PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : او



فرناز
08-31-2010, 06:44 PM
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد و در راه با ماشینی تصادف کرد و آسیب دید




عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند




پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند، سپس به او گفتند : "باید ازشما عکسبرداری شود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد"ی




پیرمرد غمگین شد، گفت که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست




پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند





زنم در خانه سالمندان است، هر روز صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم، نمی‌خواهم دیر شود


پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم




پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم، او آلزایمر دارد چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد



پرستار با حیرت گفت : وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید



پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت :





اما من می‌دانم او چه کسی است

فرناز
08-31-2010, 06:48 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg