PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خوشنويسي روح اسلام در كالبدخط



tania
09-14-2010, 01:50 AM
مدخلي بر اطلس چهارده قرن هنراسلامي

خوشنويسي روح اسلام در كالبدخط



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg



مرقع زيبا به خط نستعليق، رقم ميرعماد حسني قزويني۱۰۱۷، هـ . ـق
چندي پيش در اخبار خوانديم كه همزمان با برپايي نخستين كنگره خوشنويسي
در جهان اسلام، كتاب ارزشمندي تحت عنوان «اطلس خوشنويسي
در جهان اسلام» تأليف مرحوم استاد سحاب منتشر شده است . به اين بهانه، نگاهي داريم
به سير خوشنويسي درايران و جهان اسلام وكتاب تازه منتشرشده در اين باب



خوشنويسي را بايد شاخص ترين هنر در پهنه سرزمين هاي اسلامي دانست و به مثابه زبان هنري مشترك براي مسلمانان تلقي كرد. آ.پاپادوپولس ، خاورشناس وهنرشناس معاصر مي گويد: «هنرهاي ديگر از قبيل معماري، نقاشي وغيره، كمابيش تأثيراتي از جهان غيرمسلمان گرفته اند. اماخط زمينه اي است كه بطور خالص در جهان اسلام زاده شده و پرورش وتكامل يافته و برديگر هنرها نيز كمابيش اثري گذاشته است. البته خطاطي در تمدن هاي ديگر هم ، بخصوص در چين هنر بزرگي شمرده شده است ، اما هرگز تنوع و تقدس خط اسلامي را نداشته و بدين پايه ومايه از كمال ومعنا نرسيده است . يونانيان و روميان هرگز خط را به مثابه ميداني براي جلوه نمايي هنري تلقي نكردند وبه آن نپرداختند. اما مسلمانان به اين انديشه رسيدند كه كلام الهي را چنان كه شايسته شأن آن است ، تزيين كنند. به اين دليل بود كه خط درميان مسلمانان قرنها به صورت هنري بزرگ وحتي بزرگترين هنر شناخته شد تا آن كه در سده هاي پانزده وشانزده ميلادي، هنر نقاشي هم به آن پيوست.»
هنگامي كه اسلام در سراسر شبه جزيره عربستان ، ايران، ماوراءالنهر ، بخش هايي از هند ، شمال آفريقا واندلس گسترش يافت، يا زبان عربي جايگزين زبان اقوام ساكن دراين مناطق شد (مانند مصر) و يا دست كم خط عربي جاي خطوط قديمي را گرفت (مانند ايران) و بدين سان خطي واحد در تمام قلمرو اسلام پديدار شد. خط عربي كه پيش از ظهور اسلام نگارشي ساده و كاربردي محدود داشت، به سرعت با خطوط ديگر درآميخت و به ذروه كمال رسيد؛ اين كمال نه تنها از حيث قواعد زباني كه به سبب ويژگي زيباشناختي مستقل از معناي خود بخوبي قابل مشاهده بود. در نواحي مختلف ، وسيله نگارش (انواع قلم ) و زمينه نگارش (پاپيروس ، پوست ، كاغذ ، سنگ ، گچ و …) گونه گوني فراواني براي خط عربي به ارمغان آورد وظرفيت هنري آن را افزايش داد. به تدريج خطوط مختلفي چون كوفي، نسخ، ثلث، توقيع، رقاع و… پديد آمد كه هريك شعبات مختلفي را دربرمي گرفت ؛ مانند كوفي كه به دوشعبه مشرقي و مغربي تقسيم مي شد . تمايل مسلمانان به تزيين آيات قرآن و نگارش آن با رعايت اصول زيباشناختي موجب شد تمام خطوط اسلامي در سيماي مكاتب هنري نمودار شودو بويژه در معماري كاربردي گسترده يابد. جنبه هنري خطوط اسلامي آن چنان برجسته بود كه برابر شواهد موجود ، حتي در پاره اي از آثار معماري بيزانسي، آثار اوليه ايتاليايي ونيز نماي كليساهاي قرون وسطايي فرانسه (مانند كليساي پوي) به عنوان عنصر تزييني خالص مورد استفاده قرارگرفت. تحريم نگارگري در سده هاي نخستين اسلامي را نيز نبايد در اقبال مسلمانان به خوشنويسي بي تأثير دانست.
ايرانيان در پيشبرد و تكامل هنر خوشنويسي همچون ساير هنرهاي اسلامي نقشي بسزا داشتند و در سده هاي بعدي توانستند گونه اي منحصر به فرد از خط را كه به رواني وزيبايي نوشته مي شد، بيافرينند؛ گونه اي كه با نام «نستعليق» شناخته شد و جنبه ملي يافت و تقريباً از دوره صفويه (سده دهم تا دوازدهم هجري قمري) وجه غالب خوشنويسي در ايران را شكل داد.
فراگيري نستعليق در ايران چه در سطح استفاده هاي معمول و روزمره وچه در سطوح هنري، موجب شد ساير خطوط تا حدودي در محاق قرارگيرند. به ويژه مطالعه درباره ريشه ها و شيوه هاي خطوطي كه ايرانيان خود درپيدايي و اعتلايشان نقشي انكارناپذيرداشتند، از نظر دور ماند. بدين ترتيب امروزه كمتر اثر تحقيقي را مي توان يافت كه به هنر خوشنويسي اسلامي خارج از جغرافياي ايران و خارج از زماني كه نستعليق در آن شكل گرفت و بالنده شد، پرداخته باشد؛ اثري كه خوشنويسي در ايران را به عنوان جزيي از كليت خوشنويسي در قلمرو اسلام از شبه قاره هند تا شمال آفريقا و از قفقاز تا درياي سرخ مورد مطالعه قراردهد و وجوه اشتراك و افتراق آن را به دقت بررسي كند.
آغاز چنين حركتي را بايد به نام كسي رقم زد كه نه در شمار خط پژوهان قرارمي گرفت و نه به خانواده بزرگ خوشنويسان تعلق داشت! استاد عباس سحاب، پدر كارتوگرافي ايران كه در سوم دي ماه سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست، در واپسين سالهاي عمر خويش مجموعه اي را به يادگار نهاد كه تا سالها پس از او ـ و شايد براي هميشه ـ مرجع مهمي براي استفاده خط پژوهان، خوشنويسان و كارشناسان تاريخ هنر باشد. سحاب كه در قريب هشتاد سال عمر پرثمر خود نخستين مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي ايران را بنيان گذارد و بيش از ۱۵۰۰ اثر ارزشمند شامل نقشه، كتاب، اطلس و كره هاي جغرافيايي را تهيه، چاپ و منتشر كرد،از كوشش در راه ترسيم جغرافياي فرهنگي و هنري جهان اسلام نيز بازنماند و در دو دهه پاياني عمر «اطلس چهارده قرن هنر اسلامي» را گردآورد. اين اطلس كه اكنون مجلد دوم آن به چاپ رسيده، قرار است در ۲۰ جلد منتشر شود و به معرفي هنر و معماري اسلامي در ايران، جزيرة العرب، بين النهرين، آسياي ميانه، مصر و شمال آفريقا بپردازد.
جلد دوم از اين اطلس بزرگ مربوط به هنر خوشنويسي در پهنه جهان اسلام از آغاز تا به امروز است و نزديك به ۵۰۰۰ تصوير رنگي و سياه و سفيد، نقشه، پلان، پرسپكتيو، مقطع و … از خطوط اسلامي را در خود جاي مي دهد. مرحوم سحاب اين تصاوير را طي ساليان متمادي با سفر به ۳۴ كشور در خاور دور، آسياي جنوب شرقي، خاورميانه، آفريقا، اروپا، آمريكاي شمالي و استراليا و در تماسهاي مكرر با مراكز علمي ـ فرهنگي و دانشگاهي اين كشورها گردآورد و مقدمه اي جامع در پيشينه و گونه هاي مختلف خطوط اسلامي را برآن افزود.
فصلهاي مختلف كتاب «هنر خوشنويسي از آغاز تا امروز» كه جملگي تصويري اند به انواع بسمله با خطوط مختلف، خطوط مربوط به ائمه اطهار و خلفاي راشدين، سنگ نبشته هاي قرن هاي اول و دوم هجري، انواع خطوط كوفي، ثلث، مثني، نسخ، محقق و ريحان، تعليق و ديواني، چيني وايغوري، طغرا، نستعليق، شكسته نستعليق و خطوط تفنني اختصاص دارند و درفصل پاياني هم نمونه خط ۱۹۰ نفر از خوشنويسان معاصر ارائه شده است. مرحوم استاد سحاب اطلس خوشنويسي اسلام را به ابتكار شخصي خودگردآورد و مقدمات چاپ آن را فراهم كرد. هرچند كه او انتشار اين اثر را به چشم نديد و پيشتر روي در نقاب خاك كشيد، اما مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي سحاب كه بزرگترين يادگار او به شمار مي رود، كتاب را با سرمايه خود به زيورطبع آراست. با اين حال هزينه هاي گزاف انتشار آثار هنري ناشر را برآن داشته تا در مقدمه كتاب براي چاپ و نشر مجلدات ديگر اطلس چهارده قرن هنر اسلامي، وزارتخانه ها، سازمانها و نهادهاي مسؤول را به ياري فراخواند.
و به راستي مگر چند نفر مانند سحاب مي توان يافت كه اين چنين بي چشمداشت به پاسداري از ساحت معنوي فرهنگ اسلام و ايران برخيزد و در عين حال فروتنانه گويد:
«… آفرينش، هنر قادر متعال است و انسان، از خلال تلاش هاي هنري خود، درحقيقت عشق به او را بيان مي دارد. نزديكي او را مي جويد. سپاس سخاي او را مي گويد و راه شناخت او را مي پويد… اگرچه از ديدگاه پديدآورندگان آن دستاوردي سترگ مي نمايد كه يادآور كوشش هاي خستگي ناپذير ما در گردآوردن مواد و مصالح آن است.»



__________________