PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نکاتي از زبان قرآن: داستان گويي قرآن



yamahdi
05-21-2010, 02:14 PM
باسم الله النور
روش داستان گويي در قرآن کريم، برخلاف داستان گفتن ماست. قرآن در بيان يک داستان، تمام مواردي که به نظر آن غير ضروري است را حذف مي کند. به عنوان مثال، با وجود تعداد آيات زيادي در مورد حضرت موسي(ع)، هنوز مشخص نيست ملاقات آن حضرت با حضرت خضر دقيقا در چه زماني بوده، قبل از رفتن به کوه طور بوده يا بعد از رفتن به طور اين ملاقات صورت گرفته است. البته در برخي از روايات توضيحات و جزئيات بيشتري در مورد داستان هاي قرآن آمده که بيشتر اين روايات جزء اسرائيليات محسوب مي شوند (براي توضيح بيشتر رجوع کنيد به تفسير الميزان، ذيل داستان حضرت يوسف و حضرت داوود).از طرفي در بيان داستان توسط قرآن، گاهي اوقات تقدم و تأخر در داستان رعايت نمي شود، و ممکن است قسمت هاي پاياني داستان بنابر اهميت آن در ابتدا بيان شود.همچنين اين نوع بيان داستان سرشار از نکته ها و پيام هاي ذکر شده در آيات است که ما در هنگام نقل قول از قرآن، اين پيام ها را به صورت ناآگاهانه حذف مي کنيم.
به عنوان مثال اگر بدون رجوع به قرآن بخواهيم داستان هابيل و قابيل را بيان کنيم به اين صورت مي گوييم:
مقرر شد که هابيل و قابيل براي خدا قرباني ارائه کنند. قرباني هابيل پذيرفته شده و قابيل از اين مسأله ناراضي مي شود.سپس برادر خود را کشته و در مورد جنازه او دچار سرگرداني مي شود. در اين هنگام کلاغي را مي بيند که در حال کندن زمين بود. قابيل از ديدن اين صحنه و درک عجز خود دچار پشيماني مي شود.
اگر چه ظاهرداستان به صورت صحيح ذکر شد، اما نکات اخلاقي اين داستان که از آيات به دست مي آيد در اين نقل ناديده گرفته شد. براي دريافت برخي از اين نکات، اين آيات مرور مي کنيم:
سوره مبارکه مائده؛ آيات 27 تا 31
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «27» لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ «28» إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ «29» فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ «30» فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «31»
وداستان دو پسر آدم را به درستى و راستى بر آنان بخوان ، هنگامي كه هر دو نفر با انجام كار نيكى به پروردگار تقرّب جستند ، پس از يكى پذيرفته شد ، و از ديگرى پذيرفته نشد . (برادرى كه عملش پذيرفته نشد به برادرش) گفت : بى ترديد تو را مي كشم . (او) گفت : خدا فقط از پرهيزكاران مي پذيرد . « 27» مسلماً اگر تو براى كشتن من دستت را دراز كنى ، من براى كشتن تو دستم را دراز نمي كنم ; زيرا از خدا پروردگار جهانيان مي ترسم . « 28» من مي خواهم به گناه كشتن من و گناه خودت بازگردى و در نتيجه از دوزخيان باشى ; و اين است پاداش ستمكاران . « 29» نفس، كشتن برادرش را در نظرش سهل و آسان جلوه داد ، پس او را كشت و از زيانكاران شد. « 30» پس (در كنار جسد برادرش سرگردان بود كه) خدا كلاغى را برانگيخت كه زمين را مي كاويد تا به او نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را پنهان كند .(با ديدن حركات كلاغ) فرياد زد : واى بر من! آيا ناتوان و عاجز بودم از اينكه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم ؟! نهايتاً از پشيمانان شد. « 31»
برخي از نکاتي که در مورد آيات فوق به نظر مي رسند عبارتند از:
- بايد تاريخ گذشتگان را براي عبرت گرفتن خواند و بررسي كرد. (واتل)
- در نقل تاريخ بايد به مسائل مهم پرداخت. («نبأ» يعني خبر مهم)
- تاريخ را از افسانه جدا كنيم. (بالحقّ) (ماجراي قرباني هابيل وقابيل افسانه و داستان بي اساس نيست.)
- اصل، تقرّب به خداوند است نه قرباني، قرباني هرچه كه مي خواهد، باشد. (اذ قرّبا قربانا: «قربانا» نكره آمده)
- به تهديد كننده به قتل هم بايد منطقي جواب داد. (انمّا يتقبّل اللّه )
- ملاك پذيرش اعمال، تقواست، و تفاوت در قبول و عدم قبول، براساس تقواست.(انّما يتقبّل اللّه من المتّقين)
- يكي از راه هاي نهي از منكر، آن است كه به او اطمينان دهي كه به او تجاوز و تعدّي نخواهي كرد. (ما أنا بباسط يدي...)
- آنچه ارزش دارد، نكشتن بر اساس خوف از خداست ، نه به خاطر ناتواني و سستي. (انّي أخاف اللّه)
- تقوا و خداترسي، عامل بازدارنده از گناه و تعدّي در حساس ترين حالات است. (انّي أخاف اللّه)
- خوف از خداوند، يكي از آثار ايمان به ربوبيّت همه جانبه اوست. (انّي أخاف اللّه رب ّ العالمين)
- گناهان مقتول ، به قاتل منتقل مي شود. (تبوء باثمي)
- برادركشي همان و دوزخي شدن همان. (فتكون من اصحاب النّار)
- ايمان به معاد، جزو عقايد اوّليه انسان هاي روي زمين بوده است.(اصحاب النّار)
- قاتل، هم به خود ظلم مي كند، هم به مقتول، هم به خانواده ي مقتول و هم به جامعه. (الظالمين)
- نفس انسان، با وسوسه ، تلقين و تزيين ، انسان را رام و خام مي كند و به گناه مي كشد. (فطوّعت له نفسه)
- فطرت پاك انساني، از آدم كشي بيزار است، ولي نفس، اين كار را خوب جلوه داده و انسان را به قتل وامي دارد. (فطوّعت)
- پيروي از هواي نفس ، خسارت است. (فقتله فأصبح من الخاسرين)
- کلاغ نیز مأمور الهي بود.(فبعث اللّه غرابا)
- ندامت، نشانه ي حق ّطلبي فطرت هاست. (فأصبح من النادمين)
همان طور که ذکر شد از آيات مي توان نکات بسياري را استنباط کرد، اما اينکه هابيل و قابيل چه چيزي قرباني کردند؟ قابيل بدن هابيل را کي و کجا دفن کرد؟ جزئياتي است که قرآن اشاره به آن ها را ضروری نمی داند.
مثالي هم براي نشان دادن اين مطلب که گاهي در روايت داستان ترتيب آيات مطابق تقدم و تأخر داستان نيست، آيه زير است:
سوره مبارکه بقره؛ آيات 67 تا 72
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ «67» قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ....قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ «71»
و (ياد كنيد) زمانى كه موسى به قومش گفت: خدا به شما فرمان مي دهد گاوى را ذبح كنيد ، گفتند : آيا ما را مسخره مي كنى ؟ ! گفت : به خدا پناه مي برم از اينكه از نادانان باشم «67» گفتند : از پروردگارت بخواه براى ما بيان كند كه آن گاو چگونه گاوى باشد ؟گفت : او مي فرمايد كه آن گاوى است نه پير از كارمانده ، نه جوان نارسيده، (بلكه) گاوى ميان اين دو نوع گاو است . پس آنچه را به آن فرمان داده اند، انجام دهيد«68» .....گفتند : اكنون حق را براى ما آوردى . پس آن را ذبح كردند ، در حالى كه نزديك بود فرمان خدا را اجرا نكنند!«72»
بعد از بيان داستان پيدا کردن گاو توسط بني اسرائيل، آيه زير آورده مي شود:

وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ «72»
و (ياد كنيد) هنگامي كه كسى را كشتيد و درباره (قاتل) او به نزاع و ستيز برخاستيد ; و خدا آشكار كننده چيزى است كه پنهان مي داشتيد.« 72»
در اين داستان، پس از قتلي که اتفاق افتاده بود مسأله کشتن گاو پيش مي آيد. در حالي که آيه«72» بعد از آيات مربوط به کشتن گاو آورده شده است.



سایت عطای کثیر