Borna66
01-21-2011, 01:25 AM
مرحوم آیت الله سيّد شرف الدین (صاحب کتاب ارزشمند المراجعات) در عصر حکومت «ملک عبد العزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید دست شاه را گرفت و هدیه ای به او داد، و ان هدیه یک کتاب قرآن بود دارای جلدی پوستین بود.
شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.
سیّد شرف الدین ناگهان گفت: «ای پاشاه ! چرا این جلد را میبوسی و به آن تعظیم میکنی با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»
شاه گفت غرض من از بوسیدن جلد ، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد ، نه خود جلد.
آقای شرف الدین، بی درنگ فرمود : احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی پنجره يا در اتاق
پیامبر(ص) را میبوسیم ، میدانیم که آهن هیچ کاری نمیتواند بکند ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهنها و چوبها قرار دارد ما می خواهیم رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زن بر پوست بز میخواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.
حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبد العزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول الله(ص) تبرک بجویند، ولی ولیعهد او که بعد از اوآمد، از قانون گذشتهشان برگشت.
شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.
سیّد شرف الدین ناگهان گفت: «ای پاشاه ! چرا این جلد را میبوسی و به آن تعظیم میکنی با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»
شاه گفت غرض من از بوسیدن جلد ، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد ، نه خود جلد.
آقای شرف الدین، بی درنگ فرمود : احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی پنجره يا در اتاق
پیامبر(ص) را میبوسیم ، میدانیم که آهن هیچ کاری نمیتواند بکند ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهنها و چوبها قرار دارد ما می خواهیم رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زن بر پوست بز میخواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.
حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبد العزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول الله(ص) تبرک بجویند، ولی ولیعهد او که بعد از اوآمد، از قانون گذشتهشان برگشت.