PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جزئیات تلخ نسل کشی خانواده "فتحیه موسی"



عثمان
01-02-2011, 08:52 PM
جزئیات تلخ نسل کشی خانواده "فتحیه موسی"

http://palestine-persian.info/fa/DataFiles%5CCache%5CTempImgs%5C2011%5C1%5CNews_138 9_day_10_1_300_0.jpg (http://palestine-persian.info/fa/DataFiles%5CCache%5CTempImgs%5C2011%5C1%5CNews_138 9_day_10_1_300_0.jpg)


هیچ خانواده ای در غزه یافت نمی شود که حادثه دردناکی را تجربه نکرده باشد، در دومین سالگرد جنگ علیه غزه وقتی که پرونده این جنگ را ورق می زنیم مردمانی را می بینیم هنگامی که مصیبت هایشان را به یاد می آورند، درد و اندوه از چهره شان موج می زند. در میان آنها کسانی هستند که پدران و همه برادرانشان را از دست داده اند و خود تنها باقی مانده اند و سختی های فراق را تحمل می کنند. خانواده موسی از جمله آنهایی است که در یک شب شش تن از اعضای خانواده اش را از دست داده است.



شهادت چه زیباست؟

خورشید به مدت 22 روز پیاپی بر غزه طلوع نکرد، ابرهای تیره ناشی از ویرانی و بمباران مستمر و دودهای تانک ها و بالگردها آسمان غزه را پوشانده بودند، با وجود همه اینها اعضای خانواده موسی دور هم جمع می شدند و با هم به گفت و گو می پرداختند. فتحیه موسی (18 ساله) داستان شهادت اعضای خانواده اش را این گونه شرح می دهد:"پیش از بمباران، خانه پر از جمعیت بود. اعضای خانواده و برخی از همسایگان و خویشاوندان با توجه به اوضاع جنگی که بر کل غزه حاکم بود، دور هم گرد آمده بودیم و اخبار جنگ و پیامدهای آن را از طریق تلویزیون پیگیری می کردیم".

فتحیه لحظات آخر با خانواده را این گونه بیان می کند:"پس از آنکه همه رفتند با خانواده ام گرم صحبت شدیم، درباره شهادت صحبت می کردیم، جوی که بر پیرامون ما حاکم بود به ما اجازه نمی داد به چیز دیگری بیندیشیم". وی حال پدرش را در آن لحظه این گونه شرح داد:" برخلاف گذشه در آن شب خوشحال بود و احساسش را این گونه بیان کرد که آنها همه به شهادت خواهند رسید، مادرم نیز آرزو داشت که به شهادت برسد و می گفت:"شهادت چه زیباست".



آرزویی که محقق شد

هنگامی که فتحیه صحبت های برادرش محمد را به یاد آورد که پیش از شهادتش از شجاعتش گفته بود" اینکه اگر سربازان اشغالگر صهیونیستی به محله صبره وارد شوند من جزو اولین کسانی خواهم بود که به مقابله با آنها بر می خیزم" اشک در چشمانش سرازیر شد.

به محضی که بالگردها در آسمان ظاهر شدند موشکی را به خانه آنها شلیک کردند و شهادتی که اعضای خانواده آن را آرزو می کردند، به حقیقت پیوست. فتحیه آن لحظات را این گونه توضیح می دهد:" به محضی که از خانه بیرون رفتم، صدای انفجاری را شنیدم که خانه ما را به لرزه درآورد و آتش هر آنچه را که در آن بود، در بر گرفت".

فتحیه هنگامی که صحنه حادثه را دید در جایش میخکوب شده بود، نمی دانست چکار کند. وضعیت غیر قابل توصیف بود" صحنه دهشت انگیزی بود، در کمتر یک دقیقه خانه امن ما به قتلگاهی تبدیل شده بود". وی ادامه داد:"اعضای خانواده ام در جلوی چشمانم پر پر شدند، مادرم تکان می خورد و به سختی نفس های آخر را می کشید، پدرم و برادرانم تکه تکه شده و در حال سوختن بودند".



نجات و شهادت

اما آنچه قلبش را بیشتر به درد آورد، صحنه سوخته شدن برادرش بود:" جسم برادرم آتش گرفته بود، فکر می کردم که شهید شده است، اما هنگامی که به او نزدیک شدم دیدم به سختی نفس می کشد". کاری از دستش بر نمی آمد جز آنکه پس از مشاهده آن صحنه فاجعه انگیز و ترس شدیدی که بر او مستولی شده بود، به خود بیاید" همه توانم را جمع کردم و به سمت همسایگان دویدم و از آنها کمک خواستم".

آن لحظه کوتاه برای او و برادرش مانند یک عمر گذشت، وی آن صحنه را اینگونه تشریح می کند:"در حالی که چهره مادرم و برادرم محمود در جلوی چشمانم بود شروع به داد و فریاد کردم و کمک خواستم، سپس به خانه بازگشتم و بر روی محمود که نیم تنه بدنش در حال سوختن بود، آب پاشیدم، ابو عفیف دایی ام در آن لحظه برای نجات ما آمد".

دایی فتحیه، خواهرش "ام وحید" و خواهر زاده اش "محمود" را پس از تحمل سختی بسیار به بیمارستان رساند، اما تقدیر آن بود که "ام وحید" همان طوری که قبلا آرزو می کرد به شهادت برسد، اما محمود به طور معجزه آسایی از مرگ نجات یافت و برای درمان به یکی از بیمارستان های مصر منتقل گردید.

گفتنی است که خانواده موسی که در محله الزیتون شهر غزه زندگی می کنند، روز چهارشنبه 14/1/2009 هدف اصابت موشک های رژیم صهیونیستی قرار گرفت که به شهادت پدر خانواده عزالدین موسی (51 ساله) و مادر ام سمیره موسی (48 ساله) و فرزندان آنها وحید (29 ساله)، احمد (28 ساله)، محمد (24 ساله) و نور (15 ساله) انجامید و از این خانواده یک خواهر و یک برادر به نام های فتحیه و محمود باقی ماندند.