sara.it69
08-19-2010, 04:51 PM
دو دوست در بیابان همسفر بودند . در طول راه با هم دعوا کردند . یکی دیگری را سیلی زد . دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود ، بدون هیچ حرفی بر روی شن نوشت :
" امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد . "
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند . ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد ، اما دوستش او را نجات داد . او بر روی سنگ نوشت :
" امروز بهترین دوستم زندگی ام را نجات داد . "
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید :
" چرا وقتی تو را سیلی زدم ، بر روی شن نوشتی و حالا بر روی سنگ مینویسی ؟ "
دوستش پاسخ داد :
" وقتی دوستی تو را ناراحت می کند بر روی شن بنویس تا بادهای بخشش آن را پاک کند ، ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ بنویسی تا هیچ بادی آن را پاک نکند . "
" امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد . "
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند . ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد ، اما دوستش او را نجات داد . او بر روی سنگ نوشت :
" امروز بهترین دوستم زندگی ام را نجات داد . "
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید :
" چرا وقتی تو را سیلی زدم ، بر روی شن نوشتی و حالا بر روی سنگ مینویسی ؟ "
دوستش پاسخ داد :
" وقتی دوستی تو را ناراحت می کند بر روی شن بنویس تا بادهای بخشش آن را پاک کند ، ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ بنویسی تا هیچ بادی آن را پاک نکند . "