tania
10-11-2010, 02:22 AM
جام جم آنلاين: برخي معتقدند خوشنويسي براي آن كه هنري به روز باشد بايد هنري تلفيقي شود، يعني همان چيزي كه اكنون ما در نقاشي خط ميبينيم، اما اين كه براي يك اثر هنري بايد تاريخ مصرف قائل شد، بحث ديگري است كه بسياري در پاسخ گفتن به آن عاجزند. استاد اسرافيل شيرچي بيشك هنرمندي است كه با تلفيق خوشنويسي با نقاشي و گرافيك مخاطبان جديدي را به نگارخانهها كشانده است كه پيش از آن مطمئنا به يك نمايشگاه خوشنويسي نرفته بودند. اين هنرمند چندي پيش در يك اقدام هنري پا را فراتر از آن گذاشت و با تلفيق خوشنويسي با موسيقي، نمايشگاهي برگزار كرد. اين گفتگو با اين هنرمند درباره قطعهنويسي در خوشنويسي و دلايل بيتوجهي به اين هنر اصيل ايراني و جايگاه آن در هنر معاصر ايران صورت گرفته است.
http://pnu-club.com/imported/2010/10/639.jpg
اولين قطعه كه شما نوشتهايد چه زماني بود و چه عاملي سبب شد كه شما از مركب به رنگ برسيد؟
هر هنرمند حس و حال اقليم خويش و زادگاهي كه در آن متولد شد و نشو و نمو يافت را حفظ ميكند. طبيعي است كه بايد حرف اقليم خودش يا رنگ و بوي اقليم خويش را داشته باشد. در بعضي از هنرها اين مساله مهم بوضوح به چشم ميخورد.
در معماري بينالنهرين اتاقها با طاقهاي گهوارهاي خشتي پوشانده شده بودند و اين مفيدترين و علميترين روش سقفزني در منطقهاي بود كه نه الوار كافي داشت نه سنگهاي مناسب كارهاي ساختماني.
در مصر وجود گياهان دره نيل، مايههاي اصلي تزئين در سراسر مصر بود. وجود كندهكاريهايي شبيه بافتههاي پاپيروس يا ني و سر ستونهايي به شكل غنچه يا زنگوله دليلي بر اين ادعاست كه در موسيقي نيز تاثير اقليم و جغرافيايي محيط را بر موسيقي بومي ميشنويم.
طبيعي است كه انسان وقتي زاده سرزميني است كه گلها و پيچكهايي از كنار پنجره اتاق سر ميكشند و هر روز به او سلام ميكنند، آن انسان هنرمند روح و روان سرسبزي را در وجود خويش ميبيند و سعي ميكند در هنر آن ذات را منتقل كند. انسان معنوي برداشتي مناسب و خيرخواهانه روي زمين خدا دارد.
من سعي كردهام تمرين و مشق زيادي داشته باشم، عوامل زيادي بودند تا مرا از رياضتطلبي و مشق مستمر باز دارند، ولي عشق و ايمان نشان زندگي من است و همين نشان مرا به سوي تلاشي افزون كشاند.
من به دليل آن كه نقاشي كار ميكردم و فارغالتحصيل رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا هستم، هميشه از ابزارهاي هنرهاي تجسمي و رنگ و مواد ديگر در عرضه مناسب خطم استفاده ميكنم. به عقيده من خط بايد بخوبي معرفي و از نسل معاصر پرسيده شود كه آيا در اتاقهاي شما آثاري از نستعليق، شكسته نستعليق يا آيهاي از قرآن يا شعري از مولانا هست؟ اگر نبود بايد به دنبال علت آن گشت.
پس با تعريف كامل شما، چرا اكنون خوشنويسي آن طور كه بايد و شايد در ايران و جهان معرفي نشده است؟
فكر ميكنم شناخت مردم از ظرافتهاي فرهنگي و هنري كمتر از مسوولان فرهنگي نيست.
مردم ما با ريشه تاريخياي كه در تمدن اين سرزمين پرگهر دارند، هنر ايراني و مباني زيباشناختي را خوب درك ميكنند و هميشه هنرمندان سختكوش را تشويق كردند و در عوض هنرمندان نيز با خلق آثار خويش اين حجت را پاسخ گفتند.
به عقيده من بهتر است اكنون در برپايي نمايشگاههاي هنري و بويژه نمايشگاههاي خوشنويسي دقت بيشتري صورت گيرد تا هر روز بر مشتاقان اين هنر افزوده شود.
نگاه دنياي غرب به هنر خوشنويسي ايران از ديد شما كه آثارتان بارها در نمايشگاههاي خارج از كشورمان برگزار شده، چگونه است؟
اروپاييها و غربيها از ديرباز هنر مشرق زمين مخصوصا هنر ناب ايراني را خوب ميشناسند و دانشمندان و پژوهشگران بسياري درباره هنر ايراني و معرفي اين هنرها فعاليت كردهاند.
يك توقف صد ساله در عرضه هنرهاي ايراني و اسلامي تا پيش از دوره قاجار اتفاق افتاد، تا آن كه در دوره قاجاريه خروج آثار نفيس هنر ايراني از كشورمان باعث شد چرخه شناخت از هنر ايراني حتي به اين طريق بيشتر شود. تا امروز كه من تصور ميكنم، تصوير كاملي از هنر ايراني در غرب وجود دارد، اما من با سفر به كشورهاي مختلف اروپايي، امريكايي و عربي سعي كردم نقش كوچكي در معرفي هنر خوشنويسي ايراني به علاقهمندان اين هنر در كشورهاي فوقالذكر داشته باشيم.
در غرب در واقع خوشنويسي و خط ايراني را به خاطر سماع زيباي عارفانهاش و جذابيتهاي هنرمندانهاش دوست دارند كه اگر اين مهم با معناي نوشتار همراه شود، مطمئنا بر وسعت تاثيرگذاري روي مخاطبان افزوده خواهد شد.
اكنون خوشنويسي ايراني در كشورهاي غربي كمكم در حال يافتن جايگاه اصلي خويش است كه اين مهم بايد با برگزاري نمايشگاههاي مختلف و شناسايي اين هنر به اين طريق هر چه بيشتر تحقق يابد.
درباره اين نمايشگاه پيشين شما كه تلفيقي از خوشنويسي و موسيقي بود و آثاري كه در آن خلق شده است، كمي بيشتر توضيح دهيد؟
درخصوص آثار جديد بايد بگويم آثار هر كدام بافت و ريتم خاصي دارند نه ميتوان گفت كار جديدي است كه هست و نه يك كار قديمي. در واقع حضور مستمر سنت و مدرنيته در كنار يكديگر است.
سعي كردم در اين مجموعه، به خلق آثاري بپردازم كه منحصرا جديد و مختص به شيوه خاص خودم هستند.
كوشيدهام با تاسي گرفتن از آثار بزرگان هنر آثاري را خلق كنم كه با رنگ و بوي شرقي و خصلتهاي ناب هنر ايراني پنجره جديدي را در مقابل ديدگان علاقهمندان به خوشنويسي بگشايد.
خوشنويس براي آن كه بتواند اثري خلق كند كه ماندگار شود بايد چه مراحلي را طي كند؟
هنرهاي اصيل ايراني نظير خوشنويسي، معماري و نگارگري هر كدامشان دوران آموزشي خاصي دارند كه مفردات و مباني را در چند سال آموزش ميدهند.
همه ميدانند كه هنرهاي شرقي رياضت و سختيهاي فراواني را ميطلبد تا بعد از چندين سال مشق مداوم يك فرم مناسبي از آن مشخص شود در مورد قطعهنويسي هنرمند از زماني كه شروع به قط زدن قلم ني خويش ميكند وارد اين چرخه ميشودو پس از مدتها ممارست براي خلق يك اثر هنري در اين حوزه به كار مشغول ميشود.
در مورد قطعهنويسي بايد گفت هنرمند خوشنويس ابتدا موضوع اثرش را در روح و جان خويش ميپروراند.
اگر شعر حافظ است خوب آن را درك ميكند، اگر آيهاي از قرآن مجيد است، حس دروني و معنويت آن را زمزمه ميكند و سپس به كار مشق و تركيب حروف مشغول ميشود.
ميگويند رواست كه هنگام خوشنويسي هنرمند بايد از كليه وسوسههاي زميني دور باشد، خلق و خوي معنوي خويش را پرواز دهد و سپس مركب، قلم، كاغذ و يك خلوت عارفانه مجموعهاي ميشوندكه براي خلق يك اثر خوشنويسي حال در قالب قطعهنويسي يا غيره لازم به نظر ميرسد.
فكر ميكنيد در خوشنويسي به تمام آنچه به دنبال آن بودهايد رسيدهايد؟
بيشتر به دنبال القاي حس دروني خويش هستم. در واقع خوشنويسي چراغ پرنوري در دست دارد و راهي را روشن ميكندكه گذشتگان وي آن را طي كردهاند تا امروز به دست او دهندش.
در واقع هنرمند با شناختي كه از اجتماع خود دارد، آن گونه مينويسد كه حس تغزلي و ادراكات بالاي انسانياش به او اجازه ميدهد.
تكنيك تا اندازهاي براي بيان احساس هنرمند لازم است و هنرمندي كه تكنيك قوي نداشته باشد در بيان و عرضه هنر خويش ناتوان است.
از سويي هنرمند بايد از نظر روانشناسي بتواند شناخت بصري مخاطبش را شناسايي كند آن گاه موضوع را درخود مخاطب برميگزيند تا براي زندگياش مفيدتر باشد.
به عقيده من خوشنويس تكنيك و ابزارهاي هنري مثل كاغذ و مركب را براي پروازي عارفانه دعوت ميكند و بايد در اين ميان با شناخت، از مقتضيات عصر خويش به خلق آثار خوبي بپردازد.
به عنوان مثال بايد پايش را در حوض الوان صفويه بگذارد و بدون هيچ هراسي مدرنيته را هم تجربه كند.
هنرمند خوشنويس از آنجا كه تمام سعياش آفرينش زيبا براي مخاطب است، هزاران سال است كه در جستجوي زيباييهاي تازه براي مردم هنردوست گام برميدارد و نميايستد. رنگ و آهنگ تكنيكش را قويتر ميكند تا زيباييها زلالتر رخ نمايند.
قطعهنويسي در خوشنويسي چيست؟
قطعهنويسي در اصل در عهد تيموري رواج يافته و پيدايش آن در مكتب هرات است و در دوران صفويه به اوج تكامل و زيبايي ميرسد. اين دوران با كاهش سفارشهاي كتابآرايي مقارن بود و همين مساله سبب شد قطعهنويسي يا مرقع در عهد صفوي رونق خوبي بيابد.
قطعهنويسي يا مرقع يك نياز فرهنگي و هنري بوده است. دستهاي از هنرمندان كه ارزش معنوي قرآن مجيد و اشعار بزرگان را خوب دريافته بودند، گزيدههايي از اشعار يا آيات قرآني را به صورت تابلو <قطعه> مشق ميكردند و آن مشق دلخواه را روي مقوايي ميچسباندند و به دست تذهيبكاران و جدولكشان به تذهيب و تشعير آراسته ميشد و اغلب اوقات اسامي سفارشدهنده آن در حواشي كار درج ميشد.
ناگفته نماند كه در آن عهد مسووليتهاي هنري مشخص بود. يكي صحاف بود و ديگري كاغذساز، مهرهكش و... البته شايد خود هنرمند همه اين هنرها را داشت.
مرقع بهرام ميرزا صفوي به كوشش دوست محمد، مرقع اميرحسين بيك به سرپرستي مالك ديلمي و مرقع گلشن به دستور جهانگيرشاه گوركاني از مشهورترين مرقعات حاوي آثار استادان ايراني به شمار ميآيد، قطعهنويسي يك عرضه مناسب هنري است.
مهدي نورعليشاهي
http://pnu-club.com/imported/2010/10/639.jpg
اولين قطعه كه شما نوشتهايد چه زماني بود و چه عاملي سبب شد كه شما از مركب به رنگ برسيد؟
هر هنرمند حس و حال اقليم خويش و زادگاهي كه در آن متولد شد و نشو و نمو يافت را حفظ ميكند. طبيعي است كه بايد حرف اقليم خودش يا رنگ و بوي اقليم خويش را داشته باشد. در بعضي از هنرها اين مساله مهم بوضوح به چشم ميخورد.
در معماري بينالنهرين اتاقها با طاقهاي گهوارهاي خشتي پوشانده شده بودند و اين مفيدترين و علميترين روش سقفزني در منطقهاي بود كه نه الوار كافي داشت نه سنگهاي مناسب كارهاي ساختماني.
در مصر وجود گياهان دره نيل، مايههاي اصلي تزئين در سراسر مصر بود. وجود كندهكاريهايي شبيه بافتههاي پاپيروس يا ني و سر ستونهايي به شكل غنچه يا زنگوله دليلي بر اين ادعاست كه در موسيقي نيز تاثير اقليم و جغرافيايي محيط را بر موسيقي بومي ميشنويم.
طبيعي است كه انسان وقتي زاده سرزميني است كه گلها و پيچكهايي از كنار پنجره اتاق سر ميكشند و هر روز به او سلام ميكنند، آن انسان هنرمند روح و روان سرسبزي را در وجود خويش ميبيند و سعي ميكند در هنر آن ذات را منتقل كند. انسان معنوي برداشتي مناسب و خيرخواهانه روي زمين خدا دارد.
من سعي كردهام تمرين و مشق زيادي داشته باشم، عوامل زيادي بودند تا مرا از رياضتطلبي و مشق مستمر باز دارند، ولي عشق و ايمان نشان زندگي من است و همين نشان مرا به سوي تلاشي افزون كشاند.
من به دليل آن كه نقاشي كار ميكردم و فارغالتحصيل رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا هستم، هميشه از ابزارهاي هنرهاي تجسمي و رنگ و مواد ديگر در عرضه مناسب خطم استفاده ميكنم. به عقيده من خط بايد بخوبي معرفي و از نسل معاصر پرسيده شود كه آيا در اتاقهاي شما آثاري از نستعليق، شكسته نستعليق يا آيهاي از قرآن يا شعري از مولانا هست؟ اگر نبود بايد به دنبال علت آن گشت.
پس با تعريف كامل شما، چرا اكنون خوشنويسي آن طور كه بايد و شايد در ايران و جهان معرفي نشده است؟
فكر ميكنم شناخت مردم از ظرافتهاي فرهنگي و هنري كمتر از مسوولان فرهنگي نيست.
مردم ما با ريشه تاريخياي كه در تمدن اين سرزمين پرگهر دارند، هنر ايراني و مباني زيباشناختي را خوب درك ميكنند و هميشه هنرمندان سختكوش را تشويق كردند و در عوض هنرمندان نيز با خلق آثار خويش اين حجت را پاسخ گفتند.
به عقيده من بهتر است اكنون در برپايي نمايشگاههاي هنري و بويژه نمايشگاههاي خوشنويسي دقت بيشتري صورت گيرد تا هر روز بر مشتاقان اين هنر افزوده شود.
نگاه دنياي غرب به هنر خوشنويسي ايران از ديد شما كه آثارتان بارها در نمايشگاههاي خارج از كشورمان برگزار شده، چگونه است؟
اروپاييها و غربيها از ديرباز هنر مشرق زمين مخصوصا هنر ناب ايراني را خوب ميشناسند و دانشمندان و پژوهشگران بسياري درباره هنر ايراني و معرفي اين هنرها فعاليت كردهاند.
يك توقف صد ساله در عرضه هنرهاي ايراني و اسلامي تا پيش از دوره قاجار اتفاق افتاد، تا آن كه در دوره قاجاريه خروج آثار نفيس هنر ايراني از كشورمان باعث شد چرخه شناخت از هنر ايراني حتي به اين طريق بيشتر شود. تا امروز كه من تصور ميكنم، تصوير كاملي از هنر ايراني در غرب وجود دارد، اما من با سفر به كشورهاي مختلف اروپايي، امريكايي و عربي سعي كردم نقش كوچكي در معرفي هنر خوشنويسي ايراني به علاقهمندان اين هنر در كشورهاي فوقالذكر داشته باشيم.
در غرب در واقع خوشنويسي و خط ايراني را به خاطر سماع زيباي عارفانهاش و جذابيتهاي هنرمندانهاش دوست دارند كه اگر اين مهم با معناي نوشتار همراه شود، مطمئنا بر وسعت تاثيرگذاري روي مخاطبان افزوده خواهد شد.
اكنون خوشنويسي ايراني در كشورهاي غربي كمكم در حال يافتن جايگاه اصلي خويش است كه اين مهم بايد با برگزاري نمايشگاههاي مختلف و شناسايي اين هنر به اين طريق هر چه بيشتر تحقق يابد.
درباره اين نمايشگاه پيشين شما كه تلفيقي از خوشنويسي و موسيقي بود و آثاري كه در آن خلق شده است، كمي بيشتر توضيح دهيد؟
درخصوص آثار جديد بايد بگويم آثار هر كدام بافت و ريتم خاصي دارند نه ميتوان گفت كار جديدي است كه هست و نه يك كار قديمي. در واقع حضور مستمر سنت و مدرنيته در كنار يكديگر است.
سعي كردم در اين مجموعه، به خلق آثاري بپردازم كه منحصرا جديد و مختص به شيوه خاص خودم هستند.
كوشيدهام با تاسي گرفتن از آثار بزرگان هنر آثاري را خلق كنم كه با رنگ و بوي شرقي و خصلتهاي ناب هنر ايراني پنجره جديدي را در مقابل ديدگان علاقهمندان به خوشنويسي بگشايد.
خوشنويس براي آن كه بتواند اثري خلق كند كه ماندگار شود بايد چه مراحلي را طي كند؟
هنرهاي اصيل ايراني نظير خوشنويسي، معماري و نگارگري هر كدامشان دوران آموزشي خاصي دارند كه مفردات و مباني را در چند سال آموزش ميدهند.
همه ميدانند كه هنرهاي شرقي رياضت و سختيهاي فراواني را ميطلبد تا بعد از چندين سال مشق مداوم يك فرم مناسبي از آن مشخص شود در مورد قطعهنويسي هنرمند از زماني كه شروع به قط زدن قلم ني خويش ميكند وارد اين چرخه ميشودو پس از مدتها ممارست براي خلق يك اثر هنري در اين حوزه به كار مشغول ميشود.
در مورد قطعهنويسي بايد گفت هنرمند خوشنويس ابتدا موضوع اثرش را در روح و جان خويش ميپروراند.
اگر شعر حافظ است خوب آن را درك ميكند، اگر آيهاي از قرآن مجيد است، حس دروني و معنويت آن را زمزمه ميكند و سپس به كار مشق و تركيب حروف مشغول ميشود.
ميگويند رواست كه هنگام خوشنويسي هنرمند بايد از كليه وسوسههاي زميني دور باشد، خلق و خوي معنوي خويش را پرواز دهد و سپس مركب، قلم، كاغذ و يك خلوت عارفانه مجموعهاي ميشوندكه براي خلق يك اثر خوشنويسي حال در قالب قطعهنويسي يا غيره لازم به نظر ميرسد.
فكر ميكنيد در خوشنويسي به تمام آنچه به دنبال آن بودهايد رسيدهايد؟
بيشتر به دنبال القاي حس دروني خويش هستم. در واقع خوشنويسي چراغ پرنوري در دست دارد و راهي را روشن ميكندكه گذشتگان وي آن را طي كردهاند تا امروز به دست او دهندش.
در واقع هنرمند با شناختي كه از اجتماع خود دارد، آن گونه مينويسد كه حس تغزلي و ادراكات بالاي انسانياش به او اجازه ميدهد.
تكنيك تا اندازهاي براي بيان احساس هنرمند لازم است و هنرمندي كه تكنيك قوي نداشته باشد در بيان و عرضه هنر خويش ناتوان است.
از سويي هنرمند بايد از نظر روانشناسي بتواند شناخت بصري مخاطبش را شناسايي كند آن گاه موضوع را درخود مخاطب برميگزيند تا براي زندگياش مفيدتر باشد.
به عقيده من خوشنويس تكنيك و ابزارهاي هنري مثل كاغذ و مركب را براي پروازي عارفانه دعوت ميكند و بايد در اين ميان با شناخت، از مقتضيات عصر خويش به خلق آثار خوبي بپردازد.
به عنوان مثال بايد پايش را در حوض الوان صفويه بگذارد و بدون هيچ هراسي مدرنيته را هم تجربه كند.
هنرمند خوشنويس از آنجا كه تمام سعياش آفرينش زيبا براي مخاطب است، هزاران سال است كه در جستجوي زيباييهاي تازه براي مردم هنردوست گام برميدارد و نميايستد. رنگ و آهنگ تكنيكش را قويتر ميكند تا زيباييها زلالتر رخ نمايند.
قطعهنويسي در خوشنويسي چيست؟
قطعهنويسي در اصل در عهد تيموري رواج يافته و پيدايش آن در مكتب هرات است و در دوران صفويه به اوج تكامل و زيبايي ميرسد. اين دوران با كاهش سفارشهاي كتابآرايي مقارن بود و همين مساله سبب شد قطعهنويسي يا مرقع در عهد صفوي رونق خوبي بيابد.
قطعهنويسي يا مرقع يك نياز فرهنگي و هنري بوده است. دستهاي از هنرمندان كه ارزش معنوي قرآن مجيد و اشعار بزرگان را خوب دريافته بودند، گزيدههايي از اشعار يا آيات قرآني را به صورت تابلو <قطعه> مشق ميكردند و آن مشق دلخواه را روي مقوايي ميچسباندند و به دست تذهيبكاران و جدولكشان به تذهيب و تشعير آراسته ميشد و اغلب اوقات اسامي سفارشدهنده آن در حواشي كار درج ميشد.
ناگفته نماند كه در آن عهد مسووليتهاي هنري مشخص بود. يكي صحاف بود و ديگري كاغذساز، مهرهكش و... البته شايد خود هنرمند همه اين هنرها را داشت.
مرقع بهرام ميرزا صفوي به كوشش دوست محمد، مرقع اميرحسين بيك به سرپرستي مالك ديلمي و مرقع گلشن به دستور جهانگيرشاه گوركاني از مشهورترين مرقعات حاوي آثار استادان ايراني به شمار ميآيد، قطعهنويسي يك عرضه مناسب هنري است.
مهدي نورعليشاهي