PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سیر تکامل انسان



Borna66
04-16-2009, 11:03 PM
خداوند در ابتدای سوره مبارکه ی علق می فرمایند:

اِقرا بسم ربکَ الذی خَلَقَ(1) خَلَقَ الانسانَ مِن علقٍ(2)
بخوان به نام پروردگارت که آفرید(1) انسان را از «علقی» آفرید(2)
در همین ابتدا باید به سه نکته توجه کنیم:
1. آیه درباره آفرینش انسان است نه آدم
2. خَلَقَ فعل ماضی است
3. علق تنوین دارد

مترجمین و مفسرین قرآن کریم کلمه ی «علق» را (اکثرا) «خون بسته» و (کمتر) «کرم زالو» ترجمه کرده اند که ما آنرا با توجه به علم روز «سلول» تعبیر می کنیم. پس ترجمه آیه دوم سوره مبارکه علق می شود:
انسان را از سلولی آفرید.(2)
عده ای می گویند منظور از این سلول نطفه انسان است. ولی بنابه دلایل زیر نمی تواند منظور نطفه باشد.
1. هر جا نیاز بوده که خداوند درباره نطفه صحبت کنند صریحا از کلمه نطفه استفاده کرده اند.
2. نطفه از ترکیب دو سلول بوجود می آید، نه سلولی.
3. نطفه برای ما شناخته شده است و معرفه است ولی علق تنوین دارد و نکره است بدان معنا که ما آنرا نمی شناسیم.(توجه داشته باشیم که یکی از معجزات قرآن کریم محدود نبودن آن به زمان است، یعنی اینطور نیست که چون شاید آن موقع نطفه نکره بوده است در قرآن نیز نکره نوشته شود.)
4. همانطور که نوشته بودم خَلَقَ فعل ماضی است و در گذشته انجام شده است.(در همین مدت که این سطر را خواندید 3 نفر به دنیا آمدند. پس اگر مقصود نطفه بود اصولا باید از فعل مضارع استفاده می شد (البته الله اعلم))
5. فرض کنیم منظور نطفه باشد. همین الآن 6.5 میلیارد نفر انسان در کره زمین زندگی می کنند. همه اینها از سلولی بوجود آمدند؟
6. درضمن امروزه اکثر مردم از مراحل ولادت انسان مطلعند و به نظر من حتی قبل از زمان نزول قرآن نیز اطلاع داشته اند، پس نطفه نکته ی مهمی نیست که در قرآن که کتابی با این عظمت است بیاید.
پس با توجه به این ادله به نظر من کلا منظور چیز دیگری است.
من خودم شخصا معتقدم تمام گونه های جانوری و گیاهی امروزی -که انسان هم جز آنهاست- از تکامل(=کامل شدن) موجودات ساده تر بوجود آمده اند.
و دلایلم برای این اعتقاد:
1. فسیل هایی که در لایه های قدیمی یافت شده اند ساده تر هستند و از تنوع کمتری برخوردارند و فسیل هایی که در لایه های تازه تر پیدا شده اند پیچیده تر بوده و از تنوع بیشتری بر خوردارند.
که نتیجه می دهد موجودات زنده به مرور زمان و با توجه به موقعیتی که داشته اند، کامل شده اند. یعنی نسبت به جا و مکان و حتی زمانی که زندگی می کرده اند ملزم به استفاده بیش از حد یا عدم استفاده از بعضی از اندام هایشان شدند که باعث شد آن اندام قویتر شود یا از بین برود (بدون استفاده باقی بماند) یعنی فیزیولوژی بدن آن ها برای زندگی در آن شرایط سازگار شود. مثلا موجودی مثل زرافه چون نیاز داشته تا از برگ درختان تغذیه کند (به هر دلیلی؛ مثلا ممکن است در سطح زمین غذا کم شده باشد) همواره سعی کرده گردن خود را بکشد تا به برگ درخت برسد، همین استفاده باعث شده تا گردن زرافه طی هزاران سال تغییر کند و به شکل امروزی در آید. یا مثلا موجودی به نام «کرم کور» که نوعی مارمولک بی دست و پا است و در سفره های آب موجود در غار ها زندگی می کند. از آنجا که داخل غار همیشه تاریک است و نوری وجود ندارد این موجود نیازی به دیدن نداشته اندامی مثل چشم که مخصوص دریافت امواج مرئی است کاملا بی استفاده می ماند و از بین می رود.


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2014.jpg


لامارک دانشمند فرانسوی قرن هجدهم استفاده یا عدم استفاده از اندام ها را علت تکامل گونه ها می دانست. او معتقد بود استفاده زیاد یا عدم استفاده از اندام ها در موجودات زنده باعث بوجود آمدن صفاتی می شود که قابل به ارث رسیدن هستند (صفات اکتسابی). اما یک دانشمند آلمانی به نام ویسمن با آزمایشی (در ظاهر) ثابت کرد صفات اکتسابی قابل به ارث رسیدن نیستند. او دم یک جفت موش را برید و پس از تولید مثل دم نوزادان آنها را نیز قطع کرد. او به امید این که سرانجام دم موشها کوتاهتر شود این کار را تا 22 نسل ادامه داد. پس از اندازه گیری طول دم آخرین نوزاد متوجه شد طول دم موشها یک میلیمتر هم کوتاهتر نشده است. و ادعا کرد صفات اکتسابی قابل به ارث رسیدن نیستند. به نظر من آزمایش ویسمن غلط بود و 2 ایراد اساسی داشت:
1. بریدن دم موش یک صفت اکتسابی نیست بلکه یک صفت مکسوبی است که ویسمن به آنها تحمیل کرده بود. از کجا معلوم که موش ها نیاز داشتند که دمشان کوتاه تر شود؟
2. تکامل چیزی نیست که پس از 22 نسل مشخص شود. حیات حدود 1 الی 1.5 میلیارد سال پیش آغاز شده و به شکل امروزی در آمده است.(یعنی اگر مدت آغاز حیات بروی زمین را یک شبانه روز فرض کنیم، همین انسان 2 ثانیه پیش از نیمه شب پا به عرصه ی زندگی گذاشته است. دو ثانیه در مقابل یک دقیقه چیزی نیست چه رسد به 24 ساعت!)
بنابرین احتمالا صفات اکتسابی واقعی قابل به ارث رسیدن خواهد بود.چرا که اگر فرض کنیم خدا در جهان یک جفت انسان آفرید (یعنی نظر دینگرایان) پس این همه اختلافات فردی از جدا ناشی می شود؟ اصلا نه فردی بلکه جمعی مثلا اسکیمو ها چون نیاز داشتند در آب و هوای سرد زندگی کنند پوستشان ضخیم تر شد. مگر آن ها از نسل همان یک جفت انسان (آدم و حوا) نیستند؟ حتی داروین هم در نظریه خود نتوانست چگونگی بوجود آمدن اختلافات فردی را توجیه کند و در این باره به نظریه لامارک پناه برد. که این هم پوئن مثبتیست برای موروثی بودن صفات اکتسابی.
2. شباهت زیادی در ساختار بدن گونه های هم خانواده وجود دارد.
عامل دومی که باعث می شود معتقد باشم همه ی گونه های جانوری و گیاهی از تکامل اجداد مشترک بوجود آمده اند همین است. یعنی به نظر من شباهت ساختار بدنی ملخ و جیرجیرک، خیار و خربزه، گاو و گاومیش، پرتقال و نارنج و ... بی حکمت نیست و قطعا از تکامل اجداد مشترک بوجود آمده اند. یعنی علت شباهت زیاد بین مثلا گاو و گاومیش این است که هر دو ار تکامل یک «جفت سم» اولیه بوجود آمده اند. یعنی این جفت سم در شرایط خاصی شده گاو، در شرایطی شده گاومیش، در شرایطی گوزن و شتر و سایر گونه هایی که خانواده ی «جفت سُمان» را بوجود آورده اند.
همان جفت سم اولیه هم از تکامل یک «چهارپا» ی اولیه بوجود آمده است. آن چهارپا هم از تکامل یک پستاندار نخستین بوجود آمده که آن پستاندار هم از تکامل یک مهره دار بوجود آمده بود. و خود آن مهره دار از تکامل یک جانور(مصرف کننده) و آن جانور از تکامل یک سلول بوجود آمده بودند. که دانشمندان با استفاده از شباهات بین جانداران آنها را رده بندی می کنند. و البته هرچه خانواده بزرگتر می شود شباهت ها کم تر می شوند. مثلا اگر از شما بپرسم شباهت بین گاو و گاومیش چیست؟ قطعا خواهید گفت هردو شاخ دارند، سم دو قسمتی دارند و ... (ویژگی مشترک جفت سمان). اگر از شما بپرسم شباهت بین گاو و اسب چیست؟ خواهید گفت هردو گیاهخوارند، سم دارند و ... (ویژگی مشترک چهارپایان). حال اگر بپرسم شباهت یک گاو و یک کوآلا چیست؟ می گویید هردو به فرزندان خود شیر می دهند، بدنشان از پوشت و مو پوشیده شده است و ... (ویژگی مشترک پستانداران). در پاسخ به شباهت یک گاو و سمندر نیز خواهید گفت که در پشت خود ستون مهره دارند (ویژگی مشترک مهره داران). و جوابتان برای اینکه یک گاو و یک هیدر چه شباهت هایی دارند مصرف کننده بودن خواهد بود (ویژگی مشترک جانوران). البته می توانیم باز جلو تر برویم، اگر از شما بپرسم گاو با علفی که می خورد چه شباهتی دارد شاید بگویید هیچ شباهتی ندارد! ولی گاو با علف بیش از شش ویژگی مشترک دارد که از خصایص همه ی موجودات زنده است، نظیر تولید مثل، رشد و نمو، تنفس و ... .
که از این بحث نتیجه می گیریم همه موجودات زنده دورادور با هم فامیل اند و از یک جد مشترک بوجود آمده اند.

و البته خداوند در آیه 30 سوره مبارکه انبیا می فرمایند:
اَولم یر الذینَ کفروا اَن السماواتِ و الارضَ کَانَتَا رَتقًا فَفَتَقناهُما و جعلنا مِنَ الماءِ کلَ شیءٍ حیٍ افلا یومنون (30)
آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین بسته بود و ما آنها را بشکافتیم و از آب هر چیزی را زنده گرداندیم پس چرا باز به خدا ایمان نمی آورند؟ (30)
آیه مربوط به دانشمندان غربی که با نظریه بیگ بنگ چگونگی آفرینش جهان را توجیه می کنند و افرادی مثل من، که معتقدند همه موجودات از تکامل یک موجود تک سلولی که حیات خود را در آب آغاز کرده است بوجود آمده اند می باشد.
برای خود من تکامل ثابت شده و مطمئنم روزی همین غربی ها با ادله کاملا علمی چگونگی تکامل را اثبات می کنند و اینجاست که معنای این آیه کامل می شود و به حرف من می رسید. (ببین کی گفتم!)
من از این ناراحتم که قرآن کتاب ما مسلمانان است ولی غربی ها از آن استفاده می کنند. وقتی خداوند علنا می فرمایند که همه چیز از آب زنده شده و انسان را از سلولی آفریدیم چرا این علمای ما باز می فرمایند که انسان از گل و خاک و امثالهم خلق شده است. هر چقدر هم می گویی گِل درباره ذات و درون مایه انسان است و ربطی به خود (فیزیکی) انسان ندارد باز همان حرف ها را تکرار می کنند. آخر با عقل سلیم جور در می آید که یک گونه جانوری یکباره از بهشت به زمین بیفتد؟ آن روح «حضرت آدم» بود که که دچار گناه شد و از حالت ملکوتی به حالت پست زمینی تبدیل رسید. وگرنه خود حضرت آدم که یکدفعه به زمین نازل نشد که! (اگر این طور بود می شد خلق الساعه!) در اصل قبل از انسان با شعور که ما باشیم انسان های نخستین یا بیشعور در زمین زندگی می کردند که بعدا شعور پیدا کردند و شدند اشرف مخلوقات. من در مسئله تکامل منکر نقش خداوند که به عنوان مدیری آگاه جهان هستی را کنترل می کند نمی شوم. بلکه همه ی این امور در سایه مدیریت خداوند قادر انجام می شوند. غرب می خواهد همه چیز را علمی ثابت کند که فعلا با علم ناقص انسان ناشدنیست. علاوه برآن نمی شود نقش خدا را نادیده گرفت. وقتی هست چرا بگوییم نیست؟ بلاتشبیه مثلا وقتی می گوییم آرد چگونه درست می شود می گوییم گندم را به آسیاب می برند و پودر می کنند که این پودر همان آرد است.ولی به نقش عامل مهمی مثل باد یا آب که عامل چرخیدن سنگ آسیاب می شود توجه نمی کنیم. اگر باد یا آب سنگ آسیاب را نچرخاند می شود گندم را پودر کرد؟ مسلما نه و همینطور وجود خدا اگر فرد آگاهی این جهان با این عظمت را مدیریت نکند از کجا اتم های خاصی در کنار هم قرار می گیرند تا مولکول های زیستی بوجود بیایند. از کجا این مولکولهای زیستی کنار هم قرار می گیرند تا اولین سلول را بسازند. و این سلول چگونه پس از تقسیم شدن متمایز می شود و در کنار سایر سلول ها نقش خاصی را بعهده می گیرد و با آنها همکاری می کند. مگر این سلول ها و مولکول ها و اتم ها عقل دارند؟ مگر اینها شعور دارند؟ مگر درک اجتماعی دارند؟ مگر فهم و منطق دارند که بفهمند باید در کنار فلان اتم یا مولکول قرار بگیرد تا کار خاصی انجام دهد؟ قطعا نه. پس نباید نقش مهم خداوندی را نادیده گرفت. خب خیلی از بحث علمی قضیه فاصله گرفتیم.

Borna66
04-16-2009, 11:03 PM
حالا با همین دید، ابتدا چگونگی پیدایش حیات در زمین را مرور میکنیم بعد با مثال هایی از موجودات زنده امروزی چگونگی کامل تر شدن گونه ها را بررسی می کنیم. توجه کنید که این مثال ها فقط مثالند! از جانداران ساده تا پیشرفته:
بر می گردیم به حدود 1.5 میلیارد سال پیش. وقتی که کره زمین 3 میلیارد ساله بود. سطح زمین را اقیانوس بزرگی پوشانده بود. تا این که به اذن خدا یک سری اتم در کنار هم قرار گرفتند و مولکول های زیستی مثل فسفولیپید ها که غشای سلول ها را می سازند،قند های ریبوز و دئوکسی ریبوز که در ساختار DNA و RNA ها کاربرد دارند و ... را بوجود آوردند. حال که همه چیز برای تشکیل یک سلول آماده بود باز به اراده خدا این مولکولها در جای مخصوص خود قرار گرفتند و اولین سلول زنده خلق شد. این سلول قطعا توانایی فتوسنتز داشته و از نور خورشید انرژی لازم برای فعالیت حیاتی خود را دریافت می کرده است. یعنی چیزی مثل پلانگتون های امروزی. و بعد ها آن سلول تقسیم شد و جمعیتشان افزایش یافت. عده ای از آنها وقتی دیدند می توانند با بلعیدن سلول های فتوستنز کننده غذای خود را تامین کنند، دست از فتوسنتز برداشتند و مصرف کننده شدند یعنی چیزی شبیه زئوپلانگتون های امروزی. از آنجا که جمع بهتر از فرد کاری را انجام میدهد، یک سری سلول یکسان پیش هم جمع شدند تا باهم زندگی کنند.
کلامیدوموناس امروزی یک تک سلولی یا به عبارت بهتر یک جلبک سبز با یک کلروپلاست و دو تاژک است. این موجود گام بزرگی برای پرسلولی شدن برداشت. وقتی چند سلول یکسان در کنار هم قرار گیرند یک کلنی ایجاد می شود. ساده ترین کلنی کلامیدوموناس گونیوم است که از چهار کلامیدوموناس تشکیل شده است. فضای بین سلول ها را ماده ای ژله ای شکل پر می کند که حکم سیمان را دارد و این سلول ها را در کنار هم نگه می دارد. کلنی های بزرگ تر کلامیدوموناس عبارتند از پاندورینا، یودورینا، پلئودورینا و وُلوُکس. اگر یک کلامیدوموناس را از یک گونیوم یا یوردورینا جدا کنیم آن کلامیدوموناس تقسیم شده و یک کلنی جدید بوجود می آورد. چون این کلنی های ساده فقط به منزله ی اجتماعی از کلامیدوموناس ها هستند. ولی در پلئودورینا و ولوکس علاوه بر اجتماع سلولی تقسیم کار و تمایز سلولی را نیز شاهدیم. مثلا گروهی از سلول ها فقط تولید مثل می کنند، گروهی فقط به حرکت دادن کلنی می پردازند و ... در این حالت اگر سلولی را از کلنی جدا کنیم خواهد مرد. پس می توان ولوکس را جانداری واحد به حساب آورد.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/2009/04/2015.jpg

اکنون که راه برای پرسلولی شدن باز شد گونه های دیگر نیز پرسلولی شدند و باتوجه به محیطی که زندگی می کردند تغییر شکل دادند. مثلا اسفنج ها. و انواع اقسام بی مهرگان شکل گرفتند. اینجا که می گویم انواع اقسام به خاطر این است که خود آنها در شرایط متفاوت به اشکال گوناگون در می آیند.

Borna66
04-16-2009, 11:03 PM
حال نوبت به آمفيوکسوس می رسد تا نقش خود را ایفا کند. به نظر من این موجود مرز بین بی مهرگان و مهره داران است. در پشت این موجود رشته ای شبیه به ستون مهره وجود دارد که در اصل همان طناب عصبی بی مهرگان است که به این شکل کامل شده است. پس با وجود آمفيوکسوس راه برای بوجود آمدن مهره داران و ساده ترین گروهشان یعنی ماهی ها هموار شد و انواع و اقسام ماهی از ماهی های بدون آرواره و مارماهی ها تا ماهی های غضروفی و استخوانی بوجود آمدند.


http://www.pnu-club.com/imported/2008/10/2.gif اندازه این تصویر کوچک شده است ! برای مشاهده تصویر اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی تصویر 1213x632 و حجم آن 83 کیلوبایت میباشد.http://pnu-club.com/imported/2009/04/2016.jpg

حالا که به ماهی ها رسیدیم گونه جالبی از ماهی به نام آناباس را معرفی می کنم. این ماهی در افریقا زندگی می کند. همان طور که می دانید آفریقا فقط دو فصل دارد: فصل خشک و فصل باران. چون آب رودخانه ها و برکه ها در فصل خشک بشدت کم می شود و احتمال شکار شدن این ماهی وجود دارد، این ماهی در آغاز فصل خشک شبانه از آب بیرون می آید و در شکاف هایی مثل شکاف دیوار های گلی خانه های روستاییان پنهان می شود و دوباره در فصل باران بیرون می خزد و به رود خانه باز می گردد! می توان این ماهی را مرز بین ماهی ها و دوزیستان دانست. با این تفاوت که دوزیستان دست و پا دارند و این ماهی باله!(البته دوزیستان بالغ شش دارند ولی این ماهی فقط آبشش دارد)


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2017.jpg

دوزیستان هم برای زندگی در خشکی کامل شدند و ابزار لازم برای این کار نظیر شش و دست و پا را بدست آوردند. دسته ای از دوزیستان به نام سوسمار های آبی(نه سمندر ها) در خشکی زندگی می کنند و فقط در آب تولید مثل می کنند. حالا فرض بگیریم یکی از این سوسمار ها که مثل سایر دوزیستان در آب تخم ریزی می کرده است نیاز به این داشته تا در جایی که آب کافی برای اینکار نیست زندگی کند پس مجبور می شود در خشکی تخم بگذارد.مثل خزندگان.
خزندگان اولیه هم که با نام دایناسور معروف هستند هم دارای انشعابات فراوانی شدند و هر کدام برای نوع خاصی از زندگی سازگار شدند. چند گونه از دایناسور ها یا همان خزندگان اولیه قدرت پرواز پیدا کردند.


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2018.jpg



اگر امثال این دایناسور برای پرواز تکامل پیدا کنند و ساختار بدنشان برای پرواز مناسبت پیدا کند می تواند باعث بوجود آمدن اولین پرنده روی زمین باشیم که دارای برخی ویژگی خزندگان هم بوده.


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2019.jpg


پرندگان هم که بوجود آمدند و در شرایط مختلف اشکال گوناگونی به خود گرفتند. عده ای مثل شتر مرغ ها و پنگوئن ها در شرایطی قرار گرفتند که دیگر نیازی به پرواز نداشتند بنابرین قدرت پروازشان را از دست دادند. پرندگان به دسته های مختلفی تقسیم می شوند که یکی از این دسته ها اردکیان شامل قو ها و غاز ها و اردک ها است.
اگر به دقت به یک پلاتی پوس منقار اردکی که جزء پستانداران است توجه کنید متوجه شباهات بین آن و یک اردک می شوید. این موجود مرز بین پرندگان و پستانداران است. از کجا معلوم شاید این موجود پرنده ای کامل شده باشد. چون حتی مثل آنها تخم می گذارد!


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2020.jpg


بالاخره به پستاندران که کامل ترین مهره داران اند رسیدیم. خود مهره داران هم دارای انشعابات بسیاری اند. به نظر من اولین پستاندار شاید موجودی شبیه به موش باشد. چرا که به هر پستانداری نگاه می کنیم دورادور شباهتی به موش دارد مثلا سنجاب ها که همخانواده موش ها هم هستند(جوندگان). حالا به عکس زیر توجه کنید.


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2021.jpg



شاید در ابتدا فکر کنید تصویر نوعی سنجاب باشد. ولی این موجود میمون ماداگاسکار نام دارد (در کارتون زیبای ماداگاسکار مشاور رییس میمون ها بود) البته بعضی جاها سنجاب سنگال نیز نامیده می شود که این موجود یک نخستی است. نخستیان کامل ترین رده پستانداران اند و شامل میمون ها و بوزینه ها و گوریل ها و انسان و ... می باشد.
حالا فقط به عکس ها نگاه کنید!


http://pnu-club.com/imported/2009/04/2022.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg


که البته خداوند در آیه 3 سوره تغابن می فرمایند: « و صَوَّرَکُم فاَحسن صُوَرَکُم » که ترجمه تحت لفظی آن می شود: و تصویر داد شما را به زیباترین صورت و یا این که «چهره شما را زیباتر کرد» و تا آنجا که من مطلعم یک انسان امروزی خیلی از یک هوموهابیلی زیباتر است.

توجه کنید در این بخش فقط چند گونه جانوری از ساده تا پیشرفته مثال زده شد تا مراحل کامل شدن جانوران را مشاهده بفرمایید و احیانا قصد نداشته ام بگویم که مثلا دوزیستان از تکامل ماهی آناباس ایجاد شده اند و پستانداران از تکامل پلاتی پوس و ... و این ها فقط در حد مثالی برای برای چگونگی کامل تر شدن گونه های جانوری هستند.
حالا که در چند آیه بحث کردیم و به تکامل از دید علمی هم نگاه کردیم، می رویم سر اصل مطلب! به نظر من اصل تکامل انسان به این شرح است:
انسان را از سلولی آفریدیم(علق2)
همان سلول اولیه که چگونگی آفرینشش را شرح دادیم. فرض کنید این سلول کلنی تشکیل دهد. بعد تبدیل به یک بی مهره شود بعد طناب عصبی اش کامل شود و ستون مهره پیدا کند. بعد با جمجمه دار شدن تبدیل به ماهی شود و سپس هوس کند از آب بیرون بیاید و بشود دوزیست(چگونگی این مراحل شرح داده شد). حالا این دوزیست در خشکی لنگر بیندازد و کلا فکر آب از ذهنش بیرون برود که می شود یک خزنده. (توجه کنید این جا های که می گویم شد یک بی مهره و ماهی و دوزیست و خزنده و ... مقصودم گونه خاصی نیست.بلکه منظور یک بی مهره و ماهی و ... ابتدایی است که در شرایطی شده یک موجود دیگر که مسلما امروزه دیگر وجود ندارد) اگر این خزنده پرواز کند بعد برای پرواز متکامل شود و پر دربیاورد و یک سری تغییر دیگر علنا می شود پرنده. حالا این پرنده از تخم گذاشتن خسته شود و بخواهد بچه اش را شیر دهد می شود پستاندار. حالا این پستاندار از مغزش بهتر استفاده کند و از دست و پایش شکل دیگر کار بکشد یک نخستی بوجود می آید که اگر این نخستی خیلی از مغزش استفاده کند و خیلی باهوش شود می شود نخستی انسان نما و اگر از سر باهوشی کار های خود را منطقی کند و فهم و شعور به دست آورد و خداوند در آن روح الهی بدمد می شود انسان. باز ادامه دارد! اگر این انسان در شرایطی مثل آب و هوای سرد قرار بگیرد با آن شرایط سازگار شود می شود اسکیمو. البته این سیر تکامل انسان بود و هر موجود دیگری سیر تکامل خاص خود را دارد. مثلا سیر تکامل موش کور از این قرار است: همان سیر تکامل انسان را از ابتدا دنبال کنید تا جایی که اولین پستاندار وجود آمد. نسل یکی از نوادگان این پستاندار اولیه که از مغزشان استفاده کردند و شدند نخستیان. ولی نسل دیگر به همان هوش اندک کفایت کردند در عوض روی دندان هایشان کار کردند و دارای چنان دندان های قوی ای شدند که انسان متکامل امروزی با دستگاه های پیشرفته هم نمی تواند کار آن را انجام دهد. بله این ها جوندگان هستند که امروزه جز فراوان ترین پستاندارانند. حالا فرض کنیم نسلی از آن جونده نخستین در زیر زمین لنگر بیندازد. بدین ترتیب علاوه بر اینکه چشم ها تحلیل می روند عضوی مثل بینی قوی تر می شود که گونه حاصل موش کور است.
نتیجه گیری کلی بنده:
هر موجود زنده در طول زمان در شرایطی (اعم از زمانی و مکانی) قرار گرفته که مجبور شده از اندامی (اندام هایی) از بدن خود بیشتر استفاده کند که باعث شده آن اندام قویتر شود یا از اندامی (اندام هایی) از بدن خود کمتر استفاده کند که باعث شده آن عضو تحلیل برود.یعنی ساختار بدن آن جاندار برای زندگی در شرایط خاصی سازگار شود و از آنجاکه صفات اکتسابی قابل به ارث رسیدن خواهند بود این ویژگی ها به نسل های بعدی منتقل می شوند.