PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شيلر، شاعر آلمانى



sunyboy
04-24-2009, 01:08 AM
فريدريش شيلر ۱۰ نوامبر ۱۷۵۹ در مارباخ متولد شد و ۹ ماه مه ۱۸۰۵ در وايمار از دنيا رفت. وى همراه گوته سبك «كلاسيك وايمارى» را پايه گذارى كرد. از آنجا كه شيلر معيارهاى تازه اى براى درام نويسى وارد زبان آلمانى كرد، امروزه يكى از چهره هاى مهم تاريخ ادبيات آلمان محسوب مى شود.

به دستور دوك كارل آگوست فريدريش شيلر مجبور بود از سال ۱۷۷۳ به مدرسه نظامى برود كه در آنجا كارآموزى جوانان را با جديت و سختگيرى هرچه تمام تر برعهده داشتند. اما ابتدا در همان سال وارد دانشكده حقوق شد و در سال ۱۷۷۵ تحصيل در رشته پزشكى را آغاز كرد. در اين دوران و تحت تاثير كلوپ اشتوك و لسينگ اولين كارهاى شعرگونه و درام اش را خلق كرد. شيلر در سال ۱۷۷۷ تحت تاثير افكار روشنگرانه و طرد استبداد، درام سارقين خود را نوشت. شيلر در سال ۱۷۸۰ رساله دكترى خود را نوشت، با نام كوششى در مورد ارتباط خوى حيوانى انسان با روح اش كه تاثير متقابل جسم و روح را بررسى مى كرد. از همان سال و ضمن فعاليت در سمت پزشك گردان در اشتوتگارت زندگى بى بند و بارى را مى گذراند. هنگامى كه دوك نوشتن هر گونه مطلبى را براى او ممنوع اعلام كرد، ابتدا به مانهايم سپس به فرانكفورتِ ماين و از آنجا به اوگرزهايم گريخت. بالاخره كارولينه فون وولسوگن كه نويسنده بود، شيلر را كه به لحاظ اقتصادى و روحى در وضعيت بدى قرار داشت، در ملك خود به نام باوئرباخ واقع در ماينينگن پذيرفت. شيلر در آنجا نمايشنامه دسيسه و عشق را نوشت. سپس به مانهايم بازگشت و در پاييز ۱۷۸۳ به مدت يك سال نمايشنامه نويس تئاتر ملى دالبرگ شد. برعكس نمايشنامه رذايل، دسيسه و عشق، مورد تحسين و توجه تماشاگران مانهايمى قرار گرفت. از آنجا كه ديگر قرارداد شيلر در آن تئاتر تمديد نشد، مجدداً سفرهاى خود را آغاز كرد.

طى مدتى كه در منزل كارمندى به نام كريستيان گاتفريد كورنر در لوشويتس واقع در ايالت زاكسن اقامت داشت، سرودى با نام به شادى نوشت كه در سال ۱۸۲۳ بتهوون آهنگى روى آن گذاشت. در همان دوره (۱۷۸۶) نامه هاى فلسفى را براساس عقيده وحدت وجود نوشت. عشق ناكام او به هنريته فون آرنيم، تصميم شيلر را مبنى بر سفر به وايمار راسخ تر كرد. او در ۲۱ جولاى ۱۷۸۷ وارد اين شهر شد، با آشناى قديمى خود، شارلوته فون كالب كه او هم نويسنده بود، مجدداً ارتباط برقرار كرد و با هردر و ويلاند آشنا شد.

بررسى موضوعات تاريخى و مقاله تحقيقى برخاسته از آن به نام تاريخ سقوط هلند متحد در مقابل دولت اسپانيا (۱۷۸۸) كه براساس سنت هاى روسو و ولتر نوشته شده بود كه پايان فشار و استبداد را حق طبيعى مردم مى دانستند، موجب شد كه شيلر در سال ۱۷۸۹ و با پادرميانى گوته به درجه پروفسورى تاريخ در ينا برسد. به علاوه شيلر، تاريخ جنگ سى ساله را در سه مجلد و طى سال هاى ۱۷۹۲ _ ۱۷۹۰ نوشت. در همين دوران بود كه شيلر بررسى و انديشه در مورد فلسفه ايده آليستى كانت را آغاز كرد. شيلر در ۲۲ فوريه ۱۷۹۰ با خواهر كارولينه فون وولسوگن، به نام شارلوته فون لانگه فِلد ازدواج كرد. سال بعد مبتلا به بيمارى بسيار شديدى شد كه وادارش كرد، از تدريس چشم پوشى كند. طى دهه نود قرن هجدهم آشنايى شيلر با گوته، كه ابتدا به نظر بسيار پيچيده و مشكل ساز مى رسيد، به دوستى صميمانه و سودمندى مبدل شد. اين واقعيت كه اتمام كار بخش اول فاوست گوته، براساس تشويق هاى شيلر بوده و در مقابل گوته هم شيلر را در سرودن قصايدش تشويق مى كرده است، نشان مى دهد كه اين دو شاعر متقابلاً براى يكديگر الهام بخش بوده اند. گفت وگوها، پروژه ها، نظريه ها و كارهاى مشترك انجام شده، سبك «كلاسيك وايمارى» را به وجود آورد كه براساس الگوهاى عهد عتيق و دوران رنسانس بود. سپس نمايشنامه هاى ماريا استوارت (۱۸۰۰)، باكره اورلئان (۱۸۰۱) و ويلهلم تل (۱۸۰۳) پشت سر هم و به سرعت زياد نوشته شد. شيلر در ۹ ماه مه ۱۸۰۵ در وايمار و در اثر عوارض بيمارى شديدى كه سال ها پيش مبتلا به آن شده بود، از دنيا رفت.

شيلر در دوران حيات و پس از مرگ هم - به خصوص به دليل دوستى با گوته _ مورد احترام و تحسين قرار داشت و دارد. آثارش به عنوان آثار «كلاسيك» شناخته شده و به ندرت مورد انتقاد قرار گرفته است. از جمله تحسين كنندگان شيلر مى توان از توماس مان، برشت و داستايوفسكى نام برد.

• خلاصه اى از تراژدى ماريا استوارت
در قرن شانزدهم انگلستان دائماً در تلاش است كه اسكاتلند را وادار به وابستگى سياسى كند. اين سرزمين زمانى در تصرف فرانسه قرار مى گيرد كه دشمن قديمى انگلستان است و زمانى توسط انگلستان تصرف مى شود. بنابراين مانند توپى بين اين دو قدرت خارجى قرار دارد. اشراف زادگان كوشش مى كنند از اين هرج و مرج سياسى به نفع خود بهره ببرند. همين موضوع موجب تضعيف قدرت پادشاهى مى شود. به علاوه تقريباً در تمام طول قرن شانزدهم، افرادى به تاج و تخت مى رسند كه به سن قانونى نرسيده اند. براى مثال ژاكوب پنجم (۴۲- ۱۵۱۳) هجده ماهه است كه پدرش، ژاكوب چهارم (۱۵۱۳ -۱۴۸۸) به قتل مى رسد. وقتى او در سن ۳۱ سالگى از دنيا مى رود، دخترش ماريا (۱۵۶۷- ۱۵۴۲) پنج روزه است.

هنگامى كه پسر ماريا به نام ژاكوب ششم (۱۶۲۵-۱۵۶۷) پس از كناره گيرى اجبارى ماريا تاج گذارى مى كند، يك سال دارد. اين دو موضوع وقتى اصلاحات به شمال سرايت مى كند و انگلستان پروتستان به پادشاهى هاينريش هشتم و فرانسه كاتوليك به پادشاهى هاينريش دوم، مبدل به قدرت هاى مذهبى مى شوند، تاثير زيادى در وضعيت اسكاتلند مى گذارد. ماريا بهاى حمايت از فرانسه را در جنگ با انگلستان به اين ترتيب مى پردازد كه براى تعليم و تربيت به فرانسه فرستاده مى شود. در سال ۱۵۴۸ با داوفين ازدواج مى كند كه در سال ۱۵۵۹ با نام فرانس دوم به پادشاهى مى رسد و در سال ۱۵۶۰ از دنيا مى رود.

ماريا به دليل تربيت فرانسوى مبدل به يك كاتوليك متعصب مى شود و تحت تاثير پادشاهان فرانسوى، در سال ۱۵۵۸ اليزابت را به عنوان ملكه انگلستان به رسميت نمى شناسد، بلكه ادعا مى كند كه خود، ملكه قانونى انگلستان است. زيرا مادربزرگش مارگارت تودور، خواهر هاينريش هشتم بود و اليزابت از ديد كليساى كاتوليك دختر نامشروع او به حساب مى آمد. به اين ترتيب ماريا تهديدى دائمى براى اليزابت محسوب مى شد. اليزابت با به قدرت رسيدن، پس از دوران كوتاه حكومت كاتوليك خواهرش ماريا (۵۸-۱۵۵۳)، مجدداً پروتستانتيسم را رواج داد. هدف اصلى سياسى او اين بود كه در اروپاى ابرقدرت هاى كاتوليك، خود را سر پا نگه دارد. از آنجا كه در سال ۱۵۶۰ پروتستانتيسم به عنوان مذهب اصلى رسماً مورد تائيد قرار گرفت و اليزابت با همسايگان شمالى خود عهدنامه ادينبورگ را بست (براساس اين عهدنامه او به عنوان ملكه رسمى انگلستان به رسميت شناخته شد و تمام نيروهاى خارجى بايد خاك اسكاتلند را ترك مى كردند)، بازگشت مارياى بيوه و كاتوليك و فرانسوى كه عهدنامه ادينبورگ را به رسميت نشناخته بود، موجب ناآرامى سياسى مى شد.

ماريا در ماه اوت مجدداً وارد اسكاتلند شد و ابتدا وضعيت را به شكل تحسين برانگيزى سر و سامان داد. در سال ۱۵۶۵ وضعيت بحرانى شد. اتفاقات اين سال ها كه به ضرر ماريا بوده، توسط شيلر در بخش نخست تحليل شده است. ازدواج ماريا (در ۲۹ جولاى ۱۵۶۵) با هنرى دارنلى كه از خويشاوندان او بود، ظاهراً انگيزه هاى شخصى و خانوادگى را با هم يكى كرد. به نظر مى رسيد كه ملكه عاشق پسر نوزده ساله اى بوده كه البته به عنوان نوه خواهر هاينريش هشتم در قلمرو پادشاهى انگلستان نقش مهمى بازى مى كرده است. به اين ترتيب ماريا با ازدواج با اين شخص، او را از حالت رقيب خارج و به نوعى همدست خود كرد. خيلى زود معلوم شد كه اين زناشويى موفق نيست. دارنلى كه خودخواه، اكثراً مست و احتمالاً مبتلا به سيفليس بوده است، سريعاً به لحاظ سياسى منزوى شد، زيرا دائم در حال تعويض متحدان سياسى خود بود. در سال ۱۵۶۱ مردى به نام ديويد ريكو به اسكاتلند فرستاده شد و در سال ۱۵۶۴ ماريا او را به عنوان منشى استخدام كرد. او كه از اشراف نبود و رشوه هم مى گرفت، خيلى زود حسادت اشراف اسكاتلند و پادشاه را بر انگيخت.

اين شخص در داستان شيلر هم آمده است. سخن از ماجراى عاشقانه ماريا و ريكو در بين است. (بخش ۱ و ). ريكو در ۹ مارس ۱۵۶۶ و در حضور ملكه باردار، توسط دارنلى و چند تن از اشراف اسكاتلند به قتل رسيد. همان شب دارنلى به جمع هواداران ملكه پيوست و با او از ادينبورگ گريخت. اما هنگام تولد پسر آنها (در ۱۹ جولاى ۱۵۶۶) باز هم بين اين زن و شوهر فاصله افتاده بود. هنگامى كه دارنلى در ۱۰ فوريه ۱۵۶۷ به قتل رسيد، برخى ماريا را مقصر دانستند. احتمالاً بعضى از اشراف اسكاتلند تحت فرماندهى گراف فون بوتول با هم متحد شده بودند كه پادشاه را به قتل برسانند. ضمناً بوتول رهبر جنبش ضدانگليسى هم بود. ماريا طى سال هاى ۶۷-۱۵۶۶ او را بيشتر و بيشتر وارد تصميم گيرى هاى سياسى كرد.

اواخر آوريل همان سال، هنگامى كه ماريا از لسترلينگ به طرف ادينبورگ مى رفت، توسط بوتول ربوده شد. هنوز معلوم نيست كه اين موضوع با موافقت خود ماريا بوده است يا نه. در هر صورت او در ۱۵ ماه مه ۱۵۶۷ با بوتول ازدواج كرد. اين واقعه بسيار جنجالى بود، زيرا هنوز سه ماه از مرگ دارنلى نگذشته و بوتول ظاهراً در مرگ او دست داشته و به سرعت هم از همسر خود طلاق گرفته بود. ازدواج سوم ماريا كه احتمالاً انگيزه هاى سياسى داشته است، به دليل وجود نامه هاى خاصى به عنوان يك ماجراى عشقى رذيلانه مطرح شده است. اين مجموعه شامل ده نامه (كه احتمالاً جعلى هستند) مى شد كه ظاهراً ماريا براى بوتول نوشته و در آنها همدستى در قتل دارنلى هم ذكر شده بود، كمى پس از فرار ماريا به انگلستان پيدا و به عنوان مدرك جرمى عليه او به كار گرفته شد. پس از اين ازدواج، اشراف اسكاتلند اعتراض كردند. ماريا در نبرد كاربرى هيل (۱۵ ژوئن ۱۵۶۷) مغلوب شد، در قصر لوش لون زندانى گرديد و او را وادار به كناره گيرى به نفع پسرش كردند. ماريا استوارت در دوم ماه مه ۱۵۶۸ موفق به فرار شد. در نبردى عليه اشراف اسكاتلند شكست خورد.
به جنوب گريخت. اميدوار بود كه اليزابت به او كمك كند. ولى اليزابت علاقه اى به حمايت از ملكه كاتوليك نداشت. ماريا عاقلانه ترين كار را انجام داد. صبر كرد. خيلى زود اليزابت متوجه شد كه بايد ماريا را از اين بازى خارج كرد. از مارياى زندانى به خوبى مراقبت مى شد. دائم دسيسه هايى عليه اليزابت كشف مى گرديد. ماريا گور خود را مى كند. بالاخره در پاييز ۱۵۸۶ ماريا را محاكمه و محكوم به اعدام كردند. دلايل سياسى مانع اليزابت بودند كه حكم اعدام را فوراً اجرا كنند. در ۸ فوريه ۱۵۸۷ و پس از نوزده سال حبس، سر ملكه اسكاتلند از بدن جدا شد. او در كمال آرامش، به آغوش مرگ شتافت.

• درام شيلر
درام شيلر وضعيت روحى و تاريخى دو شخصيت اصلى را در خلوت و در انظار عمومى تشريح مى كند و به طور موازى و قرينه پيش مى برد. شيلر متعجب و در عين حال غمگين بود كه چرا ماجراى ماريا استوارت طى دو قرن هيچ كس را جذب نكرده است كه روى آن تحقيق كند. به همين دليل در سال ۱۷۹۹ تصميم گرفت كه به اين موضوع بپردازد. البته گاهى فراموش مى شود كه شيلر سه موضوع اصلى را از تاريخ برگرفته است:
برخورد دو ملكه،
شخصيت ناجى (مورتيمر).
شخصيت يك فرد دربارى به نام لايچستر كه طرفدار استوارت بوده است. اليزابت و ماريا دو «شخصيت مخلوط» هستند كه هر دو تحت تاثير اختلافات تاريخى و يك زندگى شكست خورده قرار دارند. شيلر اين دو رقيب را در مقابل تاريخ جوان تر كرده و به اين ترتيب اختلافات سياسى آنها را به شكل انسانى درآورده است.

اگر شيلر داستان ماريا استوارت را به صورت درام درنمى آورد و آن را آهنگين نمى ساخت، تا اين اندازه تاثيربرانگيز نمى شد.
• زبان شيلر
مهيج، واضح، دقيق، مصور و انعطاف پذير،
موجز، مشخص كننده مسائل اصلى،
وجوه وصفى بسيار،
با تضادهاى موازى و مؤثر،
نظم در كلمات و جملات (حتى در تكرارها)،
با استعاره ها، تصاوير، تشبيهات و تجانس حروف،
تمايل به مبالغه،
جسارت در وارونگى، اشارات و
نتيجه گيرى
حالت فاعليت و مالكيت.
شيلر تحت تاثير كانت فيلسوف قرار داشته است: «انسان در حال انديشه به هيچ چيز مطلقى نمى رسد.»

• قصيده به شادى
بتهوون موسيقيدان آلمانى در پايان سمفونى نهم خود از قصيده «به شادى» شيلر استفاده كرد. براى اولين مرتبه در تاريخ اين گونه موسيقى، خواننده اى آن را همراهى كرد. البته فقط از بخشى از قصيده شيلر در اين قطعه استفاده شد. بند ۱ و ۳ و بخش اول بند ۲ و بخش دوم بند ۴. اين «آهنگ» از مدت ها پيش، سرود اروپاى متحد است.
اى شادى، اين لحن نه!
بگذار دلپذيرتر و شادتر
بخوانيم!

شادى، اى جرقه ى زيباى خداوند،
دختر بهشتى،
مست از شادى،
وارد حرم مقدس آسمانى تو مى شويم!
جادوى تو باز هم چيزى را به هم مى پيوندد
كه از هم جدا شده بود؛
جايى كه بال هاى نرم تو آرام گيرد،
تمام انسان ها برادر مى شوند؛

وقتى شاهكار به انجام مى رسد
كه براى دوست، دوست بود،
و كسى كه زنى دوست داشتنى را به دست مى آورد،
شادى كند!
بله، كاش روى كره ى زمين،
فقط يك شخص پيدا مى شد كه روح داشت!
و اگر كسى هرگز نتوانست،
پنهانى و گريان از اين محفل خارج شود.

تمام موجودات از سينه ى طبيعت
شادى را مى نوشند؛
تمام خوبى ها، تمام بدى ها
در پى رد سرخ فام آن هستند.
طبيعت به ما بوسه و تاك داد،
و يك دوست را با مرگ آزمايش كرد؛
شهوت به كرم داده شد،
و تولد در محضر خداوند ايستاد!

شاد، مانند حشرات آفتابى آن
در ميان آسمان زيبا
برادران، راه خود را برويد،
شاد، مانند قهرمانى كه براى پيروزى مى رود.

در آغوش گرفته و ميليونى باشيد.
از اين بوسه ى تمام جهان!
برادران! پدرى مهربان
حتماً در بالاى چادر ستارگان زندگى مى كند.
بر زمين مى خوريد، ميليون ها؟
اى دنيا، او را مى شناسى؟
او را در بالاى چادر ستارگان جستجو كنيد!
حتماً در آنجا زندگى مى كند!
• نقل قول هاى مشهور شيلر

سياست و آزادى
«انسان آزاد متولد شده است و آزاد است. چه مى شد اگر با زنجير به دنيا مى آمد؟»
«يك شهر خوب را از كجا تشخيص مى دهم؟ بهترين زن را از كجا تشخيص مى دهم؟ دوست من، از آنجا كه در مورد هيچ يك صحبتى نمى شود.»
• زندگى
«فردا ديگر نمى توانيم. پس بگذار امروز زندگى كنيم.»
«زندگى فقط يك لحظه است. مرگ هم همين طور.»
«آه كاش دوران زيباى عشق جوان، تا ابد سبز مى ماند!»
• نقل قول هاى مشهور از كتاب ويلهلم تل
«مرد شجاع، هميشه آخر از همه به خود مى انديشد.»
«ما فقط خلقى متشكل از برادران مى خواهيم،
كه هيچ نياز و خطرى ما را از هم جدا نكند.
ترجيح مى دهيم بميريم تا در بردگى زندگى كنيم.
مى خواهيم همچون پدران، آزاد باشيم.
مى خواهيم به خداوند اعتقاد داشته باشيم
و از قدرت انسان ها نترسيم.»
«كسى كه زياد ترديد كند، كارايى زيادى نخواهد داشت.»
«زندگى تازه از خرابه ها شكوفا مى شود.»



ترجمه: مهشيد ميرمعزى
روزنامه شرق