PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آسمان و زمین در قرآن



moo2010
04-07-2010, 10:04 AM
آفرینش آسمان و زمین در قرآن
قرآن به پاره ای از مسائل علمی، از جمله كیهان شناسی، اشاره ای گذرا دارد و شاید هیچ آیه ای، مستقیم یا مستقل به ذكر آفرینش جهان و كیفیت وجود آسمان و زمین نپرداخته باشد. همیشه در راستای اثبات خداشناسی و عظمت قدرت او... بوده است.
با وجود این مسائلی علمی كه قرآن به آن نپرداخته است با دستاوردهای بشر كنونی همخوانی دارد و آیه ای از قرآن با تفسیر درست آن با نظریه علمی قطعی مخالفتی ندارد.
سایت «سكولاریسم برای ایران» یك سلسله شبهاتی درباره تناقضات قرآن مطرح نموده كه یكی از آنها این است كه «بعضی از آیات، آفرینش آسمان را مقدم كرده و بعضی دیگر آفرینش زمین را. و نتیجه گرفته كه قرآن تناقض گویی كرده است. شبهه فوق دارای اشكالات عدیده ای است كه در پاسخ لازم است دیدگاه قرآن را درباره خلقت جهان (آسمان و زمین) بررسی شود.
قرآن كریم در دو آیه، به صورت گذرا و اجمالی، به مسئله ی آغاز جهان اشاره كرده است.
آیه ی اول:
(ثُمَّ اسْتَوی إِلی السَّماءِ وَهِی دُخانٌ...);[1] (http://pnu-club.com/#_ftn1) سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی كه به صورت دود بود... .
«دخان» در لغت به معنای چیزی است كه به دنبال شعله و لهیب آتش بر می خیزد[2] (http://pnu-club.com/#_ftn2) و «سماء» به معنای طرف بالاست[3] (http://pnu-club.com/#_ftn3) كه در قرآن در معانی و مصادیق متعدی به كار رفته است، از جمله: جهت بالا،[4] (http://pnu-club.com/#_ftn4) جوّ زمین[5] (http://pnu-club.com/#_ftn5)، محل كرات بالا[6] (http://pnu-club.com/#_ftn6)، آسمان معنوی[7] (http://pnu-club.com/#_ftn7)و...[8] (http://pnu-club.com/#_ftn8)
واژه ی «استوی» در اصل به معنای اعتدال یا مساوات دو چیز با یكدیگر است[9] (http://pnu-club.com/#_ftn9) و هنگامی كه با «علی» متعدی می شود، به معنای «استیلا و سلطه بر چیزی» است، مانند: (الرَّحْمـنُ عَلی العَرْشِ اسْتَوی);[10] (http://pnu-club.com/#_ftn10) خداوند بر عرش استیلا دارد; و وقتی كه با «الی» متعدی می شود به معنای قصد است، مانند آیه ی مورد بحث.[11] (http://pnu-club.com/#_ftn11)
آیه ی دوم:
(أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمـواتِ وَالأَرضَ كانَتا رَتْقاً فَفَـتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَیء حَی أَفَلا یُـؤْمِنُونَ);[12] (http://pnu-club.com/#_ftn12)
آیا كسانی كه كفر ورزیدند ندیدند كه آسمان ها و زمین، هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم؟ آیا (باز هم) ایمان نمی آورند؟
واژه ی «رتق»، به معنای «چیز به هم پیوسته» و «فتق» به معنای «جدا كردن دو چیز متصل به هم» است.[13] (http://pnu-club.com/#_ftn13)
از ظاهر این دو آیه استفاده می شود كه قبل از خلقت آسمان ها، توده ای از گازهای گسترده و عظیم وجود داشته و زمین و آسمان به هم متصل و چسبیده بودند كه به قدرت خداوند از هم جدا شده اند.
در تفسیر نمونه در باره ی دخان (دود) آمده است:
جمله ی «هی دخان...; آسمان ها در آغاز به صورت دود بود» نشان می دهد كه آغاز آفرینش آسمان ها از توده های گازهای گسترده و عظیمی بوده است و این با آخرین تحقیقات علمی در مورد آغاز آفرینش كاملا هماهنگ است. هم اكنون نیز بسیاری از ستارگان آسمان به صورت توده ی فشرده ای از گازها و دخان است.[14] (http://pnu-club.com/#_ftn14)
طبق تحقیقات دانشمندان، زمین در آغاز، توده ی واحدی بود كه بر اثر انفجارهای پی در پی از هم شكافت و كهكشان ها و منظومه و كرات به وجود آمدند.[15] (http://pnu-club.com/#_ftn15) از آیه ی «كانَ عَرْشُهُ عَلی الماءِ»[16] (http://pnu-club.com/#_ftn16) نیز استفاده می شود كه، «ماء» به معنای آب است; اما گاهی به شیء مایع نیز ماء گویند. در آغاز آفرینش، جهان هستی به صورت مواد مذابی بوده (یا گازهای فوق العاده فشرده ای كه شكل مواد مذاب و مایع را داشته است) سپس در این توده ی آب گونه، حركت های شدید و انفجارهای عظیمی رخ داده است.[17] (http://pnu-club.com/#_ftn17)
مفسران درباره ی آیه ی 30 سوره ی انبیا (رتق و فتق، پیوستگی و جدایی) سه احتمال را مطرح كرده اند:
1. به هم پیوستگی آسمان ها و زمین، اشاره به آغاز خلقت است. كه طبق نظر دانشمندان، مجموعه ی این جهان، توده ی واحد عظیمی از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درون و حركت، تدریجاً تجزبه شده و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه ی شمسی و كره ی زمین به وجود آمدند و هنوز هم جهان در حال گسترش است (برخی روایات اهل بیت(علیهم السلام)اشاره به این تفسیر دارند).[18] (http://pnu-club.com/#_ftn18)
2. منظور از پیوستگی، یك نواخت بودن مواد جهان است، یعنی همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده ی واحدی خودنمایی می كرد، اما با گذشت زمان، از هم جدا شدند و تركیبات جدید و انواع مختلف گیاهان و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند.[19] (http://pnu-club.com/#_ftn19)
3. منظور از به هم پیوستگی آسمان نباریدن باران در آغاز، و مقصود از به هم پیوستگی زمین، نروییدن گیاهان در آن زمان است; اما خداوند هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و در زمین انواع گیاهان را رویاند.(بعضی از روایات نیز اشاره به همین احتمال دارند).[20] (http://pnu-club.com/#_ftn20)
جهان یك قطعه ای رها شده در فضا بود و سپس تحت تاثیر جاذبه ی شیء عظیم اجرام سماوی دیگر قرار گرفت و تكه تكه شد و به صورت حلزونی در آمد و سپس این اجزای كوچك، كم كم، سیارات را به وجود آوردند.[21] (http://pnu-club.com/#_ftn21)
دكتر موریس بوكای نیز می نویسد:
دانش به ما می آموزد، چنانچه به عنوان مثال تكوین خورشید و محصول فرعی آن یعنی زمین را در نظر بگیریم، جریان امر، توسط تراكم سحابی نخستین و تفكیك آن رخ داده است. این دقیقاً همان است كه قرآن به طریق كاملا صریح با ذكر ماجراهایی كه «دود» آسمان ابتدا یك نوع الصاق، سپس یك نوع انفكاك را به وجود آورد، بیان نموده است.[22] (http://pnu-club.com/#_ftn22)
نظریه های علمی درباره ی پیدایش جهان
درباره ی پیدایش جهان، چند دیدگاه عمده در بین كیهان شناسان جدید وجود دارد كه عبارت اند از:
1. انفجار بزرگ: این نظریه در سال «1900 م» پیشنهاد شد و هم اكنون اكثر اخترشناسان آن را بهترین نظریه می دانند طبق این نظریه حدود 20 بیلیون سال پیش تمام مادّه و انرژی موجود در جهان در نقطه ای بسیار كوچك و فشرده متمركز بوده است، سپس این نقطه ی كوچك منفجر شد.[23] (http://pnu-club.com/#_ftn23)
2. حالت پایدار: این نظریه در سال «1940» توسط «فرد هدیل» فیزیك دان انگلیسی پیشنهاد شد.
بنا بر این نظریه، جهان نه تنها از نظر فضایی یك نواخت است، بلكه در طول زمان تغییرناپذیر نیز هست. ستارگان و كهكشان ها ممكن است تغییر كنند، اما تصویر كلی جهان با تصویر هر زمان تفاوتی ندارد.
3. جهان پلاسما: برخی اختر شناسان، خلقت جهان را با مدل «هانس الفون» دانشمند سوئدی می بینند. طبق این نظریه، 99 درصد جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.
4. انفجارهای كوچك: گروهی دیگر از اخترشناسان، نظریه ی حالت پایداری را، كه با رصدهای اخترشناسی انطباق خوبی دارد، پیشنهاد می كنند. طبق این نظریه، جهان بدون آغاز و انجام است و ماده به طور پیوسته در خلال انفجارهای كوچك خلق می شود; هم چنین جهان به تدریج انبساط می یابد و كهكشان ها شكل می گیرند.[24] (http://pnu-club.com/#_ftn24)
پس ظاهر آیات قرآن درباره ی آغاز خلقت (كه از «دخان، دود» شروع شده است) تا حدود زیادی با نظریه ی علمی مشهور خلقت جهان (یعنی انفجار بزرگ) همخوانی و اشتراك هایی دارد; از طرف دیگر، با توجه به تعدد نظریه ها در مورد آغاز خلقت و عدم اثبات قطعی آن ها، هیچ یك از آنها را نمی توان به صورت قطعی به قرآن نسبت داد.
سوره بقره آیه 29 كه می فرماید: «او خدایی است كه همه آنچه (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، برای شما آفریده سپس به آسمان پرداخت....» از ظاهر آیه بر می آید كه خلقت زمین اول بود، و بعد خلقت آسمان شروع شده است. (ما با توجه به وجود حرف «ثمَّ» در «ثم استوی الی السماء» كه در ادبیات عرب در همه جا به معنای ترتیب نمی آید می گوییم ثم در اینجا نیز به معنای تأخیر زمانی نیست بلكه می تواند تأخیر در بیان و ذكر حقایقی پشت سر هم بوده باشد.
اما در سوره نازعات آیه 30 می فرماید: «زمین را بعد از آن (آفرینش آسمان) گسترش داد «والارض بعد ذلك دحاها»
واژه «دحو» به معنی گستردن است. بعضی نیز آن را به معنای تكان دادن چیزی از محل اصلیش تفسیر كرده اند و چون این معنی لازم و ملزوم یكدیگرند به یك ریشه باز می گردد. به هر حال منظور از «دحو الارض، این است كه در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابی فراگرفته بود. این آب ها تدریجاً در گودال های زمین جای گرفتند و خشكیها از زیر آب سربرآوردند.
حاصل سخن اینكه، اولاً در تفسیر و تبیین یك آیه، لازم است آیات دیگر را بررسی و تحلیل نمود به سبب اینكه بعضی از آیات، آیات دیگر را تفسیر می كنند; نمی توان از یك یا دو آیه نظریه نهایی قرآن را بدست آورد.
ثانیاً: از مجموع آیاتی كه درباره خلقت آسمان و زمین نازل شده، این نكته بدست آمده كه قبل از خلقت آسمان و زمین، توده ای از گازهای گسترده و عظیم وجود داشت، و زمین و آسمان به هم متصل و چسبیده بودند و در اثر انفجارهای پی در پی از هم شكافته و كهكشان و منظومه و كرات دیگر به وجود آمد و با نظریه مشهور علمی، یعنی، انفجار بزرگ، همخوانی دارد. و آیات 29 سوره بقره و 30 سوره نازعات با آنچه گفته شد با آیات دیگر درباره خلقت آسمان و زمین هیچ گونه تناقضی با هم ندارند.
[1] (http://pnu-club.com/#_ftnref1). سوره ی فصلت، آیه ی 11.
[2] (http://pnu-club.com/#_ftnref2). ابن فارس، مقاییس اللغه، ابن منظور، لسان العرب، ماده ی «دخن».
[3] (http://pnu-club.com/#_ftnref3). لسان العرب، ذیل ماده ی «سمو».
[4] (http://pnu-club.com/#_ftnref4). سوره ی ابراهیم، آیه ی 24.
[5] (http://pnu-club.com/#_ftnref5). سوره ی ِق، آیه ی 9.
[6] (http://pnu-club.com/#_ftnref6). سوره ی فصّلت، آیه ی 12.
[7] (http://pnu-club.com/#_ftnref7). سوره ی سجده، آیه ی 6.
[8] (http://pnu-club.com/#_ftnref8). حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ماده ی سمو و ناصر مكارم شیرازی، و همكاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 165.
[9] (http://pnu-club.com/#_ftnref9). لسان العرب و مقاییس اللغه، ذیل ماده ی «سوی».
[10] (http://pnu-club.com/#_ftnref10). سوره ی طه، آیه ی 5.
[11] (http://pnu-club.com/#_ftnref11). همان.
[12] (http://pnu-club.com/#_ftnref12). سوره ی انبیاء، آیه ی 30.
[13] (http://pnu-club.com/#_ftnref13). لسان العرب، ماده ی «رتق و فتق».
[14] (http://pnu-club.com/#_ftnref14). تفسیر نمونه، ج 2، ص 228.
[15] (http://pnu-club.com/#_ftnref15). همان، ج 5، ص 151.
[16] (http://pnu-club.com/#_ftnref16). سوره ی هود، آیه ی 7.
[17] (http://pnu-club.com/#_ftnref17). تفسیر نمونه، ج 9، ص 26.
[18] (http://pnu-club.com/#_ftnref18). همان، ج 2، ص 228; الحویزی العروسی، تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه ی سی ام انبیا.
[19] (http://pnu-club.com/#_ftnref19). سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 14، ص 278ـ 279.
[20] (http://pnu-club.com/#_ftnref20). صافی، تفسیر صافی، ج 3، ص 347.
[21] (http://pnu-club.com/#_ftnref21). احمد محمد سلیمان، القرآن و العلم، ص 53 ـ 54.
[22] (http://pnu-club.com/#_ftnref22). موریس بوكای، مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ی ذبیح الله دبیر، ص 189 ـ 201.
[23] (http://pnu-club.com/#_ftnref23). ویلیام هاوكینگ، تاریخچه زمان، ترجمه ی دادفرما، ص 145 ـ 149، به نقل از محمد علی رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 1، ص 94.
[24] (http://pnu-club.com/#_ftnref24). ر.ك: ری ویلار و دیگران، كیهان و راه كهكشان، ترجمه ی سید محمد امین محمدی، ص 34ـ 50; و محمد علی رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص 94 ـ 97.


گرداورنده : حسن رضا رضايی
منبع :انديشه قم (http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30445&level=4&subid=30445)

moo2010
04-07-2010, 10:06 AM
زمان آفرینش آسمان و زمین‌یكی از اوصاف قرآن كریم عدم اختلاف و عدم تناقض در آیات است كه خود بدان تصریح كرده و فرموده است: اگر غیر خدا برای شما قرآن را تدوین می كرد، اختلاف زیادی در آن یافت می شد.[1] (http://pnu-club.com/#_ftn1)
همه‎ی آیات قرآن با هم مرتبط‎اند و بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر می كنند. هم‎چنین دارای عام و خاص، مطلق و مقید، حقیقت و مجاز است كه باید از هم جدا شوند و برای فهم آن از احادیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و معصومین ـ علیهم السّلام ـ ( كه مفسر قرآن هستند) استفاده شود؛ و برای درك معانی قرآن یا باید متخصص بود و یا به اهل فن قرآن مراجعه كرد. در این میان برخی با ذكر مطالبی در باب آیات قرآن خواسته‎اند القا كنند كه بین آیات قرآن تناقض وجود دارد و لذا گزاره‎های قرآنی مشتمل بر پارادوكس و تناقض است[2] (http://pnu-club.com/#_ftn2) نمونه‎ای از مطالب یاد شده را ذكر و مورد بررسی قرار می‎دهیم:
«در سوره‎ی هود آیه‎ی 7 آمده است: جهان در 6 روز آفریده شد، ولی در سوره‎ی فصلت آیه‎ی 9 و 10 و 12، آفرینش زمین و آسمان را در 8 روز می داند. و نتیجه گرفته كه قرآن تناقض‎گویی كرده است.
در پاسخ این ادعا می توان گفت: خداوند در آیه‎ی 7 سوره‎ی هود می فرماید: (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)؛ «او كسی است كه آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت، تا شما را بیازماید كه كدام‎یك عملتان بهتر است».
منظور از روز (یوم) در آیه، روز معمولی و بیست و چهار ساعته نیست؛ زیرا روز معمولی بر اساس گردش خورشید و زمین به دست می آید و در آن زمان جهانی وجود نداشت تا برای آن روز 24 ساعته تصور شود.
واژه‎ی «یوم» در كتب لغت[3] (http://pnu-club.com/#_ftn3) و در بعضی از استعمالات قرآنی[4] (http://pnu-club.com/#_ftn4) و در روایات اسلامی[5] (http://pnu-club.com/#_ftn5) به ‌دوران و مدتی از زمان، هر مقدار كه باشد، ‌اطلاق می شود.
اما آیه‎ی 9 سوره‎ی فصلت می فرماید: (قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ)؛ «بگو: آیا شما به آن كسی كه زمین را در دو روز آفرید كافرید؟» و در آیه‎ی 10 همین سوره می فرماید:«وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ)؛ او در زمین كوه‎هایی قرار داد و بركاتی در آن آفرید و مواد غذایی مختلف آن را مقدّر فرمود، ‌این‎ها همه در چهار روز بود.»
و در ادامه در آیه‎ی 12خلقت آسمان را در دو روز می داند: (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ)؛ «در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید».
با دقت در آیات فوق درمی‎یابیم كه ادعای تناقض، ادعای نادرستی است؛ زیرا:
آن جا كه می گوید: «اربعه‌ ایام» (چهار روز) منظور تتمه‎ی چهار روز است؛ به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد و سایر خصوصیات زمین به اضافه‎ی خلقت آسمان ها در دو روز دیگر بود كه مجموعاً شش روز (دوران) می شود.
طبق این تفسیر آیه تقدیری دارد، مانند: «كل ذلك فی اربعه ایام»، یعنی همه‎ی‌ آنها اعم از خلقت زمین و آنچه در آن است در چهار روز بوده است. و تقدیر گرفتن كلمه در ادبیات عرب با قرینه، بدون اشكال است؛ برای مثال در آیه‎ی 82 سوره‎ی یوسف آمده است: (وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ)؛ «از روستا بپرسید»‌. در حالی كه از قرینه‎ی حالیه مشخص است كه پرسش از روستا نیست بلكه از اهل روستاست؛ لذا تقدیر گرفتن «كل ذلك» به واسطه‎ی‌ قرینه‎ی آیه‎ی 7 سوره‎ی هود است.
یكی از منابع تفسیری قرآن، ‌خود قرآن است؛ یعنی بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر می كنند. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعضٍ؛[6] (http://pnu-club.com/#_ftn6) برخی از آیات قرآن برای برخی گویا و برخی از آن برای برخی دیگر گواه است». و روش علامه‎ی طباطبایی در تفسیر المیزان روش تفسیر قرآن به قرآن است.[7] (http://pnu-club.com/#_ftn7) لذا این كه قرآن در آیه‎ی 7 سوره‎ی هود به صراحت اشاره دارد كه خلقت آسمان و زمین در شش دوران است، تفسیر كننده‎ی آیات 9 و 10 و 12 سوره‎ی فصلت است و لازم است عبارت «كل ذلك» در آیه در تقدیر گرفته شود.
[1] (http://pnu-club.com/#_ftnref1) . سوره نساء ، آیه 82.
[2] (http://pnu-club.com/#_ftnref2) . سایت سكولاریسم در ایران، تاریخ 12/9/84.
[3] (http://pnu-club.com/#_ftnref3) . راغب اصفهانی، مفردات، بیروت، قربی،‌1416 ق، ذیل واژه‎ی «یوم»،.
[4] (http://pnu-club.com/#_ftnref4) . سوره‎ی معراج، آیه‎ی 4.
[5] (http://pnu-club.com/#_ftnref5) . «الدهر یومان یوم لك و یوم علیك» (نهج البلاغه).
[6] (http://pnu-club.com/#_ftnref6) . نهج البلاغه، خ 133.
[7] (http://pnu-club.com/#_ftnref7) . سید محمد حسین طباطبایی، مقدمه تفسیر المیزان، مقدمه‎ی قرآن در اسلام.


گردآورنده : حسن رضا رضايي
منبع : http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30450&level=4&subid=30450 (http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30450&level=4&subid=30450)

moo2010
04-18-2010, 08:53 PM
آفرينش در شش روز - ۱۰ آيه (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fblog%2F%3Fp%3D12)
بر طبق قرآن, آفرينش اين جهان در شش روز يا شش هنگام صورت گرفته است. اين موضوع در ۱۰ آيه شرح داده شده است


۱- سوره: ۷ , آیه: ۵۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D7%26ayat%3D54%26user%3Dfar)
در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش [جهاندارى] استيلا يافت روز را به شب كه شتابان آن را مى طلبد مى‏پوشاند و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شده‏اند [پديد آورد] آگاه باش كه [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان


۲- سوره: ۲۵ , آیه: ۵۹ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D25%26ayat%3D59%26user%3Dfar)
همان كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وى از خبره‏اى بپرس [كه مى‏داند]

۳- سوره: ۵۷ , آیه: ۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D57%26ayat%3D4%26user%3Dfar)
اوست آن كس كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت آنچه در زمين درآيد و آنچه از آن برآيد و آنچه در آن بالارود [همه را] مى‏داند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هر چه مى‏كنيد بيناست

۴- سوره: ۱۱ , آیه: ۷ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D11%26ayat%3D7%26user%3Dfar)
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام‏يك نيكوكارتريد و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد قطعا كسانى كه كافر شده‏اند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحرى آشكار نيست

۵- سوره: ۳۲ , آیه: ۴ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D32%26ayat%3D4%26user%3Dfar)
خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش [قدرت] استيلا يافت براى شما غير از او سرپرست و شفاعتگرى نيست آيا باز هم پند نمى‏گيريد

۶- سوره: ۱۰ , آیه: ۳ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D10%26ayat%3D3%26user%3Dfar)
پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد سپس بر عرش استيلا يافت كار [آفرينش] را تدبير مى‏كند شفاعتگرى جز پس از اذن او نيست اين است‏خدا پروردگار شما پس او را بپرستيد آيا پند نمى‏گيريد

۷- سوره: ۵۰ , آیه: ۳۸ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D50%26ayat%3D38%26user%3Dfar)
و در حقيقت آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريديم و احساس ماندگى نكرديم
اين شش روز, در آيات زير شرح داده شده اند


۸- سوره: ۴۱ , آیه: ۹ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D9%26user%3Dfar)
بگو آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مى‏ورزيد و براى او همتايانى قرار مى‏دهيد اين است پروردگار جهانيان


۹- سوره: ۴۱ , آیه: ۱۰ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D10%26user%3Dfar)
و در [زمين] از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه‏ گيرى كرد [كه] براى خواهندگان‏ درست [و متناسب با نيازهايشان] است


۱۰- سوره: ۴۱ , آیه: ۱۲ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fdata%2Fshow.php%3Fquantity%3D%2520%25D8%25B4%25D 8%25B4%2520%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%26lang%3 Dfar%26sura%3D41%26ayat%3D12%26user%3Dfar)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازه‏ گيرى آن نيرومند دانا
بعضيها با توجه به سه آيه بالا, ادعا مي کنند که جمع آفرينش در هشت روز بوده است و نه در شش روز و در نتيجه قرآن را داراي تناقض مي دانند
اين در حالي است که مشخصا چهار روز اشاره شده در بالا , شامل دو روز اول نيز مي باشد و در نتيجه مجموع آنها باز هم شش مي ماند
بنابراين به طور خلاصه مي توان اشاره كرد كه آفرينش در شش مرحله يا روز صورت پذيرفته است. در دو روز اول زمين و دنياي مادي آفريده شده است و بعد مواد مورد نياز حيات در دو روز بعدي خلق شده است. در نهايت در دو روز نهايي آفرينش آسمانها و حيات معنوي صورت پذيرفته است




منبع : آفرينش در شش روز - 10 آيه (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.parsquran.com% 2Fsubject%2F6days.htm)

moo2010
05-08-2010, 10:30 PM
خطبه 1



آفرينش جهان
بساط هستى را بى ماده پيشين بگسترانيد و نخستين بنياد خلقت را بى سابقه‏هستى بنا نهاد. در امر آفرينش نه انديشه و تدبيرى به جولان آورد و نه تجربه‏و آزمايشى او را درخور بود، كاخ مجلل هستى را بدون حركت و تحولى درذات پاكش برافراشت، و بى‏نياز از آنكه قواى مضطربى در درونش متمركزشود،چراغ هستى را برافروخت.
موجودات را در مجراى قانونى اوقات خود بجريان انداخت، و حقايق‏گونه‏گون را در عالى‏ترين نظمى هماهنگ ساخت، هر يك از آن حقايق را به‏طبيعتى معين اختصاص داد و ملتزم به تعين خود فرمود، او به همه‏مخلوقاتش پيش از آغاز وجودشان دانا، و بهمه حدود و پايان جريان آنهامحيط و به هويت و جوانب كل كاينات عالم است.
سپس خداوند سبحان جوها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات فضا را باز نموده، آب انبوه و پرموج و خروشان را كه بر پشت‏باد تندوز و پرقدرتى قرار داده بود،در لابلاى فضاهاى باز شده بجريان انداخت، با اين بادتندوز آب را از جريان طبيعى بازداشت و آنگاه باد نيرومند را بر آب مسلطكرد و آب را در بر آن قرار داد، فضا در زير باد پر قدرت باز و آب در روى‏باد،جهنده و جنبان.
سپس خداوند سبحان باد ديگرى بيافريد كه فرمانى جز به حركت درآوردن‏آب نداشت، اين باد دست‏بكار زد و تحريك آب را ادامه داد، جريان‏اين باد را تند و منبعش را دور از مجراى طبيعى قرار داد.
خداوند سبحان همان باد را به برهم زدن آب انبوه و برانگيختن امواج‏درياها دستور داد، و چونان مشك شير كه براى گرفتن كره جنبانده شود،آب‏را بحركت و زير و رو شدن درآورد، وزش باد بر آن آب چنان بود كه درفضاى خالى وزيدن بگيرد، آب در مقابل جريان باد مقاومتى از خود نشان‏نميداد،آب را سخت‏به حركت درآورده اولش را به آخرش،متحركش رابه ساكنش برگرداند، در اين هنگام انبوهى از آب سر ببالا كشيد و كف‏بر آورد، خداوند سبحان آن كف را در فضايى باز و تهى بالا برد و آسمانهاى‏هفتگانه را بساخت، پايين‏ترين آسمانها را از موجى مستقر بنا نهاد كه حركت‏انتقالى باين‏سو و آنسو ندارد، و بالاترين آسمانها را سقفى محفوظ در مرتفع-ترين فضا قرار داد، بى‏ستونى كه آن را برپا دارد، و بدون ميخ و طنابى كه‏آنها را بهم بپيوندد.
آنگاه آسمان را با زينت و زيور ستارگان و روشنايى‏ها بياراست، وخورشيد را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنايى‏اش در فلكى گردان و سقفى‏در دوران و صفحه‏اى منقوش با ستارگان بجريان انداخت.



فرشتگان
سپس خداوند سبحان آسمانهاى بلند را از هم باز كرد و ميان آنها راپر از انواعى از فرشتگان ساخت، برخى از فرشتگان سجده‏كنندگانى هستند ركوعى ندارند، برخى ديگر براى ركوع خميده‏اند و قامت‏براى قيام راست‏نمى‏كنند، گروهى از آنان صف‏كشيدگانى هستند كه هرگز دگرگونى در وضع‏خود نمى‏دهند، تسبيح‏گويانى هستند كه خستگى و فرسودگى راهى بآنان‏ندارد، نه بر چشمانشان خوابى پيروز مى‏گردد و نه بر عقولشان اشتباهى، نه‏بر كالبدهايشان سستى روى مى‏آورد و نه به آگاهى‏هايشان غفلت فراموشى، دسته‏اى‏از فرشتگان را امناى وحى و زبان گويا بر پيامبرانش قرار داد، و دسته ديگرى‏را وسايط اجراى فرمان قضا و امر ربوبى‏اش، جمعى از آنان را نگهبانان بندگانش‏فرمود، و جمع ديگرى را پاسبانان درهاى فردوس برينش.
بعضى از آن فرشتگان پاهايى در سطوح پايين زمين دارند و گردنهايى بالاتراز مرتفع‏ترين آسمانها، و اعضاى كالبدى گسترده‏تر از پهنه صفحات كيهان‏بيكران، و دوش‏هايى همسان پايه‏هاى عرش، اين موجودات مقدس در برابرعرش خداوندى از روى تعظيم چشم به پايين دوخته‏اند، و در زير عرش ربانى به‏بال‏هاى خويشتن پيچيده‏اند.
ميان اين فرشتگان و كائنات پايين‏تر،حجابى از عزت ملكوتى و پرده‏هايى ازقدرت فوق طبيعى زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيم‏هاى‏محدود كننده نمى‏پندارند، و صفات ساخته‏ها را به مقام شامخش نسبت‏نمى‏دهند، و او را با تصور در جايگاه‏ها محدود نمى‏سازند، و با امثال ونظاير اشاره به ذات اقدسش نمى‏كنند.




توصيفى از خلقت آدم
سپس خداوند سبحان از خاك زمين مقدارى ماده سخت و نرم و شيرين وشور را جمع نموده آبى در آن پاشيد و تصفيه‏اش كرد، آنگاه خاك تصفيه‏شده را با رطوبت آب به شكل گل چسبان درآورد، و صورتى با اعضاء وجوانب گونه‏گون از آن گل چسبان بيافريد كه با يكديگر پيوستگى‏ها داشتند وگسيختگى‏ها، اين گل چسبنده را خشكانيد،تا اجزاى آن بهم پيوست، و تاوقت معين و برهه‏اى از زمان سخت و جامدش نگهداشت،با گذشت زمان مدت مقرر سپرى گشت، و آنگاه از روح خود در آن ماده جامد در دميد و به‏آن قطعه جامد تجسم و حيات انسانى بخشيد.
در اين انسان نوساخته ذهن‏ها و عقل‏ها بوجود آورد،تا آنها را بكاربياندازد، انديشه‏ها در مغزش بجريان انداخت كه در تنظيم حيات خويش وتصرف در جهان طبيعت دست‏بكار شود.
اعضايى به او عنايت فرمود كه بخدمت‏خويشتن درآورد، ابزارهايى دراختيارش گذاشت كه با تسلط بر آن و بكار انداختنش،زندگى خود را بپردازد، معرفتى به او عطا فرمود كه حق را از باطل بازشناسد و آن دو را را از يكديگرتفكيك نمايد.
خداوند سبحان به اين انسان نورسيده قواى چشايى و بويايى و نيروى‏تشخيص رنگ‏ها و اجناس درآميخته از رنگ‏هاى مختلف را بذل نمود، وانواعى از همسان‏هاى قابل ائتلاف و اضداد تكاپوگر و اخلاط گونه‏گون از گرمى‏و سردى و رطوبت و خشكى را بوجود آورد.
آنگاه خداوند سبحان اداى امانتى را كه درباره آدم به فرشتگان سپرده ووصيتى را كه به آن موجودات مقدس براى اعتقاد و انجام سجده به آدم و خضوع‏و تعظيم به او نموده بود،مطالبه كرده، فرمان سجده را صادر فرمود:كه به آدم‏سجده كنيد فرشتگان فرمان الهى را اطاعت و به آدم سجده كردند،مگرشيطان، كه تعصب بر او چيره گشت و شقاوت مغلوبش ساخت و به منشا آفرينش‏خود كه آتش بوده است،باليد و تكبر ورزيد و ماده خلقت آدم را كه گل پاره‏اى‏بوده است پست و خوار شمرد، خداوند متعال براى نشان دادن استحقاق‏شيطان به غضب ربانى و تكميل دوران آزمايش او و عمل به وعده خويش،مهلتى‏به شيطان داده، فرمود:
تو اى شيطان،از جمله كسانى هستى كه تا وقت معين به آنان مهلت داده شده‏است، امر خلقت آدم ابو البشر پايان يافت و خداوند او را در جايگاهى كه‏معيشتش را بى‏رنج و تلاش بدست مى‏آورد،سكونت داد و محل زندگى او را
ايمن نمود و از شيطان و خصومت نابكارانه‏اش برحذرش داشت، شيطان كه‏دشمن آدم بود، به اقامتگاهى عالى كه نصيب آدم شده بود و به آميزش او با كمال‏يافتگان نيك كردار حسادت ورزيد و فريبش داد.
پدر انسان‏ها يقين خود را به ترديد و تصميمش را به تزلزل و سستى كه‏شيطان عاملش را به وجود آورده بود،فروخت، شادمانى بهشتى او تبديل به‏ترس شد و فريب‏خوردنش به پشيمانى پايان يافت.
سپس كردگار مهربان انبساطى به آدم بخشيد و شكوفانش ساخت تا از غفلتى‏كه بر او ذشت‏باز پس گردد،و توبه بدرگاهش آورد،كلمه رحمتش رابه آدم تعليم نموده،بازگشت او را به بهشت وعده داد، آنگاه آدم را به اين‏دنيا كه جايگاه آزمايش و تكثير فرزندانش بود،فرود آورد.



ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : http://www.hawzah.net/

moo2010
05-08-2010, 10:48 PM
خطبه 91

اين خطبه به خطبه الاشباح، معروف است و از با عظمت‏ترين خطبه‏هاى‏آن حضرت محسوب ميگردد
مسعدة بن صدقه از امام صادق جعفر بن محمدعليهما السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود، :امير المؤمنين عليه السلام اين‏خطبه را در روى منبر كوفه ايراد فرموده است، و مقدمه اين خطبه چنين بوده است‏كه مردى آمد و گفت:يا امير المؤمنين،خداى ما را براى ما آنچنان توصيف‏فرما كه ما او را مانند مشاهده عينى ببينيم،تا در نتيجه بر محبت و معرفت‏خود به خدا بيفزائيم، امير المؤمنين عليه السلام بر آشفت و ندا در داد كه مردم‏براى نماز جمع شوند، مردم بقدرى جمع شدند كه مسجد پر شد، پس بالاى منبررفت،در حاليكه غضبناك (1) و رنگ مباركش تغيير كرده بود، نخست‏حمد و ثناى خداوندى را بجاى آورد، و درود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم‏فرستاد و سپس فرمود


وصف پروردگار در آفرینش موجودات گوناگون
خداوند سبحان‏اندازه بر خلقش مقرر ساخت و آن را متين و محكم فرمود، و خلقش را موردتدبير قرار داد و تدبير لطيفى درباره آن انجام داد، و به سوى مقصدش روانه‏ساخت، [و هيچ يك از مخلوقاتش]از حدود موقعيت مقرر خود تجاوزننمود، و به كمتر از وصول به غايت تعيين شده‏اش كفايت نكرد، دستوربه حركت مطابق اراده خداوندى را دشوار تلقى ننمود، [مخلوقاتش چگونه‏ميتوانند از دستورات خداوندى سرپيچى كنند]در صورتيكه همه امور فقط ازمشيت‏خداوندى صادر شده‏اند، خداوندى كه اصناف اشياء را بدون جريان‏فكرى كه باو رجوع نمايد،انشاء[ايجاد بى‏سابقه هستى]فرمود، و بدون‏ كمك گيرى از قريحه غريزى كه آن را در درون خود داشته باشد، و بدون‏تجربه‏اى كه از حوادث روزگاران استفاده نموده، و بدون شريكى كه او رادر ابداع امور شگفت انگيز اعانتى كرده باشد، دستگاه خلقت‏با امر اوتمام گشت، و اطاعت او را اذعان، و دعوت او را اجابت گفت، درانفاذ امر خداوندى نه توقف درنگ كننده‏اى مانع شد، و نه مقاومت و سستى‏موجودى بهانه‏جو، كجى‏ها را از اشياء راست كرد، و حدود آنها را هموارو روشن ساخت، و با قدرت خود ميان امتداد آن اشياء ملائمتى برقرار فرمود، و اسباب[بدنها را]با نفوس آنها بهم پيوست، و سپس آنها رااجناسى گوناگون در حدود و اندازه‏ها[يا سرنوشتها]و طبايع و اشكال‏قرار داد، مصنوعاتى از خلائق كه ساخت آنها را محكم گردانيد، و بر مبناى‏اراده خود آنها را آفريد و ابداع فرمود،





آسمان
و خداوند سبحان پست‏و بلندى‏هاى سطوح آسمان را بدون قيد و تعليق تنظيم فرمود، و شكافهاى پهنه‏باز آنرا با همديگر التيام داد، و ميان آنها و امثال آنها را بوسيله روابط شبكه بندى‏فرمود، و سختى بالا رفتن و پائين آمدن از آسمان را براى فرشتگانى كه‏امر خداوندى را پايين مى‏آورند و فرشتگانى كه اعمال خلق او را بالا مى‏برندمنتفى ساخت، پس از آنكه آسمان بصورت دودى بود،آنرا ندا داد تادستگيره‏هاى طنابهاى آن بهم پيوست، و درهاى بسته و متكاثف آسمان راپس از انسداد آن باز نمود، و ديده‏بانهائى از ستارگان درخشان بر طرق ومنافذ آنها،مقرر فرمود، و آسمانها را در شكاف هوا با قدرت خويش ازاضطراب نگه داشت، و بآن‏ها دستور داد كه تسليم امر او شوند، آفتاب‏آسمانى را نشان روشنگر روزش قرار داد، و ماه را آيتى از شبها[كه‏گاهگاهى]ناپديد ميشود، خداوند متعال آن دو را در موقعيتهاى قانونى درمدارهاى خود بجريان انداخت، او سير آن دو را در طرق درجه‏هاى خودمقدر فرمود، تا بوسيله آن دو،شب و روز را از يكديگر متمايز نمايد، وبا وضع حركات آن دو،عدد سالها و حساب دانسته شود، سپس در فضاى‏آسمان فلك را كه مدار ستارگان است قرار داد، و زينت[زيبائى]آسمان‏را بآن مربوط ساخت، [عامل اين زيبائى]ستارگانى پنهان از ديده‏ها كه‏مانند در، ميباشند و چراغهائى است از ستارگان فروزان[كه ديده‏ميشوند]، و بوسيله شهابهاى نافذ،موجوداتى را كه استراق سمع (مخفيانه‏گوش دادن) مينمايند،هدف قرار داد، و ستارگان را در مجراى تسليم‏از ثبات ستارگان ثابت، و حركت‏ستارگان سيار، و نزول و صعود، و نحس و سعد آنها بجريان انداخت.




فرشتگان
سپس خداوند سبحان براى‏اسكان در آسمانهايش، و آبادى صفحه اعلا از ملكوتش، خلقى بديع (عالى و زيبا) از فرشتگانش آفريد، و بوسيله آنها اماكن خالى پهنه باز آسمان را پر كرد، و صفحات گشاده آن را با آنها مملو ساخت، و در ميان پهنه‏هاى[شكافها يافاصله‏هاى]سطوح باز شده آسمان، صداهاى بلند تسبيح گويندگان از آن‏فرشتگان، در صفحات قدس و پوشش حجابها، و سراپرده‏هاى عظمت ومجد،طنين انداخت.و ماوراى آن صداهاى بلند، كه گوشها با شنيدن آن،شنوايى را از دست مى‏دهند، اشراقاتى از نور است كه ديدگان از رؤيت آن بازداشته شوند، و در حدود آن نور متحير و ناتوان بمانند، خداوند سبحان آن‏فرشتگان را در اشكال مختلف، و اندازه‏هاى متفاوت آفريد، «داراى بالها»، آن فرشتگان جلال عزت خداوندى را تسبيح مى‏گويند، آنان هيچ چيزى ازصنع خداوندى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته است،بخود نمى‏بندند، و ادعائى ندارند چيزى را كه تنها خداوند آفريننده آنست،بهمراه خداوندآن را مى‏آفرينند، «بلكه آنان بندگان اكرام شده خداوندى هستند»، كه در گفتار به او سبقت نمى‏جويند و عمل به دستورش مينمايند، خداوند متعال‏آن فرشتگان را در آنجايگاه (صفحات مقدس ملكوتى) كه هستند،امين وحى‏خود قرار داده، و بوسيله آنان امانتهاى امر و نهى خود را برسولانش‏رسانده، و آنانرا از ترديد در شبهات حفظ فرموده است، هيچيك از آن‏فرشتگان از مسير رضاى خداوندى نمى‏لغزد، و خداوند سبحان آنانرا ازفوائد كمك خود يارى مى‏نمايد، و تواضع خضوع با وقار و اطمينان را به‏دلهاى آنان براى دريافت و درك وارد ساخته، و براى آنان درهاى تمجيدهاى‏خود را آسان (باز) ، و منارهاى واضح و راهنما را براى وصول به نشان‏هاى توحيدش براى آنان نصب فرمود، بارهاى سنگين گناهان،آنان را سنگين‏نساخته، گذشت‏شبها و روزها در آنان تاثيرى نمينمايد، و انگيزه‏هاى اميال‏و شك و ترديدها استحكام ايمان آنانرا متزلزل و مختل نساخت، گمانها وپندارها به دژهاى محكم يقين آنان،ازدحام و هجوم نياورد، و عوامل‏برافروزنده حسدها و كينه‏ها در ميان آنان شعله آن صفات خبيثه را نيفروخت، و تحير سلب نكرده است آنچه را كه از معرفت‏خداوندى در دلهاى آنان، جايگير شده و آنچه را كه از عظمت و هيبت جلال خداوندى در لابلاى سينه‏هاى آنان‏راه يافته تثبيت شده است، وسوسه‏ها طمعى در راهيابى بآنان نداشته است تا اكثافت‏خود،فكر آنان را بكوبند، گروهى از آن فرشتگان در خلقت (يا طبيعت) ابرهاى پر باران، و عده‏اى در كوههاى بزرگ و مرتفع، و دسته‏اى در سياهى‏ظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمى‏شود، گروهى ديگر از آن فرشتگان‏هستند كه قدمهاى آنان حدود زمين پائين را شكافته است، پاهاى آنان مانندپرچم‏هاى سفيدند، كه از شكاف‏هاى هوا نفوذ كرده‏اند، در زير آن پاها كه‏مانند پرچمهاى سفيدند بادى است آرام و پاكيزه كه آنها را در آن حدودمتناهى كه پايان قرارگاه آنهاست نگهداشته است، اشتغالات آن فرشتگان‏به عبادت خداوندى آنانرا از همه چيز فارغ نموده، و حقائق ايمان ميان‏آنان و معرفت‏خدا را بهم پيوسته است، و يقين به وجود ذات اقدس ربوبى‏آنانرا باشتياق شديد به خدا،از همه چيز منقطع ساخته است، رغبت‏ها واميال آنان از آنچه كه در نزد خدا است‏به آنچه كه در نزد غير خدا است تجاوزننموده است، شيرينى معرفت ربوبى را چشيده، شربت محبت‏خداوندى‏را با كاسه‏اى سيراب كننده نوشيدند، و در مغز دلهاى آنان، رگهاى خوف ازخدا جايگير شده، و استمرار در عبادت و استقامت پشتشان را منحنى نموده‏است، به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند ماده ناله و تضرع آنان‏را تمام نكرده، و عظمت تقرب به بارگاه خداوندى ريسمانهاى خشوع رااز گردن جانهاى آنان باز ننموده است، عجب (خود بزرگ بينى و خود پسندى)بر آنان غلبه نكرده تا آنان عبادات گذشته را زياد محسوب كنند، و احساس‏ناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگ بينى حسناتى كه‏انجام مى‏دهند،نصيبى نگذاشته، و بجهت امتداد طولانى تكاپو در عبادت،سستى‏ها بر وجود آنان راه نيافته است، از اشتياق‏هاى آن فرشتگان چيزى‏نكاسته است تا از اميد به پروردگارشان رويگردان شوند، طول مناجات باپروردگارشان اطراف زبانهاى آنان را نخشكانيده، و اشتغالات ديگرى آنان‏را مملوك خود نساخته است كه صداهاى بلند آنانرا از زمزمه‏هاى خفيف تضرع قطع‏نمايد. و شانه‏هاى آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، وگردنهاى خود را براى بدست آوردن آسايش تقصير در انجام دستور خداوندى‏خم نكرده‏اند، كندى غفلت‏ها بر قاطعيت كوشش و تلاش آن فرشتگان نفوذى‏ندارد، و عوامل فريبنده شهوات دست‏بسوى همت‏هاى آنان نمى‏يازند، [لطف]خداوند صاحب عرش را براى روز احتياجشان ذخيره نموده‏اند، در هنگام‏انقطاع خلق و توجه آنان به مخلوقات،آن فرشتگان فقط خدا را مورد توجه‏و گرايش قرار داده‏اند، پايان غايت عبادت خداوندى را قطع نمى‏كنند[براى آن‏پايانى تعيين نميكنند]، علاقه شديد آن فرشتگان به التزام اطاعت‏خداوندى‏آنانرا ارجاع نمى‏كند مگر به موادى در دلهاى آنان كه از رجاء و خوف‏خداوندى گسيخته نميشوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطع‏نمى‏شود، تا در تلاش و كوشش سست‏شوند، و حرص و آزهاى دنيوى‏آنانرا به اسارت نكشيده است تا كوششهاى منتج منافع دنيوى را بر كوشش‏و جديت‏براى ابديت مقدم بدارند، آن فرشتگان اعمال گذشته (انجام گرفته)خود را بزرگ نميشمارند، و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند،اميد آنان‏بيم و هراسشان را از بين ميبرد، غلبه و اغواى شيطان راهى بآنان ندارد،لذااختلاف درباره پروردگارشان نمى‏نمايند، جدائى‏هاى ناروا آنان را از يكديگر متفرق ننموده، و سنگينى و خيانت‏حسد بر آنان پيروز نگشته است، عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنانرا تقسيم به گروهها نكرده، و پستى‏همت‏ها آنانرا از يكديگر جدا نساخته است. آن فرشتگان اسيران(وابستگان) ايمانند، نه لغزشى آنانرا از طناب ايمان بريده است و نه انحراف‏و مسامحه و سستى. در طبقات آسمان[حتى باندازه]محل پوستى نيست مگر اينكه فرشته‏اى‏بر آن در حال سجده است، يا فرشته‏اى در حال سير و حركت‏سريع[در انجام‏دستور الهى]. آن فرشتگان با امتداد طولانى اطاعت پروردگارشان برعلم خود مى‏افزايند، و به عزت عظمت‏خداوندى در دل آنان افزوده‏مى‏شود.




توصيف زمين و فرو رفتن[اكثر نقاط آن] در آب


[بيشتر آن]زمين را در امواج متردد شديد و با صولت، و درياهاى‏پر آب و متراكم فرو برد، سطوح بالاى امواج آن درياها به يكديگربر مى‏خوردند، و ارتفاعات آن امواج در حال تدافع در اهتزاز بودند، درياها بسبب شدت آن امواج متلاطم مانند شتران نر در موقع هيجان‏با صداى مخصوص آن حالت،كف بر مى‏آوردند، آنگاه سركشى آب‏متلاطم بجهت‏حمل سنگينى زمين فرو نشست و تسليم شد، و هنگامى كه زمين‏سينه خود را در آب بگسترانيد و هيجان تدافعى امواج آن فرو نشست و ساكن‏گشت، در اين هنگام زمين با شانه‏هاى خود در آن آب مانند حيوانى كه‏در خاك بغلطد،در غلطيد و حالت تسليم و افتادگى پيدا كرد، و آب پس ازفريادهاى امواجش ساكن و مقهور، و بوسيله دهنه ذلت كه[بر دور دهانش‏زده شد] مطيع و اسير گشت، و زمين غلطيده در ميان موج عميق و متراكم‏آب ساكن شد، آنگاه آب را از نخوت كبر و اعتلاء، و فخر و بلندى تجاوزش برگرداند، زمين دهان آبرا كه سنگين و پر موج بود،بربست، آب پس ازآنهمه سبكسريها و جست و خيزهايش بسكوت گرائيد، و پس از آنهمه مباهات‏و تبختر در جهشهايش بر زمين بيارميد، پس از آنكه هيجان آب از زيراطراف زمين ساكن گشت، خداوند سبحان كوههاى بسيار بلند و سر بفلك‏كشيده را بر دوشهاى زمين حمل فرمود، آبهاى چشمه سارهاى از زمين برآمده‏را از بالاى بينى‏هاى زمين بجريان انداخت، و آن آبها را در دشتها و پهنه‏بيابانها و شكافهاى زمين پراكنده ساخت، و حركات زمين را با سنگهاى‏سنگينش، و بوسيله قله‏هاى مرتفع و بلند و از صخره‏هاى بزرگ آن تعديل‏فرمود، در نتيجه زمين بجهت كوههاى جاى گرفته در قطعات سطح آن، و بجهت فرو رفتن آن كوه‏ها،در شكافهاى بينى زمين، و سوار شدن آن كوههابر گردنهاى زمين‏هاى هموار و بلنديهاى[يا اصول]آن استقرار خود را دريافت، خداوند تبارك و تعالى ميان فضا و زمين را باز و وسيع نمود، و هوا را وسيله‏تنفس براى ساكنان زمين قرار داد، و اهل زمين را از نهانگاه زمين بر آوردو آنانرا با همه وسائل زندگى در روى زمين قرار داد، سپس خداوند سبحان سطوح بى‏آب و علف زمين را كه آبهاى چشمه-سارها به بلنديهاى آن سطوح نمى‏رسيد، و جويبارهاى رودخانه‏ها وسيله‏اى‏براى رسيدن به آن سطوح پيدا نمى‏كردند رها نفرمود، و ابر نمودار براى‏آن سطوح مرتفع كه مرده‏هاى آنها را احياء كند، و گياهش را بروياند خلق‏كرد، خداوند سبحان ابرها را پس از جدائى قطعاتش از يكديگر، و اختلاف‏پاره‏هاى لطيفش با همديگر جمع و تاليف فرمود. تا آنگاه كه پاره‏هاى ابرى در آن بحركت‏شديد درآمد، و برق آن درطول امتداد اطرافش درخشيد، و درخشش آن در ميان قطعات ابر سفيد ومتراكمش، خاموش نگشت، خداوند متعال آن ابر را در حاليكه ريزان وقطعاتش بهم پيوسته بود فرستاد، و در وضعى كه شاخه‏هاى آن[مانند خطوطى]آويزان بود بزمين نزديك شد، باد جنوبى جارى و ريزش پى‏در پى آن ابر رابحركت در آورد، و ريزش بارانش را شديد ساخت، هنگاميكه ابر سينه خودرا با قطعات آن بر زمين پيوست، [مانند نشستن شتر با سينه خود بر زمين]و بارسنگينى را كه با خود حمل كرده بود بر زمين نهاد، بوسيله بارش آن ابر،گياه‏از خشكى‏هاى زمين، و علفهاى تازه از مواضع بى‏گياه كوهها بر آورد، در اينحال زمين با آرايش باغهايش شكوفا گشت، و از پوشاك ظريفى ازشكوفه‏هاى معطر و زيبا كه بر تن كرده بود، و از نظم پيوسته شكوفه‏ها و بوته‏هاى‏با طراوت كه آنرا مى‏آراست،بخود باليدن گرفت.
خداوند سبحان با اين[جريان عظيم]توشه[مادى و معنوى]براى مردم، و روزى براى جانوران عنايت فرمود، در پهنه‏هاى زمين راههائى باز كرد، و نشان روشنگر براى رهروان در جاده‏هاى طرق زمين نصب فرمود.







داستان آفرینش آغازین آدم

پس از آنكه خداوند عز و جل زمين را براى زندگى آماده ساخت، و امر الهى خود را انفاذ فرمود، حضرت آدم را (ع) از ميان خلقش برگزيد، و او را اولين نوع از خلقت انسانى قرار داد، او را در بهشتش ساكن نمود، و روزى او را در آن جايگاه فراوان فرمود، و تهديد درباره آنچه را كه[خوردن آنرا]براى آدم (ع) ممنوع ساخته بود،مقدم داشت، و به او اعلام‏فرمود كه:اقدام به آنچه نهى شده است،قرار گرفتن در معرض معصيت‏خداوندى، و به خطر انداختن مقام و منزلت‏خويش است، پس حضرت آدم (ع) اقدام به ارتكاب ممنوع كرد، و اين اقدام با علم سابق خداوندى تطابق نمود، خداوند سبحان حضرت آدم (ع) را پس از توبه بر زمين فرود آورد تا با نسل‏خود زمين را آباد، و بوسيله او حجت را براى بندگانش اقامه كند، خداوندمتعال بندگان خود را پس از گرفتن آدم (ع) از اين دنيا، از دلائلى كه حجت‏ربوبى را براى آنان تاكيد و تثبيت كند، و ميان آن بندگان و معرفت‏خداوندى‏را بهم بپيوندد،خالى نگذاشت، بلكه بوسيله حجتهائى از زبانهاى پيامبران برگزيده، و حمل كنندگان امانتهاى رسالاتش، با آنان تجديد تعهد ميفرمود[اين ابلاغ]قرن بدنبال قرن ادامه يافت، تا اينكه اين ابلاغ‏ها و رسالت‏ها وحجت‏خداوندى با پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم تتميم شد، و عذر(حجت) و تهديد او[درباره گنهكاران و معاصى]به نهايت رسيد، و ارزاق‏مردم را مقدر فرموده براى بعضى از آنان روزى فراوان و براى برخى ديگرروزى اندك قرار داد، و آن ارزاق را بر مبناى تنگى و گشايش،تقسيم و عدالت‏فرمود، تا هر كس را كه بخواهد،با رفاه و فراوانى آن ارزاق و دشوارى‏و كمى آنها آزمايش نمايد، و بهمين وسيله اغنيا و فقراى مردم را از جهت‏شكر گزارى و تحمل در جريان امتحان قرار داد، سپس خداوند سبحان‏سختى‏هاى نيازمندى را با توسعه در ارزاق قرين ساخت، و به صحت وسلامت آنها،عوامل كوبنده آفات را نزديك، و گشايشهاى شاديهاى آنهارا مقارن غصه‏هاى هلاكت و نابودى آنها قرار داد، و خداوند تبارك و تعالى‏اجل (مدت زندگى انسانها) را آفريد و آنها را بلند و كوتاه، و مقدم و مؤخرتعيين فرمود، و اسباب و عوامل اجل‏ها را به مرگ پيوست، و مرگ راكشنده طنابهاى اجل‏ها، و برنده ريسمانهاى محكم[كه بنى آدم را پشت‏سر هم در مسير مرگ قرار داده است]مقرر فرمود، او است داناى رازاز نهانگاه مخفى كنندگان در درون، و او است داناى گفتگو كنندگان باصداى بسيار كم، و خاطرات اندوخته شده (محصول) گمانها، و بسته‏هاى‏عزم و تصميم‏هاى يقين، و آنچه كه ديدگان انسانى موقع نگريستن پنهانى‏انجام ميدهد، و دانا است‏بآنچه كه مخفى گاه‏هاى دلها در بر گرفته، وحجابهاى غيوب آنرا پوشانيده است، و به آنچه گوشها سوراخ‏هاى خود رابراى ربودن آن فرا داده است، خداوند سبحان دانا است‏به محل سكونت‏هاى‏تابستانى موران و محل‏هاى زمستانى جنبندگان، و به طنين ناله مادران‏غمديده[بسبب جدائى از فرزندان]، و او دانا ست‏به صداهاى آهسته قدمها، و محل روئيدن و باز شدن ميوه‏ها از مدخل‏هاى غلافهاى پرده‏هاى‏آنها، و او است كه ميداند مخفى گاههاى درندگان را از غارهاى‏كوه‏ها و از دره‏ها و رودخانه‏هاى آنها، و ميداند مخفى‏گاه پشه‏ها رادر ميان ساقه‏هاى درختان و پوستهاى آنها، و جايگاه روئيدن برگها را ازشاخه‏ها، و ميداند جايگاه فرود آمدن ذرات نطفه‏ها را از مسير اصلاب (آلات‏تناسل مردها) ، و ميداند ابرهاى تازه تشكل يافته و بهم پيوسته را، و ريزش قطره‏هاى باران از ابرهاى متراكم را، او دانا است‏بآنچه كه گردبادهابا دامنهاى خود مى‏پاشند، و بارانها با سيلهاى خود آنها را از بين ميبرند، و ميداند فرو رفتن و حركات حشرات زمينى را در تل‏هاى ريگها، و قرارگاه‏بالداران را در بلنديهاى قله‏هاى كوه‏ها، خداوند سبحان ميداند ترانه‏ها ونغمه‏هاى پرندگان نغمه سرا را در تاريكيهاى آشيانه‏هايشان، و آنچه را كه‏صدفها در بر گرفته، و امواج دريا آنها را دايگى نموده است، و ميداندآنچه را كه تاريكى شب آنرا احاطه نموده، يا خورشيد روشنگر روز بر آن‏تابيده، و آنچه را كه طبقات و سطوح تاريكى‏ها، و جريانات نور بر آن‏متعاقبا ميگذرند، و او ميداند اثر و نشان هر قدمى را، و حس هر حركتى، و نوسان هر كلمه‏اى را در ذهن گوينده، و تحريك هر لبى را، و قرارگاه هرآفريده‏اى را، و ميداند وزن هر ذره‏اى را و صداهاى بسيار ضعيف هرشخص همهمه كننده[يا با همت را]، و ميداند هر ميوه درختى بر روى‏زمين را، يا برگ افتاده را، و قرار گرفتن نطفه، و جايگاه تمركز خون‏و مضغه را، و خلقت جديد و ماده كشيده شده را[از منابع خود براى خلقت]، [خداوند تبارك و تعالى بهمه اين امور و جريانات دانا است]براى خداوندسبحان در آفرينش اين امور در كارگاه خلقت هيچ مشقتى نرسيده، و درنگهدارى مخلوقاتى كه آنها را ابداع فرموده است،هيچگونه عارضه‏اى[محاسبه نشده و خارج از علم و سلطه او]براى او روى نداده، و در اجراى امور و تدبيرهاى مخلوقات هيچگونه ملالت و ضعف و سستى بر او عارض‏نگشته است، بلكه علم او بر همه آنها نافذ و محيط بوده، و عدد همه آنهارا شمارش نموده، و عدل و دادش بر همه آنها گسترده، و فضل و احسان‏او همه آنها را احاطه كرده است، در حاليكه همه آن مخلوقات از وصول‏به حقيقت آنچه كه او شايسته آنست قاصرند، نيايشى در همين خطبه:بار خدايا،توئى شايسته توصيف زيبا، و كميت‏فراوان از صفات جلال و جمال، [داراى نعمت‏هاى فراوان]اگر آرزوشوى بهترين وجود[كمال بخشى]براى آرزو شدن، و اگر اميد بر توبسته شود بهترين وجودى براى اميد بستن، خداوندا،[از نعمت‏هاى ربوبيت]به آنچه بر من گستردى و عنايت‏فرمودى،نميتوانم جز ترا بستايم، و احدى جز ترا سپاس گويم، من سپاس‏و ستايشم را به منابع نوميدى و مواضع تهمت و ترديد توجيه نمى‏كنم، بار پروردگارا،زبانم را از مداحى آدميان، و ثنا خوانى مخلوقات‏مورد تربيت و مملوك تو برگرداندى، بارالها،براى هر كسى كه شخصى راثنا و سپاس گويد،مزدى از پاداش است، يا نيكوكارى از عطا، و من از تواميد راهنماى ذخائر رحمت و خزانه‏هاى بخشش دارم.
اى خداى من،اين موقعيت نيايش[كه بمن عنايت فرمودى]مقام‏كسى است كه توحيد ذات و صفات را كه از آن تست،در اختصاص تو ميداند، و براى اين ستايش‏ها و مدح‏ها جز تو كسى را سزاوار نمى‏بيند، و من احتياج‏بتو دارم كه بينوائى مولود آن نياز را جز فضل و احسان تو جبران نكند، و فقر و نياز آن احتياج را جز احسان وجود تو بر طرف نسازد، [خداوندا،كريما،] در اين مقام[كه نيايش با خودت را نصيب ما فرموده‏اى]رضايت رابر ما عطا فرما، و ما را از دست دراز كردن بسوى جز خود بى‏نياز فرما، «قطعا توئى توانا بر همه چيز»





پى‏نوشت:
1- ممكن است علت پرخاش و غضبناك شدن امير المؤمنين عليه السلام در برابر درخواست‏آن مرد،يكى از دو موضوع يا هر دوى آنها بوده باشد:1-اينكه آن مرد گمان ميكردبا مجرد توصيف صحيح خداوندى ميتوان او را مانند مشاهده عينى،مشاهده كرد!در صورتيكه شهود جمال و جلال اقدس ربوبى بدون عمل و تهذب و تخلق به اخلاق‏الله امكان پذير نيست. 2-آن مردى كه چنين درخواست‏بسيار بزرگى را كرده بود،شايستگى شنيدن اين توصيفات عاليه را درباره خدا و ديگر مسائل الهى كه در اين‏خطبه آمده،نداشته است،لذا امير المؤمنين عليه السلام دستور فرمود كه:مردم‏جمع شوند تا حضرت سخنان خود را براى عده‏اى كثير بيان فرمايند كه مفيد بوده باشد.









ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت www.hawzah.net (http://www.hawzah.net/)

moo2010
05-08-2010, 10:53 PM
ستايش مر خداى راست آفريننده بندگان و گستراننده عرصه‏هاى زمين
و به جريان‏اندازنده آبها در پستى‏ها و دره‏ها و روياننده گياهان‏براى اوليت او آغازى نيست وبراى ازليت او انقراضى نه‏او است اول و پايدار و پاينده بى‏مدت‏پيشانى‏ها درمقابل او بر زمين سوده مى‏شود و لبها به توحيد او گويااشياء را در هنگام خلقت متعين‏ساخت تا از همانندهاى خود جدا شونداوهام بشرى نتواند او را با حدود و حركات وبا اعضاء و ابراز اندازه‏گيرى كندبراى او«كى‏»زمانى نتوان گفت و مدتى كه با«تا»مشخص گردد،براى او نتوان تصور نموداو آشكار است ولى نتوان گفت[ظهورش]از چيست‏و او باطن است ولى نتوان گفت در چيست؟او كالبدى جسمانى‏نيست كه فانى گردد و در چيزى مخفى نشده است كه چيزى او را در برگيرد وبپوشاندنزديكى او با اشياء با چسبندگى نيست و دورى او از آنها با مفارقت وجدايى نمى‏باشداز بندگان او كمترين نگاه براى او پنهان نيست و تكرار هيچ لفظى‏براى او خفائى نداردنه نزديك شدن به يك بلندى (پناه گرفتن پشت‏بلنديها) و نه‏باز نهادن گامى در شب تاريك‏و نه در سكون شبانگاهى‏كه ماه روشن در سايه آن حركت مى‏كندو آفتاب نورانى در حال غروب و نمودار شدن پس از آن،دردگرگونى زمانها و روزگاران‏از روى آوردن شبى كه مى‏آيد و روزى كه‏بر مى‏گرددپيش از هر نهايت و مدتى و پيش از هر شمارشى و تعدادى‏آن ذات‏اقدس با عظمت‏تر است از آن صفات محدود كننده بوسيله اندازه‏ها و نهايت قطرها كه‏محدود كنندگان به او نسبت مى‏دهندو[بالاتر است]از اتخاذ مسكن‏ها و جايگيرشدن در قرارگاههازيرا حد و اندازه براى مخلوقات او زده شده و منسوب به غير آن‏مقام اعلاى ربوبى است.
ابداع مخلوقات
خداوند سبحان اشياء را از ريشه‏هاى ازلى و مبادى اوليه‏اى كه ابدى باشد نيافريده‏است‏بلكه مخلوق را آفريد و حد آن را بر پا داشت‏هر چه را صورتگرى كرد بانيكوترين وجه تصوير فرمودهيچ چيزى از مخلوقات را قدرت امتناع و سرپيچى ازفرمان او نيست و نه از اطاعت كائنات،سودى به آن موجود برين عائد مى‏گردد.علم‏خداوندى به مردگان گذشته همانند علم اوست‏به زنده‏هاى باقى‏و علم او به‏آسمانهاى بلند همانگونه است كه به زمين‏هاى پايين.
از جمله اين خطبه است:اى مخلوقى كه با اعضاء معتدل آفريده شده‏اى و اى ابداع‏شده كه در تاريكيهاى ارحام و لابلاى پرده‏ها مورد عنايت‏بودى‏آغاز وجودت،ازجوهرى كشيده شده از گل بودى كه در قرارگاهى محكم نهاده شدى تا قدر معين ومدتى قسمت‏شده‏مخفى در درون مادرت بودى كه اضطراب ترا فرا گرفته بود،نه‏توانايى پاسخ دادن به خواندن داشتى و نه ندايى را مى‏شنيدى‏سپس از آن قرارگاه‏بيرون رانده شدى به خانه‏اى كه نه آن را ديده بودى و نه راههاى منافع آن را مى‏شناختى
[اى انسان،]چه كسى ترا به جذب غذا از پستان مادرت راهنمايى كرد وجايگاه‏هاى خواستن و اراده‏ات را به تو ارائه نمود؟هيهات آن كسى كه از درك‏صفات موجوداتى كه داراى شكل و ابزار و وسايل مى‏باشند،عاجز است،قطعا ازدريافت صفات خالقش ناتوانتر و از رسيدن به درك او به وسيله حدود مخلوقات دورترمى‏باشند.









ترجمه : علامه محمد تقی جعفری
منبع : http://www.hawzah.net/ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)

moo2010
05-08-2010, 10:56 PM
خطبه‏اى از آن حضرت(ع)در توحيد است و در اين خطبه از اصول علم چيزى گردآورده كه در ديگر خطبه‏ها نيست.

يكتايش ندانست آنكه،برايش كيفيتى انگاشت و به حقيقتش نرسيد آنكه براى اوهمانندى پنداشت.آنكه به چيزى همانندش ساخت،بدو نپرداخت و آنكه،به اواشارت كرد و يا در تصورش آورد،قصد او ننمود.هر چه كنه ذاتش شناخته آيد،مصنوع است و هر چه قيامش به ديگرى بود،معلول است.خداوند فاعل است ولى‏نه با ابزار،تعيين كننده است ولى نه با جولان فكر و انديشه،بى‏نياز است نه آنكه از كس سودى برده باشد.زمان همراه او نيست و ابزار و آلات به مددش برنيايند.هستى‏او بر زمانها پيشى دارد.وجودش بر عدم مقدم است.ازليتش را آغازى نيست.درآدميان قوه ادراك نهاد و از اين معلوم گردد كه او را آلت ادراك نيست. برخى‏موجودات را ضد ديگرى قرار داد و از اين معلوم شود كه او را ضدى نيست ومقارنتى كه ميان اشيا پديد آورد،نشان اين است كه قرينى ندارد.روشنى را ضدتاريكى ساخت و ابهام را ضد وضوح و ترى را ضد خشكى و سرما را ضد گرما.وميان ناسازگاران آشتى افكند و آنها را كه از هم جدا بودند مقارن يكديگر گردانيد وآنها را كه از هم دور بودند به يكديگر نزديك نمود.و نزديكها را از هم دور ساخت.
هيچ حدى او را در برنگيرد و با هيچ عددى شمرده نشود.آلات اندازه‏گيرى،همانندان‏خود را تحديد كنند و به نظاير خود اشارت نمايند.گفتن كه فلان شى‏ء«از چه زمانى‏بود»مانع قديم بودن آن است و گفتن‏«به تحقيق‏»بود،مانع ازليت او و گفتن‏«اگر نه‏»آن را از كمال دور سازد.
به آفريدگان است كه سازنده و آفريننده بر خردها آشكار گردد و به ديدن آنهاست‏كه ديدن ذات پروردگار ممتنع شود.نه توان گفت كه ساكن است و نه توان گفت كه‏متحرك است.و چگونه چنين باشد كه او خود پديدآورنده حركت و سكون است.وچگونه چيزى كه خود پديد آورده،بدو بازگردد يا آنچه خود پديد آورده در او پديدآيد.اگر چنين باشد در ذات خداوندى دگرگونى پديد آيد و حقيقت ذات او تجزيه‏پذيرد و ازليت او ممتنع گردد.اگر او را پيش رويى باشد،پشت‏سرى هم تواند بود،پس،در اين حال،ناقص بود و نيازمند كمال باشد و نشانه‏هاى مخلوق بودن در اوآشكار آيد و چون ديگر موجودات شود كه دليل بر وجود خدا هستند و حال آنكه،موجودات دليل وجود او باشند.قدرت و سلطنت او مانع از آن است كه آنچه درآفريدگان او مؤثر افتد در او نيز مؤثر افتد.خدايى است كه نه دگرگون مى‏شود نه زوال‏مى‏يابد و نه رواست كه افول كند يا غايب شود.نزايد تا او خود از چيزى زاده شده‏باشد و زاده نشده است تا وجود او محدود شود.فراتر از اين است كه او را فرزندى باشد و پاكتر از اين است كه با زنان بياميزد.وهمها درنيابندش تا اندازه‏اش‏كنند و انديشه‏هاى زيركانه به او نرسند تا در تصورش آورند.حواس دركش‏نكند تا محسوس واقع شود.و دستها به او نرسند تا لمسش نمايند.حالتى براو عارض نگردد كه دگرگون شود،و در احوال دگرگونى نپذيرد.گردش شب وروز فرسوده‏اش نسازد و روشنايى و تاريكى در او تغييرى حاصل نكند.به داشتن‏اين جزء و آن جزء موصوف نگردد يا به داشتن اعضا و جوارح يا به عرضى‏از اعراض متصف نباشد و نتوان گفت‏بعضى از آن جزء بعضى ديگر است،و غيريت‏را در آن راه نيست.نه حدى دارد و نه نهايتى. نه هستيش منقطع شود و نه آن‏را غايتى است و نتوان گفت كه در چيزهايى جاى مى‏گيرد كه بالايش مى‏برند يافرودش مى‏آورند يا چيزى او را حمل مى‏كند تا به سويى كجش كند يا راستش نگاه‏دارد.نه درون چيزهاست،نه بيرون آنها.خبر مى‏دهد ولى نه به زبان يا زبانك‏ته گلو. مى‏شنود ولى نه از راه روزنهاى گوش و ابزار شنوايى درون گوش.سخن‏مى‏گويد ولى نه به حركت زبان.حفظ مى‏كند ولى نه با رنج‏به خاطر سپردن.اراده‏مى‏كند ولى نه آنكه در خاطره بگذراند.دوست مى‏دارد و خشنود مى‏شود ولى نه ازروى نازك دلى،دشمنى مى‏ورزد و خشم مى‏گيرد،بدون تحمل مشقت.هر چه را كه‏بخواهد كه ايجاد شود،مى‏گويد:موجود شو و آن موجود مى‏شود.ولى نه به آوازى‏كه به گوش خورد و نه به بانگى كه شنيده‏آيد.كلام خداى سبحان،فعلى است كه از اوايجاد شده و تمثل يافته و حال آنكه،زان پيش موجود نبوده است كه اگر قديم‏مى‏بود خداى ديگر مى‏بود.
نمى‏توان گفت كه خدا در وجود آمد،پس از آنكه نبود كه اگر چنين گويى،صفات‏موجودات حادث بر او جارى گرديده و ميان موجودات حادث و او فرقى نباشد واو را بر آنها مزيتى نماند و آفريننده و آفريده برابر گردند و پديد آورنده و پديدار شده‏مساوى باشند.موجودات را بيافريد نه از روى نمونه‏اى كه از ديگرى بر جاى مانده‏باشد و براى آفريدن آنها از هيچيك از آفريدگانش يارى نجست.زمين را آفريد و آن را بر جاى نگه داشت‏بى‏آنكه خود را بدان مشغول دارد و آن را بدون قرار گرفتن درجايى استوار برپاى داشت و بدون پايه‏هاى برپاى ساخت و بدون ستونهايى‏برافراشت.و از هر كژى حفظ نمود و از افتادن و شكافته شدن بازداشت. ميخهايش رامحكم كرد و كوهايش را چونان سدى در اطراف زمين قرار داد و چشمه‏هايش راجارى ساخت و نهرهايش را شكافت.آنچه ساخت‏سستى نپذيرفت و آنچه را نيروداد،ناتوان نگرديد.
اوست كه به قدرت و عظمت‏خويش بر آفريدگان غالب است و اوست كه به‏نيروى علم و معرفت‏خود به چگونگى درون آنها داناست.به جلالت و عزت خوداز هر چيز بلندتر است.هر چه را طلب كند طلبش ناتوانش نسازد.و هيچ چيز ازفرمان او سر بر نتابد تا بر او غلبه يابد و شتابان از او نگريزند تا بر آنها پيشى گيرد.به‏توانگران نيازمند نيست تا روزيش دهند.همه چيز در برابر او خاضع است و در برابرعظمتش ذليل و خوار.كس را ميسر نيست كه از سلطنت او به نزد ديگرى بگريزد وخود را از سود و زيان او بى‏نياز نشان دهد.همتايى ندارد كه در برابر او دعوى‏همتايى كند و همانندى ندارد كه با او دم برابرى زند.هر چه را جامه وجود بر تن باشدبه عدم سپارد به گونه‏اى كه،موجودش چون معدوم باشد.
فناى جهان،پس از آفرينش آن شگفت‏تر از پديد آوردن آن نيست.چگونه چنين‏باشد كه اگر همه جانداران از پرندگان و ستوران چه آنها كه در اصطبلها و آغلهايند وچه آنها كه در چراگاهها،از هر جنس و از هر سنخ و همه مردم چه نادان و چه زيرك،گرد آيند تا پشه‏اى را بيافرينند بر آن قادر نتوانند بود.حتى طريق آفريدن آن را هم‏نمى‏دانند.و عقلهاشان در شناخت آن حيران شود و سرگردان ماند و نيروهايشان‏عاجز آيد و به پايان رسد و زبون و خسته بازگردند.در حالى كه،به شكست‏خودمعترف‏اند و به عجز خود در آفرينش آن مقرند و به ناتوانى خود در نيست كردن آن‏اذعان كنند.
خداوند سبحان،پس از فناى دنيا يگانه ماند و كس با او نباشد،همانگونه كه در آغاز يگانه و تنها بود،پس از فناى آن هم چنين شود:نه وقتى،نه مكانى،نه هنگامى،نه زمانى.در اين هنگام، مهلتها و مدتها به سر آيد و سالها و ساعتها معدوم شود وهيچ چيز جز خداى قهار-آنكه بازگشت همه كارها به اوست-باقى نخواهد ماند.
همانگونه،كه موجودات را در آغاز آفرينششان قدرت و اختيارى نبود،از فانى‏شدنشان هم نتوانستند سر بر تافت كه اگر مى‏توانستند از نابودشدن سر برتابند،همواره و جاويد مى‏بودند.
چون به آفرينش پرداخت،آفرينش هيچ چيز بر او دشوار نبود و خلقت آنچه‏ايجاد كرد، مانده‏اش نساخت.آنها را نيافريد تا بر قدرت خود بيفزايد يا اززوال و نقصان بيمناك بود،يا آنكه بخواهد در برابر همتايى فزونى طلب،از آنهايارى جويد يا از آسيب دشمنى تازنده احتراز كند و نه براى آنكه بر وسعت ملك‏خود بيفزايد يا در برابر شريكى معارض نيرو گرد آورد.نه از تنهاييش وحشت‏بودكه اينك با آفريدن موجودات با آنها انس گيرد.آنها را پس از ايجاد فنا سازد.
نه براى آنكه از گرداندن كار و تدبير امر خود ملول شده باشد و نه آنكه فناى آنهاسبب آسايش او مى‏شود و نه براى آنكه تحملشان بر او سنگين است و نه از آنرو،كه‏مدتشان به دراز كشيده و او را ملول ساخته و واداشته تا فنايشان كند.بلكه خداى‏تعالى جهان را به لطف خود به سامان آورد و به امر خود از در هم ريختنش نگه‏داشت و به قدرت خود استواريش بخشيد و پس از فنا شدن بازش مى‏گرداند،بى‏آنكه بدان نيازى داشته باشد يا به چيزى از آن بر آن يارى طلبد و نه براى آنكه‏از حالى به حالى گرايد،مثلا از وحشت‏به آرامش يا از نادانى و كورى به علم‏و بينايى،يا از فقر و نياز به بى‏نيازى و توانگرى يا از خوارى و پستى به عزت‏و قدرت.









ترجمه : دکتر آیتی
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت www.hawzah.net (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)

moo2010
05-08-2010, 10:59 PM
از خطبه‏هاى امام(ع) كه امام(ع)در باره شگفتى آفرينش ايراد فرموده است.[1]
و از قدرت و جبروت و بديع لطائف صنعت‏خداوند اين بود،كه از آب درياى ممتدو پر امواج،و متراكم كه امواج آن سخت‏به هم مى‏خوردند و از آن صداى مهيبى بر مى‏خاست‏موجود جامدى آفريد،سپس طبقاتى از آن خلقت كرد،و پس از پيوستگى آنها را از هم‏گشود،و هفت آسمان را به وجود آورد.اين آسمانها به فرمان او بر قرار ماندند، و در حد و اندازه‏اى كه از طرف خداوند بر ايشان تعيين شده بود قرار گرفتند،و زمينى به‏وجود آورد كه دريائى عظيم و مسخر شده(جو وسيع و پهناور)آن را به دوش حمل مى‏كنددر برابر فرمانش خاضع،و در برابر هيبتش تسليم است،آبهاى متحرك آن از ترس او ساكن‏شد سپس صخره‏ها،تپه‏ها و كوههاى زمين را آفريد و آنها را در جايگاه خود خود ثابت‏نگاهداشت،و در قرار گاهشان مستقر ساخت قله‏هاى كوهها در هوا پيش مى‏رفت و ريشه آنها در آب رسوخ مى‏نمود،كوهها از جاهاى پست و صاف بر آمدگى پيدا مى‏نمودند وكم كم ارتفاع يافتند،،و بن آنها در درون و اعماق زمين ريشه دوانيد!
قله‏هاى آنها را به سوى آسمان كشيد،و نوك آنها را طولانى ساخت.خداوند اين‏كوهها را تكيه‏گاه زمين،و ميخهاى نگهدارنده آن گردانيد.پس آنگاه در عين متحرك‏بودن آرام گرفت[2] نكند اهل خويش را در سقوط و اضطراب قرار دهد،و يا آنچه را كه‏حمل كرده فرو اندازد و يا آن را از جاى خويش زائل سازد.منزه است آن كس كه زمين‏را در ميان آنهمه امواج نا آرام، ثابت نگهداشت.
و پس از رطوبت جوانبش،آنرا خشك ساخت(بارانهاى سيلابى پايان گرفت و خشكيهاسر از آب بر آوردند)و آنرا جايگاه زندگى براى مخلوق خويش گردانيد،بساط زندگى رابراى آنان،بر روى اقيانوس عظيم و راكدى كه جريان ندارد و ايستاده و سير نمى‏كند گسترد،تنها بادهاى شديد و تند آن را بر هم مى‏زند و ابرهاى پر باران آن را به حركت در مياورد.اين‏درس عبرتى است‏براى كسى كه بترسد(و احساس مسئوليت در پيشگاه خدا كند)(ان فى ذلك‏لعبرة لمن يخشى)(نازعات-26.)
توضيح‏ها:
[1]زمخشرى در جزء اول كتاب‏«ربيع الابرار»در باب‏«السماء و الكواكب‏»آنرا با كمى تفاوت آورده و ابن اثير در«نهاية‏»ج 1 ص‏27 ماده‏«ارز»به اين خطبه‏امام(ع)اشاره كرده و تفاوت بين آنچه در اين دو كتاب آمده با نهج البلاغه شاهداين است كه آنرا از مدركى غير نهج البلاغه گرفته‏اند.
(مصادر نهج البلاغه ج‏3 ص‏117)
[2]فسكنت على حركتها...
اين جمله و همچنين جمله‏«و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها.»كه درخطبه 91(خطبه اشباح)آمده به تعبير مرحوم علامه‏«سيد عبد الحسين شرف الدين‏»دركتابش‏«مؤلفو الشيعه فى صدر الاسلام‏»دلالت‏بر حركت زمين دارد و امام(ع)بااين جملات به اين حقيقت كه پس از سالها دانشمندان توانستند آنرا درك كنند اشاره‏فرموده است.
(مصادر نهج البلاغه ص‏117)
براى توضيح بيشتر در زمينه تاثير كوهها در تعديل حركات زمين به كتاب‏«قرآن و آخرين پيامبر»مراجعه فرمائيد.









ترجمه : آیت الله مکارم شیرازی
منبع : http://www.hawzah.net/ (http://pnu-club.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2F)