PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر " تو "



farshad sh
08-20-2010, 03:26 PM
شعر از خودم :36:


تو


اسمان را به قدر تو پایین میاورم
هر چند که تو از اسمان بلندتری
دریا را برای حضور تو ارام می کنم
هر چند تو از دریا خروشان تری
دلم را به میهمانی چشمانت می اورم
هر چند که تو از دل من قشنگتری
اخر با کدامین زیان , با کدامین شعر
اخر به کدامین وزن , با کدامین حرف
تو را بسرایم که شعران من وزنشان را از دست دادند
که در انفاس تو عزیز انقدر به نفس نفس افتادند
در یک نو بهار که سرو قد علم کرده است
یا در زمستان که بلور برف به شیشه می چسبد
یا تابستان که گرما گردی زعفرانی در هوا می افکند
حتی پاییز که خش خش برگان نوای دلتنگی رهگذران است
من دلم .... دلم همه نام و نشانت را طلب می کند
که این چشمان تازه از اشک برچیده
با دستان تو دارد اشکان روی گونه هایم پاک می شود
تازه تازه دارد بلبل , نغمه خوان پنجره ام می شود
ارام ارام اینور ها باران می بارد
یواش یواش درختان حیاتم شکوفه زده اند
چه زیبایی... چه زیباتر ان نگاه تو
من می نگرم به تو , بگذار شود گناه تو
ندارم سر پناهی و شدم من میهمان سر پناه تو
همه از قلبم بود , ندیدنت سراسر دردم بود
بی تو حتی به گرما هم سردم بود.
اری این تویی که همه ارزویم گشته ای
چو دمی ساکتم تو فریاد من گشته ای
تو گشته ای و بد نگشته ای
حتی باد هم به گرد پایت نمی رسد
حتی شعر به وزن کلامت نمی رسد
حتی دل به نای و نوایت نمی رسد
که تو از باد و شعر و دل برتری
نه ادمی , که ادمیان بنیان عشق برکنند
نه حاتمی , که حاتمان ابروها فقط فرو برند
نه راحتی , که راحتان اندر عشق فرو نمی رود
نه تو نیستی ... تو همانی که هستی
همان که دل من ربود , غم را ز دلم زدود
فدای تو
فدای تو
فدای تو
همه و همه شعر هایم !!!