PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حكم ارتدادوقتل سلمان رشدي به قوت خوددرحافظه مسلمانان باقيست



aram89
02-13-2011, 11:47 PM
به مناسبت صدور حكم تاريخي امام خميني (ره ) دربهمن سال 1367 مبني بر ارتداد سلمان رشدي نويسنده كتاب آيات شيطاني



ارتداد يعني چه



" ارتداد" از واژه "رد" گرفته شده و در لغت به معنای بازگشت است. در فرهنگ دینی، بازگشت به كفر" ارتداد" و " رده" نامیده می شود.(1) البته مساله ارتداد و احكام جزایی مترتب بر آن، به اسلام اختصاص ندارد. در برخی دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هرگاه كسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند، كافر به شمار می آید و بدان سبب كه از دین سابق برگشته، مرتد خوانده می شود.(2) و مجازات در فرهنگ اسلامی از آن جهت كه دین حقیقی نزد خدا اسلام است؛(3) هر كس به خدای متعال یا وحدانیت وی، حیات پس از مرگ، شریعت اسلامی یا نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را باور نداشته باشد، كافر قلمداد می شود.(4) البته جوهره همه ادیان الهی واحد است، گرچه به مقتضای تفاوت شرایط اجتماعی، شرایع نیز تفاوت می یابند، در هر عصری، تنها یك شریعت بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلی یا وقوع تحریف، نسخ می شود.(5)


علامه شهید مرتضی مطهری(ره) می فرماید: كافی نیست كه انسان یك دینی داشته باشد و حداكثر این باشد كه آن دین، منتسب به یكی از پیامبران آسمانی باشد، با این استدلال كه همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یكسان هستند، نمی توان هر دینی را انتخاب نمود، چرا كه در هر زمان فقط یك دین حق وجود دارد و بر همه لازم است كه در هر زمان، از پیغمبر صاحب شریعت همان عصر اطاعت كنند. در این زمان نیز اگر كسی بخواهد به سوی خدا راهی را بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید و به حكم صریح قرآن، دینی جز اسلام پذیرفته نیست.( آل عمران/85) البته باید توجه داشت كه میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد، لكن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد( بقره/285) و بداند كه پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آنها بوده اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده اند. (صف/6) پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است كه در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره او است.(6)

عوامل ارتداد (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



هر گاه از سوی یك مسلمان، اموری كه سبب كفر می شود، صورت پذیرد، عوامل تحقق ارتداد نیز به شمار می آید. این امور عبارت است از:

1- انكار اصل دین:



اگر مسلمانی؛ منكر وجود خدا، وحدانیت وی، رسالت حضرت ختمی مرتبت (ص) یا معاد شود، كافر به حساب می آید. مثلاً اگر به خدا ایمان داشته باشد، ولی به شریعت حضرت محمد(ص) ایمان نیاورد، كافر شمرده می شود.(7)2- انكار یكی از احكام ضروری و بدیهی دین اسلام(8):اگر مسلمانی منكر اصل دین اسلام و شریعت محمدی(ص) نشود، ولی یكی از احكام ضروری اسلام مانند؛ نماز و روزه را انكار كند، كافر شده و حكم ارتداد بر وی جاری می شود.


شایان ذكر است كه بین سهل انگاری و انكار تفاوت است. یك وقت مسلمانی به علت سهل انگاری ترك نماز و روزه می كند كه این فرد مرتد نیست ولی گاهی فرد مسلمان می گوید من قبول ندارم كه حكم نماز و روزه و دیگر ضروریات دین در اسلام وضع شده، پس- نعوذبالله- پیامبر دروغ گفته است. كه این فرد مرتد شناخته می شود.

3- انكار یكی از احكام قطعی ولی غیر ضروری اسلام(9)



: هرگاه مسلمانی به طور مشخص بداند كه مثلاً روزه در عید فطر حرام است یا روزه مسافر- جز در موارد خاص - باطل است و یا پوشش اسلامی بانوان واجب است، ولی با وجود این منكر آن گردد، مرتد می شود؛ چون این امر به انكار رسول خدا(ص) یا تكذیب آن حضرت می انجامد.البته باز هم یادآوری می نماییم كه سهل انگاری با انكار متفاوت است . گاهی افراد از روی سهل انگاری موارد فوق را انجام نمی دهند كه این مسئله به ارتداد نمی انجامد ، ولی اگر با عناد و انكار همراه شود ، فرد مسلمان مرتد شناخته نمی شود .البته لازم نیست انكار دین یا احكام شریعت مقدس حتما با گفتار صریح و آشكار باشد. هر گفتار یا كرداری كه سبب تكذیب، انكار، عیب گذاری و ناقص شمردن، تمسخر و استهزای دین اسلام یا اهانت به مقدسات و كوچك شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد می شود، مانند افكندن قرآن در مكانی غیرپاك یا پاره كردن آن. از این روی، هر رفتار و گفتاری كه نتیجه آن عدم حقانیت دین اسلام و در نتیجه بی فایده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد می گردد.(10)


یكی از نمونه های روشن آن حكم حضرت امام خمینی(ره) درباره سلمان رشدی و مرتد خواندن او است. سلمان رشدی با صراحت به نفی و انكار اسلام پرداخت؛ ولی به نحوی مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كریم، پیامبراكرم(ص) و همسران و برخی از یاران آن حضرت توهین كرد و مساله وحی و نزول قرآن را به سخره گرفت. او به خواننده كتابش تلقین می كند كه رسالت پیامبر(ص) و نزول قرآن كریم، دروغ و(معاذالله) ساخته ذهن نبی اكرم(ص) است و حتی بعضی از سخنان شیطان نیز در قرآن گنجانیده شده است.

انواع مرتد (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یك احكامی جداگانه دارد:

الف- مرتد فطری:



كسی است كه پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به كفر روی آورده است، مانند سلمان رشدی كه پدرش مسلمان است.ب- مرتد ملی:كسی است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی، كافر بوده اند، بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر بازگشته است.(11)


البته فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آیین پدر و مادرند.(12) هر گاه یكی از والدین مسلمان باشد، فرزند مسلمان شمرده می شود، البته اسلام حكمی محسوب می شود، چون اسلام بر كفر برتری دارد و تابعیت برتر برای فرزند منظور می شود.(13) اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نیز در حكم كافر است.(14) البته باید توجه داشت برای حكم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلام حكمی كفایت نمی كند. باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد.(15)

چگونگی اثبات ارتداد فرد (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



در فقه شیعه بنا بر چند دلیل، حكم ارتداد صادر می شود كه عبارتند از:


1- اقرار خود شخص مبنی بر این كه از دین اسلام خارج شده و یا اظهار او به یكی از ادیان باطل.


2- اقوال كفرآمیز، مثل این كه لفظاً خدا را نفی كرده یا پیامبراكرم صلی الله علیه وآله و یا یكی از ضروریات اسلام را انكار كند.


3- انجام افعالی كه دلیل بر خروج از اسلام باشد.


4- سبّ- دشنام- به نبی اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام.


5- شهادت دو مرد عادل و موثق.


قابل ذكر است كه حكم ارتداد بر كسانی جاری می شود كه دارای شرایط؛ بلوغ، عقل، اختیار و قصد و نیت باشند.

مصادیق ارتداد (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



در اواخر عمر شریف پیامبر گرامى اسلام‏ صلى الله علیه وآله‏ و بعد از وفات ایشان، جامعه اسلامى با بحران "از دین برگشتگان" روبرو شد. این مساله كه مى‏رفت تا آتش تشتت، تفرقه و قوم ‏گرایى را دوباره زنده كند، بزودى فرو نشست اما به هر حال باز هم جامعه اسلامى، هر از گاهى، شاهد این پدیده‏ها بوده است.دراینجا به دو بحث "مرتدان صدر اسلام" و " مرتدان معاصر" اشاره می نماییم.

1- در صدراسلام



در صدر اسلام، به چند دلیل مساله ارتداد پیش آمد. از آنجا كه این امر در بین قبایل تازه مسلمان رخ داد،دلیل اول ارتداد آنها، عدم شناخت كافى از اسلام بود. گروهى از شیوخ قبایل از روى بیم یا طمع، مسلمان شده و پس از فتح مكه با مشاهده قدرت عظیم اسلام، خود را ناچار به تسلیم دیده بودند. بسیارى از آنها شخص پیامبر را ندیده و سخن او را نشنیده بودند. در آن مدت كوتاه هم مجالى نبود كه معلمانى از طرف پیامبرصلى الله علیه وآله‏، آنان و مردمشان را با اسلام آشنا كنند؛ در نتیجه با روح شریعت اسلام بیگانه بودند.


دلیل دوم ارتداد، "اهمیت مقام پیامبرى در مكتب اسلام" بود. اصل پیامبرى در مكتب جدید، نكته قوتى بود كه سایر قبایل از آن محروم بودند و طبیعى بود كه این نقطه ضعف سایر قبایل با "ادعاهاى نبوتى" مى‏توانست جبران شود. و چنین بود كه به مجرد انتشار خبر وفات پیامبرصلى الله علیه وآله‏ روح جاهلیت عرب در همه جا علم خودسرى برافراشت.


دلیل سوم ارتداد آنان "عدم تمایل به پرداخت زكات" بود. پرداخت زكات كه یكى از دستورات این دین جدید بود براى مردمى كه تا آن زمان حاضر بودند در فقر زندگى كنند اما دست گدایى به سوى كسى دراز نكنند و از طرف دیگر، حاضر به دادن باج به هیچ قبیله‏اى نبودند، تكلیف سنگین و شاقى بود كه طبیعت‏ بى‏قید صحرانشین قدرت تحمل آن را نداشت.


قبایل مرتد در صدر اسلام بیشتر از مردم بحرین، یمن، عمان و حضرموت بودند. افرادى جاه طلب در پى آرزوى به دست آوردن مقام پیامبرى، ادعاى نبوت مى‏كردند و قبایل فوق‏الذكر بنا به دلایلى كه گفته شد، دور آنان جمع مى‏شدند و سخن آنها را مى‏پذیرفتند. این افراد، عبارت بودند از اسود عنسى، مسیلمه، سجاح و طلیحه كه اینان براى مدتى جولان دادند و حكومت تاسیس كردند. اما در نهایت، توسط نیروهاى مسلمان از هم پاشیده شدند.

2- درعصرحاضر



در عصر ما نیز، این پدیده شوم توسط افراد و گروههایی بروز كرده است. آنان با هدف تضعیف مسلمانان و سرگرم كردن آنها به این وقایع، مزدورانی را اجیر كرده و با حمایت همه جانبه از آنها خود را رودرروى جهان اسلام قرار داده‏اند. احمد كسروى، جریان حزب توده و سلمان رشدى از جمله مرتدان معاصر هستند.


رشدى كه یك مسلمان هندى الاصل است، بر اثر فساد و بى‏محتوایى فرهنگ غرب به بى‏دینى و ارتداد كشیده شد و در كتاب آیات شیطانى به ساحت قرآن مجید، حضرت رسول اكرم صلى الله علیه وآله و زوجات ایشان، جسارتى عظیم كرد و مورد تشویق بى‏حساب سردمداران كفر قرار گرفت. آنها تشخیص داده بودند كه آنچه به دنیاى اسلام حركت مى‏دهد، هاله قداستى است كه عقاید اسلامى را فراگرفته و چون با هیچ شیوه‏اى نتوانستند این هاله تقدس را محو كنند، با این روش وارد عمل شدند. اما این نقشه شوم آنان با حساسیت ‏به موقع امام خمینى رحمة الله كه حكم قتل سلمان رشدى را صادر فرمودند، نقش بر آب شد.

آزادی عقیده در اسلام (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



از دیر باز تاكنون همواره یك بحث از سوى دشمنان دین مطرح بوده است؛ آنان به نیت القاى شبهه، مسلح به سفسطه شده‏اند و سؤال مى‏كنند كه اگر آیه "لا اكراه فى‏الدین" شعار اسلام است و اسلام براى آزادى عقیده، بیش از هر دین دیگرى احترام قائل است، چرا مرتد را وادار مى‏كند كه با توبه از عقیده‏اش برگردد و اگر حاضر به پذیرش این اجبار نشد؛ او را اعدام مى‏كند؟


براى پاسخ به این شبهه و شبهات مشابه، ابتدا آزادى عقیده را تشریح مى‏كنیم. آزادى عقیده عبارت است از این كه هر شخصى بدون ترس و نگرانى هر فكرى را، اعم از اجتماعى، فلسفى، سیاسى یا مذهبى آزادانه انتخاب كند. ماده 19 اعلامیه جهانى حقوق بشر مى‏گوید "هر كس حق آزادى عقیده و بیان را دارد؛ حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابى نداشته باشد و..." ماده 19 میثاق بین‏المللى حقوق مدنى و سیاسى نیز متضمن این مطلب است كه هیچ كس را نمى‏توان به واسطه عقایدش در معرض مزاحمت و ارعاب قرار داد.


اسلام، نخستین دینى است كه از آزادى عقیده حمایت كرده است. طبق این شریعت، هر انسانى حق دارد به هر عقیده‏اى كه بخواهد گردن نهد و كسى حق ندارد او را به ترك عقیده مجبور كند. اسلام به پیروان خود اجازه نمى‏دهد كه افراد غیر مؤمن را به پذیرش اسلام مجبور كنند، یا اگر بت‏ پرستى، مى‏خواهد دینى غیر از اسلام را بپذیرد، مانع گردند. بنابراین تعالیم، اگر كسى با عقیده دیگرى مخالف است، باید او را با سخنانى بهتر قانع كند و اگر باز هم عقیده‏اش را تغییر نداد، نمى‏تواند او را تحت فشار قرار دهد. به همین دلیل است كه همواره در كشورهاى اسلامى، اقلیتهاى مذهبى با قبول شرایط ذمه، از همه حقوقى كه براى مسلمانان مقرر شده، استفاده مى‏كنند و تحت ‏حمایت دولت قرار دارند. تعالیم اسلامى متضمن عالیترین احكام در رعایت‏ حقوق بشر است؛ صیانت نفس، امنیت ‏شخصى و آزادى عقیده و بیان، همه در راستاى احكام اسلام‏ هستند.


اصل 23 قانون اساسى ایران نیز بیان مى‏كند كه هیچ كس را نمى‏توان به صرف داشتن عقیده‏اى مورد تعرض قرار داد. از طرف دیگر، این نكته نیز بدیهى است كه نفس زندگى اجتماعى و وجود حكومتها و نهادهاى مختلف قانونى به منزله پذیرش نظم و قاعده از سوى حاكمان و مردم، و بالمآل محدود شدن هر دو آنهاست؛ یعنى همه حكومتها و ملتها، واقعیتى به نام محدودیت را پذیرفته‏اند و تفاوت، در میزان و ظرفیت پذیرش این محدودیتها است. ماده 19 میثاق بین‏المللى حقوق مدنى و سیاسى، احترام به حقوق دیگران، حفظ امنیت ملى، نظم عمومى و سلامت اخلاق عمومى را از جمله محدویتهاى قانونى دانسته است؛ یعنى آنجا كه فكر، جنبه مجرمانه گرفته و مخل موارد مذكور شده باشد، منطقا قابل تحمل نخواهد بود.


اسلام نیز آزادى بى‏قید و شرط را تایید نكرده است. مخالفت ‏با عفت عمومى، توهین به شعایر دینى، ترویج فساد و تضعیف عقاید مردم، از جمله موارد اختلال در مبانى اسلام است. حال به‏ سؤال اصلى مى‏رسیم: اسلام ‏كه انتخاب دین را آزاد دانسته، چرا خروج آزادانه از آن را تجویز نكرده است؟


جواب این سؤال را با توجه به دو مطلب زیر بیان مى‏كنیم:


1) اسلام، نظام سیاسى كاملى را در مجموعه قوانین خود دارد كه مبتنى بر عقل و برهان است. در حمایت از یك نظام، هیچ چیز قویتر از منع كسى كه بر آن خروج كرده، نیست؛ زیرا خروج، كیان نظام را تهدید مى‏كند. امروزه بیشتر كشورهاى جهان هر كس را كه بخواهد علیه نظام كشورشان توطئه كند، به سخت‏ترین كیفر، مجازات مى‏كنند. ارتداد در اسلام مانند قیام علیه نظام كشور است. این امر با ارزشهاى والاى امت اسلامى اصطكاك پیدا مى‏كند و زیانهاى فاحشى بر جامعه اسلامى وارد مى‏سازد. عدالت اقتضا مى‏كند كه جرم سنگین، كیفرى متناسب داشته باشد. در واقع، حقوق جزاى كشورها در مورد توطئه و اخلالگرى، همان كیفرى را مقرر كرده كه اسلام به منظور پاسدارى از نظام سیاسى و اجتماعى خود، براى مرتد در نظر گرفته است. در نتیجه، این سخن مستشرقان كه اسلام دین شمشیر است و براى غیر پیروان خود، حق حیات قائل نیست، اتهامى بیش نیست.


2) آزادى انسان تا آنجا قابل قبول است كه منجر به خدعه و خیانت در جامعه نشود. انسان تا زمانى كه اسلام را به عنوان دین خود انتخاب نكرده، هیچ‏گونه اجبارى به پذیرش اسلام ندارد؛ ولى زمانى كه بدون كمترین اكراه به جهان اسلام رو آورد و سپس مرتد گشت، آنگاه مجازات می شود. در تاریخ افرادى بوده‏اند كه ابتدا اسلام آورده‏اند و سپس با انگیزه‏هاى مختلف، از جمله تضعیف دین و افشاى اسرار نظامى اسلام، مرتد شده‏اند. ممكن است عده‏اى اظهار كنند كه شاید علت ‏برگشت ‏یك مسلمان از دین، شك او باشد؛ یعنى او پس از مدتى در اعتقادات خود تردید كند و در پى تردید، به این نتیجه برسد كه باید از اعتقادات خود برگردد. در پاسخ مى‏گوییم انسان به دلایل مختلف ممكن است در انتخاب خود، دچار شك شود و تصور كند كه دین را كوركورانه پذیرفته است؛ این تردید معقول، مرحله آغازین تحقیق است و اسلام، چنین جستجوى شك‏آمیزى را برتر از پذیرش كوركورانه‏اش مى‏داند. قرآن بارها به‏این مساله اشاره كرده و اقوام پیشین را به خاطر تقلید مذهبى كوركورانه از اجدادشان نكوهیده است. به خاطر تمجیدى كه اسلام براى شك و ارزش جستجوى خردمندانه او قائل است، بر حكومت لازم مى‏داند كه در صورت نیاز، از بیت‏المال مسلمین، امكانات و تسهیلاتى براى مطالعه و تحقیق شخص فراهم شود تا او به خاطر نداشتن امكانات مالى از تفحص باز نماند؛ اما ارتداد، گذرگاه شك و دودلى نیست؛ خدعه و خیانتى است كه از نفاق سرچشمه مى‏گیرد. اساسا با توجه به این كه اسلام مصرانه برپذیرش دین از روى تحقیق، توصیه مى‏كند، كمتر اتفاق مى‏افتد كه انتخاب دین بر اساس چنین وضعیتى، به ارتداد، آن هم به طور قلبى منجر شود. بلكه ارتداد غالبا محملى است‏ براى تمرد از عبادات و قوانین. علاوه بر این، ارتداد در صدر اسلام، با انگیزه‏هاى مادى و دنیوى صورت مى‏گرفت و عقیده، پوشش ظاهرى آن بود؛ مرتدان صدر اسلام، كسانى بودند كه با انتظارات دنیایى به اسلام رو آورده بودند و زمانى كه مى‏دیدند اسلام براى رهروى در طریق الهى، پاداش مورد انتظار آنان را ندارد، به كسانى رو مى‏كردند كه اعتقاد افراد را با پول مى‏خریدند؛ لذا دفاع از ایشان، از مقوله دفاع از ارزشهاى اعتقادى و آزادى عقیده نمى‏تواند باشد.

دیدگاه اسلام درباره آزادى بیان (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



تردیدى نیست كه آزادى بیان در مكتب اسلام محترم شمرده شده و شاهد آن آیات و روایات بسیارى است كه در این باب وجود دارد. قرآن كریم مى‏فرماید:


"... فبشرعباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هدیهُم الله و اولئك هم اولوالالباب." (زمر/ 17- 18) پس بشارت ده آن بندگان را كه به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏كنند.اینها كسانی هستند كه خدا به ایشان راه را نشان داده و اینان همان خردمندان هستند.


آیه مزبور، كه به صورت یك شعار اسلامى درآمده، آزاداندیشى مسلمانان و انتخابگرى آن‏ها را در مسائل گوناگون به خوبى نشان مى‏دهد. نخست مى‏فرماید:" بندگان مرا بشارت ده‏" و آن‏گاه این بندگان ویژه را به این صورت معرفى مى‏كند:" آن‏ها به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر گوش فرا مى‏دهند و با نیروى عقل و خرد، بهترین آن‏ها را برمى‏گزینند."هیچ ‏گونه تعصب و لجاجتى در كار آن‏ها نیست و هیچ محدودیتى در فكر و اندیشه آن‏ها وجود ندارد.آن‏ها جویاى حق و تشنه حقیقتند. هرجا آن را بیابند، با تمام وجود از آن استقبال مى‏كنند و از چشمه زلالش بى‏دریغ مى‏نوشند و سیراب مى‏شوند.


آنها نه تنها طالب حق‏اند و تشنه گفتار نیك، بلكه در میان "خوب‏" و "خوب‏تر" و " نیك‏" و "نیكوتر" ، دومى را برمى‏گزینند. خلاصه آن ‏كه آنان خواهان بهترین و برترینند.آرى، این است نشانه یك مسلمان راستین و مؤمن حق‏طلب.


از این‏جا، منطق آزاداندیش اسلام در مقایسه با مذاهب و مكاتب دیگر، بیش‏تر آشكار مى‏شود. بسیارى از مذاهب پیروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان دیگران نهى مى‏كنند؛ چرا كه بر اثر ضعف منطق، كه به آن گرفتارند، از این مى‏ترسند كه منطق دیگران برترى پیدا كند و پیروانشان را از دستشان بگیرد.اما همان‏گونه كه در آیات مشهود است، اسلام در اینجا ‏سیاست " دروازه‏هاى باز" را به اجرا درآورده و بندگان راستین خداوند را كسانى مى‏داند كه اهل تحقیق‏اند؛ نه از شنیدن سخنان دیگران وحشت دارند و نه تسلیم بى‏قید و شرط مى‏شوند و نه هر وسوسه‏اى را مى‏پذیرند.


اصولا مكتبى كه داراى منطق نیرومندى است، دلیلى ندارد كه از گفته‏هاى دیگران وحشت داشته باشد و از طرح مسائل آنها هراس به خود راه دهد؛ آنها باید بترسند كه ضعیف‏اند و بى‏منطق.


این آیه در عین حال، چشم و گوش بسته‏هایى را كه هر سخنى را بى‏قید و شرط مى‏پذیرند و حتى به اندازه گوسفندانى كه به علفزار مى‏روند در انتخاب خوراك خود تحقیق و بررسى نمى‏كنند، از صف "اولوالالباب‏" و "هدایت‏یافتگان" بیرون مى‏داند و این دو وصف را مخصوص كسانى مى‏داند كه نه گرفتار افراط تسلیم بى قید و شرط‏اند و نه تفریط تعصب‏هاى خشك جاهلانه.(16)


روشن است كه انتخاب و پیروى از بهترین گفتار در جایى ممكن است كه آزادى گفتار وجود داشته باشد تا در مقایسه سخنان با یكدیگر، بهترین آن‏ها مشخص و پیروى گردد.از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده كه فرمودند: "انظر الى ما قال ولا تنظر الى من قال‏" ؛(17) به آنچه كه گفته مى‏شود توجه نما، نه به صاحب سخن.


سخن آن حضرت از آن روست كه ممكن است محبت، حسن ظن و یا سوء ظن به شخص موجب شود كه در فهم سخن او به اشتباه افتیم؛ چنان‏كه فرمودند: "خذوا الحكمة ولو من اهل الضلال‏"؛(18)حكمت را، حتى از گمراهان فرا بگیرید. نیز فرمودند: "خذوالحكمة ولو من المشركین"؛ حكمت را اگرچه از مشركان بیاموزید.


علاوه بر این‏ها، اصولا مساله "مشورت‏" كه یكى از مهم‏ترین اصول مورد توجه اسلام در امور اجتماعى و فردى است و روایات زیادى از معصومان علیهم السلام بر آن تاكید دارد، لازمه طبیعى‏اش آزادى بیان و عقیده است؛ زیرا مشورت، كه به عنوان سیره همگانى توصیه شده است، در صورتى مى‏تواند به حال افراد مفید باشد كه مشاور در بیان عقیده و دیدگاه خود آزاد باشد، وگرنه خود به خود اصل مساله منتفى مى‏گردد.(19)


ابراز و بیان واقعیات مفید به حال بشر، چه در قلمرو مادى و چه معنوى، نه تنها آزاد است، بلكه كسى كه اطلاعى از واقعیات و حقایق داشته باشد و قدرت بیان و تبلیغ آنها را در خود احساس كند و با این حال، ساكت‏ بماند و مردم را از دریافت آن حقایق و واقعیات محروم بسازد، مجرم است و هم در این دنیا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت:


"ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات والهدى من بعد ما بیناه للناس‏ فى‏الكتاب ‏اولئك یلعنهم الله و یلعنهم‏ اللاعنون‏." (بقره/ 159) ؛ كسانى كه نشانه‏هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ایم، پس از آن ‏كه آن را براى مردم در كتاب توضیح داده‏ایم، نهفته مى‏دارند، آنان را خدا لعنت مى‏كند و لعنت ‏كنندگان لعنتشان مى‏كنند.

برخورد با افكار مخالفان در سیره معصومان علیهم السلام (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2FP olitics_Social%2FThought%2F2004%2F2%2F14%2F5472.ht ml%23%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C %20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A 7%D8%B1%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)



در اینجا به عنوان آخرین مبحث مقاله به نحوه برخورد اهل بیت علیهم السلام با افكار مخالفین می پردازیم.


توجه به تاریخ زندگى پیشوایان دین نشان مى‏دهد كه آنان نه تنها در گفتار، توصیه فراوان داشته‏اند كه با عقاید مخالفان به طور صریح برخورد شود، بلكه در عمل نیز تا آن‏جا كه مفسده اجتماعى وجود نداشته، در برابر افكار مخالف، اصل آزادى را رعایت كرده‏اند. به عنوان مثال، حضرت علی علیه السلام براى كسانى كه در آغاز خلافت‏ باایشان ‏بیعت ننمودند (مانند سعد وقاص و ابوموسى اشعرى) مزاحمتى ایجاد نكردند و با افرادى مانند طلحه و زبیر، كه نقض بیعت ‏كردند وعملا با حضرت وارد جنگ شدند تا آن‏جا كه ممكن بود، از جنگ طفره رفتند.همچنین در جنگ صفین، وقتى غائله خوارج رخ داد، آنان را به خاطر عقاید خاص خودشان تعقیب ننمودند، حتى حقوق آنان را از بیت‏المال قطع نكردند، تا آن‏جا كه آن ‏قدر جسور شدند كه رسما درمجالس، حتى‏ درحضورامام‏على علیه السلام صریحا انتقاد و بدگویى مى‏نمودند و حضرت تحمل مى‏كردند اما همین ‏كه رسما با امام وارد پیكار شدند، ضربه كارى را بر آنان وارد ساختند.


امام صادق علیه السلام توانستند پایه‏گذارى مكتب غنى جعفرى را آغاز كنند و فقه و كلام و حدیث ‏شیعه را با یك حركت علمى برپا كنند؛ كارى كه دیگر امامان شیعه - غیر از امام باقر علیه السلام - زمینه و جو مناسب براى آن كار پیدا ننمودند. امام علیه السلام از وسایل تبلیغى عصر خویش مانند مناظره، خطابه، مكاتبه، شعر و تبلیغ عملى براى هدایت و ارشاد مردم استفاده مى‏نمودند. گروه‏هاى غیرمذهبى مانند ملحدان، مشركان، و دهریان و نیز گروه هاى اهل كتاب با امام صادق علیه السلام به بحث و گفت‏وگو مى‏نشستند. رفتار ایشان با این افراد برخوردى حكیمانه همراه با حلم و صبر بود؛ ادعاها و ادله آن‏ها را با متانت و صبورى گوش مى‏كردند و از ادله خود خصم براى رد مدعاى آنان و اثبات اعتقادات اسلامى استفاده مى‏كردند كه در اصطلاح منطق، به آن "جدل‏" گفته مى‏شود. مهم‏ترین ابزار امام در برخورد با این گروه‏ها همان اخلاق معنوى و روحیه بردبارى بود كه سرانجام، مخاطب را به تسلیم وادار مى‏كرد و كار بدان‏جا مى‏رسید كه زبان به ستایش و مدح امام مى‏گشودند.

پی نوشت ها:



1- المفردات، راغب اصفهانی، صص192-193.


2- عهد قدیم، سفر توریة مثنی، فصل 13/ عهد جدید، نامه ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرائیان، بند 10، جمله 26-32.


3- آل عمران/19.


4- مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ابوعلی طبرسی، ج2، ص 128.


5- تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج6، صص 416-417.


6- عدل الهی، مرتضی مطهری، صص 296-300.


7- كتب فقهی، باب نجاسات/ از جمله مرحوم محقق در شرایع اسلام و امام خمینی در تحریرالوسیله.


8- همان.


9- جواهرالكلام، محمد حسن نجفی، ج6، ص49.


10- همان، ج6، ص 48 و ج 41، ص 600.


11- تحریرالوسیله، امام خمینی، ج1، ص 499.


12- جواهرالكلام، محمد حسن نجفی، ج41، ص 602.


13- همان، ج6، ص 49.


14- همان، صص 44-45.


15- همان، ج41، صص 603- 605-617.


16- روضة المتقین، ج13، ص 167.


17- اثبات الهداة، شیخ حرعاملی، ج1، ص 22.


18- المحاسن، البرقی، ج1، ص 359، حدیث 771.


19- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص 24

مهری هدهدی tebyan, net

aram89
02-13-2011, 11:55 PM
يك دانشجوي ايراني اولين مجري حكم عليه سلمان رشدي


شهادت طلب بسیجی، ابراهیم عطایی یکی از مجریان عملیات استشهادی علیه سلمان رشدی مرتد بود که جان بر سر رضای معشوق نهاد و در نهایت غربت و مظلومیت شهد شهادت نوشید.


این روزها مصادف است با سالگرد صدور حکم تاریخی حضرت امام (ره) درباره سلمان رشدی مرتد. شاید به راستی کسی نداند که در گوشه و کنار این جهان چه کسانی در جهت تحقق حکم حضرت امام (ره) توفیق یافتند که به شهادتی راستین دست پیدا کنند. خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری مهر از شهیدی یاد کرده‌است که خواندن سرگذشتش روح آدمی را جلا می‌دهد و بلندای همت و صلابتش، کلاه از سر ذهن محال اندیش نیز می‌اندازد:شهید ابراهیم عطایی.



آنچه در پی می‌آید عین متن گزارش به نقل از خبرگزاری مهر است:



ویزای بهشت



در تکریم شهادت طلب بسیجی، ابراهیم عطایی، مجری عملیات استشهادی علیه سلمان رشدی مرتد







«بسمه تعالی



انا لله و انا الیه راجعون



به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی‌» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته



روح الله الموسوی الخمینی



29 بهمن 1367/ 11 رجب 1409»



رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسئولین نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهند که اگر نویسنده کتاب آیات شیطانی توبه کند حکم اعدام درباره او لغو می گردد. امام خمینی فرمودند:



این موضوع صددرصد تکذیب می گردد. سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.



حضرت امام اضافه کردند:



اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریع‌تر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آن‌ چه را که در قبال این عمل می خواهد به عنوان جایزه یا مزد عمل به او بپردازند.



«راستى به چه علت است که در پى اعلام حکم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علماء در مورد یک مزدور بیگانه این‌قدر جهان‌ خواران بر افروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‏اند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‏هاى شوم آنان به هراس افتاده‏اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پر حماسه می دانند و از این‌که فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزد بگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمى‏توانند علیه مقدسات قلم فرسائى کنند مضطرب شده‏اند ... خیلى جالب و شگفت‏انگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتى یک نویسنده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را جریحه دار مى‏کند و عده‏اى در رابطه با آن شهید مى‏شوند، براى ایشان مهم نیست و این فاجعه عین دموکراسى و تمدن است، اما وقتى بحث اجراى حکم و عدالت ‏به میان مى‏آید، نوحه رافت و انسان دوستى سر مى‌دهند. ما کینه دنیاى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکته‏ها به دست مى‏آوریم. قضیه آنان قضیه دفاع از یک فرد نیست، قضیه حمایت از جریان ضداسلامى و ضدارزشى است که بنگاه‌هاى صهیونیستى و انگلیس و آمریکا به راه ‏انداخته‏اند و با حماقت و عجله خود را روبه‌روى همه جهان اسلام قرار داده‏اند ... اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهاى خطرناک و قلم به دستان اجیر شده در آستین فراوان دارد ... ترس من این است که تحلیل‌گران امروز، ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى بوده است ‏یا خیر ...(امام خمینی، منشور روحانیت، چاپ دوم 1369)



**********



رضا اشعری، همرزم شهید:



آخرین بار در خیابان جمهوری دیدمش، سر خیابان بابی ساندز، اول نشناختمش. یک تی شرت زردرنگ پوشیده بود، ریش هایش را هم از ته زده بود. رفتم جلو، گفتم: «ابراهیم! خودتی؟» خودش بود؛ ولی پاک عوض شده بود. حرف زدنش هم مثل همیشه گرم نبود. گفتم: «این‌جا چه کار می کنی؟» اکراه داشت که حرف بزند، گفت: «آمدم ویزا بگیرم.» و خواست خداحافظی کند که دستش را گرفتم. گفتم: «ویزا برای کجا؟ چی شده مگر؟» گفت: «ولم کن رضا! عجله دارم.» دستش را با تکان از دستم بیرون کشید و رفت. خشکم زد. با خودم گفتم: «خدایا! این ابراهیم همان ابراهیم است؟!»



**********



علی منتظری، همرزم شهید :



آشنایی مان برمی گردد به سال 62. آن موقع من 17 سالم بود، مقرمان گردان سرپل ذهاب بود. من امدادگر بودم. ابراهیم هم امدادگر بود‍‍؛ اما گروهان یک بود. شنیدم که چند تا از بچه ها تیفوس گرفته اند. یک چادر سه تخته آن طرف رودخانه زده بودند و کسی هم حق ملاقات با آنها را نداشت. یک روز مریزاد، مسؤول بهداری گردان آمد سراغم، گفت: «منتظری! از امروز برو چادر بیمارستان- اسمی بود که بچه ها روی آن چادر گذاشته بودند- کمک عطایی» گفتم: «عطایی دیگر کیست؟» گفت مال گروهان یک است.



رفتم چادر بیمارستان. وارد شدم. داشت به یکی از بیمارها آب می داد، متوجه من نشد. وقتی برگشت تعجب کردم. 13 یا 14 سال بیشتر نداشت. سلام کردم گفت: «عقب!» من یک قدم عقب رفتم. دوباره گفت: «عقب!» یک قدم دیگر رفتم عقب؛ بعد گفت: «خب، حالا علیکم السلام، کارتان را بفرمایید.» هم لجم گرفته بود، هم تسخیر شده بودم. با لکنت زبان گفتم: «آقای مریزاد من را فرستاده کمک شما.» همان طور با تحکم گفت: «به آقای مریزاد بگو، ابراهیم کمک لازم ندارد.» من از روی لج عقب رفتم تا او دیگر نگاهم نکرد. بعد هم راهم را کشیدم و رفتم.



**********



مادر شهید :



یک روز آمد خانه و یک راست رفت زیرزمین. نگرانش شدم. دنبالش رفتم دیدم بچه ام سرش را گذاشته روی مهر، های های گریه می کند. من هم روی همان پله نشستم و همپایش گریه کردم… بعد… ببخشید… بعد رفت قرآن را برداشت و با ترتیل شروع به خواندن کرد. صدایش یک حزن تازه ای داشت. نیم ساعتی قرآن را خواند، بعد آمد سراغ من و سلام کرد. گفتم: «ابراهیم جان! چی شده مادر؟ نصفه جان شدم.» گفت: «یک از خدا بی خبری پیدا شده به قرآن توهین کرده، یک کتاب نوشته به اسم آیات شیطانی.» گفتم: «خدا ان‌شاءالله لعنتش کند، کی هست؟» گفت: «یک انگلیسی هندی الاصل است.»



**********



برادر شهید (اسماعیل عطایی):



فتوای حضرت امام که صادر شد، دیگر آرام و قرار نداشت، انگار خط سرنوشتش را پیدا کرده بود. می گفت که من فقط یک آرزو دارم.



**********



رضا اشعری، همرزم شهید:



از علی منتظری شنیدم که رفته آلمان برای معالجه. گفتم: «مگر شیمیایی‌اش حاد شده؟» گفت: «ظاهرا.» البته بعد از خیبر، تا آن‌ جا که من خبر دارم ناراحتی همیشه باهاش بود.



**********



ساسان طالبی، از دوستان شهید:



دیگر سر کلاس ها هم نمی آمد. من تعجب می کردم کسی که حاضرشدن به موقع سر کلاس را واجب شرعی می دانست، چطور می شود که اصلا یک هفته سر کلاس نیاید؟ البته گاهی دانشکده می دیدمش؛ ولی عوض شده بود. تند می آمد، تند می رفت؛ با کسی هم گرم نمی گرفت.



**********



برادر شهید (اسماعیل عطایی):



می گفت من زنده باشم و یک مرتد که به اشرف مخلوقات توهین کرده، جایزه بگیرد؟ من زنده باشم و یک نفر که قلب آقا امام زمان را خون کرده، خوش بگذراند؟!



**********



ج.الف :



من به قضیه شک داشتم. به اصل موضوع شک داشتم. به بچه ها گفتم که این پسره را بیاورید من ببینمش. قرار گذاشتیم. معمولاَ افرادی که در قرارهای این جوری حاضر می شوند، مضطرب اند، اطمینان به نفس کافی ندارند و دستپاچه برخورد می کنند؛ اما این شهید ما که آمد، اصلاَ این طوری نبود. 21-22 سالش بود. سلام که کرد و نشست دلم من قرص شد. همان‌جا توی دلم گفتم: «خدایا بنازم به قدرتت؛ چه جوان هایی ما داریم و دلمان بعضی وقت‌ها از توطئه های خارجی می لرزد!»



**********



دکتر رضا داوری، استاد فلسفه:



این یعنی همان خلیفه‌ای که خدا می فرماید ما در زمین قرار داده ایم. شهید عطایی مصداق محسوس همین معناست.



**********



مادر شهید:



گفتم: «مادر! من دختر فلانی را برایت دیده ام، با خانواده شان صحبت کرده ام. تو اصلا به این مسأله توجه نمی‌کنی! امام فتوایی داده اند، ان شاءالله عمل می شود، تو مکلف به این مسأله نیستی!» گفت: «چرا مادر! من مکلفم، من می دانم دارم چه کار می کنم.»



**********



دکتر رضا داوری، استاد فلسفه:



یقین داشت، راهش را پیدا کرده بود و انگار روی نقطه ای ایستاده بود که انتهای مسیرش را می دید.



**********



مادر شهید:



گفتم: «مادر! جواب مردم را چه بدهم؟ اسم گذاشتیم روی دختر مردم.» گفت: «تو فقط قول بده این راز را با کسی در میان نگذاری.» هی خودش را به آن راه می زد. گفتم: «من دارم از آبرویمان توی مردم حرف می زنم.» دوباره گفت: «می دانی؟ اگر این قضیه لو برود، زندگی من لو رفته، شما که این را نمی خواهید؟» هی من از ازدواج می گفتم، هی او می گفت که این قضیه بین خودمان بماند.



**********



ساسان طالبی:



آخرین باری که دیدمش، توی دانشکده بود. چند وقت بود که دوست داشتم ببینمش و مفصل باهاش حرف بزنم. بس که به کسی محل نمی گذاشت. عقده ای شده بودم. آن روز یادم است که کلاس نداشتم. جلو فروشگاه دیدمش. گفت: «می خواهم باهات حرف بزنم.» گفتم: «خوب است، بالاخره یاد رفقایت هم می کنی!» گفت: «طاقت گریه ندارم، اوضاعم قاطی پاطی است. یک خبر خوبی برایت دارم، اگر به حرفم گوش بدهی پشیمان نمی شوی، یک دختری را می شناسم…»



**********



مادر شهید:



گفت: «یک دوست دارم اسمش طالبی است…» شما دیدیدش، انگار با او مصاحبه هم کرده اید، پسر خوبی است خدا حفظش کند؛ گفت: «قضیه را برایش تعریف کردم، نشانی را بده برود خواستگاری.» آنجا بود که فهمیدم تصمیمش برو برگرد ندارد. قید دختره را زده بود. بند دلم لرزید… گفتم: «خدایا! اگر قسمت این است، من راضی ام.» نمی دانم توی قیافه ام چه دید؟!… [گریه مادر] پرسید: «راضی هستی مادر؟» گفتم: «آره پسرم!»



**********



ج.الف:



بهش گفتم کار اشتباهی کرده که مادرش را در جریان گذاشته است . گفت: «شما هنوز مادر من را نشناخته‌اید.» واقعیت این بود که من خودم را هم هنوز نشناخته بودم. گفتم: «با این حال صحبت هایی هست که باید با مادرت و با هر کس دیگری که قضیه را می داند بکنی.»



**********



برادرشهید(اسماعیل عطایی):



یک هفته کارمان تمرین بود؛ اگر زنگ زدند کی بردارد، چی بگوید؛ اگر آمدند در منزل چی؟ دوستان چی؟ دانشکده چی؟ و خلاصه وقتی که داشت می رفت، ما آن‌قدر آماده شده بودیم که انگار یک سال است به خارج رفته است.



**********



علی منتظری:



از همان موقع ها بوی شهادت می داد. به قول بچه ها نوربالا می زد. بهش می گفتم: «فلق». آن روزها فخرالدین حجازی آمده بود سرپل ذهاب، یک سخنرانی کرده بود و نماز شب خوان های رزمنده را «فلق» نامیده بود. من خیلی به دست و پایش می پیچیدم. می گفتم: «تو آخرش شهید می شوی!» او همیشه در جواب می‌گفت: «ما تا انقلاب مهدی زنده ایم!»



**********



ج.الف:



وقتی بهش گفتم: «ما هیچ کمکی نمی توانیم بکنیم» هیچ تغییری در او رخ نداد؛ نه در رفتارش و نه حتی در چهره اش. گفت: «من از شما کمک نخواستم، فقط خواستم در جریان باشید، حتی اجازه هم نمی خواهم، مگر این ‌که بازداشتم کنید؛ والا به یاری خدا تا آخرش می روم.»



**********



کاردار سفارت سوییس در تهران در مصاحبه با سی.ان.ان:



تقاضای ویزای ویژه کرده بود. گفته بود که حاضر است پناهنده شود و علیه ایران حرف بزند. از طرف سازمان های آمریکایی هم حمایت شده بود، از جمله سازمان دیده بان حقوق بشر … [رییس یکی از گروهک های غیرقانونی در ایران] هم او را تأیید كرده بود. به این نتیجه رسیده بودیم که مشکل شخصیتی دارد و قابل بهره برداری است.



**********



ج.الف:



همه تست ها مثبت بود. نقطه فرود هم چک شده بود. مشکلی نبود؛ اما می دانستیم که درصد موفقیت بسیار پایین است. 10 تا 30 درصد بیشتر امید نبود. به خودش هم گفتیم؛ جواب داد: «مطمئن باشید که من پیروزم.»



**********



برادر شهید (اسماعیل عطایی):



خیلی چیزها از امام یاد گرفته بود. به خصوص اطمینان قلب و صلابتی که داشت نمونه بود. به ما روحیه می داد. به من می گفت: «اسماعیل! این راهی که من می روم شکست تویش نیست.» من فکر می کردم که منظورش این است که حتماَ به نتیجه می رسد؛ اما وصیتنامه اش را خواندم، منظورش را فهمیدم. از قول امام نوشته بود: «چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید.» و این همان چیزی بود که شخصیت او را ساخته بود.



**********



دکتر رضا داوری:



… و بالاخره رفت و رسید و شهید هم شد…



**********



مادر شهید:



قبرش را نمی دانم کجاست. می روم بهشت زهرا سر یک قبر خالی که اسم او روی سنگش است. می گویم: «مادر! توی دنیا که سربلندمان کردی، آخرت هم دستمان را بگیر.» بچه ام نمرده، قبرش را هم که می بینید؛ خالی است! باور کنید به خود مقام سیدالشهدا همیشه باهاش حرف می زنم و جواب می گیرم. جواب هاش به قلبم خطور می کند. می گویم: «مادر! من باور دارم که شهیدها زنده اند.» بعد حرفم را می زنم، بلافاصله جواب می گیرم. همیشه وجودش را با خودم حس می کنم. بچه ام نگران من است.



**********



رضا اشعری:



می گفت که ما تا انقلاب مهدی زنده ایم و من واقعاَ نمی دانم آن روز هم می دانست که شهید می شود یا نه؟ هر وقت تنها می شدیم از خدا حرف می زد، از آخرت و به خصوص از شهادت می گفت؛ «خدا نعمتی برتر از شهادت خلق نکرده است.»



**********



دکتر رضا داوری:



سر کلاس سؤالاتی می پرسید که معلوم بود این جوان به یک جاهایی رسیده است. من خودم گاهی می ماندم. یک ملاقاتی هم گویا با حضرت آیت الله جوادی آملی داشت. ایشان را هم گویا تحت تأثیر قرار داده بود.



یک روز بعد از درس به من گفت: «استاد! به نظر من این یک اشتباه فلسفی است که «من» انسان همان روح انسان است.» حالا من همان جلسه این مطلب را درس داده بودم. گفتم: «پس «من» انسان از دیدگاه شما چیست؟» گفت: «من انسان خیلی عمیق تر از روح است. «من» آدمی زمانی کشف می شود که انسان خدا را کشف کند.» بعد این آیه را خواند: «و لا تکونوا کالذین نسواالله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون»



**********



ج.الف:



اینها را دیگر من با واسطه می گویم. گفتند که بنا بوده در جریان بازدید رشدی از یک کتابخانه او را با گلوله بزند؛ اما قبل از ورود به او مشکوک می شوند. در حین بازرسی بدنی درگیر می شود و گلوله می خورد. جالب اینکه کوچکترین خبری منعکس نشد. انگار نه انگار که چنین واقعه ای وجود خارجی داشته است. بعدها که خبرش غیر رسمی درز کرد، یک اشاره تلویحی کردند و بعدش هم هیچ.



**********



مادر شهید:



آن شب من خواب دیدم. شوهر مرحومم همیشه می گفت: «شبی که ابراهیم به دنیا آمد یک سید نورانی یک انگشتر زرد به انگشتم کرد.» آن شب من خواب دیدم که با مرحوم شوهرم نشسته ایم، منتظریم که ابراهیم بیاید ناهار بخوریم. یک سید نورانی آمد به مرحوم شوهرم گفت: «حاج آقا! آن انگشتر امانتی را آمده ام بگیرم.» من از خواب پریدم و تا صبح گریه کردم. اسماعیل بچه ام آمد توی اتاق. هی دلداری ام داد. من هم هی می گفتم: «مادر! دیگر بی ابراهیم شدم، پسرم حجله ندیده رفت شهید شد. خدا این آمریکا را ذلیل کند. الهی رشدی ملعون تکه تکه بشود.»



**********



برادر شهید(اسماعیل عطایی):



من خودم دست کمی از مادرم نداشتم. دلشوره عجیبی داشتم. آن شب اصلاَ خوابم نبرده بود؛ اما باید مادرم را آرام می کردم. نمی خواستم همسایه ها خبردار شوند.



**********



رضا اشعری:



می گفتند اصلاَ موفق به دیدار رشدی نشده است. تور حفاظتی رشدی خیلی قوی است. آبروی سیاسی اروپا در گرو امنیت رشدی است و به همین دلیل شدیدترین تدابیر را در نظر گرفته اند.



**********



ج.الف :



با تجربه ای که من دارم رشدی تا آخر عمر، آب خوش از گلویش پایین نخواهد رفت.



**********



دکتر رضا داوری:



سلمان رشدی با فتوای امام اعدام شد و اینکه این روزها به دریوزگی افتاده، سلمان رشدی نیست، کالبد متعفن یک انسان پست است که روحش را به شیطان فروخته است، اما این ابراهیم شهید ما امروز زنده است و تا ابد هم زنده خواهد بود و تمام آزادگان جهان هم از محضرش مستفیض می شوند.



**********



از یادداشت های شهید ابراهیم عطایی:



«قطعنامه که پذیرفته شد و آتش بس که اعلام شد، من یک باره به خودم آمدم، دیدم سفره را برچیده اند و نصیب من از روزی شهادت، فقط حسرت است. بعد ازخودم پرسیدم که ابراهیم! آیا حقیقتاَ درجستجوی شهادت بوده ای؟ دیدم که نه. باز از خودم پرسیدم: ابراهیم! اکنون چه؟ آیا آماده دیدار حق هستی؟ و باز پاسخ درونی ام حاصلی جز حسرت و اندوه نداشت. دیدم که با تمام وجود به این قفس خاکی چسبیده ام و بال و پر پروازم نیست. تعارف با خودم را کنار گذاشتم. دیدم که در این مدت، از شهادت فقط دم می زده ام؛ اما بارها آن را رد کرده ام. دیدم شهادت هدیه ای است از طرف خدا که ابتدا باید بپذیری، بعد به آن برسی و بدا به حال من! من در جام زهری که امام نوشید، آب حیات یافته بودم و بدا به حال من! من از قطعنامه متولد شدم.»



**********



برادر شهید (اسماعیل عطایی):



بعد از مرصاد من احساس کردم که ابراهیم به یک بلوغ جدیدی رسیده است. حرف هایش بوی امام می داد. بوی شهیدان را می داد، به قول شما مطبوعاتی ها، بوی باروت می داد. یک طوری از دوستان شهیدش حرف می زد که انگار در حضور آنها است و من الآن بعضی وقت ها که فکرش را می کنم، می گویم که نکند واقعاَ روح آنها را می دید؟ و الآن این باور به من و مادرم سرایت کرده است و من هر وقت زیارت شهدا را می خوانم، قبل از همه صدای ابراهیم را می شنوم که به سلامم جواب می دهد.



**********



دکتر رضا داوری:



ابراهیم برای من یک اسوه است، یک اسطوره است که به حیات حقیقی رسیده است. زمان حیاتش همیشه برای من نمونه کامل یک انسان بود که توی این دنیا به هویت خودش رسیده بود. نمونه کامل کسی بود که خودش را خوب شناخته بود، مردمش را خوب شناخته بود، امامش را خوب شناخته بود، خدایش را خوب شناخته بود، دینش را و راهش را خوب شناخته بود و بالاخره هم رفت و رسید و پیروز شد یعنی شهید شد.



**********



فرازی از وصیتنامه شهید:



شیرینی و لذات زندگی در آن است که مرد در انتظار مرگ ننشیند، بلکه به دنبال آن برود و آن را در آغوش بکشد. شیرینی زندگی در آنجاست که حلاوت مرگ را دریابی و اینچنین است که قاسم بن الحسن (علیهما السلام) از مرگ تعبیر «احلی من العسل» دارد. شرافت و کرامت آدمی از زندگی و مرگش رقم می خورد و من همواره از خدای لایزال خواسته ام که چگونه زیستن و چگونه مردن هر دو را، او به من بیاموزد …



**********



یادداشت مقام معظم رهبری در حاشیه قرآن اهدایی به خانواده شهید:



بسمه تعالی



خداوند این شهید عزیز ما را که تا دنیا باقی است به عنوان سند زنده و جاوید دلاوری و خداجویی این مردم بر پیشانی تاریخ خواهد درخشید، با شهدای کربلا و ائمه هدی- علیهم صلوات الله اجمعین- محشور بفرماید.



**********



بعدالتحریر



«آیات شیطانی» (ترجمه عبارت انگلیسی SATANIC VERSES) رمانی است در547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر1988) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب، «سلمان رشدی» مسلمان هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می شد و «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده 41 ساله بود. «سلمان رشدی» عضو «انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان» بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رئیس یهودی انتشارات وایکینگ) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر در آورد.



کتاب آیات شیطانی بر خلاف آن چه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست؛ بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند.



در طول این رمان تمامی این شخصیت ها-العیاذ بالله- افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می گیرد. پرداختن بیشتر به محتوای کتاب جز جریحه دار کردن قلوب پاک مسلمین نتیجه ای نخواهد داشت.



سلمان رشدی که امروز اواخر دهه پنجاه عمر خود را می گذراند در یکی از آخرین کتاب های خود، به فلاکت و ذلت 10 ساله پس از انتشار کتاب «آیات شیطانی» اشاره می کند. وی در کتاب خود با اشاره به مجروحیت مترجم ایتالیایی کتابش توسط مسلمانان ایتالیایی تا سر حد مرگ و به هلاکت رسیدن مترجم ژاپنی آیات شیطانی بر اثر حمله مسلمانان ژاپنی، از روز ترور ناشر نروژی کتابش به این شکل یاد می کند: «روزی که ناشر نروژی مورد اصابت گلوله قرار گرفت یکی از بدترین روزهای عمر من است.» او در آن ایام تنها طی 20 روز 13 بار محل خواب خود را تغییر داد. چنان فضای جهنمی بر زندگی او حاکم گردید که همسرش از وی جدا شد و در مطبوعات وی را «فردی بزدل» نامیدند. تنها دو سال پس از صدور حکم اعدام بود که سلمان رشدی جرأت سفر به خارج انگلستان را پیدا کرد و با یک هواپیمای جنگی در سال 19991 میلادی برای سخنرانی به دانشگاه کلمبیا در آمریکا رفت و برگشت. محافظت از او پس از صدور حکم حضرت امام بر عهده «اسکاتلند یارد» (پلیس انگلیس) قرار گرفت. هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود؛ در حدی که یکبار پرنس چارلز (ولیعهد انگلستان) اعلام کرد: «سلمان رشدی سرباری پر خرج برای مالیات دهندگان انگلیسی است.» همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایر ویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 19998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکانادا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود.



سلمان رشدی با وجود خشم جهان اسلام علیه خود، از تجدید چاپ کتاب کفرآمیز خود صرف نظر نکرد و زمانی که انگلستان حاضر به چاپ ارزان قیمت این کتاب (بدون جلد گالینگور و با کاغذ کاهی) نشد، آن را به آمریکا برد و به صورت ارزان قیمت (برای سهولت خرید عمومی آن) به چاپ رساند.



]در سالهای اخیر، سلمان رشدی در آمریکا زندگی می کند و توسط دولت آمریکا محافظت می شود. سال گذشته وی به ریاست انجمن قلم آمریکا رسید. امپراطوری رسانه ای غرب بارها اعلام کرد که حکم اعدام این نویسنده از طرف ایران پس گرفته شده است که هر بار با واکنش سریع رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای این مسأله تکذیب گردید و اعلام شد که حکم یک مرجع قابل نقض نمی باشد و حتی پس از مرگ او نیز بر همه مسلمانان لازم الاجرا است. آخرین بار نیز در پیام رهبر معظم انقلاب به حجاج بیت الله الحرام در سال 1383 بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی و لازم القتل بودن او تأکید شد.



*******

متأسفانه دولت انگلستان از تحویل پیکر پاک شهید عطایی به جمهوری اسلامی خودداری کرد
منبع :tebyan . net