PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از شهيد مطهّرى بياموزيم‏



yamahdi
05-04-2010, 03:14 PM
http://pnu-club.com/imported/2010/05/87.jpg
استاد پس از ترور و شهادت سرلشكر قرنى فرموده بود: «بعد از قرنى نوبت من است». محمد فرزند ايشان مى‏گويد: خوشحالى ايشان در روزى كه شب آن روز به شهادت رسيدند، طورى بود كه هرگز نمونه آن را نديده بودم.




آيا مى‏دانيد كه شهيد مطهرى...

1. نامه خود به پدر بزرگوارش را با خطاب «روحى فداك» (جانم فداى تو باد) آغاز مى‏نمود.
2.
استاد سه شب قبل از شهادت، پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم را در خواب مى‏بيند در حالى كه استاد در كنار امام خمينى ايستاده بودند. پيامبر پس از روبوسى با امام، استاد را در آغوش گرفته و لبهاى ايشان را مى‏بوسند.

(ناقل اين خاطره كه همسر استاد هستند فرموده‏اند:) من گفتم: ان‏شاءاللّه پيامبر گفته‏هاى شما را تأييد كرده‏اند. و استاد فرمود: «مطمئنّم به زودى اتفاق مهمّى براى من رخ مى‏دهد.»
3. شاگرد يكى از عرفا دقيقاً همزمان با شهادت استاد (ساعت 11 شب) در خواب مى‏بيند قبرى را نشان مى‏دهند و مى‏گويند: زيارت كنيد. مى‏پرسد: قبر كيست؟ مى‏گويند: قبر آقاى مطهرى است. بعد ايشان را عروج مى‏دهند و به جاى وسيعى مى‏برند. در آنجا تخت نورانى‏اى را نشان مى‏دهند كه بسيار زيبا بوده و عده‏اى دورش مى‏گشته و صلوات مى‏فرستاده، مى‏گفتند: اين، جاى اولياءاللّه است. و در همين وقت آقاى مطهرى وارد شده، روى آن تخت مى‏نشيند و مى‏گويند: «از خدا يك مقام عالى مى‏خواستم، به من مقامى متعالى عنايت فرمود.»
4. استاد بارها به دانشجويان مى‏گفتند: «دانشگاه به منزله مسجد است. سعى كنيد بدون وضو وارد دانشگاه نشويد.» و خود نيز به يكى از دانشجويان گفته بودند: «من هيچ وقت بدون وضو وارد كلاس نمى‏شوم.»
5. حدود 45 سال پيش در اوّلين جلسه‏اى كه در كلاس درس نهج البلاغه استاد حاضر شدم، توصيه زيادى براى نماز شب كردند و متذكّر شدند كه يكديگر را در نماز شب دعا كنيم. بعد گفتند: «من از شما مى‏خواهم كه دعايى كه در حقّ من مى‏كنيد، اين باشد كه من با شهادت از دنيا بروم.»
6. بعد از آنكه من ايشان را در جريان امر مريضى كه در بيمارستان خوابيده و پدرش وضع مالى خوبى نداشت، قرار دادم، استاد به من پول دادند تا او را مرخّص كنم و فرمودند: «هر وقت از اين مريض‏ها ديدى، به من بگو.»
7. استاد بود كه متن خير مقدم بازگشت امام در 12 بهمن 57 را تهيه و قرائت نمود. استاد اين متن را اين‏گونه آغاز كرد: «جاءالحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقاً»، «اَلا انّ حزب اللّه هم الغالبون»
اى روح خدا و اى ابراهيم بت شكن اسلام و اى بنده پاكباز حق و اى جان عزيز ملت ايران! به عرض برسانم كه:
رواق منظر چشم من، آشيانه توست‏
كرم نما و قدم نه كه خانه، خانه توست‏
8. استاد در نوشته‏اى كه پس از شهادت در جيب لباس ايشان يافت شد، اين نكات را براى در ميان گذاردن با امام‏قدس سره ياد داشت كرده بودند: نماز جمعه - تشكيلات روحانيت و خطر حزب - مسأله امر به معروف و نهى از منكر - پيشنهاد حجاب استاندارد - تسهيلات ازدواج - تعليم فنون جنگى براى افراد 18 سال تا 40 سال و...
9. استاد خويشتن خويش را مرهون امام مى‏دانست، در اين رابطه مى‏نويسند:
«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصيتى ديگر يافتم. فكر كردم كه روح تشنه‏ام از اين شخصيت سيراب خواهد شد... درس اخلاقى كه به وسيله شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مى‏شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود، نه اخلاق به مفهوم خشك علمى، مرا سرمست مى‏كرد. بدون هيچ اغراق و مبالغه‏اى، اين درس مرا آنچنان به وجد مى‏آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديداً تحت تأثير آن مى‏يافتم. بخش مهمّى از شخصيت من در آن درس و سپس درسهاى ديگرى كه طى دوازده سال از استاد الهى‏ام فراگرفتم، انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مى‏دانم. راستى كه او روح قدس الهى بود...»
بارها مى‏گفتند: «من نسبت به امام، حالتى چون مولوى نسبت به شمس دارم. تأثير تعلّم در محضر ايشان زايدالوصف است.»
10.استاد در سال 1334 با دو تن از دوستان خويش قرار مى‏گذارند كه هريك ماهيانه مبلغى روى هم بگذارند تا بتوانند مؤسّسه‏اى فرهنگى تأسيس نمايند. مطابق اين قرار، آقاى طباطبائى 300 ريال، آقاى قائنى 1000 و استاد 150 ريال در ماه تعهّد كرده‏اند.
11.استاد وضعيت زندگى‏اش را در نامه‏اى خطاب به پدر خويش چنين توصيف كرده‏اند (تاريخ 5 / 7 / 44):
«خدا را شكر مى‏كنم در زندگى محتاج نيستم، روزى كفاف دارم، به سلامتى و بهداشت خودم و فرزندانم مى‏رسم، وظائف دينى خود را به لطف خدا انجام مى‏دهم، به كار تحصيل و تربيت فرزندانم رسيدگى مى‏كنم، من بر كار مسلّطم نه كار بر من. على‏الظّاهر در جريان زندگى مظالمى به گردنم نمى‏آيد، نانى كه مى‏خورم، نان كار و زحمت است، آبرو و احترامم محفوظ است.»
12. كتاب «داستان راستان» از سوى كميسيون ملّى يونسكو در ايران، برنده جايزه يونسكو شده است. (در سال 1344)
13.استاد شرط موافقت خويش با طبقه‏اى جديد - كه به تعبير ايشان در فرهنگ جديد غربى پرورش يافته و مطالعات و علايق اسلامى دارند - را (در سال 50) چنين مطرح نموده‏اند:
«اين طبقه مى‏توانند حلقه ارتباط فرهنگ غربى و فرهنگ اسلامى واقع شوند ولى مشروط به اين كه برنامه‏هايى كه به وسيله اين طبقه اجرا مى‏شود، تحت نظارت و كنترل دقيق افرادى باشد كه در فرهنگ اسلامى پرورش يافته‏اند و در علوم اسلامى تخصّص يافته‏اند. و اگر اين نظارت به طور دقيق و جدّى صورت نگيرد، زيان اين گونه افراد و برنامه‏هايى كه اجرا مى‏كنند، از سودش بسى بيشتر است.»
14. استاد از پدر خويش چنين ياد مى‏كنند:
«از وقتى يادم مى‏آيد، اين مرد بزرگ و شريف هيچ وقت نمى‏گذاشت و نمى‏گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخير بيفتد. شام را سر شب مى‏خورد و سه ساعت از شب گذشته مى‏خوابد و حدّاقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده، بيدار مى‏شود و حدّاقل قرآنى كه تلاوت مى‏كند يك جزء است و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى‏خواند... اينها دل را زنده مى‏كند.»
15. استاد طىّ نامه‏اى به فرزندش چنين توصيه مى‏نمايد:
«در انتخاب دوست و رفيق فوق العاده دقيق باش كه مارخوش خطّ و خال فراوان است، همچنين در مطالعه كتابهايى كه به دستت مى‏افتد... حتّى‏الامكان از تلاوت روزى يك حزب قرآن كه فقط پنج دقيقه طول مى‏كشد، مضايقه نكن و ثوابش را هديه روح مبارك حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بنما كه موجب بركت عمر و موفقيت است. ان‏شاءاللّه.»
16. استاد در مورد آزادى عقيده مى‏گفتند: «انقلاب اسلامى اگر بخواهد جلو آزادى عقيده را بگيرد، شكست مى‏خورد... البته فرق است ميان فكر و عقيده، عقيده ممكن است پايه فكرى داشته باشد و ممكن است چنين نباشد و مثلاً از آباء و اجداد رسيده باشد. عقيده‏اى كه پايه فكرى ندارد و از يك انديشه ناشى نشده است، نمى‏تواند آزاد باشد و به شدّت بايد با آن مبارزه كرد. مثل نحوست سيزده و خرافات و... خلاصه اينكه فريب و نيرنگ، قرآن و نهج البلاغه را وسيله قراردادن، آزاد نيست؛ ولى تفكّر، آزاد است و هركس بايد بتواند فكر خود را عرضه كند و در بازار افكار و انديشه‏هاى مختلف است كه ارزش تفكّر اسلامى آشكار مى‏شود.»http://pnu-club.com/imported/2010/05/8.gif


نویسنده:سيّد محمّد عابدين‏زاده تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان