PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره با اشعار خودتون



M h b
02-16-2011, 02:00 PM
با سلام خدمت همه دوستان
در این تایپک قصد داریم اگر دوستان همراهی بفرمایند مشاعره ای را انجام دهیم که تا حدودی متفاوت باشد البته نیازی به آشنایی زیاد با شعر و شاعری هم نداره .شاید هم یه دیوانی ازش بیرون بیاد:39: برای روشن شدن بیشتر موضوع قوانین ذیل رو مطالعه کنید

1. قالب شعری و تعداد ابیات اصلا مهم نیست (نیازی نیست مثنوی و قصیده بسرایید:39: . اگه دوست داری شعر نو بگید) میتونید حتی یه بیت بگید
2. شعری که میگید باید با حرف آخر شعر نفر قبلی شروع بشه تا جنبه مشاعره داشته باشه
3. میتونید قسمتی از شعر دیگران را سرقت ادبی کنید و بقه را از خلاقیت خودتان خرج کنید (برای نمونه اینکارو میکنم)
4. با توجه به اینکه روح همه دوستان لطیف و با صفاست اگه ممکنه از قرار دادن عکس بهمراه شعرتون اجتناب کنید تا موضوع اصلی تحت شعاع قرار نگیره
5. میتونید با شعرتون جواب نفرات قبلی تون رو هم بدید فقط احترام همدیگر رو نگه دارید

حالا من استارت کارو میزنم و بقیه به شما می سپرم . با تشکر از همه دوستان

تو را میبینم و دردم زیادت می شود هردم
تو را نابینمم دل را چه سان آرام کنم هردم
بقای عمر فانی را زچشمانت طلب کردم
ندانستم که یادم نیز زان دل نگذرد یک دم

M h b
02-18-2011, 02:37 PM
منم آنکه در این تالار ٬ زدم تایپک از این اشعار


بدان امید که باز آیید ٬ بگویید شعر ها بسیار


ولیکن ظاهرا ذوقی ٬ نمی باشد در دلها


پس این تایپک ببندم من ٬ بدین رای و نظر اظهار

snm68
02-18-2011, 02:44 PM
:109::74:

راما
02-19-2011, 03:33 PM
خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد
خبرت هست که دی طی شد وتابستان شد
خبرت هست که در pnu شاعر کم پیدا شد
خبرت هست که این پیج چه قدر سنگین شد
خبرت هست که این شعر از کوشیدن شد و نه جوشیدن
خبرت هست که شاعری وام گرفت و شعرش آرام شد
خبرت هست که این شعر چه قدر بی وزن شد
خبرت هست که ذوقی هست ولی حالی نیست
خبرت هست که وقت تنگ است و مجالی نیست
راستی خبرت هست که تو با استعدادی!!!!

روز خوش

M h b
02-20-2011, 01:37 AM
یکی چون تو در این دوران ٬ که کس را ذوق شعری نیست


بگوید شعرکی کم وزن ٬ ولی بسیار با معنی است



تو آن حست بگنجاندی در این ابیات ٬ طوطی وار


ولی گر نمره می خواهی ٬ حسابت می شود چون بیست



بگفتی حال و وقتی را ٬ نمی باشد برای شعر


که من را نارود در کت ٬ " وقتی و مجالی نیست "!



کنون زین شعر تو را گویم ٬ همی تقدیر ها بسیار


که من را شد امید همره ٬ که شعری بر لبی جاریست



قیامت میکنی m جان ٬ بدین شیرن سخن گفتن


ولی آهی از آن دل کش ٬ که پرسندت برای چیست؟

اقاقی
02-20-2011, 11:27 AM
بابا عجب ذوقی دارینا؟:74:

راما
02-23-2011, 02:52 PM
تو را با دیگری که گرم گفتگو بودی
با او آهسته می رفتی ولی باز هم غمگین بودی
تو که من را ستایش می کردی و تقدیر
چرا این کار کردی
تو که عشقت پاک و اهورایی بود
چرا من را رها کردی
تو که مجنون و لیلی می خواندی و فرهاد بودی
چرا عهد خود را فراموش کردی
تو که از بادی عرفان مست بودی و مدعی بودی
چرا اینگونه با من وداع گفتی
با دل تنگم چه بد کردی، گنه کردی
من ودلتنگی هایم و یادت سفری می خواهیم
سفری بی همراه تا ته تنهایی محض
در تنهایی خویش هر کجا لرزیدم از سفر ترسیدم
یاد می یارم که خدا را دارم
اکنون دیگر من نترسم که با او خو کنی
چون تو با من چه کردی که با او کنی

M h b
02-25-2011, 10:53 PM
یاد چو باقی ست بگویم "سلام"
باز تو باشی که بداری مرام


زنده است این شمع ز الطاف تو
نور همی ساخته است کار تو


شرم بسی همره ما ساختی
زین همه لطفی که به ما تاختی


راستش این شعر اخیرت همی
فهم نگشته ست مرا یه کمی


قالب شعریت مرا سخت بود
درک مرا فارغ از آن بخت بود


کاش که این قافله را یار بود
چون تو کسی نیز در این کار بود

snm68
02-26-2011, 12:52 AM
دلم پروانه اي شد در هوايت * به كوي تو پريد اندر نهايت

نگاهم را به سويت هديه كردم * مرا گفتي كه اين بر من كفايت

چشم افتد سر كوچه هر آغاز * تن و جانم دهد بر اين رضايت

تو را با آن زبان بي زباني * مرا گفتي هر آنچه تا قيامت

همي باور بكردم در خيالم * كه مرحم مي شود بر من صدايت

چرا آگه نبودم بر زمانه * كه گشتم اين چنين من بي كفايت

اگر بيگانه بودم من برايت * كنون هر گز نمي ديدم جفايت

تو را با اين همه جور و جفايت * به دل شايد نگيرم من خطايت

snm68
02-26-2011, 12:53 AM
چطور بيد استاد ؟؟؟؟؟؟؟؟:39:

M h b
02-27-2011, 07:15 PM
تو با این همه ذوق و بالندگی ***** چرا پیش نگرفتی سرایندگی



کنار من استاده بودی خموش ***** به فریاد هایم نکردی تو گوش



ولی شاد باشم ز تو من کنون ***** که شعرت دلی باشد و با فنون



من یک رهگذر بودم و در عبور ***** تو آن سنگ ما را بگشتی صبور



از این پس اگر وقت ز تو یار بود ***** بگو شعرکی چون شود تار و پود



چرا که کسی را ز این کار ما ***** نباشد دلی تا شود یار ما

sara.it69
02-27-2011, 07:39 PM
اینهمه موج بلا در همه جا می بینیم،
" آی آدمها" را می شنویم،
نیک می دانیم
دستی از غیب نخواهد آمد
هیچ یک حتی یک بار نمی گوییم
با ستمکاری نادانی، این گونه مدارا نکنیم
آستین ها را بالا بزنیم
دست در دست هم از پهنه ی آفاق برانیمش
مهربانی را،
دانایی را،
بر بلندای جهان ،
بنشانیمش...!

snm68
03-01-2011, 06:35 PM
شرح دل دارم براي خلوتت ^^^^^ اشكها ريزم براي هجرتت



دوريت بس قصه ها گويد به من^^^^^خاطرت بس جلوه ها دارد به من



هر شب و هر بامداد يادت كنم ^^^^^ گر بيايي در سرم جايت كنم



سركه سهل است مي شوم خاكت عزيز ^^^^^ تا ببوسم از پاي تا تاجت تميز



گر برقصي بر تنت دامن شوم ^^^^^ گر بگريي بر چشت باران شوم



گر بخواهي برنمازت پاشوي^^^^^مي شوم چادرسرت چون محرمي



گر بخواهي روزه ات رابشكني^^^^^برلبت حمدي شوم چون همدمي



توعزيز جان من ،از جان بري ^^^^^ جان من برجان تو چون ارزني



ماهمه گل بوته ي يك ريشه ايم^^^^^گر كند مطرودمان پژمرده ايم

M h b
03-01-2011, 08:39 PM
:72: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم :72:


:72: از بد حادثه هم نه به صفا آمده ایم :72:




:72: شوق وصف دلتان دیده ام و شکر کنان :72:


:72: به صفای سخن و مهر شما آمده ایم :72:



:72:گر چه بودیم در آغاز سخن زار و ملول :72:


:72: لیکن امروز خرامان ز شما آمده ایم :72:



:72: این یکی محفل انسی که بنا گشته ز شعر :72:


:72: بهر جمعی است که ما نیز بدان آمده ایم :72:

snm68
03-02-2011, 01:47 PM
مي خواستم زنجير دهانم را بگشايم

مي خواستم ساده نباشم به ديدن نسترن هاي وحشي كه خار مي فروشن به شبنم كه گفتند تو خواهي آمد

مي خواستم سفر كنم،سفري بي برگشت،سفري كه نبينم شكستن قلبي را زير خرواره سكوت،سفري كه بارم نباشدجفاي روزگار،آتش دلم را فرونشاندند گفتند مي آيي

گفتم ميايي و تمام تنگناي تنهاييم را تمام ميكني

واژه هايم ، فرداهايم بي تو خسته اند

اگر نيايي شب هارا تا صبح بيدار ميخوابم

با واژه هايم تو را مي ستايم تا بغض آشفته ام ارام گيرد

بيا و با نغمه هايت وجودم را آتش بزن

ديگر دارد باور مي شود كه از تبار تو نيستم

ولي باور دارم كه ميايي وانتظارم مثال انتظار مجنون نيست

در فراقت مولاي من چشمانم غرق اشك و دستانم اميدوار دامانت

صدايت خواهم كرد هر صبحگاه تا روزي كه .......:72:

aram89
03-02-2011, 07:53 PM
هركي مي خواد شعر بگه اينجا مياد ؟! حيفه كنار بكشم يك گلتون كم مياد !

M h b
03-06-2011, 12:22 AM
در هر زمان بینم خودم کارام جان گم کرده ام :72::72::72: پرسم چرا گشتم چنین ؟ کو را زخود گم کرده ام




غم را رها کردم ولی ˛ چسبیده بر من هر دمی :72::72::72: شوری ندارم من همی ˛ شاید که خود گم کرده ام




ای وای از این غوغای دل ˛ از دلبرم هستم خجل :72::72::72: وقت سفر ماندم به گل ˛ مولای خود گم کرده ام




در کوی او بودم ولی ˛ بیرون شدم از غافلی :72::72::72: ای وای از این بی حاصلی ˛ من یار خود گم کرده ام




بنوشتم این نامه چنین ˛ با خون دل ای مه جبین :72::72::72: اما ببین بخت مرا ˛ نامه رسان گم کرد ه ام




نعمت فراوان دادی ام ˛ منت بسر بنهادی ام :72::72::72: اما ببین نامردی ام ˛ صاحب زمان (عج) گم کرده ام





حالی پشیمان گشته ام ˛ من غفلتم را کشته ام :72::72::72: نور ره ما می شوی ؟ من راه را گم کرده ام





تقدیم به صاحب الزمان (عج)

snm68
03-06-2011, 12:41 AM
مرا آغازي از پايان

تو را آغازي از آغاز

مرا در انتها جايي

تو را از انتها خالي

مرا فرجام بسي مشكل

تو را انجام بسي آسان

ز من گر رو بگرداني

شوم چون سنگ خارايي

نگاهت را مگير از من

كه در هجران تو اين تن

شود جاني جدا از تن

من ندارم هيچ تا قربان كنم در راه تو

خويشتن را مي كنم قرباني ربانيت

نزدت آيم با هزاران آرزو

تا بسازم كومه اي از نور تو

لطف كن مثل هميشه همچنان

رحمتت جاري شود بر بندگان

بر همه عالم بگردم از پي ات

لاجرم سجده كنم بر خانه ات

aram89
03-06-2011, 09:02 PM
تو كه ورد زبانت گشته نامم ****برايت ابر رحمت مي رسانم

به دستت اسم اعظم مي سپارم ****به قلبت عشق و عرفان مي رسانم

به رويت خال عفت مي گذارم ****به پايت نهر احسان مي كشانم

به چشمت نور ايمان مي فشانم **** به گوش ت اسم "رحمن" مي رسانم

snm68
03-07-2011, 10:13 AM
:72:مدتي در بيكرانها گم شدي ديدي مرا ؟


:72: وقـت قسمت كردن احساس فهميدي مرا ؟



:72:گفته بودي دستهايت بوي گندم مي دهند


:72: در فريب آباد خود يكبار پرسيدي مـــــرا



:72:عادت آيينه خاموشي ست تو خود گفته اي


:72: پس چرا در يك جهان گفتار پيچيدي مرا ؟



:72:از فراسوي زمان در اوج عشقي بيكران


:72:باز خاكي شد دلم اين بار هم چيدي مــرا ؟



:72:اضطراب كوچه ترديد حرف بي حساب


:72: خنده دار است اينكه مي گويي بخشيدي مرا



:72:من همان آواره گمنام تاريخم كه تو


:72:در دل ويـــرانه ها ديــــوانه ناميدي مــرا

snm68
03-07-2011, 01:05 PM
من خودم شخصا الان دیگه اصلا به هیچ وجه شعر نمیگم ایناهم ماله خیلی وقت پیشه !

فقط به خاطره علاقه م به شعرو حضور در این جمع شعرامو میزارم .(هرچند میدونم زیاد تعریفی ندارند)

اگه منظورتون ( راما ) هس ! اون دیگه باشگا نمیاد .( به خاطر برخی مسائل که خوده منم دلسرد کرده )

M h b
03-08-2011, 01:27 PM
از این مهر جگر سوزی که بر ما تو عطا کردی


بگو کین حال و روزم را چگونه بایدم باشد ؟

aram89
03-08-2011, 09:06 PM
دل ازهركس به غير از حق رها كن *** نگاهت را به سوي ماسوي كن

snm68
03-09-2011, 04:13 PM
:47:نه كــس فهميد دردم را ، نه بــاران

:47:نه احساسي كه دل را شاد ميكرد

:47:وليــــكن عاقــبت تنــــها سيــاهي

:47:از اين افسرده دل هم ياد ميكـــرد

M h b
03-09-2011, 07:53 PM
دارم سلامی از دلم ، بهر شما ای دوستان
جمعی شُدید همراه هم ، تشبیه کنم چون بوستان

شکرم ز اعضایی بوَد کز شعرشان این شمع را
نوری موقر باشدش ، هر لحظه اش زین دوستان

aram89
03-09-2011, 10:21 PM
نازنين فرشته ام رفتنت چه زود بود *** بعدتو زندگي براي من اشك و آه دود بود

اينروزها فقط باخودم حرف مي زنم *** ياد آنروزها بخير.. روزگار عجب حسود بود !!!

snm68
03-13-2011, 07:28 PM
در امتداد مبهم زردي شكســــته ام ***:72:*** ديگر كسي به ياد دلم پا نمي شــــود


آيينه هم شكست،دلم غرق درد شد ***:72:*** پشت كسي براي غمم تا نمي شود

M h b
03-17-2011, 07:35 PM
:72: در این ایام پایانی ، ز آخر سال و بارانی :72:
:72: دلم با نم نم باران ، شدست شاد و تو می دانی :72:




:72: در این محفل نبودم من ، ولی یادم ز اینجا بود :72:
:72: که داریدش شما بر پا ، همی با طبع روحانی :72:



:72: ربیع فصلی بود چون یار ، تراوش می کند اشعار :72:
:72: تو این را چون رهی پندار ، که باشد روح را جانی :72:

aram89
03-19-2011, 10:31 PM
باد آن بهار و جويبار خوش .....

ياد آن مسير وكوهسار خوش.....

ياد ميوه هاي ترش وجنگل تمشك....

يادبوي ياس وعطربيدمشك خوش....

M h b
04-20-2011, 09:49 AM
شیشه ی عمر مرا بار فراقی چون بود
نتوانست تمحل به پیامی دارد


بی درنگ ناله برآورد و به آهی بشکست
شیشه بشکسته کجا خاک نگه می دارد ؟

GOD FATHER
04-21-2011, 11:58 PM
if u were able to live inside my mind،even for a moment
u would see that my world is filled with so many responsibilities
yet so often my thoughts are of u
u would see what joy
just because of u

amir26arak
04-22-2011, 01:48 AM
بابا گاد فادر الپاچینو گویا شعر قبلی با د تموم شد معادل انگلیسیش گویا d
شما با i شروع کردی دوست من:39:

amir26arak
04-22-2011, 01:57 AM
دانی که چه طور می شکند قلب زیبای مرا
انطور که خزان میشکند برگ سبز زیبای مرا
:72:

amir26arak
04-22-2011, 03:08 AM
اندر غم من
سوز نگاهت

اندر نفسم
عطر هوایت


اندر اندر من
تویی ای بی نهایت

amir26arak
04-22-2011, 03:40 AM
من تو زندگیم دایم فکر میکنم ولی تا حالا به شعر گفتن حتی فکر نکرده بودم نمیدونم شعر چیه فل وداعه الان که اینا رو نوشتم و می ترسم اسم شعر روش بزارم ساعت 3 بامداد اون منبع الهام ظالم من باعث شد احساس قلبیم سریز بشه چون قلبم کوچولو به سرعت احساسم فوارن میکنه احساسم برا قلبم بزرگه در نتیجه این احساس تو این تایپیک مقداریش خالی شد
این فقط احساسم بود شعر نبود
ظالم :47: مثل مرده ای که دستش از زندگی کوتاست دست من از تو کوتاست
ولی اوضاع من از اون مرده بهتره چون اون چیزی رو حس نمی کنه غمی نداره
اما من غم دارم دارم خیلی دوسش دارم چون تو تمام غم من هستی وفقط تورو تو غم میبینم

M h b
04-22-2011, 12:11 PM
تورا ای پسر نیز گویم زدل



که محفل ز انس است ، نباشی خجل





غمت را ولی گر بُوَد با تو یار



سری بسته گویم که باخود نیار





ولیکن گله دارم اینک تورا



که مطلب نوشتی در اینجا چرا ؟





به آن یار اسکار بگرفته هم



بگویم نکردی ، کار خوبی توهم





داداش گر تورا طبع نازک بوَد در دلی



بدان مایه اش ، پارسی بباشد گلی

نگاه
04-22-2011, 10:09 PM
من شعر بلد نبيدم ولي حالا يه تفعل ميزنم
يارب چه سبب بود به ويراني عشقم ----كز يار دلم بود سبب ساز :55::55::272: