PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تکه شعر های طنز**



sevenstar
08-04-2010, 10:26 AM
اهل عرفانم من
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
برجکی ساخته ام در دل شهر
طبقاتش هفده
همه را پیش فروش بنمودم
پولهایم همه در بانک سوئیس
به امانت باقی است
اهل عرفانم من
سفره نان و پنیری پهن است
مُتلی ساخته ام در نوشهر
باغهایم پر گل
از صدور پسته
جیبهایم سرشار
اهل عرفانم من
دامهایم همه پروارو قشنگ
گاوها رنگ به رنگ
کشت و صنعت دارم
چند هکتار زمین
همه شالیزار است
دختران ِ زیبا
صبح تا شام در آن دشت وسیع
بوته های شالی، درزمین میکارند
اهل عرفانم من
همه در سیر و سفر
از ژاپن تا اتریش
تا فراسوی پکن
خانه کوچک خوبی دارم
دردل شهر پاریس
جایتان بس خالی است
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
طبع شعری دارم
شعرها گفته ام از عرفانم
همه زیبا و قشنگ
همچو آن ویلایم
که بنا ساخته ام در چالوس
یاکه مانند سگم پشمالو
که بود فِرز و زرنگ
الغرض لقمه نانی باقی است
مردی هستم قانع
اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیست
__________________
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم بس که تک خال محبت بر رفیق انداختیم....

sevenstar
08-04-2010, 10:26 AM
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد

غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:27 AM
گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود دات کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را ؟
برده به دات کام و دات ارگ تو را؟
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:27 AM
همه چی آرومه , همه چی تأمینه
این چقدر خوبه که , قیمتا پایینه!
همه چی آرومه , مسولا خوابیدن
شک نداری دیگه , تو به اوضاع من
همه چی آرومه , من چقدر خوشحالم
صد تومن تو جیبم , به خودم می بالم!
تو داری می میری , از چشات معلومه
من فقط بیکارم , همه چی آرومه
بگو این آرامش , تا ابد پابرجاست
بگو از یارانه , این تورم بی جاست

sevenstar
08-04-2010, 10:28 AM
كلاف سرنوشت من سر در گمه هميشه
طلسم كور اين گره يه لحظه وا نميشه

طناب سرنوشت من تنها پل عبوره
اما به بيراهه ميره اون گره اي كه كوره

ديروز مسير قصه هام يه جاده بود به خورشيد
امروز به بيراهه شده به شوره زار ترديد

از بودن و نبودن دل كندم و بريدم
تا نيمه جون و خسته به اين گره رسيدم

به من كمك كن اي عشق اين گره رو وا كنم
به قيمت سقوطم راهمو پيدا كنم
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:29 AM
یه روز شب که از خواب بلند شدم دیدم چه بارونی میاد و عجب افتابیه و همینجوری به ستاره ها نگاه میکردم که ببینم چرا برف نمیاد که یادم افتاد امروز جمعه ست و باید پاشم برم مدرسه تا کار کنم که سر ماه برم امتحان بدم بلکه بیفتم ولی من همیشه قبول شدم خدا کنه امسال بیفتم که برم دانشگاه بلکه ادم شم اخه میگن سربازی ادم رو خر میکنه و اگه سراسری قبول شی بهت درجه سرباز صفر میدن و باید آش بخوری که همه میگن یه بار توش موش پیدا کردن البته...

sevenstar
08-04-2010, 10:29 AM
راز آنهايي كه بايد دلشان فرمت شود



اي خدا Hard دلم Format نما / از فريب ناكسان راحت نما

جمله ويروسند اين مردان دون / استعيذالله مما يفترون

File عشقت را Copy كن در دلم / Deltree كن شاخه‌هاي باطلم

Jumper روح خلايق Set نما / گامهاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلي Scan شود / از شرور ديو و دد ايمن شود

بهر روي زرد سيمين تن فرست / بهر دلهاي پرآتش Fan فرست

اي خدا File عذابت Run مكن / با ضعيفان هيچ جز احسان مكن

از همان صبحي كه اول گل دميد / بي‌نياز از CAD خدايش آفريد

كارگاه آفرينش CAD نداشت / Ram نبود و Mouse ها هم Pad نداشت

عشق گل، حق در دل بلبل نهاد / بر شقايق داغ چون Lable نهاد

System عشقش مبري از Error / گوهر مهرش به سينه همچو در

عشق نرم‌افزار راه انداز ماست / عشق Password وصال كبرياست

خالي از عشق محبت دل مباد / بي‌صفا چون آي‌سي Intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول كنم / زين تن خاكي همي Dos Shell كنم
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:30 AM
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری

از عشق تو هرگز نکنم گریه و زاری

اگر روزی بری و یاری بگیری

الهی تب کنی فرداش بمیری

الهی سرخک و اریون بگیری

تب مالت و فشار خون بگیری

اگر بردی ز اینها جان سالم

الهی درد بی درمون بگیری

sevenstar
08-04-2010, 10:30 AM
مرا هست كفشي ز عصر حجر / كه ميراث مانده ز جد پدر

شريك غمش بوده و شاديش / به پا كرده در جشن داماديش

خدايش بيامرزد آن زنده ياد / كه از خود هم اين ارث بر جا نهاد

چو هي ميبرم پيش هر پينه دوز / ز مغزش پريده است برق و فيوز!

بود چون كه جان سخت چون كرگدن / بپوشم به هر گاه و بيگاه من

هر آنچه ز وزنش گويم كم است / كه سنگين چنان كله رستم است

ز پايم بود چند سانتي گشاد / چو پاپوش افراسياب و قباد

مرتب به پايم لخ لخ كند / ندارد چو كف پاي من يخ كند

ز بس خورده اقسام واكس و پماد / مرا رنگ اصلش نيايد به ياد

ولي من ز باباي جنت پناه / شنيدم كه رنگش بوده سياه

بسي نعل خورده است بر تخت آن / شاه سم قاطر پادگان!

به هر سوي آن خورده صد دانه ميخ / فرو ميرود توي پايم چو سيخ

همي‌ترسم آخر به جرم قاچاق / كه مامور گردد برايم براق

كه اين جزو آثار تاريخي است / چرا كه خطوط تهش منحني است

اگر عمر باقي است، سال دگر / سپارم من آن را به امواج بحر

كه تا همچو زورق همراه باد / رود گويي اصلا ز مادر نزاد

و يا ميزنم واكس بر رويه‌اش / گذارم سپس داخل موزه‌اش
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:31 AM
کنون رزم و يروس و رستم شنو دگرها شنيدستی اين هم شنو

که اسفنديارش يکی ديسک داد بگفتا به رستم که ای نيک زاد

در اين ديسک باشد يکی فايل ناب که بگرفتم از سايت افراسياب

چنين گفت رستم به اسفنديار که من گشنمه نون سنگک بيار

جوابش چنين داد ٬خندان طرف که من نون سنگک ندارم به کف

برو حال می کن بدين ديسک٬ هان ! که هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به ديدار رايانه اش

چو آمد به نزد مينی تاورش بزد گرز بر دکمه ی پاورش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت مر آن ديسک را در درايوش گذاشت

نکرد هيچ صبر و نداد هيچ لغت يکی ليست از روی ديسک او گرفت

در آن ديسک ديدش يکی فايل بود بزد انتر آنجا و اجرا نمود

کزان يک دم و شد همان دم عيان يکی فيلم و موزيک و شرح و بيان

به ناگه چنان سيستمش کرد هنگ که رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره ريست نمود همی کرد هنگ و همان شد که بود

تهمتن کلافه شد و داد زد ز بخت بد خويش فرياد زد

چو تهمينه فرياد رستم شنود بيامد که ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش وز آن ديسک وبرنامه ی خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچی و ريش يکی ديسک بوتيبل آورد پيش

يکی برنامه اندر آن ديسک بود بر آورد آن را و اجرا نمود

به ناگه يکی رمز ويروس يافت پی کشف امضای ايشان شتافت

چو ويروس را نيک بشناختند مر از بوت سکتور بر انداختد

به خاک اندر افکند ويروس را تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش که اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مکن ز رايانه اصلآ تو صحبت مکن


__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:31 AM
نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي !

__________________
واي بر تو اي ادميزاد !!!كه تو خود غافلي اما از تو غافل نيستند .

sevenstar
08-04-2010, 10:32 AM
پیغام گیر حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !


پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم


پیغام گیر فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب


پیغام گیر خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


پیغام گیر منوچهری :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!


پیغام گیر مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!


پیغام گیر بابا طاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !


پیغام گیر نیما :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش


پیغام گیر شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است


پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان


پیغام گیر فروغ :

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
...سلامی دوباره خواهم داد

sevenstar
08-04-2010, 10:32 AM
«خاطرات شمال محاله یادم بره»
اون‌همه پرتقال محاله یادم بره!

از نکا تا گرگان موبایلم آنتن نداد
اون‌همه اختلال محاله یادم بره

رستورانی که داد به جای ماهی کباب
پلو با گوشت وال! محاله یادم بره

حرف راننده‌هه که گفتش از انزلی
رفته بابل کرال محاله یادم بره!

دختره توی رشت کشیده بود رو مژه‌ش
جای ریمل زغال محاله یادم بره

وقتی دور از همه تو ساحل عاشق شدیم
اون همه اتصال! محاله یادم بره

باز دوباره چه‌قدر ازون‌برون مزه داد
طعم گوشت حلال محاله یادم بره!

پیشنهادی که داد طرف بهم تو هتل
بعد هفتـــــــاد سال محاله یادم بره!

جاده‌های شمال هر وجبش خاطره‌س
منتها بی‌خیال! محاله یادم بره...
__________________

sevenstar
08-04-2010, 10:32 AM
زاهدا این که به میخانه نشستم به تو چه

قدح باده به کف دارم و مستم به تو چه

تو که در گوشه ی محراب نشستی احدی گفت چرا

من که در گوشه ی میخانه نشستم به تو چه

آتش دوزخ اگر روی کند بر من و تو

تو که خشکی چه به من...

من که تر استم به تو چه؟؟؟؟؟

Isooda
01-30-2012, 10:43 AM
شعر دانشجویی
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
که در آن زندانیست
دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
اوستاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم
نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت
همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بود
و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش
و به دانشکده علم سرایت کردم
رفتم از پله کامپیوتر بالا
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم
از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد
کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است
تریا، نقلیه و دانشکده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد
همگی می میریم
و اگر حذف نباشد
همگی مشروطیم
نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ

پی اصلاح خطاها برویم

Isooda
01-30-2012, 10:45 AM
از صفرمن تا بیست تو راهی به جز تقدیر نیست


دلخوش به استادم نکن حذف اضطراری دیر نیست

من غایبم یا در سکوت,تو حاضر و در گفتگو

من غافل از استاد و درس,تو می نویسی مو به مو

با جزوه و فرمول بیا,تا پاس کنم یک واحدی

چیزی نخواندن بهتر از یک شب تلاش بیخودی

با عشق در دانشکده جایی برای درس نیست

البته ترم هفت و هشت,دیگر مجال ترس نیست

دانشجو گر عاشق شود,بی پرده مشروط می شود

چیزی شبیه آب هویج با کوفته مخلوط می شود

Isooda
01-30-2012, 10:46 AM
پیچوندن جزوه (file:///C:/post-79.aspx)
چنروزه فهمیدم یکی از جزوه هام با یه حرکت کاملا غافلگیرانه از بنده به سرقت رفته و هیچ اثری ازش نیست . احتمال میدم یکی از بچه ها شرمنده کرده و یه حالی به جزوه ی بیچاره من داده که من می خوام بگم که جون مادرت پسش بده
ای که بردی جزوه ام را اشتباهی، پس بده / جز فراموشی ندارم من گناهی،‌ پس بده
روسیه گردم بدون جزوه من در امتحان / از برای من مخواهی روسیاهی،‌ پس بده
روز وشب چشمم براه جزوه می‌باشد، بیا / گر تو هم داری چو من چشمی براهی، پس بده
صد کله بوقی به سر دارم ز فرط تنبلی / تا نرفته بر سرم دیگر کلاهی،پس بده
گیر ما دیگر نیاید جزوه، پس این جزوه را / مستقیما گر نمیخواهی، براهی پس بده
جان تو مشروط می‌گردم،‌ بجان مادرت / لازمش داری نگهدار، ‌ار نخواهی پس بده
جزوه از من می‌بری؟ من مرکز نشرم مگر؟ / ای به قربانت شود جانم الهی، پس بده
گر تو هم مانند من بی‌جزوه‌ای،‌ باشد،‌ بیا / مال تو این جزوه اما گاهگاهی ، پس بده
چند ماهی مال تو،‌ اما دو روزی نزد من / من نمیگویم که آنرا چند ماهی پس بده
از دعای هر شب و آه سحر اندیشه کن!! / تا نرفته بر فلک از سینه آهی،پس بده
من نمیدانم چرا این جزوه را کش رفته‌‌ای / لعنت و دشنام و نفرین گر نخواهی پس بده

Isooda
02-14-2013, 12:37 PM
ناصر فیض در تهران امروز نوشت:

گفتند که از مشکل مسکن بنویسم

طناز زیاد است چرا من بنویسم؟!

از ارز و طلا هیچ نباید که بگویم

آن وقت فقط باید از آهن بنویسم

از دوست نباید گله‌ای داشته باشم

باید فقط از حیله دشمن بنویسم

شاعر شده‌ام تا بتوانم همه عمر

از اکذب هر مسئله احسن بنویسم

از این بنویسم ولی از آن ننویسم

از سر ضمیر ابتر و الکن بنویسم



می‌خواستم از شوش بگویم دو سه بیتی

گفتند، صلاح است که از کن بنویسم

گفتند که از نان گران بگذرم، اما

بد نیست ز ارزانی ارزن بنویسم

موضوع زیاد است چرا من نتوانم

از بستنی کاله و میهن بنویسم؟!

چون گردن ما ربط ندارد به کلفتی

درباره باریکی گردن بنویسم

در شهر خبر نیست مگر اینکه بخواهم

از حادثه داخل هر ون بنویسم

یک شعر بلند از همه آنچه که دیدم

از معضل کوتاهی دامن بنویسم



آنان که به روح ایمان دارند به هر حال

از روح نوشتند من از تن بنویسم

در متروی ایران گله‌ها می‌شود از من

حتی اگر از متروی لندن بنویسم

بیکار که نیستم بیایم وسط گود

در باره شغل و زن و مسکن بنویسم!

امروز هوس کرده‌ام از آنچه گذشته ست

در فرصت پیش آمده، بعدا بنویسم!

شعری بنویسم دو وجب در سه وجب آش

درباره اندازه روغن بنویسم

این بار نه در هاله‌ای از پرده ابهام*

این‌بار قرار است که روشن بنویسم!



*بعضی نسخه‌ها نوشته‌اند:

این‌بار نه در سایه‌ای از پرده ابهام