PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دیگر زمان زیادی نمانده است



nafis joon
05-30-2010, 05:30 PM
ساعت بمان نرو

دیگر زمان زیادی نمانده است

باید کمی ستاره ببینم در آسمان

باید نهال خنده بکارم بروی لب

تا انتهای خط راهی نمانده است

تیک تاک عمر من

آه ای دقیقه های عجوا و فراری ام

رخصت نمی دهید؟

باید کمی بنفشه بکارم کنار حوض

باچتر های بسته ،بجویم سرشک ابر

آیینه ،خنده های من از یاد برده است

باید دوباره بیابم نشان عشق

گویی که سالهاست

من با کسی که نه ، گویی که با خودم

من قهر بوده ام

ساعت تو را بجان عقربه هایت ،بمان ،نرو

آه ای خدای من

از دفتر حیاتی عمر من چند برگ مانده است ؟

؟؟؟

دیگر گلایه بس

باید دوکاسه آب ، بریزم به پشت سر

باید دوباره عاشقانه نفس را فرو برم

باید که بی بهانه بخوانم ترانه ای

تا هست دفتری ، تا مانده برگ نو

باید تمام ورق های رفته را

خط خورده یا سیاه ، دیگر ز یاد برد

ساعت نماند و رفت

در این دو روز عمر پیروز آن کسی

که در دفتر حیات ، تکلیف هر چه بود

این مشق زندگی

زیبا نوشت و رفت