PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : الگوی نئو مارکسیسم ( گزارش کلاسی )



donya88
12-04-2010, 09:44 AM
الگوی نئو مارکسیسم :
مقدمه
در ابتدا لازم می دانم خلا صه ای از دیدگاه این الگو را بیان نمایم :
اقتصاددانان این الگو ایده ی مارکس را ( مستعمره شدن باعث رشد اقتصادی کشور های در حال توسعه شده است ) برای کشورهای در حال توسعه قبول ندارند. در این مکتب برای مطا لعه ی توسعه نیافتگی معتقدند : که ابتدا باید توسعه یافتگی را مطا لعه کرد و دلیلشان اینست که این دو پدیده هایی هستند که با موازات هم رشد کردند. از همین جهت مراحل توسعه یافتگی را بصورت زیر تقسیم می کنند:
1- تراکم سرمایه
2- بازار جهانی
3- صدور سرمایه
در کشورهای توسعه نیافته ی امروز تراکم سرمایه به دو صورت انجام شد :
1- قسمتی از سودی را که بوجود امده و مصرف نشده سرمایه گذاری شده که این تراکم سرمایه را بوجود اورده است .
2- تراکم از غارت کشورهای جهان سوم . یا غارت کشورهای توسعه نیافته ی امروز
در کل می گویند : که خروج مازاد از کشورهای در حال توسعه یکی از عوامل مهم در عقب ماندگی این کشورهاست
فرق دیدگاه این مکتب با بقیه در اینست که اینان بر روی غارت کشورهای جهان سوم تاکید دارند و می گویند غارت باعث توسعه یافتگی و از طرفی توسعه نیافتگی شده است بدلیل اینکه یکی منبع بدست اورده و دیگری از دست داده است. ( که در همین جا عده ای انتقاد کرده و گفته اند :غارت لزوما نمی تواند باعث توسعه یافتگی شود . بعبارتی تنها شاخص نیست . درست است که پشتوانه ای برای رشد را فراهم می کند و نبودش عامل منفی در توسعه ی اقتصاد ی محسوب می شود ولیکن وجودش تنها عامل رشد نمی تواند باشد)
نتیجه ی این عمل افزایش تولیدات کارخانه برای کشورهای پیشرفته بود که باعث شد بازار بزرگ و مواد اولیه ارزان را بدست اورند.پس برای توسعه ی پایدار باید وارد بازار شوند و غارت مستقیم جای خودش را به غارت غیر مستقیم داد . کشورها را بین خود تقسیم کردند تا بازار را به دست اوردند . کشورهایی را مستعمره کردند و تعدادی را هم دست نشانده ی خود .این کشورهای دست نشانده با دولتهای غیر کارا باعث خروج منابع طبیعی به قیمت ارزان می شد ( ایران) .
در ان زمان هم نه حقوق گمرکی و نه تعرفه ای وجود داشت و بنابراین ازادانه توانستند وارد کشورهای در حال توسعه شوند و کالا های مورد نیاز خود را با قیمت ارزان تهیه کرده و کالا های ساخته شده ی خود را فروختند. این مسئله پیشرفت این کشورهای را بیشتر کرد .اما کشورهای در حال توسعه نه تنها حقوق گمرکی نداشتند بلکه مبارزه هم نمی کردند ( موارد نادری چون چین و جنگ تریاکش وجود دارد ).
از نظر نئو مارکسیستها بد ترین ضربه ی کشورهای در حال توسعه در مقطعی که کشورهای پیشرفته وارد بازار جهانی شدند بود . چون ساختار تولید تغییر پیدا کرد و از یک ساختار خودکفا به ساختاری وابسته با تجارتی تک محصولی تبدیل شد . بخش سرما یه ای از اقتصاد حذف و فقط بخش مصرفی قوی تشکیل شد .
مستعمرات چند گروهند :
1- کشورهای اباد و پرسکنه
2- 2- کشورهای کم جمعیت و غیر اباد ( استرالیا – کانادا – امریکا )
3- کشورهایی که رسما مستعمره نبودند ولی عملا با دولتهایی نالا یق باعث تسلط کشورهای توسعه یافته بر روی خود شدند ( ایران ...)
در مورد گروه اول استعمار باعث شد که اکثر این کشورها پیشرفت کنند و تبدیک به کشورهای توسعه یافته شوند. دو گروه دیگر توسعه یافته باقی ماندند که این مورد توجه اقتصاد دانان را به خود جلب کرد .در واقع نهادهای پیشرفته ای که در کشورهای گروه اول ایجاد شد توسط کسانی بود که از کشورهای پیشرفته امده بودند انها این نهادها و مقررات پیشرفته را ایجاد کردند تا باعث توسعه ی این سرزمینها شود.ولی در دو گروه دیگر دولتها با استعمارگران هماهنگ می شدند . حتی دولتهایی که بعد از انها روی کار می امدند مجبور بودند که باج دهند . بعبارتی خود دولتها عوامل وابسته ی خارجی بودند و در نتیجه نهادهایی که باعث توسعه و ترقی می شد را بدست نیاوردند .
مرحله ی سوم که اتفاق افتاد این بود که با این تولید افزایش یافته چه کنند ؟
اگر بنگا هها در بخش خود سرمایه گذاری نمایند که باعث کاهش سودشان می شد در این مرحله سرمایه داری رقابتی رفته رفته کم رنگ شد و سرمایه داری انحصاری بوجود امد .که باعث بوجود امدن مرحله ی جدیدی از صدور سرمایه شد . حجم عظیمی از سرمایه به دو صورت مستقیم توسط شرکتهای چند ملیتی و غیر مستقیم از طریق اعطای وام -خدمات بانکی و بیمه ای وارد کشورهای جهان سوم شد .. شرکتها معمولا روی بخشهای استخراج منابع و معادن کار می کردند . دستمزدهای ارزان می پرداختند و این کشورها را درفقر نگه داشتند . باعث از بین رفتن و تخریب منلابع نیز شدند . . با اعطای وام ... کشورهای توسعه نیافته را مقروض و باعث بوجود اوردن بحرانهای مالی در این کشورها شدند . ودر یک جمله وابستگی این کشورها را پایدار تر کردند.
اقتصاد دانان :
از معروفترین اقتصاد دانان این مکتب می توان به لوکزامبورگ – پل باران – فرانک – امانو ئل – و امین اشاره کرد .
پل باران بنیان گذار مکتب نئو مارکسیسم بود . وی در سال 1939 با ایالات متحده رفت و درجه ی فوق لیسانس خود را از هاروارد اخذ کرد .او خود را سوسیالیست و در عین حال مارکسیسم می دانست هر چند که بعدها برخی منتقدان به مارکسیسم بودنش تردید کردند .

اندره گوندر فرانک : مشارکت وی در نواوری نظری نسبت به باران کمتر بود اما سهم وی در اشا عه ی و مردمی کردن این دیدگاه بسیار بیشتر از باران بود . فرانک نقش مهمی در جذب بخشی از نسل جدید اقتصاد دانان توسعه به سوی دیدگا ههای نئو مارکسیستی ایفا کرد . اولین و مهمترین کتاب وی " سرمایه داری و توسعه نیافتی در امریکای لاتین " است که در مقدمه ی ان کتاب به صراحت می گوید : اثر وی نمونه ای برجسته از تغییر یک الگوی فکری است . فرانک با بکارگیری نظریه ی نئو مارکسیستی باران از تحلیل توسعه نیافتگی امریکای لا تین توانست نظریه ی خود را اارائه دهد .
در سال 1969 دو سال بعد از انتشار کتاب فرانک یک اقتصاد دان فرانسوی به نام امانوئل کتاب خویش را در مورد مبا حث نئو مارکسیستی توسعه با عنوان مبا دله ی نابرابر – بررسی امپریالیسم تجاری منتشر کرد و به تجزیه و تحلیل نظریه ی مبادله ی فرانک می پردازد .

امین کتابی تحت عنوان انباشت در مقیاس جهانی در سال 1970 منتشر کرد که ترکیبی از نظریات اقتصادی است . کتابش در گسترش اموزش و کاربرد نظریه ی نئو مارکسیسم در سرتاسر افریقا نقش مهمی را ایفا کرده است .

دیدگاه اقتصاد دانان مکتب نئو مارکسیسم :
الف – پل باران
اولین و مهم ترین توصیف از توسعه نیافتگی را با بینشی نئو مارکسیستی در نظریه ی باران می یا بیم . وی وی در کتاب خود تحت عنوان توسعه نیافتگی به بررسی سرمایه داری انحصاری و وضعیت کشورهای سوسیا لیستی اروپا و اسیا و در حال توسعه پرداخته است . که حملات شدیدی به نظام سرمایه داری می کند . در این بخش سعی می کنیم دیدگاه باران از نظر تحلیل وی از توسعه نیافتگی – ریشه های توسعه نیافتگی و شکل شناسی عقب ماندگی ارائه دهیم .
در تحلیل باران از توسعه نیافتگی 4 مفهوم کلیدی مهم مطرح می شود
1- سرمایه داری انحصاری
وی تفسیر مارکس را از این جهت می پذیرد و می گوید در نتیجه ی تراکم سرمایه و انباشت ان کارتل ها و تراستها شکل گرفته و رقابت ازاد از بین می رود .
2- طبقه
طبقه را به مفهوم کلاسیک مارکسیستی تعریف می کند . یعنی ان را نوعی مقوله ی اجتماعی می داند که نمایان گر گروهی از افراد است که همگی نسبت به ابزار تولید رابطه ی مشابهی داشته و در مورد محصول نیروی کار نیز حقوق یکسانی دارند . اما در مقایسه با مارکسیسم کلاسیک طرح دقیق تر این مفهوم در نزد باران به دلیل مسئله ی توزیع مازاد از اهمیت خاصی برخودار است و نه مستند روابط اجتماعی در فرایند تولید .
3- امپریالیسم
قدرت نظا می است که با ترفند های خود با عث خروج مازاد از کشورهای در حال توسعه می شود.
4- مازاد
با مفهوم و تعریفی که مارکس از مازاد کرده متفاوت است . مازاد مارکس تفاوت بین تولید واقعی و مصرف واقعی است .اما در تعریف باران از مازاد 2 مفهوم ارائه می شود : یکی مازاد واقعی است که تفتوت تولید واقعی در جامعه و مصرف واقعی جاریست و دیگری مازاد بالقوه است که تفاوت مصرفی را که می توان به سمت منابع تولیدی قابل استفاده تولید کرد از مصرف اساسی بیان کرد . وی می گوید : ماهیت نظانم سرمایه داری اسراف کاریست و باعث کاهش مازاد بالقوه ی اقتصادی می شود . در تعاریفی که مارکس از مازاد می نماید مفهوم را تحت عنوان نسبت ارزش مازاد که برابر با نسبت استثمار نیروی کار است بما معرفی می کند . به عبارتی در نظریه ی مارکس مازاد از نیروی کار مزد بگیر بوجود می اید . چون نرخ استثمار برابر دستمزد به روی سود سرمایه دار می باشد . ولی باران مکی گوید :مازاد ربطی به نرخ استثمار و نیروی کار مزد بگیر ندارد .
نظر باران درمورد ریشه های توسعه نیافتگی به عصر امپریالیسم غربی در قرون 17 و 18 باز می گردد . در نظر وی کشورهای عقب مانده از نظر اقتصادی حامل بدترین ویزگیهای سرمایه داری و فئو دالی اند . عناصر استثمار کننده ی فئو دالیسم همچنان پابرجا می ماندند و این بار سرمایه داری ( مخصوصا خارجی ) نیز با ان همراه می گردد . اما نیروهای شرقی سرمایه داری با مانع روبرو می شوند . در این رابطه است که وی به تحلیل دقیق شکل شناسی عقب ماندگی معاصر می پردازد . در این ارتباط می گوید :
مشکل کشورهای در حال توسعه mpl پایین انهاست . بنابراین صنعتی شدن برای این کشورها ضروری است . برای صنعتی شدن نیاز به سرمایه دارند و بازار مشکل اساسی این کشورهاست . باید بررسی کرد که این مازاد توسط چه کسانی باید فراهم د شود ؟
در کل طبقات بدین گونه هستنند : 1- زمین داران داخلی . 2- تجا ر 3-سرمای داران انحصاری و خارجی 4- کشاورزان .
درمود طقه ی شاورز درکورهای دحال توسعه یا اجاره می دهند که دارای دامد اندک هستند که تراکم سرمایه از جانب ایشان نیست . مزارع تجاریاست مازادهایی که به دست می اورند بیشتر صرف تجملات می کنند و زمین داران هم علاقه ی زیادی به توسعه ندارند و فقط مایلند اجاره ی زمین را بالاتر بگیرند . . تجار هم به سرمایه گذاری تولیدی اعتقادی ندارند بلکه سرمایه داری تجاری را تقویت می کنند . سرمایه ی خارجی هم قسمتی در استخراج منابع است که سودها در داخل سرمایه گذاری نمی شوند و روانه ی خارج می گردند . پس عملا نیروهایی که باید مازاد را در کشور سرمایه گذاری کنند وجود ندارد و فقط درصد کمی از سود داخلی جذب می شود . وی نتیجه می گیرد برای اینکه توسعه بوجود اید باید سیستم طبقاتی بهم ریخته شود . طبقه ای که معمولا وابسته به جایی نمی باشد طبقه ی متوسط جامعه است اما این طبقه پس انداز کمی دارد و در این جامعه نیز اثر دوزنبری لازم است و عملا کاری از دست این طبقه بر نمی اید . و بعد دولت است که انها هم کاری نمی توانند بکنند زیرا یا مستعمره هستند و یا دولتهایی هستند که بعد از استعمار دست نشانده ی غربیها و عاملی برای خروج سرمایه شدند و در اخر دولتهایی مثل هند و اندونزی که سعی می کنند فقط وضع موجود را حفظ کنند . پس به اینان امیدی نیست .
وی در اخر می گوید که تنها راه موجود انقلاب سوسیا لیستی است که طبقات تغییر کنند . و شیوه ی استا لینیستی – فلد من را برای توسعه ی اقتصاد پیشنهاد می کند که بر اشتراکی کردن اجباری و سریع کشاورزی و گسترش سریع روند انباشت سرمایه و صنا یع دولتی مبتنی است که بیشتر در زمینه ی تولید کالا های سرمایه ای فعالیت دارند .
از جمله انتقاداتی که از باران گرفته شده است انست که به رغم ادعای مارکسیست بودنش مفهوم مازاد اقتصادی را به گونه ای متفاوت با مارکس به کار می گیرد .
ب - فرانک
وی مقاله ی مهمی تحت عنوان توسعه نیافتگی در شیلی نوشته که نکته ی مهم مقاله اش انست که در عمل رابطه ی بین مرکز و پیرا مون در نظام سرمایه داری جهانی تغییری صورت نپذیرفته است . فرانک سه ویزگی اساسی را که علل اصلی توسعه نیافتگی اند مطرح می کند :
1- تصاحب مازاد بسیاری از کشورها توسط معدودی از کشورها و استفاده از ان .
2- تجلی شدن نظانم سرمایه داری و تبدیل ان به مراکز متروپل و اقمار و پیرامونی .
3- استمرار ساختار اصلی نظام سرمایه داری به نحوی که به تداوم ویزگیهای اول و دوم منجرمی شود . حتی زمانی که عناصر ساده تر این نظا م بطور مداوم تغییر می کند .
وی معتقد است که نظا م سرمایه داری در تمامی کشورهای پیرامون نفوذ کرده است . فرانک نظریه های دوگانگی در مورد توسعه و توسعه نیافتگی را رد می کند و می گوید که کشورهای توسعه نیافته به دلیل نفوذ سرمایه ی تجاری همگی ساختار درونی یکپارچه ای دارند و به واقع اقتصاد سرمایه داری جهانی کل واحد و یکدستی قلمداد می گردد.
وی ادامه می دهد که با توجه به نقش مهم تجار در کشورهای توسعه نیافته قسمت عمده ی مازاد از طریق تجارت انجام می شود . نظام خروج مازاد ساختمان هرم مانند دارد که قله ان نظام سرمایه داری جهانی است یا متروپل جهانی . این نظام جهانی با متروپل داخلی که عمدتا در پایتخت کشورهاست قراردارد . این متروپل ها در شهرها و روستا ها ... زیر مجمو عه ی متروپل داخلی است . بدین معنا که تولید کشاورز – معدنچی و ... سلسله مراتبی از مترو پلها گذشته تا به مترو پل جهانی برسد و باعث خروج مازاد از کشورهای در حال توسعه می شود . وی اظهار می دارد که سرمایه ی تجاری کاملا به قسمت پایه ی هرم نزدیک شده است و نیز معتقد است که این روابط مبادلات همگی جنبه ی انحصاری دارند . در هر سطحی غارت مازاد توسط تجار انحصارگر که ارزان می خرند و گران می فروشند به اوج خود می رسد . گرچه در مورد فروش همواره امکان کاهش قیمت محصولات واردات وجود دارد .
وی به دوره هایی اشاره می کند که در ان بخشهایی از پیرامون تا حدی توسعه یافته شده که در نتیجه سست شدن وابستگی پیرامون با متروپلها می داند. با وجوداین تجدید حیات تجارت بین الملل همواره موجب تضعیف صنایع تولیدی نوپا در اقتصاد پیرامونی شده است که باعث شده اقتصادهای پیرامونی نقش سستی خود را بعنوان صادرکنندگان منابع طبیعی ارزان به مراکز متروپل سرمایه داری بین المللی ایفا می کند.بینش فرانک بدین گونه است که روابط متروپل – اقمار با گذشت زمان بصورت ویزگی پایدار نظام سرمایه داری جهانی باقی می ماند . گرچه جایگاه مراکز متروپل اولیه ی جهانی ( امریکای لاتین ) تغییر شکل یافت اما تجارت هنوز ادامه دارد .
نتیجه ی فرانک مشابه نظرات باران است . وی معتقد است که بورزواری کمپرادور که عمدتا خصلت تجاری دارد و بر پیرامون مسلط است باید برای حصول توسعه ی اقتصادی واقعی و عادلانه کنار گذاشته شود . نظرات فرانک به زودی در اروپا شهرت یافت . با این وجود منتقدانی نیز داشت . انتقادات وارده را بصورت زیر می توان خلا صه کرد :
1- فرانک درک درستی از ویزگیهای معرف شیوه ی تولید و به ویزه شیوه ی تولید سرمایه داری و فئو دالی ندارد.
2- ماهیت تولید در پیرامون را به اشتباه مشخص می کند.
3- وی از ارائه ی هر گونه تحلیل طبقاتی درباره ی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی در پیرامون باز می ماند .
4- به دلیل نکات بالا وی نمی تواند تحلیل متقا عد کننده ای در مورد علل بروز توسعه نیا فتگی در پیرامون ارا ئه دهد. فرانک مکتوبات فراوانی در مورد توسعه نیافتگی در سالهای دهه ی 1960 – 1970 میلا دی دارد. وی در اثر افزایش بر اهمیت استخراج مازاد از طریق تجارت تاکید و توجه فراوانی به مفهوم وابستگی و مبادله ی نابرابر کرده است . مفهوم مبادله ی نابرابر توسط امانوئل تجزیه و تحلیل شده است .
ج-امانوئل و نظریه مبادله ی نابرابر:
امانوئل تحلیل خود را با پیش فرض انکه توسط امپریالیسم سرمایه داری مجموعه خاصی از روابط تجاری را بر پیرامون تحمیل می کند شروع می نماید . و می گوید این روابط زمانیکه بر پیرامون تحمیل شود به تداوم روند توسعه نیافتگی می انجامد . برای توضیح این روند استثنای مهمی را در نظریه ی مزیت نسبی ریکاردو مطرح می کند . به عبارتی وی بحث تجارت بین المللی را مطرح می کند که مخالف اصل برتری نسبی است و می گوید برتری نسبی باعث خروج مازاد از کشور می شود . به بیانی دیگر نظرش اینست که تحت شرایط خاص کشورها ممکن است با مشارکت در تجارت بین الملل کاملا متضرر شوند . تحلیل ریکاردو در بیان نظریه ی مزیت نسبی به طور کامل بر حسب قیمتهای واقعی مطرح می گردد . قیمتهای اسمی برای مبادله معمولا لازم است .
مدل امانوئل در مورد مبادله ی نابرابر برا نکات دیگری نیز تاکید می کند:
1- نقش اصلی در توزیع منافع حاصل از تجارت به متغیرهای پولی منسوب می شود .
2- وی جهانی را فرض می کند که دران سرمایه در سطح بین الملل جریان دارد ولی نیروهای کار از چنین تحرکی برخوردار نیستند .
3- محصول صادر شده از پیرامون را اغلب نمی توان از مرکز صادر کرد .
4- نسبت مبادله ی محصولات با توجه به هزینه های داخلی تولید در مرکز و پیرامون تععین می شود .
5- قیمتها متکی بر دستمزدها هستند و نرخ مبادله ی کالا ها میان مرکز – پیرامون به هزینه ی نسبی یک واحد نیروی کار مبتنی است .
6- ارزش نسبی دستمزد واقعی در مرکز بطور مستقیم در مقایسه ی قیمت صادرات مرکز نسبت به صادرات پیرامون منعکس می گردد.
7- وی اذعان می دارد که برخی کالاها را هم در مرکز و هم پیرامون صادر می کنند در این مورد هزینه های دستمزدهای پایین تر پیرامون حد رقابتی بالاتر ی برای قیمتها تعیین می کندو توانایی مرکز برای رقابت که هزینه ی نیروی کار بالا تری دارد تماما ناشی از بهره وری بیشتر نیروی کار انست . و معتقد است که در بیشتر مواردصادرات در منطقه متفاوت است و در چنین مواردی قیمتهای مرکز بر اساس پایین تر بودن هزینه ی نیروی کار در پیرامون تعیین نمی شوند .
وی با طرح مثال الوار توسط کشورهای پیشرفته و صادرات نفت از کشورهای پیرامون تفاوت نظریه ی خودش را با دیگران تشریح می کند . و نتیجه می گیرد تا زمانی که دستمزدها ی پیرامون در سطح معیشتی باقی بمانند منافع حاصل از افزایش بهره وری به سادگی و در قالب قیمتهای نازل تر به مرکز منتقل و منجر به خروج مازاد بالقوه از پیرامون می شود.
مبادله ی نابرابر با عث رشد هر چه بیشتر نابرابری درامد سرانه میان مرکز و پیرامون می شود و میان منافع کارگر در مرکز و پیرامون فاصله ایجاد می کند. وی نتیجه می گیرد تا زمانیکه پیرامون به عنوان بخشی از نظام سرمایه داری بین المللی باقی بماند ارزش مازاد خود را همچنان از دست خواهد داد . تنها راه حفظ مازاد و توسعه ی اقتصادی تشدید سیاست خودگردانی اقتصادی است . و رسیدن به این هدف مستلزم تغییرات اساسی در نحوه ی توزیع طبقاتی قدرت در پیرامون است .
از جمله انتقادات وارده بر این دیدگاه را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد :
1- تلقی دستمزدها به عنوان متغیر مستقل بدون انکه مشخص گردد انها چگونه تعیین می شوند.
2- درمورد بالا بودن دستمزدها در برخی اقتصادها ی پیشرفته توضیح کافی داده نمی شود در حالیکه در کشورهای دیگر دستمزدها پایین هستند و در ضمن تو سعه نیافته قلمداد می شود .
3- مشخص ساختن علل وجود ساختارهای متفاوت تولید در کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته .
4- ناتوانی و عدم مقاومت نظریه ی مذکور در برابر ازمونهای تجربی.
5- چرا علل اساسی توسعه نیافتگی را در روابط مبادله جستجو می کند .
6- توضیح رضایت بخشی از ساختار معاصر تولید جهان ارائه نکرده است.
د- دیدگاه امین :
وی همصدا با سایر نئو مارکسیستها معتقد است که مارکس اطلا عات تجربی اندکی در مورد پیرامون در اختیار داشت و به غلط در خصوص تاثیر سرمایه داری استعماری بر توسعه ی پیرامون خوشبین بود . تعریف فرانک از سرمایه داری را که با توجه به شرایط مبادله صورت می گیرد رد می کند و نمی پذیرد که شیوه ی تولید سرمایه داری بر پیرامون حاکم می شود و ضمن انکه سلطه سرمایه داری متروپل بر پیرامون را به عنوان یک واقعیتی می پذیرد . برخی انتقاد های وارد بر فرانک را نیز پاسخ می گوید .
بند های زیر نظریه ی جامعی درباره ی تحلیل توسعه نیافتگی توسط امین هستند که مبنای بسیاری از نظریه های توسعه نیافتگی اند .
1- کلید فهم عدم توسعه نیافتگی در تحلیل شکل بندیهای اجتماعی مرکز و پیرامون و روابط میان این دو نهفته است که در تحلیل ان باید دیدگاهی تاریخی اتخاذ کرد .
2- در شرایط کنونی پیرامون سه نشانه ی ساختاری برای توسعه نیافتگی وجود دارد :
- نابرابری بهره وری تولید میان بخشهای متفاوت
- ازهم گسستگی نظام اقتصادی ملی
- سلطه ی نیروهای خارجی .
3- شکل بندیهای اجتماعی ای که این مشخصات را دارا باشند سرمایه داری صرف به شمار می ایند .
4- در مراکز سرمایه داری جهانی معاصر شکل بندیهای اجتماعی به گونه ای بوده که اکنون به سطح سرمایه داری انحصاری رسیده اند.
5- سرمایه ی انحصاری مرکز بر بخشهای مدرن اقتصاد های توسعه نیافته از دو طریق مسلط است :
- غارت مازاد از طریق تجارتی که بر مبادله ی نابرابر مبتنی است .
- یک مازاد به شکل سودی که مجددا به مرکز اعاده می شود.
6- تحقق هیچ کدام از اشکال سلطه قبل از ظهور سرمایه داری انحصاری در مرکز در اواخر قرن 19 ممکن نبوده است .
7- سلطه ی فعلی مرکز بر پیرامون به این دو شکل تحقق می یابد اما در گذشته همیشه به این صورت جلوه نکرده است .
دوران تعامل میان مرکز و پیرامون را می توان به سه مرحله تقسیم کرد :
- انباشت اولیه به وسیله ی مرکز که بر استخراج و غارت منابع بدون جایگزینی انها مبتنی است .
- تجارتی که میان انقلاب صنعتی و فتح کامل جهان ادامه می یابد به ظا هر برابر است . پاداش کار در مرکز بسیار پایین است و در سطح حداقل معیشت باقی می ماند.
- به دنبال این تحولات مرحله ی سرمایه داری انحصاری فرا می رسد که همچنان ادامه دارد . و از مشخصه های این مرحله که در مرکز است صدور سرمایه به پیرامون است .
بنابراین تعبیر امین از توسعه نیافتگی گویای ان است که توسعه نیافتگی هم در جریان خروج مازاد از طریق تجارت منعکس می گردد و هم در روند رشد صنعتی ناهمگون در پیرامون . تاکید امین بر روی شرکتهای چند ملیتی سرمایه گذاری مستقیم خارجی که در کشورهای در حال توسعه می باشد است .
ودر کل امین معتقد است که یک نظام واحد سرمایه داری جهانی در حال شکل گیری است که نیرویش را از کشورهای مرکز گیرد . در این روند جهانی کشورهای در حال توسعه با همکاری طبقات مسلط جامعه اقتصادشان دست خوش تغییراتی می شود که این تغییرات در جهتی است که مرتبا از کشورهای ی در حال توسعه مازاد خارج می شود بدین شکل که کالاهای ساخته شده به این کشورها وارد شده ( وابسته به تکنو لوزی خارجی ) . حتی کارخانه ای با تکنولوزی غربی وارد می شود ولی مسئله اینست که سود و مازاد از کشور خارج می شود و نقش شرکتهای چند ملیتی را زیاد می بیند و اینها سودشان را در داخل سرمایه گذاری نمی کنند بلکه با توجه به بازارهای تقسیم شده سود را به خارج انتقال داده و مازاد را به کشورهای مادر منتقل می کنند.
انتقادهای وارد بر امین :
1- انتقاد از شیوه ی دیالتیکی او
2- انتقاد از تفسیر وی از تاریخ
3- انتقاد از بخشی از دیدگاههایش در نظریه نئو مارکسیستی
4- انتقاد از اجزای چارچوب نظری اندیشه ی او که بخشی از هسته ی مشترک دیدگاه نئو مارکسیستها را تشکیل می دهد.
انتقاد های وارده بر چارچوب فکری نئو مارکسیستها :
1- یکی از نقا ط ضعف عمده ی نئو مارکسیستها ان است که دیدگاهی ایستا درباره ی جهان دارد و بدین جهت امکان بروز تغییرات مهم واساسی را در اقتصا د های توسعه نیافته یا روابط میان مرکز و پیرامون نادیده می گیرد .
2- دو عامل مهم زمینه ی توسعه ی سرمایه داری را در جهان سوم در دوران بعد از جنگ فراهم اورده اند که نئو مارکسیستها اغلب با نادیده انگاشتن ویا تاکید اندک بر نقش انها تفسیر نادرستی از ان دو عامل به عمل اورده اند . یکی پایان دوران استعمار و دیگری ظهور مرحله ی جدید رقابتهای امپریالیستها.
3- این حقیقت که کشورهای امپریالیستی با حاکمان و طبقات استثمارگر جهان سوم همکاری دارند و انان را در سرکوبی جنبشهای ضد سرمایه داری یاری می دهند خود می تواند درراستای توسعه ی سرمایه داری عمل کند اما چنین حمایتی ممکن است نتیجه ی عکس داشته باشد و به تقویت این گونه دولتها بینجامد.
4- توسعه ی کامل و پایدار سرمایه داری در جهان سوم بدون پیدایش اولیه ی بورزواری نیرومند ملی ناممکن است و نیروهای امپریالیستی مانع از تحقق ان خواهند شد.
پایان .
نویسنده : دنیا
منبع : کتاب اقتصاد توسعه ی دایانا هانت - جزوه ی دکتر زهرا افشاری