PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : راک ایرانی دیگر چه صیغه ای است؟؟



Lorenzo
12-07-2010, 03:08 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

حرفش را هم حتی نمی‌زنند تا آن را چیزی بی‌ادب، خشن، عصبی، نفهمیدنی و ناشی از نفهمی‌ و «بی‌معنی»، مالیخولیایی و ناشی از خودزنی و دگر زنی، وحشیانه و تحت تاثیر مواد مخدر و انواع افراطها و مولود...
این متن قدری سنگین و مقدمه یک کتاب جدی درباره موسیقی متال است که در آینده منتشر خواهد شد. نتیجه منطقی من از این متن این است که ما راک ایرانی نداریم، چون شرایط اجتماعی‌اش را نداریم، اما سعی‌هایی موسیقیایی برای ایجاد راک ایرانی می‌شود که روزی منجر به ایجاد راک ایرانی خواهد شد.


نامتعارف و نامحبوب
یک نظر در پاسخ به پرسش «موضوع راک چیست؟»
حرفش را هم حتی نمی‌زنند تا آن را چیزی بی‌ادب، خشن، عصبی، نفهمیدنی و ناشی از نفهمی‌ و «بی‌معنی»، مالیخولیایی و ناشی از خودزنی و دگر زنی، وحشیانه و تحت تاثیر مواد مخدر و انواع افراطها و مولود هذیان و تب و هیجان قرار داد کنند. چیز فراری هم هست. تا یک کار معروف می‌شود از فهرست تخصصی پر فروشترین‌ها در می‌آید و بی دخالت کسی و حتی بی‌امکان دخالت تولیدکننده، می‌افتد در فهرست عمومی ‌پر فروشترین‌ها. عده ای که حرفه‌ای‌اند و به اقتضای حرفه ای بودن، می‌خواهند پول در بیاورند، سفارش تولید مثل یا امثال آن را می‌دهند: پس لیریکها و آهنگها و ظاهرها و تصویرهای نوازنده‌ها و چهره‌های موسیقی پاپ هم به راحتی شبیه آنهاست. از نظر تاریخی هم که اصلا ً واژه «راک اند رول» از حدود دهه 1950 برای تسمیه موسیقی پاپ به کار برده شده، و برای همه آهنگهای غیر پدربزرگ و مادر بزرگ و پدر و مادر پسند جدی رسمی ‌کهنه؛ پس باز هم چیز فراری است این موسیقی راک، که همه آهنگهای پاپ با خلاصه شدن واژه راک اند رول به «راک» (یا «پاپ/راک») به یکی از همین دو اصطلاح اخیر که در گیومه آمدند، نامیده شده‌اند.


فهرست کردن مرسوم معضلات مدرنیته و درگیری هنرمندها
راک به طور کلی، با آن چه پس از روشنگری رخ داد و به طور اختصاصی، با مشکل‌های ناشی از مدرنیته، چندان سودی ندارد؛ که نوآمدگان و پخته‌خوران صنعت موسیقی پاپ، همین چیزهای جوان‌پسند را به راحتی از هنرمندان راک قرض کردند و گاه مصادره به مطلوب (و وقتهایی – این بار با قدری جانبداری – ربوده اند). جدای از این، این مضمون‌ها و دستمایه‌ها مدتهاست مایه کار بسیاری دیگر از هنرمندها شده‌اند و در بسیاری از سبک‌های هنری و حتی نظامهای فلسفی (و برخی نظام ستیزی‌های فلسفی) جا افتاده اند و منحصر به راک نیستند، گرچه راک هم خیلی وقتها منحصر به اینها نیست. اعتراض و طغیان را مثال بیاوریم که واژه‌هایی با ظاهری سلبی هستند اما کاملا ً ایجابی و (محدود به ضدیت با چیزهایی معدود، در عین نمایش شباهت‌هایی بنیادی به آن چیزهای کوچک – پس به واسطه نسبت با آن چیزها، بسیار کوچک‌اند) – و اصلا ً کاملا ً امروزه لااقل دیگر این نظر جا افتاده که هر متنی، همه متنهای قبل از خود را زیر سوال می‌برد. هنرمند راک چراغ خطر هم نیست و هشدار او، منحصر به فرد نیست. هر آن این احتمال می‌رود که هکرها و ویروس‌نویسها، یک شبه مثل اسامه بن لادن مشهور شوند و خیلی خطرهای دیگر هم هست و خیلی منتقدها از این جنس حرفها را در خیلی از مقاله‌ها زده اند و می‌زنند و البته، همان طور که همه حرف‌های همه اهل راک (یا نااهلان راک!) اینها نیست، حرف این است که همه هنر راک فقط حرف زدن از اینها نیست.
**********

این متن سعی در ارائه یک تعریف جدی ملموس از «راک» دارد. چون راک شنیده می‌شود و جذاب است. دور و بر همین صفحه‌ها، پر است از همین چیزهایی درباره راک و دور و بر نویسنده، مدام دهان‌هایی باز می‌شوند تا از مضرات راک بگویند و این که مثلا ً با مواد مخدر همراه است. به گمانم در زندانهای ایران کمتر قاچاقچی‌ای و در بازپروری‌ها، کمتر معتادی را پیدا کنید که به آن چشم خمار مودار صدا گرفته‌ای علاقه مند نباشد که در جمعهای خصوصی، هم میهنانش را «نفهم» می‌خواند و روی صحنه هی از وطن دم می‌زند. در علوم رفتاری معاصر، پیشنهاد می‌شود که برای کنار گذاشتن چیزی، فرد یا سراغ چیزهای دیگر برود، یا آن چیز را همراه چیزهای دیگری کنار بگذارد: مثل قهوه و سیگار. قضیه مواد مخدر و موسیقی هم از همین جنس است. مسلما ً مخاطب جدی موسیقی جدی متال نمی‌تواند سال‌ها این نوع موسیقی را بشنود و چون «عادت» کرده که با آن نوع از موسیقی، چیزی را مصرف کند، با کنار گذاشتن آن نوع خاص موسیقی، آن چیز را هم کنار می‌گذارد. بماند که الان به نظر می‌رسد که موسیقی تیس تیس اوپس اوپس با مواد مخدر مبسوط‌تر و بدتری همراه است تا موسیقی راک. امید که بی‌نیت‌خوانی و با ارایه یک تعریف مناسب از manipulation، کمی ‌بحث راک باز شود، یا به باز شدن آن کمک شود.
***********

در یک موقعیت مشابه، دو آدم را در نظر بگیرید. یکی شان عصبی است و با عصبیت دومی ‌مواجه می‌شود. احترام گذاشتن به شخصیت فرد دوم یا میل به سوء‌استفاده از او، هر دو می‌توانند باعث شوند اولی، دومی ‌را آرام کند و با ادب این کار را بکند. اصلا ً به این بحث مربوط نیست که کمتر خشمی ‌دلیلی منطقی دارد. یک موقعیت دیگر را پیش چشم داشته باشید. نفر اول اشتباهی می‌کند که به ضرر دومی‌ت مام شود. فرد اخیر مجبور است با قاطعیت برخورد کند و چنین هم می‌کند. با میل به سرکوب شخصیت نفر اول یا با میل به اشتباه نکردن او.


موقعیت سوم برای تماشاگر دقیق: نفر اول از دومی ‌درباره موضوعی نظر می‌خواهد. نفر دوم از در انتقاد وارد می‌شود و معلوم هم نیست میل به تحقیر پرسنده به دلیل اشتباهش یا اعتقاد به تأثیر صراحت در ساختن شخصیت فرد سوال کننده باعث رک‌گویی است؟

موقعیت چهارم: در موقعیت قانونی خاص، فردی مجبور به مدیریت و رهبری عده‌ای می‌شود، ولو به انتخاب خودشان. این فرد بنا به مقتضیات گروه مورد مدیریت می‌تواند رو به دو راه بیاورد: مشق دادن و اجبار کردن یا مدیریت به طوری که افراد، کار کنند.


قدری درونی تر این بار: فردی در وضعی ممکن است دیگری را به خاطر محاسن آن فرد بستاید و آن هم از صمیم قلب. اما سؤال نمی‌شود کرد از امکان ستایش انسانی از انسان دیگر به دلیل وجود شباهت‌های بین خود و او؟ و اگر از صمیم قلب نباشد، نمی‌شود این ستایش را جهت اعتبارتراشی در جمع برای فرد ستایش کننده (و به واسطه فرد مورد ستایش) دانست!


حالا فقط سؤال: ممکن نیست آدم‌های محبوب و خیرخواه دیگران فقط جهت ایجاد پذیرش و اعتبار اجتماعی، مدعی ویژگی‌های شخصیتی که دارند (یا می‌نمایند) شوند؟


از خیرخواهی به هواخواهی: آیا این امکان نیست که هواخوهان یا نوچه‌ها، واقعا ً در عشقی عارفانه و در جست و جوی راهنما و راهنمایی شدن باشند؟
***********
در پاراگراف‌های اول متن بالا، نویسنده خودش را به خواننده علنا ً تحمیل می‌کرد و به مرور به خواننده نقش بیشتری داد. پاراگراف‌های اول کنترل (یا اداره) علنی بود و بحث اصلا ً درباره همین کنترل کردن/ شدن است که قسمتی از زندگی هر روز مایند و موسیقی پاپ و موسیقی راک که با هر روز مردم سر و کار دارد و روزمره (با هرحسی که از این کلمه دارید) است، حداقل در جاهایی در ربط با موضوعات مربوط به بحث اداره کردن/ شدن است. گاهی کنترل (یا اداره) کردن/ شدن با سوء نیت همراه است و گاه به قصد مصلحت و خیرخواهی. طبیعی است که انسانها بخواهند مورد سوء نیت نباشند، کمی‌ به کنترل تن دادن هم که تکه‌ای از زندگی روزمره همه است، دستکم فرد خود را در بسیاری جاها با اراده شخصی کنترل می‌کند و خیلی جاها، ناخود آگاهش او را کنترل می‌کند. در اجتماع، نظامات (یا سیستم‌ها) چیده می‌شوند تا از اشتباه‌ها و گناه‌ها جلوگیری کنند که به طور ضمنی، به معنی عدم وقوف انسان‌ها به صلاح خودشان یا دست کم نبود شعور کافی در جهت پایبندی به دانسته‌هاشان (که معمولا ً به صلاح‌شان هم هست) است. تجربه نشان داده، قوانینی که چه کسی تعیین کند خوب و بد است و چه نظاماتی تعیین کند خوب و بد است و چه نظاماتی برای اجرای فکرهایش به کار گیرد و چه موفق باشد و حتی اصل وجود نیک و بد و مرکزی برای تشخیص آنها، می‌تواند مورد اعتراض باشد. چیزهایی از زمره: پروژه عقلانیت و روشنگری، آرمان و ایده آل گرایی، نوستالژی تحقق نظام تبیینی کامل، اتوبیای دینی، ایدئولوژیک و ماتریالیستی (هر سه) علم، روش‌شناسی یا متدلوژی علی – معلولی، فلسفه‌های مدرن مثل پوزیتویسم، ماهیتگرایی، شالوده گرایی، واقع گرایی، تناظر واقعیت و حقیقت و برهان‌های استعلایی، بازنمایی و تصویرهای موجود از شناخت و توصیفات کلی و نهایی و هر جور فرا روایت و یا روایت کلان حقیقت واحد. بعید می‌دانم که خیلی از گروه‌های راک از این چیزها و منطق شکنی‌ها باخبر باشند اما آنها در جوامعی زندگی می‌کنند که این نوع شک‌ها، از سوی فیلسوف‌ها و زبان‌شناس‌ها، مطرح می‌شود و به نویسنده‌ها و روزنامه نگارها و حتی مردم عادی کوچه – بازار منتقل می‌شود و وقتی با تجربه شخصی «راکرها » جور در می‌آید، در لیریک‌ها و فرم‌ها و اجراها و ریف‌ها و ملودی‌ها و هارمونی‌ها و حتی، ضبط و میکس و باقی مراحل تهیه و تولید می‌تواند اجرا شود. و گاه اجرا می‌شود فرار از manipulation نه ممکن است و نه مطلوب، اما بعضی از هنرمندی‌های راک چنین می‌کنند. بعضی دیگر می‌پذیرند که پارادایم‌ها و روش‌های manipulation عوض می‌شود و انسانها به همان سرعت عوض نمی‌شوند و گاه، نمی‌توانند عوض شوند؛ بعضی دیگر کارهای دیگری می‌کنند که در مقاله بلند دوم دیگرم در این پرونده، آمده. این تلاش‌ها برای manipulation (کنترل نکردن/ نشدن)، پیش من راک بودن است. راک زاییده دوره بحران و بی‌امیدی به تغییر جدی است و تلاش شخص برای تحت سلطه نبودن ولو به رم تحت تأثیر بودن (گاه حتی این اعتماد به نفس هم هست که «تحت تأثیر بودن» بی توجه به پارادوکس «خود بودن» اعلام شود). راک، ظاهری مردانه (به خصوص با شکلهای فالیک گیتارها) و خاصیت‌های زنانه دارد. راک پذیرنده اضطراب هستی شناسی و روایت دورها و تسلسل‌های موسیقی بلوز است و بزرگداشت بهانه‌های کوچک جدی برای خوشحالی از موسیقی کانتری؛ درونی شدن پیچیدگی زندگی مدرن با رعایت و نقص قواعد موسیقی کلاسیک هم هست و گیرنده و پذیرنده عنصرهای بدیع بازتابنده عمق ناخودآگاه جمع‌ها از موسیقی محلی. با این حساب شنیدن راک سخت تر از انواع موسیقی متعارفی است که فقط تکه‌های از بشر را باز می‌تابانند. البته موسیقی متعارف هم کارکردهای خودش را دارد، چون می‌تواند فقط شنیده شود و راک می‌گوید: «یا گوش کنید یا خاموش کنید!» در موسقی متعارف پاپ، بیشتر و رسما ً قسمت‌هایی از آدم‌ها نادیده گرفته می‌شود: مثلا ً قسمت ریتم گروه تکنواز یا تکخوان جدا می‌شود، که مناسب است با انسان شرحه شرحه امروزی و به جای اجرا، نمایش تکه تکه شدن اوست و مغفول ماندن تکه‌ها و دیگر امکانات او. (جالب است که معمولا ً استعداد نوازنده‌های قسمت ریتم این نوع موسیقی نیز مغفول و اداره شده می‌ماند!) موسیقی پاپ متعارف خیلی وقت‌ها، موسیقی متنی است برای روایت یک حرف اصلی، شعر یا واژه‌های منظوم. درست مثل فرا روایت‌هایی که دمار از منتها درمی‌آورند و انسان‌هایی که دیگران را به خاطر خودشان یا هر چیز دیگری له می‌کنند. آن تکه‌هایی له کننده درون همه ما هست. (میل به له کردن یا بدتر از آن، میل به تروریسم را بعضی از راکرها به موسیقی‌شان هدایت می‌کنند. البته این اجرا، عقده را خالی می‌کند، اما عقده سرجایش است و سرریز نمی‌کند فقط، و موسیقی پاپ هم چنین نقشی را دارد، گرچه خیلی بیشتر.) موسیقی پاپ و موسیقی راک هر دو ربط‌های جدی به بشر دارند، پس می‌مانند و کسی نمی‌تواند جلوی ورود هیچ کدام‌شان را بگیرد. این دو امتداد فشرده سنت موسیقی غرب به جهان، مثل آمپول، فشرده می‌آیند و در ربط با سنت‌های فرهنگی ذهن اسطوره ساز شرقی قرار می‌گیرند، مهم می‌شوند و تأثیر می‌کنند و تأثیرشان نامعلوم است، تا وقتی سرها زیر برف است.