مژگان
02-02-2010, 03:30 PM
مردي که ارباب بيش تر جهان شناخته شده آن روز بود ، در شوش دوردست ، بدون آگاهي يونانيان که پيروزي خود بر داتيس و آرتافرن را جشن گرفته بودند ، در حال طرح ريزي نقشه هاي تازه اي عليه آنان بود هردوت مي نويسد :
" وقتي که خبر نبرد " ماراتون " ( که ايرانيان از يونانيها شکست خوردند ) به داريوش ... شاهنشاه ايران رسيد ، خشم او که به واسطه يورش ايوني ها به سارد بسيار شديد بود دو چندان شد و عزم و اراده اش را در لشکرکشي به يونان راسخ ساخت . پس بي درنگ ماموراني به همه نقاط قلمرو خود فرستاد و دستور داد اين بار بيشتر از دفعات پيش لشکريان ، تجهيزات دريايي ، اسب ، وسايل باربري و همچنين ساز و برگ فراهم آوردند . بدين ترتيب فرمان شاهي تا اکناف امپراطوري رسيد و يونان هدف لشکرکشي اعلام شد . زبده ترين نفرات براي خدمات جنگي احضار شدند و تدارکات گوناگون رفته رفته تکميل شد و سراسر قاره آسيا سه سال تمام در تب و تاب جنگ به سر برد . "
اما مقدور نبود که داريوش بتواند انتقام خود را از آتن و ارتريا بازستاند و امپراطوري خود را تا مناطق وحشي ناشناخته اروپا گسترش دهد . او در سال 486 ق.م پس از 36 سال سلطنت بسيار پر بار در گذشت . خوشبختانه از نظر سرنوشت امپراطوري ، داريوش قبلا جانشين خود را تعيين کرده بود . او از همسر اول خود که دختر يکي از همدستانش عليه " گئومات " يا بردياي دروغين بود ، سه پسر داشت ، و از همسر دومش " آتوسا " ، دختر کوروش بزرگ که از همان زمان تبديل به افسانه شده بود نيز داراي چهار پسر بود . از ميان اين دو همسر ، اتوسا نفوذ بسيار بيشتري بر شاه و دربار او داشت ، از اين رو بزرگ ترين پسر وي خشايارشا به عنوان وارث تخت و تاج تعيين شد .
در يکي از لوحه هايي که در " تخت جمشيد " کشف شده است نوشته شده : " داريوش را پسران ديگري بود ، اما چنان که ميل اهورامزدا بود ، داريوش که پدر من بود ، پس از خويشتن مرا بزرگ ترين کرد . وقتي که پدرم از تخت رفت ( مرد ) به خواست اهورامزدا من به جاي پدرم شاه شدم."
http://pnu-club.com/../uploads/g/galaxy/11203.jpg
خشايارشا در آغاز علاقه چنداني به ادامه نقشه هاي اروپايي پدرش نشان نمي داد ، اما برخي از مشاوران شاه شروع به تاثيرگذاري بر او کردند . مثلا شوهر خواهرش مردونيه عقيده داشت که " اتنيان " نبايد بي کيفر بماند و مي افزود که اروپا سرزمين زيبا و دلپذير و پربرکتي است که براي بهره برداري ايرانيان آماده است . سرانجام شاه نيز به شور آمد و به پيروانش گفت :" راهي را يافته ام که نه تنها مايه سربلندي و افتخار ايران خواهد شد بلکه سرزمين هاي پهناور و بسيار ثروتمند و در واقع غني تر از وطن ما بر قلمرو اين دولت افزوده خواهد شد . من با اين اقدام خويش علاوه بر خشنودي خاطر ، انتقام خواهم جست . من بر داردانل پل خواهم بست و از راه اروپا تا يونان لشکر خواهم کشيد و اتن را به مناسبت گستاخي که نسبت به پدرم ،و خود ما به خرج داه است گوشمالي خواهم داد . حدود امپراطوري ايران تا به جايي گسترش خواهد يافت که گنبد نيلگون حد نهايي ان خواهد بود . با دستياري شما ، من سراسر اروپا را زير پا خواهم گذاشت و ان
قاره را به سرزمين يگانه اي مبدل خواهم ساخت تا هيچ گاه آفتاب در قلمره ما غروب نکند . "
بدين سان خشايارشا سرانجام بر ان شد که برنامه نظامي پدرش تکميل کند و يک ارتش بزرگ زميني و دريايي عليه يونان تدارک ببيند . چنان که رويدادهاي آينده نشان داد ، تلاش بزرگ و توان فرساي او عميقا بر آينده اروپا و ايران تاثير گذاشت . گرچه اين تاثير آن نبود که شاه بزرگ مي خواست .
با وجود رويا هاي بزرگ خشايارشا درباره فتح اروپا ، مشکلاتي در شاهنشاهي ايران پيش آمد که او را ناچار کرد برنامه لشکرکشي به يونان را تا چند سال به تعويق اندازد . کمي پيش از مرگ داريوش ، مصر عَلَم طغيان برافراشته بود و آنچه نخست براي شاه الويت داشت بازگرداندن مجدد اين منطقه ارزشمند به شاهنشاهي بود . خشايارشاه اين برنامه را در سال 484 ق. م به انجام رسانيد . او براي انکه نشان دهد که شاهنشاه ايران هيچ گاه چنين شورش هايي را تحمل نخواهد کرد ، بسيار از زمينهاي متعلق به معابد محلي را مصادره و مقررات و کيفرهاي سختي براي شورشيان و مردم محلي تعيين کرد . همچنين برادر خود " هخامنش " را که احساس مي کرد مي تواند به او اعتماد کند به سِمت " ساتراپ " جديد مصر گمارد .
چندي از اين واقعه نگذشته بود که اقتدار دولت مرکزي دوباره به چالش فراخوانده شد و اين بار بابل سر به شورش نهاد . در سال 483 ق.م شاه بزرگ در اکباتان بود که به او خبر رسيد " زوپرياس " ساتراپ او در بابل را کشته اند و مردي به نام " شاماشريبا " خود را "پادشاه بابل " اعلام کرده است . با اين حال عمر اين شورش بسيار کوتاه بود . خشايارشا شايسته ترين سردار خود " مکابيز " را اعزام کرد ، به سرعت شهر بابل را دوباره تسخير و پيرو دستورات شاه مجازات هاي سختي را بر ان تحميل کرد . استحکامات باشکوه بيروني بابل تخريب شدند ، معابد و تنديس اي خدايان محلي نابود گشتند و املاک شهروندان ثروتمند مصادره شد و در اختيار ايرانيان ساکن بابل قرار گرفت .
واکنش خشايارشا در مقابل اين دو شورش ، نشان داد که او فرمانده نظامي سهمگيني است ، هيچ گونه سرکشي را تحمل نمي کند و به هر تجاوزي به سرعت پاسخ مي دهد . صفت برجسته ديگر او مانند پدرش شکيبايي و پشتکار در مورد تهيه مقدمات جنگ بود ، تدارکات نظامي در دست تهيه براي يورش به يونان شاهد اين صفت محسوب مي شد . پيش از رسيدن نيروهاي ارتش ، مهندسان و کارگران به ساختن پل شناور عظيمي بر روي هلسپونت (داردانل ) پرداختند تا عبور ارتش ايران به اروپا را تسهيل کنند . بنا به گزارش هردوت :
"شيوه اين کار چنين ...بود : کشتي هاي بادباني و پارويي را به منزله پايه محکم به هم بستند - 360 کشتي در سمت درياي سياه و 314 کشتي در طرف ديگر قرار دارند . سر کشتي ها در جهت جريان اب بود تا با تعديل فشاري که بر کابل ها وارد مي شد پل ها از دو طرف نگهداري شوند . ، براي اين منظور به خصوص لنگرهاي سنگين را در دو جهت بالا و پايين جريان اب انداختند . لنگرهاي شرقي براي حفاظت پل در قبال بادهايي که از سمت درياي سياه مي وزيد و باقي در سمت ديگر و درياي اژه ، به منظور نگاهداري در مقابل بادهاي غرب و جنوب بود ... همين که کشتي ها را پر بر جا کردند کابل ها را با دستگيره هاي چوبي به دو ساحل بستند . جنس و ضخامت اين کابل ها يکسان بود ولي رشته الياف از ريسمان هاي محکم تر پاپيروس بود . سپس الوارهايي به عرض و طول پل شناور بريده از يک سو به سويي ديگر با طناب سخت بسته به قسمت بالايي بند و بست کردند . آن گاه خاک و خاشاک براي همواري بر کف آن ريخته و با افزودن لايه خاک آن را سفت و محکم کوبيدند . سرانجام در هر پهلوي پل نرده نسبتا بلندي تعبيه شد تا چارپايان در حين عبور از منظره آب نهراسند ."
دو سال پيش از ساختن پل طرحي ابتکاري و استادانه آغاز شده بود . خشايارشا براي نشان دادن دورانديشي خود دستور داد کانالي از شبه جزيره " آتوس " واقع در شمال درياي اژه حفر شود تا امکان ديگري براي عبور سريع تر ناوگاني از جنوب کوه آتوس باشد . افزون بر اين ، قصد شاه از اين کار اين بود که اين راه آبي راه تجارت در ساتراپي يونان خويش را تسهيل کند . هردوت مي نويسد : " به اين نتيجه مي رسم که خشايارشاه از پرداختن به ان اقدام هدف خودنمايي داشته و مي خواسته است حدود قدرت خويش را نشان دهد ... زيرا هيچ مانعي وجود نداشت که کشتي ها را از طريق خشکي به طرف ديگر حمل کنند ولي با وجود اين دستور کندن و پرداختن کانال را داد ، چرا که در اين جا عرض دريا براي عبور دو کشتي کافي نبود . "... ادامه دارد ( قسمت اول )
Write By : Meraj Marjani
"The Persian Empire
Author : Nardo , Dan"
ترجمه مرتضي ثاقب پور
" وقتي که خبر نبرد " ماراتون " ( که ايرانيان از يونانيها شکست خوردند ) به داريوش ... شاهنشاه ايران رسيد ، خشم او که به واسطه يورش ايوني ها به سارد بسيار شديد بود دو چندان شد و عزم و اراده اش را در لشکرکشي به يونان راسخ ساخت . پس بي درنگ ماموراني به همه نقاط قلمرو خود فرستاد و دستور داد اين بار بيشتر از دفعات پيش لشکريان ، تجهيزات دريايي ، اسب ، وسايل باربري و همچنين ساز و برگ فراهم آوردند . بدين ترتيب فرمان شاهي تا اکناف امپراطوري رسيد و يونان هدف لشکرکشي اعلام شد . زبده ترين نفرات براي خدمات جنگي احضار شدند و تدارکات گوناگون رفته رفته تکميل شد و سراسر قاره آسيا سه سال تمام در تب و تاب جنگ به سر برد . "
اما مقدور نبود که داريوش بتواند انتقام خود را از آتن و ارتريا بازستاند و امپراطوري خود را تا مناطق وحشي ناشناخته اروپا گسترش دهد . او در سال 486 ق.م پس از 36 سال سلطنت بسيار پر بار در گذشت . خوشبختانه از نظر سرنوشت امپراطوري ، داريوش قبلا جانشين خود را تعيين کرده بود . او از همسر اول خود که دختر يکي از همدستانش عليه " گئومات " يا بردياي دروغين بود ، سه پسر داشت ، و از همسر دومش " آتوسا " ، دختر کوروش بزرگ که از همان زمان تبديل به افسانه شده بود نيز داراي چهار پسر بود . از ميان اين دو همسر ، اتوسا نفوذ بسيار بيشتري بر شاه و دربار او داشت ، از اين رو بزرگ ترين پسر وي خشايارشا به عنوان وارث تخت و تاج تعيين شد .
در يکي از لوحه هايي که در " تخت جمشيد " کشف شده است نوشته شده : " داريوش را پسران ديگري بود ، اما چنان که ميل اهورامزدا بود ، داريوش که پدر من بود ، پس از خويشتن مرا بزرگ ترين کرد . وقتي که پدرم از تخت رفت ( مرد ) به خواست اهورامزدا من به جاي پدرم شاه شدم."
http://pnu-club.com/../uploads/g/galaxy/11203.jpg
خشايارشا در آغاز علاقه چنداني به ادامه نقشه هاي اروپايي پدرش نشان نمي داد ، اما برخي از مشاوران شاه شروع به تاثيرگذاري بر او کردند . مثلا شوهر خواهرش مردونيه عقيده داشت که " اتنيان " نبايد بي کيفر بماند و مي افزود که اروپا سرزمين زيبا و دلپذير و پربرکتي است که براي بهره برداري ايرانيان آماده است . سرانجام شاه نيز به شور آمد و به پيروانش گفت :" راهي را يافته ام که نه تنها مايه سربلندي و افتخار ايران خواهد شد بلکه سرزمين هاي پهناور و بسيار ثروتمند و در واقع غني تر از وطن ما بر قلمرو اين دولت افزوده خواهد شد . من با اين اقدام خويش علاوه بر خشنودي خاطر ، انتقام خواهم جست . من بر داردانل پل خواهم بست و از راه اروپا تا يونان لشکر خواهم کشيد و اتن را به مناسبت گستاخي که نسبت به پدرم ،و خود ما به خرج داه است گوشمالي خواهم داد . حدود امپراطوري ايران تا به جايي گسترش خواهد يافت که گنبد نيلگون حد نهايي ان خواهد بود . با دستياري شما ، من سراسر اروپا را زير پا خواهم گذاشت و ان
قاره را به سرزمين يگانه اي مبدل خواهم ساخت تا هيچ گاه آفتاب در قلمره ما غروب نکند . "
بدين سان خشايارشا سرانجام بر ان شد که برنامه نظامي پدرش تکميل کند و يک ارتش بزرگ زميني و دريايي عليه يونان تدارک ببيند . چنان که رويدادهاي آينده نشان داد ، تلاش بزرگ و توان فرساي او عميقا بر آينده اروپا و ايران تاثير گذاشت . گرچه اين تاثير آن نبود که شاه بزرگ مي خواست .
با وجود رويا هاي بزرگ خشايارشا درباره فتح اروپا ، مشکلاتي در شاهنشاهي ايران پيش آمد که او را ناچار کرد برنامه لشکرکشي به يونان را تا چند سال به تعويق اندازد . کمي پيش از مرگ داريوش ، مصر عَلَم طغيان برافراشته بود و آنچه نخست براي شاه الويت داشت بازگرداندن مجدد اين منطقه ارزشمند به شاهنشاهي بود . خشايارشاه اين برنامه را در سال 484 ق. م به انجام رسانيد . او براي انکه نشان دهد که شاهنشاه ايران هيچ گاه چنين شورش هايي را تحمل نخواهد کرد ، بسيار از زمينهاي متعلق به معابد محلي را مصادره و مقررات و کيفرهاي سختي براي شورشيان و مردم محلي تعيين کرد . همچنين برادر خود " هخامنش " را که احساس مي کرد مي تواند به او اعتماد کند به سِمت " ساتراپ " جديد مصر گمارد .
چندي از اين واقعه نگذشته بود که اقتدار دولت مرکزي دوباره به چالش فراخوانده شد و اين بار بابل سر به شورش نهاد . در سال 483 ق.م شاه بزرگ در اکباتان بود که به او خبر رسيد " زوپرياس " ساتراپ او در بابل را کشته اند و مردي به نام " شاماشريبا " خود را "پادشاه بابل " اعلام کرده است . با اين حال عمر اين شورش بسيار کوتاه بود . خشايارشا شايسته ترين سردار خود " مکابيز " را اعزام کرد ، به سرعت شهر بابل را دوباره تسخير و پيرو دستورات شاه مجازات هاي سختي را بر ان تحميل کرد . استحکامات باشکوه بيروني بابل تخريب شدند ، معابد و تنديس اي خدايان محلي نابود گشتند و املاک شهروندان ثروتمند مصادره شد و در اختيار ايرانيان ساکن بابل قرار گرفت .
واکنش خشايارشا در مقابل اين دو شورش ، نشان داد که او فرمانده نظامي سهمگيني است ، هيچ گونه سرکشي را تحمل نمي کند و به هر تجاوزي به سرعت پاسخ مي دهد . صفت برجسته ديگر او مانند پدرش شکيبايي و پشتکار در مورد تهيه مقدمات جنگ بود ، تدارکات نظامي در دست تهيه براي يورش به يونان شاهد اين صفت محسوب مي شد . پيش از رسيدن نيروهاي ارتش ، مهندسان و کارگران به ساختن پل شناور عظيمي بر روي هلسپونت (داردانل ) پرداختند تا عبور ارتش ايران به اروپا را تسهيل کنند . بنا به گزارش هردوت :
"شيوه اين کار چنين ...بود : کشتي هاي بادباني و پارويي را به منزله پايه محکم به هم بستند - 360 کشتي در سمت درياي سياه و 314 کشتي در طرف ديگر قرار دارند . سر کشتي ها در جهت جريان اب بود تا با تعديل فشاري که بر کابل ها وارد مي شد پل ها از دو طرف نگهداري شوند . ، براي اين منظور به خصوص لنگرهاي سنگين را در دو جهت بالا و پايين جريان اب انداختند . لنگرهاي شرقي براي حفاظت پل در قبال بادهايي که از سمت درياي سياه مي وزيد و باقي در سمت ديگر و درياي اژه ، به منظور نگاهداري در مقابل بادهاي غرب و جنوب بود ... همين که کشتي ها را پر بر جا کردند کابل ها را با دستگيره هاي چوبي به دو ساحل بستند . جنس و ضخامت اين کابل ها يکسان بود ولي رشته الياف از ريسمان هاي محکم تر پاپيروس بود . سپس الوارهايي به عرض و طول پل شناور بريده از يک سو به سويي ديگر با طناب سخت بسته به قسمت بالايي بند و بست کردند . آن گاه خاک و خاشاک براي همواري بر کف آن ريخته و با افزودن لايه خاک آن را سفت و محکم کوبيدند . سرانجام در هر پهلوي پل نرده نسبتا بلندي تعبيه شد تا چارپايان در حين عبور از منظره آب نهراسند ."
دو سال پيش از ساختن پل طرحي ابتکاري و استادانه آغاز شده بود . خشايارشا براي نشان دادن دورانديشي خود دستور داد کانالي از شبه جزيره " آتوس " واقع در شمال درياي اژه حفر شود تا امکان ديگري براي عبور سريع تر ناوگاني از جنوب کوه آتوس باشد . افزون بر اين ، قصد شاه از اين کار اين بود که اين راه آبي راه تجارت در ساتراپي يونان خويش را تسهيل کند . هردوت مي نويسد : " به اين نتيجه مي رسم که خشايارشاه از پرداختن به ان اقدام هدف خودنمايي داشته و مي خواسته است حدود قدرت خويش را نشان دهد ... زيرا هيچ مانعي وجود نداشت که کشتي ها را از طريق خشکي به طرف ديگر حمل کنند ولي با وجود اين دستور کندن و پرداختن کانال را داد ، چرا که در اين جا عرض دريا براي عبور دو کشتي کافي نبود . "... ادامه دارد ( قسمت اول )
Write By : Meraj Marjani
"The Persian Empire
Author : Nardo , Dan"
ترجمه مرتضي ثاقب پور