PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اوشو عارف معاصر هندی



MIN@MAN
09-15-2010, 02:12 PM
((زندگی چیزی است غیرممکن; نبایستی باشد، ولی هست. بودن ما، درختان، پرندگان، اینها همه معجزه است. واقعا معجزه است، برای اینکه کل کائنات بی جان است. میلیونها و میلیونها ستاره و میلیونها و میلیونها منظومه ی شمسی همگی فاقد حیات هستند. فقط بر روی زمین، این سیاره ی ناچیز- که در مقایسه با کا کائنات ذره ای غبار بیش نیست - حیات و زندگی به وجود آمده است. زمین خوش اقبال ترین مکان در کل هستی است; چرا که در آن پرنده ها می خوانند، درختان رشد می کنند و شکوفه می دهند، انسانها عشق می ورزند، آواز می خوانند، می رقصند. واقعا اتفاقی غیرقابل باور رخ داده است)) - اوشو (عارف معاصر هندی)

اوشو/ Osho در یازده دسامبر 1931 پا به این جهان گذاشت و در 19 ﮊانویه 1990 رخت از آن بست. اوشو تعلیماتش را تنها در قالب کلمات ادا نمیکرد.بلکه زندگی او سرمشقی از تعالیم و اعتقاداتش بود. او زندگی را به حد تمام و کمال تجربه کرد; زندگی وی آکنده از عشق، شجاعت، وقار و شوخ طبعی خاصی بود که از طریق آن به قلب میلیونها نفر از مردم دنیا راه یافت. ((ﮊان لایل)) در مجله ی Vogue درباره ی اوشو می نویسد: (( او مردی است مهربان و شفیق، در نهایت صداقت... یکی از باهوش ترین، ادیب ترین، پر مغزترین و مطلع ترین سخنورانی است که تا به حال دیده ام)). با این وجود، اوشو همیشه از خویش به عنوان انسانی معمولی یاد می کردو بر این نکته تاکید داشت که آنچه که او بدان دست یافته، برای همه کس دست یافتنی است.
اوشو در سال 1953 در سن بیست و یک سالگی به نور حق مشرف شد و از آن پس کمر همت بر آن بست تا آنچه را که خود از آن بهره مند شده بود، به دیگر انسانها نیز منتقل سازد. او تصویر ذهنی خویش از انسان ایده آل امروزی را ((زوربای بودایی)) می نامید; ترکیبی کاملا جدید; ((ملاقات بین زمین و آسمان، ملاقات بین مرئی و نامرئی، ملاقات قطبهای متضاد)). زوربا شخصیتی است زمینی و اهل خوشگذرانی های دنیوی، در حالی که بودامظهر طریقت معنوی است.
اوشو از سال 1963 به سخنرانی در اقصی نقاط هند پرداخت و همچنین روشهایی عملی برای مراقبه جهت دگرگونی و ارتقای معنوی انسانها ابداع نمود.
در سال 1974 کمون خویش را در شهر ((پونا)) در هند بنیان نهاد و بسیاری از مردم، مخصوصا از جهان غرب، به آنجا سرازیر شدند. امروزه کمون اوشو یکی از بزرگترین مراکز معنوی بین المللی در جهان بشمار می آید.
به مدت بیش از 35 سال، اوشو شخصا به تعلیم و همکاری با کسانی که نزد او می آمدند، پرداخت. اوشو معتقد بود که زندگی انسان امروزی بایستی بر پایه ی مراقبه بنا شده باشد، منتها مراقبه ای که با نیازها و واقعیات زندگی انسان امروزی هماهنگ است. او شیوه های متعدد نوینی برای مراقبه ابداع کرد تا هرکس بسته به نیاز و روحیه ی خویش، آن را برگزیده و با آن کار کند. او همچنین طی همکاری با درمانگران، روشهای جدید درمانی بر پایه ی مراقبه را ابداع نمود.
اوشو در طول زندگی خویش، در تمام زمینه های ممکن مربوط به پیشرفت خودآگاهی آدمی، سخن رانده است. مراقبه، عشق، زندگی و مرگ، علوم، فلسفه، روانشناسی، تعلیم و تربیت، خلاقیت و روابط بین آدمها. سخنان او حاکی از طراوت، شوخ طبعی و بینش و بصیرت استثنایی وی است.
اوشو عارفی است که خرد و حکمت لایزال مشرق زمین را یه مشکلات و سوالات مبرمی که انسا امروزی با آن روبروست ربط می دهد. او از هماهنگی و کلیتی که در هسته و ذات همه ی مذاهب و آیینهای سنتی نهفته است سخن می گوید و حقیقت فراگیر نهفته در جوهر مذاهب را برای آدمی روشن می سازد.
نام پدری اوشو، ((راجنیش)) است. لقب ((باگوان)) به معنای ((آقا)) و ((سرور)) را به ابتدای نام وی افزوده بودند و او را با اختصار ((باگوان)) مورد خطاب قرار می دادند و در کتابها و نوشته ها از او به عنوان ((باگوان شری راجنیش)) یاد می کردند ( شری لقبی احترام آمیز به معنای مقدس و معظم است). در ﮊانویه سال 1989 اوشو به علت سوُ تعبیرهای به وجود آمده، لقب باگوان را از ابتدای نام خویش حذف کرد و گفت: ((دیگر مسخره بازی بس است)). از آن پس او را اوشو راجنیش نامیدند. وجه تسمیه اوشو (Osho) از لغت -oceanic- برگرفته از ((ویلیام جیمز)) فیلسوف و روانشناس آمریکایی به معنای ((حل شده در اقیانوس)) است; واژه ی -oceanic- در واقع به بیان این تجربه می پردازد ، و ((اوشو)) به معنای کسی است که این پدیده را تجربه می کند. واﮊه ی ((اوشو)) همچنین در فرهنگ کهن خاور دور کاربرد داشته و به معنای ((شخص متبرک و ملکوتی، کسی که آسمان بر او باران گل می باراند)) می باشد. البته اوشو در سپتامبر همان سال، ((راجنیش)) را نیز از نام خود حذف نمود، زیرا راجنیش نامی برگرفته از مذهب هندو است و اوشو نمی خواست که نمایانگر فرقه یا آیین خاصی باشد.
یکی از وقایع مهم زندگی اوشو، مهاجرت وی به آمریکا در سال 1981 بود. دلیل اولیه او برای سفر به آمریکا، معالجه بود، ولی به علت وجود پیروان بسیار در آمریکا، تصمیم گرفت که آنجا بماند. مریدان اوشو یا به عبارتی ((سانیاسین/ Sannyasin)) ها بدین منظور در نقطه ای دورافتاده در ایالت اوریگون اراضی را خریداری کرده و طی مدت 4 ماه شهری به نام ((راجنیش پورام/ Rajneeshpuram)) در آنجا بنا نهادند. محبوبیت اوشو به طور روزافزون در آمریکا افزایش یافت و سیل آدمها از اقصی نقاط این کشور به سوی راجنیش پورام که به عنوان یک مرکز معنوی شهرت یافته بود، سرازیر شد. ولی این امر به مذاق دولتمردان آمریکا خوش نیامد. آنها از افزایش محبوبیت اوشو نگران بودند، زیرا اوشو کلیه -ارزشهای- جامعه ی آمریکا را زیر سوال برده و راهی جدید جلوی انسانها قرار داده بود. بدین منظور دولت آمریکا بر آن شد تا به هر ترتیب از شر اوشو خلاص شود. این مساله تا بدانجا پیش رفت که وزیر دادگستری وقت آمریکا، نابودی کمون باگوان را بزرگترین اولویت خویش قرار داد.
آنها در نهایت در سال 1986 اوشو را به دروغ متهم به نقض قانون مهاجرت کرده و او را دستگیر نموده و به دادگاه کشاندند. در پی این وقایع، اوشو مجبور به ترک خاک آمریکا و بازگشت به هند شد.
اوشو یک ((نویسنده)) به معنای رایج کلمه نیست. او تا بحال شخصا هیچ کتابی ننوشته است. کتابهای نشر شده به نام اوشو که تعداد آنها بیش از 600 عنوان می رسد، در واقع نسخه برداری از سخنرانی های وی هستند. حدود 7000 سخنرانی از اوشو بر روی نوار کاست و 1700 سخنرانی بر روی نوار دیدئو ضبط شده است. اوشو پرفروش ترین -نویسنده- در هند بشمار می آید. سالانه بیش از یک میلیون نسخه از کتابها و نوارهای اوشو در هند به فروش می رسد. کتابهای اوشو به 19 زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.
روزنامه Sunday Times چاپ انگلستان از اوشو به عنوان یکی از هزار شخصیت تاریخ ساز قرن بیستم میلادی یاد کرده است. روزنامه ی Sunday Midday چاپ هند نیز او را در زمره ی ده شخصیتی که سرنوشت هند را تغییر داده اند (در کنار شخصیتهایی همچون گاندی، نهرو و بودا) قرار داده است.
اوشو در ژانویه 1990 کالبد خاکی خویش را ترک گفت. او در مورد تعالیم خویش می گفت: ((پیام و رسالت من، ترویج آیین و مکتب و فلسفه ی خاصی نیست. پیام من نوعی کیمیا است، راه و روشی است جهت دگرگونی معنوی آدمی)).

MIN@MAN
09-15-2010, 02:13 PM
ديوانه
مرا دیوانه می پندارند زیرا روزهایم را با اسکناس هایشان
نفروخته ام.. و من آنها را دیوانه می پندارم زیرا فکر میکنند می توانند
روزهایم را با اسکناس هایشان بخرند....
خويشتن
زیباترین جامه هایتان در درونتان بافته شده است
و لذیذترین غذاها را در سفره های درونتان تناول میکنید.
بهترین تخت برای آسودن در خانه درونتان است.
پس چگونه می توانید خود را از خویشتن خویش جدا سازید؟؟
دعا
یک روز سگ دانایی از کنار یک دسته گربه می گذشت. وقتی که نزدیک شد و دید
که گربه ها سخت با خود سرگرمند و اعتنایی به او ندارند ایستاد و
به آنان خیره شد.
از میان آن دسته یک گربه درشت و عبوس پیش آمد و گفت: ای برادران دعا
کنید.هر گاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و باز هم دعا کردید آنگاه
یقین بدانید که باران موش خواهد آمد..
سگ چون این را شنید در دل خود خندید و گفت :(( ای گربه های کور ابله..مگر
در کتابها ننوشته اند و مگر پدران ما نمی دانسته اند که آنچه به ازای دعا و
ایمان و عبادت از آسمان میبارد موش نیست بلکه
استخوان است.؟؟))
آرمان
دیروز در جنگل خرسی را دیدم.سوال همیشگی خودم را از او
پرسیدم:به نظر تو خدا چه شکلی است؟ آیا خدا از خرسها است؟؟
و خرس فورا جواب داد: نه!!خدا از خرسها نیست..خدا خیلی از خرسها
لاغر تر است.با پاهای استخوانی و قد بسیار بلند.....
و حالا در این اندیشه ام که جواب کدام یک درست تر است؟؟جواب خرس یا زرافه
که گفته بود:خدا خیلی از زرافه ها چاق تر است.با پاهای پهن گوشتی.
ترساندن چرا ؟........
روزی به مترسکی گفتم:((لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟؟))
گفت:((لذت ترساندن عمیق و پایدار است.من از آن خسته نمی شوم.))
لحظه ای اندیشیدم و گفتم:((درست است.چون که من هم مزه این لذت را
چشیده ام.))
گفت:((فقط کسانی که تنشان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.))
آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من؟))
یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامیکه از کنارش می گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند.......

MIN@MAN
09-15-2010, 02:13 PM
پرواز
دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح.من اتانا هستم.
عقاب: دوست من ؛من تو را به آسمان ميبرم.سينه ات را روي سينه من بگذار و دستانت را روي بالهايم بچسبان.
كمي كه آن بالاها پرواز كرديم عقاب گفت:
دوست من!نگاه كن.ببين زمين چطور عوض شده است.به دريا نگاه كن كه دركنار كوههاي دنيا قرار دارند.زمين فقط به شكل كوه است و دريا همچون جوي آب در كنار كوهها.
بالاتر ميرويم و اوج مي گيريم.
عقاب به اتانا میگوید:
دوست من نگاه كن.!ببين زمين چطور عوض شده است و چقدر آنرا كوچك ميبيني.
در همين حال كه مرتبا اوج ميگيريم و به بالا ميرويم عقاب ميخواهد كه پايين را نگاه كنم و هر چه را كه ميبينم شرح دهم.از اينجا زمين مثل يك آلونک است و دریاها مانند يك حیاط دور آلونک را گرفته اند.
بالاتر ميرويم.عقاب ميگويد:
دوست من !پايين را نگاه كن و ببين كه زمين چطور عوض شده.زمين از اينجا به اندازه يك كيك كوچك است.
بالاتر كه ميرويم ديگر اثري از زمين نميبينم وزمين كاملا ناپديد شده.چشمهايم ديگر درياي پهناور را نميبيند.زمين را ديگر نميبينم.هر چه بالاتر رفتیم زمین کوچک و کوچکتر شد تا جایی که دیگر اثری از زمین نمی دیدم.
اینجا خودم را ميبينم كه سينه ام را روي سينه عقاب گذاشته ام و دستانم را به بالهايش چسبانده ام و بزرگي زمين را كه چه زود كوچك شد و ناپديد گرديد.
دوست من! چشمهايم ديگر آن درياي پهناور را نمي بيند.
دوست من! من ديگر نميخواهم به آسمان بروم.آنچه باید می فهمیدم فهمیدم.
بايست تا بتوانم به زمين برگردم.
عقاب ميگويد:
قلم را بردار و بنويس ويا چيزهايي را كه ديدي و دريافتي براي برادران و خواهرانت تعريف كن.
من به عقاب قول ميدهم كه براي ديگران تعريف كنم.
و حالا دوهزار و شش سال بعد از ميلاد مسيح و من اينجا هستم.روي زمين و در كنار درياي پهناور.از اينجا ماه را ميبينم كه به اندازه يك كيك كوچك بيشتر نيست و ژوپيتر که كاملا ناپديد شده.اینجا خودم را میبینم که روی زمین و در کنار دریا نشسته ام و زمین به من میگوید قلم را بردار و بنویس و یا چیزهایی را که از ماه و ژوپیتر دیدی برای برادران و خواهرانت تعریف کن.من به زمین قول میدهم که برای دیگران تعریف کنم.چشمانم را میبندم.بزرگترین را با چشمان بسته هم میتوان دید و من میبینم.کسی میگوید قلم را بردار و آنچه با چشمان بسته میبینی بنویس یا برای برادران و خواهرانت تعریف کن.من قول میدهم که برای دیگران تعریف کنم......

MIN@MAN
09-15-2010, 02:13 PM
حقیقت
مذهب دو لايه دارد:لايه بيروني مذهب كه شريعت است.پيكره مذهب است.لايه داخلي مذهب؛ حقيقت است.حقيقت ناب.از ديد شريعت ؛ اسلام و بوديسم و يهوديت و هندوييسم وجود دارند.ولي از منظر حقيقت ؛ صوفي گري و ذن و حسيديسم و يوگا وجود دارند..مسلمان بودن خيلي مهم نيست بلكه صوفي بودن مهم است.بودايي بودن مهم نيست چون با تغيير لباس ميتوان بودايي شد ولي پيرو ذن بودن خيلي با ارزش است.يهودي بودن ارزشي ندارد بلكه حسيدي شدن با شكوه است.
بايد به مركز توجه داشت.نبايد گرفتار پيكره شد.شريعت پيكره است و حقيقت مركز.شريعت محيط است و حقيقت مركز.هميشه محيط از مركز بزرگتر است.محيط بزرگ است و مركز كوچك.دنياي اسلام خيلي بزرگ است .درست مثل بوديسم و يهوديت.ولي صوفيان و يوگيها و حسيديها خيلي اندكند..براي يافتن آنها بايد به جستجو پرداخت..يعني فقط كساني به آنان دست ميابند كه واقعا اين نياز را در خود حس كرده باشند كه ميخواهند..و اين خواستن مهم است...
صوفيها و حسيديها و ذنيها و يوگيها هميشه اندك هستند.خيلي كم...حتي تصورش را هم نميشود كرد..الماسها در شن گم شده اند.

MIN@MAN
09-15-2010, 02:13 PM
آرامش نهفته درسکوت

آرام باشید همچنان عودی که ازصدا افتاده وخاموش است ، بگذارید ارباب نواها ، همان نوایی را که برای شما درزندگی اراده کرده است ، بنوازد.
اگرخواهان عشقی ، ترک کردن را بیاموز. ترک کردن فقط یک نوع است : ترک خواست فردی .
خداوندا ! بادا که خواست " تو" و نه، خواست من تحقق پذیرد.

چه کارباید بکنم ؟ هیچ! بگذار فقط درسکوت بنشینم وهمچون تماشاگری ساکت نظاره گر صحنه های متغیر ذهن ناپایدارم باشم .وقتی که انسان وسیله ی انجام خواست خدا می شود ، ازهرگونه تقدیری رها می شود . این حال فقط باتسلیم بدست می آید . وقتی خود را به خدا تقدیم میکنم ، نفس کاذبم چون مه دربرابرآفتاب نا پدید می شود. آنگاه می دانم که هیچم وهیچ کاری را به تنهایی نمی توانم انجام دهم . خواست متعال خداوند ازطریق من تحقق می پذیرد.
برای شنیدن پیام خدا واحساس کردن حضورش ، سکوت لازم است . منظورازسکوت فرو رفتن درخوداست . فرورفتن درخویش خود. پس ای آفریده خوب خدا، درمیان کارها ومشغله های روزمره ، هنگامی که میان مردم راه می روی، به درون خود فرو رو . درسکوت ممکن است کلامی را بشنویم که به تنهایی میتواند همه ی تردیدها وپرسش های مارا به پایان رساند. درسکوت است که روح میتواند کلام را بشنود.
خاموش باش تاخدایی که زبان را به تو ارزانی داشت ، سخن گوید. خاموشی وسکوت را درپیش گیرید تا پرتو الهی که درقلبتان ساکن است به شعله ای ازنور تبدیل شود ، بتابد وشما را به خداوند نزدیکتر ونزدیکتر سازد. زیارت انسان به سوی زیارتگاه نوراست ، او قدم به قدم می آموزد که چگونه پیش رود ونخستین گام خاموشی است . درخاموشی می پرسد؟ " من چه هستم ؟ ازکجا آمده ام ؟ به کجا می روم ؟ هدف آمدنم به این دنیای ظلمت زده چیست ؟
برای دیدن " نور" ، " من " کوچک باید نابود شود. باید احساس کنید که قلبتان آرام است وبا آرامشی عمیق سرشارشده است . آرامش حقیقی را فقط میتوان دردامن خداوند یافت . خداوند ازما دورنیست . درست همان جا که هستیم حضوردارد. وقتی که حضورعاشقانه ی " او" را دریابیم ودرپس پرده ی سکوت با " او" ارتباط برقرارکنیم ، ازآرامشی عمیق سرشارخواهیم شد وسروری آرام را ازخود ساطع خواهیم کرد . عشق خدا مارا پیوسته دربرگرفته است وما هرگز تنها نیستیم

MIN@MAN
09-15-2010, 02:13 PM
در طول تاريخ همواره به موازات خط راستين انبياى بزرگ و پاک الهى جريان‌هاى غيرمستقيم و کم و بيش انحرافى وجود داشته است. راه مستقيم همواره يکى بوده ولى بيراهه‌ها متکثر هستند. قرآن مى‌فرمايد: “فماذا بعد الحق الا الظلال “ گر چه شدت انحراف کم و زياد است ولى به هر حال باطل، باطل است .

درساليان اخير و باخواست و دخالت قدرت‌هاى داراى زر و زور وتزوير به نحو چشم‌گيرى بر تعداد آئين‌هاى ساختگى و انحرافى افزوده شده است. از عرفان‌هاى سرخ‌پوستى و غيرالهى ودرون‌گرا گرفته تاانواع فرقه‌هاى شيطان‌پرستي.

يکى از کسانى که در قرن اخير آغازگر فکرى جديد شده است آقاى رجنيش يا اوشو است .اوشو فيلسوف معاصر هندى است. تحصيلاتش را در هند تا درجه استادى فلسفه ادامه داد وسپس به ايراد خطابه در اقصى‌ نقاط هند پرداخت . در سال 1982 براى معالجه به آ‌مريکا رفت و 5 سال در آنجا اقامت گزيد ودر سال 1990 در شهرپوناى هند از دنيا رفت.

در باره برخى از توصيه‌هاى اوشو و نحوه زندگى ايشان و پيروان او و چرايى برگشت وى از آمريکا نقل‌هاى مختلفى ذکر شده است .

يکى از خصوصيات اين فرقه آن است که تنها ثروتمندان حق عضويت درآن را دارند وشعارشان هم اين است “ ثروتمندان ! از ثروت خود بهترين لذت را ببريد.” اوشو در دوران اقامت خود در ‌آمريکا ساليانه 15 تا 45 ميليون دلار درآمد شخصى از مريدان ثروتمند آمريکايى‌ خود کسب کرده است وى در سال 1985 به دليل درگيرى‌هاى خونين بين مريدان ارشد خود به خاطر اختلافات مالى مرکز وتخلفات وسيع و فساد مالى از آمريکا اخراج گرديد .

او در دوران زندگى خود توسط مريدان آمريکايى واروپايى‌اش توانست نزديک به 600 مرکز براى فرقه خود در کشورهاى مختلف اروپا و آمريکا تاسيس نمايد. رجنيش در سخنرانى‌هاى خود اعلام کرد که خدا وجود ندارد و مريدان وى همه خدا هستند. وى همچنين از مريدان خود مى‌خواست تمامى کتب مقدس اديان را آتش بزنند وباتمامى سنت‌ها و ارزش‌هاى دينى مخالفت نمايند .

وى به مريدان خود توصيه مى‌کرد که براى رسيد به آرامش حداکثر لذت جنسى را به هر شکل ممکن حاصل نمايند . وى ازدواج را در بين پيروان خودشديدا ممنوع کرده بود و آن را اسارت کامل ومخالف آزادى مى‌دانست وخانواده را يک نهاد فاسد قلمداد مى‌کرد واز مريدان خود مى‌خواست که آنها با يکديگر رابطه جنسى آ‌زاد داشته باشند.

درجهان رجنيش به‌عنوان آموزگار جنسى شهرت پيدا کرد چرا که وى نيروا يعنى رستگارى را در آزادى کاملى در لذات در هر نوع ممکن مى‌دانست. بر اساس تعليمات وى تعداد زيادى از مريدان وى هم مواد مخدر مصرف مى‌کردند وهم مواد مخدر را قاچاق مى‌نمودند و تعداد زيادى از مريدان زن وى آشکارا به فاحشه‌گرى مى‌پرداختند

.تعدادى از مريدان زن او در دادگاه هند به دليل مورد آزار جنسى قرار گرفتن توسط وى شکايت کردند. امروز هم پيروان رجنيش در هند در باشگاه‌هايى به نام “ اوشو” آشکارا لذت‌جويى جنسى را بين پيروان خود ترويج مى‌کنند . شايان ذکر است که رجنيش به سبب ابتلا به بيمارى ايدز aids مرد . رجنيش ايثار و تمامى ارزش‌هاى اخلاقى ودينى را خلاف آزادى مى‌خواند واعلام مى‌کرد که آنها هيچ معنى و مفهومى ندارند.

جاى تاسف است که درچند سال گذشته تعدادى از کتاب‌هاى رجنيش بعد از گزينش و حذف بعضى مطالب زننده به فارسى ترجمه و در کشور ما منتشر شده است. اين کتابها تحت عنوان عرفان شرقى تبليغ ومعرفى مى‌شوند. ولى در واقع هدف آنها فقط گمراه نمودن جوانان کشور اسلامى‌مان مى‌باشد