PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : الفبای واقعی یادگیری



donya88
08-01-2010, 08:21 AM
بچه‌ها چگونه ياد مي‌گيرند
اگر كودكتان مقابل حرف‌ها و دستورهايتان پاسخ دهد نه، نمي‌خواهم، نمي‌كنم و ... نشان‌دهنده اين است كه دستورات شما براي كودك خسته‌كننده است و او خواهان استقلال بيشتري است.

به نظر شما چگونه مي‌شود با اين مسئله كنار آمد؟ شما در يك دوراهي قرار گرفته‌ايد؛ از طرفي گستاخي كودك شما را برآشفته مي‌كند و درضمن نمي‌خواهيد كه كودكتان نخستين قدم‌هاي خودمختاري را بردارد. در اين صورت او را در كنار خود قرار دهيد و به‌طور جدي با او صحبت كنيد.با او گپي كودكانه بزنيد و بگوييد عزيزم اين لحن صحبت درست نيست، اگر نمي‌خواهي كاري را انجام دهي آرام و مؤدبانه بگو كه من موافق نيستم.

مطمئن باشيد اگر به او توجه بيشتري بكنيد، به عقيده او احترام بيشتري بگذاريد و در عمل واقعا برايش احترام قائل شويد او بسياري از رفتارهاي پرخاشگرانه و منفي را ديگر انجام نمي‌دهد. به او ياد دهيد كه احساس و فكرش را درمورد مسائل مختلف بيان كند؛ همين كه فرزندتان بتواند خودش را كنترل كند و ياد بگيرد كه با مسائل روبه‌رو شود و نياز و خواسته‌هايش را با زبان خوش به شما توضيح دهد، ديگر از دست او نمي‌رنجيد و او را «بچه» بد خطاب نمي‌كنيد.

امروز هدف‌هاي آموزش و پرورش واقع‌بينانه‌تر شده و به 3 زمينه خاص و قابل‌توجه معطوف مي‌شود. از آنجايي كه نمي‌توان حجم اطلاعات تازه را به كتاب‌هاي درسي وارد كرد، لذا بهتر آن است كه معلمان در كلاس‌هاي خود به دانش‌آموزان‌شان چگونه ياد گرفتن، حل مسئله و خلاقيت را بياموزند تا دانش‌آموز خود به‌اندازه توان، امكانات و استعدادهايش ياد بگيرد و پيشرفت كند و معلم نيز وظيفه راهنمايي و هدايت و طبقه‌بندي اطلاعات را به‌عهده داشته باشد.

از ميان اين 3 عامل، چگونه ياد گرفتن و حل مسئله در ميان كارشناسان و معلمان بسيار مورد بحث قرار گرفته و روش‌هاي مناسبيا نيز ارائه شده است و اعتقاد نيز بر اين بوده كه كودكان باهوش و عادي قادر به يادگيري اين روش‌ها هستند. اما بسياري از والدين و حتي مربيان بر اين اعتقادند كه خلاقيت از ويژگي‌هاي دانش‌آموزان تيزهوش است و قابل آموختن نيست، لكن روان‌شناسان به اين باور عقيده‌اي ندارند و اظهار مي‌كنند كه ميان هوش و خلاقيت رابطه معناداري وجود ندارد؛ حتي يكي ز پژوهشگران نشان داد كه بسياري از مخترعان و مبتكران مشهور دنيا بهره هوشي 130 و كمتر داشته‌اند و لذا مدعي هستند كه خلاقيت را مي‌توان آموزش داد. به‌نظر روان‌شناسان آنچه تفكر خلاق را از تفكر عادي جدا مي‌كند، اصالت و تازگي نظر يا فرضيه‌اي است كه فرد متفكر عرضه مي‌دارد.

در تفكر عادي فرد از تجربيات گذشته خود استفاده مي‌كند، اما در تفكر خلاق راه‌هاي غيرعادي نظر فرد را به خود جلب مي‌كند و ممكن است مسائل تازه‌اي را مطرح كند، يا فرضيه‌اي كاملا غيرعادي با آنچه مورد قبول ديگران است ارائه كند. ازاين‌رو شايد بتوان خلاقيت را تشكيل تركيب‌هاي نو از عناصر به هم مرتبط براي رفع ضرورت‌هاي خاص يا مقصودي سودمند تعريف كرد و يا اظهار داشت كه خلاقيت عبارت است از ايجاد ارتباط ميان موضوعات و نظراتي كه پيش از اين بي‌ارتباط بوده‌اند.

آموزش خلاقيت

آموزش خلاقيت مي‌تواند فضاي تازه‌اي را براي فعاليت‌هاي كلاس به‌وجود آورد تا با استفاده از روش‌هاي مناسب، حداكثر توانايي دانش‌آموزان را شكوفا كنند. در اين زمينه يكي از روان‌شناسان به‌نام تورانش چند توصيه جالب و جذاب براي معلمان دارد ولي در نخستين قدم به معلمان توصيه مي‌كند كه بدانند تفكر خلاق چيست و از عناصر آن آگاهي يابند. سپس با بهره‌گيري از اين دانش، ارائه انديشه‌هاي تازه يا اعمال ابتكاري را پاداش دهند، كار با اجسام انديشه‌ها را قدر نهند و كودكان را تشويق كنند تا انديشه‌هايشان را به‌طور نظام‌دار آزمايش كنند.

وي معتقد است كه معلمان نبايد راه‌حل‌هاي خود را به شاگردان تحميل كنند و در عين حال لازم است تا الگويي براي شيوه تفكر باز برايشان ايجاد كنند و علاقه‌مندي به آزمايش را در آنها تقويت كنند. آنگاه معلم مي‌تواند شرايطي را به‌وجود آورد كه خلاقيت پديدار شود؛ يعني دانش‌آموزان را با انديشه‌هاي ناهماهنگ و آنچه متناقض به‌نظر مي‌آيد، به واكنش وادار كند و به كودكان تكاليفي بحث‌انگيز بدهد. آنها را طوري تربيت كند كه تحت تأثير هيبت مخترعان و دانشمندان قرار نگيرند و انديشه و افكار خود را در كتابچه، يا فيش‌هاي مخصوص دنبال كنند تا به اين شيوه بتوانند كنجكاوي، توانايي و هوش خود را جهت بدهند و حداكثر استعدادهايشان را آشكار كنند و اين به‌عهده معلم و ديدگاه او نسبت به تدريس و خلاقيت است.

اضطراب، دشمن يادگيري

مسئله‌اي كه در سال‌هاي اخير بيشتر با آن در كلاس برخورد كرده‌ام، اضطراب بيش از حد تعدادي از شاگردان كلاس است. اين امر فكر مرا مشغول كرد تا عواملي كه باعث اين اضطراب مي‌شود را جست‌وجو كنم. متاسفانه رفتار ناآگاهانه‌اي به‌وجود آمده كه همه دانش‌آموزان بايد شاگردان اول شوند و نمره 20 بگيرند و اين خودخواهي والدين است كه اين مسئله باعث از دست‌رفتن سلامت جسم و روان بچه‌ها مي‌شود.

حال به تعريف اضطراب مي‌پردازيم و پاسخ به اين پرسش كه آيا مقداري استرس و اضطراب در زندگي تحصيلي و يا شغلي خوب است يا نه؟ گرچه اضطراب، خود نگران‌كننده است اما وجود آن در حد متعادل و معقول خوب است.

براي مثال دانش‌آموزي كه مي‌خواهد سر وقت به مدرسه برود كمي اضطراب باعث مي‌شود كه به موقع حاضر شود يا اگر از درس دور شود، احساس مي‌كند وقت او تلف شده؛ در نتيجه زود به سراغ درس مي‌رود، اما اگر اين مسئله موجب نگراني شود اين اضطراب منفي است واگر به آن دچار شده بايد با واقع‌بيني سعي شود كه به نحوي از آن دوري كند مثلا درس را به خاطر خود درس بخواند.

وجود ميزان معيني از اضطراب در زندگي امروزي طبيعي است. درواقع استرس غالباً به ما انرژي و انگيزه مي‌دهد و به ما كمك مي‌كند در زندگي و رقابت، خودمان را در سطح بالاتري نشان دهيم. اين مسئله را والدين گرامي و مربيان دلسوز و مهربان، بايد توجه داشته باشند كه چه عواملي باعث شكست فرزندانمان در رشته تحصيلي و همچنين در زندگي مي‌شود.

بياييد ساده‌تر صحبت كنيم. ما هر روز با والديني روبرو مي‌شويم كه مي‌خواهند با زور معلم خصوصي، پارتي‌بازي و يا ارفاق، فرزندانشان را كه ضريب هوشي كمي دارند يا در حد مرز هستند از تحصيلات متوسطه گذرانده و يا به زور و برخلاف ميل دانش‌آموز او را وارد دانشگاه كنند. آنها فرزندان خود را قرباني خودخواهي خود مي‌نمايند كه اگر به استعداد و توانايي فرزندانشان كمي توجه كنند، مي‌توانند از آنها يك تكنيسين خوب، يك مغازه‌دار و يا يك تاجر، يك خياط، يك نقاش و... كه قابل پيشرفت باشند بسازند كه آنها هم احساس خوشبختي كنند و بيشتر به درد جامعه و خودشان بخورند.

متأسفانه در بعضي مواقع به مراكز خصوصي‌اي برمي‌خوريم كه بدون هيچگونه مدرك علمي چنين كودكان ضعيفي را در شمار كودكان بااستعداد درخشان قرار مي‌دهند و به والدين آنها مي‌قبولانند كه ديگران اشتباه كرده و فرزندانشان شايستگي و توانايي ورود به دانشگاه را دارند. چرا هنوز در اجتماع ما جا نيفتاده كه يك تكنيسين باتجربه به‌ اندازه يك استاد دانشگاه قابل‌احترام است.

در نتيجه همين تفكر نادرست است كه ما سعي مي‌كنيم به هر قيمت، فرزند خود را راهي دانشگاه كنيم و به نتيجه آن هم كاري نداريم. متأسفانه اين افراد در دانشگاه يك انسان مضطرب خواهند شد كه تمام مدت دچار دلهره و اضطراب است. شبها خوابش نمي‌برد. احساس سردرد و سرگيجه مي‌كند، پس از مدتي احساس مي‌كند كه چيزي كه خوانده بي‌ارزش است و... .

اضطراب علاوه بر جنبه ذاتي و ژنتيكي، در درون خانواده و از رفتار و كردار خود والدين به فرزندان مي‌تواند القاء شود. يك مادر كه با زمين خوردن فرزندش، دچار دلهره و دلشوره مي‌شود. چطور مي‌تواند الگوي صبر و مقاومت باشد؟

وظيفه پدران، مادران و مربيان اين است كه در همان سال‌هاي كودكي به آنها بياموزند كه دبستان جاي خوبي است. در اين مكان، انسان درس مي‌خواند و دوستان زيادي پيدا مي‌كند و بايد آنها را اجتماعي بار بياورند و نبايد از كودكان، موجودات قالبي بسازند كه نهايت موفقيت را در شاگرد اول شدن بدانند و به آنها ياد بدهند كه از تو تلاش و پشتكار مي‌خواهم.
به آنها بياموزند كه افراد موفق كساني نيستند كه بيشتر درس مي‌خوانند بلكه كساني هستند كه در حد توانايي خود و البته عميق‌تر درس مي‌خوانند و در رفع اشتباهات خود مي‌كوشند. بايد به كودكان انگيزه مثبت داده شود به‌طوري كه احساس كنند درس را
به خاطر خود درس و به خاطر آموختن مهارت زندگي بخوانند و نه به خاطر نمره و شاگرد اول شدن.

به آنها آموخته شود كه با والدين و مربيان دلسوز مشورت نمايند. بايد باورهاي مذهبي و اعتقادي كودكان را تقويت كنيم و قوت قلب بدهيم و به آنها بگوييم كه خداوند از نيت خوب او باخبر است و حامي و حافظ اوست. با يك چهره خونسرد اضطراب را از او دور كنيم و اميد به زندگي و آرامش را در دل او بكاريم.