PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پیغام گیرتلفن شعرا



yamahdi
04-29-2010, 12:55 AM
پیغام گیر حافظ :


رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!


تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!


بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام


زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !

yamahdi
04-29-2010, 12:56 AM
پیغام گیر سعدی:


از آوای دل انگیز تو مستم


نباشم خانه و شرمنده هستم


به پیغام تو خواهم گفت پاسخ


فلک را گر فرصتی دادی به دستم

yamahdi
04-29-2010, 12:58 AM
پیغام گیر فردوسی :


نمی باشم امروز اندر سرای


که رسم ادب را بیارم به جای


به پیغامت ای دوست گویم جواب


چو فردا بر آید بلند آفتاب

yamahdi
04-29-2010, 12:59 AM
پیغام گیر خیام:


این چرخ فلک عمر مرا داد به باد


ممنون توام که کرده ای از من یاد


رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش


آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!

yamahdi
04-29-2010, 01:05 AM
پیغام گیر مولانا :


بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!


شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !


برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود


فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!

yamahdi
04-29-2010, 01:07 AM
پیغام گیر منوچهری :


از شرم به رنگ باده باشد رویم


در خانه نباشم که سلامی گویم


بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت


زان پیش که همچو برف گردد رویم!

yamahdi
04-29-2010, 01:08 AM
پیغام گیر بابا طاهر:


تلیفون کرده ای جانم فدایت!


الهی مو به قوربون صدایت!


چو از صحرا بیایم نازنینم


فرستم پاسخی از دل برایت !

yamahdi
04-29-2010, 01:10 AM
پیغام گیر نیما :


چون صداهایی که می آید


شباهنگام از جنگل


از شغالی دور


گر شنیدی بوق


بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم


در فضایی عاری از تزویر


ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه


پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

yamahdi
04-29-2010, 01:10 AM
پیغام گیر شاملو :


بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت


سنگواره ای از دستان آدمیت


آتشی و چرخی که آفرید


تا کلید واژه ای از دور شنوا


در آن با من سخن بگو


که با همان جوابی گویم


تآنگاه که توانستن سرودی است

yamahdi
04-29-2010, 01:11 AM
پیغام گیر سایه :


ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان


دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان


گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد


به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان