PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بیوگرافی کامران و هومن



MIN@MAN
04-29-2010, 03:25 PM
بیوگرافی کامران و هومن





کامران وهومن جعفری دو برادر که درتهران (گیشا) به دنیا اومدن که البته یه خواهرهم دارن به اسم کتایون که از



هر دوشون کوچکتر واز نظرقیافه خیلی شبیه هومنه خوب کامران متولد۲۵نوامبر۱۹۷۸ وهومن متولد۲۳نوامبر



۱۹۸۰است همون طور که گفتم در تهران بودن تا زمانی که کامران ۱۲سالش بوده واز ایران به کانادا میرن



مدتی در مونترال بودن سپس به ونکوور میرن وهمون جا هم درس میخونن و بزرگ میشن درهمون



ونکوور هم با رامین زمانی آشنا میشن و به گفته خود کامران وهومن رامین مثل برادر بزرگشون



هردو از همون بچگی عاشق موزیک بودن وکامران چون بزرگتر بوده بعدازاتمام تحصیلات کار موزیکو



شروع میکنه ودر کانادا با گروههای مختلفی کارمیکنه طبق گفته خود کامران زمانی که یه جا برنامه داشتن



به مسئول اونجا میگه برادر من صداش خیلی خوبه بذارین بیاد و بخونه بالاخره راضی میشن که هومن بیاد



و بخونه ولی وقتی هومن و که اون زمان تازه ۱۵ سالش بوده رو میبینن با اخم به کامران میگن مگه بچه



بازیه؟! مدتی میگذره و هومن هم درسشو درزمینه موسیقی بخصوص پیانوادامه میده در این زمان کامران با



گروهی بنام پرواز با دو نفر دیگه که الان هرکدوم از هنرمندای محبوب ومشهورما هستن به نام فریدون



وهنگامه کار میکرده و همین موقع بود که گروه بلک کتس و کنسرتشون در ونکوور سرنوشت کامران و



هومن و به کلی تغییر میده داستان اینطور شروع میشه که کامران بعد از اتمام کنسرت با شهبال شبپره



موسس کروه بلک کتس راجع به خودش و هومن صحبت میکنه و شهبال هم وقتی علاقه کامران وعشقش



وبه موسیقی میبینه میگه باید تموم کارهات وببینم وبه این ترتیب کامران تصمیم میگیره که موزیک ایران



را که با گروه پرواز خونده بود به صورت موزیک ویدئو در بیاره سپس کامران وهنگامه وفریدون موزیک



ویدئو زیبای ایران ومیسازن کامران خاطره بامزه ای از ساختن این ویدئو تعریف میکنه: "در این موزیک



ویدئو بچه هایی با لباس سفید درحال دویدن هستن وچون هومن هم که اون زمان تقریبا بچه بوده قرار بوده



که اونم با اون بچه ها بدوئ ولی وقتی کارگردان دستئور حرکت میده هومن میگه من نمیام من نمیتونم همه



تعجب میکنن ولی وقتی خوب نگاه میکنن میبینن که همه بچه ها تا کمر هومن هستن یعنی هومن قدش از



همشون بلدتربوده."خلاصه شهبال از این ویدئویی خوشش میادو بهشون میگه باید کارشون وبصورت زنده



ببینه بالاخره شهبال میره خونه کامران وهومن،رامین زمانی هم اونجا بوده وبا هم میرن تو اتاق هومن



رامین با گیتارش آهنگ نرو و میزنه وکامران میخونه٬ هر دوشون خیلی هول شده بودن هومن میگه من



که اصلا نمیدونستم جی باید بگم کامران با خنده میگه : " هی میرفت و هی میومد و میگفت



سلام فکر کنم تا وقتی که شهبال خونمون بود هومن ۲۰با ر بهش سلام کرد"هر دوشون غش کردن از



خنده.خلاصه شهبال از این دو داداش گل خوشش میاد واونا روبه گروه جاودانه بلک کتس دعوت میکنه وبه



این ترتیب کامران وهومن میشن خواننده رسمی گروه گربه های سیاه.آهنگی که قرار شد برای اولین



آلبومشون بخونن آهنگ سوگند ساخته آقای رامین زمانی بوداین اولین باری بود برای هومن که میخواست



بره تو استدیو وبخونه احساس هومن ودر اون زمان از زبون خودش میشنویم:"من خیلی ناراحت و عصبی



بودم وهمش به کامران میگفتم این آهنگ خیلی قشنگه ولی نمیدونم من میتونم اون طوری که باید اجراش



کنم یا نه!بعد دیگه با کامران خیلی تمرین کردم" کامران در ادامه میگه:"هومن جان جای تعریف نباشه



عالی بودخیلی خوب از پسش بر اومدی"بعد با خنده میکه:"داداش گلمه بهش افتخار میکنم" ...





کامران وهومن چه جور آدم هایی هستن؟!

کامران وهومن خیلی همدیگرو دوست دارن هومن به عنوان برادر کوچکتر همیشه احترام کامران رو نگه

میداره و کامران هم به عنوان برادر بزرگتر خیلی هوای داداش کوچکتر از خودش رو داره و در تمامی

زمینه ها حمایتش می کنه کامران از دختری خوشش میاد که اولن ایرانی باشه چون به گفته خودش من

عاشق دخترهای ایرانی هستم و دختری باشه که توی اجتماع رفت و آمد کنه یک ذره هم شیطون باشه .

هومن هم از دختری خوشش مییاد که از عشق نترسه و بدونه که هنرمند بودن کاره سختیه.

کامران با خنده میگه : "یعنی درکش کنه" هومن هم میخنده و میگه :" آره

یعنی درکم کن . هومن از تمام غذا ها فسنجون و همبرگر و کامران قرمه سبزی را دوست داره

و در آخر اضافه کنم جریان ورود کتی به ویدئویی اون با من از این قرار بود : که کتی با کامران و هومن



میره برای ضبط ویدئو و کارگردان که کانادایی بوده به کامران و هومن میگه باید توی این ویدئویی چند تا



دختر هم باشن که برقصن چون میگه سینیوریتا و حدود۰ ۳-۲۰ تا دختر بودن که میرقصن و کتی هم



بینشون بوده و کارگردان به همه میگه شما از تصویر خارج بشین فقط تو بمون (یعنی کتی) میگه اسمت



چیه اون هم میگه کتی کارگردان نمیدونسته که خواهر کامران و هومنه وقتی میفهمه خیلی تعجب میکنه



بهش میگه یه بار دیگه برقص وقتی کتی خودش تنهایی میرقصه همه خیلی خوششون میاد و پا میشن براش



دست میزنن خود کامران و هومن هم نمیدونستن که خواهرشون این قدر قشنگ میرقصه و خیلی تعجب



میکنن

MIN@MAN
04-29-2010, 03:25 PM
در یکی از روزهای پاییزی سال ۵۵ خورشیدی(۱۹۷۶م) هنگامی که

چهار روز از تولد آذر می گذشت (۲۵ نوامبر) در تهران(محله ی گیشا )

( کوی نصر امروزی ) (خیابان ۳۱)،این اصیل ترین نقطه ی گیتی و

مهد احساس و عشق پسری پا به دیار سرنوشت گذاشت.او اولین

فرزندفریده و حجتبود و با خود یک دنیا لطف و صفا را به ارمغان آورد و

حریم مقدس خانواده را مملو از شادیو نشاطکرد.پدر و مادرش همواره

خواهان کامیابی و نیک بختی او در زندگی بودند پس نامش را

*کامران*

گذاشتند و در شناسنامه ی پاییزی اش پسوند *جعفری* رابه

آن افزودند. روزها از پی هم می گذشتند و کامران بزرگ و بزرگ تر می

شد و سرانجام هنگامی که چهارمین پاییز زندگی اش را سپری می

کرد،آفریدگار مهر، در دومین روز آذر همان سال(۲ آذر سال ۱۳۵۹ ه.ش.

۲۳ نوامبر سال ۱۹۸۰ م) پسری دیگر را به خانواده ی آنها هدیه کرد.نام

او

را به دور از هر گونه دغدغه ای *هومن* گذاشتند و از پروردگار

خواستند

تا به او همانند اسمش نیک اندیشی و نیک منشی عطا کند .کامران ،

خوشحال از تولد برادرش لحظه ها را با شوق فراوان به هم وصل می

کرد تا هومن زودتر بزرگ شود و او را در بازی هایش یاری دهد. مدتی

گذشت و هومن به همراه کامران غرق در دنیای کودکی و بازی

های کودکانه شد و بالاخره هنگامی که کامران هفت و هومن سه سال

داشت(در یکی از روزهای بهمن سال ۱۳۶۲ ه.ش.۱۹۸۳م) نامی دیگر

به خاندان جعفری ها اضافه شد.*کتایون* دختری زیبا و سرشار از شور

و نشاط بود و بعد از چندی همبازی برادرهایش شد.او با کمک کامران و

هومن «مبل های قرمز» خانه را جا به جا می کرد و به قولی با آن ها

مشغول خاله بازی می شد و فارغ از هر گونه دغدغه و نگرانی روزها را

یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت.اما آن ها مدت کوتاهی را در

وطن گذراندند و سرانجام (سال ۱۳۶۴ ه. ش.۱۹۸۵م) هنگامی که

کامران نه،هومن پنج و کتی دو سال داشت ایران را ترک و به مونترال

کانادا(استان کبک) مهاجرت کردند.در روزهای آغازین کامران بیشتر غم

غربت را حس می کرد اما با گذشت زمان به محیط عادت کرد.او و هومن

به مدرسه ی فرانسوی رفتند و با زبان فرانسه آشنا شدند و در کنار آن

ساعاتی را فارسی می خواندند( شنبه و یکشنبه ها) تا هیچگاه از زبان

مادری جدا نشوند.زمان به سرعت برق و باد سپری می شد و کامران و

هومن پا به دوران نوجوانی و جوانی گذاشتند.آن ها روزها، بعد از

گذراندن ساعات مدرسه به خانه می آمدند و اوقات بیکاری را با تماشای

فیلم و گوش کردن به موزیک سپری می کردند و از دیدن فیلم های

آل پاچینو،رابرت دنیرو،رابین ویلیامز و زیتا جونز لذت می بردند.مدتی که

گذشت هردوعلاقه ی شدیدی به موسیقی احساس کردندبنابراین به

یادگیری پیانو مشغول شدند و سرانجام آن ها هم هماننداکثرایرانیان

طرفدارمایکل جکسون شدند وهمچنین ازصدای جورج مایکل،مدونا،برایان

آدامز، بویز تومن و مانی موره لذت می بردند.چندی بعد آن ها

(سال ۱۳۷۳ ه .ش.۱۹۹۴م) به ونکوور کانادا که یکی از زیباترین نقاط این

کره ی خاکی است نقل مکان کردند.کامران دوران دبیرستان را در

مونترال کانادا سپری کرد و در این دوران علاقه ای شدید به موسیقی

حس کرد وتصمیم به خواندن گرفت و موضوع را با پدر در میان

گذاشت.اما برای پدر تحصیل فرزندانش در بالاترین مرتبه قرار

داشت.بنابراین کامران ابتدا دوران تحصیل را گذراند(سه سال در رشته

ی تکنسین خلبانی تحصیل کرد) و بعد در صدد رسیدن به هدفش

برآمد.او در این میان با رامین زمانی آشنا شد. (رامین از مونترال کانادا با

خانواده ی کامران و هومن آشنا بود و در آن دوران به طور مستقیم

کامران را در خوانندگی حمایت می کرد)رامین به موسیقی ایرانی

آگاهی کامل داشت و پس از آشنایی با فریدون و هنگامه گروه *پرواز*

را به وجود آورد. در این گروه کامران، هنگامه و فریدون می خواندند و

رامین نوازنده ی گیتاروکال بود.علی الهی کیبورد می نواخت و علی

قاسمی نوازنده ی پرکاشن بود.در این میان هومن در مدرسه ی

موسیقی،خوانندگی و نواختن پیانو را شروع کرد و در دانشگاه به همراه

دوستانش در چندین نمایش هنری شرکت داشت و در آنجا کیبورد می

نواخت و انگلیسی می خواند.او همچنین برگزیده ی مدل یکی از معروف

ترین طرح های لباس و پوشاک در کانادا،در مدهای مختلف شد. هومن

اکثر اوقات به دیدن برنامه های گروه پرواز می رفت و با دیدن کامران در

صحنه،و لمس احساس او هنگام خواندن علاقه اش به موسیقی فزونی

یافت.او شب ها در پایان برنامه ی گروه پرواز آن ها را همراهی می کرد

و همگان را متوجه استعداد و توانایی های خود می ساخت.سرانجام

گروه پرواز آهنگی را با نام«ایرانم»(با کلام و آهنگ رامین زمانی) در

سراسر جهان انتشار دادند.(با ساخت این آهنگ کامران، هنگامه و

فریدون از یکدیگر جدا شدند.فریدون به ایران رفت و هنگامه مشغول تهیه

آلبومش شد و کامران قصد داشت با کمک رامین آلبومی تهیه

کند.رامین برای او آهنگ نرو و دو آهنگ دیگر را ساخت و در صدد تهیه

آلبومی با نام کامران برآمد اما...) همزمان با ساخت این آهنگ،بزرگترین

گروه موسیقی پاپ ایران در مرز تولدی دوباره بود.کامران با کمک

رامین،دیوید بتسامو و ژاکلین ویگن با«شهبال شب پره»،موسس این

گروه و یکی از با نفوذترین اشخاص موسیقی پاپ ایران آشنا شد و به

لس آنجلس سفر کرد.شهبال بعد از دیدن کامران و شنیدن صدایش به

ونکوور رفت و پس از ملاقات با خانواده ی کامران و شنیدن صدای

کامران و هومن در آهنگ «نرو» تصمیم گرفت گروهی را با نام *the

brothers* به وجود آورد. تمام کارها انجام شده بود.عکس ها و کلیه

پوسترها آماده بود.اما دست روزگار سرنوشت دیگری را برای کامران و

هومن رقم زد.کامران به گروه بلک کتز پیوست و هومن بعد از اتمام

تحصیلاتش او را همراهی کرد و سر انجام در سال ۱۹۹۷ (یا ۹۸)،

کامران و هومن به طور رسمی به « بلک کتز » پیوستند و در کنار هم

خوانندگی را آغاز کردند.آن ها سی و ششمین خوانندگان این گروه

بودند.مدتی بعد ( در سال ۱۹۹۹) اولین آلبوم را روانه ی بازار کردند و با

موفقیتی چشمگیر مواجه شدند.آلبوم سیندرلا ۹ ترانه داشت که از

میان آن ها آهنگهای آفتاب،لیلی،نرو،نسل عشق و سوگند جایگاهی

خاص، در قلب های همگان یافتند.مردم درکنسرت ها با ملاقات کامران و

هومن دریافتند که این دو جوان تفاوتی روشن با دیگر خوانندگان دارند و

استعدادی بی پایان در وجودشان نهفته است. کامران و هومن در

کنسرت ها برنامه ای تمام عیار همراه با رقص هایی بی نظیر و متفاوت

با آنچه که مردم پیش از این دیده بودند اجرا می کردند(آن ها اعتقاد

داشتند و دارند که مردم به کنسرت می آیند تا خواننده را متفاوت

ببینند.)با انتشار آلبوم سیندرلا در کهکشان موسیقی ایران دو ستاره

متولد شدند.ستارگانی که چشم ها را به خود خیره کردند و آمدند تا

بمانند و در آسمان هنر ایران جاودانه شوند.مدتی بعد دومین آلبوم آن ها

با نام *pop father* متولد شد ( در سال ۲۰۰۳ ) و آهنگهای بگو منو

کم داری(با کلام و آهنگ رامین زمانی) و راندوو(با کلام و آهنگ کامران و

هومن ) سوگلی آلبوم شدند.*mtv* اروپا از کامران و هومن به دلیل

خلق این اثر تقدیر کرد و کتی در موزیک ویدیوی کت من به همراه

برادرانش هنرنمایی کرد. طولی نکشید که این دو جوان، قلعه ی دل ها

را فتح کردند و با سرعت نور به اوج رسیدند و به قولی یک شبه ره صد

ساله را پیمودند.سرانجام کامران و هومن در آغاز سال ۲۰۰۴ به دلیل

اختلاف سلیقه در زمینه های شعر،آهنگ،ملودی و...از بلک کتز جدا

شدند و راهی را که از مدت ها پیش در ذهن داشتند ادامه دادند .به

همراه آن ها دیوید بتسامو و برنت فیشراز بلک کتز جدا شدند و تصمیم

گرفتند در کنار کامران و هومن به زندگی، در دنیای موسیقی ادامه

دهند.(هم اکنون در بند کامران و هومن دیوید بتسامو،رهبر ارکستر و

نوازنده ی کیبورد است و شهرام بهمنی پرکاشن،دیوید حداد درام و برنت

فیشر گیتار بیس می نوازند). کامران و هومن با پشتکار فراوان مشغول

تهیه آلبوم جدیدشان شدند و کنسرت های بیشماری را در سراسر

جهان اجرا نمودند و دگر بار خاطرات آن دوران را تداعی کردند.آن ها با

این دو آلبوم به محبوبیتی بی نظیر دست یافتند.در کنسرت ها ده ها

هزار نفر به شوق دیدار این دو پرنده ی عاشق از دور و نزدیک به

سویشان می شتافتند و شب هنگام زمانی که طنین صدای کامران و

هومن سکوت را می شکست مردم با نوای خوش موسیقی وصدای

ملکوتی آن دو به عرش سفر می کردند و همراه با آن ها می رقصیدند و

سر و پا شادی و شور می شدند و با تمام وجود از نرو،بگو منو کم داری

و سوگند استقبال میکردند و به پهنای صورت اشک می ریختند.طولی

نکشید که این دو الماس درخشان به پیشتازان موزیک پاپ ایران تبدیل

شدند و پیر و جوان عاشقانه،مهرانگیزترین واژه ها را نثارشان

کردند.کامران و هومن با حمایت گرم مردم و با انرژی ای بی پایان

مشغول تهیه ی آلبومی جدید شدند که در این میان به «سعید

صیام» (مدیر پلنت اینترتیمنت) برخوردند و سعید هم با آغوشی باز از

آن ها استقبال کرد و مدیریت کارهایشان را بر عهده گرفت و آن ها را در

تهیه آلبومشان یاری داد.در زمانی که کامران و هومن مشغول تهیه ی

شعرهای آلبوم بودند شعری با عنوان با تشکر از شما نوشته ی اشکان

رحیمی توجه شان را جلب کرد.(کلام اشکان بسیار زیبا بود طوری که

وقتی رامین زمانی برای اولین بار شعر را با گیتار برای کامران و هومن

خواند قطرات اشک از چشم های کامران و هومن جاری شد) و این

اولین آهنگی بود که متولد شد. چندی بعد کامران و هومن طی اتفاقی

سبز با «مریم حیدرزاده» این شاعر توانای ایرانی آشنا شدند و از طریق

تلفن چندین بار با مریم ارتباط برقرار کردند و سرانجام مریم شعرهای

زیبایش را به آن ها هدیه کرد.(مریم از قبل کامران و هومن را می

شناخت و به گفته ی کامران و هومن از دوستان خانوادگی آن ها بود و

شعری زیبا در جواب به ترانه ی بگو منو کم داری سروده بود) و اینگونه

بود که مریم نوشت،رامین ساخت و به همراه شهرام آذر تنظیم کرد و

سرانجام کامران و هومن با صدای زلالشان واژه های مریم را زنده کردند

و به ملودی های رامین جلوه ای خاص بخشیدند و سرانجام با پیشنهاد

مریم نام آلبومشان رابیست گذاشتند.(البته اسمی دیگر را در نظر گرفته

بودند اما گویا خواننده ای آلبومش را به همان اسم، نامگذاری کرده بود

و آن ها طی تماسی که با مریم داشتند او نمره ی بیست را به آن ها

پیشنهاد کرد ودر مدت کوتاهی شعری به همین نام سرود ) مدتی

بعد تبلیغات شروع شد و همه جا صحبت ازکامران و هومن وآلبوم

جدیدشان بود و سرانجام در سال ۲۰۰۵ میلادی انتظارها به پایان رسید

و آلبوم بیست به وسیله ی شرکت آونگ در سراسر جهان انتشار

یافت.با انتشار این آلبوم برگی جدید در زندگی کامران و هومن ورق خورد

و آن ها به بخشی از اهداف خود رسیدند.آلبوم جدید با دو آلبوم قبل از

نظر کلام،ملودی و تنظیم بسیار متفاوت بود و به همین دلیل با

استقبالی چشمگیر مواجه شد.این آلبوم دارای هشت آهنگ است و به

زودی هر هشت آهنگ آن به تصویر کشیده می شوند.شعرهای این

آلبوم به گونه ای انتخاب شده اند که افراد در هر سن و با هر سلیقه ای

با آن ها ارتباط بر قرار می کنند و از شنیدن اشعار و آهنگ ها با تمام

وجود لذت می برند.پس از انتشار آلبوم جنجالی بیست تور کنسرت های

کامران و هومن در سراسر جهان آغاز شد و دگر بار هزاران نفر به

سویشان شتافتند و طلایی ترین لحظات زندگیشان را در کنار آن ها

سپری کردند و اکنون که چند ماهی از تولد آلبوم بیست میگذرد، هر

زمان که این دو پرنده ی عاشق به قصد اجرای کنسرت به دیاری سفر

می کنند،عاشقان،هنگام دیدار آن ها روی صحنه،از خود بی خود می

شوند و با نیرویی عجیب از دیوار آهنی بادی گاردها می گذرند و برای

رسیدن و بودن در آغوش گرم و مهربان محبوبانشان خود را به آن ها می

رسانند و آتش عشق خود را نثار دو نجیب زاده ی همیشه درخشان

آسمان هنر ایران می کنند و سرانجام در لحظه ی وصال اشک ها

همچون سیلی،از دیدگانشان جاری می شود و آن دو فرشته ی نازنین

هم،همصدا با آن ها می گریند و تسکینشان می دهند.آری،هم اکنون

کامران و هومن تبدیل به ستارگانی پرفروغ شده اند.ده سال(حدود۱۰ یا

۱۱ سال) از تولدشان می گذرد و همچنان در آسمان هنر ایران می

درخشند.آن ها دلیل موفقیتشان را وجود پدر و مادری فداکار می دانند

و به آن دو بسیار عشق می ورزند.

این روزها کامران و هومن مشغول تهیه ویدیو های آلبومشان هستند و

بیشتر اوقاتشان را در وودلند هیلز لس آنجلس(محل زندگیشان) سپری

می کنند.آن ها به همراه دو سگشان در کنار هم زندگی می کنند و

عاشق یکدیگر هستند.(کامران می گوید: هنگامی که هومن را می بینم

انگار خودم را می بینم و افتخار می کنم که در کنار برادرم می خوانم.

در صحنه آسوده خاطر هستم و خود را محکم می بینم چون می دانم

اگر زمانی بیفتم دستانی هستند که من را از پشت می گیرند و می

توانم به آن ها تکیه کنم).کامران و هومن اوقات فراغت را به نواختن پیانو

و ساختن موزیک می پردازند و ورزش های مورد علاقه شان را

(هاکی،فوتبال،بسکتبال و کشتی) دنبال می کنند و هر دو از خانواده ی

قرمزها (پرسپولیس)هستند. در میان غذاهای خوش طعم ایرانی،

کامران قورمه سبزی و هومن فسنجان را می پسندد.آن ها در بیشتر

موارد هم سلیقه هستند. در میان )رنگ ها آبی و قرمز جایگاه ویژه ای

برایشان دارد و در دنیای ماشین هر دو علاقه ای خاص به بی.ام.و

( مشکی ) دارند و در حال حاضر دارای یک همر مشکی رنگ

هستند. هومن به موزیک غربی و رقص« مایکل جکسون » علاقه دارد

اما هیچگاه از او تقلید نکرده بلکه تنها از سبک رقص مایکل ایده گرفته

است.کامران بسیار زیبا و مسلط سخن می گوید و در کنسرت ها

بیشتر از هومن با مردم همکلام می شود(البته هومن می گوید: حرف

کامران حرف من هم هست). بهترین و شایسته ترین خصوصیت کامران

و هومن اخلاق و تواضع آن هاست.آن ها با رویی باز و آغوشی گرم

پذیرای دوستدارانشان هستند و ساعات زیادی را در کنار آن ها به ثبت

لحظات با هم بودن می پردازند و به همین دلیل است که عاشقان

کامران و هومن،آن ها را به خاطر خودشان و رفتار خوبشان دوست

دارند .(یکی از طرفدارانشان می گوید هنگامی که آن ها را از

نزدیک دیدم گریه را سر دادم.کامران وقتی اشک هایم را دید گفت:« دلم

میگه وقتی کسی اینطور تو و داداشت رو دوست داره که اینجوری داره

اشک می ریزه اگه نتونی آرومش کنی وجود نداشته باشی خیلی

بهتره.پس ازت میخوام شاد باشی و بخندی، تو و همه ی بچه های

ایران به این فکر کنید که اگر در کنارهم باشیم زندگی به خواست ما

میگذر