PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چگونه مي‌توانيم در اوقات فراغتمان، يك مدل اقتصادي بسازيم؟



donya88
01-09-2010, 02:57 AM
هال واريان
مترجم: محسن رنجبر (javascript:PopupPic('1808/28-01.jpg%20%20%20%20%20%20%20%20%20%20%20'))
اغلب كارهاي من در اقتصاد، ساخت مد‌ل‌هاي نظري را دربر دارد. من طي ساليان متمادي، روش‌هايي را براي انجام اين امر، به كار گرفته و گسترش داده‌ام كه ارزش آن را دارد آن‌ها را براي كساني كه خواهان انجام چنين كاري هستند، توضيح دهم. در دنياي واقع، ساختن اين قبيل مدل‌ها، نسبت به توضيحي كه من در اين‌جا ارائه مي‌كنم، بسيار آشفته‌تر و بي‌نظم‌تر است. مدل تحقيقي كه تشريح مي‌كنم، همانند ديگر مدل‌هاي اقتصادي شكلي آرماني و ايده‌آل آن چيزهايي هستند كه در دنياي واقع روي مي‌دهند. اما توصيف‌ها و تشريحات نظري، احتمالا براي آن كه مفيد باشند بايد با واقعيت‌ها نيز ارتباط داشته باشند. اميدوارم اين نكته در رابطه با مدل‌هاي اقتصادي من نيز صحت داشته باشد.
1 . كسب ايده
اولين گام، در ساخت يك مدل آن است كه يك ايده به دست آوريم. اين كار، چندان سخت نيست. بخش دشوار كار، همان يافتن ايده‌اي خوب و مناسب است. براي آن‌كه به چنين ايده‌هايي برسيم، بايد نظرات و ايده‌هاي بسيار زيادي را بررسي نموده و تمامي آن‌هايي كه مناسب نيستند را كنار نهيم.
اما سوال اين است كه اين ايده‌ها را بايد از كجا به دست آورد. اغلب دانشجويان فكر مي‌كنند كه براي كسب ايده بايد مقالات ژورنال‌ها را مطالعه كنند. اما من، بنا به تجربه خود معتقدم كه ژورنال‌ها براي كسب ايده‌هاي ابتدايي واقعا منابع بسيار خوبي نيستند. چيزهاي بسيار زيادي از قبيل تكنيك‌ها، بينش اقتصادي و حتي حقايق را مي‌توان از مقاله‌هاي اين ژورنال‌ها به دست آورد. اما در اغلب موارد، به تنها چيزي كه مي‌رسيم، ايده‌هايي هستند كه متعلق به افرادي ديگر مي‌باشند. درست است كه برخي از اين مقالات، پايان چندان قاطعي ندارند و مي‌توان آن‌ها را مورد بررسي قرار داده و پيگيري كرد، اما دليل اين امر، آن است كه نويسنده مقاله، احتمالا درباره آن فكر كرده و نتوانسته است تشخيص دهد كه بايد با آن چه كند يا به اين نتيجه رسيده است كه آن نكته، به اندازه‌اي كسالت‌آور و خسته‌كننده است كه نبايد به آن پرداخت، يعني اين احتمال وجود دارد كه شما نيز در صورت وارد شدن به آن مبحث، خود را در چنين شرايطي بيابيد.
پيشنهادي كه من در اين رابطه دارم، به كلي متفاوت است. به‌زعم من، براي پيدا كردن ايده، بايد در جايي غير از ژورنال‌هاي دانشگاهي، مثلا در روزنامه‌ها، مجلات، مكالمات و برنامه‌هاي راديويي و تلويزيوني به جست‌و‌جو بپردازيد. وقتي كه در حال مطالعه روزنامه هستيد، دنبال مقاله‌هاي مرتبط با اقتصاد باشيد ... و پس از آن، مقالاتي را بررسي كنيد كه راجع به اقتصاد نيستند. چرا كه در اغلب موارد، اين قبيل مقاله‌ها نيز در نهايت به اقتصاد مرتبط مي‌شوند. مجلات، معمولا بهتر از روزنامه‌ها هستند. زيرا مسائل را با عمق بيشتري بررسي مي‌كنند. البته از سوي ديگر، تحليل‌هاي سطحي‌تر مي‌توانند جذاب‌تر و تحريك‌كننده‌تر باشند. هيچ چيزي نمي‌تواند به اندازه يك بحث سفسطه‌آميز، شما را به انجام تحقيقات ترغيب نمايد. (البته اين سوال پيش مي‌آيد كه چه منابعي را بايد مطالعه كرد. من نيويورك‌تايمز، وال‌استريت ژورنال و اكونوميست را مي‌خوانم. احتمالا اين‌ها براي شروع، خوب هستند).
صحبت‌ها و مكالمات، به ويژه با افرادي كه در حوزه كسب‌و‌كار فعال هستند، غالبا بسيار پرثمر هستند. تجارت، به شيوه‌هاي زيادي انجام مي‌گيرد و اغلب اين روش‌ها، هيچ گاه در معرض تحليل‌هاي اقتصادي جدي قرار نگرفته‌اند. البته بايد مراقب بود كه به هر چه از اين افراد مي‌شنويم، «باور» پيدا نكنيم. اين قبيل افراد، معمولا مجموعه‌ قواعدي را مي‌شناسند كه براي اداره كسب‌و‌كارهاي خودشان بسيار خوب هستند، اما غالبا در اين رابطه كه منشا اين قواعد كجا است و يا براي مثمرثمر بودن آن‌ها چه شرايطي لازم است، ايده‌اي ندارند. يافتن پاسخ اين سوال‌ها، در واقع همان چيزي است كه براي اقتصاددان‌ها، جالب است و جذابيت به همراه دارد.
ايده‌هاي شما مي‌توانند در بسياري از موارد، از زندگي و تجربيات خودتان سرچشمه گرفته باشند. يكي از كارهايم كه به آن علاقه زيادي دارم، مقاله‌اي است كه در رابطه با «مدلي براي حراج» نوشتم. مي‌خواستم يك تلويزيون جديد بخرم. به همين خاطر، تبليغات موجود در روزنامه‌ها را پيگيري مي‌كردم تا در رابطه با اين كه خريد تلويزيون چقدر هزينه دربر خواهد داشت، نكاتي را به دست آورم. متوجه شدم كه قيمت‌ها، هفته به هفته كمي نوسان پيدا مي‌كنند. ناگهان اين نكته از خاطرم گذشت كه چالشي كه اقتصاد با آن مواجه است، اين نيست كه چرا قيمت‌ها، برخي اوقات پايين هستند (يعني در زمان حراج) بلكه مساله اين است كه چرا قيمت‌ها افزايش پيدا مي‌كنند. چه كسي آن‌قدر نادان است كه زماني كه قيمت‌ها بالا هستند، خريد كند، در حالي كه همه مي‌دانند كه همان كالا، چند هفته بعد حراج خواهد شد؟ اما حتما افرادي هستند كه اين‌گونه رفتار مي‌كنند. در غير اين صورت، هيچ‌گاه براي فروشگاه‌ها سودآور نخواهد بود كه قيمت‌هاي بالايي را از خريداران مطالبه كنند. وقتي كه چنين بينشي پيدا كردم، توانستم مدلي را براي حراج ايجاد كنم. دو نوع مصرف‌كننده در مدل من وجود داشت. نوع اول، مصرف‌كننده‌هاي آگاه بودند كه تبليغات روزنامه‌ها را مي‌خواندند، و نوع دوم مصرف‌كننده‌هاي ناآگاه بودند كه اين تبليغات را مطالعه نمي‌كردند.
زماني كه اين مدل را طرح‌ريزي كردم، از يكي از دستياران تحقيقاتي‌ام خواستم كه خبرهايAnn Arbor News را در چند سال اخير بررسي كرده و قيمت تلويزيون‌هاي رنگي در اين دوره را به دست آورد. الگوي كلي قيمت‌گذاري، شبيه آن الگويي بود كه توسط اين مدل، پيش‌بيني مي‌شد. اين امر، بسيار باعث خوشحالي من شد. واضح است كه توانستم تلويزيوني را كه مي‌خواستم بالاخره با قيمت بسيار خوبي به دست آورم
.
2.آيا ايده شما، ارز شپيگيري دارد؟
حال فرض كنيد (عبارت مورد علاقه اقتصاددان‌ها!) ايده‌اي در ذهن خود داريد. چگونه مي‌توان فهميد كه اين ايده، خوب است يا نه؟ اولين كاري كه مي‌توان براي يافتن پاسخ اين سوال انجام داد، آن است كه ايده‌تان را به صورتي بيان كنيد كه افراد غيراقتصاددان بتوانند آن را بفهمند. اگر نتوانيد اين كار را انجام دهيد، احتمالا آن‌چه در ذهن داريد، ايده خيلي خوبي نيست. اگر بتوانيد آن را به شيوه‌اي بيان كنيد كه افراد غير اقتصاددان بتوانند آن را بفهمند، باز هم اين احتمال وجود دارد كه ايده‌اي افتضاح و مزخرف در ذهن داشته باشيد، اما حداقل جاي اميدواري وجود دارد. پيش از آن كه تلاش كنيد تا متوجه شويد كه آيا ايده‌تان درست است يا نه، بايد به اين امر بپردازيد كه آيا ايده‌اي كه در ذهن داريد، جالب است يا خير. در صورتي كه ايده شما، جالب و جذاب نباشد، هيچ كس به درست يا غلط بودن آن اهميت نخواهد داد. بنابراين نظر چند نفر را در رابطه با آن بپرسيد و ببينيد كه آيا به نظر آن‌ها، ايده‌تان ارزش پيگيري دارد يا خير. در صورتي كه ايده‌تان صحيح باشد، بايد چه نتيجه‌اي از آن حاصل شود؟ آيا معاني ضمني بسياري به همراه خواهد داشت، يا آن كه وضعيت به گونه‌اي ديگر بوده و به بن‌بست خواهد رسيد؟ هميشه به خاطر داشته باشيد كه كار كردن بر روي يك ايده خاص، هزينه فرصت‌هايي به همراه خواهد داشت، چرا كه مي‌توانستيد وقت‌تان را بر روي ايده ديگري صرف كنيد. بايد اطمينان حاصل كنيد كه منافع انتظاري كار كردن بر روي ايده مورد نظرتان اين هزينه‌هاي فرصت‌ را پوشش خواهد داد. يكي از اهداف عمده تئوري اقتصادي، توليد بينش و درك است.
بهترين تحسين از يك ايده اقتصادي آن است كه درباره آن بگويند: واي! پس دليلش اين است! اين همان چيزي است كه بايد درپي آن باشيد.

3.ادبيات موضوع را پيش از موعد بررسي نكنيد
اولين كاري كه اغلب دانشجويان مقاطع تحصيلي بالا انجام مي‌دهند، آن است كه به سرعت، به سراغ ادبيات موضوع مي‌روند تا ببيند كه آيا فرد ديگري تا به حال در اين زمينه كار كرده است يا خير. با اين حال، توصيه من اين است كه پيش از بررسي ادبيات بحث، كمي صبر كنيد. واضح است كه نهايتا بايد اين مطالب را به طور كامل بررسي كنيد، اما من فكر مي‌كنم كه اگر پيش از انجام يك جست‌و‌جوي سيستماتيك درباره ادبيات موضوع، چند هفته روي ايده‌تان كار كنيد، بسيار موفق‌تر خواهيد بود. دلايل چندي در توجيه اين تاخير وجود دارد.
دليل اول، آن است كه بايد بسط مدل را تمرين و تكرار كنيد. حتي اگر در آخر كار، دقيقا همان چيزي را بازتوليد كنيد كه در ادبيات موضوع وجود دارد، باز هم با انجام اين كار، چيزهاي زيادي خواهيد آموخت. همچنين به خاطر اين‌كه توانسته‌ايد ايده‌اي قابل انتشار را بسط دهيد، احساس بسيار خوبي درباره خودتان خواهيد داشت!
دومين دليل اين است كه ممكن است به روشي بپردازيد كه نسبت به آن‌چه در آثار فعلي وجود دارد، متفاوت باشد. در صورتي كه كارهايي را كه ديگران انجام داده‌اند، مدنظر قرار دهيد، افكارتان به شدت، به واسطه ديدگاه‌هاي آن‌ها شكل خواهد گرفت. اما در صورتي كه به درستي با موضوع درگير شده و تلاش كنيد كه بينش‌ و ادراك‌ خودتان را بسط دهيد، احتمالا خواهيد توانست كارهاي خلاقانه‌تري ارائه دهيد.
سومين نكته‌اي كه بايد به آن اشاره كرد، اين است كه ايده‌هاي شما، براي شكل‌گيري و توسعه به زمان نياز دارند. لذا تمايل خواهيد داشت هرچه زودتر مدل‌سازي را شروع كنيد و پس از آن، هنگامي كه مدل‌ها و كارهاي ديگران را مطالعه مي‌كنيد، ايده‌هاي شما و آنها مي‌توانند با يكديگر تعامل برقرار كنند و اميد آن مي‌رود كه ايده تازه و جالبي به دست آيد.


4.ساخت مدل
اجازه دهيد فعلا از بخش مربوط ادبيات موضوع صرف‌نظر نموده و به بحث مدل‌سازي وارد شويم. خوشبختانه تمامي مدل‌هاي اقتصادي شباهت بسيار زيادي به يكديگر دارند. عاملان اقتصادي خاصي وجود دارند. اين عاملان در راستاي پيشبرد اهدافشان تصميماتي را اتخاذ مي‌كنند. اين گزينش‌ها مي‌بايست شرايط بسياري را برآورده سازند. از اين‌رو، عاملي وجود دارد كه با تغيير و تعديل آن، تمامي اين انتخاب‌ها سازگاري و همخواني پيدا خواهند كرد. اين ساختار پايه و اصلي بيانگر طرحي براي شروع كار است. افراد تصميم‌گير چه كساني هستند؟ با چه محدوديت‌هايي روبه‌رو هستند؟ چه واكنشي از خود نشان مي‌دهند؟ در صورتي كه اين تصميمات و انتخاب‌ها با يكديگر سازگاري نداشته باشند، كدامين عامل تعديل خواهد يافت؟
پرسيدن سوالاتي از اين دست مي‌تواند به شما در تعيين اجزاي مدل كمك كند. وقتي كه در رابطه با شكل اين اجزا به ايده‌ بسيار خوبي دست پيدا كنيد، مي‌توانيد به سراغ مرحله بعد برويد. اغلب دانشجوها بر اين باورند كه مرحله بعد، آن است كه يك قضيه را ثابت كرده يا رگرسيون انجام دهند. خير! مرحله بعد، كار كردن بر روي يك مثال است.
ساده‌ترين مثال را در نظر بگيريد، كه در آن يك دوره با دو كالا و دو فرد داراي مطلوبيت خطي وجود دارند. يعني بايد با ساده‌سازي كاري انجام دهيد تا مشخص شود كه در اين مثال چه اتفاقي روي مي‌دهد.
چند مثال را به همين طريق بررسي كنيد. ببينيد كه چه نكته‌اي در اين مثال‌ها مشترك است. آيا موضوع جالب و جذابي در آنها رخ مي‌دهد؟ بعد از آنكه اين مثال‌ها، تصويري از آنچه به وقوع مي‌پيوندد را به شما دادند مي‌توانيد مدل‌تان را روي صفحه بياوريد. توصيه مهم و اساسي در اينجا، آن است كه مدل را تا حد امكان ساده كنيد. ساده‌ترين مدلي كه به ذهنتان مي‌رسد را بنويسيد و ببينيد كه آيا اين مدل كماكان رفتارهاي جالبي را به نمايش مي‌گذارد يا خير. در صورتي كه پاسخ مثبت است، آن را حتي از اين هم ساده‌تر كنيد.
چند سال پيش در رابطه با موضوع بعضي از تحقيقاتم سميناري داشتم. بحثم را با يك مثال خيلي ساده شروع كردم. يكي از اعضاي كادر آموزش كه در ميان مخاطبين حضور داشت، صحبت من را قطع كرد و گفت چند سال پيش در رابطه با موضوعي شبيه به همين موضوع كار كرده است، اما مدل وي بسيار پيچيده‌تر بوده است. من در پاسخ گفتم: «مدل من هم در ابتدا پيچيده بود، اما آن‌قدر روي آن كار كردم تا ساده شد!»
اين همان كاري است كه شما بايد انجام دهيد. آن‌قدر روي مدل كار كنيد تا ساده شود. كل كار يك مدل آن است كه بياني ساده شده از واقعيت را ارائه دهد. اينشتين گفته است: «همه چيز بايد تا حد امكان ساده باشد... اما نه ساده‌تر از حد امكان.» بناست كه مدل‌ها اصل و ماهيت آنچه كه حال وقوع است را بيان كنند. لذا بايد مدلتان را تا حدي كوچك و ساده كنيد كه محتواي آن را پوشش دهد.
اين امر وقت بسيار زيادي را به خود اختصاص مي‌دهد. چراكه معمولا در بسياري از موارد كارمان را از جاي نادرستي شروع مي‌كنيم، تغيير مسيرها و انحراف‌هاي مايوس‌كننده‌اي انجام مي‌دهيم و در ادامه كار خود ناشيانه رفتار مي‌كنيم. اما در هر صورت بايد در كار خود پافشاري كنيم! در صورتي كه انجام اين امر ساده بود، حتما قبل از ما كسي آن را انجام داده بود.


5.تعميم مدل
فرض كنيد نهايتا مدلتان را تا حد امكان ساده‌ كرده‌ايد. احتمالا در اين مرحله، اين مدل آن قدر ساده شده كه جذابيت چنداني نخواهد داشت. اين احتمال وجود دارد كه مدل شما تنها يك مثال يا يك مورد خاص را دربر بگيرد. اما در صورتي كه مدلتان را تا حد ممكن ساده كرده باشيد، به‌گونه‌اي بسيار ساده‌تر مي‌توانيد آن را تعميم دهيد، چراكه مي‌دانيد كدام بخش‌ها اساسي و كليدي هستند و سبب كاركرد مدل مي‌شوند.
در اينجا است كه دانش شما مي‌توانند موثر واقع شده و به شما كمك كنند. بالاخره مي‌توانيد از تمامي تكنيك‌هايي كه در دانشكده آموخته‌ايد استفاده كنيد. دانشجوها، احتمالا در اغلب موارد، مدل‌هاي متداول زيادي را مورد بررسي قرار مي‌دهند. از اين قبيل مدل‌ها مي‌توان به انتخاب مصرف‌كننده، انتخاب توليدكننده، تعادل عمومي، تئوري بازي‌ها و... اشاره نمود. احتمالا اساتيد دانشكده‌ها به اين دانشجويان گفته‌اند كه اينها مدل‌هايي بسيار كلي و عمومي هستند كه مي‌توانند موارد خاص زيادي را در خود جاي دهند.
اقتصاددان‌ها طي پنجاه سال اخير به اصول و مدل‌هاي بسيار كلي دست يافته‌اند. به احتمال خيلي زياد مدل شما نيز موردي خاص از يكي از اين مدل‌هاي عمومي است. در اين صورت بي‌درنگ مي‌توانيد بسياري از نتايج مربوط به آن مدل عمومي را در رابطه با مورد خاص مدلتان به كار ببنديد و تمامي تكنيك‌هايي كه ياد گرفته‌ايد، مي‌توانند در تحليل آن به شما كمك كنند.


6. خطاها
اين فرآيند ساده‌سازي براي دستيابي به نتيجه و پيچيده‌سازي براي بررسي اينكه مدل تا چه حد عموميت دارد، روشي خوب براي درك مدل شما است. مقدار زيادي از زماني كه من صرف مدل‌سازي مي‌كنم به همين فرآيند پيشرفت و بازگشت اختصاص دارد. در اين مسير اشتباهات زيادي را مرتكب مي‌شوم. همان طور كه پيت‌ هاين (Piet Hein) مي‌گويد: مسير خردمندي كاملا مشهود و مشخص است و به سادگي مي‌توان آن را بيان كرد: اشتباه و اشتباه و اشتباه، اما كمتر و كمتر و كمتر.
اين فرآيند تكرار در ساخت مدل، شبيه ساختن مجسمه است. كمي اين طرف مجسمه را مي‌تراشيم و كمي روي طرف ديگر آن كار مي‌كنيم، به اين اميد كه بالاخره بفهميم داخل اين توده سخت مرمر، واقعا چه چيزي وجود دارد. من به عمد از تمثيل مجسمه‌سازي استفاده كردم، چراكه بيشتر كارهايي كه در ساخت مدل انجام مي‌دهيم، همانند مجسمه‌سازي شامل اضافه كردن چيزي نيست بلكه در آن چيزي را كم مي‌كنيم.
اين بخش جالب‌ترين قسمت مدل‌سازي است و مي‌تواند زماني كه قالب ايده، شكل‌گيري خود را آغاز مي‌كند بسيار هيجان‌انگيز باشد. من معمولا در اين مرحله در حالي كه گيج و مبهوت هستم، در همان اطراف قدم مي‌زنم. در صورتي كه خوش‌شانس باشيد بالاخره كاركرد دروني مدل خود را بروز مي‌دهد. آن گاه متوجه خواهيد شد كه اصل و اساس پديده‌اي كه در حال وقوع مي‌باشد چيست و همچنين ميزان عموميت آن را درك خواهيد كرد.


7. جست‌وجوي ادبيات موضوع
مي‌توانيد در اين مرحله جست‌وجو در ادبيات موضوع مورد بررسي‌تان را شروع كنيد و در رابطه با آن چه بدان رسيده‌ايد با اساتيدتان صحبت كنيد. آنها در 90درصد موارد به شما خواهند گفت كه
«1983 AER» يا «Econometrica 77» يا كتاب‌هايي از اين دست (يا حتي يكي از كتاب‌هاي من) را بررسي كنيد. اين پيشنهاد آنها در اكثر موارد درست است. پس از مطالعه اين كتاب‌ها، مدل «خودتان» را در آنها پيدا خواهيد كرد، اما آنچه در آنجا مي‌يابيد بسيار بهتر انجام شده و به نحو بسيار كامل‌تري بسط يافته و بسيار واضح‌تر خواهد بود.
توجه داشته باشيد كه تحقيق كردن به هيچ‌وجه كار آساني نيست. اما اين مرحله‌اي است كه واقعا براي شما فرصت يادگيري وجود دارد. مقاله‌هايي را كه پيدا كرده‌ايد به دقت بخوانيد و از خودتان بپرسيد «چرا من اين كار را نكردم؟» اگر فردي كار خود را با همان ايده شما آغاز كرده و آن را بيش از شما بسط داده باشد، بايد ببينيد كه اشكال كارتان در كجا بوده است.
از طرف ديگر در صورتي كه واقعا توصيه‌اي را كه در مطالب قبل در رابطه با ساده كردن مدل به شما گفتم انجام داده باشيد، نهايتا به چيزي دست خواهيد يافت كه از برداشت‌هاي موجود بسيار واضح‌تر خواهد بود، يا اينكه نسبت به تلقي‌هاي فعلي عموميت بيشتري خواهد داشت. در اين صورت بينش و دركي كه به آن رسيده‌ايد، بسيار باارزش خواهد بود. نزد استاد مشاورتان برويد و به او بگوييد كه به چه نكته‌اي دست يافته‌ايد. شايد به نقطه نظر جديدي در رابطه با يك ايده قديمي رسيده باشيد كه ارزش بررسي و مطالعه بيشتر را داشته باشد. در اين صورت بايد به شما تبريك گفت. اگر از همان ابتدا به سراغ ادبيات موضوع مي‌رفتيد. هرگز به چنين چيزي دست پيدا نمي‌كرديد.
اين احتمال وجود دارد كه آنچه شما بدان رسيده‌ايد، در ادبيات موضوع و آثار و مطالب مربوط به آن، وجود نداشته باشد. احتمال ديگر آن است كه اشتباه كرده باشيد. شايد تحليل‌تان درست نبوده باشد، يا ايده‌اي كه در ذهن داشته‌ايد به كلي بي‌ربط بوده باشد. در چنين حالتي است كه استاد مشاور شما مي‌تواند نقش مهمي را ايفا كند. در صورتي كه واقعا تحليل‌تان را تا حد امكان ساده كرده باشيد، اولا احتمال اينكه حاوي اشتباه باشد، كمتر است و ثانيا هرگونه خطايي كه در آن باقي مانده باشد را مي‌توان راحت‌تر پيدا كرد.
اين امر من را به يك مشكل رايج ديگر مي‌رساند. ممكن است بعد از آنكه چند ماه يا حتي چند هفته روي يك موضوع كار كرديد، بخش بزرگي از ديدگاهتان را به معناي واقعي كلمه از دست بدهيد. آن‌قدر به موضوع مورد بررسي نزديك شده‌ايد كه واقعا نمي‌توانيد تصويري از آنچه در حال وقوع است، را به دست دهيد. اين نوع نبود ديدگاه به يكي از دو شكل زير روي مي‌دهد. شكل اول آن است كه فكر مي‌كنيد چيزي واضح و مشهود است، در حالي كه اين‌گونه نيست. اين نكته براي «شما» واضح به نظر مي‌رسد، اما بايد توجه داشت كه شما چند ماه روي اين موضوع كار كرده‌ايد و احتمالا مطلب مورد بحث، براي كسي كه از چنين تجربه‌اي محروم بوده، چندان آشكار و مشخص نخواهد بود.
احتمال ديگري كه وجود دارد، آن است كه ممكن است فكر كنيد چيزي پيچيده است، در حالي كه واقعا واضح باشد. دليل اين امر، آن است كه شما از مسيري پرپيچ و خم وارد يك جنگل شده‌ايد. ممكن است تنها چند متر آن طرف‌تر، راه باريكي وجود داشته كه به كلي، آن را از دست داده‌ايد.
بنابراين در اين مرحله مي‌بايست نسبت به آن چه انجام داده‌ايد، قضاوتي مستقل و غيروابسته به عمل آوريد. با استاد مشاور، همكلاسي‌ها، همسر، دوستان، همسايه‌ها، حيوانات خانگي‌ و هر كس ديگري كه مي‌توانيد، صحبت كنيد. آنها (مخصوصا حيوان خانگي‌تان)، هيچ ايده‌اي درباره آن چه به آن فكر مي‌كنيد، ندارند. لذا مجبوريد دوباره تلاش كنيد تا آن چه واقعا درباره آن فكر مي‌كنيد را درك نماييد. بايد متوجه شويد كه ايده بنيادين و اساسي مدل شما چيست.

8. ارائه سمينار
بعد از آن كه دوستان، اقوام و حيوان‌هاي خانگي‌تان را تا حد مرگ خسته كرديد، نوبت آن مي‌رسد كه سميناري ارائه كنيد. اين كار، يك مرحله بسيار مهم است. هر چه كه بتوانيد بيشتر درباره كارتان صحبت كنيد، مقاله نهايي بهتر خواهد بود. دليل اين امر آن است كه صحبت كردن شما را وادار مي‌كند كه به سراغ اصل موضوع برويد. اگر مي‌‌خواهيد مخاطب‌هايتان به آن چه مي‌گوييد، گوش دهند، بايد نظرتان را به گونه‌اي واضح، خلاصه و سازمان‌دهي شده بيان كنيد. تجربه‌اي كه از اين طريق به دست مي‌آوريد، براي نگارش مقاله به شدت مفيد بوده و به شما كمك خواهد كرد.
من به ايده‌هاي احمقانه و مزخرف زيادي گوش مي‌كنم. البته اين كاري است كه بابت آن، به من حقوق مي‌دهند. افراد بسياري هم هستند كه به ايده‌هاي احمقانه من گوش مي‌كنند.
همكاران من به خاطر اين كار پول مي‌گيرند و دانشجوهايم، در رابطه با اين ايده‌ها امتحان مي‌دهند. اما اغلب افراد، مجبور نيستند به صحبت‌هاي شما گوش دهند. آنها اجباري نمي‌بينند كه مقاله شما را بخوانند. حتي مجبور نيستند نگاهي كوتاه به خلاصه مقاله‌تان بيندازند، مگر آن كه دليلي براي انجام اين كار ببينند.
اين نكته براي اكثر دانشجويان مقاطع بالا، به منزله يك شوك بزرگ است. آنها فكر مي‌كند به صرف اين كه براي نوشتن مقاله‌شان بسيار كاركرده و فكر كرده‌اند، تمام دنيا مجبور است كه به آنها توجه نشان دهد. دريغا كه اينگونه نيست.
هرب سيمون، در جايي گفته است كه اصلي‌ترين كمبود در دنياي مدرن، كمبود توجه است. بله، واقعيت اين گونه است. براي توجه هر كسي، تقاضا وجود دارد. اگر مي‌خواهيد كسي به شما توجه كند، بايد دليلي براي انجام اين كار به او ارائه كنيد. ارائه سمينار، روشي است براي آن كه اين افراد را وادار كنيد كه به شما توجه نمايند. بنابراين بايد حتما از اين فرصت استفاده كنيد تا افراد را وارد نماييد كه به صحبت‌هاي شما گوش دهند.
نكته مفيد و سودمند در رابطه با سمينار آن است كه فورا از مخاطبين بازخورد دريافت مي‌كنيد. افرادي كه در جلسه سمينار شما حاضر مي‌شوند تحمل چيزهايي كه نويسنده‌ها سعي مي‌كنند در مقاله‌هايشان بياورند (مثل نثر پرطمطراق، نمادهاي پيچيده و جزييات خسته كننده) را ندارند. البته بايد اذعان داشت كه خواننده‌هاي مقالات هم، اين قبيل چيزها را تحمل نخواهند كرد! شگردي كه بايد به كار گرفت، آن است كه از سمينار استفاده كنيم تا اين قبيل نقطه‌ضعف‌ها را از مقاله بيرون كشيم. اگر اين كار را انجام دهيم، واقعا مقاله خوانده خواهد شد.
كنترل مخاطبين
شنيده‌ام كه گاهي اوقات مي‌گويند، بزرگترين نگراني و ترس اغلب افراد آن است كه بخواهند در مقابل گروهي از مخاطبين صحبت كنند. تصور من بر آن است كه اغلب استادهاي مشاور هم اين مشكل را دارند. اما اين نگراني، بعد از چند سال صحبت در مقابل چند صد دانشجو از ميان مي‌رود.
در واقع، ارائه سخنراني مي‌تواند پس از مدتي، كاملا شما را به خود معتاد كند (اين همان چيزي است كه خانواده‌ام، اغلب آن را به من مي‌گويند). همان طور كه بينگ (R.M.Bing) رياضيدان گفته است: «وقتي كه جوان بودم، ترجيح مي‌دادم به سخنراني گوش كنم تا آنكه خودم سخنراني كنم. حالا كه پيرتر و پخته‌تر شده‌‌ام، ترجيح مي‌دهم به جاي آن كه به يك سخراني اين چنيني گوش كنم، خودم دو سخنراني درباره رياضيات انجام دهم.» سخنراني كردن، كمي شبيه خوردن صدف است.اولين بار كه مي‌خواهيد صدف بخوريد، بايد كمي جسارت به خرج بدهيد. اما بعد از آن كه مزه آن را چشيديد، به سختي مي‌توانيد از خوردن آن را چشم پوشي كنيد.
هر سمينار از سه بخش مقدمه، محتوا و نتيجه‌گيري تشكيل مي‌شود. توصيه من در رابطه با مقدمه، ساده است: زياد مقدمه چيني نكنيد، سمينارهاي زيادي را ديده‌ام كه مقدمه‌هاي طولاني، پرطمطراق و بي‌محتوا، آنها را به نابودي مي‌كشانند. توصيه من اين است كه تنها چند جمله كوتاه درباره تصوير اصلي كه مي‌خواهيد ارائه كنيد، بگوييد و سپس وارد اصل موضوع شويد. به مخاطبين نشان دهيد كه به چه چيزي دست يافته‌ايد و چرا يافته شما حائز اهميت است. دليل اصلي براي آن كه بايد فورا به اصل موضوع وارد شد، آن است كه تنها در حدود بيست دقيقه از صحبت‌هاي شما در ذهن مخاطبان باقي خواهد ماند. اين بخش نيز معمولا بيست دقيقه اول صحبت‌هايتان است. لذا بايد مطمئن شويد كه اطلاعات مفيد و سومند را در اين محدوده زماني از سمينارتان گنجانده‌ايد.
رايج‌ترين مساله در رابطه با نتيجه‌گيري آن است كه شرايطي به وجود مي‌آيد كه سمينار رفته رفته به سمت سكوت مي‌رود. اين امر مي‌تواند صحبت‌هاي خوب قبلي‌تان را به نابودي بكشاند.
من هميشه دوست دارم كه در چند دقيقه آخر صحبت‌هايم، خلاصه‌اي از آن چه را گفته‌ام بازگو كنم و به اين مطلب بپردازم كه چرا مخاطبان صحبت‌هايم بايد به آن توجه كنند. به هر حال آن چه كه پس از پايان سمينار ذهن افراد حاضر را به خود مشغول خواهد كرد، اين قسمت از آن است. لذا به جاي آن كه خود مخاطبين تصميم بگيرند كه چه نكاتي را در ذهن بسپارند، شما مي‌توانيد به آنها اين نكات را بگوييد.
به نظر مي‌رسد كه امروزه، تمام افراد براي ارائه مطالبشان از دستگاه‌هاي پروژكتور استفاده مي‌كنند. نقطه ضعف اين كار، آن است كه سمينار چندان خودانگيخته‌ و في‌البداهه نخواهد بود، اما نقطه قوت آن، اين است كه از اين طريق، معمولا مي‌توان سمينار را بهتر سازماندهي كرد. توصيه‌اي كه من به شما مي‌كنم، آن است كه براي مقدمه تنها يك يا دو اسلايد و براي نتيجه‌گيري، تنها يك اسلايد را به كار ببريد. اگر اين گونه عمل كنيد، مجبور خواهيد شد كه نكته خاص خودتان را هر چه زودتر بيان كنيد. همچنين سعي كنيد كه هر يك از اسلايدهايتان بزرگ باشد، از انواع بزرگ آن استفاده كنيد و روي هر كدام از آنها، زياد صحبت نكنيد.
در هنگام ارائه سمينار، بايد از دو مورد پرهيز كنيد. اولا به مخاطبينتان اجازه ندهيد به خواب فرو روند و ثانيا، شرايطي به وجود نياوريد كه بيش از حد فعاليت داشته باشند.
قصد شما بر آن است كه مخاطبين، به آن چه شما مي‌گوييد گوش دهند. در صورتي كه آنها خسته و كسل شده باشند و يا در صورتي كه بيشتر از شما حرف بزنند، به پيامتان گوش نخواهند داد. لذا نبايد كنترل سمينار را از دست بدهيد.
راه‌حل كليدي براي آن كه بتوانيد كنترل سمينار را در اختيار خود بگيريد، اين است كه خيلي زود اعتماد مخاطبين‌تان را به دست آورده و نزد آنها اعتبار بيابيد. براي اين كار، بايد در اولين نتيجه‌تان، چه يك قضيه باشد و چه رگرسيون يا نمودار يا هر چيز ديگر، جزئيات زيادي را ارائه كنيد. تمامي وجوه نتيجه‌اي را كه به آن دست يافته‌ايد با جزئيات زياد توضيح دهيد، به گونه‌اي كه همه آن را درك كنند.
اگر اين كار را انجام دهيد، يقيينا با سوالاتي از اين قبيل روبه‌رو خواهيد شد كه «آيا اين نكته، در رابطه با «عامل نيز صادق است؟» يا «آيا خطاهاي مربوط به ناهمساني واريانس را تصحيح نموده‌ايد؟»
در صورتي كه پاسخ اين گونه سوالات را مي‌دانيد، به صحبت‌تان ادامه داده و پاسخ آنها را بدهيد و اگر جواب آنها را نمي‌دانيد، يا سوال پرسيده شده به كلي خارج از بحث مربوطه است، بگوييد: «سوال خوبي پرسيديد، اجازه دهيد در پايان سمينار به آن باز گرديم» (البته هرگز اين كار را نخواهيد كرد.) از موضوع اصلي منحرف نشويد. براي آن كه بتوانيد نتيجه اوليه را با جزئيات كامل شرح دهيد، بايد براي خودتان اعتبار به دست آوريد.
وقتي كه نتيجه‌ مورد نظرتان را به افراد حاضر ارائه كرده و متوجه شديد كه آن را درك كرده‌اند، البته به طوري كه سرشان را به معناي موافقت تكان بدهند، نه اين كه به خواب رفته باشند، آن گاه مي‌توانيد به سراغ تعميم و تفسير آن برويد. در صورتي كه در ابتدا به خوبي توانسته‌ باشيد اعتبار كسب كنيد، حال مخاطبين هر چه را كه بگوييد باور خواهند كرد! البته نبايد از اين اعتماد مخاطبان سوءاستفاده كنيد، اما مي‌توانيد به خوبي از آن در ادامه صحبت‌هايتان بهره ببريد. اين امر، دليل اصلي آن است كه مي‌گويم كارتان را به گونه ساده‌اي آغاز كنيد. در صورتي كه صحبت‌هايتان را با بحثي ظريف و دقيق شروع كنيد، مخاطبين آن را درك نخواهند كرد و هرگز نخواهيد توانست اعتماد آنها را جلب نماييد.
وقتي كه صحبت‌هايتان به پايان رسيد، بايد طي چند دقيقه، فورا اين چند نكته را يادداشت كنيد: درك كدام بخش براي افراد مشكل بود؟ چه سوالاتي پرسيده شد؟ چه پيشنهادهايي به شما ارائه شد؟ شما را به چه مطالبي ارجاع دادند؟ شايد فكر كنيد اين نكات به يادتان خواهند ماند، اما در اغلب اوقات اصلا اين طور نيست.مخاطبين سمينار، منبع بسيار مفيدي در وضوح بخشيدن به افكارتان هستند. حتما از اين منبع، به خوبي استفاده كنيد
.
9. برنامه‌ريزي براي مقاله
اين روزها تقريبا همه افراد، براي نگارش مطالب خود از كامپيوتر استفاده مي‌كنند. مي‌دانم كه كامپيوترها، عامل بسيار مهمي در صرفه‌جويي در زمان هستند. فكر مي‌كردم در رابطه با اين كه چگونه از اين ابزار استفاده مي‌كنم، زياد صحبت نخواهم كرد، البته نه به اين خاطر كه چندان اهميتي ندارد، بلكه به اين دليل كه هيچ‌كس ديگري نيز در اين مجموعه، در رابطه با چنين موضوعات پيش پا افتاده‌اي بحث نخواهد كرد. از آن‌جا كه همه مي‌دانند كه من، با كامپيوتر زياد كار مي‌كنم، هميشه از من مي‌پرسند كه براي نوشتن مطالبم از چه چيزي استفاده مي‌كنم. فكر مي‌كنم براي صرفه‌جويي در وقت، مي‌توانم آن‌ها را به اين مقاله ارجاع دهم. شكي نيست كه بعد از گذشت چند سال، اين مطالب به طرزي باورنكردني، منسوخ و قديمي به نظر خواهند رسيد. اما روي لبه تيز تكنولوژي بودن، اين هزينه‌ها را هم به همراه دارد.
من در‌حال‌حاضر از دستگاه يونيكس استفاده مي‌كنم. اما بيشتر چيزهايي كه مي‌گويم، در رابطه با محيط‌هاي ديگر نيز به خوبي صدق مي‌كند. روي كامپيوترم، پوشه‌اي به نام «مقالات» (Papers) دارم و وقتي كه كار بر روي يك موضوع جديد را آغاز مي‌كنم، پوشه ديگري درون اين پوشه درست مي‌كنم. (مثلا مقاله‌اي كه مي‌خوانيد در پوشه «مقالات/چگونه كار مي‌كنم» (Papers/how – I-Work) قرار دارد.) بعد از ايجاد اين پوشه، يك فايل Notes.txt ايجاد مي‌كنم. اين فايل، حاوي ايده‌هاي اوليه، خطوط كلي تقريبي و هر چيز ديگري از اين قبيل است. مثلا فايل Notes.txt مربوط به اين مقاله، در ابتدا مواردي از اين قبيل را در خود داشت:
*روزنامه بخوان.
* ساده‌سازي كن.
* بنويس و صحبت كن.
* در صورتي كه آن‌ها را در صفحه اول نياوري، هيچ‌كس آن‌ها را نخواهد خواند.
وقتي كه تازه شروع به كار روي يك موضوع خاص مي‌كنم، فايل يادداشتي مثل نمونه بالا مي‌سازم. ابتدا ايده‌هاي اوليه‌ام را كه معمولا بسيار كلي و ناقص هستند، به سرعت يادداشت مي‌كنم. در روزها و هفته‌هاي بعد، هر از گاهي نگاهي به اين خطوط كلي بحث مي‌اندازم. وقتي كه آن‌ها را بررسي مي‌كنم، بعضي از آن‌ها را جابه‌جا مي‌كنم، مطالبي را به آن‌ها اضافه مي‌كنم و كارهايي از اين دست انجام مي‌دهم. به ندرت پيش مي‌آيد كه مطلبي را كاملا از اين فايل پاك كنم. تنها كاري كه مي‌كنم، اين است كه مطالبي كه به نظر كم اهميت‌تر مي‌آيند را به انتهاي فايل مي‌برم. به هر حال، ممكن است در آينده دوباره به اين يادداشت‌ها نياز داشته باشم.
پس از آن ‌كه اين ايده‌ها را به مدت چند هفته يا چند ماه سازمان‌دهي كردم، مي‌توانم اولين پيش‌نويس مقاله را به نگارش درآورم. معمولا سعي مي‌كنم اين كار را طي يك يا دو روز انجام دهم، تا كاملا تازگي داشته باشد. به طور معمول، يادداشت‌ها را در يك پنجره (Windows) و مقاله را در پنجره‌اي ديگر مي‌گذارم، و در حين نوشتن مقاله بارها به يادداشت‌هايم بازگشته و براي آن‌كه با مقاله همگام باشند، آن‌ها را تغيير داده و به روز مي‌رسانم.
وقتي كه نوشتن مقاله به پايان مي‌رسد، براي چند هفته آن را كنار مي‌گذارم. مقالات هم بايد مثل پنير خوب، اندكي كهنه شوند. درست است كه شايد پنير در اين فاصله كپك بزند، اما غالبا از اين طريق طعم آن بهتر مي‌شود.
چنين كاري اين فرصت را به بخش ناخودآگاه ذهن شما مي‌دهد كه روي ايده كار كند. شايد اين بخش از ذهنتان به چيزي دست يابد كه بخش خودآگاه آن قادر به درك آن نبوده باشد. زماني كه دوباره به سراغ مقاله مي‌روم، سعي مي‌كنم مثل كسي كه قبلا هرگز آن را نديده است، آن را با ذهني باز و تازه مطالعه كنم (وقتي كه به سن ميانسالي برسيد، اين كار بسيار راحت‌تر خواهد بود). بسيار كم پيش مي‌آيد كه موضوع مورد مطالعه‌ام را دوست داشته باشم و معمولا انتقادات زيادي به آن وارد مي‌كنم. هر موقع كه مجبور شوم مكث كنم و به اين فكر كنم كه «اين نكته، چه معنايي دارد؟» دوباره آن را مي‌نويسم. اين بار، توضيح بيشتري به مطلب قبل اضافه مي‌كنم، نام‌ها و نشانه‌ها را عوض مي‌كنم و يا هر كار ديگري كه براي واضح‌تر كردن مقاله لازم باشد، انجام مي‌دهم. اولين پيش‌نويس مقاله با انجام اين كار به پايان مي‌رسد.
پس از آن، اين پيش‌نويس را با استفاده از يك سيستم كنترل بازبيني، چك مي‌كنم. اين سيستم، نوعي نرم‌افزار است كه بازبيني‌هاي صورت گرفته در مقاله را رديابي مي‌كند. تمامي تغييرات به وجود‌آمده را ثبت كرده و اين امكان را به شما مي‌دهد كه تمامي ويرايش‌هاي قبلي مقاله را دوباره به حالت اوليه بازگردانيد. من از برنامه rcs يونيكس استفاده مي‌كنم، اما مي‌دانم كه سيستم‌هاي بسيار ديگري نيز وجود دارند. سيستم‌هاي كنترل بازبيني، به ويژه هنگامي ارزشمند هستند كه نويسنده ديگري نيز در نگارش مقاله با شما همكاري مي‌كند، چرا كه اين قبيل سيستم‌ها، رديابي مي‌كنند كه چه كسي، چه تغييري را، در چه زماني ايجاد كرده است.
سپس همين فرآيند را تكرار مي‌كنم. چند هفته يا چندماه ديگر دوباره سراغ مقاله مي‌آيم. با ذهني تازه، آن را مي‌خوانم و به همان روش قبل، آن را مورد بازبيني قرار مي‌دهم.
بازبيني و مرور مقاله، دقيقا پس از ارائه سمينار، فايده خاصي خواهد داشت. آيا آن يادداشت‌هايي كه گفتم بعد از پايان سمينار بنويسيد را به ياد مي‌آوريد؟ به سراغ مقاله برويد و سوالات و پيشنهادات مطرح‌شده توسط مخاطبان را مورد بررسي قرار دهيد. آيا مي‌توانيد در مقاله‌تان به اين سوال‌ها پاسخ دهيد؟ آيا مي‌توانيد آن پيشنهادها را در كارتان وارد سازيد؟ در صورتي كه اين پيشنهاد‌ها را مدنظر قرار مي‌دهيد، حتما يادداشت‌ها، خطوط كلي مقاله و اسلايدهايتان را اصلاح كنيد.
نرم‌افزارهاي كتابشناسي
يكي از ابزارهاي كامپيوتري بسيار سودمند، سيستم‌هاي كتابشناسي هستند. اين ابزارها، نرم‌افزارهايي هستند كه براي مديريت فهرست منابع مرجع، طراحي شده‌اند. روي كامپيوتر شما، يك پايگاه داده اصلي از مراجع و منابع ذخيره مي‌شود. در اين سيستم كليدي را به هر يك از مقالاتتان اختصاص مي‌دهيد. در صورتي كه بخواهيد به اين مقاله‌ها ارجاع دهيد، از همين كليدها استفاده مي‌كنيد. سپس برنامه كتابشناسي (Bibliographic)، محل مربوطه در پايگاه داده شما را بررسي كرده و آن را در پايان مقاله، در فهرست ارجاعات آن قرار خواهد داد.
من از سيستم موسوم به Bib TEX استفاده مي‌كنم، چرا كه كاركرد خوبي دارد. با اين حال، سيستم‌هاي زياد ديگري نيز وجود دارند كه براي كار با ديگر بسته‌هاي واژه‌پردازي مناسب مي‌باشند. عادت به استفاده از اين سيستم‌ها، ايده خوبي است. پس از گذشت چند سال، مي‌توانيد يك منبع كتابشناسي جامع در رابطه با حوزه‌هاي كاري‌تان ايجاد كنيد.
اما سوال اين است كه در وهله اول، اين مرجع‌ها را از كجا مي‌يابيد؟
يك روش آن است كه از ديگران بپرسيم. اين سوال را مي‌توان از استاد مشاور، همكاران، دوستان و ديگر افراد پرسيد. اين روش يكي از معتبرترين شيوه‌ها براي اطلاع از مراجع مناسب است. اما امروزه چند پايگاه داده كامپيوتري، چه به صورت آنلاين و چه بر روي CD، وجود دارد كه امكان جست‌وجوي راحت و آسان را براي ما فراهم مي‌آورند. مي‌توان بخش مربوط به «ژورنال ادبيات اقتصادي»
(Journal of Economic Literature) را در CD باز كرده، چند كلمه كليدي مثل «تبعيض قيمتي» را تايپ كرده و در پاسخ، چكيده مقالات منتشر شده طي 10 سال اخير را كه حاوي اين واژه‌ها باشند، دريافت كرد. اگر اين مقالات را بررسي كنيد، خواهيد ديد كه مقالات «كلاسيك» معدودي نام برده شده‌اند. پس از تعيين اين مقالات كلاسيك، به بخش «فهرست ذكر مقالات مربوط به علوم اجتماعي» برويد و عنوان تمامي مقالات اخيري كه اين مقالات كلاسيك در آنها ذكر شده‌اند را جست‌وجو كنيد. با طي نمودن اين فرآيند، بسيار سريع به نام كتاب‌هاي به روزي در اين رابطه دست خواهيد يافت. غالبا مي‌توانيد فهرست ارجاعاتي را كه يافته‌ايد، مستقيما به داخل برنامه پايگاه داده كتابشناسي خودتان ببريد.

10 . ساختار مقاله
يك لطيفه قديمي درباره مقالات دانشگاهي وجود دارد. از قرار معلوم، همه اين مقالات سه بخش دارند؛ بخش اول، بخشي است كه همه مي‌توانند آن را بفهمند بخش دوم، بخشي است كه بسياري از خواننده‌ها قادر به درك آن خواهند بود. بخش آخر، بخشي است كه هيچ كس نمي‌تواند آن را بفهمد. از اين طريق خواننده‌ها تشخيص مي‌دهند كه يك مقاله تا چه حد جدي است!
اشتباه بزرگي كه اين روزها نويسندگان مرتكب مي‌شوند، آن است كه از اولين بخش مقاله كه همه قادر به درك آن هستند، چشم‌پوشي مي‌كنند. اما بايد توجه داشت كه مقدمه، مهم‌ترين جزء مقاله است. مي‌بايست خواننده را وادار كنيد كه اولين صفحه مقاله‌تان را بخواند. مهم نيست كه مابقي مقاله، چقدر عالي و بي‌نظير باشد. چرا كه اگر كسي آن را نخواند اصلا چنين چيزي معلوم نخواهد شد. همچنين اگر نتوانيد توجه خواننده‌ها را در چند پاراگراف اول جلب كنيد، مقاله شما را مطالعه نخواهند كرد. اگر واقعا مي‌دانيد كه موضوع مقاله‌تان چيست و در رابطه با چه موضوعي بحث مي‌كند، نبايد توضيح آن براي خواننده‌ها، در چند پاراگراف چندان مشكل باشد.
توصيه اساسي من، آن است كه مقاله‌تان را شبيه صحبت‌هايتان در سمينار كنيد. به سراغ اصل موضوع برويد. از مثال استفاده كنيد. آن را ساده نماييد. بعد از آن كه كارتان را به انجام رسانديد، به آنها بگوييد كه چرا مطلب حائز اهميت است. مطالب خسته‌كننده را در پيوست‌ها قرار دهيد. در پايان، خلاصه‌اي از آنچه به آن دست يافته‌ايد، را بياوريد. در صورتي كه واقعا مقاله خوبي نوشته باشيد، افراد براي فهم مطالب نيازي به گوش‌دادن به سمينارتان نخواهند داشت، بلكه مي‌توانند آن را به راحتي در مقاله‌تان مطالعه كنند.

11 . چه زماني بايد كار را به پايان رساند؟
با توجه به عكس‌العمل‌هاي مخاطبين در جلسه سمينار، مي‌توان مشخص كرد كه وقت آماده‌شدن مقاله براي انتشار چه زماني است. اين زمان، هنگامي است كه ديگر سوالي پرسيده نمي‌شود. (يا حداقل آنهايي كه مقاله‌تان را خوانده‌‌اند، سوالي ديگر مطرح نمي‌كنند.) در صورتي كه به توصيه‌هاي من عمل كرده باشيد، قبلا به پرسش‌هاي آنها در مقاله‌تان پاسخ داده‌ايد. وقتي كه به اين مرحله رسيديد، كارتان را متوقف سازيد. بسياري از مقالات، بيش از حد به درازا مي‌انجامند. همان گونه كه قبلا گفتم (در صورتي كه خوش‌شانس باشيد) افراد فقط حدود 20 دقيقه از سمينارتان را به ياد خواهند آورد. همچنين آنها تنها ده صفحه از مقاله‌تان را به ذهن خواهند سپرد. بايد بتوانيد بيشتر آنچه را مي‌خواهيد بگوييد، در اين فاصله بيان كنيد.
وقتي كه نگارش مقاله به پايان رسيد، مي‌توانيد آن را به يك ژورنال ارائه كنيد. من در اين باره چيز زيادي براي گفتن ندارم. دن هامرمش
(Dan Hamermesh) در اين باره، مقاله خوبي نوشته است و اين روند را بهتر از من توضيح داده است. تمام آنچه مي‌توانم بگويم، تكرار توصيه وي است، مبني بر آن كه پيش از ارسال مقاله، آن را با دقت تمام و به‌طور همه‌جانبه مرور كنيد. هيچ چيز به اندازه اشتباهات تايپي، جا انداختن منابع و يا ويرايش سمبل شده و آبكي، ويراستارها يا داوراني كه با اين مقالات سر و كار دارند را دلسرد نمي‌كند.

12 . نگارش كتاب‌هاي درسي
بيشتر مطالبي كه تا اينجا گفته‌ام، مربوط به نگارش مقاله بوده است. اما فكر مي‌كنم بايد كمي هم راجع به كتاب‌هاي درسي، يعني نوع ديگر نوشته‌هايي كه روي آنها كار كرده‌ام، صحبت كنم.
اولين كتاب من، با عنوان «تحليل اقتصاد خرد»، واقعا از قبل برنامه‌ريزي نشده بود، بلكه به‌صورت اتفاقي آن را به نگارش در آوردم. با شروع كار حرفه‌اي‌ام در دانشگاه MIT در سال 1973، از من خواسته شد كه اقتصاد خرد را براي دانشجويان سال اول مقطع عالي تدريس كنم. موضوعات آن درس، شامل حدود 20 صفحه از يادداشت‌هاي باب هال، حدود 40 صفحه از يادداشت‌هاي دن مك فادن و سيروينتر، و چند مقاله از ژورنال‌هاي مختلف بود. اين يادداشت‌ها بسيار ناقص و كلي بودند و مقالات ژورنال‌ها هم از حد دانشجويان سال اول، فراتر بوده و بسيار پيشرفته‌تر بودند.
بنابراين مي‌بايست يادداشت‌هاي خودم را براي آنها مي‌نوشتم.
در سال اول، حدود 50 صفحه را نوشتم، در دو سال بعد نيز همين مقدار را به نگارش در آوردم. دانشجوياني كه از اين مطالب استفاده كردند، دانشجويان بسيار خوبي بودند. آنها، اين مطالب را به دقت مي‌خواندند و مشكلات آنها را به من مي‌گفتند. مثلا اينكه چه جاهايي مبهم و نامفهوم است، چه جاهايي خطا دارد، كدام بخش‌ها بيش از حد پيشرفته‌ و كدام بخش‌ها بيش از حد ساده‌اند. من، بخش اعظمي از موفقيت اين كتاب را مديون حساسيت و دقت دانشجويانم مي‌دانم.
طي اين دوره، به‌طور اتفاقي با ريچارد همينگ ملاقات كردم. وي مهندس برق است و تا آن زمان، چندين كتاب به نگارش درآورده بود. او يك توصيه كليدي به من كرد: «همه مسائلي را كه مي‌خواهي دانشجويانت بعد از خواندن كتابت قادر به حل آنها باشند جمع‌آوري كن. سپس كتابي را بنويس كه چگونگي حل اين مسائل را به آنها ياد دهد.» اين، توصيه‌اي بسيار بزرگ و عالي بود. وقتي كه كتاب مقاطع عالي را مي‌نوشتم، تا حدودي اين توصيه وي را اجرا كردم. اما بعدا در نگارش كتاب مقطع ليسانس، با دقت تمام به اين توصيه وي عمل كردم. اصلي كلي كه در رابطه با كتاب مقاطع عالي دنبال كردم و هنوز هم دنبال مي‌كنم اين است كه اين كتاب، بايد اطلاعاتي كه دانشجويان براي مطالعه يك مقاله اقتصاد خرد در American Economic Review نياز دارند را به آنها ارائه كند.
روزي يك ناشر به دفتر من آمد و از من پرسيد (همان كاري كه اغلب انجام مي‌دهند)، «آيا در حال نگارش كتابي هستي؟». به او گفتم انجام چنين كاري از سوي يك استاديار، احمقانه است. اما در حقيقت، يك سري يادداشت‌هاي كلاسي داشتم كه چند سال روي آنها كار كرده بودم.
متوجه شدم كه چندين ناشر به يادداشت‌هاي من علاقه‌مند شده‌اند. يك ترم را در سال 1977، در دانشگاه بركلي بودم و از اين فرصت استفاده نموده و اين يادداشت‌ها را سر و سامان دادم. آنچه باعث شگفتي بسيار من شد، اين بود كه اين يادداشت‌ها، نهايتا به شكل يك كتاب در آمدند و به‌طور گسترده‌اي مورد استفاده قرار گرفتند. دومين ويرايش اين كتاب را در سال 1983 انجام دادم و مي‌بايست در حدود سال 1987 نيز يك بار ديگر آن را بررسي مي‌كردم، اما در عوض، تصميم گرفتم كه كتابي را براي مقطع ليسانس بنويسم.
در واقع به اين دليل مي‌خواستم كتابي را براي اين مقطع تحصيلي بنويسم، چون (كتاب‌هايي كه تا آن زمان استفاده كرده بودم، من را خسته كرده بودند. كتاب‌هاي زيادي را امتحان كردم، اما نتوانستم كتابي پيدا كنم كه واقعا آن را دوست داشته باشم. به ياد مي‌آورم كه يك ترم، مي‌خواستم سوالات يك امتحان ميان‌ترم را بنويسم. اما كتابي كه از آن استفاده كرده بودم، آن قدر بي‌محتوا بود كه هيچ سوالي به ذهنم نرسيد كه دانشجويان بتوانند با استفاده از ابزارهاي ارائه شده در آن كتاب، آن را حل كنند. آنجا بود كه متوجه شدم مي‌توانم كتاب بهتري را به رشته تحرير درآورم.
در همان حول و حوش بود كه يكي از دانشجويان ليسانسم، كتاب كاري نوشته مارسيا استيگوم را پيدا كرده بود كه فكر مي‌كنم نام آن، مسائلي در اقتصاد خرد بود. به نظر آن دانشجو اين كتاب در درك مفاهيم علم اقتصاد بسيار موثر بود. به ياد چيزي افتادم كه همينگ راجع به چگونگي نوشتن كتاب‌هاي درسي به من گفته بود. بنابراين، از همكارم، تد برگستروم، پرسيدم كه آيا تمايل دارد كه براي نوشتن يك كتاب كار خوب، با من همكاري كند. تد، درخواست من را قبول كرد و در زمان نگارش كتاب، مسائلي را طرح كرد. من بايد اطمينان حاصل مي‌كردم كه آن كتاب، هر آنچه را كه براي حل مسائل وي لازم است در بر داشته باشد. من نيز مسائلي را طراحي كردم، كه آنها نيز به صورت خودكار با كتاب درسي هماهنگ بودند. به هر حال، محرك‌هاي بيروني ايجاد شده توسط مسائل تد، در شكل‌دهي به محتواي كتاب بسيار بااهميت‌تر بودند. در صورتي كه دانشجويان، قادر به حل مساله‌ها نبودند، بايد توضيحاتي را به متن اضافه مي‌كردم تا آنها از پس اين مشكل برآيند. همچنين اگر نمي‌توانستيم مساله‌اي را براي توضيح نكته‌اي طراحي كنيم، احتمالا آن نكته آن قدر اهميت نداشت كه در كتاب آورده شود. باعث تاسف است كه اغلب كتاب‌هاي كار، بعد از نوشتن كتاب درسي اصلي طراحي مي‌شوند. همان‌طور كه همينگ مطرح ساخت، نگارش كتاب كار، واقعا بايد بخشي از فرآيند نوشتن كتاب اصلي باشد. قصد نويسنده بر آن است كه دانشجويان بتوانند از مطالب ارائه شده در آن استفاده كنند، لذا اولين مرحله اين كار آن است كه نويسنده دريابد كه قرار است دانشجويان قادر به انجام چه كاري ‌باشند. آخرين شعاري كه اين روزها در باب آموزش مطرح مي‌شود، يادگيري به وسيله درگير شدن است، اما تا آنجا كه به ذهن من مي‌رسد، اين تنها روش براي يادگيري است.
كتابي كه براي دانشجويان ليسانس نوشتم نيز با موفقيت بسيار زيادي همراه شد. كتاب كار آن نيز دو يا سه برابر ديگر كتاب‌هاي رقيبش به فروش رفت. اين نكته نشان مي‌دهد كه هنوز تقاضا براي كارهاي با كيفيت در بازار كتاب‌هاي درسي وجود دارد.

13 . خلاصه
گفتم كه هر صحبتي بايد در آخر، خلاصه‌اي به همراه داشته باشد، لذا فكر مي‌كنم بايد توصيه خودم را عملي كنم. نكاتي كه بايد به صورت خلاصه بيان كنم، از اين قرارند:
* در دنيا و نه در ژورنال‌‌ها، به دنبال ايده بگرديد
*ابتدا مدلتان را تا حد ممكن ساده كنيد، بعد آن را تعميم دهيد
* ادبيات موضوع را زودتر از موعد بررسي نكنيد
* مدل مقاله‌تان را بعد از ارائه سمينار، طراحي كنيد
* وقتي كه نكته اصلي را بيان كرديد، كارتان را متوقف سازيد
حال من نكات اصلي را بيان كرده‌ام. لذا موظف هستم كه صحبتم را به پايان برسانم. به كارتان ادامه دهيد و مدلسازي كنيد.