PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ناپلئون بناپارت



MIN@MAN
09-01-2010, 05:55 PM
ناپلئون بوناپارت (زاده ۱۵ اوت ۱۷۶۹- درگذشته ۵ مه ۱۸۲۲) نخستین امپراتور فرانسه در سال*های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ بود. وی در جزیره کرس در خانواده*ای پرجمعیت بدنیا آمد. در آن زمان این جزیره جزء حکومت جنوا (واقع در ایتالیای امروزی) بود اما بعدها به اشغال فرانسه در آمد. ناپلئون که در ابتدا سرهنگی گمنام بود پس از انقلاب فرانسه به یکباره قدرت گرفت و وارث انقلاب شد. در ابتدا به ایتالیا حمله کرد و با حمایت مردم این کشور آنجا را از دست حکومت اتریش خارج نمود. سپس به مصر رفت و به سلطه مملوک*های مصری نیز پایان بخشید و سوریه را نیز ضمیمه خاک کشور خود کرد. در بازگشت به فرانسه با کمک دو برادر خود لوسین و ژوزفمجلس را منحل کرده و خود را امپراتور نامید. سپس پروس، هلند، لهستان، بلژیک و نیز سرزمین اتریش -مجارستان را تسخیر کرد. در جنگ دریایی با انگلیس شکست خورد اما اسپانیا و پرتغال را هم به متصرفات خود افزود. آنگاه عازم روسیه شد و تا مسکو پیش رفت. ضمن اینکه در این دوره طی قرارداد فین کن اشتاین با فتحعلی شاه (حاکم ایران) که با روسها در جنگ بود همکاری نمود. اما چون نتوانست بر الکساندر (تزار روسیه) دست یابد و در سرمای کشنده این کشور بسیاری از سربازان خود را از دست داده بود، لذا با روسها صلح کرد و با بستن پیمان صلح تیلسیت با روسیه آشتی و به ایرانیان خیانت نمود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:55 PM
اشتباهات ناپلئون

بنا به گفته مورخین بزرگ*ترین اشتباهات ناپلئون یکی تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگها وی را یاری می**نمود) و یکی لشکرکشی به روسیه بود که موجبات ضعف وی و کشته شدن بسیاری از ارتش وی و نیز نارضایتی شهروندان فرانسوی را فراهم آورد.

ناپلئون همراه با ایرانان یک معاهده را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای بر گردادن غفقاز و جورجیا به ایرانیان کمک کند. او به گفته*های خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی می داد، و برای آنها توپ*های متحرک و تفنگ*های باروتی از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تلیست با الکساندر اول امپراتور روسیه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به انگلستان متوسل شد.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:55 PM
شکست ناپلئون

بزرگ*ترین دشمن ناپلئون انگلیس بود که همه جا چون سایه وی را تعقیب می*کرد و دولتهای مورد تجاوز فرانسه را حمایت می**نمود. سرانجام کشورهای تحت تسلط ناپلئون که همه از سوی انگلیس حمایت می**شدند و همین طور دشمنان ناپلتون در خاک فرانسه متحد گشته وی را شکست دادند و بجای او لوئی هجدهم را به حکومت انتخاب کردند. ناپلئون پس از خلع از قدرت در سال ۱۸۱۴ از سوی متفقین به جزیرۀ الب تبعید شد. اما از آنجا گریخت و از تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۱۵ تا ۲۲ ژوئن در یک دورۀ کوتاه که به حکومت صدروزه معروف است، ازنو رهبری فرانسه را بر عهده گرفت. پس از شکست در نبرد واترلو در ۱۸ ژوئن سال ۱۸۱۵، وی از امپراتوری استعفا داد و خود را به دشمن دیرینش نایب*السلطنۀ انگلستان تسلیم کرد و برای همیشه به جزیرۀ سنت هلن تبعید شد. وی به دلیل بیماری در سن ۵۲ سالگی در همان جا درگذشت. البته شواهدی نیز وجود دارد که نشان می*دهد ناپلئون از آنجا نیز فرار کرد و در میان مردم به طور مخفی زندگی کرده و در صدد بود تا پسرش را به قدرت برساند که بر اثر گلوله نگهبانی که او را نمی*شناخت کشته شد.

ناپلئون سرداری بزرگ و سیاستمداری آگاه بود. اگرچه جاه طلبی او، وی را به جنگ و پیکار کشانید اما هرگز نمی*توان او را یک جهانگیر مانند چنگیز و تیمور به حساب آورد. ناپلئون با مردم به مهربانی رفتار می**کرد و خیال وی اتحاد اروپا تحت عنوان یک کشور بود.

ناپلئون بسیار باهوش و با تدبیر بود و در سایه لیاقت و کاردانی شخصی توانست فرانسه را از هرج و مرج بعد از انقلاب نجات داده و متحد کند. به دانشمندان احترام میگذاشت و جملات قصار او مشهور است. علاوه بر اینکه به نبوغ نظامی شهره بود، به دلیل مجموعه قوانین حقوق مدنی که در سال ۱۸۰۴ وضع کرد و به قوانین ناپلئون مشهور شد امروزه مورد توجه است و جزء بزرگان تاریخ به شمار می**رود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:55 PM
ناپلئون


ناپلئون بناپارت، سردار پیروزمند جنگهای دوران انقلاب فرانسه، در سال 1799م، قدرت را در دست گرفت.وی نظم و امنیت را به فرانسه باز گرداند و با تمام قوا، با دشمنان فرانسه به پیکار برخاست. ناپلئون، سربازی برجسته بود و ارتشهای مجهز اروپایی را یکی بعد از دیگری شکست داد. در سال 1807 فرانسه صاحب بزرگترین امپراتوری بود که پس از عهد روم باستان در پهنه اروپا پدید آمده بود. اما، ناپلئون نتوانست بر اسپانیایی ها غلبه کند و نیروی دریایی بریتانیا در نبرد ترافالگار، قوای وی را شکست داد. در سال 1812، ناپلئون با سپاهی عظیم، روسیه را مورد هجوم قرار داد. این لشگرکشی، پایانی فاجعه آمیز داشت و ناپلئون در سال 1814 مجبور به جلای وطن گردید.

سواره نظام فرانسوی

سواره نظام ها از اسبها استفاده می کردند و در پیشاپیش
سپاه برای دیده بانی و حملات برق آسا
قرار داشتند. اونیفرم آنها روشن و
دارای تزئین بود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
فرانسه به اتریش و پروس اعلان جنگ می کند و «جنگهای انقلاب» شروع می شود. یک سال بعد ناپلئون بناپارت بیست و چهارساله به ژنرالی ارتقاء می یابد.

1795

ناپلئون، مسئول دفاع از پاریس در برابر شورشیانی است که می خواهند حکومت انقلابی را سرنگون کنند. او فرمانده نظامی پاریس می باشد.

1796

ناپلئون به سرپرستی سپاهی برای جنگیدن با اتریشی هادر ایتالیا فرستاده می شود. او سربازان روحیه باخته را سازماندهی می کند و با پیروزی وارد شهر میلان می شود. فرانسه بر شمال کشور ایتالیا تسلط می یابد.

1797

در یک جنگ هوشمندانه، ناپلئون با سپاهی اندک و تجهیزاتی کم به نیروهای اتریشی حمله می کند و آنها را شکست می دهد و به اتریش فشار می آورد که سرزمین بیشتری در منطقه رود راین در اختیار فرانسه بگذارد و فرانسه اجازه می یابد که بر بلژیک تسلط داشته باشد.

1798

ناپلئون در خاورمیانه نیرو پیاده می کند. او قصد دارد مصر و سوریه را تصرف کند اما در یکم اوت، آدمیرال انگلیسی بنام هوراشیو نلسون ناوگان جنگی فرانسه را در نبرد نیل نابود می کند.

1799

ناپلئون به فرانسه برگشته و قدرت را در دست می گیرد و خود را به عنوان اولین کنسول منصوب می کند.

1800

ناپلئون به ایتالیا حمله کرده و اتریشی ها را زا آنجا بیرون می راند. و سال بعد با آنها صلح می کند.

1802

ناپلئون خود را بعنوان کنسول اول کشور منصوب می کند. جنگ بین انگلستان و فرانسه پایان می یابد و برای مدت ده سال در صلح زندگی می کنند. ناپلئون تمام قدرت خود را برای سازماندهی و ترمیم کردن خرابی های گذشته دوران انقلاب معطوف می دارد.

1803

جنگهای ناپلئونی آغاز می شود. ناپلئون خود را برای حمله به انگلستان آماده می کند؛ و حدود 2000 کشتی را در سواحل اطراف بولون جمع می کند.

دوم دسامبر 1804

از پاپ دعوت می شود که برای مراسم تاجگذاری امپراتور بناپارت در کلیسای بزرگ نوتردام شرکت کند، اما در آخرین لحظات ناپلئون تاج را از دست پاپ می گیرد و خود شخصا تاجگذاری می کند.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
ناپلئون خود را پادشاه ایتالیا می کند. اتریش و پروس و انگلستان متفقا علیه فرانسه متحد می شوند. انگلستان در دریا نیروهای فرانسوی و اسپانیایی را در نبرد ترافالگار شکست می دهد، اما ناپلئون، اتریش و پروس را در دوم دسامبر در نبرد استرلیتز شکست می دهد.

1808

ناپلئون به اسپانیا حمله کرده و سعی می کند که برادر خود ژوزف را به عنوان پادشاه آنجا منصوب کند. اما اسپانیائی ها شورش می کنند. انگلستان ، پرتغال، اسپانیا و اتریش علیه فرانسه در جنگ پنی سولا با یکدیگر متحد می شوند.

1809

ناپلئون، اتریش را شکست می دهد و با آنها صلح برقرار می کند، اما انگلیسی ها در اسپانیا باقی می مانند و ناپلئون نه می تواند آنها را از آنجا بیرون کند ونه می تواند اسپانیائی ها را شکست دهد.

1812

ناپلئون با سپاه بزرگی، در حدود 000/500 نفر به روسیه حمله می کند وتمام راههائی که به مسکو ختم می شود را تسخیر می کند، اما زمستان او را مجبور به بازگشت می کند و در اثر گرسنگی، سرما و نبرد سربازان او کشته می شوند و تنها سی هزار نفر بر می گردند.

1813

پروس، روسیه، ایتالیا، اتریش و سوئد علیه فرانسه با یکدیگر متحد می شوند. ناپلئون در نبرد لایپزیک، شانزدهم تا نوزدهم اکتبر، کاملا شکست می خورد.

1814

ناپلئون قدرت را از دست می دهد و به جزیره الب مدیترانه تبعید می شود.

1815

ناپلئون از تبعید فرار کرده و به فرانسه بر می گردد و سپاهی تشکیل می دهد. او در هجدهم ژوئن در نبرد واترلو شکست می خورد؛ یعنی تقریبا صد روز بعد از آمدن به فرانسه دوباره قدرت را واگذار می کند و به جزیره کوچکی در جنوب اقیانوس اطللس بنام سنت هلن تبعید می شود.

پنجم مه 1821

ناپلئون در جزیره سنت هلن می میرد.

ناپلئون بناپارت (1769- 1821) مردی بود کوتاه قد با آرزوهای بزرگ. او یک ژنرال معروف و با هوش و همینطور یک سیاستمدار و حاکم قدرتمند در فرانسه بود. از سال 1804م هنگامی که او خود تاجگذاری کرد، یک دیکتاتور تمام عیار بود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
تفنگهای سرپر جخماقی

سلاح اصلی پیاده نظام دردوران جنگهای ناپلئون که از 1803 تا 1815 اروپا را در برگرفته بود، تفنگ سرپر چخماقی بود. در این تفنگ برای منفجر کردن باروت از چخماق استفاده می شد؛ به همین دلیل، در مقایسه با سلاحهای آتشین قبلی، از ایمنی بیشتری برخوردار بود.
عکس پیدا نشد
تمرین تیراندازی با تفنگ سرپر در ارتش بریتانیا

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
دولت با کفایت


ناپلئون، کاملا بر اهمیت یک دستگاه اجرائی مناسب و دولت محلی کارآمد واقف بود. وی، فرانسه را سه گروه استان (departments)، ناحیه (arrondissements) و شهر (communes) تقسیم بندی کرد. ماموران دولتی بر اساس لیاقتشان ترقی پیدا می کردند، نه بوسیله موقعیت های اجتماعی و رابطه شان. محدودیت های تجاری گذشته از میان برداشته شد، بانک فرانسه تاسیس گردید و اقتصاد تثبیت شد.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
آموزش و پرورش کلیسا


ناپلئون اولین سیستم آموزش و پرورش را ایجاد کرد؛ کلیسا و شهرداریها، مدارس ابتدائی را اداره می کردند و دولت نیز مسئول اداره دبیرستانها و دانشگاه سلطنتی بود. در سال 1802، ناپلئون کلیسای کاتولیک روم را به رسمیت شناخت. این باعث ایجاد روابط صمیمانه با کلیسا شد، در صورتیکه در دوران انقلاب شدیدا مورد حمله قرار گرفته بود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
نظام نامه ناپلئون


مهمترین و معروفترین عمل ناپلئون، نظام نامه با قوانین کشوری بود که به روشنی و سادگی اصول حقوقی نظام را تعیین می کرد که تضمین کننده آرمانها و اصول انقلاب از قبیل آزادیهای شخصی و تساوی حقوقی بود. نظام نامه با قوانین کشوری پایه و اساس تمام سیستمهای حقوقی در سراسر دنیا شد.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:56 PM
اختناق شدید


حکومت سخت گیر ناپلئون با کفایت تر از حکومت قبلی فرانسه بود، اما در بسیاری از موارد حکومت ناپلئون، پلیسی بود. روزنامه ها به شدت سانسور شده و آنچه را که دولت می خواست مردم بدانند در روزنامه ها می نوشتند و کسانی که مخالف حکومت بودند، به زندان می افتادند و بسیاری به قتل می رسیدند. جاسوس های زیادی وجود داشتند و مردم ترغیب می شدند که دوستان و همسایگانی که مخالف دولت بودند، را معرفی کنند.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:57 PM
نبرد ترافالگار

امپراتور فرانسه، ناپلئون (1821- 1769م) تصمیم گرفت که به انگلستان حمله کند، اما نیروی دریایی انگلستان بر دریاها مسلط بود. در 12 اکتبر 1805، نیروی دریایی انگلستان به فرماندهی هوراشیو نلسون (1805- 1758)، طی نبرد «ترافالگار» واقع در نزدیکی ساحل اسپانیا، ناوگان اسپانیا و فرانسه را منهدم کرد. در این جنگ، نلسون کشته شد، اما نیروهای انگلیسی، 20 کشتی دشمن را غرق کردند، بدون اینکه حتی یک کشتی انگلیسی آسیب ببیند

MIN@MAN
09-01-2010, 05:57 PM
واترلو

در سال 1815، ناپلئون، از تبعیدگاه خود در جزیره الب، فرار می کند و به قصد تسخیر مجدد قدرت، به فرانسه باز می گردد. در 18 ژوئن، ارتش پروس و انگلستان، به ترتیب، به فرماندهی بلوخر و دوک ولینگتون در واترلو، واقع در بلژیک، با نیروهای فرانسوی روبرو می شوند. بعد از جنگ شدید که در حدود چهل و شش هزار نفر کشته می شوند، ناپلئون برای آخرین بار شکست می خورد. .وی که برای دومین بار مجبور به ترک قدرت شده بود، به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید می شود.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:57 PM
دوک ولینگتون

آرتور ولسلی (1852- 1769) اولین دوک خاندان ولینگتون بود ویکی از سیاستمداران و نظامیان معروف انگلستان به حساب می آمد و به دوک یا شاهزاده آهنی شهرت داشت. او فرماندهی سپاهی را در منطقه پنی سولار اسپانیا به عهده داشت و با کمک فلید مارشال بلوشر توانست نیروهای فرانسوی را در نبرد واترلو شکست دهد، اما او گفت: « این خطرناکترین موقعیتی بود که تا کنون در آن بودم»
حقایق ثبت شده


بسیاری از کارشناسان معتقدند که ناپلئون به طور اتفاقی و غیر عمد مسموم شده است. آزمایشهای انجام شده بر روی رنگ کاغذ دیواری اطاق او در سنت هلن نشان می دهد که کاغذ دیواری حاوی مرگ موش بوده و در هوای مرطوب این ماده سمی خطرناک وارد هوا شده و او را مسموم کرده است. او، قبل از مرگ در پنجم مه سال 1821، برای بیماری معده و کبد تحت مداوا قرار گرفته و این دو علامتهای مسمومیت ناشی از مرگ موش هستند.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:57 PM
ناپلئون و اروپای متحد

ناپلئون
باورکردنش کمی سخت است اما روزگاری ناپلئون عقیده داشت که اروپا باید متحد باشد، او یک مرد عادی نبود که با فرمانروایی بر کشور خود خشنود شود. به همین دلیل فرمانروایی فرانسه تنها قسمت کوچکی از آرزوهای او بود و همواره در خیال خود حکومت بر بخش بزرگتری از اروپا را می پروراند و جالب آن است که تاحدی هم به آروزهای خود رسید. در این رابطه در قسمتی از کتاب سرگذشت تمدن می خوانیم :

او جنگ ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت تا اینکه در سال 1811 تمام قاره اروپا و بخشی از روسیه باختر و اتریش تقریبا" زیر سلطه او بودند. وی می گفت : "اگر قدرت عظیم سرنوشت مرا چنان پیش می راند که دیکتاتور سراسر جهان شوم چگونه من می توانستم ازاین رویداد جلوگیری کنم؟ ... من هنوز رسالت خود را به انجام نرساندم و خود بر آنم که هر چه را آغاز کرده ام به پایان برسانم. ما به یک قانون نامه، یک دادگاه و یک پول رایج و یکنواخت برای سراسر اروپا نیاز داریم و در سراسر این قاره باید مقیاس وزن و اندازه همگانی شود".

"در همه خطه اروپا قانون یکسانی باید به کار بسته شود. من همه این ملت ها را به هم خواهم آمیخت ... این تنها چیزی است که مرا خشنود می کند".

او معتقد بود که دولتهای اروپایی نباید پرقدرت باشند بلکه باید با قدرت کم زیر نظر یک دولت مقتدر تشکیل یک امپراطوری اروپایی را دهند. او سعی داشت تا با تشکیل یک دولت مقتدر و متحد در اروپا یک سازمان و حقوق یگانه را به سراسر اروپا حاکم کند. به همین دلیل سعی داشت قوانین حاکم بر فرانسه را بر تمامی کشورهایی که به زیر سلطه خود در می آورد حاکم کند.

MIN@MAN
09-01-2010, 05:57 PM
ناپلئون
او با استفاده از حکایت برای تجسم بخشیدن به تمامی یک فضای تاریخی می*تواند روانشناسی همگانیی را که شخص ناپلئون و نظام سیاسی او در فرانسه و ایتالیا به وجود آورده است توصیف کند.





ناپلئون [Napoleon]. هنری بیل (1)، معروف به استاندال (2) (1783-1842)، نویسنده فرانسوی دو رساله درباره ناپلئون برجای نهاده است که یکی در 1817-1818 و دیگری در 1836-1837 نوشته شده است. رساله اول که به قول خود استاندال در پاسخ به کتاب مادام دو استال (3) به نام ملاحظاتی درباره وقایع مهم انقلاب فرانسه (4) (ژوئیه 1817) نوشته شده است، طرح*گونه*ای است که در آن استاندال، در عین قدرشناسی از امپراتور، می*کوشد تا بی*طرفی و بی*غرضی خود را نشان دهد. به عکس، رساله دوم حاکی از رشد اسطوره ناپلئونی در روح استاندال است: «من با نوشتن نخستین جمله زندگی ناپلئون نوعی تأثر مذهبی در خود احساس می*کنم.» این رساله دوم در 1876، تحت عنوان زندگی ناپلئون(5) در مؤسسه نشر کلمان و لوی (6) انتشار یافت. هردو رساله، یعنی رساله 1817-1818 و رساله 1836-1837، به طور کامل در مجموعه کلیات آثار (7) استاندال (به سرپرستی هـ.شامپیون (8))، در 1929،*با عنوان کلی ناپلئون منتشر شد. جلد اول تحت عنوان زندگی ناپلئون شامل رساله 1817-1818 است، و جلد دوم، تحت عنوان خاطراتی درباره ناپلئون (9)، مشتمل بر رساله 1836-1837. همچنین می*توان به طبع همین دو رساله، ویراسته هانری مارتینو (10) (1930)، در دوجلد، با عنوان ناپلئون اشاره کرد. رساله اول، که مخصوصاً به علت اوضاع و احوال سیاسی ناتمام مانده است، تقریباً به تمامی از منابع انگلیسی گرفته شده است. استاندال وقایع عمده زندگی ناپلئون را تا زمان بازگشت او از جزیره الب (11) گزارش می*کند. در کتاب صفحات اندکی می*توان یافت که به راستی اصیل باشد؛ استاندال بر مطالب برگرفته از منابع تنها چند حکایت از خود می*افزاید. رساله دوم با روحی کاملاً متفاوت پرورده شده است: استاندال با احساسات شورانگیزی به توصیف ناپلئون بازمی*گردد، شاید به سبب آنکه در او بخشی از گذشته خود را می*بیند. مقدمه خاطراتی درباره ناپلئن با لحنی پرشور که تا اندازه*ای نزد استاندال شگفت*آور است، نوشته شده است. طرح او به هنگام شروع کار بسیار بلندپروازانه است؛ می*خواهد دست به کار تحقیقاتی دقیق و عمیق بزند. ولی بعد هدف او محدودتر می*شود، به این معنی که تنها به تعقیب گام به گام شرح زندگی ناپلئون در یادنامه سنت هلن اکتفا می*کند، و «گزارش معقولی» از وقایع به سبکی ساده مانند گزارش خاطره*نویسان قرن هفدهم به دست می*دهد. منابع اصلی او گذشته از خود ناپلئون، عبارتند از ژومینی (12)، نویسنده سوییسی شرح زندگانی ناپلئون و تیر (13). استاندال در این رساله نیز، همچنان که در رساله اول، ولی با ستایش بیشتر خاطرات شخصی خود را بر مأخوذات خود از منابع می*افزاید، مانند فصل مربوط به میلان در 1796 و تصویرهایی که از سرداران ناپلئون به دست می*دهد. ولی سرانجام، استاندال نمی*تواند چنانکه باید ازعهده کار برآید و ناگزیر گزارش خود را در 1797 متوقف می*کند. از این*رو، از کار او چند طرح نیم*پرداخته، که ناتوانی استاندال در یکدست کردن و منظم کردن خصلت ناپیوستگی آنها را تشدید کرده، بر جای مانده است. با این همه، این اثر استاندال، چنان که هست، دلچسب است، زیرا تحول اندیشه او را درباره ناپلئون به خوبی نشان می*دهد. او در اقتباسی که از منابع می*کند روشی اصیل به کار می*برد: با استفاده از حکایت برای تجسم بخشیدن به تمامی یک فضای تاریخی می*تواند روانشناسی همگانیی را که شخص ناپلئون و نظام سیاسی او در فرانسه و ایتالیا به وجود آورده است توصیف کند. ملاقات میان ناپلئون و استاندال در این صفحات وجه کاملی از رمانتیسم فرانسه را بازمی*نماید.