PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معنی نامهای مردان ایرانی.



tania
07-22-2010, 10:39 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
الف
آبان:نام ايزد آب(روز دهم از ماه خورشيدي)
آبادان : خرم و باصفا
آبتين : نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي
آبدوس : نام يكي از درباريان اردوان سوم اشكاني
آبستا : اوستا
آتروپات : نام والي آتروپاتن(آذرآبادگان)
آترين : نام پسر اوپدرم در زمان داريوش بزرگ
آتش : فروغ و روشنايي
آخشيج : نماد، عنصر
آدُر : آذر، آتش
آدُرباد : نام موبد موبدان دوران شاپور
آذربُرزين : نام موبدي بوده
آذرآيين : نام پسر آذرساسان
آذرافروز : نام پسر مهرنوش پسر اسفنديار
آذربُد : نام پسر هومت كه نوشتن نامه دينكرد را به انجام رساند
آذربود : موبدي در زمان يزدگرد
آذرپَژوه : پسر آذرآيين پسر گستهم نويسنده كتاب گلستان دانش
آذرپناه : نام يكي از ساتراپ آذرآبادگان
آذرخش : صاعقه، برق
آذرفر : در اوستا به دارنده فرآذر
آذركيوان : از موبدان بزرگ شيراز در روزگار حافظ
آذرمهر : نام موبدي است در زمان كواد
آذرنوش : در اوستا به دوست‌دار فرهنگ
آذين : زيور، نام فرمانده لشكر بابك خرمدين
آراستي : نام عموي اشوزرتشت و پدر ميديوماه
آرتميس : نام فرمانده نيروي دريايي خشايارشاه
آرتين : نام هفتمين پادشاه ماد
آرش : پهلوان و يكي از بهترين تيراندازان ايراني
آرمان : آرزو، خواسته
آرمين : آرامش، آسودگي
آريا : اصيل و آزاد ، فرمانده ارتش ايران در روزگار كورش
آريامن : نام فرمانده ناوگان خشايار شاه
آريامنش : نام پسر داريوش
آريامهر : دارنده مهر ايران
آبسال:فصل بهار، سال پر آب و باران، دايه پسر پادشاه يونان
آراسته:زيبا شده، خوش نما، زيور
آرام:برقرار، متين، سكون، آرامش
آرتاباز: از نامهاي برگزيده
آريوبَرزَن : دلاور و پهلوان. سردار داريوش سوم
آزاد : نام بهديني كه در فروردين يشت ستوده شده
آزاد منش : راد، جوانمرد، دارنده خوي آزادگي
آزادمهر : از نام هاي برگزيده
آژمان : بي زمان
آسا : نام پدر بهمن كه در چكامه از او ياد شده
آستياك : نام چهارمين و آخرين پادشاه ماد
آونگ : آويخته، نگهدارنده
آويز : آويختن، نگهداري
آيريك : نام نياي يازدهم اشوزرتشت
اَبدَه : بي آغاز
اَبيش : بي رنج
اپرنگ : نام پسر سام
اَپروَند : دارنده بلندي و شكوه يا فرهمند
اَپروَيژ : پيروزمند و شكست ناپذير . نام خسرو دوم پادشاه ساساني
اَپيوه : نام پسر كيقباد نخستين پادشاه كياني
اَترس : دلير، بي ترس
اَرتان : راستگو. نام پسر ويشتاسب
ارج : ارزنده. نام يكي از نياكان اشوزرتشت
ارجاسب : اوستايي آن يعني داراي اسبان پرارزش
ارجمند : با ارزش
ارد : نام سيزدهمين پادشاه اشكاني
اردشير : نام پادشاه هخامنشي و ساساني
اردلان : از واژه ارد ايراني است
اردوان : در اوستا ، پشتيبان راستي و درستي است
ارژنگ : نام سالار مازندران
ارشا : راست و درست
ارشاسب : دارنده اسبهاي نر
اَرشام : پسر عموي داريوش بزرگ
اَرشان : نام نياي داريوش بزرگ
ارشك : نام نخستين پادشاه اشكاني
اَرشَن : نام برادر كاووس
اروتَدنر : نام پسر مياني اشوزرتشت. فرمان گذار
اروَند : شريف- نجيب. نام پدر لهراسب
اُزيرن : گاه پسين
اسپاد : دارنده سپاه نيرومند
اسپنتمان : نام خانوادگي و يكي از نياكان اشوزرتشت
اسپهبُد : نام پدر بزرگ خسرو انوشيروان
اسفنديار : نام پسر كي گشتاسب كياني و برادر پشوتن
اشا : راستي ، درستي ، راه خوشبختي
اشاداد : داده پاكي و پارسايي
اشتاد : راستي
اشكان : نام سومين نياي پاكر
اُشهن : گاه سپيده دم، آغاز روشنايي
اَشوداد : نام برادر هوشنگ پيشدادي
اشوفْرَوَهَر : پاكروان
اشومنش : پاك منش
افروغ : روشنايي و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانيان
افشين : نام سردار ايراني
اقاقيا : درختي با گل هاي سپيد
اَگومان : بي گمان
البرز : كوه بلند. نام پهلواني است
الوند : توانا و تيزپا
اميد : نام پدر آذرپات، از نويسندگان نامه دينكرد
اميدوار : نام پسر خواستان ديلمي از سرداران مازيار
اندريمان : كسي كه انديشه اش در پي شهرت و ستايش است
اَنوش : بي مرگ. جاويدان
انوشيروان : پاكروان، پادشاه ساساني
اَهنَوَد : رهبري و فرمانداري . نخستين بخش از سروده گات‌ها
اهورا : هستي بخش، خداوند
اوتانا : نام يكي از ياران داريوش
اَوَخشيا : بخشاينده
اَوَرداد : از سرداران كورش بزرگ
اَوَركام : نام پسر داريوش هخامنشي
اورمزديار : خدايار، ياور اهورا
اَُورنگ : تخت پادشاهي . نام فرستاده پادشاه كشمير به يمن
اُوژن : زننده و شكست دهنده دشمن
اوس : در اوستا به چم دارنده چشمه ها
اوستا : دانش، كتاب ديني
اوستانَه : نام سردار سغد در زمان هخامنشي
اوشَه : بامداد و سپيده در اوشهين گاه
اوشيدر : پروراننده قانون مقدس
ايدون : اينچنين، اينگونه
ايران پناه : از نام هاي برگزيده
ايرانپور : از نام هاي برگزيده
ايرانشاه : نام يكي از بزرگان ايران
ايرانمهر : روشنايي ايران
ايرج : ياري دهنده آريايي ها
ايزد : ستايش و ستودن
ايزديار : ياور ستودني
ايسَدواستَر : خواستار كشتزار و آبادكننده. بزرگترين پسر اشوزرتشت
آرش،آرخش:درخشنده، درخشان، مينوي، نام دلاوري از داستان هاي اساطيري ايران
آرمان:آرزو، مراد، خواسته
آرمين:فرزند كيقباد از شاهان پيشدادي
آريا:آزاده، نجيب، مهم ترين نژاد سفيد در ايران، لحن آهنگ، شقايق وحشي
آريان:نام يكي از مورخين
آسايش:آسودن
آصف:نام دبير حضرت سلمان
ابراهيم:استواري، سازنده خانه كعبه
ابوالقاسم:پدر قسمت كننده، مقسم
ابوذر:از صحابه نامدار پيامبر(ص)
احد:يگانه، يكتا
احسان:نيكي، بخشش
احمد:بسيار ستوده، نام پيامبر
ادريس:نام يكي از پيامبران
اردشير:شير خشمناك، مقدس، بنيان گذار دودمان ساساني
ارژنگ:آراش، زينت
ارسطو:نام دانشمندي در يونان
ارسلان:(تركي) شير، شير درنده، مجازا مرد شجاع
اسحاق:كهنه شدن جامه، حضرت ا براهيم(ع)
اسد:شير جنگل
اسدالله:شير خدا، لقب حمزه بن عبدالمطلب و كنيه امام علي(ع)
اسفنديار:پدر سام شهلوان نامي ايران
اسكندر:الكساندر، ياري كننده مرد
اسماعيل:پسر ابراهيم، شنونده
اشرف:با شرافت و با شخصيت، شريف
اشكان:منسوب به بنيان گذار پادشاهي پارت ها و نام سومين نياي پاكو
اصغر:كوچك، ريزه نقش، كوچك تر
اصلان:شير درنده
اعتماد:تكيه دادن به كسي در كاري، بي گمان و سخن، كار را به كسي سپردن
افلاطون:حكيم يوناني شاگرد سقراط
اكبر:بزرگتر، مهم تر، بزرگوار
الله يار:دوست خدا، يار خدا
الياس:نام پيامبر، پسر زاده سام بن نوح و عموي خضر كه موكل بر خشكي است.
امرسان:يكي از يخچال هاي طبيعي در كوه هاي كردستان
اميد:آرزو، دلگرمي
امير:فرمانروا، شاه سلطان و خليفه
امين الله:امانت دار خدا
امين:درستكار، امانت دار، راستگو
اندي:خاص يا خاصه، بو، اميد
اياز:نسيم شب، شبنم، سرماي سخت زمستان
ايوب:برگشت به سوي خدا، نام پيامبر نمونه صبر و شكيبايي
ب
بابك : نام پسر ساسان در زمان اشكانيان پرورش دهنده، امين، استوار
باتيس : نام دژبان غزه در هنگام داريوش سوم
بادرام : كشاورز
باربُد : نام نوازنده و رامشگر نامي زمان خسرو پرويز
بامداد : نام پدر مزدك
بامشاد : نام نوازنده. نامي در روزگار ساسانيان
بامگاه : هنگام بامداد
بايگان : نگهدارنده
بخت آفرين : نام پدر هيربد شهريار
بَختيار : از فرزندان رستم در روزگار خسرو پرويز
بَخشا : از نام هاي روزگار هخامنشيان
بَدخشان : لعل
بدره : بهره. نام يكي از سرداران خشايار شاه
بَرازمان : بلند انديشه
بَرديا : نام پسر كوچك كورش
بُرزو : بلندبالا. نام پسر سهراب
بُرزويه : نام رييس پزشكان شاهي در روزگار خسرو
بَرسام : نام يكي از سرداران يزدگرد ساساني
بَرَسم : شاخه هاي گياهي
بَرِشنوم : پاك و تميز
بَرمك : نام وزير شيروي ساساني
بُزرگمهر : نام مهين دستور انوشيروان دادگر
بَگاداد : نام يكي از سرداران ايراني روزگار هخامنشي
بَگاش : نام يكي از سرداران هخامنشي
بلاش : نام نوزدهمين پادشاه ساساني
بُندار : دارنده اصل و بنياد
بُنشاد : شاد بنياد
بَهاوند : در اوستا به چم وهوونت دارنده نيكي
بِهراد : نيكي بخش
بهرام : فتح و پيروزي است. نام پهلواني در شاهنامه
بَهرامشاه : نام يكي از دانشمندان و عارفان زرتشتي
بِهروز : روزگار نيك و خوش
بِهزاد : نام يكي از پهلوانان ايران پسر پيل زور
بِهمرد : از نام هاي برگزيده
بهمن : نيك منش. نام پسر اسفنديار
بهنام : نيك نام
بوبار : دارنده زمين. نام كشاورزي در زمان خشايار
بوجه : رهايي يافته. نام يكي از بزرگان هخامنشي
بوخشا : رستگار
بيژن : نام پسر گيو
باقر:گشاينده، شكافنده
باهنر:هنرمند
بايرام:عيد،جشن(تركي)
برديا:نامش در سنگ نوشته بيستون آمده و نام پسر كوچك كوروش
برزو:بلند بالا و نام پسر سهراب پسر رستم
برزين:پهلوان ايراني از خانواده جمشيد پسر گرشاسب، آتشكده بزرگ در خراسان
برمك:نگهبان نوبهار، سخاوتمند
برنا:جوان، ظريف،
برومند:بارور، كامياب، آبرومند
برهان:دليل و حجت
بزرگمهر:نام وزير انوشيروان، داراي مهر و محبت بسيار
بكتاش:بزرگ خادم، دويا چند خدمتكاررا نسبت به ديگري بكتاش مي گويند(تركي)
بهادر:شجاع، دلير، پهلوان
بهجت:سرور، شادماني، تازگي و زيبايي
بهداد:نيك آفريد، نيك فرستاد
بهراد:نام فرزند اسفندارمذ
بهرام:نام روز بيستم هر ماه خورشيدي، ستاره مريخ
بهروز:روز خوب، كندر هندي و نوعي بلور كبود رنگ وشفاف
بهزاد:اصيل، نيكوكار، خوش زاد
بهمن:گياهي كوهي، برف انبوهي كه از كوه سرازير شود
بهنام:نيك نام، خوش نام، داراي شهرت خوب
بيژن:جنگجو، پهلوان ايراني
پ
پارسا : پرهيزكار
پاساك : نام برادر زاده داريوش بزرگ
پاكدين : دين درست، دين پاك
پاكروان : پاك باطن، نيك نفس
پاكزاد : پاك نژاد، نجيب
پاكمهر : از نام هاي برگزيده
پاليز : كشتزار
پَتَه ماني : دادگستر
پدرام : نام نبيره سام. درود، شادباش
پرچم : درفش
پَرنگ : نام پسر سام
پرهام : از نام هاي برگزيده
پرويز : شكست ناپذير و پيروزمند. كنيه خسرو دوم ساساني
پَريبُرز : بلند بالا، نام پسر كيكاووس
پژدو : نام نياي اشوزرتشت، بهرام پژدو از چكامه سرايان نامي زرتشتي
پژمان : از نام هاي برگزيده
پَشَنگ : نام برادر زاده فريدون پيشدادي
پشوتَن : پيشكش كننده تن يا فداكار
پوروشسب : دارنده اسبان زياد پدر اشوزرتشت
پوريا : نام يكي از پهلوانان ايران
پولاد : نام پسر آزادمرد پسر رستم
پويا : جوينده
پويان : پوييدن
پيروز : پادشاه ساساني
پيروزگر : پيروز، كامياب
پيشداد : نخستين قانون گذار، بنيانگذار عدل و دادگري
پيلتَن : پهلواني بوده از فرزندان رستم زال
پيمان : مهر، عهد
پارسا:پرهيزگار، خداترس
پاسدار:نگهبان،مراقب
پاشا:رتبه اي در مراتب كشوري، مخفف پادشاه
پدرام:شادباش، جاي خوش آب و هوا، آراسته و نيكو
پروي:زشكست ناپذير، گرامي، نام پسر انوشيروان
پژمان:افسرده، غمناك، پژمرده
پوريا:نام ايراني براي پهلوانان
پولاد:نام پسر آزادمرد، آهن خشكه، آهن ناب
پيام:خبر، رسالت
پيروز:مبارك، چيره
پيمان:شرط، قرارداد
ت
تاجيك:عجم، هر غيرعرب را عجم گويند(تاجيك)
تارخ:نام پدر حضرت ابراهيم
تاژ:برادر هوشنگ پيشدادي
تقي:ترسان از خدا، پرهيزگار
تندر:برق آسمان، رعد، بانگ باران
توانا:توانمند، زورمدار،قوي
توحيد:يكتاو يگانه
توسكا:درختي در محل هاي مرطوب، توسا
تيمور:سردار مغول
ث
ثابت:پايدار، استوار
ثاقب:روشن، سوراخ كننده
ثمر:حاصل درخت، ميوه
ثمين:گران، سنگين، پرقيمت
ثواب:نام مرد تدبير و شجاعت، مزد، پاداش
ج
جابر:بيدادگر، شكسته بند
جاسم:نام قريه در شام، نام قبيله
جاويد:پاينده، هميشه، دايم
جبار:ستمگر، ظالم
جبلي:دوقلو
جعفر:رودخانه، نهر، جوي
جليل:پرمايه، باشكوه، بزرگ
جمال:زيبا رو، نيكوسيرت، زيبايي
جمشيد:بلندقدر، داراي منزلت فراوان، گروه بسيار از هر چيز
جناب:سرور، درگاه،آستان
جواد:جوانمرد، بسيار بخشنده، اسب نيك رو
جوان:دلاور، شاداب
جهان بخش:بخشنده و دادگر جهان(خدا)
جهان بين:كارآزموده، چشم و گوش باز
جهان گير:جهان گشا و فاتح، پيروز
چ
چالش : با ناز و غرور
چاليك : از بازي‌هاي كودكان
چليپا : گردونه مهر
چوگان : ابزار بازي قديمي
چينوَد : چگونه زيستن
چنگيز:قوي و محكم، فرمانرواي سفاك مغول
چوبين:كنيه اي براي بهرام سپهسالار ارتش هرمز و انوشروان ساساني به خاطر اندام بايكش و نام مرغي است كه آن را كاروانك مي گويند.
ح
حارث:كشاورز، برزگر، شير
حارس: نگهبان، پاسدار
حامد:ستاينده، ستايشگر، درود فرستنده
حايري:منسوب به حاير، زميني كه مرقد سيدالشهدا(ع) در آن واقع است.
حبيب:دوست، معشوق، محبوب و دوستدارخدا
حجت:دليل، نمودار، برهان
حداد:آهنگر، آهنكار و آهن فروش
حسام:شمشير بران، تيزي شمشير
حسن:صاحب جمال، زيبارو، نيكو
حسين:ر.ك حسن
حشمت:عظمت، بزرگي، شرم و حيا
حلاج:پنبه زن،نام منصور حلاج
حمدالله:ستاينده خدا، كسي كه خداي يگانه را ستايشگر است.
حمزه:شير، عموي پيامبر
حميد:پسنديده، ستوده، مبارك
حيدر:شير، يكي از نام هاي حضرت علي(ع)
خ
خالد:پاينده، جاويد، ماندني
خاور:شرق، جاي برآمدن آفتاب
خدابخش : از نام هاي برگزيده
خداداد : از نام هاي برگزيده
خدايار : از نام هاي برگزيده
خديو : بلند جايگاه، سرور
خردمند : نام يكي از پيروان دستور آذركيوان
خرم : شادمان، خوش
خسرو : نيك آواز. نام پادشاه ساساني
خشاشه : از سرداران ايراني در دورة پادشاهي شاه گشتاسب
خشايار : شاه دلير و مردمنش، نيرومند، پسرداريوش هخامنشي
خشنود : شاد، شادمان، خوشحال
خورسند : راضي
خوش‌منش : نيك نهاد
خوشنام : درستكار، نيكنام
خُونيرِث : نام يكي از هفت كشور زمين
خداداد:چيزي كه خداوند بخشيده است.
خراسان:خورآسان، جايي كه خورشيد به آساني سر مي زند وديده مي شود.
خرم:شاد، خندان
خسرو:نيم نام، نيم آوازه، پادشاه
خليل:دوست، صادق، دوست مهربان
خيام:چادردوز، شاعر و حكيم و فيلسوف معروف ايران
خيرانديش:خوب فكر، خيرخواه، طالب خوبي
د
داتَه : دادگري، قانون
دادار : دادگر، عادل
دادبان : نگهبان قانون
دادبه : قانون خوب
دادبه : قانون خوب.پسر دادگشنسب كه نامه تنسر را به تازي برگردانده
دادپويه : از شاگردان موبد كيخسرو پور آذركيوان
دادجو : جوينده عدل و داد
دادخواه : خواستار عدل و داد
دادرس : دادرسنده
دادفر : از نام هاي برگزيده
دادمهر : از نام هاي برگزيده
دادنام : از نام هاي برگزيده
دادوَر : دادگر، عادل
دارا : دارنده، نام نهمين پادشاه كياني
داراب : نام پسر بهمن، هشتمين پادشاه كياني
داريوش : نام سومين شاهنشاه هخامنشي
داژو : سوخته، داغ
دانا : هوشيار، آگاه
داور : نام موبدي است
دَريز : نام داماد داريوش بزرگ
دَسَم : فرمانده ده تن سرباز
دلاور : دلير، قهرمان
دماوند : نام سرداري درزمان ساسانيان
دهناد : از نام هاي برگزيده
دينشاه : ياور و سرور دين
دينيار : ياري دهنده دين
ديهيم : كلاه پادشاهي
دادار:نام خداوند
دادكار:داد دهنده
دادگر:نام خداوند،عادل
دارا:مالك
دانا:پژوهنده، شاعر، دانشمند
دانيال:قضاوت خداوند، نام يك از چهل پيامبر بزرگ
داوود:محبوب، نام پيامبري
دلشاد:همت، بخشش، شادان
دهباشي:سردسته ده نفر فراش يا سپاهي و سرباز
دهخدا:دهدار، صاحب ده
ذ
ذبيح:كشته، آنچه براي كشتن آماده شده باشد
ذكي:تيزهوش، زيرك، هوشمند
ذوالفضل:داراي دانش و بزرگواري
ر
راتين : بخشنده. يكي از سرداران اردشير دوم
راد : بخشنده
رادمان : سخاوتمند . نام سپهدار خسرو پرويز
رادمهر : مهربخش. نام سردار داريوش سوم
رادين : بخشندگي
رازقي : گل سپيد، گونه‌اي انگور
رامتين : نام چنگ نواز نامي خسروپرويز
راميار : كسي كه ايزدرام(شادماني) ياور اوست
رامين : نام يكي از فرزندان كيخسرو
رپيتون : گاه نيمروزي
رَتوشتَر : نام برادر بزرگتر اشوزرتشت
رَتوناك : داراي بزرگي و سروري يكي از بزرگان هخامنشي
رَخشان : تابان، از سرداران داريوش
رَزين : واژه پهلوي به چم زورمند
رَسام : نام پيكار نگار بهرام گور
رستم : بالش و روينده. پسر زال پهلوان نامي ايران
رشن : نام يكي از مفسران اوستا
رَشنُو : ايزد دادگري و آزمايش
رشنواد : نام سپهدار هماي بهمن
رَنگوشتَر : نام برادر بزرگ اشوزرتشت
رها : آزاد
رُهام : نام يكي از پهلوانان ايراني. پسر گودرز
رهي : آزاد، رها
روزبِه : نام وزير بهرام گور
روشاك : نام يكي از سرداران ايراني در جنگ اسكندر
روشن : تابان ، درخشان
رويين تن : نام ديگر اسفنديار پسر گشتاسب كياني
ريوند : ميوه ريواس
راد:منع كننده
رادمنش:داراي منش رادمردي، سخاوت و جوانمردي
رامبد:ازنام هاي باستاني و كنوني ايران
رامين:نام عاشقان ويسه و چنگ نوازي
ربيع:بهاري، فصل بهار
رجب:شرم كردن، نام رودي در بهشت، ماه هفتم قمري
رحمان:يكي از نام هاي خدا، مهربان، بخشنده، روزي رسان
رحمت:شفقت، مهرباني
رحيم:بخشاينده،ر.ك رحمان
رستم:تنومند، خوش اندام، نام پهلوان بزرگ ايران
رضا:خشنود، راضي، خوشدلي
روح الله:روان و روح خدا، نام امام خميني، لقب حضرت عيسي
روزبه:خجسته روز، روز خوب و نيك، بهروز، روز خوش
رهي:راهي، غلام، مسافر، بنده و چاكر
ز
زادان : نام پدر شهريار از زرتشتيان كازرون
زال : نام پدر رستم
زامياد : نگهبان زمين
زروان : نام خوانسالار انوشيروان ساساني
زَرير : دارنده جوشن زرين
زَم : نام يكي از پسران غباد ساساني
زنگه : از پهلوانان ايراني در دوره كاووس شاه كياني
زَهير : نام يكي از سرداران شاه كيخسرو كياني
زَواره : پهلواني ايراني. نام پسر زال و برادر رستم
زوپير : يكي از همدستان داريوش بزرگ در جنگ بابل
زيار : نام پدر مردآويچ
زيگ : راه ستاره شناسي
زامياد:ايزد زمين و نام روز بيست و هشتم از هر ماه
زكريا:يكي از پيامبران و نام زكرياي رازي
زكي:پاكيزه، پاك و منزه
زنگنه:نام پهلواني در زمان كيكاووس
زيار:كمان، قوس،
ژاماسب : نام شوهر پورچيستا جوانترين دختر اشوزرتشت
ژوپين : نام پسر كيكاووس
ژ
ژيان : از نام هاي برگزيده
ژرف:عميق، رودخانه يا چاه
ژكور:آدم بخيل،
ژيان :شير درنده، خشم آلود
س
ساسان : نام پدر بزرگ اردشير بابكان
سالار : پدر زال، پسر نريمان
سام : بهديني از خاندان گرشاسب
سامان : نام بزرگ زاده بلخ
سَپْرَنگ : نام پسر سام
سِپنتا : مقدس، ورجاوند
سپند : ورجاوند و مقدس. اسفند
سِپِهر : آسمان
سپهرداد : داده يا آفريده آسمان
سپيدار : درخت بلند و راست
ستايش : خوب گفتن
ستُرگ : قوي هيكل، نيرومند
سرافراز : سربلند، با افتخار
سُرايش : سرودن
سُرخاب : نام پنجمين پادشاه باوندي
سُروش : گوش دادن به صداي وجدان و فرمانبردار
سزاوار : شايسته
سَلم : نام يكي از سه پسران شاه فريدون پيشدادي
سهراب : تابش سرخ. نام پسر زال
سورن : دلير و پهلوان ، توانا
سوشيانت : برگزيده ديني
سيامك : نام پسر كيومرس در شاهنامه
سياوخش : سياوش، پسر كيكاووس
سياوش : نام پسر كيكاووس
سيروس : نام كورش به پيكره ديگر
سينا : يكي از نخستين پيروان اشوزرتشت
ساسان:نام پدر بابك، جد اردشير و از نجباي پارس
ساعي:كوشا، شتابنده
سالار:سردار، رئيس،
سالم:درست، تندرست و بي عيب
سام:ورم، آماس، پسر نوح
سامان:راه و آيين، ترتيب و نظام
ستار:مخفف ستاره، خيمه پشه بند، پرده، پوشاننده
سجاد:صفت امام چهارم، بسيار سجده كننده
سراج:چراغ
سروش:بانگ، در اوستا سرئوشه آمده به معني اطاعت از خداوند
سعد:نيك، خجسته
سعيد:نيك بخت، همايون، خجسته
سلمان:سنگ بزرگ، سلمان ايراني از صحابه بزرگ
سليم:درست، سالم، بي عيب
سهراب:پسر رستم، سرخ آب
سهيل:ستاره اي درخشان در طرف جنوب
سيامك:در اوستا سيامك به معناي سياه مو آمده است
سياووش:ساوخش فرزند كيكاووس و پدر كيخسرو
سينا:پدر ابو علي سينا، سينه، سوراخ كننده، كوه طور سينا
ش
شا بهرام : نام بهرام گور پادشاه ساساني
شاپور : نام دومين شاهنشاه ساساني
شاخه : بخشي از گياه و درخت
شاد : نام يكي از بزرگان روزگار ساسانيان
شادان : شادمان و خشنود. نام پسر برزين. از كارمندان نگارش شاهنامه
شادبه : از نام هاي برگزيده
شادفر : از نام هاي دوران هخامنشي
شادكام : نام برادر فريدون
شادمان : خوشحال
شادنوش : از نام هاي برگزيده
شاهرخ : از نام هاي برگزيده
شاهروز : نام پسر شاه بهرام پادشاه كشمير
شاهين : نام يكي از بزرگترين سرداران لشكر ايران در زمان خسرو پرويز
شايان : سزاوار، شايسته
شايگان : گرانمايه، لايق
شباروز : همه گاه، شبانه روز
شباهنگ : مرغ سحر، ستاره بامدادي
شباويز : پرنده شب پرواز
شتاب : چالاكي و سرعت
شتابان : پرسرعت
شروين : نام پسر سرخاب
شكيبا : بردبار
شهاب : ستاره باران
شهباز : باز سفيد و بزرگ
شهداد : از نام هاي برگزيده
شهراد : از نام هاي برگزيده
شهرام : از نام هاي برگزيده
شهران : از نام هاي برگزيده
شهرَوان : از نام هاي برگزيده
شهروز : از نام هاي برگزيده
شهريار : فرمانرواي شهر ، نام پسر خسروپرويز
شهزاد : از نام هاي برگزيده
شهسوار : دلاور، ماهر
شهيار : از نام هاي برگزيده
شيان : درختي بلند ، خون سياووشان
شيدفر : از نام هاي برگزيده
شيده : نام پسر افراسياب
شيدوَر : از نام هاي برگزيده
شيدوش : نام پسر گودرز. پهلوان نامي زمان
شيردل : شجاع، دلير
شيرزاد : زاده شير، بچه شير ، نامي از روزگار انوشيروان
شيرمرد : از نام هاي برگزيده
شيروان : از نام هاي برگزيده
شيروَش : همانند شير
شيشَم : از ابزار خنياگري
شاپور:پهلوان ايراني، پادشاه ايراني
شادمان:شاد، خرم، سرزنده
شادمهر:سيراب، خوشحال، ترو تازه
شاه مراد:مراد بزرگ، أرزوي شاهانه
شاهپور:شاهزاد، فرزند شاه
شاهرخ:بهترين چهره، خوش چهره
شاهين:پرنده شكاري ، لايق، تكيه گاه،ممكن
شايان:سزاوار، همتا
شايگان:درخور، فراخ، ذخيره، شايسته، گشاد
شبيب:ميان سال
شروين:نام روستايي در قفقاز، پسر شاپور
شريف:أبرومند، پاك نژاد و عالي مقام
شعبان:ماه هشتم هجري، شعباني منسوب به أن
شعيب:نام پيامبري كه پدرزن موسي بود، توشه دان، مشك كهنه
شكرالله:پاس دار خداوند
شكيب:أرام، تحمل، بردباري
شهاب:شعله، ستاره كوكب، ستاره روشن، زود گذر، راه أب
شهداد:شاه داده، روستايي در كرمان كه ميوه هاي شيرين دارد
شهرام:رام شده شاه، أرامش شاه
شهريا:ركلانتر، حاكم شهر، فرماندار والي
شهزاد:شاه زاده
شيردل:پردل، دلاور، بي باك، شجاع
ص
صائب:رساننده، راست، درست
صابر:شكيبا، بردبار، آدم حكيم وآرام
صادق:راستگو، درست كردار، آشكار، لقب امام ششم
صالح:نيك، سزاوار،
صبا:باد بهاري كه از شرق مي وزد، باد لطيف و خنك صبح
صفا:روشني، پاكي، پاكيزگي، يكرنگي
صفار:مسگر، روي گر
صفر:دومين ماه قمري پس از محرم،
صمد:بي نياز، مهتر، پايدار
ض
ضياءالدين:چشم چراغ دين، روشنايي دين، فروغ
ط
طارق:شب رونده، ستاره صبح
طاهر:پاكيزه، منزه
طرق:راه، طرقي منسوب به طرق روستايي در نزديكي شهر مشهد
ظ
ظريف:نازك، لطيف
ظفر:پيروزي
ع
عابد:پارسا، عبادت كننده، كسي كه خدا را پرستش مي كند
عادل:داد دهنده، دادگر، دادگستر
عارف:شناسنده، صبور
عاطف:مهربان، برگرداننده
عاكف:گوشه نشين و بازدارنده از كارهاي اجتماعي
عباس:ترش رو، بداخم، يكي از نام هاي شير
عبدالله:بنده خدا، سر سپرده درگاه
عثمان:نام مار و بچه مار، نام خليفه سوم
عرفان:شناختن حق تعالي ومعرفت خداشناسي
عزيز:محبوب، يار، گران مايه، نادر
عسكر:لشكر، سپاه، نوعي انگور
عصار:روغنگر، روغن كش
عقيل:مرد زيرك و بسيار دانا
علي:بلند، شريف، نام امام اول
عليمراد:كسي كه مراد و مرشدش علي است،
عماد:آنچه به آن تكيه كنند
عمار:مرد با ايمان، ثابت و استوار،
عميد:بزرگ، سرور، سردار،
عيار:زيرك، طرار، تندرو، تردست
عيسي:از پيامبران بزرگ
عين الله:چشم خدا، نشان خدا
غ
غضنفر:شيربيشه، شير درنه، مرد درشت اندام و مرد قوي
غفار:بخشنده، آمرزنده
غلام:كودك، پسر كوچك، نوكر
ف
فؤاد: قلب، دل
فاتح:پيروز، گشاينده
فاتك : نام پدر ماني نقاش دوران ساساني
فراز : بالا، بلندي
فرازمان : از نام هاي برگزيده
فرازمند : از نام هاي برگزيده
فرامرز : نام پسر رستم زال
فربُد : نگهبان و نگهدار فر
فربود : راست و درست
فرخ : بزرگي و شوكت. از مفسران اوستا در زمان ساساني
فرداد : از نام هاي برگزيده
فردين : پيشرو در دين
فرزاد : از نام هاي برگزيده
فرزام : از نام هاي برگزيده
فرزين : از نام هاي برگزيده
فرشاد : شادبخت و شادمان
فرشوشتر : يكي از وزيران كي گشتاسب
فرشيد : نوراني تر
فرمنش : از نام هاي برگزيده
فرنام : نام يكي از سرداران شاپور
فرنوش : از نام هاي برگزيده
فرهاد : پيشرو قانون .نام پهلواني در شاهنامه . نام چند پادشاه اشكاني
فَرََهمند : از نام هاي برگزيده
فَرهود : از نام هاي برگزيده
فرهومند : باشكوه و بزرگ
فُرود : نام پسر سياوش
فْرَََوَرِتيش : نام دومين پادشاه ماد
فَرَوَشي : فَرَوَهَر، نيروي اهورايي
فَرَوَهَر : نيروي اهورايي درون انسان
فريان : خانداني از دوستان اشو زرتشت
فريبرز : نام پسر كيكاووس
فريدون : از پادشاهان پيشدادي، نجات دهنده قوم آريا
فوكا : نوعي درخت بيد
فوگان : نوشيدني از دانه جو
فولاد : از نام هاي برگزيده
فيروز : نام هجدهمين پادشاه ساساني
فايز:رستگار و غالب
فتح الله:پيروزي براي خدا، پيروزي سربلند
فتح علي:منسوب به فتح
فراز:باز، نزديك، بالا بلند
فرامرز:آمرزنده دشمن، از پهلوانان شاهنامه
فرج:گشايش، قيمت، آسودگي از كار و گرفتاري
فرجام:انجام، انتها، عاقبت
فرخ پي:فرخ داد، فرخ روز
فرخ:خجسته، مبارك
فرداد:زيبايي داد
فردوس:باغ، بهشت
فردين:كوتاه شده فروردين
فرزاد:فرزند فر و شكوه و شادي
فرزين:فرزان، مهره اي به نام وزير در شطرنج
فرشاد:نام روح و عقل كره زمين، نفس فلك مريخ
فرود:پايين، پس، زيرين
فروزانفر:روشنايي با شكوه،
فروهر:نيروي خداوندي، اهورايي است كه پاكان و نيكان را نگه دارنده است.
فرهاد:نام يكي از نجباي ايران و پهلواني در زمان كيكاووس
فرهمند:داراي فر و شكوه
فرهنگ:تربيت، دانش و ادب، آموخته زندگي
فريبرز:داراي قامت خوب و زيبا، نام پسر كيكاووس
فريد:يكتا، گوهر نفيس، بي مثل
فريدون:از شاهان ايران زمين به معني دارنده سه نيرو
فريمان:پري مانند،
فضل الله:بخشش خداوند
فياض:بسيار بخشنده، جوانمرد
فيض:بخشش و عطا
ق
قادر:توانا، مقتدر
قاسم:بخش كننده، توزيع كننده
قباد:پدر كيكاووس
قدرت:توانايي
قدير:توانا
قربان علي:صدقه در راه علي
قربان:نزديك شدن، هم نشين، فدايي
قليچ:شمشير
قنبر:يكي از ياران امام علي(ع)
قهرمان:دلاور،
قيصر:امپراتور روم
ک
كاچار : سر و سامان
كاردار : پسر مهر نرسي از ارتشتاران دوره ساساني
كارن : از نام هاي برگزيده
كاري : تلاشگر
كامبوزيا : كمبوجيه
كامبيز : از نام هاي برگزيده
كامجو : از نام هاي برگزيده
كامدين : از نام هاي برگزيده
كامران : نام دانشمندي زرتشتي اهل شيراز
كامكار : كامروا، كامران
كاموس : نام يكي از سرداران افراسياب
كامياب : كامروا، خوشبخت
كاميار : كامياب ، كامروا
كاوش : جستجو كردن، كاويدن
كاوه : نام آهنگر نامي كه پادشاهي ذهاك را برانداخت
كاووس : از نام هاي برگزيده
كاويان : از نام هاي برگزيده
كرتير : نام موبد موبدان روزگار شاپور يكم
كركوي : از نوادگان سلم، پسر فريدون
كمبوجيه : از نام هاي برگزيده
كورنگ : نام پادشاه زابلستان و پدر زن جمشيد پيشدادي
كوروش : بنيانگزار شاهنشاهي هخامنشي
كوسان : نام رامشگري است
كوشا : كوشيدن
كوشان : كوشا بودن
كوشيار : نام يكي از سرداران تبري
كيا : بزرگ، صاحب، پادشاه
كيافر : از نام هاي برگزيده
كيامرد : از نام هاي برگزيده
كيامنش : از نام هاي برگزيده
كيان : جمع كي، پادشاه
كيان پور : از نام هاي برگزيده
كيانزاد : از نام هاي برگزيده
كيانفر : از نام هاي برگزيده
كيانمهر : از نام هاي برگزيده
كيانوش : نام برادر شاه فريدون پيشدادي
كيقباد : نام سردودمان و نخستين پادشاه كيانيان
كيكاووس : پدر سياوش و پدر بزرگ شاه كيخسرو كياني
كيهان : جهان، گيتي
كيوان : نام پدر موبد سروش، از شاگردان دستور آذركيوان
كيومرس: نام نخستين انسان روي زمين
كارن:جنگي، جنگجو
كاظم:فرو خورنده خشم
كافي:بس، بي نياز
كامبيز:تصحيف كبوجيه
كامران:بهره مند، سعادتمند
كاوه:آهنگر معروف اساطيري ايران
كاويان:كاويدن، جست و جو كردن
كديور:كشاورز، ريش سفيد و بزرگتر، بخشنده
كرم:جوانمردي
كريم:بخشنده، سخاوتمند
كمال:ترقي، تمام
كميل:كوچك شده كامل
كوشا:سعي كننده
كيان:منسوب به خاندان و شاهان ايران باستان
كيانوش:نام يكي از برادران فريدون
كياوش:مانند پادشاه
كيوان:ستاره بزرگتر، ستاره زحل
كيومرث:زنده و فاني، پيشواي روي زمين
گ
گالوس : نام پسر فارناك پادشاه كپاد و كيه و هوتيس
گرامي : ارجمند، مقدم
گرانمايه : پرارزش، پر ارج
گرايش : گرويدن، پيروي
گَرشاسب : در اوستا به چم پهلوان نامي ، همانند رستم شاهنامه
گرگين : نام پهلوان نامي ايران
گژدهم : از جنگجويان و سرداران كياني و پدر گردآفريد
گژگين : از نام هاي برگزيده
گشتاسب : نام پنجمين پادشاه كياني
گشواد : نام پهلواني در شاهنامه
گوارا : خوش‌آيند، با مزه
گودرز : نام پسر گيو، از پهلوانان نامي لشكر كيكاووس
گيل : گرد و پهلوان
گيو : پهلوان ايراني
گرامي:عزيز، محترم
گودرز:نام مرغي كه روي آب مي نشيند، نام پسر شاپور از پهلوانان ايراني
گيو:گويا و سخن كننده
ل
لقمان:دانشمند
لهراسب : دارنده اسب تيزرو . پدر گشتاسب
ليوه:مرد احمق
م
مازار : يكي از سرداران مادي كورش
مازنه : مازندران در اوستا
مازيار : نام پسر غارن. از اسپهبدان تبرستان
ماكان : نام پسر كاكي يكي از فرمانروايان ايراني
ماندگار : پايدار، ماندني
مانوش : نام پسر كي پشين و پدربزرگ لهراسب
ماني : نام پيكر نگار نامي در دوران شاپور
ماهان : نام پسر كيخسرو پسر اردشير پسر غباد
ماهر : زبر دست
ماهوار : از گوشه‌هاي موسيقي
ماونداد : نام يكي از مفسران اوستا در زمان ساسانيان
مزدا : داناي بزرگ، پروردگار
مزدك : نام پسر بامداد در دوران ساساني
مشيا : نام نخستين مرد در اوستا
منوچهر : پهلوان نژاد. نام نياي سيزدهم اشوزرتشت. نام ششمين پادشاه پيشدادي
منوشفر : نام پدر منوچهر شاه پيشدادي
مه زاد : از نام هاي برگزيده
مِهراب : نام پادشاه كابل و پدر رودابه
مهران : يكي از هفت خاندان نامي دوران ساساني
مهربان : نگهبان روشنايي و مهر
مهربُرزين : دارنده برترين مهر. نام پسر فرهاد در دوره بهرام پنجم
مهرپرور : از نام هاي برگزيده
مهرپوي : از نام هاي برگزيده
مهرپيكر : از نام هاي برگزيده
مهرجو : از نام هاي برگزيده
مهرداد : نام چوپاني كه كوروش را پرورش داد
مهرزاد : زاده مهر
مهرگان : جشن ملي ايران
مهرمَس : مهر بزرگ يا بزرگ مهر. نام نياي ششم اردشير بابكان
مهرنوش : نام يكي از چهار پسران اسفنديار
مهريار : از نام هاي برگزيده
مِهرين : از نام هاي برگزيده
مهيار : از نام هاي برگزيده
مويز : دانه خشك انگور
ماشاءالله:آنچه خدا خواسته
ماني:نام پيكرنگاري كه خود را پيامبر خواند و كتاب ارژنگ را از خود گذاشت
ماهان:منسوب به ماه
متين:محكم، پابرجا
مجتبي:برگزيده و پسنديده
مجيد:گرامي، خوشبو، بخشنده
محتشم:توانا و با حشمت
محرم:حرام شده
محسن:نيكوكار
محمد:ستوده، ستايش شده
محمود:ستايش كرده
مختار:برگزيده، صاحب اختيار
مراد:خواسته، آرزو
مرتضي:پسنديده، گزيده
مزدك:مؤمن، خداي
مسعود:فرخنده، سعادتمند
مسلم:تسليم شده، مسلمان
مسيح:چيزي كه بماند، مس كننده، نام عيسي پيامبر
مصطفي:گزيده شده
مصيب:راستكار و درست گو
مظفر:مرد پيروز
معتمد:اعتماد كننده
معين:يار و مددكار، ياري كننده
منصور:چيره، ياري شده
منوچهر:كوتاه شده مينوچهر به معناي بهشت
موسي:تيغ سلماني، نام پيامبر قوم يهود
مهدي:هدايت شده
مهراب:رونق آفتاب
مهران:منسوب به مهر
مهرپرور:پرورش دهنده ناهيد و مهر
مهرداد:داده مهر و ناهيد وخورشيد
مهرشاد:خورشيد تابان
مهيار:كنايه از عاشق شب زنده دار
ميثاق:پيمان، عهد
ميثم:از ياران امام علي
ميلاد:داده مهر، تولد زمان روز
ن
نادر:كمياب، هرچيزكم
نارون : نام درختي تنومند
ناشا : دادگر
نامجو : جوينده نام
نامدار : دارنده نام
نامور : از نام هاي برگزيده
ناوَرز : سرباز دريايي. از نام هاي دوران هخامنشي
نريمان : دلير و پهلوان. داراي انديشه بلند و مردانه
نَستور : نام پسر زرير، برادر شاه گشتاسب
نكيسا : نام نوازنده نامي دوران خسرو پرويز
نمايان : آشكار، هويدا
نوبخت : از نام هاي برگزيده دوران ساساني
نوبهار : نام نويسنده دساتير
نوتريكا : نام سومين برادر اشوزرتشت
نوذر : يكي از سه پسران منوچهر
نوش : شهد، عسل ، انگبين
نوش آذر : نام پسر آذرافروز
نوشي : نوشيروان
نوشيروان : انوشيروان. از نام هاي برگزيده
نويد : مژده شادماني
نيسان : ني‌زار، محل روييدن ني
نيك پي : خجسته ، خوش قدم
نيكدل : از نام هاي برگزيده
نيكروز : سعادتمند، خوشبخت
نيكزاد : از نام هاي برگزيده
نيكنام : نيكونام، خوشنام
نيكو : خوب، زيبا، نيكو كار
نيما : نام يكي از شاعران ايراني
نيو : پهلوان و دلير
نيوتيش : نام كوچكترين برادر اشوزرتشت
ناصر:ياور، مددكار
نامجو:طالب نام
نامي:نام آور، مشهور،رشد كننده
نجف:تل، زمين بلند كه آب به آن برسد
نريمان:دلير، پهلوان، نام پدر سام جد رستم
نصير:مددكار، ياري دهنده
نقي:پاكيزه، برگزيده
نوا:آواز مرغ،آهنگ، سامان
نوبخت:بخت نورتازه، بختيار
نوذر:پسر كشته شده منوچهر به دست افراسياب
نويد:مژده، خبر خوش
نوين:تازه، جديد
نيكا:آب خوب، آب صاف
نيما:كوچ، خرد، ريزه، نام تخلص
نيوشا:شنيدن، گوش فرادادن
و
واته : ايزد آب در اوستا
وخش : روشنايي يا رويش. نام چهاردهمين نياي آدرباد مهر اسپند
وخش داد : آفريده روشنايي، نام يكي از سرداران هخامنشي
وخشور : پيام آور
ورجاوند : مقدس و نوراني . از نياكان شاه بهرام
ورزم : شعله آتش، گرمي آتش
ورساز : جوان آراسته و زيبا
وَرَهرام : نماد پيروزي
وَسپار : بخشنده
وَسنه : نام كوهي در اوستا
وفادار : از نام هاي برگزيده
وَلخش : بلاش، پادشاه اشكاني
وهامان : نام پدر سلمان فارسي
وَهمنش : خوش منش، نيك منش
وُهومن : ريشه اصلي بهمن امروزي
ويسپرد : از بخش‌هاي اوستا
ويشتاسب : نخستين پادشاه همزمان با اشوزرتشت
وارسته:رهاگشته
وثوق:مورداعتماد، استوار بودن و پايدار
ولي الله:دوست خدا، خدادوست
وهاب:بسيار بخشنده
ه
هاتف:سروش، بانگ كننده
هادي:راهنما
هارپارك : نام وزير استياك آخرين پادشاه ماد
هامان : يكي از درباريان خشايار شاه
هامرز : نام سپهسالار خسروپرويز ساساني
هامون : از نام هاي ايراني
هامين : تابستان در اوستا
هاون : گاه بامدادي
هاوني : ايزد نگهبان بامداد
هَخامنش : دوست منش. نام سردودمان هخامنشيان
هَردار : نام هشتمين نياي اشوزرتشت
هُرمز : نام سومين پادشاه ساساني
هرمزديار : يار خدا
هُزوارش : شرح و تفسير
هُژبر : دلير و نامجو
هَژير : خوو پسنديده، از پهلوانان دوره كياني پسر گودرز
همتا : مانند، شريك
همگون : همرنگ، همانند
هنگام : زمان، گاه
هوبَر : دربردارنده نيكي
هوتَخش : سازنده خو. پيشه ور
هوتن : فرماندار ساحلي در روزگار داريوش
هوداد : نيك آفريد
هودين : نام سومين نياي آدرباد مهر اسپنتمان
هور : خورشيد
هورا : مي صاف و مقدس
هوشنگ : پسر سيامك پسر كيومرس، دومين پادشاه پيشدادي
هوشيدر : از نام هاي برگزيده
هوكَرپ : واژه اي پهلوي خوش اندام
هوم : گياه مقدس
هومان : از نام هاي برگزيده
هومَت : انديشه نيك
هومن : خوب‌منش
هيمه : نام داماد داريوش و از سرداران بزرگ پارسي
هاشم:كسي كه شير مي دوشد، شكننده استخوان
هخامنش:درست كردار، درست انديش
هدايت:راه نما، مرشد
هرمز:خداي بزرگ، ستاره مشتري
هژير:چالاك، ستوده، خوش چهره
هشام:توانا، جوانمرد
همايون:فرخنده، ميمون
همت:عزم، قصد
هور:خورشيد
هوشنگ:آگاه، خرد
ی
يادگار : اثر و نشان كه كسي از خود باقي بگذارد
يزدان داد : موبدي در سده نهم كه در كرمان مي‌زيسته
يزدان مهر : از نام هاي برگزيده
يزدان يار : از نام هاي برگزيده
يزدانشاه : نام پسر انوشيروان دادگر
يزدگرد : نام پادشاه ساساني
يَسنا : از بخش‌هاي اوستا
يار:دوست، همدم
ياسر:ساده و آسان، پدر عمار
يحيي:زندگي بخش
يدالله:دست خدا، از القاب علي(ع)
يعقوب:اسب، جوي خرد
يوسف:محزون، خشمگين، ناله كننده
يوشيج:دهي در شمال ايران و نام پدر شعر نوي ايراني
يونس:از پيامبران بني اسرائيل

elili
07-23-2010, 01:00 AM
چقد زياد بود...:242:

Borna66
07-23-2010, 02:37 AM
طه توش نبود:167:پس ليست ناكامل هست:73: كه من كاملش مي كنم
طه= باتقوا-پاكيزه-طاهر-خوش اخلاق و هر صفت خوب منصب به حضرت محمد(ص)

روزگار خوش

فرناز
07-23-2010, 03:07 PM
طه توش نبود:167:پس ليست ناكامل هست:73: كه من كاملش مي كنم
طه= باتقوا-پاكيزه-طاهر-خوش اخلاق و هر صفت خوب منصب به حضرت محمد(ص)

روزگار خوش

بله از این جهت که لیست ناقص بود ولی شما قبلا در مورد این نام توضیحات مفصل فرموده بودین مرسی از توضیح مجددتون

tania
07-24-2010, 01:52 AM
بله از این جهت که لیست ناقص بود ولی شما قبلا در مورد این نام توضیحات مفصل فرموده بودین مرسی از توضیح مجددتون

آره عزیزم این طه هم مارو کشت با این اسمش ازبس توضیح داد.

tania
07-24-2010, 02:00 AM
طه توش نبود:167:پس ليست ناكامل هست:73: كه من كاملش مي كنم
طه= باتقوا-پاكيزه-طاهر-خوش اخلاق و هر صفت خوب منصب به حضرت محمد(ص)

روزگار خوش
این معنی اسمای مردای ایرانیه، ببخشید شما اهل کجایید؟ :112:

Borna66
07-24-2010, 02:16 AM
آره عزیزم این طه هم مارو کشت با این اسمش ازبس توضیح داد.

خوب اسمه باحالي هست ديگه. حسود هم زياد داره در موردش :226:


این معنی اسمای مردای ایرانیه، ببخشید شما اهل کجایید؟ :112:

من اهل ال ايران هستم:247:


روزگار خوش

tania
07-24-2010, 02:32 AM
ما کشوری به نام"ال ایران" نداریم. متأسفم اسمتون تو لیست قرار نمی گیره :biggrin: