PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگي نامه فضل بن شاذان



sunyboy
07-03-2010, 09:10 PM
فضل بن شاذان


زندگی نامه
ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب نظر، متکلم متفکر، مفسر حاذق، دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى.
از جزئیات زندگى شخصى و تاریخ دقیق تولدش و... چندان آگاه نیستیم، نجاشى او را از طایفه ازد از قبیله‏هاى معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. (1) با توجه به روایاتى که فضل از امام رضا علیه السلام دارد مى‏توان تولد او را در حدود صدوهشتاد هجرى تخمین زد.

کشى مى‏نویسد: فضل در روستایى در حوالى بیهق بود که خبر خروج خوارج به او رسید براى فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت در اثر فشار و سختى سفر بیمار شد و در سال 260 هجرى درگذشت. (2) بر قبر او در نیشابور گنبد و بارگاهى است و محل تردد و زیارت شیفتگان علم و ولایت است.

فضل در محفل پیشوایان معصوم
وى افتخار حضور و شاگردى چهار امام معصوم علیهم السلام را دارد. نجاشى مى‏گوید از امام جواد علیه السلام روایت دارد و شیخ طوسى نام او را در زمره یاران امام هادى و عسکرى علیمها السلام ذکر مى‏کند. (3) اگر چه نجاشى در روایت فضل از امام رضا علیه السلام تردید کرده لیکن روایات او در عیون اخبار الرضا علیه السلام (4) و من لا یحضره الفقیه (5) در علل شرایع و احکام، با تصریح «فضل‏» درآخر روایت‏به سماع وى از امام رضا علیه السلام جایى براى این تردید باقى نمى‏گذارد.

sunyboy
07-03-2010, 09:11 PM
مقام فضل در نزد امامان معصوم
کتابى از فضل بن شاذان به دست امام حسن عسکرى علیه السلام رسید، امام با ورق زدن به مطالعه کتاب او پرداخته، فرمود: خدایش رحمت کند، اهل خراسان به منزلتش غبطه مى‏خوردند زمانى که فضل بین ایشان زندگى مى‏کرد. (6)
زمانى از فضل نزد امام عسکرى علیه السلام نامى برده شد، شایعه پراکنیهاى دشمن را پیرامون عقاید و شخصیت او براى امام مطرح کردند و از آن حضرت براى شفاى او دعا طلب کردند، امام علیه السلام فرمود: آرى بر فضل دروغ بستند، خداوند رحمتش کند، خداوند رحمتش کند. راوى مى‏گوید: هنگامى که به خراسان رسیدم فهمیدم در همان زمانى که در خدمت امام بودیم فضل از دنیا رفته بود.
پیامبران و پیشوایان معصوم براى هر کسى به اندازه عقل و فهم و درکش، از مطالب و معارف و حقایق پرده برمى‏دارند «انا معاشر الانبیاء نکلم الناس على قدر عقولهم‏» (8) ، روایت صدوق از فضل بن شاذان در علل شرایع و احکام بیانگر قوت فهم و حذاقت اوست که امام او را لایق دانسته و بسیارى از فلسفه احکام را در حدود بیست صفحه از سرتاسر فقه براى او گفته است.

گفتار دانشمندان در باره فضل
نجاشى رجال شناس بزرگ امامى در ستایش از فضل مى‏گوید: او ثقه و از بزرگان فقها ومتکلمان شیعه و در این طایفه داراى مقام و جلالتى است، وى مشهورتر از آن است که ما به توصیف او بپردازیم . و شیخ طوسى در این راستا مى‏نویسد: فقیه، متکلم، جلیل القدر. و کشى او را از عدول و ثقات برشمرده و در موارد زیادى به گفتار او در توثیق و تضعیف رجال به عنوان سندى اعتماد مى‏کند.
علماى دیگر نیز به اتفاق او را توثیق و از فقیهان عالى‏مقام و متلکمان سترگ به حساب آورده‏اند.
ابن ندیم درباره او مى‏نویسد: فضل بن شاذان رازى، خاصى و عامى است، شیعه او را از خود مى‏داند; از این رو نام او را در جمله دانشمندان شیعه بردم و حشویه او را از خود مى‏پندارد و کتابهایى دارد که با عقاید حشویه سازگار است. مانند: تفسیر، قرائات، سنن در فقه. فرزندش عباس نیز کتابهایى دارد. ابن ندیم ترتیب سور قرآن را در مصحف ابن مسعود و ابى بن کعب از فضل بن شاذان نقل مى‏کند و مى‏نویسد: فضل یکى از پیشوایان و امامان علوم قرآنى و قرائات است از این رو آنچه اوگفته بود بر آنچه خود دیدم ترجیح داده، نوشتیم.
شیخ طوسى در مقام نقد کلام ابن ندیم مى‏نویسد: گمان مى‏کنم ابن ندیم فضل بن شاذان نیشابورى را با فضل بن شاذان رازى از علماى اهل سنت اشتباه کرده است. این اشکال به مطالعه کتاب ایضاح فضل بن شاذان تایید مى‏شود که وى حشویه و تمام گروههاى غیر امامى را مورد نقد و انتقاد قرار داده است و در کتب شیعى نامى از عباس بن فضل بن شاذان به عنوان مؤلف یا راوى حدیث دیده نشده است.

اساتید و مشایخ فضل بن شاذان
از ویژگیهاى این مرد بزرگ، استادان زبردست و دانشمند وى هستند که در تعلیم و تربیت او سهم به سزایى داشته‏اند، فضل مى‏گفت: هشام بن حکم مدافع اسلام و ولایت از دنیا رفت و یونس بن عبدالرحمان جانشین او شد که با براهین محکم خود شبهات مخالفان دین را درهم کوبیده پاسخ مى‏داد، پس از او تنها جانشینش سکاک عهده‏دار این خدمت‏شد و او نیز دار فانى را وداع گفت و من با پنجاه سال سابقه شاگردى در محضر چنین بزرگانى در پست ایشان به انجام وظیفه مشغولم.
وى حدیث را از ابوثابت، حماد بن عیسى، صفوان بن یحیى، عبد الله جبلة، عبدالله بن الولید العدنى، محمد بن ابى عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى، یونس بن عبد الرحمان روایت مى‏کند. روایاتش در کتب اربعه به 775 روایت‏بالغ شده است.

تالیفات فضل
نجاشى مى‏نویسد:(کنجى) (کشى) براى فضل صد وهشتاد تصنیف گفته است وى نام حدود چهل تالیف او را ذکر مى‏کند و شیخ طوسى نیز در حدود سى تالیف از آثار او را یاد کرده است. به مقتضاى متکلم بودن فضل بیشتر تالیفاتش در رد و ابطال عقاید فرقه‏هاى دیگر است. همانند: کتاب النقض على الاسکافى فى تقویة الجسم; کتاب الرد على اهل التعطیل; کتاب الرد على الثنویة; کتاب الرد على محمد بن کرام; کتاب الرد على الفلاسفة و... و پاره‏اى از تالیفاتش نیز در مسائل اختلافى بین متکلمان است همانند: کتاب الوعید; کتاب الاستطاعة; کتاب التوحید فى کتب الله; کتاب مسائل فی العلم; کتاب معرفة الهوى والضلالة; کتاب الرجعة; کتاب الامامة و... قسمتى از تالیفاتش نیز در علومى همانند فقه، حدیث، لغت، تفسیر وعلم قرائات و ... مى‏باشد همانند کتاب الفرائض; کتاب الطلاق; کتاب المتعتین ; کتاب العروس در لغت و....
از میان این همه تالیفات، پاره‏اى از سخنانش در لابلاى کتب فقهى و کلامى و کتابى به نام الایضاح در لابلاى کتب فقهى و کلامى دیده مى‏شود.
گوشه‏اى از سخنان فضل در کتب کلامى
الف
از دیدگاه اهل سنت، اگر شخصى از دنیا رود و دخترانى باقى بگذارد، باید دو ثلث از ماترک او را به دختران و ثلث‏باقى مانده را به عصبه میت دهند.(رجوع شود به موسوعه فقهیه، ج‏4، ص 307 به بعد) و بنابر مذهب امامیه تا زمانى که از طبقه اول کسى زنده باشد نوبت‏به طبقه دوم نمى‏رسد.
فضل به علماى اهل سنت مى‏گفت: اگر میتى 30 هزار درهم به جاى گذارد براى 28 دختر خود و یک پسرش چگونه تقسیم مى‏کنیم؟ گفتند: به هر دخترى هزار درهم و به پسر دو برابر آن.گفت: اگر 28 دختر و پسر عمویى داشته باشد بنابر قاعده ارث بین شما به دختران 20 هزار درهم و به پسر عموى میت ده هزار درهم باید داده شود، لازمه این نظر این است که سهم پسر که از صلب میت است کمتر از سهم پسر عمو باشد در حالى که نام پسر در قرآن به عنوان متقرب به میت ذکر شده ولى پسر عمو به واسطه پدر و جدش با میت قرابت پیدا مى‏کند.
ب
از او دلیلى بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام خواستند گفت: دلیل کتاب و سنت و اجماع مسلمانان. زیرا قرآن فرمان به اطاعت از اولو الامر داده است و در معناى اولو الامر اختلاف شده که آیا مراد امراى لشکرند یا علما یا آمران به معروف و ناهیان از منکر و به اجماع امت امیر مؤمنان‏علیه السلام همه این مناصب را دارا بوده است اما دیگران نه. زیرا به سنت ثابت‏شده که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را براى قضاوت به یمن فرستاد، امارت بر لشکر داد و به او ولایت‏بر اموال و اداى دیه به بنى جذیمه داد و براى قرائت‏سوره برائت را انتخاب کرد.
ج
وى با تمسک به این آیه:«اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله من‏المؤمنین والمهاجرین‏» (احزاب/6)، استدلال بر امامت امیر مؤمنان مى‏کرد و مى‏گفت: خداوند ولایت را بر نزدیکترین افراد به پیامبر واجب کرده و او را اولى از دیگران دانسته است و امیر مؤمنان علیه السلام در این مقام بر دیگران مقدم است.
اگر کسى بگوید: عباس عموى پیامبر بر على علیه السلام مقدم است گوییم: اقربیت تنها کافى نیست‏بلکه اقربیت در آیه بر صفت ایمان و هجرت معلق شده وعباس از مهاجران نبود.
د
وى بر فتواى اهل سنت در طلاق اشکال داشت که قابل دفع نیست مى‏گفت: اگر مردى با زنى ازدواج و پس از وطى با او، خلعش کند و پس از ساعتى از خلع برگردد و او را عقد کند و بدون مجامعتى او را طلاق دهد بنابر فتواى شما این زن را عده نیست، زیرا طلاق قبل از دخول عده ندارد پس جایزاست مرد دیگرى با او در همان روز ازدواج کرده و اگر این صحنه تکرار شود جایز است در یک روز چندین مرد با این زن ازدواج و... داشته باشند و این امرى شنیع و بى سابقه در اسلام است. (18)

sunyboy
07-03-2010, 09:12 PM
نظرى کوتاه بر کتاب ایضاح
فضل بن شاذان در کتاب گفتار و عقاید جهمیه، معتزله، جبریه، اصحاب حدیث، مرجئه، خوارج، علماى حجاز و عراق و انظار اهل سنت پیرامون امیرمؤمنان و معاویه و طلحه و زبیر و عثمان و گفتارشان را در اعتبار علما و دانشمندانشان مانند عبدالله بن مسعود، حذیفة بن یمان، ابوهریره، ابوموسى اشعرى، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب، خالد بن عرفطه، عبدالله بن عمر، عایشه، عمرو بن العاص، الحکم بن العاص و... نقل کرده و پس از آن به انتقاد از افکار مرجئه پرداخته، روایاتى که در اثبات خلافت ابوبکر اقامه مى‏کنند همانند:« اصحابى کالنجوم‏»، «اختلاف امتى رحمة‏»، را تحلیل مى‏کند و اشکالات آن را مطرح کرده آیاتى را در ردنظریه عدالت صحابه به طور مفصل مطرح مى‏کند و این نظر را مخالف با کتاب خدا قلمداد مى‏کند و مطاعن خلفا را یکى‏یکى نقل مى‏کند و شگفت این که در تمام موارد برکتب اهل سنت استشهاد مى‏کند.
در اینجا به گوشه‏هایى ازسخنان فضل بن شاذان در این کتاب اشاره مى‏کنیم که بیانگر دقت و موشکافى و فهم و تیزبینى او است.

استدلال اهل سنت‏بر صحت اجتهاد صحابه و جواب فضل
اهل سنت مى‏گویند:پیامبر وقتى معاذ بن جبل را به یمن براى قضاوت فرستاد به او فرمود: به چه چیزى قضاوت مى‏کنى؟ گفت: به کتاب خدا. فرمود: اگر در کتاب حکم آن واقعه نبود؟ گفت: به سنت رسول خدا. فرمود: اگر در سنت هم نبود؟ گفت: به اجتهاد و راى خود عمل کرده، در اجتهاد کردن شتاب نمى‏کنم، در این هنگام پیامبر خدا ست‏بر سینه او زده فرمود: سپاس خدایى را که نماینده رسول خدا را موفق داشت. از این روایت و آنچه رسیده که:«اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم‏»، و«اختلاف امتى رحمة‏»، مى‏فهمیم که در مواردى که در کتاب و سنت‏حکمى نرسیده باشد ما را به آراى صحابه ارجاع داده است و صحابه نیز در بسیارى از پیشامدها نظر داده و آنها که عادل هستند و خلاف عمل نمى‏کنند، بر ما واجب است از آنان پیروى کنیم.
فضل ابتدا به اشکال نقضى پرداخته مى‏گوید: امت‏بر خلافت‏یزید بن معاویه اجتماع کرد آیا اجتماعش بر هدایت‏بود یا ضلالت؟ و بعد در اشکال حلى مى‏گوید: دروغترین روایات، خبرى است که نسبت جور و ظلم به خدا و نسبت جهل به پیامبر دهد اگر دین خدا کامل شده همان طورى که در قرآن فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم‏» پس اجتهادات صحابه آیا از احکام خداست؟ اگر هست پیامبر باید بیان کرده باشد و اگر از دین نباشد مردم به آن نیازمند نیستند و لازمه ادعاى شما این است که پیامبر به احکامى که صحابه استنباط کرده‏اند جاهل باشد....
روایتى که درباره معاذ بن جبل نقل کردید سرتا پا کذب و طعن بر پیامبر خداست; زیرا خداوند در آیات متعددى پیامبر را از پیروى هوا برحذر داشته و به او فرمان مى‏دهد فقط به حکم خدا عمل کن (19) .
و ثانیا اگر معاذ بن جبل به حکمى که در کتاب و سنت نیست‏با اجتهاد خود رهنمون مى‏شود باید مقامش بالاتر از پیامبر باشد; زیرا پیامبر نیازمند وحى بود تا به احکام الهى برسد و معاذ بى نیاز از آن و باید پیامبرجاهل باشد به آنچه معاذ به آن عالم است و....
روایت:«مثل اصحابى مثل النجوم بایهم اقتدیم اهتدیتم‏» و «اختلاف اصحابى رحمة‏» با این دو روایت نیز اساس نبوت را زیر سؤال برده‏اید و قصد ابطال آن کرده‏اید. زیرا شما معتقدید پیامبر به ما دستور داده از گروهى پیروى کنیم تا هدایت‏شویم و از سویى به ما اجازه ریختن خون ایشان را در جنگ جمل و صفین و نهروان داده باشد و یا نسبت‏به عثمان بن عفان که چهل روز محصور بود صحابه چند گروه شده بوده‏اند گروهى بر ضد او و گروهى به نفع او و گروهى بى تفاوت. اقتداى به اینان چگونه ممکن است آیا کار همه گروهها درست‏بود. و یا اگر گروهى در لشکر طلحه و زبیر بوده و صدها نفر از لشکر على را کشته باشند بعد از ظهر همان روز به لشکر على بپیوندند و صدها نفر را از لشکرمقابل بکشند مى‏توان گفت در هر دوحالت مصیب هستند؟

در تناقض روایات اهل سنت مى‏گوید:
شما از طرفى روایت مى‏کنید که از پیامبر پرسیدند: چه کسى را از دیگران بیشتر دوست دارى فرمود: عایشه، گفتند: در مردان گوییم; فرمود: پدرش را; گفتند: پس از وى; فرمود: عمر را. و در روایت دیگرى از شما فرمود: فاطمه را گفتند: در مردان فرمود: همسرش را.
و در روایت‏سومى وقتى عبد الله بن عمر بر پدرش اعتراض کرد چرا سهمیه اسامة بن زید را سه هزار و براى من دوهزار قرار دادى در حالى که در تمام جنگهایى که او شرکت داشت من حاضر بودم. عمر گفت: زیرا پیامبر اسامه را بیش از تو دوست مى‏داشت و پدرش نزد پیامبر محبوبتر از پدر تو بود.

فضل بن شاذان و دفاع فرهنگی

«ابو حمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدی نیشابوری‏» از چهره‏های درخشان تشیع و از علمای برجسته فقه، کلام و دیگر رشته‏های متنوع علوم اسلامی است. چنین به نظر می‏رسد که فضل تا اواسط قرن سوم هجری، حیات داشته و افتخار شاگردی و مصاحبت چهار نور پاک از امامان شیعه را برای خود ثبت کرده است; او از اصحاب و شاگردان امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری (ع) می‏باشد. در روایتی آمده است: «که امام حسن عسکری (ع) سه بار بر او رحمت فرستاند و او را به نیکی یاد کردند.» فضل بن شاذان دانش را از امام علی بن موسی الرضا (ع) فرا گرفت. فضل طبق نقل اکثر مورخین در سال 260 هجری، دار فانی را وداع کرده است، پدر فضل بن شاذان از شاگردان «یونس بن عبد الرحمن‏» فقیه و متکلم امامی بود که به گفته فضل، یونس در نزد او جایگاه و مقام ویژه‏ای داشت. عصر فضل بن شاذان یکی از برهه‏های ویژه تاریخ اسلام مخصوصا تشیع می‏باشد او در زمانی حیات علمی خود را آغاز نمود که جهان اسلام با پدیده‏ای جدید به نام «نهضت ترجمه‏» رو به رو گردید، این نهضت در حقیقت از عهد «منصور دوانیقی‏» خلیفه عباسی آغاز شد و خلفای دیگر، کار او را دنبال کردند. «مامون‏» در سال 217 برای ترجمه، مدرسه‏ای تاسیس کرد که به «بیت الحکمه‏» معروف شد. او گروهی از مترجمان را در آنجا گرد آورد و یک طبیب نصرانی به نام «یوحنا بن ماسویه‏» را بر آنها ریاست داد، در آغاز، کتبی که ترجمه شد، مربوط به علوم عملی مانند: طب، حساب و کیمیا بود ولی بعدها به علوم دیگر و معارف نظری و ما بعد الطبیعه و دین نیز پرداخته شد، که نخستین جرقه‏های انحراف دینی نیز از همین جا زده شد. ترجمه تورات و انجیل و نیز کتب مانوی و مزدکی در این دوره صورت گرفت. مهمترین و موثرترین کتبی که نظر مسلمانان را به خود جلب کرد، کتب طبی و فلسفی بود، و بسیاری از عقاید مسلمانان تحت تاثیر این کتب قرار گرفت. «ابن ندیم‏» می‏گوید: «مسلمانان بعضی از فلاسفه قبل از سقراط و برخی از سوفسطائیان و شکاکان و رواقیان و اپیکوریان را می‏شناختند، مذهب ذری ذیمقراطیس و اپیکورس در عقاید متکلمین و اشاعره، تاثیر گذاشت; همچنان که مذهب مادی رواقیان در متفکران معتزلی، مؤثر بود. نوشته‏های «نظام‏»، بزرگترین دلیل بر این مدعاست.» همانگونه که «شهرستانی‏» در کتاب «ملل و نحل‏» از فلسفه طالس، فیثاغورث و امباذ قلس و مباحث مختصری را ذکر کرده است. ولی آنچه قابل توجه است این که آگاهی مسلمانان از این فلسفه‏ها سطحی و ناقص و مغشوش بود. ترجمه‏ها در جهان اسلام موجب چنان انقلاب فکری، فرهنگی و لغوی گردید که شاید بتوان گفت در تمام تاریخ تمدن بشری نظیر نداشته است‏حتی می‏شد گفت‏بر «رنسانس اروپا» در قرن پانزدهم میلادی نیز برتری داشت. مسلمانان از صدر اسلام و عهد اموی و اوائل عهد عباسی جز به علوم قرآنی، فقه، حدیث و لغت توجهی نداشتند و از علوم دخیله یا علوم اوائل مانند: طب، ریاضیات، موسیقی و فلسفه بی‏بهره بودند و از طرف دیگر سریانیان، صابئین و حرابیان در نقل این علوم به عربی و انتشار آن در جهان اسلام، سهم به سزایی داشتند. این علوم که مسلمانان از راه ترجمه‏ها بدان آشنایی یافتند در همه نواحی فکر اسلامی حتی در مسائل دینی تاثیر عمیق داشت زیرا برخورد مسلمانان با فرهنگها و فلسفه‏های بیگانه آنها را وادار کرد تا هر چه را با تعبد فراگرفته بودند به محک عقل بسنجند و از همین‏جا بود که در کیان اسلام، فرقه‏های مختلف پیدا شد. فرقی که به علل سیاسی پدید آمدند.

sunyboy
07-03-2010, 09:13 PM
تعبدزدائی
شاید بشود گفت: اولین نتیجه بارز برخورد مسلمانان با علوم بیگانه، خروج آنها از فطرت نخستین و ایمان ساده خود بود تا آنجا که گروه کثیری چون به دیده عقل در آنچه بی‏چون و چرا پذیرفته بودند، نگریستند، در آنها تردید کردند. و در واقع، تعقل جای تعبد را گرفت. به کار گرفتن عقل در امور دین در پاره‏ای موارد موجب الحاد و زندقه و انکار نبوت و معجزات گردید. بنابراین می‏شود گفت: نهضت ترجمه با همه خدماتی که برای جهان اسلام همراه داشت. باعث ظهور و بروز بسیاری از فرقه‏های انحرافی گشت و در این راستا رسالت کسانی که به فکر حفظ اسلام اصیل بودند دو چندان گشت در این حال و هوا بود که «فضل بن شاذان‏» قدم به عرصه یک مبارزه فکری نهاد و در همین رابطه با فرقه‏های انحرافی بی‏شماری دست و پنجه نرم کرد. فرقه‏هایی نظیر: ثنویه، حشویه، کرامیه، اهل تعطیل، قرامطه و غیر اینها. فرقه‏هایی بودند که بیشترین ظهور و بروز را داشتند. بطور مثال در مورد «حشویه‏» می‏توان گفت: آنان متاثر از عقاید «برهمائیان‏» بودند که اصل نبوت را انکار کرده و وجود عقل را برای هدایت، کافی می‏دانستند. حشویه در مورد امامت و عدم لزوم آن این چنین عقیده دارند که: «پیامبر برای خود جانشینی قرار نداده و امور مسلمین را به خود ایشان واگذار کرده است.» و یا اینکه در مسئله ارتکاب معصیت تحت تاثیر تعلیمات یهود و نصاری قرار گرفته و ارتکاب کبائر را بر انبیاء جایز دانستند. ارزش کار فضل بن شاذان هنگامی مشخص می‏شود که می‏بینیم عمده تالیفات او در رد این فرق انحرافی است. که این امر می‏تواند برای اندیشمندان دینی ما مخصوصا حوزویان عزیز به عنوان یک سرمشق باشد زیرا در این برهه از زمان نیز گروههای انحرافی به شدت به ارکان نظام اسلامی حمله‏ور شده و اگر مدافعان نظام به خود نیایند قطعا فردا خیلی دیر خواهد بود. تعداد تالیفات فضل در رد گروهکهای انحرافی، بالغ بر 180 اثر است که برخی از آنها عبارتند از: 1- الرد علی اهل التعطیل 2- الرد علی الثنویه 3- الرد علی الحشویه 4- کتاب الوعید 5- الرد علی القرامطه 6- کتاب الاستطاعه 7- بیان اصل الضلاله 8- الخصال فی الامامه 9- الاعراض و الجواهر 10- مسائل البلدان 11- الملاحم 12- المعیار و الموازنه 13- محبة السلام 14- الایضاح «شیخ مفید» در کتاب کلامی «الفصول المختاره‏» مطالب زیادی را در موضوعات مختلف از ابن شاذان نقل کرده است که نشان از حدت ذهن و ممارست و احاطه علمی او بر مسائل دارد. چیزی که باعث‏شهرت فضل گردید تالیفات او در موضوعاتی بود که جامعه اسلامی آن روز با آنها دست‏به گریبان بود.

فضل و علم تفسیر:
در بحث‏های علوم قرآنی، موضوعات مختلفی طرح و بحث‏شده است که در کتب تفسیر و علوم قرآنی به طور تفصیل آمده است. یکی از این موضوعات که در جای خود قابل تامل است مسئله ترتیب سور قرآنی است که آیا ترتیب قرآن موجود همان ترتیب صدر اسلام است و یا تغییراتی در آن رخ داده است؟ در این باب، ابن ندیم از فضل مطالبی را نقل می‏کند، فضل ابن شاذان می‏گوید: «یکی از اصحاب ما که مورد اعتماد است می‏گفت: ترتیب سوره‏های قرآن را به قرائت «ابی بن کعب‏» در بصره در دهکده‏ای به نام «قریة الانصار» در دو فرسنگی بصره نزد «محمد بن عبد الملک انصاری‏» یافتم، او قرآنی به ما نشان داده و گفت: این قرآن متعلق به پدر من بوده و ما از پدران خود آن را روایت می‏نمائیم. من در آن قرآن نظر کردم و اوایل و اواخر سوره‏ها و عدد آیات آن را درآوردم: اول آن سوره بقره و آخر آن سوره ناس بود.»

فضل و مباحثات کلامی:
شاید بشود گفت: تمام حیات علمی فضل را مباحث کلامی تشکیل داده است. برای نمونه به از آنها، اشاره می‏گردد: از فضل سؤال شد: چه دلیلی بر امامت علی بن ابی طالب وجود دارد؟ فضل پاسخ داد: دلایل زیادی بر این امر وجود دارد. یکی از آنها، آیه قرآن است که فرمود: (یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) به این توضیح که خداوند ما را به اطاعت «اولی الامر» دعوت کرده، همچنان که ما را به اطاعت از خود و رسولش امر کرده است. بنا بر این، همچنان که بر ما شناخت‏خدا و رسول واجب است‏شناخت «اولی الامر» نیز واجب می‏گردد.از طرف دیگر، همه اجماع دارند که این آیه در شان علی بن ابی طالب است ولی در معنای «اولی الامر» اختلاف کرده‏اند. بعضی گفته‏اند: منظور امیران و فرماندهان جنگ می‏باشند. بعضی گفته‏اند: منظور، علما هستند. و برخی منظور از اولی الامر را آمرین به معروف می‏دانند. حال ما می‏پرسیم: بر فرض که همه اینها درست‏باشد، آیا علی (ع) از فرماندهان جنگ نبود؟ قطعا می‏گویند: بوده است. به دسته دوم می‏گوییم: آیا علی (ع) از علما نبود؟ باز جواب مثبت است. به دسته سوم می‏گوییم: آیا علی (ع) آمر به معروف و ناهی از منکر نبود؟ این را نیز قبول دارند. نتیجه این که با اقرار طرف مقابل، این اتفاق و اجماع به دست می‏آید که مقصود از آیه قرآن، قطعا علی (ع) است.

فضل و کتاب الایضاح:
مهمترین کتابی که در این زمان از ابن شاذان در دسترس می‏باشد کتاب گران‏سنگ «الایضاح‏» است که یکی از مهمترین کتب کلامی شیعه است. در این کتاب، مباحث کلامی بیشماری که در آن عصر مورد ابتلا بوده بحث‏شده است. کافی ست‏با نگاهی تیزبینانه به مطالب کتاب الایضاح، دریابیم که بعضی از انحرافات دینی زمان ما نیز عینا همان قضایایی است که در آن زمان اتفاق افتاده است و به راستی که تاریخ تکرار شده است. هر چند پوسته، رنگ و لعاب مطالب تغییر یافته اما باطن و مغز انحراف، یکی است. از باب نمونه، به چند مورد بسنده می‏کنیم:
الف- پیامبر (ص) و دغدغه جانشین بعد از خود
فضل در کتاب الایضاح حدیث مشهور «حدائق بهشتی‏» را ذکر کرده و به جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) اشاره می‏کند که روزی پیامبر اکرم (ص) به همراه حضرت علی (ع) از کنار باغی می‏گذشتند. حضرت علی (ع) اظهار داشتند: عجب باغی! زیبایی باغ، مورد تعجب آن حضرت واقع شد. پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: باغ تو در بهشت از اینها، زیباتر است. آنگاه سر مبارکش را بر روی شانه حضرت علی (ع) نهاد و گریست. وقتی حضرت علی (ع) علت گریه را سؤال کردند فرمود: «ضغائن فی صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدی احقاد بدر و تراث احد» یعنی: ای علی! کینه‏های بدر و احد را در دل گروههایی می‏بینم که آنها را بر تو ظاهر نمی‏کنند مگر بعد از من. سپس فرمود: پدرم فدای تو، که تنها و شهید خواهی شد. آری، اگر آن روز کینه‏های بدر و احد رخ می‏نمایاند و علی را به جرم اسلام‏خواهی و دفاع از دین، محاکمه می‏کنند و سرانجام او را به همین جرم به شهادت می‏رسانند، امروز نیز بعد از 20 سال از انقلاب اسلامی و بعد از 10 سال از رحلت ابر مرد تاریخ یعنی خمینی کبیر (ره) عقده‏های سرکوبی منافقین و گروهکهای منحرف در سالهای نخست انقلاب، سر باز می‏کند و سران نفاق با حالتی طلبکارانه از خوشگذرانیهای فرنگ، برگشته و اساس انقلاب را زیر سؤال می‏برند و از آن بدتر، افرادی در مناصب کلیدی کشور قرار می‏گیرند که سابقه خوشی نداشته و به بدهکاران نظام، چراغ سبز نشان می‏دهند. مخالفتهایی که امروز در قالبهای مختلف با اصل «ولایت فقیه‏» می‏شود اگر در زمان امام (ره) یک هزارم آن مطرح می‏گشت‏با مشت آهنین امام مواجه بود. همانگونه که برخی از این افراد در مصاحبه‏هایشان گفته‏اند: ما در زمان امام جرات نمی‏کردیم آنچه را در دل داریم، بگوییم.
ب- خطر تکیه بر یهود و نصاری و ایجاد رابطه با آنها:
فضل در بخش دیگری از کتاب الایضاح با ذکر مطلبی از «عبد الله بن عمر» می‏گوید: روزی شخصی از علمای یهود به نام «یوسف‏» نزد ابن عمر نشسته بود. فردی آمد و از ابن عمر مسئله‏ای را پرسید. ابن عمر به سائل گفت: از یوسف بپرس. زیرا او «اهل ذکر» است و قرآن فرموده است: (اگر مطلبی را نمی‏دانید از اهل ذکر سؤال کنید.) فضل می‏گوید: شما گمان می‏کنید «اهل ذکر» یهود و نصاری هستند؟ و حال آن که اگر ما از آنها در مورد دین خود سؤال کنیم آنها با عقاید خویش به پرسش ما پاسخ خواهند گفت و ما را منحرف خواهند کرد. در مورد ایجاد روابط با یهود و نصاری، می‏گوید: روزی عمر بن الخطاب نزد پیامبر اکرم (ص) آمد، در حالی که کتابی را در دست داشت که در آن، تورات به عربی نوشته شده بود. عمر آن را برای پیامبر (ص) قرائت کرد. پیامبر به محض شنیدن تورات غضبناک گردید به صورتی که آثار غضب از چهره‏اش نمایان شد. سپس بر بالای منبر رفته فرمودند: «ای مردم! هیچگاه چیزی را از اهل کتاب سؤال نکنید زیرا آنان شما را هدایت نخواهند کرد. اگر اهل هدایت‏بودند خود به ضلالت نمی‏رفتند.» حال چه شده است که ما برای اکثر امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره، نسخه‏های پیچیده شده در غرب را مو به مو در این کشور اسلامی اجرا می‏کنیم خداوند آخر و عاقبت همه را ختم به خیر کند.
ج- بررسی چهره‏های صدر اسلام:
شناختن رجال دینی و سیاسی هر مکتب یا کشور، نقش زیادی در پیشبرد اهداف آن مکتب یا انقلاب یا کشور دارد. مثلا چرا افرادی مانند «زبیر» که 25 سال برای اسلام و پیشبرد آن شمشیر می‏زنند ولی یکباره در مقابل حق قرار می‏گیرند و تقاضای «مصونیت قضائی، می‏کنند و خواستار امتیازات بیشتری می‏گردند. فضل در جای دیگری از کتاب الایضاح، به معرفی چهره‏های مهم نفاق پنهان در قضایای صدر اسلام می‏پردازد و در این رابطه از ابو هریره، ابو موسی اشعری، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب، عبد الله بن عمر، عایشه و عمرو بن عاص نام می‏برد. او حدیثی را از «حذیفة بن یمان‏» نقل می‏کند که می‏گفت: به خدا قسم کسی از اصحاب پیامبر (ص) مثل من، منافقین را نمی‏شناخت و من شهادت می‏دهم که: ابو موسی اشعری، منافق است. حال چه شده است که همین ابو موسی به عنوان «حکم‏» انتخاب و چنان ضربه‏ای به دین می‏زند که هزاران مرد جنگی از آن ناتوانند. امروز نیز وقتی انحرافات برخی افراد را گوشزد می‏کنی داد بسیاری بلند می‏شود که فلان شخص دارای چندین حکم از امام است. مگر می‏شود منحرف شود؟ و حال آنکه همین امام (ره) فرمود: «ملاک، حال فعلی افراد است.» و هیچگاه کسی را برای همیشه، مصونیت نبخشید. کما این که پیامبراکرم (ص) نیز چنین کاری را نکرد. امید این که حوزه‏های علمیه بتوانند صدها فضل بن شاذان را که آشنای به زمان و مکان باشند، تربیت کرده و به جامعه عرضه کنند.


منابع :
سایت اطلاع رسانی دانشنامه :
www.daneshnameh.roshd.ir
سایت اطلاع رسانی آفتاب
Set Cookies (http://www.aftab.ir)