PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سيد محمد صنيع خاني



MIN@MAN
04-08-2010, 03:13 PM
قائم مقام بنياد تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سال 1332 در شهرستان قم در خانواده اي روحاني به دنيا آمد. هم پاي پدر، دوران كودكي را در محافل قرآني و اهل بيت (ع) گذراند و نوجوانيش را با ترغيب و تشويق پدر با مبارزات عليه رژيم پهلوي سپري كرد. تلاش بي وقفه او در راه افشاي مفاسد حكومتي، باعث شد تا بارها به دست عوامل ساواك دستگير ، شكنجه و زنداني گردد. آخرين بار در اوج گيري انقلاب اسلامي و طليعة پيروزي همراه با ديگر زندانيان سياسي از زندان آزاد شد. او تا پيروزي انقلاب اسلامي، در حركت هاي مردمي و راه پيمايي ها شركت جست و در استقبال از حضرت امام به عنوان عضو كميتْ استقبال از امام عاشقانه تلاش كرد.
وي در حماسة 19 تا 22 بهمن 1357 در تسخير مراكز مهم وپادگان ها، نقش ارزنده اي را ارائه نمود.
سيد محمد پس از پيروزي انقلاب اسلامي در تشكيل كميتة انقلاب اسلامي محله خود همت پي گيرانه اي داشت. در مبارزه با عوامل فساد و ايادي نفاق، به طور جدي در صحنه حضور يافت و بدين وسيله مسير خدمات ارزنده اش را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ادامه داد و به عضويت آن در آمد. ديري نپاييد كه ستاد مبارزه با مواد مخدر را راه اندازي كرد و شناسايي عوامل توزيع و دستگيري آن ها و متلاشي كردن باندها بزرگ و خطرناك به صورت برجسته ايفاي وظيفه نمود.
او، پس از آغاز جنگ تحميلي، مركز اعزام نيروي سپاه را تشكيل داد و در كار سازماندهي و اعزام نيرو در سپاه به طور خستگي ناپذير و فعالانه كوشيد.
سيد محمد، كار بزرگي را در سپاه بنيان نهاد و منشاء تحولي در ترابري سپاه شد. خنثي سازي توطئه رژيم بعث عراق پس از انهدام پل ارتباطي كالاهايي كه از تركيه به كشور، هدايت مي شد، سرعت چشم گير در جابه جايي نيروها و تجهيزات رزمي در علميات كربلاي 8 در بند مهم فاو و ايجاد يك باند مراسلاتي از طريق قايق هاي عاشورا و تاسوعا در اروند اعزام لودرها و بلدوزرها در ساخت جاده هاي ارتباطي جبهه و سنگرهاي رزمندگان ... همه و همه، دشمن را به انزوا كشاند.
برابر اسناد موجود، او در عمليات شلمچه به تنهايي در يك شب، دو هزار وسيلة سنگين را به خطوط مقدم جبهه رساند و شبانه در استقرار مواضع و سلاح هاي سنگين همت گمارد.
حضور مستمر سيد محمد در صحنه هاي رويارويي با بعثيان و مديريت پشتيباني او در زير انبوه بمب هاي شيميايي .... زخم هاي عميقي را بر پيكر او وارد ساخت تا آن جا كه سالها پس از جنگ اين دردها را تحمل مي كرد.
ستاد ترابري سيد محمد نه فقط در دوران دفاع مقدس كه همزمان به عنوان بازوي خدمات كشور براي همه ارگان ها، شناخته شده بود. درسيل سيستان و بلوچستان در ساخت سيل بند آن منطقه فعالانه وارد عمل شد.
گروه او در زلزلة رودبار اولين گروهي بود كه به التيام زخم هاي مردم پرداخت و هم او بود كه در ساخت حرم و حسينية حضرت امام خميني نقش مهمي را ايفا نمود و در روزهايي كه ايران اسلامي در سوگ ارتحال رهبرشان به عزا نشسته بودند در طول دوماه به طور شبانه روزي زيارت گاه مشتاقان را بناكرد.
سيد محمد به جهت مصدوميت شيميايي، بارها در داخل و خارج از كشور تحت درمان قرار گرفت و آرام آرام چون شمعي سوخت و در نهايت در روز چهاردهم شهريور 1374 به لقاء پروردگار خود شتافت.

وصيت نامه
دوست داستم در كشور امام زمان دار فاني را وداع كنم....
با تاييد دكترها و دستور فرماندهي محترم و مسوولين عزيز، پس از مشورت با خداوند متعال و استخارة حضرت آيت الله العظمي خامنه اي رهبر معظم انقلاب، مجبور به ترك ديار شدم و جهت ادامة درمان به لندن آمدم كه پس از تشخيص، قرار شد به مداوا مشغول شدم. دوست داشتم در كشور امام زمان(ع) و كشور خون و قيام انقلاب حضرت مهدي(ع) با خواست خداوند كه مقدر باشد دارفاني راوداع كنم، ولي مجدد تكليف شد كه درمان را شروع كنم....
نيرهاي مخلص انقلاب را فراموش نكنيد
از مسوولين عزيز خواهش مي كنم نگذارند، نيروهاي مخلص انقلاب و بسيجي هاي عزيز و حانباران و خانواده معظم شهدا و زجر كشيده هاي انقلاب مورد كم لطفي زيردستان قرار گيرند. اين ها بركت هاي انقلابند. خداي ناكرده ناراحتي آن ها باعث بي بركتي و ناخشنودي خداوند خواهد شد.
بنده، كوچك تر از اين حرف ها هستم، ولي حالا كه به طرف بيمارستان در حركت هستم گفتم چند كلمه اي بنويسم. عذر و پوزش مي خواهم.
از خداي منان درخواست مي كنم من را با امام عزيز و شهدا محشور كند. از كلية مسوولين، خانوادة معظم شهدا، جانبازان، بسيجيان عزيز و انقلابيون خواهش مي كنم چنان چه از بندة حقير و گنه كار كوتاهي در كار ديده اند، حلالم نمايند. از همة دوستان، اقوام و هم كاران درخواست عفو مي كنم.
خانوادة عزيزم!
اما خانوادة عزيزم! بسيار شرمنده ام كه در طول مدت انقلاب به خاطر فشار كار نتوانستم خدمات درستي بدهم. معذرت مي خواهم. و از همسر مظلومم كه فداكاري نموده و با هرگونه ناملايمات با من همراهي نمود. تشكر مي كنم. ان شاءالله در روز قيامت شافعت بنده را بكني و با خانم حضرت زينب محشور شوي.
... از پدر و مادرم كه زحمات زيادي را با فقر براي به ثمر رساندن بنده كشيده اند، ممنون و سپاس گزارم و طلب عفو و بخشش مي نمايم. از اين كه نتوانستم جبران زحمات يك شب شماها را بكنم معذرت مي خواهم.
... فداي انقلاب كردم ،وضعيت زندگيم، همان طور كه خانواده و مسوولين عزيز اطلاع دارند، بنده اول انقلاب منزل شخصي و زندگي مناسب و ماشيني داشتم و يك هزار متر هم زمين كه مهر همسرم بود. همه را در طول پانزده سال فروختم و همه را خرج خود و انقلاب نمودم.
فرزندم خودت را آماده كن براي جنگ با آمريكا و اسراييل، انشاءالله جاي پدرت را بايد پركني.
دخترم:
صبور باش، آني خدا را فراموش نكن و با توكل به خدا راه حضرت زينب را پيشه كن و از درس و قرآن خواندن كناره گيري نكن.
سيد محمد صنيع خاني


خاطرات
محمدحسین عباسی ولدی:
برگرفته از خاطرات شفاهی خانواده ودوستان شهید
آن روزها كه سيد محمد، مسوول مبارزه با مواد مخدر بود، يك بار موفق شد كه 120 كيلوگرم هرويين را كشف كرده و عوامل آن را هم دستگير كند. وقتي خبر به حضرت امام رسيد، فرمودند: به نحوي شايسته از ايشان قدرداني شود.
يكي از مسوولان، صدهزار تومان براي سيد محمد فرستاد. سيد، وقتي پاداش را ديد چيزي نگفت: ولي تمام آن را بين نيروهايش تقسيم كرد.
بي قرار بود
بارها و بارها بچه ديده بودند كه سيد محمد زير حجم عظيمي از بمب هاي شيميايي و غير شيميايي، سرو صورتش را چفيه مي بست و در مديريت و تخلية امكانات لجستيكي كار مي كرد. اصلاً برايش خستگي، معني نمي داد. شب و روز نداشت. واقعاً او از جمله كساني بود كه در هر كجاي جبهه حضور داشت و هر جا كه خطر جدي تر بود، حضور سيد هم بيشتر بود. اصلاً اين بشر خواب نداشت. بي قرار بود. خيلي مي سوخت.

يك بار كه براي معالجة زخم هاي شيميايي اش به خارج از كشور عزيمت مي كرد. حاج احمد آقا يادگار حضرت امام – به او گفت: من براي خودم دعا نمي كنم براي تو دعا مي كنم كه برگردي!
حتي حاج احمد آقا يك بار در حرم حضرت امام به هنگام سخن راني خطاب به مرد گفته بود براي شفاي سيد محمد دعا كنيد.
او گردن همة ما حق داشت.

سيد، اهل ولايت بود و با تمام وجود، به حضرت زهرا(س) و آقا امام زمان (ص) و ائمه معصومين (ع) عشق مي ورزيد. مريد و شيفتة حضرت امام بود. از همان اول كه امام وارد ايران شد، زير ساية او، فرمان برداري كرد. در خصوص ارادت او به ايشان همين بس كه در ساخت حرمش، شبانه روز كاركرد. زماني سيد، بازرس حج بود. سال هاي پس از رحلت امام ديگر به حج نرفت. تا آخرين بار كه وقتي مشرف شد حج خودش را به نيابت از حضرت امام انجام داد.

سيد محمد مشكل گشاي همه بود. هركسي مشكلي داشت. با او در ميان مي گذاشت. هميشه به فكر محرومان بود. براي ده ها نوعروش، واسطه خبر شد و جهيزيه تهيه كرد.
همسرايشان مي گويد: يك روز ساعت 11 يا 12 شب بود كه از سركار به خانه آمد و نمي دانست كه من متوجة او هستم. سريع رفت و تلفن را برداشت به يكي از رفقايش زنگ زد و گفت: آن چند تا ماشين جهيزيه را به ساوه ببريد. صاحبانشان منتظرند.
به او چيزي نگفتم، ولي از همان جا فهميدم كه سيد يكي دو تا كار ندارد. خيلي از كارهايش را من نمي دانستم، يعني او خودش اين طور بود. دوست داشت درگم نامي و بي نامي كار كند.

فرزند شهيد صنيع خاني مي گويد: اوايل شهادت پدرم بود كه بر سر مزارش رفتيم. از دو زني را با چند تا بچة قد و نيم قد ديديم كه بر سر مزار پدر نشسته بودند و دائم گريه مي كردند. جلو رفتيم و از آن ها پرسيدم: چه شده است؟
مادر بچه ها شروع كرد به شرح دادن حالات پدرم كه چه خدماتي را براي ما انجام داده و چه مشكلات بزرگي را در زندگيمان حل كرده است. او آن قدر به ما لطف داشت كه بچه ها كم تر احساس يتيمي مي كردند. ولي از وقتي كه آقاي صنيع خاني شهيد شده دوباره آن ها بي قرار شده اند.
وقتي كه پزشك مسيحي هم گريه مي كند.
وقتي سيد محمد براي معالجة زخم هاي شيميايي در لندن به سر مي برد، شب ها در گوشه اي از بيمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول مي شد.
يك بار پزشكش به طور تصادفي متوجه حالات او شد و سخت تحت تاثير نيايش هاي او قرار گرفت. با اين كه هم مسلك وهم زبان با سيد محد نبود، ولي از سيد خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضي از شب ها كه سيد در حال راز و نياز است او هم در كنارش باشد.
از آن به بعد بعضي شب ها اين پزشك مسيحي به كنار رسيد مي آمد. سيد، مناجات مي خواند و او هم گريه مي كرد.

پزشكان و پرستاران سيد محمد، بيش تر از آن براي معالجة سيد به اتاقش بروند براي هم نشيني با او به اتاقش مي آمدند. گاهي اوقات هم يادشان مي رفت كه به چه بهانه اي پيش او آمده اند.
آن ها، مجذوب اخلاق و روحية مقاوم سيد محمد شده بودند. آخر، زير فشار شيمي درماني، آن همه روحيه و سر زندگي، بريا آن ها عجيب بود. وقتي پزشكان و پرستاران دور سيد حلقه مي زدند، او هم كم نمي گذاشت، از هر دري برايشان سخني مي گفت: بدون آن كه شكوه و شكايتي كند.