى به آن حقيقت مطلق است، آن را دوست مى‏دارد و بدان عشق مى‏ورزد؛ از اين رو، محبت و عشق حالتى است كه در دل يك موجود ذى شعور نسبت به چيزى كه با وجود و تمايلات و نيازهايش تناسب دارد، پديد مى‏آيد. جاذبه‏هاى ادراكى همانند جاذبه‏هاى غير ادراكى است؛ يعنى همان گونه كه در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نيروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن‏ربا آهن را جذب مى‏كند، در موجودات ذى شعور نيز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همين دليل جذب و انجداب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراكى مى‏گويند؛ يعنى حقيقت اين جاذبه را شناخت تشكيل مى‏دهد؛ به عبارت ديگر، محبت و عشق ورزيدن معلول شناخت است. ممكن است بپرسيد ملاك اين جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزيدن چيست؟ ملاك آن، سازگارى‏اى است كه آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چيزى محبت مى‏ورزد كه سازگارى آن را با وجود و نيازهاى خود دريافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در اين ميان كم رنگ باشد، به همان ميزان، ممكن است انسان دچار خطا شود و در تعيين مصداق محبوب و معشوقِ خود به بيراهه رود.

مراتب محبت
محبت؛ مراتبى دارد. كم‏ترين مرتبه آن، محبت‏هاى ظاهرى و معمولى برآمده از امورى چون همانند شكل و رنگ و چهره اشخاص است. هنگامى كه انسان ظاهر چيزى يا كسى را مى‏بيند و آن را با خواسته‏هاى خويش متناسب مى‏يابد، توجهش به او معطوف مى‏گردد. در اين‏جا فردِ داراى جمال، به واسطه جمال يا كمالش، جاذبه‏اى دارد كه دل را متوجه خويش مى‏سازد و كششى دارد كه حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مى‏كند. مرتبه بالاتر و عالى محبت، جايى است كه متعلق علاقه انسان، امور معنوى و غير محسوس باشد؛ مانند اين‏كه انسان به وجود صفاتى مانند شجاعت، غيرت يا عدالت و سخاوت در وجود كسى پى‏برد. از آن‏جا كه اين صفات كمالى، مطلوب هر انسانى است و با فطرت كمال طلب انسان همخوانى دارد، جاذبه آن، دل انسان را متوجه خود مى‏كند. هر چه معرفت انسان بيش‏تر شود، متعلق محبت انسان، كامل‏تر و ارزشمندتر مى‏شود تا جايى كه دل انسان به موجودى كه منشأ همه كمالات و زيبايى‏ها است، توجّه مى‏كند و عشق به معناى حقيقى و واقعى‏اش تحقق مى‏يابد و انسان، به آفريدگار كمال و جمال دل مى‏سپارد. اين عشق نيز مراتبى دارد و هر كس به اندازه معرفتش به اسما و صفات الاهى از آن بهره مى‏برد.

عشقى كه موجب استحكام خانواده مى‏شود
ارزش محبت‏هايى كه بر شمرديم، به متعلق آن‏ها بستگى دارد. اگر متعلق محبت انسان، امور مادّى و جسمانى باشد، عمرى كوتاه و گذرا و در نتيجه ارزش كم‏تر دارد؛ امّا اگر متعلق محبت انسان امور معنوى باشد، به دليل دوام و استمرار آن، ارزش فزون‏تر خواهد داشت. از همين جا مى‏توان دريافت: »عشق و محبتى كه بنيان خانواده را مستحكم مى‏كند، نبايد صرفاً بر اساس امور شهوانى و خصوصيات ظاهرى باشد«؛ زيرا اين گونه امور در معرض خطر و زوالند و نمى‏توانند موجب استحكام و دوام خانواده شوند. عشقى موجب استحكام خانواده مى‏شود كه داراى اين دو ويژگى مهم باشد:

1. پشتوانه معرفتى.
2. ريشه داشتن در نيازهاى واقعى انسان به منظور فراهم ساختن زمينه كمال و بستن گذرگاه‏هاى شيطان.
چنين عشقى هرگز كهنه نمى‏شود؛ با گذشت زمان رنگ نمى‏بازد و تا پايان عمر استمرار مى‏يابد. بنابراين، آنچه مهم است، صبغه و رنگ اين محبت است. اگر صبغه الاهى داشته باشد، در راستاى همان محبت حقيقى قرار خواهد گرفت.
پرسش ديگرى كه ممكن است به ذهن بيايد، اين است كه صبغه عشق و محبت خويش را چگونه دريابيم؟ از كجا بفهميم اين عشق و محبت جنبه شهوانى و حيوانى دارد يا عشق واقعى با صبغه الاهى است؟ اگر اين محبت و علاقه هيچ گونه پشتوانه معرفتى ندارد و علاقه‏اى كور و بدون توجّه به معيارهاى مهم ايمان، اعتقاد، اخلاقيات و امور معنوى است، مى‏توان دريافت فقط جنبه حيوانى و شهوانى دارد؛ امّا اگر اين محبت بر اساس آگاهى از ويژگى‏هاى اخلاقى و اعتقادى و معنوى باشد و با توجّه به جنبه‏هاى ظاهرى فرد و حفظ پاكدامنى و نجابت، در جهت دستيابى به آرامش و فراهم ساختن زمينه‏هاى رشد و كمال پديد آمده، در واقع جاذبه‏اى اداركى است نه كور و حيوانى.

چگونه فرايند ازدواج را آغاز كنيم
در پاسخ به بخش دوم پرسش‏تان كه از چگونگى آشنايى و فرآيند ازدواج پرسيده بوديد، بايد بگوييم: اگر قصد داريد با كسى ازدواج كنيد، پيش از اين‏كه محبت و علاقه‏اش را در دل جاى دهيد، بايد در مورد او و ويژگى‏هاى شخصيتى‏اش - در حدى كه براى ازدواج لازم است - شناخت داشته باشيد؛ البتّه علاقه اوليه در حدى كه انگيزه و محرك انسان براى فراهم آوردن زمينه‏هاى ازدواج باشد، در صورتى كه شدت نيابد، اشكال ندارد. اگر اين علاقه شدت پيدا كند، طبيعى است عقل را از عرصه انتخاب كنار خواهد راند و فرايند ازدواج را دچار مشكل خواهد كرد؛ زيرا »حبُّ الشَّى‏ءِ يُعْمى و يُصِمّ«؛ يعنى دوستى هر چيزى باعث مى‏شود انسان، كوركورانه در مقابل آن تسليم شود و با تفكر و تعقل در مورد آن تصميم‏گيرى نكند. محبتى كه پشتوانه معرفتى نداشته باشد، بصيرت انسان را درباره فرد مورد نظر كاهش مى‏دهد؛ در نتيجه از قدرت انتخاب مى‏كاهد و ممكن است نتايج نامطلوب به ارمغان آورد. از اين روى، عقل سليم حكم مى‏كند در امر مهمّى مانند ازدواج، مطالعه و تحقيق و نيز مشورت با كارشناسان و مشاوران مجرب انجام پذيرد. خوشبختانه پرسش شما گوياى اين حقيقت است كه اهميّت ازدواج را به خوبى دريافته‏ايد و مى‏خواهيد از طريق مشاوره، بهترين راه‏ها را برگزينيد. ما نيز فرصت را مغتنم شمرده، وظيفه خود مى‏دانيم نكات لازم و مهم را خدمت شما ارائه دهيم. باشد كه از طريق انتخاب همسرى مناسب، در جهت رشد و تكامل خود گامى بلند برداريد و به سكونت و آرامش كه فلسفه اصلى ازدواج است، دست يابيد. خداوند بلند مرتبه، يكى از مهم‏ترين فايده‏هاى ازدواج را رسيدن به آرامش روانى مى‏داند. «و مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم، آيه 30).

راهكارهاى عملى و توصيه‏هاى لازم در گزينش همسر
به نظر مى‏آيد، رعايت نكات زير براى دستيابى به ازدواج موفق و همسر مناسب ضرورت دارد:
1. بكوشيد علاقه نخستين و پيش از خواستگارى را تا جايى كه ممكن است كنترل كنيد و پيش از طى مراحل بعدى، خود را به كسى وابسته نسازيد؛ زيرا علاقه و وابستگى زياد، مانع شناخت صحيح مى‏شود.
2. از هر گونه تماس )تلفنى، حضورى و نامه( پيش از اقدامات رسمى خوددارى كنيد.
3. در نخستين اقدام، وضعيت و مشخصات فرد مورد نظر را با خانواده خود در ميان گذاريد و از ديدگاه‏هاى آنان آگاه شويد.
4. در صورت توافق با خانواده، تحقيقات را به وسيله افراد مجرب و مورد اعتماد آغاز كنيد.
5. در صورتى كه نتايج تحقيقات، فرد مورد نظر را مناسب نشان مى‏دهد، به وسيله خانواده و افراد مجرب و مورد اعتماد، خواستگارى را آغاز كنيد.
6. در صورت پاسخ مثبت دختر و خانواده او، زمينه يك گفت‏وگوى طرفينى را با نظارت دو خانواده فراهم كنيد تا با آراى يكديگر درباره زندگى مشترك آشنا شويد.
7. اگر در صحبت‏هاى اوليه همديگر را پسنديديد و ديدگاه‏هاى يكديگر را پذيرفتيد، در مسير زندگى مشترك گام نهيد؟
در تمام اين مراحل، توجّه و توكل به خداوند، راهنما و راهگشاى شما خواهد بود. در پايان، خوشبختى و بهروزى شما را از خداوند متعال خواهانيم و كتاب‏هاى زير را براى آگاهى بيش‏تر در اين زمينه توصيه مى‏كنيم:
1. جوانان و انتخاب همسر، على اكبر مظاهرى، انتشارات پارسايان.
2. اخلاق در قرآن، ج 1، )بخش آثار روانى معرفت به خدا( و ج 3، )بخش ازدواج و تشكيل خانواده( استاد محمد تقى مصباح يزدى، انتشارات مؤسسه در راه حق و مؤسسه آموزشى - پژوهشى امام خمينى.

serrysam
07-06-2009, 06:38 PM
راهی متفاوت برای ابراز عشق

http://pnu-club.com/imported/2009/07/35.jpg

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی ازدانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.
برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.
شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها ولذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند...
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.
ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد...
همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرارکرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.
ببر رفت و زن زنده ماند...
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.

اما پسرپرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریادمی زد؟
بچه ها حدسزدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
پسرجواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که : عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.ازپسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود...قطره های اشک، صورت پسر را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان میدانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یافرار میکند.

پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد واورا نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خودبه مادرم و من بود.

Borna66
07-06-2009, 07:53 PM
با سلام
تفسير و راهكار جالبي بود از هر دو دوست بزرگوار
اميدوارم ما لايق عشق واقعي باشيم اگر لياقت داشته باشيم.
روزگار خوش

serrysam
07-07-2009, 10:01 PM
يك جمله بزرگ :
گابریل گارسیا مارکز:
"هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک رختن تو نمی شود."
اميدوارم معني عشق را از اين جمله به خوبي درك كنيد كلمه اي كه در اين دوره و زمونه تغيير زيادي كرده