PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پارمنیدس كيست؟ نمي داني..اي ...واي...پس بخون.



MIN@MAN
10-01-2010, 03:33 PM
پارمنیدس، فیلسوف، و پزشک یونانی اهل اِلِه‌آ، بین سالهای (۵۱۵/۵۴۰(پیش از میلاد) به‌دنیا آمد و حدود سال‌های (۴۴۶/۴۷۰ (پیش از میلاد)) درگذشت. نام عربی این فیلسوف یعنی بارمنیدس هم در فارسی رایچ است. در شهر الئا به دنیا آمد. دوران حیات او را می‌توان بین سالهای ۴۴۰ـ ۵۱۰پ.م دانست. ظاهراً او مردی اشراف­زاده بوده‌است و در قانون­گزاری شهرش الئا سهیم بوده و این شهر دست کم بعضی از قوانینش را به او مدیون است. او زمانی پیرو مکتب فیثاغوری و شاگرد آمینیاس فیثاغوری بوده‌است، اگرچه بعداً از آن مکتب جدا شد. او را شاگرد کسنوفانس نیز دانسته­اند که فارق از اینکه این گفته درست باشد یا نه، شباهت­های اساسی بین آراء پارمنیدس و کسنوفانس وجود دارد. آراء او را انتقادی بر هراکلیتوس نیز دانسته­اند. اگرچه نگاهی وجود دارد که کسنوفانس را بنیانگذار مکتب الئا دانسته‌است، اما به دلیل نبودن شواهد کافی، عمدتاً پارمنیدس را بنیانگذار مکتب الئا می­دانند.

پارمنیدس به طبیب چهارم معروف است. او در کنار زنون از نماینده گان فلسفه معروف به اِلِه‌آئی (شهر ِ زادگاه برمانیدس)، می‌باشد. او در منظومه خود به‌نام «درباره طبیعت»، جهان را ابدی، واحد، مداوم و ثابت معرفی می‌نماید و اعتقاد خود را به‌واقعیت - یک وجود - بیان نموده و هرگونه موجودیت جدا از کل را که دستخوش تغییر و تحول گردد غیر واقعی می‌داند، پارمنیدس فقط قائل به‌واقعیت وجودِ تغییرناپذیر است که از راه تفکر قابل شناخت می‌باشد. به‌کلامی دیگر او از دانشمندان سوفسطائی زمان خود بوده و اول طبیبی است که تجربه را خطا دانسته و عمل به‌قیاس کرده‌است.

پارمنیدس فیلسوف یونانی که شش قرن قبل از میلاد مسیح می‌زیسته‌است را پدر متافیزیک می‌دانند اگرچه وی واژه متافیزیک را به کار نبرد و این واژه برای نخستین بار توسط آندرونیکوس دو رودس یک قرن قبل از میلاد مسیح به کار برده شد. پارمنیدس در اثرش با نام «درباره طبیعت» به شرح شهودی که درباره هستی برایش ییش آمده بود یرداخت و توضیح داد که در یک ارابه با استقبال فرشتگان به درهای عدالت رسید. فرشتگان درها را برایش باز کردند و او با ارابه در جاده‌ای روانه شد و فرشته‌ای برایش از سه راه سخن گفت:

۱. راه نخست راه واقعیت هستی ست که مخصوص خداست و بشر به آن راه ندارد. ۲. راه دوم راه حدسیات است که ظواهر را تشکیل می‌دهد و بشر در این راه گام می‌نهد. ۳. راه سوم راه حدسیاتی ست که به واقعیت شباهت دارند. طبق نظر پارمنیدس، هستی یا وجود پایدار است و تغییر و دگرگونی بر آن راه ندارد. تشکیل و نابودی هم از مواردی ست که برای هستی غیر ممکن است چرا که هستی همیشه بوده، هست و خواهد بود و نمی‌تواند از عدم به وجود آمده باشد. در عین حال، برای هستی نمی‌توان نابودی قائل شد. هر آنچه که بشر می‌گوید، ظواهر را نشکیل می‌دهد و واقعیت جز این است.

فهرست مندرجات [نهفتن]
۱ آثار
۲ مقدمه
۳ راه حقیقت
۴ راه گمان
۵ منابع
۶ جستارهای وابسته
۷ پیوند به‌بیرون


[ویرایش] آثار
او فلسفه­ی خود را در قالب شعر بیان کرد. شاید بتوان علت انتخاب قالب شعر توسط پارمنیدس برای بیان افکارش را این دانست که یونانیان باستان شعر را نوعی الهام الهی می­دانستند و پارمنیدس برای اینکه گفته­های خود را دارای منبعی الهی و درنتیجه دارای اعتبار نشان دهد افکار خود را در غالب شعر ریخت. شعر او دارای یک مقدمه و دو بخش است به نام­های راه حقیقت و راه گمان (یا راه عقیده). عقاید اصلی پارمنیدس در راه حقیقت بیان می‌شود و راه گمان اختصاص به آرائی دارد که در برآمده از حواسند و در بین انسان‌ها یا میرندگان رواج دارد.

[ویرایش] مقدمه
پارمنیدس شعرش را با یک مقدمه رمزی ـ اسطوره­ای آغاز می‌کند. او در مقدمه­ی شعرش ماجرای سفر خود از خانه­ی شب به سوی روشنایی را تعریف می‌کند. سفری که در آن سوار بر ارابه­ی دوشیزگان خورشید راهی دروازه­های روز می‌شود. بر در دروازه دیکه (یا الهه عدل) ایستاده‌است. دوشیزگان الهه را راضی می­کنند تا پارمنیدس را به قلمرو روشنایی راه دهد. الهه ضمن پذیرفتن پارمنیدس راه­های مختلف تفکر را نیز بر وی آشکار می‌کند، هم راه حقیقت و هم راه گمان را.

پاره ۱: «... اسبان بسیار هوشمند با کشیدن ارابه­ی من، مرا به آن راه می­بردند و دوشیزگان راهنمایی می­کردند.... دوشیزگان خورشید در حالی که خانه­ی شب را ترک گفتند، شتابان به سوی روشنایی می­راندند و نقابها را از سر با دستها پس زدند. در آنجا دروازه­ی راههای شب و روز است... و اله­هی بسیار کیفر بخش عدل کلیدهای جبران بخش را در دست دارد. دوشیزگان با وی سخنان نرم گفتند و ماهرانه وادارش کردند که بی­درنگ میله­ی کلون شده را از دروازه به کنار زند.... الهه با مهربانی مرا پذیرفت و دست راست مرا در دست خود گرفت و این سان به من روی کرد و گفت:... لازم است که تو همه چیز را پژوهش کنی، هم دل لرزش ناپذیر حقیقتِ به زیبایی گرد شده را و هم پندارهای آدمیان فناناپذیر را که در آن هیچ یقین حقیقی نیست....» سفر پارمنیدس یک معراج عقلانیست. سفر از خانه­ی شب به روشنایی، سفر از نادانی به سمت داناییست. الهه سه راه به پارمنیدس تعلیم می­کند یکی درست و دو تا غلط (که باید از آنها اجتناب شود) (۱) آن هست و برایش ممکن نیست که نباشد و نیست و برایش ممکن نیست که هست شود (این راه درست است)، (۲) انکار وجود آن که هست یا گفتن اینکه هیچ وجود دارد، (۳) خلط بین هست و نیست یا قول به شدن (این راه سوم عقیده­ی میرندگان است). راه سوم که عقیده­ی میرندگان یا همان انسانهاست، نتیجه­ی عادت و به کار بستن حواس است.

[ویرایش] راه حقیقت
در این بخش پارمنیدس به این نتیجه می‌رسد که جهان ادراک شده از طریق حواس غیر واقعیست و اگر دست به استدلال بزنیم حقیقت به گونه­ای دیگر، غیر از گونه­ای که برای حواس نمایان می‌شود، هویدا خواهد شد.

پارمنیدس در پاره ۳از یکی بودن اندیشه و هستی صحبت می‌کند. پاره ۳: «... زیرا اندیشیدن و هستی هردو همان است.» شاید بتوان مهمترین نکته در فلسفه­ی پارمنیدس را پیوند میان اندیشه و هستی دانست. پارمنیدس می­گوید آنچه می‌توان اندیشید فقط هستی است و نیستی اندیشه کردنی نیست. مقصود او در اینجا انطباق هستی و اندیشه‌است، یعنی اندیشه فقط به هستی می­اندیشد و به نیستی نمی‌توان اندیشید. پارمنیدس کل هستی را واحد می­داند و برای وحدت آن استدلال می‌کند که این مهمترین آموزه­ی فلسفهی پارمنیدس است. او پس از اثبات واحد بودن هستی، صفاتی را برای واحد اثبات می‌کند. پاره ۸ که مهمترین پاره­ی پارمنیدس است به بررسی واحد و صفاتش می­پردازد. در این پاره واحد بی­زمان، پیوسته و یکپارچه و بی­حرکت معرفی می‌شود.

پارمنیدس پیش از هر چیز بیان می‌کند که هستنده هست. در پاره ۶ می­گوید: «لازم است گفتن و اندیشیدن که هستنده هست»، و در ابتدای پاره ۸ نیز می­گوید: «تنها یک راه برای سخن باقی میماند که، هست». در واقع یگانه اصل موضوع اولیه­ی پارمنیدس این بود که «آن هست»، یعنی یک شی واحد هست و مابقی به تبع آن مطرح شده­اند. گام بعدی او در جهت شرح و توصیف هستی این است که او هستی را ازلی ابدی، یا به عبارت صحیح­ «بی­زمان» می­داند. او می­گوید: پاره ۸: «... نه در گذشته بوده و نیز نخواهد بود، چون هم اکنون هست...». آوردن سیر استدلالی پارمنیدس در مورد اینکه چرا هستی بی­زمان است، به علت ابهام و نقصان در بیان پارمنیدس دشوار است و مستلزم بحثی مفصل (و به سختی نتیجه بخش) راجع به آن است. اما به طور خلاصه می‌توان گفت که هستی در نظر پارمنیدس نه ازلی ابدی، که اصلاً بی­زمان است و اساساً زمان در مورد آن موضوعیت پیدا نمی‌کند.

صفت دومی که او برای هستی بر­می‌­شمارد این است که هستنده یک «کل یک پارچه و تقسیم ناپذیر» است. جهان یک پری و آکندگی از هستنده­هاست، و بدین سان هستی وحدتی است از هستنده­ها. هستی یک واحد یکپارچه و یکنواخت است و از این رو جایی از آن غلیظتر از جای دیگر نیست. در نتیجه واحد «تقسیم­ناپذیر» است. این کل یکپارچه «کامل» نیز هست. زیرا همه چیز را در بر دارد و چیزی بیرون از آن متصور نیست. پاره ۸: «... تقسیم­پذیر هم نیست، زیرا همه همانند است. در یک جا بیشتر نیست که آن را از به هم پیوستی باز دارد، و در جایی هم کمتر نیست، بلکه همه آکنده از هستنده‌است. زیرا هستنده تنگ نزدیک هستنده‌است.... هیچ چیز بیرون از هستنده، نه هست و نه خواهد بود، زیرا تقدیر آن را چنین در بند کرده‌است که یکپارچه کل و بیحرکت باشد...».

صفت بعدی «بی­حرکت» بودن هستی واحد است. در نظام پارمنیدس هستی واحد به دو جهت دارای حرکت نیست. اول اینکه هستی یگانه‌است. چیزی یا جایی خارج از هستی واحد نیست تا هستی واحد بتواند خود را در آنجا بکشد و بدین شکل حرکت کند. دلیل دوم این است که پارمنیدس چیزی به عنوان خلأ یا مکان تهی را برنمی­تابد. از این جهت، حتی در داخل خود هستی هم نمی­تواند حرکتی صورت بگیرد. پاره ۸: «... علاوه بر این [یکپارچگی و تقسیم­ناپذیری] بی­حرکت و محدود در بندهای بزرگ، بی­آغاز و بی­پایان است.... همان خودش و ساکن در خودش، و آرمیده در خودش و استوار در یکجا پاربرجاست...». در پاره ۸و پایان راه حقیقت، مطلبی بیان شده‌است که بر سر آن مناقشاتی صورت گرفته‌است. پاره ۸: «... اما چون واپسین حد، یافت می‌شود، پس از هر سو کامل است، همانند پیکر کره­ای زیبا گرد شده که از مرکز به همه سو یکسان است....».

مطلبی که در این قسمت از پاره ۸ مطرح می­شود، نسبت داده شدن هستی واحد به کره‌است. اما آنچه در اینجا محل مناقشه شده‌است این است که آیا این نسبت از باب شباهت است یا از باب توصیف. به نظر می‌رسد آنچه حقیقت امر است این باشد که پارمنیدس تنها از جهت تشبیه کره را در برابر هستی نشانده‌است. حد­اقل استدلال در این مورد کلمه «همانند» است که توسط پارمنیدس استفاده شده‌است. و به نظر می‌رسد با توجه به اینکه کره در نزد یونانیان کاملترین اشکال بوده‌است و پارمنیدس نیز واحد را کامل می‌دانسته، و همچنین از این جهت که تمام محیط کره از مرکز به یک اندازه فاصله دارند و سطح کره یکنواخت است و واحد نیز کلی یکنواخت است، این تشبیه صورت گرفته باشد.

بحث دیگر در مورد پارمنیدس این است که آیا او را باید مادی‌گرا دانست یا آرمان‌گرا. در هر دو سو استدلال­هایی وجود دارد. برای مثال قائلین به مادی‌گرایی برای پارمنیدس، موضوع کرویت واحد را به عنوان یکی از شواهد مربوط به مادی‌گرایی پارمنیدس مطرح می­کنند. در هر صورت اگرچه نمی‌توان به این سوال پاسخ قطعی داد اما با توجه به اینکه پارمنیدس عالم معقولی را ترسیم می‌کند و آن را به عنوان حقیقت در برابر عالم محسوس می­نشاند به نظر بسیار گمراه کننده‌است که او را مادی‌گرا بدانیم.

[ویرایش] راه گمان
راه گمان همان عقاید آدمیان است که برآمده از حواس است. این راه فریبنده و نادرست است. برای این مطلب که چرا پارمنیدس با وجود اینکه به نادرستی این نوع نگاه معتقد بوده، آن را بیان کرده، دلایلی ذکر شده‌است. از جمله گفته­‌اند، هدف پارمنیدس از بیان راه گمان نشان دادن این است که حتی پذیرفته­ترین شرح در مورد ماهیت جهان محسوس، کلاً غلط است. و یک نظر معقول نیز این است که پارمنیدس در یک رویکرد عمل­گرایانه به بیان راه گمان پرداخته‌است. یعنی او اگرچه می­دانسته‌است که حقیقت چیزی غیر از حقیقت محسوس است اما از آنجا که خود و سایر انسانها را ناگزیر از عمل کردن و زندگی کردن یافته‌است، این راه را بیان کرده‌است تا تبیینی باشد برای زندگی عملی و روزمره.

پارمنیدس در این قسمت به دو عامل به عنوان عامل­های نخستین قائل می­شود: پاره ۸: «... یکی شعله­ی آتش اثیری ملایم و بسیار سبک که از همه سو عین خودش است، ولی عین آن دیگری نیست. اما آن دیگری در خود درست ضد این است: شب بی­روشنایی، پیکری ستبر و سنگین....». پارمنیدس مطرح می‌کند که، نمی­توان در جهان پدیده­ها چیزی یافت که یکی از این دو، یا هر دوی آنها باهم آمیخته، در آن یافت نشود. پس هر چیزی و حتی هر تکه­ای از هر چیزی، یا بخشی از روشنایی است یا بخشی از تاریکی یا آمیخته­ای از هردوی آنها.کی­هانشناسی پارمنیدس نیز که در راه گمان مطرح می‌شود بر پایه­ی همان آموزه­ی روشنایی و تارکی است. به عقیده­ی وی بیرونی­ترین و درونی­ترین بخش جهان از ماده­ی غلیظ یا سپهری جامد و سخت است که مانند حصاری آن را فرا گرفته‌است. بخش مرکزی نیز از همان ماده­ی تیره و صلب است. در فاصله­ ماد­ی سخت و صلب میانی و سپهر جامد پیرامونی جهان، گروهی از حلقه­‌ها جای دارند که مطابق با سنگینی آنها قشر بندی شده­اند. آنچه سبکتر است به بالا گراییده‌است و آنچه سنگین­تر است پایین می­افتد، اما آنچه که آمیخته­ای از نور و تارکی است در میان آنها معلق می­ماند. مرکزی­ترین و پایین­ترین بخش، جایگاه زمین است که مانند بیرونی­ترین و بالاترین پوسته­ی جهان از ماده­ی غیظ و تاریک ساخته شده‌است. پارمنیدس در مودر اندیشه­ی آدمی نیز قائل بود که اندیشه زاییده­ی آندام­های آدمی و نحوه­ی آمیزه­ی آن از دو عنصر تاریکی و روشنایی است. هرچه عنصر روشنای غالبتر باشد، اندیشه­‌ها روشن­تر و به حقیقت نزدیکتر است و هرچه عنصر تاریکی در انسان غالب باشد، اندیشه­ها تاریکتر و از حقیقت دورتر است. این نکته که اندیشه و احساس زاییده­ی چگونگی ساختمان اندام­های آدمی است، یکی از مهمترین نظریات پارمنیدس است.
منابع
Introduction à la métaphysique, Jean Grondin, Les presses de l'université de Montréal, ۲۰۰۴
نقد متافیزیک پارمنیدس نوشته ترانه جوانبخت در سایت تاریخ فلسفه متافیزیک از دیدگاه پارمنیدس وافلاطون (http://philosophers.atspace.com/tj_metaphs.htm)
فرهنگ دهخدا، جلد؟، صفحه؟
نخستین فیلسوفان یونان ـ شرف الدین خراسانی

تاریخ فلسفه یونان ـ دبلیو.کی.سی.گاتری ـ جلد ششم

فلاسفه یونان ـ دبلیو.کی.سی.گاتری

تاریخ فلسفه ـ فردریک کاپلستون ـ جلد اول