PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پس خدا برگزید شیعیان را



Borna66
01-21-2011, 01:20 AM
قبل از اينكه ايراني‌ها اورا بشناسند در سال گذشته امت اسلامي اورا از دست داد. در حالي كه خبر فوت وي درصدر اخبار خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي اسلامي انگليسي و عرب‌زبان دنيا قرار داشت، صدا و سيما و خبرگزاري‌هاي ايراني به نقل يك خبر دوخطي اكتفا كردند.



اشاره:

شيخ احمد ديدات از جمله نوادر علماي اسلامي بود كه با زبان روز آشنايي داشت. هزاران نفر در جهان به خصوص اروپا و آمريكا با شنيدن سخنراني‌ها و آثار او به دين اسلام مشرف شدند.

قبل از اينكه ايراني‌ها اورا بشناسند در سال گذشته امت اسلامي اورا از دست داد. در حالي كه خبر فوت وي درصدر اخبار خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي اسلامي انگليسي و عرب‌زبان دنيا قرار داشت، صدا و سيما و خبرگزاري‌هاي ايراني به نقل يك خبر دوخطي اكتفا كردند.

ديدات از انديشمندان نام‌آشناي آفريقاي جنوبي، اوايل انقلاب به ايران سفر كرد و تحت تأثير امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي قرار گرفت. بازتاب اين تأثير شگرف را مي‌توان در سخنراني وي پس از سومين سفرش به ايران (مارس 1982) دريافت، كه به مناسبت سالگرد ارتحال بنيانگذار انقلاب اسلامي تقديم موعوديان گرامي مي‌كنيم.

خداوند متعال فرموده است:
و إن تتولّوا يستبدل قوماً غيركم ثمّ لايكونوا امثٰالكم.

ما با سوء‌ِ ظن و ناباوري به تولّد معجزه‌آساي يك ملّت مي‌نگريم، در حالي كه وعدة تخلف‌ناپذير خداوند حكيم دربارة ظهور و سقوط اقوام كه در اين آيه از سورة محمد(ص) قرائت كردم تحقق مي‌يابد. پروردگار در آخرين عبارات اين آيه به ما انذار مي‌دهد كه در صورت روي گرداندن از انجام تكاليف، مسئوليت‌ها و فرايض، قوم ديگري را جانشين ما خواهد ساخت.

اين تعبير را برادران اردو‌زبان ما در مواردي كه انحرافي در جامعه مي‌بينند به زيبايي به كار مي‌برند؛ تعبيري كه در طول تاريخ و اعصار گذشته پي‌در‌پي اتفاق افتاده است. خداوند كه نخست قوم يهود
ـ بني اسرائيل ـ را برگزيد در قرآن فرموده است: «يا بني اسرائيل، اذكروا نعمتي الّتي انعمت عليكم و انّي فضّلتكم علي العالمين»2 نعمت خداوند به آنان اين بود كه پرچمدار اشاعة دين خداوند در سراسر عالم باشند. چنين افتخاري ابتدا به قوم يهود ارزاني شد، اما آنان به تكليفشان عمل نكردند. همان طور كه در كتب مقدس مسيحيان آمده، حضرت عيسي(ع) از ميان يهوديان برخاست و به آنان گفت: «پادشاهي‌ِ خداوند از شما سلب و به قومي كه تسليم فرمان او هستند عطا خواهد شد.»3. قوم مورد اشاره، امت اسلامي است. نعمت‌ِ شرافت بر ساير ملل، از يهوديان گرفته و به مسلمانان انتقال يافت. در آن زمان، مسلمانان شامل عرب‌ها بودند كه به لطف خداوند افتخار يافته و مشعل‌داران نور و هدايت در جهان شدند. ولي ديديم كه آنها نيز سستي كرده و از همت عالي دريغ نموده و از خود ثمره چنداني باقي نگذاشتند. بنابراين خداوند قوم ديگري را به جاي آنها برگزيد. در تاريخ مي‌خوانيم كه ترك‌ها و مغول‌ها داغ هزيمت را بر پيشاني امپراتوري اسلام نهادند اما با پذيرش اسلام، مشعل اشاعه نور و دانش به دست آنان سپرده شد.

اقبال چه زيبا اشاره كرده است كه: «مسلمانان! اگر ايرانيان يا عرب‌ها نابود شوند، شما پا‌برجاييد چون جان شراب به سرشت پياله وابسته نيست.» پياله يا ظرف، كسي جز ملت‌ها نيستند. اسلام به مرزهاي جغرافيايي يا ملي محدود نمي‌شود. خداوند سنتش را بارها و بارها تكرار مي‌فرمايد. يهوديان را برگزيد، سپس عرب‌ها را و چون سستي و بي‌لياقتي آنان را ديد ترك‌ها را بر آنان مسلط فرمود و وقتي آنان نيز اداي تكليف خود را زمين گذاشتند، قوم ديگري را برگزيد و اين سنت همچنان ادامه دارد. حال اگر شما از اداي صحيح تكليف سر باز زنيد خداوند قوم ديگري را كه در انجام تكليف پشتكار دارند بر مي‌گزيند. نود درصد از جمعيت يك‌ميلياردي مسلمانان جهان را سني‌ها تشكيل داده‌اند. اهل تسنن به تكليفشان عمل نكردند پس خداوند همان قومي را كه ما كوچك و خوار مي‌شمرديم يعني ايرانيان و شيعيان را برگزيد.

تاريخ به برادران ايراني ما كه شاه بر آنها سلطنت مي‌كرد بسيار اجحاف كرده است. نام شاه ايران محمد بود. اما اين مرد برخلاف نامش بهره‌اي از ايمان واقعي نبرده بود. تصور اين امر براي شما دشوار است اما به ايران كه برويد و با چشمان خود جامعه ايراني را ببينيد جزئيات بيشتري دستگيرتان مي‌شود. شاه مهرة بيگانه بود. اگر ايران به اشغال هيتلر يا روس‌ها در مي‌آمد و به آنان ستم مي‌شد قضيه را بهتر مي‌فهميديم. عجيب اينجا بود كه زمامدار اين مملكت به زبان فارسي صحبت مي‌كرد و نامش محمد بود. اما دل در گرو بيگانه داشت. شانزده سال اقامة نماز جمعه را ممنوع كرده بود. براي ما ايران به معناي شاه و شاه مساوي با ايران بود. زماني به جدايي شاه و مردم ايران پي‌مي‌بريم كه از نزديك با واقعيات اين كشور رو‌به‌رو شويم.
اولين جايي كه رايحة دل‌انگيز برادري ايرانيان را استشمام كردم در فرودگاه ر‌ُم بود. پيش از سوار شدن به هواپيما مشكلي در زمينة رواديدمان پيش آمد كه يكي از برادران نسبت به حل آن اقدام كرد. او به دفتر هواپيمايي ايران رفت و مشكل را براي خانم جواني كه حجاب اسلامي كاملي داشت مطرح كرد. لباس اين خانم بسيار برازنده و زيبا بود. همين خواهر مشكل ما را حل كرد. اين اولين صحنه از يك دختر مسلمان واقعي ايراني بود كه من و همراهانم مشاهده كرديم. بدين ترتيب اولين نسيم امت مسلمان ايراني به چهره ما وزيد.

ما را در ايران به هتل پنج‌ستاره‌اي به نام هتل‌استقلال بردند. در برنامه سفرمان از جاهاي گوناگوني ديدن كرديم. جايي به نام بهشت زهرا اولين مكان مورد بازديد ما بود.

پيش از سفر به ايران چيزهايي راجع به اين مكان خوانده بودم و مي‌دانستم كه امام خميني در بدو ورود به كشور مستقيما‌ً به بهشت زهرا (س) رفته بودند. از خود مي پرسيدم چرا ايشان به قبرستان رفتند؟! معمولا براي دعا كردن و طلب مغفرت براي درگذشتگان به چنين جاهايي مي رويم. به هر حال قبرستان وسيعي است و مردمي كه به آنجا مي آمدند بر مزار شهيدان حضور يافته و روح خود را سبك مي كردند. حدود هفتاد هزار نفر در راه پيروزي انقلاب اسلامي ايران به شهادت رسيده بودند. مردم با شعار الله اكبر و با دست خالي، قدرتمندترين نيروي نظامي خاورميانه را سرنگون كرده بودند. ما با ديدن احساسات گرم برادران و خواهرانمان به وجد آمده بوديم. مردم در هواي سرد نيمه زمستان روي زمين نشسته بودند. تصور كنيد مردمي كه بتوانند ساعت‌ها چنين وضعي را تحمل كنند خداوند چه سرنوشتي براي آنها رقم خواهد زد! دو روز بعد طبق برنامه مي بايست به بهشت زهرا برويم. كمي مردد ماندم كه آيا نيازي هست اين بار نيز به بهشت زهرا برويم يا نه؟! همسفرانم آماده رفتن شدند و من نيز ماندن را خلاف ادب دانستم. پس از رفتن دانستم كه چه خوش اقبال بودم. بعد از ظهر پنج شنبه بود؛گويي كه عيد است. ده‌ها هزار نفر براي تجديد قواي روحي به اين مكان آمده بودند. در واقع تذكاري دائمي است كه فراموش نكنيم " پسرم، پدرم يا برادرم جانش را در راه اسلام فدا كرد... " پس پنج شنبه‌ها روز يادآوري است كه آنها نيز آماده اند در راه اسلام از جانشان بگذرند.

به سالني به گنجايش شانزده هزار نفر رفتيم كه شاه براي به رخ كشيدن افسانه " نژاد آريايي " آن را ساخته بود. او خود را شاه شاهان و آريامهر مي‌ناميد. اين مرض آريايي ديگر چه صيغه‌اي است؟ هيتلر را كه يادتان هست مي‌گفت ژرمن‌ها از نژاد آريايي هستند. هندوها به نژاد آريايي خود افتخار مي‌كنند. اگر گجراتي‌ها مسلمان نبودند آنان نيز به اين مرض دچار مي‌شدند. شاه ادعا مي‌كرد خورشيد آريايي‌هاست. او ميليون‌ها دلار صرف ساختن يادماني براي نياي آريايي‌اش، كوروش، كرد و براي يك كافر و مشرك ثروت مردمش را تباه كرد. او بنا داشت در سال 1984، بازي‌هاي المپيك را در تهران برگزار كند تا موقعيت متكبرانه‌اش را تثبيت نمايد. در سالني كه نام بردم، ورزشكاران به ورزش مي‌پرداختند. متأسفانه ما مسلمانان‌ِ آفريقاي جنوبي مثل لاك‌پشت هستيم. با جوانان كه در آفريقاي جنوبي ملاقات مي‌كنم مي‌بينم چقدر بي‌حال و خموده‌اند! اما جوانان ايراني اهل ورزش‌اند؛ در حدّ استانداردهاي جهاني. بسيار مسرور شدم وقتي فهميدم آنها در افق‌هاي آينده‌شان اسلام را مد‌ّ نظر دارند و از مليت و نژادشان حرفي نمي‌زنند. اگر شاه به سلطنتش ادامه مي‌داد الان دختران نيمه‌عريان براي هرزگي در خيابان‌ها ريخته بودند!

براي تقويت روح، روان و اراده زنان و مردان بر اساس اخلاق اسلامي هر آنچه بخواهيد در ايران يافت مي‌شود. در بازديد از يك رژه نظامي، اقشار مختلفي را مشاهده كردم. كمبود نيرو وجود نداشت. ايرانيان به سلاح و ابزار نياز دارند. سلاح‌هاي اسرائيلي‌ها را به ايرانيان بدهيد آن وقت خواهيد ديد كلّ خاورميانه به سرعت از مداخلة بيگانگان خلاص مي‌شود. اين كار از عهدة ايرانيان ساخته است. روحية جهاد و شوق ترويج اسلام، در آحاد مردم ايران موج مي‌زند. آنها قادرند بيست ميليون نفر را وارد ميدان كنند. سلاح و امكانات داشته باشند همه آنها زن و مرد، كوچك و بزرگ به جهاد مي‌روند.

ديداري هم با اسراي عراقي داشتيم. جنگ را عراق آغاز كرد. ايران در وضع آشفته‌اي گرفتار شده بود. عراق پيش خود حساب كرده بود اگر صهيونيست‌ها مي‌توانند ظرف شش روز اعراب را شكست دهند پس آنها مي‌توانند ايران را سه‌روزه فتح كنند و دنيا گمان مي‌كرد ايران ظرف يك هفته تكه‌تكه خواهد شد! از آن سه روز يا يك هفته يك سال و نيم گذشته است. نفرات و تجهيزات عراقي‌ها در ابتداي جنگ به نسبت بيست به يك عليه ايران بود اما ايراني‌ها وضعيت فوق را دگرگون كرده و به نسبت سه بر يك رساندند كه هنوز هم برابر نيستند. آنها توانستند عراقي‌ها را عقب برانند و سرزمين‌هاي خود را باز پس بگيرند از جمله تپه‌اي به نام الله اكبر. پيش از مسافرتم به ايران، دكتر كليم صديقي به شوخي مي‌گفت: «پايت را آنجا بگذاري شهيد مي‌شوي!...» كم مانده بود شوخي او درست از آب در بيايد. از يكي از شهرهاي نزديك مناطق جنگي خارج مي‌شديم. در راه به ميداني پ‍ُر از تانك رسيديم. هم‌سفرانم از اتوبوس پياده شدند و از تانك‌ها بالا رفتند تا عكس يادگاري بگيرند. سپس يكي از تانك‌ها براي انجام حركات نمايشي حركت كرد كه ناگهان از دور‌د‌َست صداي شليك گلوله شنيديم و بعد دود و گرد و خاك بود كه به هوا مي‌رفت. دوستانم وحشت‌زده به ميان بوته‌ها خزيدند و معلوم شد كه زير آتش عراقي‌ها قرار داريم. دور و برمان پشت سر هم گلوله سينه زمين را مي‌شكافت و خدا با ما يار بود كه كشته يا زخمي نشديم. آن موقع به ياد حرف كليم صديقي افتادم. ما تا نيمه‌راه شهادت رفتيم.

نكتة تحسين بر انگيزي كه در عيادت از مجروحان جنگ به آن پي بردم صبر عظيم آنان و پرهيز از
لب گشودن به شكايت و گلايه بود. يكي پايش را از دست داده بود اما يك قطره اشك هم نمي‌ريخت و راهي براي بازگشت به جبهه مي‌جست. آنها از بابت جراحت خود تأسف نمي‌خوردند بلكه به خاطر محروم شدن از حضور در جبهه و شهادت غصه داشتند! با هر اسير عراقي كه ملاقات كرديم سالم و سرحال بود و از لباس و غذا هيچ شكايتي نمي‌كرد. همه از پذيرايي دولت ايران و رفتار خوب با آنان اظهار رضايت مي‌كردند. بعضي از آنها يك سال و نيم بود كه در اسارت بودند. تعجب كردم چطور تا به حال كسي از ميان اسرا خودكشي نكرده! از هر گروهي راجع به خودكشي احتمالي بعضي از اسرا پرسيدم بلا استثناء گفتند: هيچ كس. حال به دنياي به اصطلاح متمدن خودمان در آفريقاي جنوبي كه مراجعه مي‌كنيم در مي‌يابيم همين امسال به‌رغم برخورداري از خوراك و پوشاك مناسب در زندان‌هاي ما چند مورد خودكشي پيش آمد.

در يك جمع چهل نفري به زيارت آيت‌ الله خميني نايل شديم. ايشان نيم ساعتي براي ما سخنراني فرمودند. اين مرد يك قرآن كامپيوتري بود. ج‍َذ‌ْبه‌اي شورانگيز داشت. كلامش از قرآن بود. اگر به سيماي اين مرد مي‌نگريستيد بي‌اختيار اشك از چشمانتان سرازير مي‌شد. تا به حال مردي با آن نوراني‍ّت نديده بودم. با هيچ عكس و فيلمي نمي‌توان اين جمال را نشان داد. نامش نيز منحصر به فرد است: امام خميني. كلمة امام براي ما اهل تسنن لفظي پيش پا افتاده است و امام جماعت مساجد را تداعي مي‌نمايد. اما شيعيان لفظ امام را فقط به يك عده اطلاق مي‌كنند و آن دوازده امام هستند. شيعيان معتقد به امامت‌اند و امام براي آنها رهبر معنوي امت است. حضرت علي(ع) اولين امام شيعيان، سپس امام حسن(ع)، امام حسين(ع) تا آخرين آنها كه نامش محمد است و در پنج سالگي غايب شده است و شيعيان منتظر بازگشت مجدد و در واقع ظهور او هستند. آنها از واژه «غيبت» استفاده مي‌كنند كه مفهومي شبيه خواب طولاني اصحاب كهف دارد. او تنها كسي است كه اطلاق لفظ امام شايسته ايشان است. اكثر علما را «ملا» مي‌گويند و آيت الله به معناي علامه است. آيت الله خميني را صرفاً به جهت احترام، با لفظ امام خطاب مي‌كنند؛ ولي شيعيان منتظر امام واقعي هستند. «روح‌الله» نامي است كه پدر ايشان بر او گذاشته و به معناي «روح خداست» كه در واقع لقب حضرت عيسي(ع) در قرآن مي‌باشد. پس شيعيان منتظر ظهور
حضرت مهدي(ع) هستند و نه خميني. آنها مي‌خواهند مقدمات ظهور ايشان را فراهم كنند. ما اهل تسنن نيز منتظر حضرت مهدي(ع) هستيم با اين تفاوت كه شيعيان در حال تلاش براي زمينه‌سازي قيام او هستند امّا سني‌ها انتظاري منفعلانه مي‌كشند و نشسته‌اند تا امام بيايد و همه‌چيز را براي آنها سروسامان دهد! ما خودمان را به قيل و قال‌هاي پست مشغول كرده‌ايم و مي‌گوييم امام مهدي(ع) مي‌آيد و دنيا را براي ما پاك و تميز مي‌كند. خط فكري سني‌ها همين است. اما
امام خميني(ره) به پيروانش مي‌گويد: ظهور
امام زمان(عج) مشروط به آماده شدن شرايط براي قيام است و ما بايد اين شرايط را فراهم كنيم.

ما سني‌ها منتظر هستيم امام مهدي(ع) بيايند و ما را از مخمصه بيرون آورند، در حالي كه شيعه‌ها دنيا را براي ظهور ايشان آماده مي‌سازند. در سفرم به ايران، هم‌سفراني از ساير كشورها نيز حضور داشتند كه متأسفانه در جمع آنها بيماران فكري بسياري مشاهده كردم. با عالمي از پاكستان به نام «مونا صاحب» برخورد كردم كه معتقد بود برادران شيعه ما مشكل دارند! در ايران مردم با شنيدن نام امام خميني سه‌مرتبه صلوات مي‌فرستند اما وقتي نام پيامبر مي‌آيد يك‌مرتبه.

اين عالم پاكستاني مي‌گفت: «اينها ديگر چه مسلماناني هستند؟! وقتي نام پيامبر (ص) مي‌آيد يك‌بار صلوات مي‌فرستند اما با شنيدن نام خميني سه بار بر خميني صلوات مي‌فرستند!»

به او گفتم: «آنها در اين صلوات چه مي‌گويند؟» گفت: «اللهم صل علي محمد و آل محمد» گفتم: «محمد كيست؟ خميني كيست؟ كسي كه نام خميني را محمد نگذاشته. آنها بر پيامبر درود و صلوات مي‌فرستند و تو مي‌گويي بر خميني صلوات مي‌فرستند؟!»

اين بيماران را ببينيد. عالماني كه ذهنشان آلوده به تعصب است و فقط دنبال عيب و ايرادها مي‌گردند.
مثال ديگر مربوط به سجدة برادران شيعة ما بر گل خشك هنگام نماز خواندن است. او مي‌گويد: «نگاه كنيد اينها چه كار مي‌كنند! عمل آنها شرك است. آنها يك تكه گل خشك را مي‌پرستند!» من گفتم چرا از آنها نمي‌پرسيد براي چه پيشاني بر خاك مي‌گذارند تا منطق آنها را بدانيد؟ اولين باري كه سجدة شيعيان بر م‍ُهر را ديدم در واشنگتن بود. دانشجويان ايراني از من براي سخنراني دعوت كرده بودند. وقت نماز عشاء كه رسيد بين همه م‍ُهر پخش كردند. پيش خودم گفتم چه كار مضحكي! بنابراين مهر را كنار گذاشتم و همراهشان نماز خواندم. بعد از نماز، علت سجده بر گل خشك را پرسيدم و آنها گفتند: «ما بايد هنگام نماز پيشاني را بر خاك بگذاريم و سه مرتبه بگوييم سبحان ربّي الأعلي و بحمده.» پس شيعيان پيشاني را برخاك مي‌گذارند و نه بر فرش‌هاي ساخت دست بشر. آنها با سجده بر خاك نهايت عبوديت را هنگام نماز به نمايش مي‌گذارند. پس آنها بر خلاف تصور ما گل خشك را نمي‌پرستند. ما سنّي‌ها هميشه شيعه‌ها را به خاطر اين كار مسخره مي‌كنيم. در هواپيما ديدم دو نفر از برادران شيعه همان جا نماز خواندند. يكي از آنها مُهر داشت و پس از اتمام نماز، آن را به ديگري داد. شايد به نظر شما اين يك شوخي باشد. چند نفر سنّي در هواپيما بودند و تنها يك جوان از ميان آنها نماز خواند كه بي‌تعارف، من نبودم. كار ما شده است خنديدن به ديگران. او در همان جايي كه نشسته عملي را صد برابر بهتر از اعمال ما انجام مي‌دهد و ما او را استهزاء مي‌كنيم و بدون علم و آگاهي از منطق اعمالش دربارة او قضاوت مي‌نماييم. ما مسلمانان آفريقاي جنوبي در نمازمان خيلي اطو‌كشيده و تميز هستيم. عرب‌ها، ايرانيان و سياه‌پوستان مسلمان آمريكا به هيچ وجه با ما قابل مقايسه نيستند. با عرب‌ها كه در صف نماز مي‌ايستيد در ركوع اگر جا تنگ باشد نمازگزار بغل دستي براي باز شدن جاي خودش به شما تنه مي‌زند! (خنده حضار) چهار مذهب اصلي اهل تسنن (حنفي، حنبلي، مالكي و شافعي) بيش از دويست مورد اختلاف در اداي نماز دارند. اما اختلافات خود را ناديده مي‌گيرند. «شافعي» آمين را بلند مي‌گويد و ما آهسته. آنها «بسم الله» را بلند مي‌گويند و ما آهسته. هيچ ايرادي را هم به خود وارد نمي‌دانيم. من اين آداب را از پدرم ياد گرفتم و او نيز از پدرش. همة مذاهب به يك اندازه معتبرند و مرجع استدلال آنها قرآن و حديث است. با مالكي، شافعي و حنبلي مدارا مي‌كنيم اما اسم شيعه كه مي‌آيد حتي ريزترين تفاوت‌ها را درشت مي‌بينيم؛ چون طوري تربيت شده‌ايم كه فقط چهار مذهب اصلي اهل سنت را قبول و شيعه را خارجي و مشرك قلمداد نماييم. چرا شيعه را به عنوان پنجمين مذهب نمي‌پذيريم؟ برادران شيعه از وحدت و يكپارچگي با ما سخن مي‌گويند. آنها حرفي از شيعه به ميان نمي‌آورند و روي اسلام كه عامل وحدت‌بخش است تأكيد مي‌كنند. ما دست رد به سينه آنها مي‌زنيم چون شيعه هستند. اين القاي شيطان است. شيطان كمر به تفرقة ما بسته. سني‌ها نود درصد جمعيت مسلمانان جهان را تشكيل مي‌دهند. اما از ده درصد بقيه كه شيعه هستند و مي‌خواهند برادر ديني ما باشند مي‌ترسند! اگر بنا به ترس هم باشد شيعه‌ها به طريق اولي بايد نگران باشند نه ما. كاش از احساس آنها خبر داشتيد. در نماز جمعه از كنار ايرانيان كه رد مي‌شويد و آنها مي‌فهمند خارجي هستيد از ديدن شما چنان شاد مي‌شوند كه اشك از چشمانشان سرازير مي‌شود. آنها چنين احساسي به من و شما دارند و ما سنّي‌ها دست رد به سينه‌شان مي‌زنيم از بيم آنكه مبادا در آنها مستحيل شويم. بحث شيعه و سني را چه كسي راه انداخته؟ سياست‌بازها. اگر در جايي از سني‌ها خطايي سر بزند مي‌گوييم اين آدم ايمانش ضعيف است. اما كافي است خطايي را از يك شيعه ببينيم، آن وقت حكم به محكوميت ميليون‌ها شيعه مي‌دهيم.به نيوكاسل رفته بودم و به توصيه يكي از برادران به منزل آقاي دكتري رفتم. هنگام صرف ناهار عكس «بورات» را روي ديوار خانه‌اش مشاهده كردم. مي‌دانيد بورات چيست؟ حيواني شبيه الاغ با صورت زن كه خرافه‌پرستان معتقدند زايندة نيروي الكتريسيته است! به او گفتم اين ديگر چه عكسي است؟! خالق الكتريسيته خداي يكتاست و الاغي به شكل زن نمي‌تواند اين نيرو را توليد كند. او از حرفم به شدت مكد‌ّر شد. ايشان سني است، برادر من بود و هست. تنش‌هاي سن‍ّي و شيعه نتيجة القائات شياطين براي تفرقه افكني است.
در ايران خيلي چيزها رنگ و بوي اسلام دارد. همة جا كلام قرآن طنين‌انداز است. در بحث‌هايم با ايرانيان راجع به قرآن هيچ گاه كسي مرا تخطئه نكرد. اما با هر عربي كه بحث كردم مرا تخطئه كرد. آنها عرب هستند و قرآن را بايد بهتر از ما بفهمند. اما اين ايرانيان هستند كه روي طول موج قرآن سوارند. فكر و عملشان بر قرآن بنا شده. واقعة طبس را به ياد داريد؟ آمريكاييان مي‌خواستند گروگان‌هايشان را آزاد كنند. كشوري با پيشرفته‌ترين تكنولوژي‌ها نتوانست به ايران ضربه بزند. آنها با هلي كوپترهايشان در صحراي طبس فرود آمدند و خودشان به هم برخورد كردند. كشوري كه سفينه و فضانورد به ماه مي‌فرستد نتوانست در ايران پياده شود! مردم ايران از حمله آمريكا خبر نداشتند و براي آمريكاييان احتمال تحقّق هدفشان وجود داشت. سفارت آمريكا در تهران را ديدم. ساختمان بزرگي است. كماندوهاي آمريكايي قادر بودند به سادگي وارد سفارت شده و نهايتاً با تلفات اندكي گروگان‌ها را آزاد كنند. طراحي حمله بسيار دقيق بود. اما چه اتفاقي افتاد؟ رسوايي! عقب‌نشيني!امام خميني چگونه شرح ماجرا را بيان كرد؟ گفت سبحان الله يا الحمد الله؟ خير. او آية سورة فيل را براي توصيف شكست فضاحت بار آمريكا بيان مي‌كند. اين مرد يك كامپيوتر قرآني است.نام آن هلي كوپترها به خاطر جثه عظيمشان هلي‌كوپترهاي جامبو است. هواپيماها نيز جامبوجت هستند. «جامبو» از زبان سواحيلي گرفته شده و به معناي فيل است. پس اين هلي‌كوپترهاي فيل‌پيكر به ايران حمله كردند و به بيان مبارك امام، مصداق آية سورة فيل قرار گرفتند.

ما هنوز قرآن را باور نداريم بيشتر مردم همين‌گونه‌اند. استفادة اكثر مردم از قرآن، براي سرگرمي يا كسب حالات معنوي هنگام قرائت، يا عزاداري است. كمتر كسي به فرامين الهي توجه مي‌كند. اميدوارم خداوند، برادران ايراني ما را پيشتازان هدايت بشريت قرار دهد. در آنها ترس راهي ندارد. خلوصشان را حس مي‌كنيد. از گفتن مرگ بر آمريكا، واهمه‌اي ندارند. مرگ بر شوروي (خنده حضار) و مرگ بر اسرائيل هم مي‌گويند.كدام ملت را به شجاعت ايرانيان سراغ داريد؟ آنها نمي‌گويند اين «انقلاب ايران» است يا «ما ايراني هستيم.» تمام كلامشان در اسلام و انقلاب اسلامي خلاصه مي‌شود. پس چون انقلاب آنها اسلامي است دنيا تحمل نمي‌كند چون با اسلام مشكل دارد.عرايضم را با ذكر آية 59 سورة مائده خاتمه مي‌دهم:

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هركس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي [ديگر] را مي‌آورد كه آنان را دوست مي‌دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن [و] بر كافران سرافرازند. در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نمي‌ترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مي‌دهد و خدا بخشايشگر داناست.


شيخ احمد ديدات
مترجم: ع.ف.آشتیانی
ماهنامه موعود شماره 88

پي‌نوشت‌ها:
1. سورة محمد (47)، آية 38.
2. سورة بقره (2)، آية 47.
3. انجيل متي، 21:43.