PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجري افسانه يي Cnn با بيش از 40هزار گفت و گو



MIN@MAN
08-13-2010, 02:26 PM
مردي با يک عينک و يک دوبنده

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

هادي نيلي - ايمان ضيابري

لري کينگ، مجري افسانه يي سي ان ان، اين روزها دارد پنجاهمين سالگرد فعاليت رسانه يي اش را جشن مي گيرد. او تاکنون بيش از 40هزار گفت وگوي راديويي يا تلويزيوني اجرا کرده که اين آمار، او را به راستي به يکي از «سلطان» هاي رسانه يي جهان تبديل کرده است.

لري کينگ، با نام اصلي لارنس هاروي زيگر، در سال 1933 متولد شد. او مدتي است که يک برنامه شبانه در سي ان ان با نام «لري کينگ؛ زنده» را مجري گري مي کند.

لري کينگ از يک پدر اتريشي متولد شد. او در بروکلين بزرگ شد و همان جا هم به مدرسه رفت. او مدتي را هم در نيويورک زندگي کرد و پس از به پايان بردن دوره تحصيلي دبيرستان در کالج لافايته، به شغل هايي از جمله کارمند پستي در سازمان پست UPS امريکا روي آورد. او بر اثر پافشاري ها و سماجت هاي شخصي اش توانست صاحب نخستين شغل رسانه يي خود در راديوي ميامي شود؛ يک نظافت چي ساده که بعضي اوقات هم کارهاي اجرايي مي کرد، لري توانست آن قدر از خودش ذوق و علاقه نشان بدهد که وقتي يکي از گويندگان راديو ميامي آنجا را ترک کرد، او را به جاي آن گوينده روي آنتن فرستادند، اولين اجراي لارنس در يکم ماه مه 1957 يعني وقتي بيست و چهارساله بود، از راديو پخش شد. آن زمان، از لري کينگ به عنوان DJ يا انتخاب کننده موسيقي هاي ضبط شده براي پخش مجدد استفاده مي شد. او همين طور دو اجراي اخبار عصرگاهي و همين طور يک برنامه ورزشي داشت و با وجود همه اين کارها، هفته يي 55 دلار دريافت مي کرد.

مرگ لارنس هاروي زيگر

«لري کينگ» در واقع زماني خلق شد که تهيه کننده اش به او يادآوري کرد که نام خانوادگي اصلي اش، زيگر، مقداري محلي است و به يادسپردن اش آسان نيست، لارنس، نام استعاري لري کينگ را براي خود برگزيد؛ نامي که اکنون با گذشت پنجاه سال به راستي خود را به اثبات رسانده است. بعد از مدتي، او اجراي يک برنامه گفت وگوي بامدادي را که به صورت زنده از رستوران پامپرنيک در ساحل ميامي پخش مي شد، بر عهده گرفت. در آن برنامه صبح گاهي پرنشاط، لري با هر کسي که وارد رستوران مي شد - با توجه به موضوع آن روز برنامه اش - سر صحبت را آغاز مي کرد. نخستين گفت وگوي او در آن برنامه با خدمتکار آن رستوران بود. بعد از مدتي، بابي درين خواننده امريکايي که براي اجراي کنسرتي به ميامي آمده بود، يک روز صبح وارد همان رستوران شد و نخستين آدم مشهوري شد که لري کينگ با او مصاحبه کرد. اين برنامه گفت وگوي روزانه او را به يک ستاره رسانه يي محلي تبديل کرده بود. چند سال بعد در 1960 ميلادي، او برنامه «ميامي پنهان» را تهيه کرد که شب ها ساعت يازده و نيم از شبکه 10 WPLG تلويزيون پخش مي شد. در اين برنامه، او به بررسي موضوعات مهم روز با حضور مهمانانش مي پرداخت؛ چيزي شبيه همين برنامه يي که اين سال ها در سي ان ان اجرا مي کند.

لري به زندان مي رود

دهه 1970 براي لري کينگ به بدي آغاز شد و به مشکلاتي مالي دچار شد که او را از پاي درآوردند. او در بيستم دسامبر 1971 دستگير و روانه زندان شد. مشکل او به خاطر قرارداد بستن با لوئيز ولفسن بود که سهام غيررسمي و غيرقانوني در بورس معامله مي کرد. لري براي انجام مصاحبه با يک مقام رسمي دولتي، مقداري پول از ولفسون دريافت کرده بود که از طريق غيرقانوني در بورس کسب شده بود. پس از آزادي، او به لوئيزيانا رفت و گزارشگر مسابقات ليگ جهاني فوتبال شد. يک تهيه کننده تلويزيوني بي بي سي با کارهايش آشنا شد. به همين ترتيب به اين شبکه رفت و بازسازي تلويزيوني از برنامه راديويي «وست وود وان» نخستين کاري بود که در اين شبکه انجام داد.

سيگار مي کشد

در 27 فوريه سال 1987، لري کينگ يک حمله قلبي سخت را پشت سر گذاشت و ناچار شد يک عمل جراحي پنج گانه را بپذيرد. اين عمل جراحي، يکي از مشخصه هاي ظاهري لري را از او گرفت. کشيدن مداوم سيگار که ديگر به يکي از مشخصه هاي فردي او در برنامه هاي تلويزيوني تبديل شده بود، از جمله عواملي بود که او را دچار چنين حمله يي کرد. لري کينگ تا پيش از عمل جراحي اش روزي سه پاکت سيگار مي کشيد و هميشه يک سيگار ملايم هم در جريان مصاحبه هايش بر لب داشت. اما بعد از آن ماجراي سخت قلبي و عمل قلبي اش، او از هر فرصتي که به دست بياورد، براي تبليغ عليه دودکردن سيگار استفاده مي کند تا خطر حملات قلب و عروقي را به سهم خودش کاهش بدهد. اين قرباني مصرف عليحده سيگار و يک حمله قلبي درست و حسابي، کتابي در زمينه دست وپنجه نرم کردن با حمله هاي قلبي اش و پس از آن ماجراهاي بعد از جراحي نوشته با عنوان «آقاي کينگ، شما ناراحتي قلبي داريد؛ چگونه حمله قلبي و عمل جراحي، زندگي من را تغيير داد». لري کينگ همچنين «بنياد قلبي لري کينگ» را راه اندازي کرده که در آن ديويد لترمن رئيس بنياد بين المللي AFCG به عنوان يک نهاد خيريه و نگهداري از افراد ناتوان قلبي و بي سرپرست ها فعاليت دارد. او همچنين يک ميليون دلار به دانشکده علوم انساني و ارتباطات دانشگاه جرج واشنگتن کمک کرده تا از طريق آن با اعطاي بورس دانشجويي، دانشجوياني را که سابقه شکست تحصيلي داشته اند، جذب بنياد خود کند.

لري به نفع کاترينازده ها

يکي از موفق ترين برنامه هاي لري کينگ در سوم سپتامبر 2005 پخش شد که يک برنامه سه ساعته با نام «چگونه مي توانيد کمک کنيد» بود و از طريق آن، با دعوت کردن از مهماناني که در جلسه شرکت کردند، راه هاي کمک براي بازسازي مناطق آسيب ديده حوالي نيواورلئان، راه هاي گره گشايي از مشکلات اجتماعي بيماران صعب العلاج و همين طور بررسي تلاش هاي بشردوستانه از طريق جمع آوري اعانه هاي مردمي را بررسي کرد. اين برنامه پس از واقعه تلخ توفان کاترينا پخش شد و ريچارد سيمونز، يکي از اهالي نيواورلئان، درباره اش به لري گفت؛ «تو نمي داني امشب چقدر پول براي ما جمع کردي، اما وقتي ما نيواورلئان را دوباره ساختيم، به ياد تو بخشي از شهر را به نام تو نام گذاري مي کنيم تا اين کمک تو در خاطره ها بماند.»

يک مجري عامه پسند يا يک حرفه يي؟،

سبک اجراي گفت وگويي که لري کينگ آن را دنبال مي کند، به عنوان گفت وگوي نرم (Soft Talkshow) شناخته مي شود؛ قالبي که اغلب به عنوان يک قالب نيمه حرفه يي و عامه پسند و آگهي جذب کن شناخته مي شود. با وجود آن که خيلي از حرفه يي هاي عالم رسانه و تلويزيون، گفت وگوها (تاک شوها)ي لري کينگ را آن قدر جدي نمي گيرند و بيشتر يک برنامه عامه پسند و سîبïک تلويزيوني مي دانندش، لري کينگ جايزه هاي رسانه يي متعددي هم دريافت کرده است. او جايزه Peabody را به دليل تبحر و مهارتش در اجراي برنامه هاي راديويي در سال 1982 و براي اجراي برنامه هاي ويژه تلويزيوني در سال 1992 دريافت کرد. او همچنين يکي از برندگان ده جايزه CableACE به عنوان مجري برگزيده مجموعه هاي خبري تلويزيوني است. در سال 2002 مجله صنفي Talkers، لري کينگ را به عنوان چهارمين گوينده برنامه هاي راديويي تاريخ و برترين مجري تلويزيوني امريکا از بدو پيدايش تلويزيون معرفي کرد. درباره شخصيت لري کينگ، نقاط مبهمي هم وجود دارد. او جايزه افتخاري رياست جمهوري ايالات متحده در باشگاه رسانه يي سال 2006 لس آنجلس را هم دريافت کرده و عضو افتخاري باشگاه روتاري بورلي هيلز است. اين دو مورد، را مي توان بعد از مرگ کينگ يا خواندن خاطرات واقعي اش شناخت. هرچند آنچه لري به طور نامحسوس در برنامه هاي خود دنبال مي کند، مي تواند تا حدي نشان دهنده علت آن جايزه افتخاري و آن عضويت افتخاري باشد.

لري کينگ «اين شکلي» است

عينک بزرگ و قديمي، آستين هاي تاکرده و بالازده، و بندشلوار معروف لري کينگ ديگر به نمادي از وجود او تبديل شده اند. لري در کمتر گفت وگو و برنامه يي با تيپ و لباس هايي غير از اين ظاهر مي شود. او معمولاً توسط نشريه فکاهي ليبرال مسلک Onion (پياز) مورد حمله و کنايه هاي بي رحمانه قرار مي گيرد. اين مجله يک بار درباره او تيتر زد؛ «لري کينگ با سرعت به سراشيبي ديوانگي مي دود،» در يکي از برنامه هاي زنده تلويزيوني، ديويد لترمن که با او در بنياد خيريه کار مي کرد، به طنز گفت؛ «به نظر مي رسد لري کينگ تا چندوقت ديگر هزارساله شود،» لري جمله هاي معروفي دارد که معمولاً زياد نقل مي شوند؛ «وقتي بچه هاي ديگر به کالج مي رفتند، من در اداره پست بودم.» يا «هميشه مي گفتم که دوست دارم مجري شوم، اما...» نوامبر سال گذشته وقتي روزانا بار، يک خبرنگار امريکايي، اينترنت را به عنوان يکي از منابع اصلي خبري اش نام برد، لري کينگ اعتراف کرد که تا به حال هيچ چيزي را در اينترنت جست وجو نکرده است؛ «هيچ وقت از اينترنت استفاده نکرده ام. علاقه يي هم به آن ندارم. هيچ چيز را هم از روي اينترنت دنبال نکرده ام. چه معني مي دهد که مدام روي اين دگمه هاي ريز و کوچک و گم شدني انگشت بزنيم؟،»

خياط در کوزه مي افتد

لري کينگ در مصاحبه يي که به تازگي و به مناسبت همين 50سالگي به ميزباني شبکه خودش يعني سي ان ان و با اجراي اندرسون کوپر، خبرنگار اين شبکه، انجام داده به سوالاتي درباره خودش و برنامه اش پاسخ گفته است.

سبک مصاحبه کينگ با مصاحبه شونده هايش، همواره مورد توجه بوده است؛ چه مورد توجه مردم و چه رسانه ها. اندرسون از او در اين مورد پرسيده است؛ سبک گفت وگوي شما با بسياري از گفت وگوکننده هاي ديگر متفاوت است. من از بسياري از افرادي که تو از آنها سوال پرسيده يي و با آنها گفت وگو کرده يي، در مورد تفاوت هاي سبک گفت وگويي تو سوال کردم. آنها مي گويند تو مصاحبه شونده را راحت مي گذاري و اجازه مي دهي دقيقاً به موضوع اشاره کند و چيزهايي بگويد که قبلاً نتوانسته جايي طرح کند. نظرت چيست؟

کينگ پاسخ داده است؛ «خودم هم اين را مي دانم. به نظر خودم، شديداً کنجکاو هستم. ارتباط چشمي خوبي برقرار مي کنم، به پاسخ ها گوش مي کنم و سوال هاي کوتاه مي پرسم. اگر سوالي بيشتر از دو جمله از من بپرسيد، داريد به بيراهه مي رويد، هيچ سوالي نبايد بيشتر از دو جمله باشد. اگر دوربين «لري کينگ؛ زنده» را نگاه کني، از هر ده بار مي بيني که نه بار دارد مهمان برنامه را نشان مي دهد. اگر حتي بيش از دو بار من ديده شوم، يعني برنامه در مورد من است و من فکر مي کنم هيچ وقت هيچ برنامه يي راجع به من نبوده است،» او همين طور ادامه مي دهد؛ «نقش من اين نيست که مهمان را معذب کنم. بعضي مجري ها را مي بينم که مهمان برنامه شان را آزار مي دهند. من اين گونه نيستم. اگر مهمان ناراحت باشد، من هم معذب مي شوم. در واقع بايد بگويم اگر بخواهيم يک طرفه اجرا کنيم، چيزي ياد نمي گيريم. به همين دليل من از مدت ها پيش آموختم که بهترين راه، کنجکاو بودن است. مردم دوست دارند با علاقه به سوالات کسي پاسخ دهند که مي دانند مشتاق و کنجکاو شنيدن است. مثلاً سيناترا يک بار به من گفت؛ «من مي دانم که به پاسخ هايم اهميت مي دهي. پس فقط به اين خاطر پاسخ مي دهم که مي دانم صحبت هايم برايت اهميت دارد.» چه آنا نيکول اسميت مهمان برنامه باشد و چه فرانک سيناترا و چه يک رئيس جمهور، مهم اين است که به پاسخ هايشان اهميت مي دهم و اميدوارم که اين حس از طريق من به مخاطب هم منتقل شود. وظيفه من اين است که يک مجرا باشم، يک کانال...»

عصبي بودم

کوپر در گفت وگويش از کينگ پرسيده است؛ سوم ژوئن 1985 نخستين باري بود که تصويرت از بي بي سي پخش شد. عصبي و نگران نبودي؟،

کينگ صادقانه پاسخ مي دهد؛ «چرا، بودم، مي داني، نمي دانستم که خوشم مي آيد يا نه. اما به هرحال بايد به تلويزيون مي رفتم؛ کاري که قبلاً هم انجام داده بودم. به همين دليل از قرار گرفتن برابر دوربين هاي تلويزيوني نگران نبودم. تد ترنر مرا متقاعد کرده بود که جلوي دوربين بيايم. او از يک دوست هم برايم عزيزتر است و اين باعث مي شد حرفش را بپذيرم. از کوچه ها که مي گذشتيم تا به ساختمان اجرا برسيم، در پنج دقيقه مانده به شروع برنامه ام، به خودم گفتم؛ من مي توانم،»

يک آرزو؛ گفت وگو با پاپ فقيد

و اما يک آرزوي حرفه يي لري کينگ که هيچ گاه برآورده نشد؛ «هميشه دوست داشتم با آخرين پاپ مصاحبه کنم. پاپ ژان پل دوم. او به چند دليل مرا مجذوب خودش کرده بود. هميشه اين آرزو را داشتم که با فريادي شادي آور بشنوم که؛ «بچه ها، از واتيکان اي ميل داريم...،» او از بين يهودي ها ظهور کرده بود، زير سلطه هيتلر و استالين زيسته بود، نمايشنامه نويس، شاعر، هنرمند، نويسنده يي با کتاب هاي پرفروش و کشيشي بسيار محافظه کار بود که در عين مقام مذهبي اش، براي حقوق زنان اهميت فراواني قائل مي شد. عصرهاي تاريکي که او تجربه کرده بود، از او يک محافظه کار ساخته بودند اما در موارد ديگر او بيش از اندازه آزادانديش بود.»