PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا جنگل های ما از بین میروند؟



Borna66
04-15-2009, 01:51 AM
قست اول
چرا جنگل هاى شمال ايران طى ۳۰ سال گذشته ۲۲ درصد كاهش داشته اند؟ آيا اين تنها جنگل ها هستند كه در معرض خطر نابودى قرار گرفته اند؟ چه عرصه هاى ديگرى از محيط زيست در معرض آسيب اند؟ نقش سازمان هاى غيردولتى در اين ميان چيست؟
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
آقاى دكتر اسماعيل كهرم، استاد دانشگاه و كارشناس مسائل محيط زيست در تهران در گفت وگويى با صداى آلمان به اين پرسش ها پاسخ مى دهد. مصاحبه گر: داود خدابخش دويچه وله: آقاى كهرم، در گزارشى از خبرگزارى ايسنا آمده است، كه طى ۳۰ سال گذشته ۲۲ درصد از جنگلهاى شمال كشور نابود شده، كه ۱۷درصد آن فقط متعلق به بيست سال گذشته بوده است. به نظر شما چه عواملى باعث اين ضايعه ى محيط زيست شده؟ اسماعيل كهرم: بايستى به اطلاع شما برسانم كه اين رقمى كه شما فرموديد، بسيار خوشبينانه است. چون ما آمارى داريم كه نشان مى دهد در ظرف ۳۰سال گذشته حدود ۳۰ درصد از جنگلها كاهش پيدا كرده. يعنى اين ۲۲درصد كه شما مى گويد، حداقل است. مسايلى كه باعث از بين رفتن اين جنگلها شده اند در درجه اول، عدم وجود يك برنامه ى دقيق و كنترل شده و متقن است. از نظر تاريخى، قبل از انجام اصلاحات ارضى جنگلهاى شمال، جنگلهايى خصوصى بوده اند و متعلق به خوانين و خانواده هاى سلطنتى. از حدود ۴۱ يا ۴۲ سال قبل تا به حال، يعنى از سال ۱۳۴۱ اين جنگل ها ملى شده اند. منتها هيچ هنگام يك برنامه ى صحيح قابل اجرا براى حفاظت و بهره بردارى از اين جنگلها وجود نداشته است. عواملى كه باعث از بين رفتن جنگلها تا حدود ۳۰ درصد در ظرف ۳۰ سال گذشته شده، عواملى ست مانند چراى بيش از حد. يعنى حيوانات در داخل جنگل هستند و به محض اينكه نهالى سبز مى شود، آن را مى بلعند، چون خوش خوراك است. تبديل كاربرى زمين، يعنى افراد درختها را قطع مى كنند، تبديل به مرتع مى كنند و بعد تبديل به زمين كشاورزى مى كنند، و بعد از مدت كوتاهى از حيض انتفاع مى افتد. بايستى به آن كود داد، نمى توانند و از عهده ى آن برنمى آيند. در نتيجه جنگل واقعا تبديل به بيابان مى شود. و بعد استفاده از اين درختهاى باارزش و نازنين به عنوان سوخت است. اجازه بفرماييد خدمتتان عرض كنم كه ساليانه حدود ۶ ميليون و ۳۰۰ هزار مترمكعب از جنگلهاى ما، از چوبهاى ما در جنگلهاى شمال، فقط براى سوخت برداشت مى شود. در حاليكه ميزان ظرفيت پايدار، يعنى آن ظرفيتى كه به جنگل لطمه اى نخورد، حدود نصف اين است. يعنى ۳ ميليون و ۹۰۰هزار هكتار. وقتى برداشت به اينصورت باشد، يعنى دوبرابر ظرفيت، آنوقت مى بينيد كه اين جنگل فرصت رشد نمى يابد و در نتيجه در حال كاهش است. و ديگر اينكه در يك پنجم كل مساحت جنگلهاى ما درشمال، چرا براى مدت بيست سال است كه آزاد شده. يعنى اگر رمقى بماند، اگر نفسى براى جنگل بماند، به اين ترتيب از بين خواهد رفت. اين عوامل دست به دست هم مى دهند و موجب مى شوند، كه ما تخريب بسيار بسيار شديدى در جنگلهامان داشته باشيم. و تا آنجايى كه من به خاطر دارم، متخصصين جنگل شناسى و متخصصين محيط زيست، نسل قبل از من هم، از آن شكوه و شكايت مى كردند و الان هم همينطور است. يعنى ما برنامه اى متقنى براى حفظ و بهره بردارى از جنگلها نداريم. دويچه وله: آيا اين برداشتهايى كه از جنگلها مى شود، فقط برداشتى براى سوخت است يا براى بايركردن زمينها براى اهداف كشاورزى ؟ يا برداشتهايى هم براى اهداف صنعتى صورت مى گيرد؟ اسماعيل كهرم: اجازه بدهيد خدمت شما عرض بكنم، كه ما كارخانه هاى چوب داريم كه ۴۰ سال قدمت دارد. يعنى كارخانه هاى چوب و كاغذ، كه برخى از اين چوبها را برداشت مى كنند. اين چوبها تبديل به چوب كبريت مى شوند و يا براى صنعت تبديل به الوار مى شوند، و يا تبديل به كاغذ مى شوند. اين كارخانه ها هم برداشت غيرمتعارف و غيرمعمول را از جنگلها به عمل مى آورند. از ديد يك متخصص محيط زيست كه دردهاى محيط زيست ايران را مى شناسد، تمام اين عزيزان متخصص بر اين باورند كه اگر ما دانه دانه تخته ها و الوارها را از خارج از ايران بياوريم، به صرف ما است. به خاطر اينكه موجوديت جنگلهاى ما حفظ مى شود. ولى متاسفانه چون وجود جنگلها گره خورده با وضع معيشت مردم، ايجاد اشتغال و ايجاد سرمايه و به گردش درآوردن چرخهاى اقتصادى در اين مناطق، دولت نمى تواند اين كار را انجام بدهد و بهره بردارى از جنگل ها را به صفر برساند. اجازه مى خواهم يك عامل بسيار مهم ديگر به نام قاچاق را هم به اين عوامل اضافه بكنم. ملاحظه بفرماييد، ما آمار داريم كه چقدر برداشت براى سوخت مى شود، آمار داريم كه چقدر به خاطر صنعت برداشت مى شود، ولى ما چه طور مى توانيم از اين برداشتهاى پنهان شبانه آمار بدهيم، در حاليكه مى بينيم و مى دانيم كه كاميونهاى حامل چوبهاى قاچاق مرتب از شمال به طرف تهران و شهرهاى ديگر در حركت هستند. همين چندى پيش يكى از شكاربانان باوجدان و باغيرت ما به نام آقاى اسماعيل رمضانى در مواجه با اين شكارچيان چنان مضروب شد، كه از گردن به پايين فلج شده است و ديگر قدرت كار و كارايى ندارد. ببينيد با چه خصومتى و با چه خشونتى اينها مى روند كه به منافع غيرمشروع خود برسند و درختهاى اين جنگلها را دانه به دانه از بين ببرند. دويچه وله: آقاى كهرم غير از جنگلهاى كشور، آسيب ديدگى متوجه كداميك از عرصه هاى محيط زيست است؟ اسماعيل كهرم: ببينيد، وقتى خود اين جنگل از بين برود، آنچه كه حيات وحش و منابع در داخل اين جنگل است هم از بين مى رود. يعنى اينكه جنگل بطور مثال، علاوه بر آن چوبى كه، حالا صحيح و يا ناصحيح و يا قانونى و يا غيرقانونى، برداشت مى شود، ما مى دانيم كه زير آن دريايى از آب است. يعنى جنگل اين قدرت را دارد. جنگل از فرسايش خاك جلوگيرى مى كند. در حال حاضر ۴۳ درصد از فرسايش خاك در ايران مربوط به جنگل زدايى مى شود. مى تواند جنگل از سيل آبها جلوگيرى كند و از طرفى مأمن و منزل و مأواى جانورانى ست كه به اين جنگل بستگى دارند و وقتى جنگل از بين برود، آنها هم از بين خواهند رفت. در اين مورد كه در چه زمينه هايى ما گرفتارى و گره در محيط زيست داريم، سه مسئله را من مطرح مى كنم. يكى اينكه، كشور ايران در منطقه اى خشك و يا نيمه خشك جهانى واقع شده، كه ميزان دريافت بارندگى ما يك سوم معدل جهانى ست. يعنى اگر معدل ميزان بارندگى در سراسر جهان ۹۰ ميلى متر باران در سال باشد، ما فقط ۳۰ ميلى متر دريافت مى كنيم. يعنى يك سوم آن را. بنابراين اين منطقه خشك است. دوم اينكه، كشور ما يك كشور در حال توسعه و پيشرفت است. مرتب طرحهاى آبادانى و گسترش شبكه راهها، گسترش شهرها و شايد بايد بگويم مهمتر و ناراحت كننده تر از همه، افزايش جمعيت است، كه تمام اين عوامل بر روى محيط زيست فشار مى آورند. يعنى توسعه هاى نيم بند، گسترشهاى نيم بند، ايجاد شبكه هاى نيم بند كه مى خواهند يكشبه راه صد ساله را بپيمايند، باعث فشار بر روى محيط زيست مى شود. مسئله سوم، وسعت اين خاك پهناور است. البته ممكن است بگوييد، كه وسعت باعث رونق و آبادى و ايجاد شغل مى كند. بله تمام اينها وجود دارد، منتها اگر قرار بشود كه يك منطقه ى حفاظت شده اى به نام خارتوران با وسعت يك ميليون و ۳۲۵ هزار هكتار را شما حفاظت كنيد، ملاحظه مى فرماييد كه در واقع ماموريتى تقريبا غيرممكن است. اين وسعت يك منطقه حفاظت شده ى ما است در وسط ايران. كه ملاحظه بكنيد از چند كشور اروپايى وسيعتر است. بنابراين، موقعيت ايران و قرارگرفتن آن در رده ى كشورهاى در حال توسعه و نيز وسعت بسيار زياد اين مملكت به هفدهمين كشور از نظر وسعت در دنيا، دست به دست هم مى دهند و باعث مى شوند مسايل محيط زيست گرم و داغ بشود. در همين منطقه ى خارتوران كه وسعتش را قبلا ذكر كرده ام، با ارزش ترين حيات وحش ايران، مانند گورخر، يوزپلنگ، قوچ و ميش، كل و بز، پلنگ، گرگ، روباه تمامى در آنجا زندگى مى كنند. ملاحظه بفرماييد كه حفاظت چنين منطقه اى اگر غيرممكن باشد، به اين معناست كه ما دانه به دانه ى اين حيوانات را از دست خواهيم داد. كمااينكه متاسفانه دو حيوانى كه در ابتدا نام بردم، يعنى يوزپلنگ و گورخر ايرانى، در معرض خطر هستند. اين عوامل باعث مى شود، كه تالاب هايمان در معرض خطر قرار بگيرد، جنگلها را كه قبل گفتيم، رودخانه هايمان در معرض خطر خشك شدن و يا آلودگى بخاطر بهره بردارى زياد از آب و يا اينكه استفاده از سموم نباتى و يا كودهاى شيميايى كه اينها داخل رودخانه ريخته مى شود و باعث مى شود كه اين رودخانه ها مسموم بشوند، به حدى كه حتا ماهى در آنها يافت نشود. و بعد مى رسيم به مسئله ى حتا منابع بسيار بسيار باارزش مانند خاك. اگر شما از من بپرسيد، كه باارزش ترين منبع حياتى زيست محيطى در اين مملكت چيست؟ من به شما مى گويم، خاك. ولى همين خاك در اثر از بين رفتن جنگلها، خود در حال از بين رفتن است. يعنى جنگل بهترين پوشش براى خاك است و از هرچيز ديگر بهتر است.
__________________

Borna66
04-15-2009, 01:51 AM
قسمت دوم
وقتى كه شما جنگل را تراشيديد، خاك در معرض عوامل فرسايش مانند باد و باران و برف قرار مى گيرد. و نتيجتا آن خاك باارزش كه تا بحال توسط پوشش گياهى حفظ مى شد، راه خود را پيدا مى كند، از تپه سرازير مى شود و مى رود. در جويهاى تبريز، چندى پيش من شاهد بودم كه در اين جويها طلا در جريان بود. خاك باارزشى كه جايش آنجا نيست، بلكه جايش بايد بالاى ارتفاعات باشد و براى من و شما غذا توليد بكند. ملاحظه مى فرماييد كه در اثر از بين رفتن مثلا جنگل، يك زنجيره اى از ارتفاعات رخ مى دهد كه نهايتا باعث از بين رفتن خاك خواهد شد. در اثر از بين رفتن يك تالاب، يا خشك شدن يك تالاب، كه در ظرف ۵ يا ۶ سال گذشته ۸ تالاب بين المللى ما خشك شده، انواع پرندگان دوزيستان و ماهى هاى كه وابسته به آن تالاب و يا به آن مرداب اند از بين مى روند. ما درمطالعات محيط زيست و يا اكولوژى، سلسله حوادثى را داريم كه مانند حلقه هاى زنجير به هم متصل هستند. يعنى يكى باعث پديدآمدن ديگرى مى شود، تا اينكه متاسفانه به جايى برسيم كه اين زنجيره و دور تسلسل باطل، باعث از بين رفتن يك گونه بشود. شما مى دانيد كه در اين مملكت ما متاسفانه شير ژيان ايرانى و ببر مازندران و ببر دمان را از دست داديم. دوتا از باشكوه ترين جانوران، گربه سانان، كه از حدود ۴۴ يا ۴۵ سال پيش كه ما ببر را از دست داديم، آنوقت تازه متوجه ى ارزشها شديم. الان نوبت يوزپلنگ است، فردا گورخر، پس فردا پلنگ. همان حلقه اى را تصور بفرماييد كه ما شروع كرديم، مثل دومينو، و اينها مرتب به هم تكيه مى دهند و باعث پديدآمدن وقايعى مى شوند، كه نهايتش متزلزل كردن زنجيره ى حيات در ايران خواهد بود. دويچه وله: آقاى كهرم، سازمانهاى غيردولتى NGO چه فعاليتى در جهت حفظ محيط زيست دارند؟ اسماعيل كهرم: چندى قبل من آمارى را دريافت كردم، از زبان رييس سازمان حافظت محيط زيست. ايشان مثل اينكه اعلام كرده اند كه حدود ۵۵۶ و خرده اى ماNGO داريم. اين سازمان هاى غيردولتى كه اغلبشان در زمينه ى حيات وحش كار مى كنند، مى روند سازمانشان را به ثبت مى رسانند و شروع به فعاليت مى كنند. اول اينكه، اينها هم مانند هر سازمان جوان ديگرى خالى از عيب نيستند، دوم اينكه، در اكثر موارد نمى دانند چه مى كنند و نمى دانند چه انتظارى از اينها مى رود. يعنى جامعه و يا دولت از اينها چه انتظارى دارد. من فكر مى كنم اين NGO ها كه پشتوانه ى فعلى شان فقط و فقط نيت خوب و دل پاك جوانان اين مملكت است و به همين خاطر آينده ى خوبى هم خواهند داشت، مشروط براينكه دولت بيايد و دست اينها را بگيرد. البته كمى عجيب به نظر مى رسد، كه چطور اين NGO، كه قرار است كارى به دولت نداشته باشد، از دولت كمك بگيرد. ولى اگر فضايى، جايى، بودجه اى بصورت بسيار خفيف و باصطلاح بصورت كمكهاى بلاعوض در اختيار اينها گذاشته بشود، كه خودشان را تربيت بكنند، خودشان را بااطلاع بكنند، همانطور كه قبلا گفتم، سرمايه ى اين عزيزان و اين جوانان ما فقط و فقط دل پاك و علاقه است. يعنى پشتوند آن، پشتوانه ى آن اطلاعات نيست. اگر مثلا سازمان Friends of the Earth در انگلستان جلوى دولت مى ايستد و مى گويد، شما در فلان مورد اشتباه كرده ايد، تعداد پرندگان ما، مثلا در مورد عروس غاز، اين تعداد نيست، بخاطر اينست كه سازمان Friends of the Earth رفته و مشق شبش را انجام داده و تعداد پرنده ها را شمارش كرده است و حالا مى آيد و جلوى دولت مى ايستد. NGO هاى ما از نظر معلومات در آن حدى نيستند كه بروند و جلوى دولت بايستند، يا انتقاد بكنند و راه كار نشان بدهند. اميد ما اين است، كه اگر حتا ۱۰ درصد از اينها يا ۵ درصد از اين تعداد بتوانند خودشان را، اطلاعاتشان را به روز بكنند و با اين پشتوانه ى قلبى و با اين پشتوانه ى علاقه و شور جوانى كه دارند، انشااله مى توانند نقش بسيار مهمى را در تنوير افكار عمومى ايفا بكنند. چون واقعيت دارد كه مردم ما نياز به اطلاعات دارند. البته اگر با ۳۰ سال قبل مقايسه بكنيم، وقتى كه ما اينكار را شروع كرديم، الان جامعه بسيار جلو رفته و پيشرفت كرده است. در حال حاضر تعداد كسانى كه در زمينه ى محيط زيست فارغ التحصيل از دانشگاهها شده اند، شايد سالى ۵۰۰، ۶۰۰ جوان باشد. در گذشته رشته اى به نام محيط زيست وجود نداشت. اين تكان را ما خورده ايم، ولى كافى نيست. ما بايستى بتوانيم جامعه ى خودمان را در سطح مردم، در سطح دانشجويان و در سطح تصميم گيران مطلع بكنيم. مثلا فلان شخص كه وزير راه شده است، ايشان ممكن است تحصيلاتى هم در زمينه ى راه داشته باشد ولى حتما دليل بر اين نيست كه اطلاعات زيست _ محيطى داشته باشد. آن اطلاعات زيست _ محيطى را NGO ها مى توانند بصورت ممتد در رسانه هاى عمومى، در روزنامه، در راديو، در تلويزيون و در تريبون نماز جامعه به اين تصميم گيران مملكت گوشزد بكنند تا شايد حركتى ايجاد بشود. دويچه وله: آقاى دكتر كهرم خيلى متشكرم از وقتى كه صميمانه در اختيار ما گذاشته ايد.