PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بازيگران رو به چه کارهايي که وادار نکردند!!



SaHaR-A
04-22-2010, 01:42 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


الهام حميدي/ آتشنشان/عمليات خانم ۱۲۵ الهام حميدي بازيگري است که ما به زور از او خواستيم تا آتش‌نشان شود، خودش دوست داشت قاليباف باشد: «لباس‌هاي خوشگل بپوشم، مثل لباس سنتي!» به او سنگ دلانه گفتيم نمي‌شود! با ناراحتي قبول کرد.



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

وي گفت: «هر چه شغل خوب است را ديگران برداشتند حالا اين کار مردانه و ضمخت افتاده به من؟!»خيابان مفتح، ايستگاه شماره ۵۳، محل قرار ما روز جمعه است، حميدي با يک ساعت تاخير به ما مي‌رسد.



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


بايد لباس‌هاي آتش‌نشاني‌رابپوشد، آتش‌نشان‌ها لباس‌هاي مردانه به او مي‌دهند، حميدي وقتي اين لباس‌ها را مي‌بيند، قيافه‌اش در هم مي‌رود. ما که فکر مي‌کنيم الان است که بزند زير گريه! با ناراحتي و کلافگي مي‌گويد: «من فکر کردم لباس‌هاي نو به من مي‌دهيد. دلم نمي‌آيد اين‌ها را بپوشم.»

SaHaR-A
04-22-2010, 01:44 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


بهنوش بختياري/ مکانيک/ مکانيکي شاسخين و شرکا بهنوش بختياري هميشه اولين نفر است که براي سوژه هاي طنز به ذهنمان مي آيد. هميشه براي اين حرکات پايه است. وقتي با او اين سوژه را در ميان گذاشتيم، استقبال کرد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

قرار شد تا شغل را، خودش به ما پيشنهاد دهد، براي اين کار به او فرصت فکر کردن هم داديم، اما خيلي سريع گفت: «احتياجي به فکر کردن ندارد، من هميشه مي خواستم مرده شور شوم.» ما هم مثل شما دهانمان باز ماند! از اين همه جسارت و تفاوت او با شغل فعلي اش. نشد که مرده شور خانه را هماهنگ کنيم.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

چون نه مي شد که يک زن را براي گزارش به غسالخانه ببريم و نه اينکه او به علت بازي در سريال دارا و ندار فرصت اين کار را داشت که همراه ما تا بهشت زهرا بيايد. مکانيک شدن پيشنهاد ما بود که او روي هوا آن را گرفت. کلي خنديد و گفت: «عجب حالي بدهد! »

SaHaR-A
04-22-2010, 01:46 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


ستاره اسکندري/ نانوا / ساده ميخواي يا خشخاشي ستاره اسکندري با انرژي سر ساعت به دقتر مجله آمد،بعد از اينکه با او کمي حرف زديم به سمت نانوايي رفتيم.در راه او مي گويد من قبلا در خانه مادر بزرگم نان پخته ام فکر نکنيد بلد نيستم.لباس هاي مورد نياز هم از آشپزخانه مجله تهيه کرده ايم بجز پيشبند که قرار است از خود نانوايي بگيريم.پخت نانوايي هنوز شروع نشده و سه،چهار نفري بيرون منتظر ايستاده اند.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

اسکندري قبل از ما وارد نانوايي شد و با شاطر ها سلام وعليک گرمي کرد. اوخيلي سريع نزديک طاقار خمير شد و پرسيد اين خمير ها چند کيلو است؟يکي از شاطر ها پسخ داد ۲۴۰ کيلواسکندري حيرت زده به سمت خمير هاي آمده شده رفت و دوباره پرسيد اين ها خمير هاي سنگک است؟
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

همه خنديدندو گفتند نه بربري است.او با حالت ناراحتي سري تکان داد و گفت خب من تا به حال سنگک و بربري نديده بودم و فقط بلدم نون محلي درست کنم.اونقدر محو ديدن کار شاطرها شده که يادش رفت لباس هايش را عوض کند و فقط گفت اين جا خيلي با حال و با مزه است.

SaHaR-A
04-22-2010, 01:48 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


نگارفروزنده/ دندانپزشک/دندان لق را نکنيد! خدا نکند در ايام تعطيلي دندانتان درد بگيرد، خدا نکند، بخواهيد تخمه بشکنيد و نتوانيد، يا اينکه جلوي خودتان را بگيريد تا پسته‌ها را زير دندانتان خرد کنيد. خدا نکند دندانتان لق شود چون دندان لق را فقط بايد کند! کار است ديگر، ممکن است يکدفعه پيش بيايد، حالا اگر اين اتفاقات برايتان بيفتد چه کار بايد کرد؟ هيچ کاري، فقط بايد به سراغ يک دندان‌پزشک برويد، يک دکتر که خيلي خوب بتواند شما را راضي نگه دارد و کارتان راه بيفتد. حالا اگر در اين ميان دندان‌پزشک هميشگي شما در مسافرت به سر مي‌برد، چاره چيست؟! باور کنيد که خانم دکتر ما کارش بسيار خوب است، به سراغ آن برويد.درمانگاه بهداشتي و درماني چيذر، محل مورد نظر ماست.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

راس ساعت ۵٫ اما از آنجايي که شب و عيد است وتهران تنها کمي(!) شلوغ‌تر از قبل، ما نيم ساعت ديرتر مي رسيم و ساتيار امامي يک ساعت و نيم ديرتر! شانس آورديم که فروزنده منتظر تماس ما بود تا دندان‌پزشک شود و پيشمان بيايد.فروزنده تلفن به دست وارد درمانگاه مي‌شود، ديرش شده و عجله دارد. حق هم دارد، بد قولي از ما بوده! به او که توضيح مي‌دهيم، قرار است چه کار کنيم و بهتر از طنز باشد، مي‌گويد: «تو که من را مي‌شناسي، کمي مدل من فرق دارد».وقتي روپوش دکترها را مي‌پوشد يا دستکش‌هاي جراحي را به دست مي‌کند و ماسک را به دهانش مي‌زند، شبيه خانم‌ دکتر‌هاي خيلي جدي مي‌شود! نگاه کنيد، با ما موافق نيستيد؟

SaHaR-A
04-22-2010, 01:50 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


روناک يونسي/ گلفروش/ رستگاري در گلفروشي روناک يونسي که بازي او را در سريال رستگاران ديده ايد، دلش مي خواست خلبان شود، چون پدرش هم خلبان است اما بنا به دلايلي اين امر ميسر نشد به همين خاطر درباره شغل ديگري به توافق رسيديم. گلفروشي گزينه خوبي بود، وقتي که با او در ميان گذاشتيم خيلي استقبال کرد «موافقم واقعا شغل جالبي است.اما اگر مي شود يک سبد گل تهيه کنيد تا بتوانم در خيابان آن ها را بفروشم».

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

روز گزارش هوا ابري است و هر لحظه امکان دارد باران ببارد براي همين قرار شد در يک گلفروشي عکاسي شود.يونسي با ظاهري کاملا متفاوت آمد.او دامن طوسي با چکمه هاي بلند پوشيده،کلاهي به سرش گذاشته ويک شال طوسي هم دور شانه هايش انداخته. روناک يونسي با حالتي ناراحت مي گويد:« دلم مي خواهد در خيابان گل بفرشم و به همين خاطر اين لباس را پوشيده ام تا عکس هايش خوب شود ».

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

اما هوا نه تنها صاف نشد بلکه باران شديدي هم گرفت و مجبور شديم داخل مغازه عکاسي کنيم. همراه او به گلفروشي نزديک خانه اش مي رويم.

SaHaR-A
04-22-2010, 01:52 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


خاطره اسدي / مجسمه ساز/خاطره مي¬ره گِل بچينه! گِل بازي سرگرمي هميشگي و جذاب بچگي همه ما بود. دوست داشتيم کمي خاک را از باغچه حياط برداريم و يک مشت آب هم بر روي آن بريزيم و آن قدر آنها را با هم قاطي کنيم که گِل سفت از آن دربيايد و بتوانيم با اين خمير گِلي هرچيزي که ميخواهيم بسازيم. حالا ساختن اين شکلکها يا صورتکها بستگي به استعداد هرکسي داشت. يکي ميتوانست کار ابداعي کند و يکي ديگر شايد فقط بلد بود تا توپهاي کوچکي بسازد و آنها را بر روي زمين قِل بدهد. عاشق اين بوديم که دست و رويمان خاکي و گلي شود، حتي اگر به قيمت يک دست کتک حسابي از مادرمان تمام ميشد. خاطره اسدي هم احتمالا در همين حال و هوا مانده که دوست دارد گِل بازي را در نوع حرفه¬اي تر و بزرگسالانه¬تري انجام دهد براي همين هم مجسمه¬سازي را به جاي بازيگري انتخاب مي¬کند.کارگاهي که براي مجسمه¬سازي انتخاب کرديم، در ديباجي شمالي بود.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

کارگاه مجسمه¬ساز معروف نادره حکيم¬الهي يا همان مادر ترانه عليدوستي. اما آنقدر اين آدرس عجيب و غريب و درعين حال سر راست بود که تصميم گرفتيم همگي باهم به آنجا برويم. بماند که در آن کوچه تنگ و تاريک درست وسط اتوبان صدر پارک کردن ماشين چه دردسرهايي داشت و نزديک بود جانمان را ازدست بدهيم.

SaHaR-A
04-22-2010, 01:54 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


امير حسين رستمي/ حاجي فيروز/ شکور حاجي فيروز مي شود «اميرحسين رستمي» يا همان شکور شمس‌العماره جزکساني بود که يک هفته تمام همه نوع موقعيت شغلي را با او بررسي کرديم تا به حاجي فيروز رسيديم يا بهتر بگوييم، رسانده شد! تصور کنيد رستمي از شغل‌هايي مثل «مربي تنيس» ( که امکان مانور عکاسي نداشت)، جت اسکي (که امکان رفتن به مسيرهاي دور نبود)، ملوان ( که باز هم امکان فراهم کردن کشتي نبود، حتي با تصوير سازي مشهور همشهري جوان که مدام رستمي از آن به عنوان قدرت ما ياد مي‌کرد) به اين شغل رسيد. در واقع بايد اينجا از مجموع دوستان رستمي( به تعبير خودش دوستان نادان!) تشکر کنيم که در مشورتي جمعي با رستمي ،او را به اين کار ترغيب کردند، اما نمي‌دانستند دوست شان را به چه مهلکه اي انداخته اند!

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

لباس حاجي فيروز را که سالهاي قبل براي جلد همين شماره هاي نوروزي تهيه کرده بوديم! اين يکي از بهترين اتفاقاتي بود که در ميان شغل‌هاي مختلف با ديگر بازيگران رخ داده بود، چون همه چيز در اختيار داشتيم: لباس به ميزان کافي، مکان به ميزان لازم و بالاخره شخص حاجي فيروز به اندازه اميرحسين رستمي!

SaHaR-A
04-22-2010, 01:55 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


آزاده نامداري/ آشپز/ راتاتويي شکمو چقدر شکموييد؟! چقدر اهل پخت و پزيد؟ با بوييدن غذا گرسنه¬تان مي¬شود؟ آب دهانتان راه مي¬افتد؟ دلتان مي¬خواهد همان لحظه گرسنگي¬تان را برطرف کنيد؟ حاضريد در يک رستوران چند دقيقه تامل کنيد تا نوبت شما براي غذا خوردن برسد؟ يا اينکه دلتان مي¬خواهد با سر به غذاها شيرجه برويد؟ اصلا شده به رستوراني برويد و آرزو کنيد که اي کاش هميشه از اين غذاها مي¬توانستم بخورم؟! شده که بخواهيد پخت و پز اين غذاها را ياد بگيريد؟ اصلا بگوييد ببينم تا به حال دوستداشتيد آشپز باشد؟ يک سر آشپز شايد. آن¬هم در يک رستوران بسيار بزرگ و شيک؟!

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg



فکرش را بکنيد.آزاده نامداري مجري محبوب تلويزيون شکموست. اين را خودش مي گويد. پيشنهاد آشپز بودن هم جزو آن¬دسته از کارهايي است که او هميشه دوست داشته اگر مجري نميشد، اين کار را انجام دهد.چشمه هايتان را نماليد، دقيقا درست مي بينيد اين امير حسين صديق است. همان آقاي پدر که حالا چوپان شده، باورتان مي شود؟! حتما او را با اين ريش و اين قيافه جديد نشناختيد. باور کنيد اين ريش هم براي خود اوست، ما حتي در مورد او يک ذره هم از معجزه گريم براي نزديک شدن چهره اين بازيگر به شخصيت مورد نظمان استفاده نکرديم. خودش خواست تا چوپان قصه ما شود.

SaHaR-A
04-22-2010, 01:56 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


اميرحسين صديق/ چوپان/ چوپان راستگو اشتباه نکنيد اين عکس هايي که مي بينيد عکس هاي يک فيلم نيست.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg