PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مرگ ....



یه دوست
08-09-2010, 06:09 PM
بر سنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش

آری ! بنویسید که او زاده ی غم بود و در غم های جهان گشته فراموش


----------------------------------------------------------------


روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده ست غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد همانروز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهی کرد
آدمی ساده که یک روز کبوتر شد و رفت


---------------------------------------------------

من که میترسم از هجرت دوست !
کاش میدانستم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد
کاش میدانستم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد

-----------------------------------------------------------------


به پایان رسیدیم و اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرهامان و نکردیم پرواز

----------------------------------------------------

خدایا !
هرگز نگویمت دستم بگیر ....
عمریست گرفته ای ....
مبادا رهایم کنی....

----------------------------------------------

هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد
او را گرفتار میکند
پس اگر بردباری پیشه کرد
وی را برمیگزیند
و اگر سپاسگزاری کرد
وی را گلچین میکند....